کریستف کلمب معروف، که این قاره را کشف کرد، خود یک یهودی بود و با اهداف «یافتن سرزمینی خوب و مناسب برای یهودیان» و «به دست آوردن منابع ثروتهای جدید و دستیازی به قدرت لازم جهت تجدید بنای معبد سلیمان»، بر بالای تپههای صهیون در بیتالمقدس، «به نشانة آمدن مسیح به روی زمین» ، دست به این خطر بزرگ در میان امواج سهمگین اقیانوس اطلس زد.
بازی بزرگ انتخابات پنجاه و هفتمین دورة ریاستجمهوری ایالات متحدة امریکا که عنوان «گرانترین» مبارزات انتخابی در تاریخ انتخابات ریاستجمهوری این کشور را به خود اختصاص داد، چند هفتة پیش به پایان رسید و کسی که بنا به اعتراف صریح خودش، در میان رؤسای جمهور امریکا، تاکنون بیشترین خدمت را به صهیونیستها کرده است، بر رقیبش که بر حسب اتفاق او هم برای اثبات میزان بالاتری از سرسپردگی خود به آرمان یهود، از هیچ کوششی فروگذار نکرد، فائق آمد و چهار سال دیگر مسند ریاستجمهوری بزرگترین ابرقدرت جهان را دراختیار گرفت.
این انتخابات از جنبههای گوناگون برای جامعة جهانی حائز اهمیت بود، چون به هر حال، امروز امریکا، به عنوان بزرگترین ابرقدرت جهانی، حضور، نفوذ و تأثیر تعیینکنندهای در تحولات جاری جهان، به ویژه در منطقة بسیار حساس، حائز اهمیت و راهبردی غرب آسیا و شمال آفریقا، که حیات سیاسی ـ اجتماعی مردم منطقه، به ویژه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان بزرگترین و تأثیرگذارترین قدرت منطقه، به آن وابسته است، دارد. به همین دلیل، این انتخابات در کشورها و مناطق مختلف دنیا، از ابعاد مختلف و زوایای گوناگون توسط رسانه، مطبوعات، خبرگزاریها، پایگاههای مجازی، محققان، اساتید، صاحبنظران و سخنرانان، در سرتاسر دنیا، از جمله در ایران، مورد بررسی، مداقّه و امعاننظر قرار گرفت.
اما یکی از جنبهها و برجستگیهای غیرقابل انکار و تأمل برانگیز این انتخابات، رقابت بیامان و آشکار دو نامزد نهایی برای اثبات هر چه بیشتر مراتب سرسپردگی خود به صهیونیستها و تعهد هر چه بیشتر به حفظ امنیت رژیم صهیونیستی اسرائیل، به عنوان خط قرمز سیاست خاورمیانهای امریکا بود. به راستی، آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که چرا زمامداران و دولتمردان امریکا، در عالیترین سطوح و با کمال قدرت، حاضرند همة منافع ملت بزرگ امریکا را در راهی خرج کنند که نه تنها کمکی به حل قضیه فلسطین و مشکل اصلی مردم مسلمان منطقه نکرده، بلکه امروز قضیه فلسطین، بعد از هفت دهه اشغالگری و تجاوز، همچنان به عنوان اولین و حادّترین مسأله غرب آسیا و شمال آفریقا، به قوت خود باقی بوده، به نقطة کانونی برخورد دو تمدن بزرگ اسلام و غرب تبدیل شده و جهان را در آستانه جنگ جهانی سوم قرار داده است؟
حمایتهای تمام و کمال، بیقید وشرط، قاطعانه و یکجانبه امریکا از رژیم صهیونیستی اسرائیل، نه تنها منجر به تأمین امنیت رژیم اشغالگر قدس نشده و امروزه به برکت انتفاضههای مردم مظلوم فلسطین، درخشش جبهه مقاومت اسلامی و پیدایش موج عظیم و بنیانبرانداز بیداری اسلامی در منطقه، هستی رژیم صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری در گذشته در معرض تهدید جدی قرار گرفته است، بلکه همچنین امروز امریکا هم بیش از هر زمان دیگری در گذشته نزد ملتهای منطقه و فراتر از آن، ملتهای آزادة جهان، منفور، مورد انزجار و فاقد اعتبار شده و شعار «مرگ بر امریکا»، به شعار عمومی آنان تبدیل شده است، به گونهای که همانطور که مقام معظم رهبری هم اشاره داشتند: «اگر امروز دولتهای منطقه و دولتهای کشورهای دیگر جرأت کنند و یک روز به عنوان روز نفرت از امریکا تعیین شود، بزرگترین راهپیمایی تاریخ دنیا برگزار خواهد شد.»1
سؤال این است که چرا دولتمردان و زمامداران سیاسی ملت بزرگی مثل امریکا، که حقیقتاً خدمات بینظیری به تمدن بشری کرده و در همة جنبههای مادی تمدنسازی، نقش پیشرو را داشته، اینگونه آبرو و اعتبار و حیثیت این ملت بزرگ را به پای کسانی قربانی میکنند که امروز خوی اشغالگری، تجاوزطلبی، نژادپرستی و سبعیت و درندگی آنان بر همگان آشکار شده و مورد نفرت ملتهای آزادة دنیا، به ویژه مردم مسلمان منطقه هستند؟ مگر ایالات متحده امریکا، کشور صهیونیستها است؟ پاسخ به این سؤال یک کلمه است: بله. براساس انبوهی از نوشتهها، گزارشها، اسناد، مدارک، شواهد و قرائن تاریخی و غیرقابل انکار، ایالات متحده امریکا، از همان آغاز، یعنی از کشف قارة امریکا تا امروز، یک کشور و یک تأسیس یهودی بوده و همچنان در طول تاریخ حدود 500 سالة این کشور، یهودی باقیمانده است و امروز هم یهودیان، که اکثریت قریب به اتفاق آنان در قالب جنبش جهانی صهیونیسم سازمانیافته عمل میکنند، این کشور را اداره کرده و تحت کنترل همهجانبة خود دارند. به عبارت دیگر، یهودیان، با اینکه تنها حدود دو درصد جمعیت امریکا را تشکیل میدهند، توانستهاند به «حاکمان واقعی» در سیاست، حکومت، فرهنگ و جامعه این کشور تبدیل شوند.
اما این حاکمیت و این دستاورد بسیار ارزشمند برای یهودیان و بینظیر در طول تاریخ بشریت، ارزان و به سادگی به دست نیامده است. یهودیان برای آنچه که در امریکا به آن دست یافتهاند، قرنها تلاش مستمر و خستگیناپذیر، برنامهریزیها و توطئهها کردهاند، خونها ریختهاند و ظلمهای کمنظیری هم مرتکب شدهاند که در تاریخ هیچ قومی در جهان، مانند آن را نمیتوان یافت.
همانطور که اشاره شد، قاره امریکا را اولینبار یهویان کشف کرده و به آنجا پا گذاشتهاند. هر چند اطلاعات مربوط به وجود چنین سرزمینی در دیگر سوی دنیا در برخی منابع جغرافیایی و تاریخی قبل از آن، از جمله در منابع اسلامی، وجود داشته است، اما این یهودیان بودند که عملاً برای کشف این سرزمین اقدام کردند.
کریستف کلمب معروف، که این قاره را کشف کرد، خود یک یهودی بود و با اهداف «یافتن سرزمینی خوب و مناسب برای یهودیان» و «به دست آوردن منابع ثروتهای جدید و دستیازی به قدرت لازم جهت تجدید بنای معبد سلیمان»، بر بالای تپههای صهیون در بیتالمقدس، «به نشانة آمدن مسیح به روی زمین»2، دست به این خطر بزرگ در میان امواج سهمگین اقیانوس اطلس زد. کلمب از اعقاب یهودیان کاتالان در شهر بارسلونای اسپانیا و یک کابّالائیست3 بود که با سرمایهای که توسط یهودیان به ظاهر مسیحی شده، یعنی «مارانو» هایی که از جایگاه و مقامات رسمی و قدرت و نفوذ فوقالعادهای در دربار اسپانیا برخوردار بودند، فراهم شد و با کمک و همراهی هیأتی مرکب از اخترشناسان، جغرافیدانها، دریانوردان، راهنماها، نقشهخوانها، پزشکان و مترجمین که اکثراً یهودی بودند، خود را به سرزمین بومیان سرخپوست یعنی همانجا که امروز ایالات متحده امریکاست، رساند.4
بومیان ساده دل سرخ پوست، بنا به فطرت طبیعی و پاک انسانی و الهی خود، از کلمب و هیأت همراه به گرمی استقبال کردند و برایشان هدیهها آوردند. اما، همانطور که آتالی، نویسنده یهودی فرانسوی مینویسد: «کلمب آنها را به عنوان انسان، به حضور نپذیرفت»5. او با شعار «یک بومی خوب، یک بومی مرده است»، همان شعاری که صیهونیست، چند قرن بعد، در فلسطین سر دادند که «یک فلسطینی خوب، یک فلسطینی مرده است»، دست به قتلعام بومیان بیچاره زده و سیاست «پاکسازی قومی» را آغاز کرد؛ سیاستی که بعد از او، توسط «پیورتیان»های دلدادة به یهودیت و یهودیزه شده، ادامه پیدا کرد. در آن زمان در آنجا، سی میلیون بومی سرخپوست زندگی میکردند که براساس محاسبات جمعیت شناختی و نرخ رشد متعارف جمعیت، اکنون میبایست جمعیت سرخپوستان امریکای شمالی، به 300 میلیون نفر میرسید، اما براساس همان سیاست «پاکسازی قومی» و انقراض نسل سرخپوستان، امروز چیزی حدود دو میلیون سرخپوست در این کشور باقی ماندهاند.
با کشف «دنیای جدید» توسط یهودیان، «پیورتیان»ها اولین مسیحیانی بودند که از اروپا به این سرزمین مهاجرت کردند. آنها در دورهای به علت نگرش رادیکال به کلیسا و دولت در انگلیس، تحت فشار قرار گرفتند که در سال 1620 یک گروه از آنان به شمال «دنیای جدید» و یا امریکای امروز مهاجرت کردند و گروه دوم هم به آمستردام کوچ کرده و کلنی استعماری هلند را پایهگذاری کردند. در مورد ماهیت یهودی پیوریتانیسم همینقدر گفته شود که این مکتب، که امروز به مسیحیت صهیونیست و به مکتب غالب بر امریکا تبدیل شده است، از دل پروتستانتیسمزاده و توسط فردی کالوینیست و پروتستان، به نام ویلیام تیندل در انگلیس پایهگذاری شد و جمعیت آنها در آنجا به سرعت رو به افزایش گذاشت.
خود پروتستانیسم، یک جنبش کاملاً یهودی بود که توسط یک یهودی پنهانکار، به نام مارتین لوتر، و به عنوان یک حرکت علیالظاهر، اصلاحی آغاز شد. لوتر، در هیأت یک مارانو، یعنی یهودی مسیحی شده، و با هدف یهودیزه کردن هر چه بیشتر مسیحیت، ضربة کاری را بر پیکره مسیحیت متحده وارد و آن را دو شقّه کرد که بعدها به دهها انشقاق انجامید. در دانشنامه یهود آمده است: «حرکت اصلاحی مسیحی در حد بسیار وسیعی از ادبیات و فلسفه یهودی تأثیر پذیرفته بود. به طوری که به آن از جانب رقبا و مخالفین این رفورم و حرکت، به عنوان «یهودیگری» نگاه میشد.» 6
دانشنامه یهود مینویسد: «ضربة ویرانگری را که لوتر بر کلیسای کاتولیک وارد کرد، در وهله اول از طرف یهودیان مورد حمایت قرار گرفت… آبراهام ب.الیزر هالوی، خاخام کابالائیست گفته که لوتر در پنهان یهودی بود و تلاش میکرد تا مسیحیان را آرام آرام به سمت یهودیت متمایل کند.» 7
لوتر، در سال 1523، کتابی نوشت تحت عنوان «عیسی مسیح یک یهودیزاده شد.» او در این کتاب میگوید: «یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسرعموهای اویند. روی سخنم با کاتولیکهاست. اگر از اینکه مرا کافر بنامند خسته شدهاند، بهتر است مرا یهودی بخوانند.» 8
دلدادگی و سرسپردگی لوتر به ظاهر مسیحی به اندازهای بود که منزلت خود را تا حد سگان درگاه یهودیان تنزل داد! او میگفت: «یهودیان حامل برترین خونها در رگهای خود هستند. روحالقدس به واسطة آنها کتاب مقدس را به اقصی نقاط دنیا برد. آنان فرزندان خدایند[!]. ما در مقایسه با آنها بیگانهایم. همانطور که در داستان زن کنعانی آورده شده است، ما همچون سگانی هستیم که از خرده نانهای بر زمین ریخته اربابان خود ارتزاق میکنیم[!].9
گفتیم که پیوریتانیسم از شکم یک چنین پروتستانیسمی متولد شد. باز در دایره المعارف یهود میخوانیم: «پیوریتانیسم که دارای ساختار اخلاقی کاملاً توراتی بود، به یهودیت انگلیسی شهرت یافت.» 10 نوشتهاند: «وابستگی پیوریتانیسم به یهودیت در حدی بود که از تمامی مذاهب پروتستان در این رابطه پیشی گرفت. حقیقتاً هم پیوریتانیسم یهودیگری انگلیسی بود.»11
آن دسته از همین پیوریتانهایی که به امریکا مهاجرت کردند، اولین کلنی استعماری خود را در ماساچوست و تحت عنوان «نیوانگلند» برپا کردند و همانگونه که اشاره شد، براساس همان روحیه و آموزههای نژادپرستانه یهودیگری، سیاست انقراض نسل سرخپوستان کلمب یهودی را با سبعیت و وحشیگری هر چه بیشتر، ادامه دادند. نوآم چامسکی، جامعهشناس سرشناس یهود میگوید:
«یکی از بزرگترین قتلعامهای صورتگرفته در نیوانگلند، نابودی «سرخ پوستان پیکوت» در سال 1637 بود. با بیانیههای رسمی منتشر شده پس از آن قتلعام که به دست پیوریتانهای استعمارگر انجام شده بود، چنین توجیه شد: سرخپوستان پیکوت که وجود آنها در بهشت روزی زمین مورد خواست خداوند نبود[!]، نابود شدند و خدا را شکر میکنیم از اینکه دیگر کسی که نام پیکوت بر خود داشته باشد، بر روی زمین باقی نماند.»12
چامسکی، در همین رابطه و دربارة قتلعام سرخپوستان «آلگون کویین» ساکن در جنوب منهتن، به دست سربازان هلندی مینویسد:
«سربازان، بسیاری از سرخپوستان را در حالی که خواب بودند، به قتل رساندند. کودکان از سینههای مادرانشان جدا میشدند و در برابر چشمان آکنده از اشک و ناباوری والدینشان با شمشیر به دو نیم شده و سرهای آنها را بر هم میکوبیدند و به فجیعترین وضعیتی که حتی وجدان افراد سنگدل را نیز به درد میآورد، وحشیانه به قتل میرسیدند. بعضی از کودکان را هم به رودخانه میانداختند و به دنبال آنها پدر و مادرهایشان برای نجات آنها به رودخانه میپریدند، ولی نظامیان نه به کودکان و نه به والدین آنها هرگز اجازه ندادند که از آب خارج شوند تا همة آنها غرق شدند[!].»13
همانطور که ملاحظه میکنید، پیوریتانهای یهودگرا ـ بخوانید مسیحیان صهیونیست ـ در مستعمرهسازی «دنیای جدید»، نقش پیشتاز را داشتند. پیوریتانهای یهودیزه شده اولین ساکنان غیربومی سرزمین جدید بودند و از همان ابتدا، به سیاست، فرهنگ و اجتماع در آنجا شکل دادند. فرهنگ امریکا از فرهنگ پیوریتانی، که مهمترین ویژگی آن سرسپردگی به یهودیت و اذعان و اعتراف به برتری نژادی قوم یهود میباشد، به شدت تأثیر پذیرفت و این تأثیرپذیری تا امروز ادامه پیدا کرده است.
امروز بنیادگراها و پروتستانهای ایوانجلیک، که با چند کلیسای تلویزیونی اوانجلیک، هرکدام دهها میلیون و برخی قریب به نود میلیون پیرو دارند، به همان شدت و حدّت پیوریتانها، مسیحیت صهیونیست را تبلیغ و ترویج کرده و از صهیونیستهای حاکم بر اسرائیل بیمحابا حمایت میکنند. اگر امروز اوباما رأی مردم مؤمن، اما سادهدل، امریکا را کسب میکند، اساساً به این دلیل است که تعهد خود را به حفظ امنیت رژیم کودککش اسرائیل، بارها و بارها، به اثبات رسانده است.
مردم امریکا، به دلیل همان روحیه پیوریتانی و یهودگرایی حاکم بر فرهنگ عمومی امریکا، چنین نگرش و چنین رفتاری را نسبت به یهودیان میپسندند و عشّاق صهیون را دوست دارند. مسیحیت صهیونیست، که امروز به مذهب مختار در امریکا تبدیل شده، ادامه همان مسیحیت پیوریتانی پروتستانی است. آموزههای دینی مسیحیت صهیونیستی، ریشههای توراتی دارد. مسیحیان صهیونیست، ظهور دوبارة عیسی مسیح را منوط به وقایعی چون استقرار یهودیان در سرزمینهای مقدس (بیتالمقدس)، ویرانی دو مسجدالاقصی و الصخره در قدس و بنای مجدد معبد سلیمان به جای آن، وقوع نبرد بزرگ آخرالزمان یا همان آرماگدون در صحرای آرماجد و برپایی اتوکراسی جهانی داودی ـ سلیمانی در آن سرزمین میدانند.
بنابراین، همان پیوریتانهای یهودگرایی که امریکا را بنیان گذاشتند و دنیای جدید را ساختند، همان ها امروز در قالب مسیحیت صهیونیستی، بر سیاست، حکومت، فرهنگ و اجتماع امریکا حاکم هستند و این حاکمیت امروز از هر زمان دیگری در تاریخ امریکا، بارزتر، استوارتر و درهم شکنندهتر است. حاکمیت یهودیان بر حیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و در یک کلام، فرهنگی امریکا و غالب بودن روحیه یهودیگری بر این قویترین ابرقدرت جهانی، در طول تاریخ امریکا، کم و بیش مورد توجه و نگرانی عمیق اندیشمندان، روشنفکران آگاه و مسئول، محققان و نویسندگان این کشور بوده است که توانستهاند علیرغم سلطة درهم شکننده و غیرقابل رقابت یهودیان بر آن، فریاد اعتراض خود را به گوش مردم خود برسانند و نسبت به عواقب و آثار فاجعهآمیز آن برای این ملت بزرگ هشدار دهند و آثار گرانبهایی از خود به یادگار بگذارند.
شاید قدیمیترین اثر ذیقیمتی که در این زمینه باقی مانده، کتابی است تحت عنوان «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن». این کتاب توسط ورنر سومبارت 14(Verner Sombart) به رشته تحریر درآمده است. سومبارت، جامعهشناس و اقتصاددان آلمانی، متولد 1863، دوست، همکار و همبحث مارکس وبر، جامعهشناس سرشناس آلمانی و در واقع یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی جدید میباشد. وی در سی و یک سالگی شرحی بر جلد سوم «سرمایهداری» مارکس نوشت و کتابهایش در زمینه سرمایهداری جدید و حیات اقتصادی یهود، همواره جزو پر فروشترین و پر ترجمهترین کتابهای اقتصادی آلمان بوده است.
مترجم انگلیسی کتاب «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن» سومبارت را به خاطر «نبوغ نهفته» در آثارش که «با استقبال جهانیان مواجه شده» و به عنوان صاحب کرسی اقتصاد در دانشگاه برلین، مورد تجلیل قرار داده، او این کتابش را اینگونه معرفی میکند:
اما سومبارت فقط محقق نیست، هنرمند هم هست. او استدلال را به بهترین وجهی با تخیل درهم میآمیزد و از استعدادی بهره میبرد که کمتر استادی از استادان آلمانی دانشگاه واجد آن است.
…سومبارت چند سالی در فکر بازنگری اثر عمدة خود در مورد سرمایهداری مدرن بود و در جریان مطالعاتی که انجام میداد، آنطور که خود میگوید، به طور کاملاً تصادفی متوجه رابطة میان یهودیان و سرمایهداری مدرن میشود. این امر توجه او را به خود جلب میکند و او مصمم میشود دربارة اینکه این رابطه دقیقاً چگونه بوده است، تحقیق کند. ماحصل تلاشهای فراوان او کتابی است که اکنون در دست دارید.»15
سومبارت، در این کتابش، در بحثی تحت عنوان «بنیان مستعمرات جدید»، مینویسد: «امریکا با وسعت خیرهکنندة خود، اساساً سرزمین یهودیان است. این نتیجهای است که مطالعه عمیق و گسترده منابع موجود، در نهایت به آن ختم خواهد شد و سرشار از معنا است.»16او در ادامه میگوید:
«صرف کشف امریکا، به نحو خارقالعادهای با یهودیان ارتباط دارد. چنین به نظر میرسد که دنیای جدید به کمک آنها و فقط برای آنها، در افق دید کاشفان قرار گرفت و گویی کریستف کلمب و دیگران، عملاً مدیران اجرایی قوم یهود بودند تا آنها را به این سرزمینهای تازه کشفشده برسانند.»17
سومبارت، با تأکید بر این موضوع که سفر تاریخی کلمب به دنیای جدید، با اتکای به یافتهها و حقایق علمی یهودیان و سرمایه فراهم شده از سوی آنان، امکانپذیر گردید، میگوید: «اما سهم یهودیان فقط به همین محدود نمیشود. در میان همراهان کریستفکلمب، چند یهودی حضور داشتند و اولین اروپایی که به روی خاک امریکا پا نهاد، یک یهودی به نام «لوئیس دوتورس» 18بود.
وی با اشاره به اینکه اولین بازرگانان امریکا یهودی بودند و اولین نهادهای صنعتی در امریکا را آنها بنیان نهادند، میافزاید: «… من کماکان بر این عقیده خود پای میفشارم که امریکا شاید بیش از هر سرزمین دیگری سرشار از روحیه یهودی است. این امر در جوانب مختلف قابل مشاهده است.»19
سومبارت، در ادامه به نقل از کلیولند، رئیسجمهور دهههای آخر قرن نوزدهم امریکا مینویسد: «به اعتقاد من، با اطمینان خاطر میتوان مدعی شد که به ندرت قومی یا ملتی در شکلدهی و جهتبخشی به آرمانهای امریکایی، به اندازة یهودیان مشارکت داشتهاند.»20
سومبارت، با تأکید بر نقش یهودیان و سرمایة آنان در شکلدهی به تمدن امریکا، معتقد بود خدمتی که آنان به ویژه به قارة امریکا ارائه دادند، «باعث تولد امریکا باشد»، «آنچه امریکایی میخوانیم، چیزی نیست، جز عصارة روحیة یهودی» و اینکه «فرهنگ امریکا در یهودیت غرق است.»21
یکی دیگر از متفکران و روشنفکران مسئول و شجاعی که سلطة نفوذ درهم شکننده یهودیان بر ارکان جامعه امریکا را به زیبایی و باریکبینی به تصویر کشیده، هنریفورد امریکایی است. وی مؤسس شرکت «فورد موتور» و صاحب کمپانی اتومبیلسازی فورد است که محصولاتش در دهههای اول قرن بیستم، بازار امریکا را قبضه کرده بود. او فقط یک نابغة صنعتی نبود. او در حوزة سیاست و جامعهشناسی در امریکا هم از نبوغ خاصی برخوردار بود. به جرأت میتوان ادعا کرد که او بیشتر از هر کس دیگری در تاریخ یکصد سالة اخیر امریکا به نقش و نفوذ مخرب یهودیان در سیاست و حکومت در امریکا پی برد و جرأت و جسارت آن را داشت که دست به افشاگری بزند. از فورد اخیراً در ایران کتابی منتشر شده تحت عنوان «یهود بینالملل». وی در این کتاب، با تأکید بر اینکه حکایت یهودیان امریکا با کریستفکلمب یهودی آغاز میشود، میگوید در حقیقت سفر پرماجرای وی که «نیمة دیگر زمین را به علم و ثروت آدمیان افزود، به واسطة یهودیان عملی شد.» 22
هنری فورد، قریب به یک قرن پیش، نیویورک را بزرگترین مرکز تجمع یهود در دنیا معرفی کرده، مینویسد که آنها نیویورک را «اورشلیم جدید» و «برخی از این هم فراتر رفته و رشته کوههای راکی را کوههای صهیون» 23 نام نهادند.
فورد در این کتاب ماندگار و تاریخی خود که بعدها مورد استناد بسیاری از پژوهشگران مستقل قرار گرفته است، با صراحت و با استدلال اعلام میکند که یهودیان بر تمام ارکان جامعه امریکا، از سیاست و حکومت و اقتصاد و دین مردم گرفته تا سینما و صنعت و علم و قدرت و ثروت و از مدارس و کالجها و دانشگاهها و مراکز تعلیم و تربیت گرفته تا کلیساها، سلطه بلامنازع، غیرقابل رقابت و درهمشکننده دارند.
او میگوید: «تفکر یهودی از سالهای دور بر بسیاری از احکام مسیحی سایه افکنده است و روحانیان ناآگاه نشان دادهاند که بیش از پیش به پیروی از القائات یهودی گرایش دارند.» 24 این نشان میدهد که یهودیزه شدن مسیحیت مسأله امروز و دیروز امریکا نیست، بلکه ریشه تاریخی دارد.
فورد، با بیان اینکه در این کشور «آزادیهای مذهبی جمع کثیری از مردم هم به زور از آنان سلب شده است»، «منشأ این تعصب و آزار و زورگویی را فقط و فقط یهودی»25 اعلام کرده، مینویسد: «هیچیک از رؤسای جمهور امریکا تاکنون جرأت نکرده است مراسم تحلیف را در برابر انجیل گشوده به جا آورد، چرا که در این صورت یهودیان او را مورد اتهام و مؤاخذه قرار میدادند.»26
فورد معتقد بود که «تعیین رئیسجمهوری امریکا جز به دستور یهود، به دستور و فرمان کس دیگری نیست، اما بیچاره ملت امریکا گمان میکند که خود آنها رئیسجمهوری را تعیین میکنند.» 27 جالب است که این نابغة امریکایی حدود یک قرن پیش این حرفها را زده است.
منبع معتبر دیگری که خیلی جدیدتر است و در طول همین یک دهة اخیر در امریکا منتشر شده و باز به سلطة فسادانگیز یهود بر جامعه امریکا پرداخته، کتابی است تحت عنوان «بیداری من؛ ناگفتههایی از نفوذ یهود در امریکا». این کتاب توسط یک روشنفکر آگاه و مسئول به نام دیوید دیوک، نگاشته شده است.
دیوک در سال 1950 در شهر تولز در ایالت اولکلاهما متولد شد و اجدادش از بنیانگذاران ایالات متحده بودند. وی پس از 25 سال فعالیت سیاسی، به عنوان نماینده مجلس نمایندگان ایالت لوئیزیانا انتخاب شد و در تمام مدت مبارزة سیاسیاش، علیرغم فشار سنگین یهودیان بر او، به افشاگریهای خود پیرامون قدرت و نفوذ مخرب یهودیان در جامعه امریکا ادامه داد.
او میگوید: «در آخرین دهة قرن بیستم، انتقاد از یهودیان، دین و ملت اسرائیل از بدترین جنایات اخلاقی محسوب میشود. پس یهودیت مقدسترین مفاهیم است.»28 وی، با تأکید بر اینکه «یهودیت در امریکای امروزی تمام تلاش خود را برای ریشهکنی مسیحیت به کار گرفته است»، مینویسد: «در حکومت امریکا، حضور یهودیت واضح و آشکار است و حضور مسیحیان اصلاً به چشم نمیخورد.» و در ادامه میافزاید: یهودیان، با سلطه بر رسانهها و وسایل ارتباط جمعی، توانستهاند «میلیونها مسیحی را قانع کنند که هنوز هم یهود، ملت برگزیدة خداست و هنوز هم خداوند با قوم یهود عهد و پیمان میبندد، نه قوم دیگر.» 29
البته یهودیان هم بیکار ننشستند و با سلطه و سیطرة گستردهای که بر رسانههای عمومی داشتند، او را به «یهودستیزی» و «نازیسم» متهم کردند؛ حربهای که یهودیان در طول تاریخ، مکرر علیه منتقدان خود به کار گرفتهاند. با این وجود، دیوک اعلام میکند:
«من با خود قرار گذاشتم که تا ابد تسلیم نشوم و حقایق را بیان کنم؛ به قدرت یهود بیاعتنا باشم؛ تصمیم گرفتم در مقابل تبلیغات بزرگی که تلاش میکند شیوة زندگیها را دگرگون کند، بایستم. اطمینان دارم که مردمان کشورم روزی بیدار خواهند شد و به جای فروتنی در برابر ظلم، آنها را به مبارزه میطلبند…».30
باز کتاب دیگری در همین چند سال اخیر در ایران منتشر شده، تحت عنوان «نفوذ اسرائیل در امریکا». این کتاب توسط جیمز پتراس، نویسندة صاحب نام امریکایی و یک متخصص سرشناس حوزة مطالعاتی خاورمیانه در سال 2006، نوشته شده است. او در این اثر مستند و معتبر خود، بیشتر به بحث دربارة سلطه و نفوذ یهودیان و صهیونیستها، به ویژه بر سیاست خاورمیانهای امریکا پرداخته و روشنفکران و دانشگاهیان را به «مسئولیتپذیری» در مقابل مردم امریکا نسبت به «عواقب فاجعهبار پیروی از سیاست اسرائیل و لابی یهود»، «مبارزه با هژمونی صهیونیستها بر جامعه امریکا» و برپایی «جنبش ضدهژمونی در ایالات متحده»31 دعوت میکند.
وی، در این اثر ارزشمند خود، به طور مشروح و مفصل به نقش محوری صهیونیستها در جعل حادثة دروغین 11 سپتامبر پرداخته و مینویسد:
«حادثه 11 سپتامبر فرصت بینظیری را برای افراطیون راستگرای صهیونیست فراهم آورد تا سیاست خاورمیانهای و قدرت نظامی امریکا را در مسیر دکترین جنگ پیشدستانه با دشمنان اسرائیل هدایت کند.»32
منبع علمی دیگری که باز در خود امریکا و توسط دو تن از اساتید برجسته دانشگاههای امریکا، به رشته تحریر درآمده، کتابی است تحت عنوان «گروه فشار اسرائیل و سیاست خارجی امریکا». استفن ام. والت، استاد امور بینالملل مدرسه عالی علوم سیاسی جان اف.کندی دانشگاه هاروارد و جان جی.میرشایمر، استاد یهودی دانشگاه شیکاگو، در این اثر مشترک خود، باز با اشاره به این مطلب که کاندیداهای رقیب ریاستجمهوری امریکا، بدون حمایت اسرائیل، اصولاً به مرحله نهایی مبارزه صعود نمیکنند، مینویسند دو رقیب نهایی هم، علیرغم همه اختلافات عدیدهای که بر سر انبوهی از مسائل و موضوعات داخلی دارند، وقتی بحث امنیت اسرائیل به میان میآید، نه تنها هیچ اختلافی در حمایت بیقید و شرط و یکجانبه از اسرائیل را ندارند، بلکه برای اثبات مراتب بالاتری از سپردگی خود به صهیونیستها، با هم مسابقه میگذارند تا ثابت کنند که «کدامیک در دفاع از کشور یهود سرسختتر است.»33
آنها این سیاست یکجانبهگرایانه امریکا را در قضیه فلسطین تقبیح کرده و میگویند که این دعوا دو طرف دارد، در حالی که امریکا گوشهای خود را فقط به طرف یهودیان گرفته و صدای طرف مقابل را اصلاً نمیشنود و اینطور قضیه حل نمیشود. این دو، که خود از حامیان رژیم صهیونیستی اسرائیل بوده و درست به همین دلیل هم نگران آینده اسرائیل هستند، بحث تشکیل دو دولت در سرزمینهای اشغالی را مطرح کردهاند.
و بالاخره، یکی دیگر از منابع مستند و ارزشمندی که خطر سلطة نژادپرستان یهودیان بر جامعه امریکا را برجسته کرده، کتابی است تحت عنوان اصلی «اورشلیم جدید» (The New Jerusalem) که توسط مایکل کالینز پایپر امریکایی نوشته شده است و در ایران تحت عنوان «قدرت پنهان در امریکا» ترجمه شده، که عنوان درستی نیست.
به هر حال، در این کتاب، به نقل از اثر برجسته یک مورخ یهودی، به نام بنیامین گینزبرگ، تحت عنوان «همآغوشی مهلک؛ یهودیان و دولت» و با اشاره به نگرانی گینزبرگ نسبت به «پیامد محتمل قدرت عظیم یهودیان در امریکا»، آمده است: «چرا در ادوار مختلف و در نقاط مختلف، یهودیان آنقدر وجهه، ثروت و قدرت به دست میآورند که یا بیرون رانده میشوند یا جلوی نفوذ و قدرتشان گرفته میشود؟ یا حتی بدتر، مورد نفرت قرار میگیرند؟»
مطالعات گینزبرگ برای یافتن پاسخ به این سؤال، او را با هانا آرنت، فیلسوف و نویسنده مشهور یهودی، هم عقیده میکند که: «فقط زمانی میتوان فراز و افول تاریخی و مکرر مردم یهود را به درستی درک کرد که رابطه سنتی و دیرینة بین یهویان و ملت ـ دولتی را که در بینشان زندگی کردهاند را به درستی شناخت.» 34 گینزبرگ، با بیان این مطلب که:
«یهودیان همواره در جست و جوی راههایی برای حفظ دولت بودهاند، حاکمان و دولتمردان هم به خاطر مقاصد و نیات خودشان اغلب در ازای خدماتی که از آنان دریافت میکردند، از مساعدت و تعامل با یهودیان خشنود بودند»35،
میافزاید:
«…اما این رابطه با دولت، یهودیان را در معرض نفرت و خصومتهای جدیدی قرار داد. در بعضی مواقع، این همآغوشی با دولت اثر مهلکی برای یهودیان داشت. توجه به این مسائل فقط ارزش تاریخی ندارد، بلکه عنصر اصلی درک گذشته و احتمالات آینده برای یهودیان امریکا است.»36
گینزبرگ، با اشاره به سردرگمی و بلاتکلیفی یهودیان و غیریهودیان امریکایی در نتیجة افزایش نفوذ و قدرت یهودیان در امریکا، حقیقتی را که ریشه همة مشکلات یهودیان در طول تاریخ بوده است، یعنی احساس برگزیدگی و برتری تاریخی یهودیان نسبت به همة اقوام عالم، به طور شفاف و با صراحت اعلام میکند، او میگوید:
«گرچه یهودیان آموختهاند که شبیه سایر امریکاییها بپوشند و صحبت کنند و مانند آنان به نظر برسند، اما هرگز نه در ذهن خودشان و نه در نگاه به همسایگانشان کاملاً همگون نشدهاند… آنچه اوضاع را وخیمتر کرده، این است که اغلب یهودیان چه در نهان و چه آشکار، خود را به لحاظ اخلاقی و فکری برتر از همسایگان تلقی میکنند.»37
پایپر، در این اثر مستند خود، برای نشان دادن عمق نفوذ و قدرت یهودیان در جامعة امریکا، به «یادداشتی استثنایی و قابل ملاحظه»، تحت عنوان «عصر طلایی یهود در ایالات متحده»، به قلم وی بِکِر، استناد میکند که در بیستم اوت 2004 در روزنامة اسرائیلی هاآرتص به چاپ رسیده بود. در این یادداشت که به مناسبت جشن یادبود سیصد و پنجاهمین سالگشت پیدایش جامعه یهود در امریکا نوشته شده بود، به نقل از پل جانسون، مورخ سرشناس یهودی که به طرفداری از اسرائیل معروف است، آمده است: «اهمیت گسترش قدرت یهودیان امریکا در قرن بیستم نه تنها کمتر از تأسیس دولت اسرائیل نیست، بلکه بیشتر است.» 38
این روزنامة معروف اسرائیلی، در ادامه با نقل این جمله از جانسون درباره جایگاه ویژه یهودیان در امریکا، که «یهودیان امریکا به وضعیت بیسابقهای از قدرت دست پیدا کردهاند که میتوانند به سیاستهای قدرت شمارة یک دنیا شکل دهند»، مینویسد:
«پیشرفت در تمامی جنبههای زندگی و نفوذ در عرصة سیاسی برای یهودیان در امریکا هیچوقت تا این حد سابقه نداشته است… اکنون روشن است که سیصد و پنجاه سال تبعید[!] به امریکا، عصری طلایی را به وجود آورده که تاریخ یهود هرگز در گذشته تجربه نکرده است.»39
پایپر با نقل جملات فوق از هاآرتص، اینگونه هشدار میدهد:
«این جملات ساخته و پرداخته ذهن ما نیست، بلکه از لابهلای صفحاتی برداشت شده که در یکی از صاحب نفوذترین روزنامههای اسرائیل منتشر شده است. این جملات دیگر «رجزخوانی یا داد و هوار یک یهودستیز دیوانه، نیست. اینها جملات یک روزنامه یهودی است که در اسرائیل منتشر شده و تفوق جامعة یهودی در امریکا را پاس میدارد.»40
داستان حضور و نفوذ و سلطة یهود بر جامعه امریکا، داستانی نیست که در این مختصر بگنجد. این داستان، یک داستان پانصد ساله است و هر چه در این باره نوشته و گفته شود، کم است. امروز در خود امریکا ابعاد و عمق این سلطه، علیرغم سیطرة درهم شکنندة یهودیان بر رسانههای عمومی، هر روز بیشتر از گذشته بر امریکاییها مکشوف میشود و هستند روشنفکران آگاه، شجاع و مسئولی که به وظیفه روشنفکری خود عمل کرده و خطرات را به جان میخرند و البته چوب آن را هم میخورند! آخرین نمونه از این گونه ادبیات، مقالهای است تحت عنوان «دولت دستنشانده امریکا» (Puppet State America)، که در تاریخ 19 نوامبر 2012 در پایگاه تحقیقاتی گلوبال ریسرچ (Global Research) منتشر شد. این مقاله را دکتر پل.سی.رابرتز، معاون وزیر سابق خزانهداری امریکا، معاون سردبیر مجلة معروف والاستریت و صاحب تعداد بیشماری مقام و منصب دانشگاهی، نوشته شده است.
وی در این مقاله کوتاه، اما در عین حال بسیار حائز اهمیت و شهامتآمیز، با اشاره به حمایتهای مجلس سنا، مجلس نمایندگان، کاخ سفید و رسانههای امریکا از نتانیاهو و جنایات اخیر اسرائیل در غزه در جریان جنگ 8 روزه، تحت عنوان «دفاع مشروع» یا «دفاع از خود»، مینویسد:
«حکومت ایالات متحده و اتباع آن فکر میکنند «تنها ابرقدرت دنیا» هستند. اما چگونه یک کشوری ابرقدرت است وقتی که کل حکومت و اکثریتی از اتباع آن، به ویژه آنهایی که عضو کلیساهای اوانجلیک هستند، در مقابل پاهای نخستوزیر اسرائیل زانو میزنند و به خاک میافتند؟ چگونه یک کشوری ابرقدرت است، وقتی که فاقد قدرت تصمیمگیری در سیاست خارجی خود در خاورمیانه است؟ چنین کشوری، یک ابرقدرت نیست، یک دولت دستنشانده است.»41
پینوشت:
1ـ روزنامه کیهان، 11/8/91، 20347، ص 3.
2ـ عدنان، اکتاز، تاریخ ناگفته و پنهان امریکا، ترجمه نصیر صاحب خلق، تهران: نشر هلال،1384، ص 27.
3ـ کابالائیسم یک نوع عرفان و یک نوع باطنیگری مادی یهودی است که به عالم ماوراءالطبیعه اعتقاد نداشته و ریشه در تمدن مصر باستان و تورات تحریفشده دارد. ر.ک.ب: هارون یحیی، شوالیههای معبد؛ مبانی نظری فراماسونری جهانی، تهران: نشر هلال، 1386.
4ـ اکتان، همان، صص 27 تا 31.
5ـ همان، ص 32.
6ـ نصیر صاحب خلق، پورتستانیسم، پیورتیانیسم و مسیحیت صهیونیستی، تهران: مؤسسه انتشارات و تبلیغات هلال، 1383، ص 26.
7ـ همان، ص 30.
8ـ همان، ص 29.
9ـ همان.
10ـ اکتار، همان، ص 35.
11ـ نصیر صاحب خلق، همان، ص 37.
12ـ اکتار، همان، صص 42ـ41.
13ـ همان، ص 43.
14ـ ورنر سومبارک، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، مترجم رحیم قاسمیان، تهران: نشر ساقی، 1384.
15ـ همان، صص 2ـ1.
16ـ همان، ص 33.
17ـ همان.
18ـ همان، ص 35.
19ـ همان، ص 42.
20ـ همان، ص 43.
21ـ همان، ص 48.
22ـ هنری فورد، یهود بینالملل، ترجمه علی آرش، تهران: مؤسسه فرهنگی پژوهشی ضیاء اندیشه، 1382، ص 27.
ـ23 همان، ص 30.
24ـ همان، ص 41.
25ـ همان، ص 61.
26ـ همان، ص 59.
27ـ آیتالله سیدمحمد حسینی شیرازی، دنیا بازیچه یهود، ترجمه سیدهادی مدرسی، اصفهان: نشر حجت، 1379، ص 39.
28ـ دیوید دیوک، بیداری من با ناگفتههایی از نفوذ یهود در امریکا، ترجمة واحد ترجمة مؤسسه اطلاعرسانی و مطالعات فرهنگی لوح و قلم، تسنیم اندیشه، چاپ دوم، 1384، ص 37.
29ـ همان، ص 137.
30ـ همان، ص 136.
31ـ جیمز پتراس، نفوذ اسرائیل در امریکا، مترجم غدیر نبیزاده، تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر تهران، 1388، صص 24ـ21.
32ـ همان، صص 42ـ41.
33ـ جان جی.مییر شایمر و استفن ام.والت، گروه فشار اسرائیل و سیاست خارجی امریکا، ترجمة رضا کامشاد، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1387، ص 2.
34ـ مایکل کالینز پایپر، قدرت پنهان در امریکا، ترجمة علیرضا عبادتی، تهران: روایت فتح، 1388، ص 24.
35ـ همان.
36ـ همان، صص 25ـ24.
37ـ همان، ص 25.
38ـ همان، ص 16.
39ـ همان، ص 17.
40ـ همان.
41ـ Dr Paul Craig Rolerts, “Puppet State America”, Global Research.ca, Nov.19,2012.
دکتر احمد دوست محمدی/ دانشیار و مدیر گروه مطالعات منطقهای دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران