جالب این که از میان تمام آن همه زیور آلات پیدا شده، در اکثر منابع مربوط به فرضیه بیگانگان باستانی بیشتر بر روی دو تصویر ذیل مانور داده اند. به نظر می رسد دو شی مذکور، تنها اشیای طلایی است که قابلیت مانور به عنوان هواپیمای جت باستانی را داراست و مابقی 8 تا،10 تا، 12 تا یا 15 تای دیگر تا به این حد شبیه به هواپیمای جت نیستند.
در مستند بیگانگان باستانی، فصل اول-قسمت شواهد، راوی مستند می گوید: « . . . در اوایل قرن بیستم میلادی دزدان معبد در جستجوهایشان در اطراف رودخانه ماگدالنا(Magdalena) به مقبره ای برخوردند که قدمت آن به 1500 سال پیش از کشف آمریکا توسط کلمب می رسد و اکنون به تمدن تولیما شناخته می شود. در میان اشیاء مدفون شده این مقبره صد مجسمه طلا 2و3 اینچی پیدا شد».
جورجیو تسوکالوس ادامه می دهد: « بسیاری از این مجسمه ها شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با این حال از این صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند . . .».
دکتر اوو اپل(Uwe Apel):«یکی از این اشیا نوعی بال کج شده را نشان می دهد، درست شبیه مدل هواپیماهای امروزی که وقتی که آن را با چیزی مثل شاتل فضایی مقایسه می کنید، می شود دید که اساس شکل اولیه بال آن بسیار شبیه است به شکل بال موشک های پرسرعت آیرودینامیک شاتل».
فیلیپ کوپنز: «هیچ حشره ای در دنیا وجود ندارد که چنین بال هایی در انتهای بدنش داشته باشد. حالا شما امکان حشره بودن این اشیا را حذف می کنید، یادآور چیزی دیگری می شود که در واقع بله، به آنچه که شبیه است یک هواپیماست».
و در نهایت آقای چیلدرس نیز از گرد راه می رسد، فرصت را غنیمت شمرده و با پیش کشیدن موضوع ویماناها، از بدعت هایی که خودش به فرضیه بیگانگان باستانی افزوده، به ابراز وجود می پردازد و زیرکانه ذهن شما را از موضوع اشیای امریکای لاتین به سمت شبه قاره هند می برد. چیزی که خود شما به کرات در تلویزیون خودمان هم می بینید و اکنون حتی در حال گسترش است، این واقعیت بوده که برای بررسی یک پدیده هم موافقین و هم مخالفین باید سر میز مذاکره حاضر باشند. حال کدام یک از اشخاص فوق جزو منتقدین است؟ چرا اسمی از کسانی که اشیا را حشره یا ماهی می دانند، برده نمی شود که خودمان برویم سوابق کاریشان را بررسی کنیم و خودمان در مورد صدق ادعای دوستان معتقد به فضانوردان باستانی قضاوت کنیم.
البته لابد مستحضر هستید که سابقه داستان فوق به سال 1967 بر می گردد و تاکنون اشخاص زیادی در موردش اظهار نظر نموده اند. بگذارید به روشی متفاوت از سازندگان بیگانگان باستانی، ادعایشان را به چالش بکشیم. لذا اجازه دهید که ابتدا موقعیت محل کشف این دفینه را بررسی کنیم و پس از تفحص کوتاهی درباب تمدنی که دفینه ها محصول نبوغ ایشان است به سراغ ادعای مستند بیگانگان باستانی رویم. قبل از شروع باید بگویم که قبلاً در مقاله «باستان شناسی و نویسندگان حاشیه ای!» توسط دوست عزیزمان، امین روستاپور به این موضوع پرداخته شده است.
بوشنل و هادسون(2010،Bushnell & Hudson) در مقاله ای به ریشه یابی تمدن های کلمبیا پرداخته اند و می گویند: فرهنگ های بومی کلمبیا از سه گروه کویمبایا(Quimbaya)، کیبکا(Chibcha) و کاریب(Carib) تشکیل شده اند. کویمبایاها در سراشیبی غربی کوردیلرای مرکزی(Cordillera Central) ساکن بوده اند. کوردیلرا به ناحیه محصور شده بین دو رود ماگدالنا و کائوکا در کلمبیا گفته می شود.
کی. کریس هیرست بیان می دارد: تمدن کویمبایا متعلق به دوره 300 الی 1550 میلادی است که زرگرانی متبحر بودند و در قرن شانزدهم توسط توسعه طلبان اسپانیایی منقرض شدند. این مردم از روش ابتدایی قالبگیری برای خلق آثار هنری از طلا استفاده می کرده اند.
در ویکی پدیای انگلیسی مطالب بیشتری در این خصوص آمده است: مردم پیجائو(Piajao, Pixao, Pinao, Pijao) اقوام آمریکای جنوبی ساکن اطراف رودخانه ماگدالنا در استان تولیمای کشور کلمبیا هستند. این تمدن متعلق به دوران قبل از کشف امریکا توسط کلمب است. پیجائوها در متالورژی، ساختن قطعات طلایی و لباس دوزی مهارت قابل وصفی داشته اند. تاثیرگذاری هنر طلاکاری پیجائو بر روی فرهنگ تولیما، کویمبایا، کالیما و کائوکا قابل مشاهده و بررسی است(در مستند بیگانگان باستانی مصنوعات نابه جای هواپیمای جت را به تمدن ساکن تولیما نسبت داده اند).
تمدن کویمبایا در اطراف رود کائوکا(Cauca) در سه استان کنونی کلمبیا به نام های کویندیو، کالداس و ریسارالدا ساکن بودند. اطلاع دقیقی از زمان سکنی گزیدن ایشان در این مناطق در دست نیست. اوج شکوفایی تمدن کویمبایا قرن چهارم تا هفتم میلادی بوده که به دوران کویمبایای کلاسیک معروف است. پوپوروهای معروف کویمبایا و خدایان انسان نما ساخته شده از آلیاژ مس و طلا متعلق به این دوره است که در موزه ی بوگوتا به نمایش گذاشته شده است. حدود قرن دهم میلادی تمدن کویمبایا به یک باره ناپدید می گردد(بسیاری از منتقدین از جمله استیون، جانسون و حتی ویکی پدیا، مصنوعات نابه جای هواپیمای جت را متعلق به تمدن کویمبایا می دانند).
قسمت مشخص شده در نقشه، محل زندگی اقوام ساکن تولیما، اقوام کویمبایا، کائوکا و کالیماست که همگی در ساخت مصنوعات طلایی دارای تبحر خاص خود بوده اند. تفکیک این که مصنوعات فلزی هواپیما گونه دقیقاً متعلق به کدام فرهنگ بومی کلمبیاست، ممکن نیست. شاید به صورت همزمان یا متوالی هر یک از این فرهنگ ها تحت تاثیر دیگری، اقدام به ساختن چنان مدل هایی نموده باشند.
توماس رابرت استیون(2011) تعداد اشیا نابجای کویمبایا را 14 عدد بیان نموده و می گوید که در چندین موزه در چند کشور نگهداری می شوند. او در کتابش ابراز داشت که در سال 1994 یک گروه از مهندسین هوانوردی آلمانی به ریاست پیتر بلتینگ مطالعه بر روی طراحی این اشیا را شروع نمودند. در سال 1996، این گروه دو نمونه از روی اشیا کویمبای از جنس چوب بالسا ساختند که تقریباً شانزده برابر بزرگ تر بودند. آزمایش پرواز موفقیت آمیز بوده است.
سامانتا جانسون(2010) می گوید: در سال 1954، دولت کلمبیا تعدادی از مصنوعات طلایی باستانی خود را برای جواهرسازی اهل آمریکا به نام امانوئل استوابز(Emmanuel Staubs) فرستاد تا شش نمونه از روی آن بسازد. تقریباً پانزده سال بعد یعنی به سال 1969 یک کریپتوزئولوژیست( کسی که به مطالعه جانوران اثبات نشده مانند پاگنده و اتی می پردازد) به نام ایوان تی سندرسون با این شش نمونه جعلی روبه رو شد و برای اولین بار مدعی شد که به هواپیمای جت شباهت دارند. سندرسون به کمک دکتر آرتور پویزلی(Arthur Poyslee) به تحلیل آئرودینامیکی اشیا مذکور پرداختند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که تعدادی از فرهنگ های آمریکای جنوبی دارای قدرت پرواز بوده اند.
احتمالاً 17 نمونه دیگر از این اشیا در آمریکای مرکزی و جنوبی پیدا شده اند که طراحی مشابه داشته اند. من فقط هفت مورد از آنها را یافته ام. شش تا در موزه ی Field Museum in Chicago نگهداری می شود و یکی هم در موزه ی Smithsonian’s National Museum of Natural History به نمایش گذاشته شده است. این هفت شی دست ساز متعلق به کلمبیاست اما طرفداران فرضیه جت بودن اشیا مدعی هستند که ده نمونه دیگر متعلق به کشورهای پرو، ونزوئلا یا کاستاریکا است. چیزی که حتمی است شی زینتی در معرض دید در موزه اسمیتسونیان متعلق به تمدن کویمبایای کلمبیاست.
نقد ادعای فرضیه بیگانگان باستانی
این که تعداد دقیق مصنوعات نامتعارف طلایی چندتاست، متعلق به چه دوره ای و چه تمدنی است، کاملاً بر ما آشکار نشده است. اما آنچه واضح است این که تولیما بیش از این که نام تمدنی باشد، نام یکی از استان های کشور کلمبیاست. جالب این که از میان تمام آن همه زیور آلات پیدا شده، در اکثر منابع مربوط به فرضیه بیگانگان باستانی بیشتر بر روی دو تصویر ذیل مانور داده اند. به نظر می رسد دو شی مذکور، تنها اشیای طلایی است که قابلیت مانور به عنوان هواپیمای جت باستانی را داراست و مابقی 8 تا،10 تا، 12 تا یا 15 تای دیگر تا به این حد شبیه به هواپیمای جت نیستند. بلتینگ و همکارانش نیز فقط از روی این دو شی مدلسازی نموده اند.
تصویر اول و دوم: اشیا زینتی متعلق به تمدن های کلمبیایی. تصویر سوم: مدل سازی هوانوردان آلمانی از اشیا تصاویر اول و دوم.
البته دکتر اپل از دست اندرکاران مستند فقط به شی دست راست تصویر زیر ابراز علاقه نموده و فقط آن را نامانوس با سایر مجسمه ها می داند. در سایت AncientAliens.ir که منبع اصلی من در ارتباط با مستند بیگانگان باستانی محسوب می گردد، هم در نهایت فقط عکس چهارتایشان را نشان داده می شود. این که بقیه کجا هستند یا چرا ارائه نمی شوند، باید سئوال ناخوشایندی برای هواداران فرضیه بیگانگان فضانورد باستانی باشد.
عمر این اشیا را نمی توان تخمین زد چرا که تاکنون روش قبل اتکایی برای اندازه گیری عمر اشیای طلایی یافت نشده است. اما برخی از پژوهشگران بر این عقیده اند که باید متعلق به عصر شکوفایی تمدن کویمبایاها باشد که از حدود قرن چهارم تا نهایت قرن دهم میلادی طول کشیده است. مطابق ادعای مستند بیگانگان باستانی، اشیا مذکور باید متعلق به قرن اول میلادی باشد. بعضی از منابع فعال در زمینه فرضیه بیگانگان باستانی حتی ابراز داشته اند که اشیا مورد بحث متعلق به تمدن اینکاهاست، غافل از این که تمدن اینکا متعلق به قرن پانزدهم و شانزده میلادی بوده است. متاسفانه کسانی که اشیا را متعلق به قبل از میلاد مسیح می دانند هیچ گونه مدرکی دال بر اثبات ادعایشان ارائه نمی نمایند. مثلاً در سایت موزه بوگوتای کلمبیا، هنگامی که به بخش آشنایی با اقوام و تمدن های کلمبیا وارد می شوید، حداقل صحبت از 10.000 سال قدمت است، بدون این که نامی از یک مورخ یا تاریخ دان یا باستان شناس حامی ادعایشان برده شود.
سکوت امثال میشل هایزر(از منتقدین طراز اول فرضیه بیگانگان باستانی) در خصوص ریشه و قدمت اشیا مورد بحث علی رغم انتقاد از جت بودن مصنوعات مذکور، خود نشان از عدم وجود حتی یک منبع معتبر علمی درباب مالکان واقعی اشیا، دوره و نحوه زندگیشان است.
چون داستان مصنوعات طلایی کلمبیا به نام سندرسون ( Sanderson) گره خورده است باید به این نکته اشاره کنم که وی خود پیرو شخصی بود به نام چارلز فورت. چارلز فورت کسی بود که برای اولین بار در اوایل قرن بیستم، حدود سی سال از عمر خود را به جستجوی موضوعات غریبه، نامتعارف، ماورایی و . . . در کتابخانه های آمریکا و انگلیس گذراند. توجیهات ابراز شده در خصوص مصنوعات نامتعارف از سوی متخصصین، فورت را مجاب نمی کرد.
وی حدس می زد که پای فرازمینی ها در میان است، اما هرگز با یقین از فرازمینی ها صحبت نکرد و حرفش در خصوص ماورایی ها با اما و اگر همراه بود. پس از او دوستانش جامعه ای را پایه گذاردند که به جامعه فورتین یا فورتی ها معروف شد. این جامعه بعدها به یک سازمان بین المللی تبدیل شد و مهم ترین نشریه فعلی آن فورتین تایمز می باشد. فورتین تایمز اکنون از بزرگ ترین مرجع تحقیقات ظاهراً علمی در خصوص مصنوعات نامتعارف مانند آنتیکیترا و سنگ دروپا، جانوران اثبات نشده مانند هیولای دریاچه لاک نسی و . . . است.
اعضا و مقاله نویسان آن بلااستثنا از طرفداران فرضیه بیگانگان باستانی هستند و یا طرفدار وجود تمدن های پیشرفته قبل از طوفان نوح. این نشریه مطابق جدیدترین رویه در پیش گرفته تلاش وافری در راستای تعدیل تندرویی های قبلاً صورت گرفته توسط نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی را مد نظر قرار داده و ظاهراً می خواهد در لباس علم، شبه علم را قالب نماید.
مستند بیگانگان باستانی مدعی است که از میان صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند. سامانتا جانسون(2010) بسیار زیبا راه را بر خیال پردازی نظریه پردازان بیگانگان باستانی می بندد و ماجرا را به همان چند مجسمه شبیه به جت های جنگنده امروزی محدود می نماید. وی می گوید که اثری از کارخانجات ریخته گری قطعات بدنه هواپیما، جایگاه سوخت گیری، باند نشست و برخاست، تکنولوژی کنترل ترافیک، تاسیسات پشتیبانی آب و برق و تلفن و . . . تاکنون در مناطق آمریکای مرکزی کشف نشده است. لابد مستحضر هستید که تکنولوژی پرواز بسیار بسیار پیچیده و گران است.
در مثالی ساده تر کارخانه ایران خودرو را در نظر بگیرید که موتور خودرو را از فرانسه وارد می کند، لاستیک را از کارخانه ای می خرد، کمربند ایمنی را از شرکتی دیگر می گیرد، قطعات شاسی را از فلانی خریداری می نماید، شیشه ها، باتری، روغن، گریس و . . . را هریک از محلی تامین می نماید و همین طور ماشین آلات روباتیک خط تولید را از کشورهای توسعه یافته دریافت می دارد تا در نهایت بتواند یک خودرو بسازد. پس می توان نتیجه گرفت که:
الف- جت جنگده یا شاتل فضایی متعلق به ایشان نبوده است. آنها چیزی را که دیده اند، مدلسازی نموده اند.
ب- اقوام قدیمی بومی آمریکا موفق شده بودند طرحی از یک شی را بسازند که امیدوار بوده اند بتواند پرواز کند.
موضع مستند بیگانگان باستانی در قبال زمین بودن یا فرازمینی بودن دانش پرواز کلمبیایی ها اعصار پیشین به این صورت است که ابتدا راوی مستند می گوید: «آیا این اشیا طلایی می توانند گواهی بر ملاقات فضایی ها در گذشته باشند؟» در ادامه کارشناسان هر یک برداشت خود را از اشیا نامتعارف مورد بحث به ما ارائه می نمایند که یا هواپیما یا جت جنگنده یا شاتل است و در آخر بیل بیرنس تیر خلاص را رها می نماید: «آیا ممکن است مردم باستان موجوداتی مثل خدایان کهن یا در واقع فضانوردان دوران باستان را در حال پرواز با هواپیمای پیشرفته خودشان دیده باشند؟».
در صورت متصل کردن زیور آلات مذکور به فرضیه بیگانگان باستانی، حالت سومی وجود ندارد. در ادامه نشان می دهیم که هر دو حالت فوق باطل است. وقتی که باند نشست و برخاستی وجود ندارد، چه فرقی می کند که جت جنگنده متعلق به بومیان امریکایی باشد یا فرازمینی های بیگانه؟ قبول داریم که جت عمود پرواز نیازی به باند آنچنانی ندارد، اما موجودات فضایی که از فضا می آیند و در همان فضا که هیچ هوایی وجود ندارد، چه نیاز به بال برای جت خود دارند؟ در چنان وضعیتی بال ها و دم جت کارایی خود را از دست می دهند و بود و نبودشان تفاوتی ندارد. پس مسئله وجود بال در تمام اشیا نابه جای مذکور مانع از این می شود که بگوییم جت ها متعلق به موجودات فضایی است. چنین ادعایی کاملاً مضحک است.
اما اگر شاتل فضایی بوده باشند چه؟ شاید دکتر اوو اپل درست می گوید. خوب در این صورت من هم در جواب باید بپرسم آن سوله های عظیم که در آن شاتل افتاده را سرپا می کنند، تعمیر می کنند، سرویس می کنند، کجاست؟ لاشه نیای آن دو برادر حامل شاتل تا سکوی پرتاب، بله آن دو را می گویم، آن کجاست؟ اصلاً سکوی پرتاب کجا قرار داشته؟ شاتل زمان پرتاب به باند نیاز ندارد، موقع فرود که نیاز دارد.
خرج یک سفر رفت و برگشت شاتل چنان گران است و تکنولوژی بکارگرفته شده نیز بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که به ذهن دکتر اپل رسیده است. به قول پرفسور کارل ساگان: ادعای غیرعادی مستندات غیرعادی هم می طلبد. آقای اپل از یک شی 3 اینچی می خواهد به شاتل صد متری برسند.
خلاف جریان آب شنا کردن آن هم به این شکل کاملاً به دور از عقل سلیم است. آقای اپل لازم به یاداوری است که در تاریخ علم و فناوری سفر به فضا جزو آخرین دستاوردهای بشری است. یعنی ابتدا چرخ ساختیم، پارچه گیاهی بافتیم، از چربی حیوانات سوخت مایع ساختیم، قایق ساختیم، ذوب فلزات را فراگرفتیم، به قدرت بخار پی بردیم، نفت را استخراج کردیم، با مفهوم پلاستیک آشنا شدیم، لاستیک ساختیم، دوچرخه ساختیم، ماشین ساختیم، قطار ساختیم، گلایدر ساختیم، برق را مهار کردیم، هواپیما ساختیم تا در نهایت رسیدیم به شاتل که آن را هم به هزار و یک دلیل رها کرده ایم. دیدگاه جناب اپل مرا یاد قسمت اول فیلم ترنسفورمز می اندازد، آنجا که مامور نماینده منطقه 51 آمد و گفت که بسیاری از دستاوردهای علمی ما حاصل مهندسی معکوس جناب مگاترون است!!
چه خوش گفته مولانا آنجا که می گوید: هین سخن تازه بگوی تا دو جهان تازه شود- وارهد از حد جهان، بی حد و اندازه شود.
از بحث خارج نشوم. لیکن اگر بگوییم که اشیا مذکور مدلی از جت هایی هستند که به نظر طراحانشان قابلیت پرواز داشته اند، این ایده هم مقبول نمی افتد. ابتدا به عین ادعای مستند به زبان انگلیسی توجه فرمایید:
توجه نمایید که مستند می گوید:« بسیاری از این مجسمه ها شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با این حال از این صد مجسمه یافت شده، حدود دوازده عدد از آنها به طرز رعب آوری یادآور جت های جنگنده امروزی هستند». پس مطابق ادعای ایشان بسیاری از صد مجسمه شبیه حشرات و ماهی ها هستند. با توجه به این که گوینده مستند از فعل «Look Like» استفاده نموده است پس باید معادل فارسی آن را «شبیه بودن» ترجمه نمود. چیزی که در آن شک ندارم این است که مستند بسیار حرفه ای با کلمات بازی می کند و ذهن مخاطب را می فریبد: 88 مجسمه که شبیه به حشرات و ماهی هاست اما یک جین از آنها یادآور(reminiscent) جت جنگنده امروزی است!
در واقع خود مستند هم اطمینان ندارد که آنها ماهی هستند، حشره هستند یا جت جنگنده بوده اند. وگرنه باید می گفت که یک جین مدل جنگنده عمود پرواز در کلمبیا پیدا شده است یا جمله ای مشابه این که نشان از اطمینان کامل مدعی داشته باشد. در خصوص مجسمه های یافت شده باید گفت که کلاً برمبنای یک سبک خاص هنری ساخته شده اند، آن هم به روش قالب گیری. برای نمونه به چند تصویر ذیل دقت فرمایید:
حتی اگر قدری تیزبین باشید در اکثر تصاویر بالا آثار فرسایش کاملاً هویداست. اما مجسمه تصاویر زیر انگار که لختی پیش از قالب بیرون آمده اند.
در چهار تصویر اخیر، زیورآلات دارای محل عبور زنجیر آویز نیز هستند که نشان می دهد امروزی و کپی مدل اصلی می باشند. همین طور در این تصاویر که متعلق به اشیا مورد بحث است، نیز اشیا بیش از اندازه نو و براق است. هیچ آثار کهنگی بر روی آنها دیده نمی شود. چند شی ذیل باید از مدل های بدلی که استابز آمریکایی آنها را ساخته است نیز جدید تر باشند، بدل اندر بدل!!
در این صورت مجسمه های جت گونه اصلی کجاست؟ از نظر ما تشخیص این که کدام تصاویر متعلق به اشیای واقعی است بسیار مشکل است. مدتی قبل به طور اتفاقی در یک کتابخانه الکترونیک، به یک فایل مربوط به ایوان تی سندرسون برخورد کردم و در آن فایل دو تصویر از معروف ترین شی مورد بحثمان یافتم. تصویر سیاه و سفید زیر که در نوشتجات سندرسون بود را بار دیگر به دقت مشاهده نمایید. سامانتا جانسون می گوید که این نمونه بدل است. شبیه ترین شی به این مدل بدلی، دومین تصویر در بالاست. اگر تصویر سندرسون بدلی است، قطعاً تصویر دوم در بالا هم متعلق به یک بدل جدیدتر است. همین طور تصویر اول که دارای همان زمینه هست هم باید بدل جدیدی باشد.
ممکن است تصویر زیر متعلق به اشیای اصلی باشد:
پس تا به اینجا مشخص شد که اولاً زیورآلات مورد بحث، مدلی از سفینه فضایی متعلق به بیگانگان نیست و در ثانی حتی هیچ یک از این زیور آلات مشکوک نسخه اصلی نبوده که بدلی هستند. اما ما برای اثبات دیدگاهمان مبنی بر این که اشیا مشکوک بومیان قدیمی کلمبیایی حتی طرح یک جت، شاتل یا هواپیما نیست، نیازی به یافتن نسخه های اصلی نداریم، همین نسخه های بدلی هم کفایت می کند. گفتیم که برخلاف نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی قصد سرسری گرفتن قضیه را نداریم.
چه چیزی آنها را به سمت جت گونه بودن اشیا کلمبیایی سوق داد؟ مستند بیگانگان باستانی با دم عمودی اشیا مشکل دارد. سازندگان مستند می گویند چون هیچ پرنده و حشره ای دم عمودی ندارد، پس باید هواپیما باشد!
منطق جناب فیلیپ کوپنز
ظاهراً که در نگاه اول حق با ایشان است، اما در نگاه دوم این ادعا به چالش کشیده می شود. در نگاه دوم از کجا معلوم که بومی ها با توجه به شگفت آور بودن نوعی ماهی مثل ماهی پرنده یا گربه ماهی، دست به خلق چنین آثار جالبی نزده اند؟ جانسون (2010) می گوید: در برچسب توضیحی موزه که ذیل شش اشیا موزه شیکاگو نصب شده، آمده است که نوعی ماهی(stylized fish) هستند. در خصوص شی موجود در موزه اسمیتسون نیز عنوان شده است که نوعی بید بومی کلمبیاست. تصاویر زیر را تماشا نمایید:
با بررسی که انجام دادم متوجه شدم که سواحل کلمبیا نیز در محدوده زندگی ماهی پرنده قرار دارد. رنگ بنفش در تصویر زیر محدوده زندگی ماهی پرنده است. یک کار هنری که الزاماً کپی برداری از طبیعت نیست. در همان تصاویر قورباقه ها اگر دوباره نگاه کنید، می بینید که تخیل و واقعیت را در هم آمیخته اند. همچنین در تصاویر بالاتر مربوط به موجود های دو سر نیز از این واقعیت مبرا نیست!! چگونه است که بومیان کلمبیایی توان کپی برداری داشته اند اما خلاقیت نداشته اند؟
یکی از ماهی هایی که در میان مجسمه های کلمبیایی معروف تر است مربوط به یک گربه ماهی با دهان مکنده است. تصویر گربه ماهی در ذیل به خوبی می تواند دم عمودی، سر گرد، چشم های بزرگ و برآمدگی های کوچک در جلوی باله های مجسمه را توضیح دهد.
شما بر روی این مدل به خوبی متوجه می شوید که برخی انواع این گربه ماهی دارای برجستگی های ریز بر روی لبه ی باله های خود هستند .
برای اینکه اثبات کنند این نوع وسیله از نظر آیرودینامیکی مشکلی ندارند، بلتینگ و انبوم(Enboom) مدلی از آن ساختند و به پرواز در آوردند. حال ببینید در این باره انبوم، تساکولوس و کوپنز چه می گویند: «این کار نسبتا ساده بود زیرا ما نیازمند به قرار دادن چیزهای زیادی در این شی نبودیم چرا که همه چیز کامل بود. همه چیز توسط مردم بومی 2000 سال پیش آماده شده بود . . . تنها اندازه آن را بزرگتر ساخته ایم. این شورانگیز است که کلمبیایی ها باستان می دانستند آیرودینامیک یعنی چه . . .وقتی پرواز این وسیله را می بینید، احساس می کنید به نتیجه رسیده اید».
بله آنها اینچی هم به آن اضافه و یا کم نکردند. آنها تنها حلقه های کوچک جلوی باله ها را برداشتند زیرا مطمئنا آن را برای آیرودینامیک بودن وسیله جعلی خودشان مناسب نمی دیدند. آنها تنها میزان انحناهای قسمت جلوی باله ها را افزایش دادند، چند چرخ فرود به وسیله جدیدشان اضافه کردند، یک پروانه به آن افزودند و در آخر اینکه آنها تنها یک موتور به وسیله افزوده شد.
حال از شما می خواهم تجدید نظری در منطقی بودن این گروه داشته باشید. اگر طراحی و ماکت سازی جت به این سادگی است که باید اکنون تمامی ملت ها از جمله همین کشور خودمان در زمینه تولید انواع جت جنگنده به استقلال رسیده باشد و نسخه اف- چهل را مثلاً ایران به صورت کاملاً بومی تولید نماید. چرا چنین نیست؟ بومی های کلمبیایی که قصد ماکت سازی داشته اند، چرا خودشان مانند انبوم و بلتینگ عمل نکردند و بسیار متفاوت پیش رفته اند؟
چون که مدل های ساخته شده توان پرواز داشته اند، پس می توان گفت که علی رغم تغییرات ظاهراً جزئی که در مدلسازی بلتینگ صورت گرفته است، طرح کلی آن چند شی کومیبایا مربوط به هواپیماست، مورد قبول ما نیست. بگذارید در این جا سئوالی از نظریه پردازان فرضیه بیگانگان باستانی بپرسیم: برادران رایت چگونه به این نتیجه رسیدند که باید در هواپیمایشان بال به کار گیرند؟ یا به عبارتی چرا باید جت بال داشته باشد؟
جواب این سئوال در داستان ایکاروس مربوط به قرن دوم میلادی نهفته است. آری ایکاروس برای این که بتواند پرواز کند، دریافت که باید مثل پروازکنندگان باشد. پس باید بال داشته باشد، تا شرایط لازم برای پرواز کردن را به دست آورد. او از پرندگان الهام گرفت. چرا برای همه ما داستان ایکاروس پذیرفتنی است؟ یعنی چرا کسی پرواز نمودن ایکاروس را به فرضیه بیگانگان باستانی متصل نمی کند؟
آیا برادران رایت نحوه ساختن گلایدر خود را از موجودات فضایی آموختند، آیا اشیا کویمبایا را دیده بودند که از آن الهام بگیرند؟ البته گزینه سومی نیز وجود دارد که نه فقط برای ما که حتی برای شما هم قابل قبول ترین پاسخ است: برادران رایت دنباله رو راه الهام گیرندگان از پرندگانند که در هوا پرواز می کنند و ماهیان که در آب شنا می کردند، بال ثابت یادآور عقابی است که چند صد متر جهت شکار طعمه شیرجه می رود.
حال مردم کویمبایا که صد شی را به شکل قورباقه، مارمولک، خفاش، پروانه، ماهی و پرندگان بومی نواحی اطراف محا سکونت خود ساخته اند، چرا باید 10 الی 17 شی را از روی هواپیما بسازند، اما از روی خلبان و سایر تجهیزات مرتبط حتی یک مدل هم نسازند؟ مشخص است که اینان هم صرفاً مدل یک پرنده، حشره یا نوعی ماهی است.
شما بگویید: چگونه بپذیریم که موجودات فضایی از کهکشان هایی دور این فناوری ها را برایمان به ارمغان آورده اند؟! چطور بپذیریم که موجودات فضایی صرفاً در حیاط پشتی خانه ی بومیان کلمبیایی فرود آمده اند و این دانش پرواز را به آنها هدیه دادند و تنها چند ماکت از آن را به یادگار در میان قبری قرار دادند و رفتند؟!
دانلود برخی منابع برای این موضوع : اینجا
منبع: حقیقت خاموش
طرز جمله بندیه نظریه پردازان فضانوردان باستانی رو قبول دارم که میخوان توی فکر بیننده تزریق کنن که چیزی که میگن درسته ولی طرز جمله بندیه شما هم همینطوره و بی طرفانه نقدشون نکردید. “چگونه بپذیریم که موجودات فضایی از کهکشان هایی دور این فناوری ها را برایمان به ارمغان آورده اند؟!” با این جمله که از کهکشانهای دور استفاده کردین دارین صرفا فاصله ی زیاد رو میگین که امکان پذیر نیست در صورتی که یه سیاره سنگی دور ستاره ی الفا سنتورس میچرخه ” ستاره ی همسایه رو میگم” که بحدودا ۴ سال نوری فاصله داره.خیلی از جملاتتون با استراتژی نوشته شده . پس نظر من اینه که شما یه تیم معتقد به ادیان هستین و ترسیدین که اثبات وجود فرازمینی ها به دین اسیب بزنه. در صورتی که امثال ماها هیچوقت اعتقاداتمون اسیب نمیبینه بخاطر یه برنامه ی تلوزیونی. ادما نقد بی طرفانه رو میپذیرن