الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

مکتب شیخیه، زمینه ساز فرهنگی بابیت و بهائیت

اندیشه‌های مکتب شیخیه، زمینه و بستر فرهنگی را برای ادعای دروغین سید علیمحمد باب فراهم کرد؛ زیرا او که آغازگر فتنه بابیت بود و بعدها بهاییت از درون آن جوشید، از شاگردان سید کاظم رشتی، رهبر دوم مسلک شیخیه بود. بسیاری از ادعاهای نخستین باب نیز بر اساس اندیشه‌های شیخیه شکل گرفت.

 

 

گذری بر فرقه بهاییت 1/

مکتب شیخیه، زمینه ساز فرهنگی بابیت و بهائیت

 

مکتب شیخیه، یکی از خط‌ های فکری مکتب شیعه اثناعشری است. اندیشه‌های این مکتب، زمینه و بستر فرهنگی را برای ادعای دروغین سید علی‌محمد باب فراهم کرد؛ زیرا او که آغازگر فتنه بابیت بود و بعدها بهاییت از درون آن جوشید، از شاگردان سید کاظم رشتی، رهبر دوم مسلک شیخیه بود. بسیاری از ادعاهای نخستین باب نیز بر اساس اندیشه‌های شیخیه شکل گرفت.
همچنین میرزا حسین‌علی نوری ملقب به بهاءالله برای تشکیل هسته اولیه فرقه منحرف و پوشالی بابیت، با توجه به اهمیت ادعاهای شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، این دو را «نورین نيّرین» نامید و آنها را بشارت‌دهندگان ظهور خودش و باب خواند.1 نخستین گروندگان به بابیه نیز همه از پیروان و طرفداران شیخیه
بودند. ازاین‌رو، در آغاز، تاریخچه مکتب شیخیه را بررسی و نقد خواهیم کرد.

1. شیخ احمد احسائی

الف) تولد

شیخ احمد بن زین‌الدین الاحسائی، از عالمان شیعه و بنیان‌گذار مکتب، در روستای مطَیرفی واقع در استان الاحساء دیده به جهان گشود. الاحساء در ساحل غربی خلیج فارس، از روزگاران قدیم یکی از کانون‌های تشیع بود و اکنون نیز بیشتر شیعیان عربستان در این استان سکونت دارند. اجداد شیخ احمد بر مذهب اهل سنت و جماعت بودند و در محل دیگری سکونت داشتند. تا آنکه یکی از آنها به نام شیخ داغر به دلیل اختلاف با پدرش ترک وطن کرد و در مطیرفی اقامت گزید. وی در این منطقه از مذهب اجداد خود دل برید و به مذهب دوازده امامی دل سپرد.2

ب) تحصیلات

احسائی، دانش خویش را اکتسابی نمی‌دانست، بلکه مدعی بود از دانش امامان معصوم علیهم السلام الهام ‌گرفته است، ولی بررسی تاریخ زندگی وی، از تحصیلات رسمی او حکایت دارد. در مکارم الآثار آمده است:
تحصیلات خود را با فراگیری قرآن نزد پدرش شیخ زین‏الدین احسائی آغاز کرد. دروس مقدماتی متداول عصر خویش را در همان‌جا نزد عالمان محلی فراگرفت و در سال 1186 هجری‌ قمری چون در آن سامان (زادگاهش) کسی را برای رشد و هدایت نیافت، راهی نجف و کربلا شد… .3
آقا محمدباقر وحید بهبهانی، سید علی طباطبایی (صاحب ریاض)، میرزا مهدی شهرستانی، سید مهدی بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف‏الغطاء، از استادان برجسته‌ای هستند که شیخ احمد از دانش آنها بهره برده است. وی پس از نوشتن شرحی بر کتاب تبصره المتعلمین علامه حلّی،4 از آقا سید مهدی بحرالعلوم، آقا سیدعلی صاحب ریاض، شیخ جعفر بن شیخ خضر، درجه اجتهاد در روایت و درایت دریافت کرد. احسائی افزون بر فقه، اصول و حدیث، در طب، نجوم، ریاضی قدیم، علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه، مطالعاتی در سطوح مختلف داشت.

ج) سفرها

شیخ در سال 1221 هـ .ق به قصد زیارت عتبات به کربلا و نجف سفر کرد و سپس به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام ره‌سپار خراسان شد، ولی در بین راه در یزد توقفی کرد. استقبال گرم اهالی یزد سبب شد پس از بازگشت از مشهد، در این شهر بماند. شهرت فراگیر شیخ از همین‌جا آغاز شد.
پس از مدتی به دعوت فتح‌علی شاه به تهران رفت و چند ماهی در کنار شاه اقامت گزید، ولی با وجود مهمان‌نوازی شخص شاه و درباریان به یزد بازگشت.
در سال 1229 هـ‌ .ق در راه زیارت عتبات، به کرمانشاه وارد و با استقبال مردم و شاه‌زاده محمدعلی میرزای دولت‌شاه، حاکم کرمانشاهان، روبه‌رو شد و به اصرار وی در کرمانشاه ماند. میرزا محمد تنکابنی درباره عمق ارادت این شاه‌زاده به شیخ، داستانی نقل می‌کند که نشان‌دهنده رندی شیخ و شاید عمق ارادت شاه‌زاده است:
در بعضی از ازمنه، شیخ را قروضی پیدا شده بود. پس شاه‌زاده آزاده، محمدعلی میرزا به شیخ گفت که یک باب بهشت به من بفروش، من هزار تومان به تو می‌دهم که به [ازای] قروض خود داده باشی. پس شیخ یک باب بهشت به او فروخت و به خط خود وثیقه نوشته و آن را به خاتم خویش مختوم ساخته، به شاه‌زاده داد و هزار تومان از او گرفته و قروض خود را پرداخت.5
شیخ احمد پس از مرگ دولتشاه، در سال 1237 هـ .ق ره‌سپار مشهد شد و در میانه راه چندی در قزوین توقف کرد. در این شهر، ملامحمدتقی بَرَغانی معروف به شهید ثالث، وی را به دلیل عقیده خاصش در زمینه معاد جسمانی تکفیر کرد و در پی آن، گروهی از علما و بسیاری از مردم، شیخ را از خود راندند. تلاش شاه‌زاده رکن‌الدوله علی‌نقی میرزا، حاکم قزوین نیز برای آشتی دادن شیخ احمد و برغانی، نه تنها نتیجه‌ای نداشت، بلکه سبب انتشار گسترده‌تر خبر این تکفیر شد. شیخ احمد به ‌ناچار از قزوین به مشهد و سپس به یزد و از آنجا به اصفهان و کرمانشاه رفت، ولی این بار در تمام شهرها به‌سردی از او استقبال شد. وی همچنان کم و بیش از پایگاه مردمی برخوردار بود، ولی انتشار خبر تکفیر وی از سوی عالمی نام‌دار چون برغانی، تأثیر خود را گذاشته بود و سبب دوری علما از وی و صدور فتواهای مشابهی در کربلا و نجف شد.6

د) مخالفان شیخ احمد

برخی مخالفان شیخ از علمای شیعه که مذهب او را باطل اعلام کرده‌اند، عبارتند از:
1. شیخ مرتضی انصاری (م 1281 هـ .ق)؛
2. حاج ملا جعفر استرآبادی؛
3. سعید العلماء مازندرانی؛
4. ملا محمدتقی قزوینی، معروف به شهید ثالث، (م 1264 هـ .ق)؛
5. شیخ محمدحسن نجفی، صاحب جواهر (م 1266 هـ .ق)؛
6. سید علی آقا قاضی، استاد عرفان علامه طباطبایی (م 1366 هـ .ق)؛
7. سید محمد مجاهد، نویسنده‏ مناهل (م 1242 هـ .ق)؛
8. سید مهدی طباطبایی، فرزند سید علی طباطبایی (م 1260 هـ .ق)؛
9. شیخ محمدحسین، نویسنده‏ فصول (م 1261 هـ .ق)؛
10. سید ابراهیم قزوینی، نویسنده ضوابط (م 1262 هـ .ق)؛
11. شیخ شریف العلماء (م 1265 هـ .ق)؛
12. ملا آقا دربندی، نویسنده کتاب‌های خزائن الاصول و خزائن الاحکام (م 1285 هـ .ق).

هـ) مرگ

احسائی هم‌زمان با حمله وهابیون به عتبات، از کربلا به مکه رفت و از راه مکه ره‌سپار وطن خود شد، ولی در نزدیکی مدینه درگذشت. نبیل در تاریخ خود، سال ‌‌مرگ شیخ را این‌گونه بیان می‌کند:
وفات شیخ احمد احسائی در سال ١٢٤٢ هجری اتفاق افتاد. مدت عمرش 81 ‌سال بود. قبرش در مدینه منوره در قبرستان بقیع پشت دیوار مرقد حضرت رسول صلی الله علیه و آله است.7
میرزا محمدباقر خوانساری، صاحب کتاب روضات الجنات تاریخ فوت شیخ را سال 1243هـ .ق، در نود سالگی گفته است.8

و) عقاید

شیخ احمد احسائی دیدگاه‌هایی در مباحث گوناگون اعتقادی دارد که عالمان شیعه با تمام آنها مخالفت نکرده‌اند. برخی از اندیشه‌های وی که به آنها انتقاد و حتی به سبب آنها فتوای تکفیر بر ضد وی صادر شده، به این شرح است:

یک ـ معاد با جسم هور قلیایی

مشکل‌سازترین عقیده شیخ احمد که برغانی به‌خاطر آن وی را تکفیر کرد، بحث معاد است. شیخ احمد احسائی تفسیری از جسم کرده است که عالمان شیعی آن را نمی‌پذیرند. از نظر آنان، معاد جسمانی، بازگشت انسان به دنیا در روز رستاخیز با همین بدن عنصری دنیایی، بی‌هیچ تفاوتی است، ولی نظر احسائی درباره معاد جسمانی چنین نیست. وی در تفسیر جمله «وَ اَجْسادُكُم فِی الْاَجْسادِ»9 در کتاب شرح الزیاره می‌نویسد:
انسان دارای دو جسد است: یک قسم آن محصول عناصر زمانی است و از این عناصر کوچک‌ترین تماسی(ارتباطی) با بدن انسان ندارد، مانند لباس است که به بدن پوشیده شده و از بدن کنده می‌شود. لذت و عذاب مربوط به این بدن نیست. در واقع، این جسد نسبت به انسان مانند رنگ نسبت به لباس است که حقیقت لباس همان تار و پود است و این رنگ در حقیقت دخالتی در ماهیت لباس ندارد.

جسد دوم:

این جسد باقی و همیشگی است و این جسد همان طینت است که انسان از آن آفریده شده [است]. وقتی که زمین جسد عنصری را [به] خاک [تبدیل] کرد و بین اعضای آن جدایی افکند، هر جزء آن به جایگاه خود برمی‌گردد؛ هوا ملحق می‌شود به هوا و آب ملحق می‌شود به آب، خاک ملحق می‌گردد به خاک و آن بدن اصلی باقی می‌ماند و روز قیامت همین جسد خارج خواهد شد و به بهشت یا جهنم خواهد رفت. این جسد از عالم هور قلیا می‌باشد و در عالم قبر قابل رؤیت و دیدن نیست. کسی ایراد نگیرد که این بر خلاف عقیده مسلمانان است؛ برای آنکه عقیده همه مسلمین همین است و غیر از آن چیزی نمی‌گویند.10
توضیح روشن‌تر کلام شیخ این است که جسد اول، جسد اصلی انسان نیست. این جسد پس از مرگ از بین می‏رود و در حیات آخرتی همراه انسان نیست. جسد دوم عبارت است از طینت انسان که از عالم «هور قلیا»ست. عالم هور قلیا، همان عالم برزخ است که حد وسط میان عالم مُلک (عالم مادی) و عالم ملکوت (عالم مجرد) است و بدان، عالم مثال هم می‏گویند. جسد دوم، جسد اصلی انسان است و در قبر باقی می‏ماند و پس از دمیدن اسرافیل در صور (نفخه دوم یا نفخه بعث)، روح وارد همین جسد می‏شود و برای محاکمه و جزا فراخوانده می‏شود. بدین‌ترتیب، هنگام مرگ روح از هر دو جسم جدا می‏شود، ولی در معاد با جسد دوم همراه می‏گردد.
این مطلب در صورتی عنوان می‌شود که بنا بر اعتقاد شیعیان امامیه، همین بدن عنصری در روز قیامت برانگیخته می‏شود. حتی بنا بر نصّ قرآن، خطوط ریز انگشتان در قیامت همانند دنیا خواهد بود.

دوـ امامت و نقش ائمه در آفرینش

یکی دیگر از عقاید شیخ احمد احسائی درباره امامت و نقش ائمه در آفرینش است. بر اساس اندیشه شیخ، معصومان در آفرینش جهان نقش دارند. وی معتقد است خدای‌ تعالی وقتی معصومان علیهم السلام را آفرید، به آنان اجازه داد موجودات دیگر را بیافرینند. بر اساس این نظریه:
1. حضرات معصومان علیهم السلام جایگاه خواست و اراده الهی‌اند و اراده آنان، اراده خداست. ازاین‌رو، آنان، علت فاعلی موجودات جهان هستند.
2. از سوی دیگر، مواد موجودات از شعاع انوار و وجود معصومان علیهم السلام تشکیل شده است. ازاین‌رو، آنها علت مادی آفرینش نیز به‌شمار می‏روند.
3. دلیل صوری بودن معصومان علیهم السلام این است که صورت اشیا از صورت مقام‌ها و حرکات و اعمال آنهاست. البته صورت مؤمنان همانند صورت معصومان علیهم السلام و صورت کافران مخالف صورت آنان است.
4. معصومان علیهم السلام علت غایی جهان هم هستند؛ زیرا اگر آنها نبودند، چیزی آفریده نمی‏شد و آفرینش موجودات به واسطه آنان است.11

سه ـ حیات عنصری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

از دیگر اندیشه‌های شیخ احمد احسائی، اعتقاد به حیات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بدون جسد عنصری و با بدن هور قلیایی است.12 وی معتقد است آن حضرت با بدن غیرعنصری و هور قلیایی در شهر جابلقا و جابلسا زندگی می‌کند. شیخ احمد، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را زنده و در عالم هور قلیا می‌داند13 و می‌‌نویسد:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگام غیبت در عالم هور قلیاست و هرگاه بخواهد به اقالیم سبعه تشریف بیاورد، صورتی از صورت‌های اهل این اقالیم را می‌پوشد و کسی او را نمی‌شناسد. جسم و زمان و مکان ایشان لطیف‌تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.14
به عقیده بسیاری از علمای شیعه، این نظریه در واقع به معنای انکار وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در روی زمین است؛ زیرا اگر مراد آن باشد که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در عالم مثال و برزخ، چه برزخ اول و چه برزخ دوم زندگی می‏کند، پس حیات با بدن عنصری ندارد و حیات ایشان مثل حیات مردگان در عالم برزخ است. این مطلب با احادیث متواتری که گویای خالی نبودن زمین از حجتند، سازگاری ندارد. ضمن اینکه این اعتقاد، با دلایل عقلی ضرورت وجود آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف در این جهان نیز منافات دارد. پس ادعای شیخ مبنی بر زندگی کردن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با بدن هور قلیایی، تنها یک ادعاست و هیچ دلیل عقلی و نقلی بر آن اقامه نشده است.15 افزون بر آن، بر اساس نصوص قطعی، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف در همین جهان خاکی و با بدن عنصری زندگی می­کند تا زمانی فرا رسد که خواست خداوند بر قیام و ظهور او تعلّق گیرد.

__________________________________________________________________________________________
پی نوشت :
1. حسین‌علی نوری بهاءالله، ایقان، نسخه الکترونیک، کتاب‌خانه جامع آثار بهایی، حیفا، ص 43
2. محمدباقر نجفی، بهاییان، نشر مشعر، 1380، ص17.
3. محمدعلی حبیب‌آبادی، مکارم الآثار، اصفهان،‌ نشر کمال، ۱۳۶۲، چ 1، ج 4، ص 1135.
42. تبصرة‌المتعلمین فی أحکام‌الدین، کتابی است در فقه امامیه که فقهای شیعه صدها شرح بر آن نگاشته و منتشر کرده‌اند. شرح شیخ احمد به نام صراط‌الیقین در مجموعه آثار شیخ یعنی جوامع‌الکلم منتشر شده است. او در این شرح، تنها به شرح مبحث طهارت از کتاب تبصرة‌المتعلمین پرداخته است.
5. محمد تنکابنی، قصص العلما، ص36.
6. همان، ص42.
7. عبدالحمید اشراق خاوری، مطالع الانوار (تلخیص تاریخ مطالع الانوار)، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ص16.
8. میرزا محمدباقر خوانساری، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، تهران، انتشارات اسماعیلیان، ج 1، ص 94.
9. بخشی از زیارت جامعه کبیره.
10. احمد خدایی، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، قم، امیرالعلم، 1382، چ2، ص 143، به نقل از: شیخ احمد احسائی، شرح الزیاره، ص 360.
11. شرح‏الزیارة، ج4، صص26 ـ 30؛ نک: مجموعة الرسائل ص308؛ نک:‌ رضا برنج­کار، آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، چ8 ، ص175.
12. هورقلیا از کلمه عبری «هبل قرنیم» گرفته شده است. هبل به معنای هوای گرم، بخار، تنفس و قرنیم به معنای درخشش و شعاع است که این ترکیب یعنی تشعشع بخار. شیخ احمد احسائی در نوشته‌های خود بارها این کلمه را به کار برده و شرح داده است. در تنزیه الاولیاء شیخ ابوالقاسم‌خان ابراهیمی به نقل از ملا‌هادی سبزواری آورده است: «هور قلیا هم عالمی است از عوالم که خداوند خلق فرموده است. مراد از آن عالم اجمالاً عالم مثال است به معنای عالم صور. عالم هور قلیا چون فوق این اقالیم است و از حدود ظاهر این اقالیم خارج است، اقلیم ثامنش گویند». (لغت‌نامه دهخدا)، به نقل از: نرم‌افزار لغت‌نامه دهخدا، ویرایش نهایی.
13. شیخ محمد کریم‌خان کرمانی، ارشاد العوام، کرمان، چاپ‌خانه سعادت، چ 4، ج 2، ص 151.
14. شیخ احمد احسائی، جوامع­الکلم، رساله رشیته، قسمت سوم، ص100.
15. علامه مصطفوی تهرانی، محاکمه و بررسی باب و بها، تهران، مؤسسه مطبوعاتی اسلامی، 1345، چ 2، ج 3، ص34.

منبع : کتاب “گذری بر فرقه بهاییت”

 

فارس