القاعده ، استمرار یا تغییر راهبرد ؟

0

القاعده به دلیل نداشتن عقبه و سرزمین مشخص به سهولت برای غرب هم قابل نفوذ وبرنامه ریزی است و هم دارای قابلیت ایجاد تغییرات دلخواه است؛ بنابراین غرب سلطه گر اساسأ نه تنها به دنبال حذف القاعده نیست بلكه تلاش می كند بر این فرصت به نحو مطلوبتری مدیریت نماید.

 

 

بخش قبلی

 

كالبدشكافی تفكر وهابیت و القاعده (7) – بخش پایانی
القاعده ، استمرار یا تغییر راهبرد ؟

 

اختلاف‌های راهبردی در القاعده

میان اعضای القاعده اختلافاتی مبنی بر چگونگی دستیابی به اهداف و مطلوب‌های مورد نظر وجود دارد كه برخی از آن به عنوان «اختلافات راهبردی» یاد كرده‌اند. با اشاره به اینكه «ایدئولوژی» القاعده از بدو پیدایش تاكنون تغییری نداشته است، از تحولات «راهبردی» القاعده سخن گفته‌اند. در واقع، باید گفت به رغم ثبات ایدئولوژی القاعده، راهبردهای آن به دو علت عمده زیر دچار تغییراتی شده است.

 

دلایل تغییر در راهبردهای القاعده

1. تغییر شرایط بیرونی حاكم بر القاعده و ایجاد فرصت‌های جدید

 

تا اوایل دهه 1990 القاعده صرفاً در افغانستان پایگاه داشت، ولی از آن پس با برقراری رژیم اسلامی حسن ترابی در سودان توانست به خاورمیانه عربی نزدیك شود. این تغییر كانون عملیاتی باعث شد كه بر مبارزه با رژیم‌های خاورمیانه تأكید بیشتری كند. پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، القاعده فرصت‌ یافت به آن كشور بازگردد و با داشتن مأمنی مطمئن، گسترش عملیات‌های تروریستی را در دستور كار قرار دهد. هم‌چنین، صحنه‌های مختلف جهاد در بوسنی، چچن و… استراتژی كلی سازمان را تحت تأثیر قرار داد. لذا می‌توان چنین ادعا كرد كه راهبرد القاعده بیش و پیش از هر چیز بر اثر شكل گرفتن فرصت‌های جدید «جهاد» به وجود آمده است.

 

از اوایل دهه 1990، راهبرد القاعده مبتنی بر حملات گاه و بی‌گاه به قصد متزلزل ساختن امنیت رژیم‌های عرب بوده است؛ اما این استراتژی به مقدار زیادی به فرصت‌هایی كه پیش می‌آید وابسته است و هیچ مركز ثابتی برای فعالیت ندارد. سرانجام، این فعالیت‌ها به بحران عراق و كانون جغرافیایی مناسبی بازمی‌گردد كه برای «جهاد» در اختیار القاعده نهاده است. این فرصت، پیش از این و از زمان پایان یافتن جنگ با شوروی در افغانستان به دست نیامده بود. عراق، صحنه اصلی جنگ واقعی است كه القاعده فرصت بزرگی برای موفقیت در آن برای خود قائل است. علاوه بر این، برای نخستین‌بار این ایدئولوژی در «قلب جهان اسلام» و در كشوری عربی فرصت بالندگی یافته است. مهم‌تر از همه اینكه جنگ در عراق فرصت بی‌سابقه‌ای در اختیار القاعده قرار می‌داد تا اهداف خود را با استقرار «حكومت اسلامی» كه یا آغازی برای خلافت آینده است یا خود خلافت، محقق سازد. از آنجا كه  عراق مركز خلافت عباسی بوده است، اهمیت زیادی دارد و پیروزی‌ در آن جهشی بزرگ برای موفقیت ایدئولوژی سلفی رادیكال محسوب می‌شود. این پیروزی باعث پیدایش پایگاهی برای القاعده در درون دنیای عرب و در مجاورت اهداف دیرینه آن یعنی عربستان، فلسطین و سرزمین شام می‌شود. بدین ترتیب، تأثیر «دومینو» در فتح كشورهای همسایه عراق و تمام جهان اسلام به منظور برپایی خلافت اسلامی دارد. از آنجا كه در دوره كنونی شیعیان قدرتمندترین نیروی داخلی عراق هستند، مهم‌ترین دشمن القاعده به شمار می‌آیند. از این رو، برای نخستین‌بار ویژگی «شیعه‌‌ستیزی» القاعده جلوه‌ای تمام می‌یابد، به گونه‌ای كه به شدت در پی احیا و تولید نظریه‌های ضدشیعی برمی‌آیند. بدین ترتیب، القاعده وارد دورة جدیدی از تاریخ راهبردی خود می‌شود.

 

گزیده آنكه القاعده به شهادت عملكرد گذشته خویش و بیانات صریح رهبرانی چون بن‌لادن و عزام، در تفكرات راهبردی خود، مرحله‌ای می‌اندیشد و با توجه به فرصت‌های پیش‌آمده اقدام می‌كند.

 

2. وجود دیدگاه‌های متفاوت در میان رهبران القاعده

علت دیگر تفاوت و تنوع راهبردهای القاعده، اختلاف‌های موجود میان رهبران آن مبنی بر تعیین اولویت‌ها و روش‌های رسیدن به آن اهداف و مطلوب‌هاست. در درون القاعده چندین جریان عمده وجود دارد كه در برخی راهبردها با یكدیگر اختلاف ‌نظر دارند. مهم‌ترین این جریان‌ها عبارت‌اند از:

1. مصری‌ها و همفكران ایمن ظواهری؛

2. وابستگان به حزب جماعت اسلامی پاكستان؛

3. حامیان جماعت‌ علمای اسلام به رهبری مولانا فضل الرحمن و مولانا سمیع‌الحق؛

4. پیروان گروه «توحید و الجهاد» به رهبری زرقاوی؛

5. طرفداران لشكر طیبه؛

6. پیروان اندیشمندانی چون حسن ترابی و عبدالله عزام (مدنی،1383،ص109)

 

حذیفه عزام، پسر عبدالله عزام، در این باره معتقد است كه پس از مرگ مشكوك پدرش در اواخر دهه 1880 و تغییر در كادر رهبری القاعده، به ویژه نفوذ گسترده ظواهری از اوایل دهه 90، القاعده با تغییرات عمده‌ای مواجه شده و به شدت به سمت رادیكالیسم و جریان‌های «تكفیری» گرایش یافته است. لذا او این تحولات را براثر فقدان عبدالله عزام، كاهش نفوذ بن‌لادن، نفوذ برخی سازمان‌های امنیتی و گسترش اقتدار افرادی چون ظواهری می‌داند. وی می نویسد :

« اگر پدرم اكنون زنده بود، به هیچ وجه موافق این اقدامات (تروریستی) نبود؛ چون او همه چیز را از دریچة سود و زیانی كه برای امت اسلام داشت، ارزیابی می‌كرد. حال آنكه عملیات‌های تروریستی، تاكنون جز بدبختی و فلاكت نتیجه دیگری برای مسلمانان نداشته است. پدرم نه تنها كشتن مسلمانان بی‌گناه، بلكه كشتن اهل ذمه ( ‌خواه یهودی خواه مسیحی ‌) را براساس تعالیم اسلام حرام می‌دانست؛ زیرا آنها در پناه حكومت اسلام زندگی می‌كنند و از حقوق اهل ذمه برخوردارند. در افغانستان، به جز عده انگشت‌شماری كه این حربه را علیه متجاوزان روس به كار می‌بردند، گروه‌های قدرتمندی كه به تكفیر این و آن بپردازند، وجود نداشت. همان عده انگشت‌شمار نیز كمی بعد چنان گرفتار تندروی شدند كه پدر مرا نیز مرتد اعلام كردند، حال آنكه وی از جمله كسانی بود كه فتوای جهاد داده بود. اكنون اگر نگاهی به آمارهای مربوط به گروه‌های فعال جهادی بیندازید، متوجه می‌شوید همه آنها جزء گروه‌های تكفیركننده‌اند… (لذا) به روشنی می‌توان ظهور و بروز تفكر «تكفیر» را در القاعده دید. بدین معنا كه این سازمان با مرتد دانستن یك مسلمان، اجازه كشتن وی را به خود می‌دهد. از مدت‌ها پیش در القاعده درباره «تكفیر» نظریه‌پردازی و كمی بعد، عملی شده بود. اما به تازگی آن را به صراحت اعلام و اجرا می‌كنند. من فكر می‌كنم تحولاتی كه به تدریج در این سازمان روی داده باعث شده است تئوریزه كردن «تكفیر» در القاعده جنبه عملی پیدا كند. شیخ‌اسامه‌بن‌لادن، كه من از نزدیك او را می‌شناسم و در عربستان، دفتر خدماتی مجاهدین در پیشاور و نیز در افغانستان او را همراهی كرده‌ام، به هیچ وجه اهل تكفیر كردن مسلمانان نیست. ریشه این تفكر و عامل غلبه آن بر ساختار فكری القاعده، گروه‌های جهادی مصری و نیز برخی دیگر از الجزایری‌ها هم‌چون «حمد الجزایری» و ابن‌قیم هستند. در آن زمان، این دو به عنوان سردمدار ایده «تكفیر» در پیشاور شناخته می‌شدند. ایمن ظواهری، كه او را هم می‌شناسم، در پیشاور به داشتن ایده «تكفیر» شهره بود؛ اما در آن زمان به صراحت از این موضوع صحبت نمی‌كرد. فكر می‌كنم این تفكر از سال 1998 به ویژه زمانی كه «ربانی» از سوی القاعده مرتد اعلام شد، از حالت نظری بیرون آمد و جنبه عملی پیدا كرد. جالب اینجاست كه «عبدالرسول سیاف» همان كاری را انجام داده بود كه ربانی به خاطر آن تكفیر شد؛ اما به علت داشتن رابطه نزدیك با سران القاعده، تكفیر نشد. سال 1998 بدین علت مبدأ دوره جدید‌ـ عملی شدن تكفیر مسلمانان‌ـ است كه القاعده بر تردید خود مبنی بر جنگیدن با مسلمانان‌ و آلوده شدن به فتنه جنگ داخلی یا اعتقادی (ارتداد مسلمانان مخالف طالبان) غلبه كرد و به صفوف جنگجویان طالبان پیوست. این رویداد نوعی تغییر دیدگاه بود. سازمان القاعده و مردی كه پیش از آن جنگ با مسلمانان را فتنه می‌دانست، تحت تأثیر افكار ایمن ظواهری، اتحاد با او  و  پیوستن به جبهه طالبان در جدال با گروه‌های مسلمان در سال 1988 تغییر رویه دادند.» (حذیفه عزام،پیشین)

 

نمونه اخیر این اختلافات را در سال‌های گذشته می‌توان میان ظواهری و زرقاوی مشاهده كرد. زرقاوی در میان رهبران القاعده از جمله افرادی بود كه برای جنگ با شیعیان و كشتار آنان اولویت خاصی قائل بود. وی «جهاد» با شیعیان را از اهم وظایف القاعده می‌دانست و تلاش می‌كرد با تئوریزه كردن این مبارزه عملیات‌هایی را در این خصوص سامان دهد. اصولاً زرقاوی بیش از سایر رهبران شناخته‌شدة القاعده به كاربرد بی‌رویه خشونت اصرار داشت؛ در حالی كه ظواهری با داشتن تجربه شكست حكومت طالبان، به علت افراط در خشونت و بدون توجه به مسائل پیرامونی جهان، نمی‌توانست با چنین روش‌هایی با شدتِ مورد نظر زرقاوی، موافق باشد. ظواهری، طی نامه‌ای به زرقاوی كه در 9 ژوئیه (تیر) 2005 منتشر شد، تلاش كرد با همان ایدئولوژی یادشده، تحلیلی منطقی‌تر نسبت به سایر رهبران القاعده درباره اهداف و راهبردهای جنگ در عراق ارائه دهد. او در این نامه انتقادهای متعددی به زرقاوی، نماینده جریانی كه تئوری شیعه‌ستیزی را بر غرب‌ستیزی ارجح می‌داند، وارد می‌سازد. ظواهری با اذعان به اینكه شیعیان كافر و دشمن هستند، به صراحت بیان می‌كند در مرحله كنونی، جنگ با شیعیان را نباید در اولویت قرار داد، بلكه باید به افكار عمومی مسلمانانی كه تمایلی به این جنگ ندارند احترام گذاشت زیرا بدون داشتن آنها نمی‌توان به اهداف مورد نظر دست یافت و به زور نمی‌توان حكومت كرد.

 

ظواهری می‌گوید:

« جهاد در عراق بدون دستیابی به حداقلی از حمایت مردم نمی‌تواند موفق باشد. او درباره تكرار اشتباهات طالبان هشدار می‌دهد؛ زیرا آنان به علت محدود ساختن مشاركت مردمی در حكومت، به دلیل وابستگی‌های قومی‌شان در منطقه، نتوانستند مردم را علیه تجاوز امریكا بسیج كنند. ظواهری خواستار كاهش اختلاف میان مذاهب مختلف اهل سنت است؛ زیرا توده مردم را از فهم چنین اختلافاتی ناتوان می‌بیند. وی برای اثبات مطالب خود، تعدادی از علمای برجسته «اشعری» یا «مالكی» را كه نقش‌های برجسته‌ای در «جهاد» بازی كرده و به جریان‌های سلفی‌ رادیكال یاری رسانده‌اند، به یاد زرقاوی می‌آورد. ملاعمر، رهبر طالبان كه به فرقه حنفی گرایش دارد، از جمله آنان است. ظواهری حتی برخلاف وهابیت كه سخن از رابطه عاشقانه با خدا گفتن را نمی‌پسندد، تلاش دارد از «جهاد» تفسیری عاشقانه ارائه دهد.

 

اختلافات میان رهبران القاعده گاه به حدی دامنه‌دار می‌شد كه شكاف میان آنان را رسانه‌ای می‌ساخت. استاد بزرگ زرقاوی، ابومحمد المقدیسی، در مصاحبه‌ای كه در وولت ووخه، تلویزیون الجزیره و روزنامه الحیات منتشر شد، به زرقاوی انتقاد كرد و شاگرد سابقش را به اعتدال فراخواند. او گفت حملات انتحاری، سر بریدن گروگان‌ها، حمله به زنان و كودكان و به قتل رساندن شیعیان رفتار اشتباهی است كه چهره «واقعی جهاد» را مخدوش می‌سازد. مقدیسی حتی علیه رفتن جوانان برای مبارزه به عراق نیز فتوا صادر كرد. زرقاوی با بن‌لادن نیز اختلافاتی داشت؛ برای نمونه، او تمام حكومت‌های عربی را بدون استثنا كافر می‌دانست؛ اما بن‌لادن برخی كشورها به ویژه عربستان را در مراحل آغازین مستثنی می‌ساخت. هم‌چنین برخلاف همكاری بن‌لادن با ملاعمر، زرقاوی ابتدا از بیعت با او سر باز زد. زرقاوی هم‌چنین برخلاف بن‌لادن كه جنگ صلیبی را مطرح می‌سازد، به وجوب جنگ با دشمن نزدیك اعتقاد داشت. (شحاده،پیشین،85) بنابراین ایدئولوژی القاعده بر چهار ركن سلفی‌گری، رادیكالیسم، شیعه‌ستیزی و غرب‌ستیزی استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر برآمده از ویژگی‌ سلفی‌گری است، به اختصار می‌توان آن را ایدئولوژی «سلفی‌ رادیكال» نامید.

 

نتیجه گیری

جریان القاعده و وهابیت یك جریان انحرافی و غیر منطقی و در عین حال تند و بدون پشتوانه علمی ،دینی و عقلی است كه به علت بی تحركی و سستی جهان اسلام موجب شیطنت و سوء استفاده غرب قرار گرفته است؛ از طرفی رهبران سازشكار جهان اسلام  بدلیل همراهی بامنافع  غرب نه تنها انگیزه ای ندارند با القاعده بر خورد كنند بلكه از دو جهت القاعده را فرصت می دانند. نخست اینكه مخالفین خود را به سمت آنها هدایت می كنند تا علاوه بر شناسائی خطر آنها دور می شود و دیگر اینكه در كنترل قدرتهای غربی علیه اسلامگرایان حقیقی به كار گیری می شوند. ازسوی دیگر نیز غربیها از وجود و حضور القاعده به دلایل ذیل بهره مند میشوند.

1- القاعده مظهر تروریست است و غرب به بهانه مبارزه با تروریست اهداف و منافع خود را در جغرافیای جهان اسلام دنبال میكند.

2- القاعده نمادی از خشونت و جنایت است. بنابراین غرب با تبلیغات روانی می تواند چهره اسلام حقیقی را درجهان مخدوش نماید

3- جهان غرب هم  نمی تواند و هم  نمی خواهد با جهان اسلام در گیر شود؛ زیرا  عمده منافع جهان غرب در حوزه جهان اسلام واقع شده است

4- غرب از بیداری و وحدت مسلمانان نگران است؛ بنابراین القاعده مهمترین ابزار برای توسعه و مدیریت در تفرقه بین مسمانان است

5- اندیشه شیعی و بویژه اسلام سیاسی و انقلابی با محوریت ایران بزرگترین تهدید علیه منافع غرب است و القاعده بیشترین انگیزه را برای مبارزه با شیعه دارد.

6- پدیده مقاومت موتور محركی برای رشد اسلام گرائی و الگوئی برای ایستادگی در مقابل سلطه گران  در جهان به شمار می آید؛ بنحوی كه توانسته است ویژگیهای قدرت سخت نظام سلطه را خنثی سازد. بنابراین تنها عامل بازدارنده علیه مقاومت كه از قدرت ایدئولوژی استفاده میكند تفكر انحرافی القاعده میتواند باشد.

7- القاعده به دلیل نداشتن عقبه و سرزمین مشخص به سهولت برای غرب هم قابل نفوذ وبرنامه ریزی است و هم دارای قابلیت ایجاد تغییرات دلخواه است؛ بنابراین غرب سلطه گر اساسأ نه تنها به دنبال حذف القاعده نیست بلكه تلاش می كند بر این فرصت به نحو مطلوبتری مدیریت نماید.

 

منطقه خاورمیانه به دلایل ذیل در معادلات آینده از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، بنابراین با توجه به موارد فوق الذكر پیش بینی می شود غرب از این فرصت بنحو مطلوب بهره برداری كند:

–         اهمیت و ارزش منابع و ذخایر موجود در منطقه

–         اندیشه رو به توسعه شیعه و پدیده مقاومت در منطقه

–         رشد اسلامگرایی وتحت فشار قرار گرفتن رژیم اشغالگر قدس

–         نا كارآمدی قابلیتهای غرب در جهان اسلام درجنگ سخت،نیمه سخت، و نرم

–         كسب اعتماد به نفس مسلمانان در مقابل تهدیدهای غرب

–         شكست آمریكا و اسرائیل درمنطقه و تضعیف پشتوانه حكومتهای سر سپرده جهان اسلام

–         اقتدار روز افزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه

–         تقابل اندیشه اسلام ناب و غرب

–         حركت رو به تنزل اقتصاد جهانی

–         رقابت قطبهای آینده جهان در این منطقه

–         پتانسیل رها شده القاعده در منطقه كه میتواند برای غرب و حكام دست نشانده عرب از جهات ذیل ارزشمند باشد:

1-      دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی در جهان اسلام

2-      درگیر شدن با شیعه و مقاومت در منطقه

3-      جلو گیری از وحدت جهان اسلام به نفع منافع غرب

4-      معرفی بدترین چهره از اسلام با احكام افراطی و بدنام كردن مسلمانان

5-      ادعای پرچمداری جهاد و مبارزه و توان اغفال مسلمانان

6-      ایجاد خوف و وحشت در بین مسلمانان بویژه اقلییتهای شیعی در منطقه

7-      انجام عملیاتهای انتحاری و جنگهای نا متقارن بویژه علیه مسلمانان

8-      قابلیت ارتباط با سنیهای تند رو در ایران و مناطق مرزی ایران

9-      انگیزه بالا برای در گیر شدن با شیعه و بویژه با ایران باتوجه به دیدگاهای سلفی رادیكال

10-   جنگ نیابتی از سوی غرب علیه جهان اسلام وتامین فرصت برای غرب

 

راه كار پیشنهادی

–     تلاش برای ایجاد جبهه مشترك با علما و نخبگان اهل تسنن بمنظور روشنگری افكار عمومی نسبت به حقایق وهابیت و القاعده و بویژه طرح اختلافات جدی بین القائده و اهل تسنن.

–     ایجاد سایت اطلاع رسانی فعال و به روز  جهت معرفی القاعده از حیث تاریخی و مذهبی و نقد رفتارها ،مواضع واقدامات آنها در ابعاد گسترده و پاسخگو بودن در برابر القائات و ابهامات.

–     رصد مستمر رفتارها و اهداف القاعده و ارائه تحلیلهای لازم به منظور آگاه سازی و در صورت نیاز خنثی سازی و مقابله در قالب ساختار و سازمان تعریف شده.

–         ایجاد جریان مقاومت سنی با الهام از حماس در كشور های اسلامی بویژه در مناطق درگیر.

 

 

منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

منابع و ماخذ

–    فدوی،عبدالقیوم(1381)، «اسامه بن لادن و ماجراها» ،كابل: مفاخر ؛

–  آشكار،ژیلبر(1384)، «جدال در توحش،11سپتامبر و ایجاد بی نظمی نوین جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی،تهران: اختران؛

– البحری،ناصر ابوجندل (2005)، «تنظیم القاعده من داخل»، القدس العربیه 18تا 27 مارس؛

–  بن لادن،كارمن(1384) ، «پشت پرده بن لادن ها،در بطن پادشاهی»،ترجمه اسماعیل قهرمانی پور،تهران: نشر روزگار؛

– خلیل اسعد،خالد (1380)، «بن لادن ،او را نمی توانشناخت»، ترجمه حیدر سهیلی،تهران: جام جم؛

-هالیدی،فرد(1360)، «عربستان بی سلاطین»، ترجمه بهرام افراسیابی،تهران: نشر روزبهانی؛

-عزام،حذیفه(1384)، «آیا شبكه های اطلاعاتی در القاعده نفوذ كرده اند(مصاحبه)، ترجمه سعید آقا خانی،روزنامه شرق،26/7/1384؛

– طارق،علی(1385) ، «یازده سپتامبر،آغازعصری نو در سیاست جهانی»، ترجمه حسن مرتضوی، بی جا

–  دوانی،علی(1366)، «فرقه وهابیت و پاسخ شبهات آنها»، تهران: نشرفرهنگ وارشاد اسلامی؛

–  رشید ،احمد(1382)، «كابوس طالبان»، ترجمه گلیدا ایروانلو،تهران: هوای رضا؛

–   توحیدی،عبدالله، «القاعده چیست»، روزنامه انتخاب 11/10/1380؛

–  بیكر،همیلتون، «گزارش گروه مطالعات عراق»دسامبر 2006؛

–  لادورنر،شرق،29/1/1385

–  پل میخائیل،و خالد دوران (1381)، «اسامه بن لادن و تروریسم جهانی»، ترجمه هومن وطن خواه،تهران: نشركارون؛

–  العدل،سیف، «نامه سیف العدل»ترجمه محمدعلی فیروزآبادی،شرق، 27/1/1384؛

–  اسماعیلی،حمید رضا (1386) ، «القاعده از پندار تا پدیدار»، تهران : نشر اندیشه سازان،تهران؛

–  خادم الشریف،مرضیه، «القاعده چه می خواهد؟»روزنامه ایران،ترجمه،19/6/1386.

– شوسودوفسكی،میشل(1384) ، «جنگ وجهانی سازی،واقعیت های پشت پرده 11سپتامبر»،ترجمه جمشیدنوائی،تهران: نشر نی؛

–    مدنی ،جلال الدین(1383)، «مبانی و كلیات علوم سیاسی،تهران : نشر پایدار.

 

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!