الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

تحریف زدایی از شخصیت عاشورایی زینب(س)

نسبت سر شکستن به جناب زینب (س) از آن مخدره که عقیله هاشمین و عالمه غیرمعلمه وصاحب مقام رضا و تسلیم است؛بعید می باشد.بى‏تردید زینب کبرایى که متون معتبر اسلامى توصیف کرده‏اند،با زینبى که این گونه راویان آورده‏اند،از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

 

 

 

 

سرآغاز

آیا یقه پاره کردن حضرت زینب در کاخ ابن زیاد یا کاخ یزید و کوبیدن سر به چوبه محمل به گونه‏اى که سر یا پیشانیش شکسته باشد، درست است؟ چگونه ممکن است، شخصیتى چون زینب کبرى، آن هم در برابر چشم نامحرمان، چنان کارهایى انجام دهد؟

1. در برخى منابع متأخر آمده است، هنگامى که اهل بیت را بر یزید وارد کردند، چون زینب سربریده برادر را پیش‏روى یزید دید، بى تاب شد و گریبان چاک کرد و با صدایى حزین که دل‏ها را پاره پاره مى‏کرد، فریاد برآورد: یا حسینا اى حبیب قلوب رسول خدا اى فرزند مکه و منى و اى فرزند دل بنده سیده نساء، اى جگر گوشه محمد مصطفى. اهل مجلس خروش برآوردند و یزید هم‏چنان ساکت بود.(2)

نقد و بررسى:

این گزارش در هیچ یک از منابع معتبر تاریخى نیامده است که زینب در کاخ ابن زیاد یا یزید، یقه پاره کرده باشد. در هیچ یک از آنها سخن و اثرى از یقه پاره کردن نیست. اما آن چه در منابع متأخر آمده، از نظر سندى و محتوایى داراى اشکال است. از نظر سندى مرسل است و از نظر محتوایى، با سفارش امام حسین به زینب کبرى سازگارى ندارد.

در روایت مفصلى از امام سجاد(ع) آمده است: آن حضرت خواهرش را سوگند دادند که گریبان چاک نکند و صورت نخراشد(لاتشقى على جیبا و لاتخمشى وجها…)(3) آیا با وجود چنان سفارشى مى‏توان گفت که عقیله بنى هاشم به چنین کارى دست زده است. افزون بر این، این گونه کارها با مقام والاى زینب، شخصیتى که بسیارى از عصمت او سخن گفته‏اند،(4) منافات دارد؛ به ویژه آنکه نقل شده، این کار در حضور نامحرمان صورت گرفته است.

سرشکستن حضرت زینب

برخى تاریخ‏نگاران آورده‏اند: هنگامى که کاروان اهل بیت را به کوفه وارد کردند، زن و مرد از خانه‏ها بیرون آمدند. زنان گریه مى‏کردند… ناگهان سرهاى شهدا و پیشاپیش آنها سر امام حسین(ع) را برنیزه کرده بودند، وارد کردند. چشم حضرت زینب که به سر بریده برادر افتاد سر خود را بر چوبه محمل زد به گونه‏اى که خون از زیر موهایشان جارى شد و سپس اشعارى در مصیبت برادر زمزمه کردند.

نقد و بررسى:

چون این گزارش دستاویزى شده تا برخى بهانه‏جویان، اعمال غیرمعقول و غیرمنطقى خود، از جمله قمه‏زنى و کارهایى همانند آن را توجیه کنند، به نقد و بررسى مشروح روایت یاد شده مى‏پردازیم.نقل و استناد به این روایت از چند جهت مخدوش است:

1. این روایت مرسله است. علامه مجلسى که این گزارش را آورده، به مرسله بودن آن تصریح کرده است.(5) با چنین روایتى چگونه مى‏توان کارى را به زینب کبرى نسبت داد و براساس آن مسئله‏اى فقهى را اثبات کرد.

محدث قمى در نقد سند روایت یاد شده مى‏نویسد: »ذکر محامل و هودج، در غیر خبر مسلم جصاص نیست و این خبر را گرچه علامه مجلسى نقل کرده؛ لیکن مآخذ آن منتخب طریحى و کتاب نورالعین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن پوشیده نیست(6)«. محدث قمى پس از نقد سند روایت، به نقد محتوایى آن پرداخته که بدان اشاره خواهیم کرد.

2. از نظر محتوایى نیز، این روایت داراى اشکالاتى است از جمله این‏که این روایت با سفارش پیامبر به فاطمه زهرا و سفارش امام حسین به زینب کبرى معارض است.(7) امام حسین خواهر را سوگند دادند که به لطم و پریشان کردن مو اقدام نکنند؛ آیا با چنان سفارش‏هایى مى‏توان گفت که عقیله بنى‏هاشم به چنین کارى دست زده‏اند.

3. افزون بر این، همان‏گونه که محدث قمى اشاره کرده‏اند، این کار با مقام والا و روح بزرگ حضرت زینب منافات دارد و با شأن و جایگاه آن حضرت سازگارى ندارد. »و نسبت سر شکستن به جناب زینب سلام الله علیها و اشعار معروفه نیز، بعید است از آن مخدره که عقیله هاشمیین و عالمه غیرمعلمه و رضیعه ثدى نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.«(8) بى‏تردید زینب کبرایى که متون معتبر اسلامى توصیف کرده‏اند، با زینبى که این گونه راویان و ناقلان آورده‏اند، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

4. افزون بر همه اینها، علامه مجلسى خود از لهوف نقل کرده که شتران محمل و هودج نداشته‏اند.(9) بر همین اساس شیخ عباس قمى در ادامه سخنان یادآور است:آنچه از مقاتل معتبر معلوم مى‏شود، حمل ایشان بر شتران بوده که جهاز ایشان پلاس و روپوش نداشته، بلکه در ورود ایشان به کوفه، موافق روایت حذام بن ستیر که شیخان [شیخ مفید و شیخ طوسى] نقل کرده‏اند، به حالتى بوده که محصور میان لشکریان بوده‏اند، چون خوف فتنه و شورش مردم کوفه بوده؛ چه در کوفه شیعه بسیار بوده است.(10)

5. نسبت دادن شعرهایى به حضرت زینب که در این هنگام (دیدن سر برادر) سروده است، درست نیست، زیرا در آن سروده‏ها آمده است:

یا اخى فاطم الصغیرة کلّمها

فقد کاد قلبها ان یذوبا(11)

اى برادر! فاطمه کوچک حرف بزن

که نزدیک است قلب او آب شود

نخست: آن که فاطمه کوچک نبوده، بلکه در سنى بوده که پیش از رویداد عاشورا با حسن مثنى ازدواج کرده است.

دو: دیگر آنکه در شأن کسى که بنابر پاره‏اى گزارش‏ها، در دروازه کوفه براى مردم سخنرانى کرده و به افشاگرى امویان و شناساندن کشته شدگان کربلا و اسیران پرداخته،(12) نیست که این گونه از سوى زینب کبرى اسم برده شود.

سه: دیگر آنکه ایشان از جمله گزارش‏گران مجلس یزید است و مى‏گوید، من در آن وقت (جاریه) بودم؛ یعنى زن جوان. پس کسى که چنین جایگاهى داشته، مى‏توانسته مجلس یزید را گزارش کند و در سن جاریه بوده، درست نیست که بگوییم این شعر را حضرت زینب درباره او سروده است.

چهارم. افزون بر این امام باقر مى‏فرماید: آن گاه که زمان شهادت امام نزدیک شد، دختر خود فاطمه را فراخواندند و کتابى را که در هم پیچیده بود و نیز وصیت ظاهرى را به او سپردند(13) آیا چنین شخصیتى سزاوار است که زینب کبرى او را چنان خطاب کند.در طرح شبهه اشاره کردیم که شمارى براى توجیه اعمال غیرمنطقى خود به این گزارش استناد کرده و مى‏گویند:

اگر قمه زنى و سر شکافتن در عاشورا و عزاى امام حسین روا نیست، پس چرا زینب سرش را به چوبه محمل کوبید و سر و صورتش را به خون آغشته کرد؟ مگر امام سجاد(14) همراه زینب نبود و این اقدام عمه‏اش را ندید، اگر سرشکافتن حرام است، پس چرا امام به این کار اعتراض نکرد؟ آیا سکوت امام معصوم در این جا، نمى‏تواند تأیید و تقریر این عمل باشد؟همان‏گونه که اشاره کردیم این روایت از ریشه بى‏اساس است.

6. افزون براین بر فرض انجام چنین کارى از سوى آن حضرت در آن شرایط سخت و بحران، روشن نیست که با قصد سرشکستن اقدام به چنین کارى کرده باشند. حتى اگر چنین عملى واقع شده باشد و با قصد هم واقع شده باشد، دلیل جواز در شرایط عادى و عزادارى‏ها نیست. گواه آن این است که چنین عملى در سالگرد عاشورا از آن حضرت نقل نشده است.

7. افزون بر همه اینها، قیاس قمه‏زنى براین عمل، بر فرض ثبوت که معلوم نیست با قصد صورت گرفته باشد یا خیر، قیاس مع الفارق است.(15)

8. علاوه بر همه اینها، این کار در جهان امروز، موجب به زیر سؤال رفتن اصول مکتب شیعه مى‏شود و زبان یاوه‏گویان و دشمنان را در استهزاء و خرافى خواندن تشیع باز مى‏کند. پس هرگز نمى‏تواند جایز باشد.

3. یادآور شدیم که حضرت زینب در کوفه براى زنان درس تفسیر داشت. نقل کرده‏اند که روزى در کلاس درس خود »کهیعص« را تفسیر مى‏کرد، حضرت على(ع) وارد کلاس شد و او را از این حروف مقطعه آگاه ساخت و فرمود:نور دیده، این حروف رمزى است و در مصیبت وارد شده بر شما عترت پیامبر رسیده است.(16) و سپس مصیبت‏هایى را که بر آنها وارد مى‏شود، براى آن مکرمه بیان کردند؛ به گونه‏اى که گریه آن بانو بلند شد. و نیز از على(ع) نقل شده است: »کاف« رمز کربلاست؛ »ها« به هلاکت اشاره دارد؛ »یا« یعنى یزید که بر حسین ستم مى‏کند؛ »عین« کنایه از عطش حسین است؛ و »صاد« به صبر اشاره دارد.(17)

این روایت از دیگر امامان معصوم نیز، با شرح بیشترى نقل شده است. از باب نمونه راوى مى‏گوید که به امام زمان عرض کردم: اى پسر رسول خدا، مرا از تأویل »کهیعص« آگاه ساز.امام فرمود: این حروف از اخبار غیبى است که خداوند بنده خویش زکریا را از آن آگاه ساخت و سپس آن را براى محمد بیان کرده است.

آیا زکریا از این اخبار به این دلیل بود که او از پروردگار خویش خواست تا نام‏هاى »پنج تن« را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به او آموخت. هرگاه زکریا، محمد، على، فاطمه و حسن را یاد مى‏کرد، اندوه او بر طرف و گرفتاریش حل مى‏شد و هرگاه از حسین یاد مى‏کرد. گریه‏اش مى‏گرفت.

روزى گفت: خداوندا مرا چه مى‏شود که هرگاه چهار تن از آنان را یاد مى‏کنم، با نام آنان اندوهم برطرف مى‏شود؛ اما وقتى از حسین یاد مى‏کنم، از چشمانم اشک فرو مى‏ریزد و درد مرا فرا مى‏گیرد؟در این هنگام خداوند او را از ماجراى حسین آگاه کرد و فرمود: کهیعص، کاف آن، یعنى کربلا؛ هاى آن یعنى هلاکت عترت؛ یاى آن یعنى یزید بن معاویه که به حسین ستم کرد؛ عین آن عطش و تشنگى حسین و صاد آن صبر اوست… .(18)

بسیارى محققان و پژوهشگران این دسته روایات را از جهت سندى و محتوایى داراى اشکال دانسته‏اند. براى نمونه علامه شیخ محمد تقى شوشترى در اثر ارزشمند خود الاخبار الدخیله، در باب دوم که به معرفى احادیث جعلى پرداخته است، نخستین حدیثى که دروغ و جعلى بودن آن را به تفصیل بحث و ثابت کرده، همین حدیث است.(19)

استاد على اکبر غفارى، مصصح کتاب کمال الدین نیز درباره حدیث یاد شده مى‏نویسد:رجال این روایت بعضى مجهول الحال و بعضى دیگر مهمل هستند و متن روایت هم متضمن حرف‏هایى است که بعید است که از معصوم صادر شده باشند و شامل احکامى است که با احکامى که به صورت صحیح از امامان معصوم(ع) رسیده، سازگارى ندارد. افزون بر همه اینها باید گفت که واسطه میان صدوق و سعد بن عبدالله، در همه کتاب‏هایش یک نفر، پدرش یا محمد بن حسن است و این براى پژوهش‏گرى که در کتاب‏ها و مشیخه صدوق تحقیق کرده باشد، مسلم است؛ با این حال چگونه است که در خبر مورد بحث، میان صدوق و سعد پنج واسطه است.(20) او در چند جاى دیگر نیز نقدهایى براین حدیث وارد مى‏کند.(21)

هاشم معروف حسنى نیز این روایت را از جهت سندى و محتوایى بررسى کرده است.نویسنده یاد شده یادآور مى‏شود که در تفسیر »کهیعص« اخبار و روایات بسیارى وجود دارد که با تفسیر مزبور سازگارى ندارد و پس نقل برخى از آن روایت‏ها مى‏نویسد:افزون بر همه این‏ها، سند روایت یاد شده داراى راویانى است که به دروغ‏پردازى در حدیث متهم‏اند و محمد بن بحر شیبانى از جمله آنان است.

درباره او گفته‏اند که او از قائلان به تفویض و از اهل غلو و از کسانى بود که در نقل حدیث به راویان ضعیف اعتماد مى‏کرد.(22)افزون بر همه این‏ها، حرف »ها« در این روایات به هلاکت امام حسین(ع) تفسیر شده است و روشن است که نسبت دادن چنین تعبیرى به امام(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) درباره شهادت امام حسین(ع) و یارانش درست نیست.

4. نگرانى زینب کبرى در شب عاشورا: برخى منابع متأخر، پس از ستایش بسیار از هلال بن نافع، گزارشى مفصل از شب عاشورا، از جمله نگرانى زینب کبرى را از او نقل کرده‏اند که این گزارش از سوى پژوهشگران نقد و رد شده است. بخشى از اصل گزارش به شرح زیر است:

هلال بن نافع مى‏گوید: در شب عاشورا امام حسین را دیدم که به تنهایى از خیمه‏ها بیرون رفت. من شمشیرم را برداشته و به دنبال امام به راه افتادم. دیدم که آن حضرت گودال‏ها و تپه‏هاى مشرف به خیمه‏ها را بررسى مى‏کند. چیزى نگذشت که متوجه حضور من شد و فرمود: کیستى؟ عرض کردم قربانت گردم هلال بن نافع هستم. در این دل شب ترسیدم که از دشمن به شما آسیبى برسد، پس پشت سر شما آمدم.

امام فرمود: از خیمه‏ها بیرون آمدم تا تپه‏ها و گودال‏هاى این اطراف را بازرسى کنم، تا مبادا دشمن کمین کرده باشد. سپس به من فرمودند: هلال نمى‏خواهى از میان این دو کوه بگذرى و خود را نجات دهى؟هلال مى‏گوید: من به دست و پاى امام افتادم و گفتم: مادرم به عزایم بنشیند، من این شمشیر و این اسب را هر کدام به هزار درهم خریده‏ام و از تو جدا نمى‏شوم تا در راه تو بمیرم.

هلال مى‏گوید: امام به خیمه خواهرش زینب بازگشت. از گفت‏وگوى زینب با امام فهمیدم که زینب نگران است. زینب از امام پرسید: آیا اصحاب و یاران خود را امتحان کرده‏اى؟ نکند فردا که روز رویارویى با دشمن است، تو را تنها گذاشته یا به دشمن تسلیم کنند. امام پس از گریه فرمودند: آنها را آزمایش کرده‏ام و آنها یارانى ثابت قدم‏اند… وقتى هلال این سخنان را شنید با گریه نزد حبیب بن مظاهر رفت و آن چه دیده بود، به او گزارش داد. سپس پیشنهاد کرد که اصحاب را جمع کرده و دختر على را از نگرانى بیرون بیاورند.

پس از آن نقل مى‏کند: من از طرفى و حبیب از طرفى رفت تا همه جمع شدند، حبیب به بنى هاشم گفت: شما بر گردید آن گاه در میان اصحاب سخنرانى کرد و گفت: هلال به من چنین و چنان خبر داده است. شما چه مى‏کنید. همه با هم به پشت خیمه زینب و اهل بیت آمدند و اظهار وفادارى کردند. سپس هلال، عکس العمل امام حسین را با این اصحاب آورده است.(23)

نقد و بررسى

این گزارش از چند جهت مخدوش است:

1. در میان یاران امام حسین(ع) فردى به هلال وجود ندارد. او نه تنها از یاران امام نبود، بلکه از دشمنان آن بزرگوار و از سربازان عمر سعد بوده است.

2. به نظر مى‏رسد که نویسندگان متأخر او را با نافع بن هلال که از یاران آن حضرت بوده، اشتباه کرده‏اند. علامه مجلسى در بحار الانوار همین اشتباه را مرتکب شده است.(23) با این‏که مجلسى(ره)، چند صفحه پیش‏تر از آن، از نافع بن هلال بجلى به عنوان یکى از یاران امام حسین یاد کرده است.(24) برخى با توجه به سخنان علامه در هر دو جاى بحار الانوار پنداشته‏اند که هر کدام از هلال و نافع شهیدى از شهداى کربلایند و در نتیجه شهیدى به نام هلال بن نافع بجلى به شهداى عاشورا اضافه شده است. در حالى که اشاره کردیم، او نه تنها در میان شهداى کربلا نیست که در جبهه دشمنان امام بوده و گزارش‏هایى نیز از او نقل شده است.(25)

4. برخى نویسندگان این گزارش را به شیخ مفید نسبت داده‏اند. (26) و حال آن که در آثار شیخ مفید، از جمله در ارشاد، از این خبر جعلى اثرى دیده نمى‏شود. شیخ مفید در ارشاد از نافع بن هلال بجلى به عنوان یکى از شهداى کربلا یاد کرده و او را ستوده است.

5. افزون بر همه این‏ها، اگر در متن این گزارش اندکى دقت و تأمل کنیم، درمى‏یابیم که سخنانى که از امام و زینب کبرى نقل شده، با شأن آن دو بزرگوار سازگارى ندارد.

پى نوشت‏:

1. معالى السبطین، ج 2، ص 156؛ جلاء ملهوف 213.

2. امام سجاد مى‏فرماید: شبى که صبح آن پدرم کشته شد، نشسته بودم و عمه‏ام زینب پرستاریم مى‏کرد، پدرم نیز در خیمه خود از یارانش جداگانه نشسته بود و جون غلام ابى‏ذر در کنار او مشغول درست کردن شمشیر پدرم بود و پدرم اشعار زیر را زمزمه مى‏کرد:

یا دهر اف لک من خلیل

کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب او طالب قتیل

و الدهر لایقنع بالبدیل

و انما الامر الى الجلیل

و کل حى سالک سبیلى

اى روزگار اف بر تو بر این دوستى تو، چه بامدادان و شامگاهانى بر تو گذشته که یاران و طالبان حق و حقیقت به خون خویش غلطیده‏اند. و به جایگزین هم قناعت نکرده‏اى، بدون تردید همه امور مخلوقات در دست با کفایت خداوند است و هر صاحب حیاتى به ناچار راه مرا باید برگزیند.

امام دو یا سه بار اشعار یاد شده را تکرار کرد من مقصود آن را فهمیدم، بغض گلویم را فرا گرفته بود؛ اما خوددارى مى‏کردم و فهمیدم که بلا و اندوه به ما روى آورده است. عمه‏ام زینب آن چه من شنیدم شنید. ولى او چون زن بود طاقت نیاورد و عنان از دست داد، و در حالى که لباسش به زمین کشیده مى‏شد، خدمت امام رسید و فریاد برآورد و گفت: واى بر من، اى کاش مرگ زندگانیم را نابود مى‏کرد، امروز مادرم فاطمه، پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتند. اى جانشین گذشتگان و فریاد رس باقى‏ماندگان. حسین نگاهى به خواهرش کرد و فرمود: اى خواهر مبادا شیطان عنان از کف بگیرد؛ در حالى که چشمان امام پر از اشک شده بود خطاب به زینب کرد و فرمود: لو ترک القطا لنام، اگر آن پرنده را وا مى‏گذاشتند، در لانه خود مى‏خوابید، (کنایه از این‏که چاره‏اى جز مرگ نیست.) زینب گفت: واى بر من، آیا تو به ناچارى خود را به مرگ سپردى و تن به مرگ دادى، این بیشتر مرا آزرده مى‏کند و بر من سخت است سپس مشت به صورت کوبید و دست به گریبان برد پیراهن خود را پاره کرد و بیهوش بر زمین افتاد. امام حسین آب به روى خواهد پاشید و به او فرمود: آرام باش خواهر، تقوا پیشه کن و به شکیبایى که خدا نصیب تو کرد بردبارى کن و بدان که اهل زمین مى‏میرند و اهل آسمان به جاى نمانند. هر چیزى هلاک گردند، جز خداوندى که آفریدگان را به قدرت خویش آفرید و مردمان را برمى‏انگیزد، دوباره باز مى‏گرداند و اوست خداى یگانه و یکتاى بى‏همتا. سپس امام چنین فرمود: جد، پدر، مادر و برادرم همگى از من بهتر بودند و از دنیا رفتند، من و هر مسلمانى باید از رسول خدا پیروى کنیم.

خواهرش را به این سخنان دلدارى داد و به او فرمود: خواهر جان تو را سوگند مى‏دهم و باید به این سوگند پایبند باشى: این‏که چون من کشته شدم گریبان پاره نکنى، روى خود را نخراشى. واى و هلاکت بر خودنخواهى (چنان چه رسم زنان عرب است واویلا و واثبورا مگو.) امام سجاد مى‏فرماید: سپس پدرم زینب را آورد و در کنارم نشانید. (27)

3. مجلسى، بحار الانوار، ج 45، ص 1 – 3، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 246.

4. رک: تنقیح المقال، مامقانى؛ خصائص زینبیه، سید نورالدین ص 72؛ زینب الکبرى، نقدى، ص 59.

5. بحار الانوار، ج 45، ص 114.

6. منتهیالامال، محدث قمى، ص 493.

7. وسائل الشیعه، ج 3، ص 272 موسسه آل البیت؛ بحار الانوار، ج 45، ص 1 – 3.

8. منتهى الامال، ج 1، ص 493.

9. همان، ص 107.

10. همان، ج 1، ص 493.

11. بحار الانوار، ج 45، ص 115.

12. مرآة العقول، مقدمه ج 2، ص 293 – 294.

13. کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 393 – 304؛ ابن شهر آشوب، ج 4، ص 172.

14. قیاس مع الفارق یعنى قیاس چیزى بر چیز دیگر بدون علت و مناسبت و اشتراک.

15. خصائص زینبیه (ویژگى‏هاى حضرت زینب) سید نورالدین جزائرى، ترجمه ناصر باقرى بید هدى، ص 83.

16. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 319.

17. کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص 461 و 454.

18. الاخبار الدخیله، ج 1، 96 – 104.

19. کمال الدین، پاورقى، ص 454.

20. همان، پاورقى 457، 459، 460، 463، 465، 457.

21. اخبار ساختگى، هاشم معروف حسنى، 305 – 306.

22. معالى السبطین فى احوال الحسن و الحسین، ج 1، ص 344 – 346.

23. بحار الانوار، ج 45، ص 27.

24. همان، ص 19.

25.الاخبار الدخیله، ج 1، ص 68؛ ابصار العین، ص 89.

26. جواهر الکلام فى سوانح الایام، ج 1، ص 252.

محمدصادق مزینانى

منبع:.aspx?ArticleNumber=26379″>ماهنامه پگاه حوزه،شماره 294

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *