در بين پيشگویيها و نشانه هاي مربوط به آخرالزمان و زمان نزديك به ظهور، به رواياتي برمي خوريم كه پيرامون فتنه هاي آخرالزمان سخن مي گويند. گرچه مهمترين اين فتنه ها مربوط به سفياني و ياران او به خصوص « بني كلب » است، اما به قيام فتنه گران ديگري همچون شيصباني، اصهب، ابقع و ديگران اشاره شده است. يكي از اين قيام هاي باطل كه با زمان ظهور كم و بيش فاصله دارد، قيام مربوط به شخصی زنديق (ملحد، كافر) از قزوين مي باشد. گرچه در چند روايت به وقوع حوادثي در قزوين اشاره شده است، اما شفاف ترين روايتي كه در اين باره نقل گشته است، روايتي است كه از قول محمد بن حنفيه در كتاب الغيبة طوسي بيان شده است. البته لازم به ذكر است كه محمد بن حنفيه برادر ناتني امام حسين (ع) و فرزند حضرت علي (ع) مي باشند(1) و اين روايت را از قول حضرت علي (ع) بيان كرده اند
.
بعد از بررسي تحليلي برخي از نشانه هاي ظهور، اينك به بررسي يكي ديگر از نشانه هاي ظهور كه به احتمال زياد، محقق نيز شده است، مي پردازيم.
قبل از مطالعه ی اين مقاله، حتماً مقدمه اي را كه در ابتداي مقاله ی « تحركات داييان سفياني در آخرالزمان » بيان شده است، مطالعه فرمایيد.
توجه: در صورتي كه مقاله ی « تحركات داييان سفياني در آخرالزمان » را تاكنون مطالعه ننموده ايد، جداً از شما خواهشمنديم حتي الامكان مقدمه ی ابتداي اين مقاله را مطالعه فرمایيد؛ چرا كه اين مقدمه، حاوي نكات بسيار مهمي در رابطه با تطبيق هاي ارائه شده از سوي ما هستند. به اين نكته توجه داشته باشيد كه به دليل حساسيت موضوعات مورد بحث، مطالعه ی مقدمه ی مذكور از اهميت بسيار زيادي برخوردار است، به نحوي كه عدم مطالعه ی اين مقدمه، با عدم رضايت مؤلف مقاله همراه خواهد بود. اين عدم رضايت از سر خودخواهي نيست، بلكه به دليل عواقبي مي باشد كه ممكن است در اثر عدم مطالعه ی مقدمه، گريبان گير خوانندگان محترم مقاله شود.
براي مطالعهی مقدمه، به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://www.alvadossadegh.com/fa/1388-04-25-17-30-45/38–1/155-1388-05-14-11-07-12.html
« خروج زندیقی از قزوين »
در بين پيشگویيها و نشانه هاي مربوط به آخرالزمان و زمان نزديك به ظهور، به رواياتي برمي خوريم كه پيرامون فتنه هاي آخرالزمان سخن مي گويند. گرچه مهمترين اين فتنه ها مربوط به سفياني و ياران او به خصوص « بني كلب » است، اما به قيام فتنه گران ديگري همچون شيصباني، اصهب، ابقع و ديگران اشاره شده است. يكي از اين قيام هاي باطل كه با زمان ظهور كم و بيش فاصله دارد، قيام مربوط به شخصی زنديق (ملحد، كافر) از قزوين مي باشد. گرچه در چند روايت به وقوع حوادثي در قزوين اشاره شده است، اما شفاف ترين روايتي كه در اين باره نقل گشته است، روايتي است كه از قول محمد بن حنفيه در كتاب الغيبة طوسي بيان شده است. البته لازم به ذكر است كه محمد بن حنفيه برادر ناتني امام حسين (ع) و فرزند حضرت علي (ع) مي باشند(1) و اين روايت را از قول حضرت علي (ع) بيان كرده اند.
روايتي كه از ايشان و از قول حضرت علي (ع) در كتاب های الغيبه طوسي و بحارالانوار پيرامون خروج زنديقي از قزوين نقل شده است به شرح زير مي باشد:
« الفضل ، عن ابن أبي نجران، عن محمد بن سنان، عن أبي الجارود عن محمد بن بشر، عن محمد بن الحنفية قال: قلت له: قد طال هذا الامر حتى متى؟ قال: فحرك رأسه ثم قال: أنى يكون ذلك و لم يعض الزمان؟ أنى يكون ذلك و لم يجفوا الاخوان؟ أنى يكون ذلك و لم يظلم السلطان؟ أنى يكون ذلك و لم يقم الزنديق من قزوين، فيهتك ستورها، و يكفر صدورها، و يغير سورها، و يذهب ببهجتها؟ من فر منه أدركه، و من حاربه قتله، و من اعتزله افتقر، و من تابعه كفر حتى يقوم باكيان: باك يبكي على دينه، وباك يبكي على دنياه. »(2)
ترجمه:
« فضل از ابن أبي نجران از محمد بن سنان از أبي الجارود از محمد بن بشر از محمد بن حنفیه نقل می کند که گفت: به آن حضرت عرض كردم كه قيام و دولت شما طول كشيده است . اين امر كى خواهد شد؟ پس سر مبارك را تكان داده، فرمودند: هنوز اوضاع جهان دگرگون نشده و برادر درباره ی برادر جفا نكرده است. كجاست آن قيام و حال آنكه سلطان درباره ی رعيت ظلم نكرده است. كجاست آن حكومت و حال آنكه هنوز زنديقى از شهر قزوين قيام نكرده كه پرده هاى عفت را پاره كند، و سينه هاى آنان را پر از كفر نمايد، و (دیوارهای) شهر را تغيير بدهد و نشاط و زيبایى آن را از بین ببرد؛ هر كس فرار كند، دچار او خواهد شد و هر كس كه با او بجنگد، او را بكشد و شخصى كه از او كناره گيرى كند، فقير شود و كسى كه او را پيروى كند، كافر گردد تا آنكه دو دسته برخيزند، در حالى كه گريانند: عده اى براى دينشان و عده اى هم براى دنياشان. »(3)
همانگونه كه ملاحظه فرموديد. این روایت به وضوح از خروج فرد کافری از قزوین سخن می گوید که از نظر اعتقادی، به دین معتقد نمی باشد و هر کسی که از او حمایت کند، خودش نیز کافر می گردد. علاوه بر این، از نظر اخلاقی نیز وی شخصی تندخو بوده و به قتل و کشتار دست می زند. اما آیا قزوین چنین شخصی را به خود دیده است؟
گرچه ممکن است پاسخ به این سئوال کمی مشکل به نظر برسد، اما ورق زدن صفحات تاریخ و بخصوص مطالعه مجدد حوادث قرن اخیر، می تواند ما را به پاسخ این سئوال هدایت نماید.
در سوم سال اسفند 1299 هجری شمسی یک نظامی تندخو به نام رضاخان میرپنج که سر دسته ی هنگ قزاق قزوین بود، به کمک طراحان نظامی انگلیس، از قزوین شورش قزاقان را علیه حکومت « احمد شاه قاجار » آغاز کرد. این حرکت که بنابر اسناد تاریخی تماماً به وسیله دولت فتنه گر انگلیس و به منظور حمایت از نخست وزیری سید ضیاء الدین طباطبایی « یکی از مزدوران سرسپرده ی انگلیس » و به رهبری شخص رضاخان میرپنج انجام گرفت، دور جدیدی از استبداد، اختناق و خفقان را برای ملت ایران به ارمغان آورد؛(4) به نحوی که ملت ایران همواره از آن با عنوان « کودتای سیاه » نام می برد.(5) استعمارگران انگلیس هنگامی که ملاحظه کردند حکومت نوپای مشروطه با همه نقص ها و کاستی هایش، مانع دخالت همه جانبه ی آنها در امور کشور می شود، بر آن شدند تا طومار حکومت ضعیف قاجار را در هم پیچند و حکومت مقتدر اما مستبدی را جایگزین آن نمایند، تا بدین ترتیب بار دیگر سلطه ی همه جانبه ی خود را بر ایران حفظ کنند. کودتای سیاه که حرکت آن از قزوین و به دست قزاقان این شهر انجام شد، گرچه در همان سال حکومت قاجار را نابود نکرد، اما سبب شد تا حکومت قاجار دیری نپاید و حکومت ایران در طی چند سال آینده به دست رهبر کودتاگران قزاق قزوین بیفتد.
سیر تاریخی ایران در آن زمان، اینگونه بود که بعد از کودتای سیاه، احمدشاه و دولت مشروطه مجبور شدند سید ضیاء الدین طباطبایی را به نخست وزیری برگزینند و این مهره ی سرسپرده ی انگلیس را در رأس امور اجرایی کشور ببینند؛(6) اما دولت انگلیس که خود طراح این کودتا بود، در اندک زمانی دریافت که هیچ کس بهتر از رضاخان ميرپنج « رهبر كودتاگران قزاق قزوين » نمي تواند منافع دولت انگليس را تامين نمايد؛ زيرا رضاخان كه فردي عامي و بيسواد اما خشن بود، بهتر مي توانست اهداف دولت انگليس را در ايران پياده نمايد. چرا كه اين موجود سبك مغز اما قلدر، انديشه اي در ذهن نداشت تا بتواند خود به تدبير امور بپردازد و بدين ترتيب در هر كاري نياز به هدايت دولت مكار انگليس داشت؛ بنابراين با وجود اينكه دولت انگليس در ابتدا سيد ضياء الدين طباطبائي را به نخست وزيري ايران برگزيد، اما با گذشت زمان دريافت كه رضاخان ميرپنج بهتر از هر كس ديگري مي تواند نقشه هاي آنها را در ايران به اجرا درآورد. بنابراين ديري نپائيد كه رضاخان كه اكنون ملقب به سردار سپه گشته بود،(7) مقام نخست وزيري كشور را بر عهده گرفت و جانشين سيد ضياء الدين طباطبايي شد.(8)
با نخست وزيري رضاخان، كشور ايران كه از زمان خلع محمدعلي شاه از سلطنت، طعم آزادي نسبي را چشيده بود، مجدداً خود را زير سايه اختناق و استبداد يافت. دولت انگليس با مشاهده ی اين وضعيت و سرمست از موفقيت نقشه هاي خود، تصميم گرفت تا يك مرحله به جلوتر گام نهد و مستقيماً رضاخان را در رأس امور كشور قرار دهد و بدين ترتيب ابتدا با ادعاي تشكيل حكومت جمهوري سعي در نابودي حكومت ضعيف قاجار داشت،(9) اما تيزهوشي بزرگاني چون آيت الله شهيد مدرس « نماينده مردم تهران در مجلس شوراي ملي » مانع از انجام اين نقشه گشت.(10) اما حكومت استبدادي و ظالمي كه نخست وزير آن زمان رضاخان ميرپنج به وجود آورده بود، به راحتي مقاومت شهيد مدرس و طرفداران ايشان را در هم شكست و با حبس، تبعيد و شهيد نمودن مخالفان رضاخان، راه براي تشكيل حكومت جديد هموار گشت. بدین ترتیب رضاخان به كمك نمايندگان دست نشانده ی انگليس در مجلس شوراي ملي، حكومت قاجار را منحل نمود و سلطنت جديدي را با نام سلسله ی پهلوي، در سال 1304 هجري شمسي تأسیس كرد.(11) با آغاز سلطنت رضاخان، ايران يكي از تاريكترين دوران هاي خود را تجربه كرد. گرچه ملت ايران سالها از ظلم و بي عدالتي حاكمان و پادشاهان خود رنج مي برد، اما استبداد و ظلم دوران رضاشاه با هيچ دوره اي قابل قياس نبود، به ويژه اينكه رضاشاه حتي خط قرمزهايي كه هيچ يك از پادشاهان قبلي جرأت زير پا گذاشتن آن ها را نداشتند، به راحتي زير پا گذاشت.
در طي ساليان سال، ملت ايران از ظلم پادشاهان رنج مي بردند؛ اما در زمان رضاشاه نه تنها اين ظلم افزون گشت، بلكه اعتقاد، دين و فرهنگ غني ملت ايران نيز مورد هجوم قرار گرفت. در دوره ی پس از اسلام، هيچ كدام از پادشاهان ايراني جرات جسارت به دين مبین اسلام را نداشتند و هيچ حركت آشکاري را عليه اين دين آسمانی انجام ندادند؛ اما رضاشاه كه در ابتدا براي همراه كردن مردم با خود، راه تزوير و ريا را در پيش گرفته و ادعاي دینداري مي كرد،(12) بعد از رسيدن به مقام سلطنت، به طور جدي كمر به نابودي اسلام و شعائر اسلامي بست.(13) هر چند كه به لطف باريتعالي از انجام اين امر به صورت كامل عاجز ماند.
رضاشاه در دوره سلطنت خود علاوه بر ظلمي كه بر مردم روا مي داشت، با حركت هاي ضد اسلامي چون كشف حجاب زنان مسلمان،(14) تعطيلي مراسم تغزيه و عزاداري براي امام حسين (ع) و ساير شعائر اسلامي،(15) دستكاري در اوقات شرعي با تغيير زمان شليك توپ هاي وقت سحر و افطار،(16) کشتار وحشیانه ی مومنین در مسجد گوهرشاد(17) … سعي در نابودي دين اسلام در كشور داشت. رضا شاه حتي به فرهنگ ايراني نيز رحم نكرد و سعي در ترويج لباسهاي غربي همچون كلاه فرهنگي، كراوات، پاپيون و … داشت.(18)
جمعی از زنان پس از کشف حجاب با لباس جدید در مراسم استقبال از رضا شاه پهلوی
حماقت و پستي رضاشاه تا آن حد بود كه وي آتاتورك ملعون، رهبر تركيه را كه بنيان گذار حكومت لائيك و ضد دين تركيه نوين بود را به عنوان الگوي خود برگزيد.(19)
دوره رضاشاه به قدري تاريك و سياه بود كه كوچكترين مخالفتي در برابر شاه مساوي با مرگ شخص معترض بود و خفقان تا آنجا بود كه حركت و قيام مهمي در زمان رضاشاه به وجود نيامد؛ چرا كه كسي که در مقابل اين پادشاه سفاك و ظالم جرات مخالفت نداشت و اگر هم مخالفتي صورت مي گرفت، با شدت هر چه تمامتر سركوب و نابود مي گشت.(20)
متاسفانه عده اي جاهل، عمليات هاي عمراني محدود و هدفمندي را كه در دوره ی رضا شاه صورت گرفت به عنوان يك كار نيكو از جانب وي تلقي مي كنند؛ حال آنكه عمده فعاليت هاي وي از جمله ساخت راه آهن شمال – جنوب، جاده ی كندوان و بسياري از اقدامات ديگر او، عمدتاً در جهت خدمت به منافع دولت استعمارگر انگليس بود. چرا كه برای مثال راه آهن شمال – جنوب، امكانات بيشتري را براي جابجايي ادوات نظامي ارتش انگليس از بنادر جنوبي ايران به مناطق شمالي تر كشور فراهم مي كرد.(21) در مورد پوچي ادعاهاي مذكور همين بس كه در حوالي جنگ جهاني دوم، زماني كه طرفداري رضاخان از آلمان موجب خشم دولت های انگليس و شوروی از وي شد، ارتش رضاخان كه تبليغات بسياري پيرامون آن مي شد، نتوانست حتي كوچكترين مقاومتي در مقابل ارتش های مهاجم انگليس و شوروی انجام دهد و با كمترين مقاومت تسليم ارتش های انگليس و شوروی شد.(22) بديت ترتيب از همين نكته مي توان دريافت كه تبليغاتي كه پيرامون فعاليت هاي رضاخان مي شود، به هيچ عنوان صحيح نبوده و بسياري از اقدامات انجام شده در زمان وي، ناكارآمد بوده و بقيه اقدامات نيز در خدمت منافع استعمار انگليس بوده است.
عمر سلطنت رضاخان بعد از 16 سال به سر آمد و دولت انگليس كه در رضاشاه نشانه هايي از طرفداري از ارتش آلمان در زمان جنگ جهاني دوم مي ديديد، حكم به انقضاي تاريخ مصرف حكومت رضاشاه را داد و همچون عروسك خيمه شب بازي او را از سلطنت عزل نمود و ادامه سلطنت پهلوي را در سال 1320 هجری شمسی به پسرش محمدرضا واگذار كرد(23) تا او نيز راه پدر را ادامه داده و كماكان ايران را در فلاكت و بدبختي نگه دارد.
با توجه به مطالبي كه در مورد رضاشاه و نحوه ی به قدرت رسيدن او، و شخصيت و چگونگي سلطنت وي عنوان شد، در مي يابيم كه احوال رضاخان مطابقت بسياري زيادي با روايات گفته شده پيرامون خروج زنديقي از قزوين دارد؛ بدين ترتيب كه بنابر اسناد تاريخي، رضاخان نيز پايه هاي حكومت خود را از زمان كودتاي سياه بنا كرد و اين كودتا نيز با حركت لشكر قزاق هاي مستقر در قزوين به سمت تهران، و به رهبري رضاخان انجام گرفت. در واقع اين واقعه دقيقاً مطابق با عبارت قيام يا خروج در زبان عربي است؛ چرا كه خروج يا قيام به يك حركت تهاجمي گفته مي شود. به عبارت دیگر رضاخان با حركت تهاجمي خود از قزوين، بناي حكومت خود را در آينده اي نزديك پايه گذاري كرد و گرنه يك سرقزاق ساده كه براي سير كردن شكم خود نيز با مشكل مواجه بود، كي مي توانست به چنين مقامي دست يابد؟
البته لازم به ذكر است كه رضاخان در شهر آلاشت از توابع سوادكوه مازندران به دنيا آمد(24) و در واقع از آنجا ظهور کرد. اما خروج ( قیام یا کودتای ) او از شهر قزوین که محل خدمت او در هنگ قزاق ها بود شکل گرفت.(25) آنچه که در روایت مذکور بیان شده است نیز پیرامون خروج ( قیام یا کودتا) زندیق از قزوین است نه ظهور او، که این مسئله به صورت کامل با اوصاف رضاخان مطابقت دارد.
از سوی دیگر در روایت مذکور بیان شده است که زندیق قیام کننده از قزوین، شخص تندخویی بوده و به قتل مخالفانش می پردازد که این مسئله نیز شباهت زیادی به رضاخان و دوران قیام نخست وزیری و سلطنت او دارد.
علاوه براین در روایت ذکر شده است که هر کسی که از زندیق قیام کننده از قزوین تبعیت کند، کافر می گردد. این مسئله نیز یادآور اقداماتی است که رضاخان در طول دوره ی سلطنت خود انجام داد و در طی آن با انجام اعمالی همچون کشف حجاب و مخالفت با برگزاری تعزیه و عزاداری و … سعی در نابودی دین اسلام داشت. بدین ترتیب در زمان رضاخان، هر کسی که با رضایت خاطر و بدون اجبار از او تبعیت کرد، از اسلام فاصله گرفت و کافر شد که این مسئله نیز در روایت ذکر شده است. همانگونه که ملاحظه فرمودید ، احوال رضاخان با این اوصاف زندیق قزوین نیز مطابقت زیادی دارد.
یکی دیگر از نکاتی که زندیق قزوین روایت ذکر شده را بر رضاخان منطبق می کند، نکته ای است که در پایان روایت بیان شده است. در بخش پایانی روایت، ذکر شده است که اعمال و رفتار و ظلم زندیق قزوین سبب می شود تا دو گروه علیه او قیام کنند:
1 – افرادی که برای حفظ دینشان گریه می کنند.
2 – فردی که برای دنیایش نگران است و برای آن گریه می کند.
اما این 2 گروه چه ارتباطی با رضاخان دارند؟
اگر مجدداً نگاهی به تاریخ بیندازیم ، خواهیم دید که به دلیل ظلم فراوان رضاخان، در اواخر دوره ی سلطنت وی و اوایل حکومت پسر او محمدرضا شاه، دو گروه عمده دست به مخالفت با نظام حاکم زدند:
1 – عده ای از مردم که تعدادشان بسیار زیاد بود و اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دادند، معتقد به دین اسلام و تعالیم اهل بیت (ع) بودند و از آنجا که رفتار رضاخان و پسرش را مخالف تعلیمات اسلامی می دیدند، به مخالفت با رژیم پهلوی برخاستند . این گروه همانهایی هستند که به تعبیر روایت، برای دینشان گریه می گردند.(26)
2 – گروه دیگری که بعد از انقلاب بلشویکی سال 1917 میلادی روسیه در ایران تشکیل شدند و از نظر اعتقادی به کمونیسم و مارکسیسم گرویدند و خود را توده ای نامیدند، در اواخر حکومت رضاخان و اوایل حکومت محمدرضا پهلوی به تحریک حکومت کمونیستی شوروی (که از زمان کودتای انگلیسی رضاخان منافعش را درخطر می دید) دست به تحرکاتی علیه رژیم پهلوی زدند که این تحرکات، چه از حیث نفرات و چه از حیث اهمیت، قابل مقایسه با حرکات خودجوش مذهبیون نبود.(27) به احتمال زیاد منظور روایت از بیان جمله ی گروهی که برای دنیایشان گریه می گنند، همان کمونیست ها و توده ای ها می باشد؛ چرا که اینان به سرای آخرت معتقد نبوده و تمام تلاششان برای تغییر وضعیت دنیویشان بوده است .
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، سخن روایت درباره ی 2 گروهی که علیه حکومت ایجاد شده توسط زندیق قزوین قیام می کنند، تا حدود زیادی منطبق بر مذهبیون و توده ای ها می باشد.
ذکر یک نکته ی بسیار مهم: در روایت ذکر شده، صحبت از تغییراتی در شهر قزوین شده است: « پرده هاى عفت را پاره كند، و سينه هاى آنان را پر از كفر نمايد، و (دیوارهای) شهر را تغيير بدهد و نشاط و زيبایى آن را از بین ببرد … ». سوالی که ممکن است در ذهن خوانندگان محترم پدید آید، این است که در روایت سخن از تغییراتی در شهر قزوین شده است؛ آیا این مسئله ارتباطی به رضاخان دارد؟ و یا اینکه منظور روایت از زندیق قزوین، کسی است که در قزوین شورش و بلوا به پا می کند و تمام فعالیتهای او محدود به همین شهر است؟
در جواب باید گفت که منظور روایت از زندیق قزوین، کسی نیست که فقط در خود قزوین شورش کند و اقدامات او محدود به این شهر باشد؛ چرا که در روایت ذکر شده است: « لم یقم الزندیق من قزوین = هنوز زندیقی از قزوین خروج نکرده است ». با توجه به اینکه در مورد خروج زندیق قزوین عبارت « من قزوین = از قزوین » بکار رفته است، نه عبارت « فی قزوين = در قزوین »، می توان دریافت که خروج زندیق قزوین تنها محدود به شهر قزوین نبوده و تاثیرات مهمی بر دیگر مناطق نیز می گذارد؛ چرا که اگر عبارت « فی قزوين = در قزوین » در روایت به کار می رفت، به راحتی می شد نتیجه گرفت که تمام اتفاقات مربوط به زندیق قزوین، تنها در خود این شهر انجام می شد. اما با توجه به اینکه روایت درباره ی قیام زندیق قزوین می گوید : « قیام او از قزوین (من قزوین) آغاز می گرد »، می توان نتیجه گرفت که قزوین مبدأ قیام زندیق است و قیام او از این شهر آغاز شده و دامنه ی آن به مناطق دیگر نیز کشیده می شود. قیام رضاخان نیز از شهر قزوین شروع شده و دامنه ی آن به تهران و سپس به کل ایران گسترش یافت. بنابراین قیام رضاخان نیز همانند قیام زندیق قزوین روایت مذکور، منحصر و محدود به قزوین نبوده است؛ بلکه از این شهر آغاز شده و به نقاط دیگر نیز کشیده شده است.
البته نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که در حقیقت قیام رضاخان بر شهر قزوین نیز تاثیرات خود را گذاشت و این شهر نیز همانند سایر شهرهای کشور ، تحت تاثیر قیام، نخست وزیری، سلطنت و رژیم تاسیس شده توسط او قرار گرفت. بدین نحو که نه تنها قزوین بلکه تهران و سایر مناطق ایران نیز دچار تغییرات عمده ای گشت. در واقع شبیه به همان چیزی که در روایت ذکر شده است، شهرها به دلیل سیاست دولت رضاخان در زمینه اسکان عشایر و … گسترش یافتند(28) « (دیوارهای) شهر را تغيير بدهد »، و حریم اجتماعی و فرهنگی شهرها تغییر کردند « پرده هاى عفت را پاره كند، و سينه هاى آنان را پر از كفر نمايد »، و به دلیل ظلم و خفقان حکومت رضاشاه پهلوی، بی اعتمادی همه جا را فرا گرفت و شادی و نشاط مردم و بخصوص شهرنشینان از بین رفت « نشاط و زيبایى آن را از بین ببرد ». بنابراین همان گونه که ملاحظه فرمودید، نکته ای که روایت درباره وضعیت شهر قزوین پس از قیام زندیق از این شهر ذکر کرده است نیز با حقایق تاریخی ایران زمان رضاشاه مطابقت دارد. چرا که بعد از کودتای رضاخان و به دست گرفتن قدرت توسط وی، کل ایران و به خصوص شهرهای بزرگ آن (شامل قزوین، تهران، مشهد و …) دچار تغییرات اساسی شدند.
ذکر یک نکته ی بسیار مهم: علاوه بر دلایلی که ذکر کردیم، نکته ی دیگری که زندیق قزوین را بر رضاخان منطبق می سازد، این است که با مطالعه ی تاریخ در می یابیم که از زمان بعد از ظهور اسلام تا عصر حاضر، هیچ قیام کننده ای همچون رضاخان وجود نداشته است که از قزوین شورش کند و علناًَ به مقابله با دین مبین اسلام برخیزد. از این به بعد هم با توجه به اسقرار حکومت جمهوری اسلامی ایران که مطابق روایات به احتمال زیاد حکومت زمینه ساز ظهور حضرت مهدی (عج) است (ان شاء الله در مقالات آتی به شواهد این امر خواهیم پرداخت)، دیگر انتظار نمی رود که شورش کننده ای از قزوین بتواند قیام گسترده ای را به راه اندازد و به مخالفت جدی با دین اسلام بپردازد. بنابراین با توجه به اینکه رضاخان تنها کسی بود که در طول تاریخ از شهر قزوین شورش کرد و با اسلام به ستیز پرداخت، به نظر می ر سد که زندیق قزوین ذکر شده در روایت، شخص رضاخان باشد. لازم به ذکر است که تعدادی از علما همچون حضرت حجت الاسلام آقاى حاج سيد رضا رفائى و جناب آقای علی فلسفی نیز رضاشاه را همان زندیق قزوین دانسته اند.(29)
کودتا و قیام باطل رضاشاه که در حدود 90 سال پیش رخ داد، خود سند دیگری بر نزدیکتر شدن زمان ظهور حضرت مهدی (عج) است؛ چرا که روایت ذکر شده در ابتدای مقاله، در باب وقایع عصر ظهور بیان شده است و به حقیقت پیوستن پیشگویی این روایت، نشان می دهد که عصری که ما در آن به سرمی بریم، در نزدیکی زمان ظهور حضرت (عج) قرار گرفته است. گرچه ما زمان دقیق ظهور ایشان را نمی دانیم، اما با توجه به وقوع تعداد زیادی از نشانه های ظهور در قرن اخیر، به نظر می رسد که دوره ی ما عصر ویژه ای می باشد و بیش از پیش به زمان ظهور آن حضرت نزدیک شده است. البته نزدیک تر کردن زمان ظهور، به همت خود مسلمانان بستگی دارد؛ بنابراین چه خوب است که ما مسلمانان دست در دست هم نهیم و زمینه را برای ظهور هرچه سریعتر ایشان فراهم نماییم .
در پایان یادآوری می کنیم که این تطبیق ارایه شده، تنها نظر و تحلیل شخصی ما می باشد که تلاش شده است تا مبتنی بر روایات و واقعیات تاریخی باشد. اما در هر حال انسانها از خطا و اشتباه مبرا نیستند و ما نیز از این قضیه مستثنی نمی باشیم. بدین ترتیب ممکن است انطباق ها تحلیل های ذکر شده صحیح نباشند که این کوتاهی نیز از جانب ما می باشد، نه روایات. هر چند که ما تلاش کرده ایم تا از منابع و مآخذ معتبر برای تحلیل های خود استفاده نماییم و بدین ترتیب میزان اشتباه را به حداقل برسانیم.
از خداوند متعال خواستاریم تا به مسلمین عزت، سربلندی و آگاهی عطا فرماید و چشم ایشان را به جمال منجی عالم بشریت (عج) روشن نماید.
به امید ظهور منجی موعود، حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)
کاری از: خادم الامام(عج)-وعده صادق
با یاری: خادمة الزهراء(س)
منابع و مآخذ
1 –
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af+%d8%a8%d9%86+%d8%ad%d9%86%d9%81%db%8c%d9%87&SSOReturnPage=Check&Rand=0
و
http://www.hawzah.net/Hawzah/QandAs/QandAs.aspx?id=8747
2 – بحارالانوار، ج 52، ص 212؛ به نقل از الغیبة شیخ طوسی.
نسخه ی آنلاین این قسمت از بحارالانوار را می توانید در آدرس اینترنتی زیر بیابید:
http://www.al-shia.com/html/ara/books/?mod=hadith&start=60&end=70
3 –
http://www.ghadeer.org/hekayat/mardan_6/mardan09.htm
و
http://www.zendeghi-14masoum.blogfa.com/
4 –
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
و
http://en.wikipedia.org/wiki/Reza_Shah
و
http://www.aviny.com/News/85/04/28/01.aspx
5 –
http://www.aviny.com/News/85/04/28/01.aspx
و
http://www.tebyan.net/Literature_Art/SpecialEdition/2007/2/18/32770.html
6 –
http://www.aviny.com/News/85/04/28/01.aspx
و
http://www.tebyan.net/Literature_Art/SpecialEdition/2007/2/18/32770.html
7 –
http://www.aviny.com/News/85/04/28/01.aspx
و
http://www.tebyan.net/Literature_Art/SpecialEdition/2007/2/18/32770.html
8 –
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%87_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C
9 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=99
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
10 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=99
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
11 –
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
و
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%87_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C
12 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=1383
و
http://www.agahsazi.com/News.asp?NewsID=2615
13 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=1383
و
http://www.agahsazi.com/News.asp?NewsID=2615
14 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=278
و
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1199779535p1.php
15 –
http://mouood.org/index.php?Itemid=25&id=3900&option=com_content&task=view
و
http://kheimehnews.com/vdcjfieozuqet.sfu.txt
16 –
http://www.basirat.ir/news.aspx?newsid=13452
17 –
http://www.aftab.ir/lifestyle/view.php?id=72358
و
http://www.irdc.ir/article.asp?id=1117
18 –
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1199779535p1.php
و
http://www.irdc.ir/article.asp?id=278
19 –
http://www.irdc.ir/news.asp?id=366
و
http://www.irdc.ir/news.asp?id=365
20 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=25
و
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1139134674p1.php
21 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=25
و
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1139134674p2.php
22 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=26
و
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1150543260_the_second_world_war_p1.php
23 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=26
و
http://www.aftab.ir/articles/politics/plitical_history/c1c1150543260_the_second_world_war_p1.php
24 –
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%B4%D8%A7%D9%87_%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C
و
http://en.wikipedia.org/wiki/Reza_Shah
25 –
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AD%D9%84%D8%A7%D9%84_%D8%B3%D9%84%D8%B3%D9%87_%D9%82%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B1
و
http://en.wikipedia.org/wiki/Reza_Shah
و
http://www.aviny.com/News/85/04/28/01.aspx
26 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=1117
و
http://www.irdc.ir/article.asp?id=742
27 –
http://www.irdc.ir/article.asp?id=302
28 –
http://www.tebyan.net/archive/occasions/2004/9/10/8285.html
و
http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=52744
و
http://www.aftab.ir/articles/social/tourism/c4c1179043902_tehran_p1.php
و
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%aa%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%86+%d8%af%d8%b1+%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%87+%d9%87%d8%a7%db%8c+%d9%85%d8%ae%d8%aa%d9%84%d9%81&SSOReturnPage=Check&Rand=0
29 –
http://www.ghadeer.org/hekayat/mardan_6/mardan09.htm
5 پاسخ
اگر آن زندیق کس دیگری غیر از شادروان رصا شاه بود آنوقت چه خواهی گفت؟؟ مردک برو فکر نان کن که خربیضه آب است !! درد جامعه ما پهلوی نیست، درد ما بیماری روانی ما است که خود را بهتر از دیگران میبینیم و نیستیم. نگاهی بدور و برت بینداز و ستمها و جنایات را ببین که هزار بار بیشتر از دوران پهلوی است. فردای روز قیامت امثال تو چه جوابی دارید جز سرافکندگی. از ایرانی بودن و مسلمان بودن خود ننگ دارم. ای کاش یک ژاپنی بودم
——————————
ان شا الله با شادروانت محشور شوي! مردک بي خرد.
ادبياتت هم همچون بي ادبيات ارباب قلدر و لمپنت هست.
ديدار به قيامت