من دهمین نفری بودم که در قتل حسینعلیهالسلام سهیم شدم، ولی شخصا نیزه و شمشیر و تیری به او نزدم. پس از قتل حسین به خانه رفتم و پس از نماز عشا خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی نزدم آمد و گفت: نزد رسول الله بیا! گفتم: مرا با رسول الله چه کار؟! ولی او گریبانم را گرفت و به صحرایی برد که رسولاللهصلیاللهعلیهوآله در نقطهای از آن نشسته و آستینها را بالا زده و نیزهای در دست داشت و فرشتهای نیز در مقابلش ایستاده و شمشیری از آتش در دست او بود. او تمامی نُه نفر یاران مرا با ضربتی از آتش کشت.
9. عقوبتهای عجیب دنیوی برای جنایت کاران کربلا
روایات فراوانی در منابع شیعی و سنی حاکی از ابتلای جنایتکاران حاضر در کربلا به عقوبتهای عجیبی پس از شهادت ابیعبداللهعلیهالسلام است. فراوانی این روایات و اتقان سند تعدادی از آنها از سویی، و انطباق مضامین آنها با سنن الهی (برگرفته از آیات و روایات) از سوی دیگر، در مجموع، اینگونه رخدادها را پذیرفتنی میسازد، هرچند تعداد محدودی از آنها دارای ضعف سند یا غرابت متن هستند که از نقل آنها پرهیز میکنیم. در ادامه، ضمن رعایت اختصار، تلاش میشود گزارش نسبتاً کاملی از این نوع عقوبتها به صورت دستهبندی شده ارائه شود.
الف. ابتلا به بیماریهای عجیب و نقص عضو و تغییر چهره
از برخی روایات معتبر چنین بر میآید که تمامی آنان که با یزید، در قتل یا در جنگ با امام حسینعلیهالسلام همکاری کردند به بیماریهایی همچون جنون، جذام، برص(پیسی) و… مبتلا شدند.5 به عنوان نمونه، جابربنزید أزدی غارتگر عمامة حضرتـ به محض بر سر نهادن آن، گرفتار جنون شد!6 و پیشتر گذشت که استفادهکنندگان از وَرْس و زعفران غارتی از حرم حسینیعلیهالسلام به بَرَص دچار گشتند! غارتگر لباس حضرت نیز با پوشیدن آن گرفتار برص شد و چهرهاش متغیر گشته و موهایش ریخت!7و از دستان أبجربنکعب نیز پس از غارت لباس حضرت، در زمستانها خونابه میریخت و هنگام تابستان، خشک میشدند همچو چوب!8
نیز برخی از کسانی که در جریان منع آب از حرم حسینیعلیهالسلام نقش مستقیم داشتند یا زبان به شماتت گشوده بودند با نفرین امامعلیهالسلام گرفتار مرض استسقاء(تشنگی) شدند. به عنوان نمونه، در روز عاشورا، مردی از سپاه عمرسعد خطاب به امامعلیهالسلام گفت:«ای حسین! حتی قطرهای از آب فرات نخواهی چشید تا بمیری یا به حُکم امیر درآیی!» و امامعلیهالسلام در حقش چنین نفرین فرمود: «خدایا، او را از عطش بمیران و هرگز او را نیامرز». ازاینرو، وی هر چه آب مینوشید، سیراب نمیگشت و میگفت: واعطشاه! تا اینکه به همین وضع هلاک شد.9
دربارة مردی از قبیلة أبانبندارم نیز نقل شده که تیری به فک مبارک امامعلیهالسلام زد و امامعلیهالسلام خونها را به آسمان میپاشید و میفرمود: «این گونه».10 این مرد با نفرین حضرت، مبتلا به مرضی شد که بر اثر آن، در شکمش احساس حرارت شدید و در پشتش، احساس سرمای شدید میکرد! و در مقابلش یخ و پشت سرش آتش مینهادند! و از شدت عطش، کاسههای بزرگ پر از آب میکشید، ولی سیراب نمیشد و بدین وضع بود تا شکمش پاره شد!11برخی نیز گرفتار قطع یا نقص عضو شدند. مثلاً دربارة فردی که خبر شهادت امامعلیهالسلام را به عنوان بشارت برای مردمآورد، نقل شده که پس از مدتی کوتاه و نابینا گشت و دست او را گرفته، این سو و آن سو میبردند. 12
روایت عبداللهبنرَباح قاضی نیز از کوری یکی دیگر از قاتلان امام حسینعلیهالسلام حکایت دارد. سنانبنانس (قاتل امام حسینعلیهالسلام) نیز گرفتار جنون و لالی شد. وی پس از آنکه ـ با افتخارـ در برابر حجاج خود را قاتل حسینعلیهالسلام معرفی کرد و حجاج نیز این کار را «امتحانی نیکو » قلمداد کرد، به خانهاش رفت و گرفتار جنون و لالی شد. همچنین، او هرچه میخورد، درهمان جا دفع میکرد!13بعضی دیگر از جنایتپیشگان حاضر در صحنة عاشورا ـ علاوه بر روسیاهی باطنیـ به روسیاهی ظاهری نیز دچار شدند.
به عنوان نمونه، دربارة یکی از افراد قبیلة بنیدارم نقل شده که وی با وجود آنکه فردی سفیدرو و زیبا بود، پس از حادثة عاشورا، او را زشت و سیهرو یافتند، به گونهای که شباهت اندکی با چهرة قبلیاش داشت! و چون از وی سبب پرسیدند، گفت: «من مردی از اصحاب حسینعلیهالسلام را کشتم که سفیدرو بود و میان دو چشمش اثرسجده دیده میشد.
او هر شب به خوابم میآید و مرا کشانکشان به سوی دوزخ میبرد!» در ادامة روایت آمده، که خانوادة این فرد نیز شبها شاهد خواب ناآرام او بوده و از فریادهای آمیخته با ترس و وحشتش در اذیت بودند! به گفتة ناقل این قضیه، وی سر آن شهید را بر گردن اسبش آویخته بود به گونهای که هنگام حرکت اسب، به زانوهای حیوان برخورد میکرد!14 ابنعطیه نیز نقل کرده که: «در زمان نوجوانی، مردی را در راه میدیدیم که بدنش سفید و چهرهاش سیاه بود و مردم میگفتند: وی بر حسینعلیهالسلام خروج کرده است!»15
ب. آتش دنیوی و رؤیای آشفته
گونهای دیگر از عقوبتهای دنیوی جنایتکاران صحنة عاشورا، این بود که خداوند پیش از گرفتاری آنان به عذاب آتش اخروی، از عذاب آتش دنیا به آنان چشانید. به عنوان مثال، در برخی منابع روایی و تاریخی، از دربان ابنزیاد چنین نقل شده که گفت: «پس از قتل حسینعلیهالسلام به دنبال ابنزیاد وارد قصر شدم، ناگاه آتشی در برابر چهرهاش شعله گرفت و او با آستین، صورتش را پوشاند. سپس از من پرسید: دیدی؟ گفتم: آری. گفت: آنچه را دیدی، مکتوم بدار.16گفتنی است، هرچند، راوی این ماجرا، دربان ابنزیاد است و از این رو، وثاقت رجالی ندارد، اما با توجه به اینکه نقل چنین حادثهای توسط یکی از عوامل دشمن، فاقد انگیزة جعل و کذب است، و نیز با توجه به تأیید مضمون کلی روایت به وسیلة دیگر روایات، پذیرش این روایت امکانپذیر است. !»
نمونة جالب دیگر را شیخ مفید در امالی، طی روایتی مسند از محمدبنسلیمان و او نیز از عمویش نقل کرده است. متن این خبر چنین است:در زمان حجاجبنیوسف، گروهی از ما، مخفیانه از کوفه خارج شده و به کربلا رفتیم. از آنجا که محل سُکنایی نداشتیم، اتاقکی گِلین در کنار فرات بنا کردیم و در آن سُکنا گزیدیم. در این حین، مرد غریبی آمد و گفت: فردی رهگذرم و میخواهم امشب مرا در این اتاقک جای دهید. ما نیز چنین کردیم. وقتی خورشید غروب کرد چراغی را که با نفت میسوخت روشن کردیم و نشستیم و دربارة حسینعلیهالسلام و مصیبت او و دربارة قاتلانش مشغول صحبت شدیم. و سخن به اینجا رسید که هر یک از قاتلان او را خداوند به یک بلیه و بیماری در جسمش مبتلا ساخته است!
در این هنگام آن مرد گفت: من نیز جزء قاتلان حسینعلیهالسلام بودم و به خدا قسم، تا کنون هیچ بدی و بیماری متوجه من نشده است! بنابراین، سخن شما دروغ است! ما سکوت کرده و دیگر چیزی نگفتیم. در این هنگام، شعلة چراغ ضعیف شد و آن مرد برخاست تا فتیلة آن را با دستش اصلاح کند. ناگاه آتش، کف دستش را فرا گرفت. او برخاست و دواندوان خود را درون آب فرات انداخت. اما آتش سطح آب را احاطه کرد و او دائماً سرش را داخل آب میکرد تا از آتش روی آب مصون بماند و چون سر بر میآورد سرش میسوخت و مجبور بود دوباره سر در آب کند. و این وضع آنقدر تکرار شد تا به هلاکت رسید!17
مرتکبان سنگدل جنایات کربلا بر اثر جنایات فجیعی که مرتکب شدند به جز عقوبتهایی که گفته شد و خواهد آمد، در عالم خواب و استراحت نیز گرفتار کابوسهای وحشتناکی میشدند که به منزلة هشداری نسبت به وضعیت دهشتناک آنان پس از مرگ بود! پیشتر، نمونهای عبرتانگیز ـ در بحث تغییر چهرة ظاهری ـ نقل شد. از دیگر نمونهها، روایت عبداللهبنرباح قاضی است. هنگامی که وی، سبب کوری فردی نابینا را از او پرسید، وی چنین پاسخ داد:
من دهمین نفری بودم که در قتل حسینعلیهالسلام سهیم شدم، ولی شخصا نیزه و شمشیر و تیری به او نزدم. پس از قتل حسین به خانه رفتم و پس از نماز عشا خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی نزدم آمد و گفت: نزد رسول الله بیا! گفتم: مرا با رسول الله چه کار؟! ولی او گریبانم را گرفت و به صحرایی برد که رسولاللهصلیاللهعلیهوآله در نقطهای از آن نشسته و آستینها را بالا زده و نیزهای در دست داشت و فرشتهای نیز در مقابلش ایستاده و شمشیری از آتش در دست او بود. او تمامی نُه نفر یاران مرا با ضربتی از آتش کشت.
با دیدن این صحنه، من در برابر رسول الله زانو زدم و سلام کردم. حضرت پاسخی نداد و پس از مکثی طویل فرمود:ای دشمن خدا، حرمتم را هتک کردی، و عترتم را کشتی و حق مرا پاس نداشتی و کردی و کردی! عرض کردم: یا رسول الله! من شمشیر و نیزه و تیری نزدم. فرمود: ولی سیاهی لشکر بودی، نزدیک بیا. و چون نزدیک رفتم، حضرت از طشت پرخونی که در برابرش بود و فرمود: خون حسین است، بر چشمانم مالید. ناگاه از خواب پریدم و خود را نابینا یافتم!».18
ج. تسلط حیوانات
از آنجا که تمامی نظام هستی ـ از جمله حیواناتـ به عنوان جنود و سپاهیان باری تعالی، تحت فرمان اویند، لذا برخی از جنایتکاران کربلا به وسیلة حیوانات مجازات شدند که در ادامه به نمونههایی اشاره میکنیم. به عنوان مثال، تعدادی از منابع روایی و تاریخی شیعی و سنی، به نقل از عمارةبنعمیر تمیمی جریان عجیبی را در ارتباط با سر ابنزیاد، پس از انتقام مختار گزارش کردهاند. نقل او چنین است:هنگامی که (پس از انتقامگیری مختار) سر ابنزیاد و یارانش را به مسجد کوفه آوردند، ناگاه مردم به یکدیگر گفتند: آمد، آمد! و در همان حال، ماری از میان تمامی سرها عبور کرد و نزد سر ابنزیاد رفت و از یک سوراخ بینی او داخل و از سوراخ دیگر خارج شد! و این وضعیت دو یا سه بار تکرار گشت!19
در نقل شیخ طوسی از این ماجرا میخوانیم که مار سفیدی از میان تمامی سرها عبور کرد تا به سر ابنزیاد رسید و داخل بینی او شده از گوش او خارج شد و از گوشش داخل شد و از دهانش خارج گشت! در ادامة این نقل آمده که مختار سر ابنزیاد و بعضی دیگر از قَتَلة امام حسینعلیهالسلام را به مکه نزد محمدبنحنفیه فرستاد و سرانجام به دست ابنزبیر رسید.
ابنزبیر نیز آن را بر چوبی نصب کرد اما باد آن را انداخت. در این هنگام، ماری از پشت پرده بیرون آمد بینی آن سر را بر دندان گزید. دوباره سر را بر آن چوب نصب کردند اما صحنة قبل تکرار شد و باد آن را انداخت و آن مار مجدداً بینی او را گرفت. و این صحنه تا سهبار تکرار گشت. و سرانجام ابنزبیر فرمان داد سر را در بعضی از درههای مکه بیندازند!20
در نمونهای دیگر میخوانیم،21 یکی از حاضران در کربلا به نام «عبداللهبن حویزه»22 در روز عاشورا خطاب به امامعلیهالسلام گفت: «ای حسین! تو را بشارت باد که شتافتی به سوی آتش در دنیا، پیش از آخرت!» و امامعلیهالسلام در پاسخش فرمود: «مرا پروردگاری است رحیم و شفاعتی از نبیّ مُطاع. خدایا! اگر دروغ میگوید او را به آتش بیفکن».23 و او غضبناک بر امام حملهور شد که اسبش وی را به زمین زد و پایش در رکاب گیر کرد، و اسب میدوید و او را به سنگها و درختان میکوفت تا به هلاکت رسید!24 و بنابر نقلی دیگر، حضرت دربارة او اینچنین نفرین کرد: «خدایا، به آتشش کشان و حرارت آتش را در دنیا، پیش از ورودش به آخرت، به او بچشان».25 از اینرو، اسبش او را به خندقی پر از آتش افکند و امامعلیهالسلام با دیدن این صحنه، سجدة شکر به جای آورد.26
دربارة محمدبناشعث ـ که از سران جنایتکار حاضر در کربلا، و در خباثت، همچون پدرش بودـ نیز نقل شده که وقتی امام حسینعلیهالسلام چنین دعا کرد: «خدایا، ما اهل بیت پیامبرت و از ذریه و نزدیکان او هستیم، پس نابود کن آن را که نسبت به ما ظلم و حقمان را غصب کرد؛ که تو شنوای نزدیک هستی».27 در این هنگام محمدبناشعث به حضرت چنین گفت:«مگر چه قرابتی است بین تو و محمد؟!
امامعلیهالسلام در پاسخش، این آیه را قرائت فرمود: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ؛(آلعمران: 33ـ34) همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید.فرزندانی که برخی شان از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است» و در ادامه، در حق او چنین نفرین فرمود:«خدایا، در این روز، ذلتی نزدیک و شتابان به او بچشان». لذا هنگامی که ابناشعث مشغول قضای حاجت بود، عقربی، عضو مردانگی او را گزید! و در حالی که فریاد استغاثهاش بلند بود، در کثافاتِ خود میغلتید!»28
د. کوتاهی عمر و ناکامی در دنیا
گزارشهای متعددی گویای آن است که قاتلان یا شرکتکنندگان در قتل امام حسینعلیهالسلام، پس از این جنایت فجیع و دردناک بهرة زیادی از عمر خود نبردند و در بهرهمندی از آنچه که به خاطر نیل بدان، اقدام به این جنایت کرده بودند نیز ناکام ماندند. دربارة عمربنسعد نقل شده: هنگامی که امام حسینعلیهالسلام به وی فرمود: «مایة روشنی دیدهام آنکه تو پس از من، از گندم عراق، زیاد نخواهی خورد»،29 وی با کمال جسارت و با حال استهزا پاسخ داد: «ما را جو کافی است!».30 اما حوادث پس از عاشورا، درستی سخن امامعلیهالسلام را روشن ساخت؛ زیرا عمربنسعد، پیش از آنکه به آرزوی دیرینش ـ یعنی حکومت ریـ دست یابد، پس از سالیانی اندک، به دستور مختار ثقفی، به هلاکت رسید!31
دربارة یزیدبنمعاویه نیز نقل شده که پس از شهادت امام حسینعلیهالسلام عمری بسیار کوتاه داشت و یک شب که با مستی به بستر رفت، دیگر از جای برنخاست و صبحگاهان او را در حالی که چهرهاش چون قیر سیاه شده بود، در بسترش، مُرده یافتند!32غارتگران حرم حسینی نیز که به طمع دستیابی به بهرة ناچیز دنیوی، به غارت اشیا و اثاثیة اهل بیت امام پرداخته بودند بدون آنکه امکان بهرهمندی از اموال غارتی را داشته باشند، سرانجام به فقر دچار شدند.
به عنوان نمونه، دربارة مالکبنیسر کندی نقل شده که وی روز عاشورا، پس از غلبة ضعف بر امام، شمشیری بر سر حضرت فرود آورد و بر اثر این ضربه، کلاهِ حضرت از سرش افتاد، او آن را برداشت و پس از آن، مشمول نفرین حضرت گشت که: «خوردن و آشامیدن بر تو گوارا مباد و خداوند با ظالمان محشورت گرداند». وی، کلاه غنیمتی را نزد همسرش برد، ولی با اعتراض او مواجه گشت که: «آیا لباس غارتشدة حسینعلیهالسلام را به خانهام میآوری؟ زین پس من و تو در یک جا جمع نخواهیم شد». و آن مرد پس از آن تا آخر عمر همواره در حال فقر و نداری به سر میبرد!33
10. رخدادهای مربوط به جسم و تربت مطهر امام حسینعلیهالسلام
در تعدادی از روایات، رخدادهای شگفت و خارقالعادهای دربارة جسم مطهر امام حسینعلیهالسلام و نیز تربت و مزار آن حضرت به چشم میخورد. کلیت این روایات پذیرفتنی است زیرا به طرق مختلفی نقل شدهاند، در بیانات معصومانعلیهم السلام نیز ریشه دارند، و همچنین در طول ادوار مختلف تاریخی تاکنون، شواهد صدق آنها بروز کرده است. هرچند در میان این روایات، برخی روایات غیرمعتبر نیز به چشم میخورد که با وجود احتمال درستی، به علت ضعف سند، و یا دشواری پذیرش متن، از نقل آنها میپرهیزیم.
الف. قرائت قرآن و سخن گفتن سر مطهر امامعلیهالسلام
چندین گزارش، گویای آن است که از سر مطهر امام حسینعلیهالسلام در مسیر کوفه و شام و نیز در این دو شهر، صدای قرائت آیاتی از قرآن شنیده شده است. گزارش زید بن ارقم ـ که گویای قرائت قرآن توسط سر مطهر در کوچههای کوفه استـ را نقل میکنیم:آن گاه که سر حسین علیهالسلام را به دستور عبیداللهبنزیاد در کوچههای کوفه میگرداندند، من در اتاقم ـ که مشرف به کوچه بودـ نشسته بودم و ناگاه سر او را در حال عبور دادن دیدم که این آیه را قرائت میکرد: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا34. با دیدن این صحنة مو بر بدنم راست شد و عرضه داشتم:ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله، به خدا سوگند سر تو عجیبتر و عجیبتر است.35
نیز بنا به نقل ابنشهرآشوب، آن گاه که سر مطهر را در کوفه نزد خزانهداران آویخته بودند، شروع به قرائت سورة کهف کرد تا به این آیه رسید: إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی فلم یزدهم الا ضلالا و بر اساس نقل دیگر او، هنگامی که سر حضرت را بر درختی آویختند این آیه را از سر مطهر شنیدند که: وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواای مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ. 36 قرائت قرآن توسط سر مطهر امامعلیهالسلام ـ همچون کوفهـ در شام نیز تکرار گشت و همان آیات از سورة کهف، توسط سر مطهر قرائت شد. 37
در جریان دیر راهب نیز آمده که راهب نصرانی پس از مشاهدة نور ساطع از سر مطهر، با دادن چند درهم به مأموران، سر مطهر را گرفت و به داخل صومعه برد. و ناگاه صدایی شنید که میگفت: «خوشا به حال تو و به حال کسی که حرمت صاحب این سر را بشناسد». و او با شنیدن این صدا، دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که آن سر با او سخن بگوید.که ناگاه سر مطهر آغاز به سخن کرد و فرمود:ای راهب، چه میخواهی؟ راهب گفت: تو کیستی؟ سر مطهر پاسخ داد: «من فرزند علی مرتضی و فاطمة زهرایم. من مقتول در کربلا و مظلوم و عطشانم». سپس ساکت شد.
راهب صورت بر صورت امامعلیهالسلام نهاده و ملتمسانه میگفت: صورتم را بر نمیدارم مگر آنکه بگویی شفیع من در قیامت خواهی بود. سر مطهر به سخن آمد که: به دین جدم درآی. و راهب بلافاصله شهادتین را بر زبان جاری کرد و مشمول وعدة شفاعت امامعلیهالسلام شد. 38گفتنی است در بعضی از منابع شیعی و سنی، پیش از نقل جریان دیر راهب، و در بعضی منابع بدون اشاره به این جریان، گزارشی به چشم میخورد که بر اساس آن، هنگامی که گروه حملکنندة سر مطهر امامعلیهالسلام به شام، به کنار دیر مزبور رسیدند و سر را روی نیزهای نهاده و خود به نوشیدن شراب و خوردن غذا مشغول شدند، ناگاه دستی خونین ظاهر شد که قلمی آهنین در آن قرار داشت و با خون بر روی دیوار دیر نوشت:
أترجو امة قتلت حسینا
شفاعة جدّه یوم الحساب39
و چون خواستند دست را بگیرند غائب شد و هنگامی که به غذا خوردن نشستند دوباره ظاهر شد و نوشت:
فلا والله لیس لهم شفیع
وهم یوم القیامة فی العذاب40
و برخاستند تا آن را بگیرند، غائب شد و چون بر سر غذا نشستند ظاهر شد و نوشت:
وقد قتلوا الحسین بحکم جور
وخالف حکمهم حکم الکتاب41
و سپس غائب شد.42
ب. انتشار نور و بوی خوش از سر مطهر
در روایت مربوط به دیر راهب دیدیم که توجه راهب نصرانی پس از مشاهدة نور ساطع از سر مطهر، به آن جلب شد.43به جز این، چندین روایت در دست است که از انتشار نور از سر مطهر و دهان مبارک امامعلیهالسلام حکایت دارند. در روایت طبری، از همسر خولی بن یزید اصبحی چنین نقل شده که وقتی خولی، سر مطهر امامعلیهالسلام را زیر دیگی قرار داد، همسرش ستونی از نور که از سر مطهر به سوی آسمان ساطع بود و پرندگان سفیدی در حال پرواز دور سر مطهر را مشاهده میکند.44
در گزارش سهل بن سعد شهرزوری از چگونگی ورود اسرا به دمشق نیز میخوانیم که نوری از دهان مبارک امامعلیه السلام ساطع بوده است. وی به قصد زیارت بیتالمقدس، از شهرِ زور45 حرکت کرده و درِ مسیر خود، به دمشق میرسد و شهر را در وضع غیرعادی مشاهده میکند؛ دروازهها گشوده، دکانها بسته، مرکبها زین شده، پرچمها برافراشته و مردم کوچه و بازار زینت کرده و شاد! و چون سبب این وضع را جویا میشود پاسخ میشنود که برای امیر، فتحی عظیم رخ داده و بر فردی خارجی که در عراق خروج کرده بود فائق آمده و او را کشته است! و هنگامی که نام آن فرد خروج کرده را میپرسد متوجه میشود کسی جز امام حسینعلیهالسلام نبوده است. ادامة ماجرا از زبان وی چنین است:
به آنان گفتم: همان حسین فرزند فاطمه دختر رسول خداصلاللهعلیهوآله؟! چنین گفتند: آری! گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، و این شادی و زینت به خاطر قتل فرزند پیامبرتان است؟ آیا قتل او بس نبود که وی را خارجی نیز نامیدید؟!گفتند: چنین مگو که هیچکس در اینجا حسین را به نیکی یاد نکند جز آنکه سرش را از دست دهد! پس سکوت کردم و در حزن و اشک بودم که ناگاه از دروازة بزرگ شهر، عدهای پرچم بهدست و طبلکوبان وارد شدند و گفتند: سر، از این در داخل میشود. و هرچه سر را نزدیکتر میکردند شادیشان بیشتر میشد! تا اینکه سر مطهر امام را داخل کردند و میدیدم که از دهان مبارکش، همچون نور رسول خداصلیاللهعلیهوآله، نوری ساطع بود. به صورت زدم و گریبان چاک کردم و صدای گریهام بلند شد و کسانی که صدایم را میشنیدند نیز گریستند….
در ادامة این گزارش، وی به قرائت آیة ولا تحسبنّ الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون توسط سر مطهر امامعلیهالسلام اشاره میکند و اینکه رفیق نصرانیاش نیز این صحنه را مشاهده کرده است.46انتشار بوی خوش از سر مطهر نیز دیگر امور شگفت مربوط به جسم امامعلیهالسلام است. بنا بر نقل ابنشهرآشوب، پس از آنکه سر مطهر امامعلیهالسلام را وارد مجلس یزید کردند بوی خوش عجیبی از آن استشمام میشد به گونهای که بر بوی عطرهای موجود غلبه داشت!47
ج. بوی خوش و خاصیت شفادهی تربت امام حسینعلیهالسلام
برخی افراد، از تربت امام حسینعلیهالسلام بویی خوش استشمام میکردند. برای نمونه، بنا به نقل ابنکثیر، پس از آنکه بر قبر امام حسینعلیهالسلام آب بسته شد تا مکان آن نامعلوم گردد و پس از چهل روز آب فرونشست، عربی بیاباننشین به قتلگاه کربلا رفت و در حالی که خاکها را مشتمشت برداشته و میبویید، به کنار قبر حضرت رسید و گریست و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه قدر خوشبویی و چه قدر خوشبوست تربت توِِ! واین شعر را ترنّم کرد:
أرادوا لیخفوا قبره عن عداوه
فطیب تراب القبر دل علی القبر48
خاصیت شفادهی تربت قبر امام حسینعلیهالسلام یکی از ویژگیها، خصائص و امتیازاتی است که خداوند متعال به آن حضرت عطا فرموده و روایات فراوان و معتبری نیز بر آن دلالت دارد49 و در طول تاریخ تا عصر حاضر، افراد زیادی به وسیلة تربت قبر آن حضرت شفا یافتهاند. در اینجا تنها به عنوان نمونه، دو روایت را که شیخ طوسی درکتاب امالی نقل کرده بازگو میکنیم:
در روایت اول، شیخ طوسی از فردی به نام سالم چنین نقل میکند: مبتلا به درد شکم شده بودم و معالجات اثربخش نبود به گونهای که بر جانم ترسیدم. روزی به زنی از اهالی کوفه ـ به نام سلمهـ برخوردم، گفت:ای سالم! میخواهی تو را به اذن الهی درمان کنم؟ گفتم: بالاترین خواستهام همین است. او نیز قدح آبی به من داد، نوشیدم و درد ساکت شد. پس از گذشت چند ماه، از آن زن پرسیدم مرا با چه چیزی علاج کردی؟ پاسخ داد: به دانهای از این تسبیح! پرسیدم: این تسبیح از چیست؟ گفت: از خاک قبر حسینعلیهالسلام. گفتم:ای رافضیه! مرا با این مداوا کردی؟! با این سخن، او غضبناک برخاست و خارج شد و درد شکم نیز بدتر از قبل، بر من مستولی گشت!50
شیخ طوسی در روایتی دیگر، جریان شایان توجهی را از یک طبیب نصرانی دربارة آثار بیحرمتی نسبت به تربت قبر امام حسینعلیهالسلام نقل کرده که گویای جایگاه این تربت نزد شیعیان عصر ائمهعلیهمالسلام است به گونهای که موجب بغض و عناد فزونتر دشمنان تشیع میشده است. ابوموسیبنعبدالعزیز ـ راوی این روایتـ حکایت این طبیب نصرانی را چنین نقل میکند:
در گذرگاه ابواحمد به یوحنابنسراقیونِ طبیب برخوردم. وی پرسید: تو را به حق پیامبرت و دینت سوگند، بگو: کسی که گروهی از شما قبرش را در ناحیة قصر ابنهبیره زیارت میکنند کیست؟ آیا از اصحاب پیامبرتان است؟ گفتم: او فرزند دختر پیامبرمان است. اما علت پرسش تو چیست؟ گفت: من جریان جالبی در این باره دارم. گفتم: برایم بازگو کن. گفت: شبی سابور کبیر ـ خادم هارون الرشیدـ مرا احضار کرد و به همراه او نزد موسیبنعیسی هاشمی رفتیم. دیدیم گویا عقلش زائل شده و بر بالشی تکیه کرده و در برابرش طشتی که امعا و احشائش در آن ریخته بود، قرار داشت.
سابور از خادم موسیبنعیسی سبب این وضعیت را جویا شد. او گفت: ساعتی پیش موسیبنعیسی با ندیمانش در سلامت کامل نشسته بود و نام حسینبنعلیعلیهالسلام به میان آمد. موسی گفت: روافض در حق او غلوّ میکنند به گونهای که تربتش را وسیلة مداوا قرار میدهند. در این هنگام مردی از بنیهاشم گفت: من بیماری سختی داشتم و هر معالجهای که کردم سودی نبخشید تا اینکه با تربت حسینعلیهالسلام شفا گرفتم و بیماریام برطرف شد. موسی پرسید: آیا از آن تربت، چیزی نزد تو مانده؟ گفت: آری، و قطعهای از تربت به او داد.
موسیبنعیسی نیز تربت را گرفت و از روی تمسخر و استهزا، در نشیمنگاهش داخل کرد! که ناگاه فریادش بلند شد که: آتش آتش، طشت طشت! و چون برایش طشت آوردیم، آنچه در درون داشت در آن ریخته شد! و ندیمان متفرق شدند و مجلس ماتمسرا شد. طبیب نصرانی سپس چنین ادامه داد: «با مشاهدة این وضع، سابور به من گفت: آیا میتوانی علاجش کنی؟ گفتم: جز عیسیعلیهالسلام که مردگان را زنده میکرد از کسی کاری ساخته نیست. سابور نیز ضمن تصدیق سخنم، گفت: اما در این خانه بمان تا وضع او روشنتر شود. من نیز آن شب را آنجا ماندم و موسیبنعیسی تا سحر بر همان حالت بود و سرانجام هلاک شد». 51
نتیجه
از خلال بررسی روایات مربوط به رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسینعلیهالسلام به چند نکته میتوان دست یافت:
1. شهادت امام حسینعلیهالسلام حادثهای است منحصر به فرد و استثنایی، که آثار و لوازم مترتب بر آن در تاریخ بشریت بی نظیر است.
2. ارتباط اجزای هستی با یکدیگر و ذی شعور بودن آنها، علاوه بر آنکه از خلال ادله قرآنی، روایی و عقلی به دست میآید، از بررسی روایات یادشده نیز به خوبی قابل استنباط است.
3. عقوبت جنایت و ظلم، به جز آثار شوم اخروی، در دنیا نیز گریبان گیر انسانهای ستم کار میشود. و چنانکه قرآن هشدار داده،52 زندگی تلخی برای آنان رقم میخورد.
4. جایگاه خاص امام حسینعلیهالسلام و قیام جاوید او، به مزار و تربتش نیز اثری خاص و معجزه آسا بخشیده، به گونهای که انسانها در طول ادوار تاریخ، شاهد بروز خوارق عادات و آثار شگفت از این مکان بودهاند.
پی نوشت:
5. ر. ک: جعفربنمحمد ابنقولویه، کامل الزیارات، ص131، باب17، ح8 / قاضی نعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص169، ح1114.
6. محمدبنعلی سروی مازندرانی ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص215 / ابننما، مثیر الاحزان، ص57 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص301.
7. همو، مناقب آلابیطالب، ج3، ص215.
8. همان، ص214.
9. همان.
10. گویا مراد حضرت این بوده که: اینگونه با خدا ملاقات خواهم کرد.
11. همان، ص214 / ابننما، مثیر الاحزان، ص53 / طبری، ذخائر العقبی، ص144 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص301.
12. ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ترجمة الامام الحسینعلیهالسلام، ص356، ح294.
13. همان، ص368.
14. محمدبنعلیبنبابویه صدوق قمی، ثواب الاعمال، ص218ـ219.
15. محمدبنحسن طوسی، الامالی، ص727، ح1529 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص308، ح7، ج45، ص323، ح17.
16. سلیمانبناحمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج3، ص112، ح2831 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص309، ح11.
17. محمدبنحسن طوسی، الامالی، ص163، ح269، قاضی نعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار، ج3، ص544، ح1114 / خوارزمی، مقتل الحسینعلیهالسلام، ج2، ص110، ح43 / ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ترجمة الامام الحسینعلیهالسلام، ص371، ح313 / طبری، ذخائر العقبی، ص145 / محمدبنعلی سروی مازندرانی ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص216.
18. محمدبنعلی سروی مازندرانی ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص216 / ابننما، مثیرالاحزان، ص61 / علیبنموسی ابنطاووس، اللهوف، ص81 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص306. قاضی نعمان تمیمی مغربی نیز در شرح الاخبار، ج3، ص171، ح1120 این روایت را با کمی اختصار، از جویربنسعید نقل کرده است.
19. ترمذی، سنن، ج5، ص325، ح3869 / محمدبنعلی سروی مازندرانی ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص218 / یحییبنحسن ابنبطریق، العمد، ص404 / ابیالفداء اسماعیل ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج8، ص315 / محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص305.
20. محمدبنحسن طوسی، الامالی، ص242.
21 هر چند این مورد و-شاید- مورد بعدی، قبل از شهادت امامعلیهالسلام واقع شده، اما به لحاظ شگفت آمیز بودن و نیز ارتباط با شهادت امامعلیهالسلام در اینجا ذکر شد.
22. نام وی، ابنجویره، ابنجوزه و ابنخوزه نیز ضبط شده است.
23. ولی رب رحیم و شفاعة نبی مطاع، اللهم ان کان عندک کاذباً فجّره الی النار.
24. حافظبنعبداللهبنمحمد ابنابیشیبه، المصنف، ج8، ص40ـ41، ح17 / حسین ابنعبدالوهاب، عیون المعجزات، ص57 / محمدبنعلی سروی مازندرانی ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص214 / محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص301 / ر.ک: محمدبنیوسف صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج11، ص79.
25. اللهم جُرّه الی النار و اذقه حرها فی الدنیا قبل مصیره الی الاخرة.
26. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص214.
27. اللهم انا اهل بیت نبیک و ذریته و قرابته فاقصم من ظلمنا و غصبنا حقّنا انک سمیع قریب.
28. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص215 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص302.
29. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص132 / ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج45، ص48 / اربلی، کشف الغمه، ج2، ص218 / ذهبی، تاریخ الاسلام، ج5، ص195.
30. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص213 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص300، ح1.
31. طبری، تاریخ الطبری، ج4، ص531ـ532.
32. ابنقولویه، کامل الزیارات، ص131ـ132، باب 17، ح8 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص309، ح10.
33. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص215 / ابندمشقی، جواهر المطالب، ص287 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص302.
34. کهف، 9.
35. شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص117 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص121.
36. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص218.
37. این روایت به دو صورت توسط منهالبنعمرو نقل شده: بنابر یک روایت، سر مطهر، آیة شریفة أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا را قرائت کرد، و مردی با دیدن این صحنه، خطاب به سر مطهر گفت: « ای فرزند رسول خداصلیاللهعلیهوآله به خدا سوگند سر تو عجیب تر است». و بنابر روایت دیگر، کسی این آیه را میخواند و سر مطهر به سخن آمد که: «جریان من عجیبتر از جریان اصحاب کهف و رقیم است» / بنگرید به: ابنحمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ص333، ح 1 و2 / ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج60، ص370 / صالحی شامی، سبل الهدی والرشاد، ج11، ص76.
38. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص217.
39. آیا امتی که حسین را کشتند امیدوار شفاعت جدّش در روز حساب هستند؟
40. نه، به خداوند سوگند، آنان شفیعی نخواهند داشت، و در روز قیامت در عذاب خواهند بود.
41. آنان حسین را با فرمانی ستمگرانه کشتند و فرمان آنان مخالف فرمان کتاب خدا بود.
42. قطبالدین راوندی، الخرائج والجرائح، ج2، ص578 / ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص218 / محمدبنسلیمان کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنینعلیهالسلام، ص583 / طبری، ذخائر العقبی، ص145 / بیاضی عاملی، الصراط المستقیم، ج2، ص179 / ابننجار، ذیل تاریخ بغداد، ج4، ص159 / ذهبی، تاریخ الاسلام، ج5، ص107 / ابنکثیر، البدایة والنهایة، ج8، ص218 / ابنحاتم عاملی، الدر النظیم، ص562.
43. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص217.
44. طبری، تاریخ الطبری، ج4، ص348 / ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج8، ص206 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص125.
45. ناحیه ای وسیع و کرد نشین درغرب ایران / ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج3 ص 375.
46. خوارزمی، مقتل الحسینعلیهالسلام، ج2، ص67، ح31 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص127ـ128.
47. ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص218 / مجلسی، بحار الانوار، ج45، ص305.
48. خواستند قبرش را از دشمنش مخفی کنند اما بوی خاک قبر نشانة آن شد / ابنکثیر دمشقی، البدایة و النهایة، ج8، ص222.
49. به عنوان نمونه، بنگرید به: ابنقولویه، کامل الزیارات، ص465، باب 92، با عنوان: ان طین قبر الحسین شفاء و امان.
50. شیخ طوسی، الامالی، ص319، ح648 / ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص220.
51. شیخ طوسی، التبیان، ص320 / ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ج3، ص220.
52 طه، 124.
محمدرضا جباری/دانشیار گروه تاریخ مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدسسره).