جالب است که از لیست 100 نفر اول هالیوود 12 نفر اول همگی یهودیاند. حاکمان یهودی سینما بارها و بارها اذعان نمودهاند که هالیوود مأمنی برای سودهای چند میلیون دلاریشان بوده است. «استیون اسپیلبرگ» یهودی رسماً اعلام میکند که چند میلیون دلار از عواید فیلمش را برای زنده نگه داشتن هولوکاست اختصاص میدهد. حال مگر ممکن است که دستگاههای مدیریت کلان فرهنگی آمریکا و در رأس آن، لژهای ماسونی افتخار کسب اسکار را به ایشان ندهند؟
بیانات حکیمانهی رهبر معظم انقلاب در جمع جوانان، دانشجویان و دانشآموزان استان خراسان شمالی همچون همیشه حاوی نکاتی روشنگر و مدبرانه بود که به کار بستن و تهیهی استراتژی مدون برای تغییر برخی و تقویت برخی دیگر از این موارد میتواند مسیر جامعه را برای رسیدن به رفاه، آسایش و عدالت اجتماعی هموارتر سازد.
شاید مسائل و مشکلاتی که بیشتر ما در حوزهی فرهنگ و اخلاق و در بطن جامعه هر روز و هر روز مشاهده میکنیم به نحوی برایمان عادی شده باشند و این عادات و تفکر ناهنجار بر اثر تعدد و تکرار برای ما به صورت جزئی از سبک زندگی درآمده باشد.
مواردی ذیل در بیان رهبری به عنوان نمونههایی از معضلات و چالشهای روزمرهی زندگی ایرانیان مورد اشاره قرار گرفتهاند که توجه گروهی از جامعهشناسان، روانشناسان و دانشگاهیان را میطلبد تا برای این آسیبهای اجتماعی و فرهنگی به دنبال راهحل باشند:
1. ضعف در روابط اجتماعی و صلهی رحم؛
2. ازدیاد ناهنجاریهای خانوادگی مثل طلاق و خیانت؛
3. سبک و شیوهی طراحی در معماری و پوشاک؛
4. بروز پرخاشگری و ناهنجاریهای رفتاری در جامعه؛
5. رعایت نشدن حقوق افراد در رسانههای گوناگون، خاصه اینترنت؛
6. واقعی نبودن ساعات کار مفید در ادارات و دستگاهها؛
7. بروز خطر قانونگریزی در افراد و برخی دستگاهها و نهادها؛
8. فقدان وجدان کاری؛
9. عدم رعایت فرهنگ صحیح زندگی متمدنانه مثل آپارتماننشینی و رانندگی؛
10. ضرورت تدوین الگویی برای تفریح سالم در جامعه و…
تمام موارد بالا، به انضمام مواردی که معظمله در بیاناتشان به آن اشاره نداشتند، اما همهی ما با اندکی تفکر و اندیشه به آنها پی میبریم، ما را به سمتی رهنمون میسازند که با حقیقتی مهم به نام «سبک زندگی» مواجه شویم. اما آیا این تغییر نگرش ما در اسلوب و شکل زیستن یکشبه حاصل شده است؟
چه عامل یا عواملی در این تغییر ذائقه و نگرش دخیلاند؟ چرا ما با داشتن فرهنگی غنی و مملو از پاسداشت حریمها، جلوه نمودن شئون عاطفی انسانی و بشری، بروز اخلاقیات و داشتن اسلوبی برای مهرورزی به چنین روزگاری تنزل یافتهایم که با وجود تعدد دستگاههای مطالعاتی، دانشگاهی، تحقیقاتی و پژوهشی و تدوین استراتژی، بالاترین مقام رسمی کشور باید به ریزترین و کوچکترین معضلات و مشکلات کشور اشاره کند و ما را متوجه آنها سازد؟
اصلاً سیستم مطالعه، تحلیل و تصمیمگیری برای حل مشکلات کشور بر چه مبنایی است و بر کدامین روش استوار است؟ آیا بر متد علوم انسانی غربی استوار است یا بر مبانی تربیت و تعالی توحیدی و فطری؟ میشود دهها سؤال دیگر را در زمینهی مشکلات ساختاری و رفتاری جامعهی ایرانی مطرح نمود که هر کدام به نوعی در عاملی با یکدیگر مشترکاند و آن عامل چیزی نیست جز «انسان». آری، تمامی معضلات و مصائبی که جامعه متحمل شده از جانب انسان است؛ چه همین انسان است که تمام بودجه و برنامه و انرژی جامعه صرف رفاه و آسایش او به عنوان «اشرف مخلوقات» میشود.
در طول تاریخ، زیستن و ادامهی حیات «انسان» در همهی جوامع نیازمند نقشهی راه و شیوهای بود که از سوی قدرت برتر جامعه همواره به وی، خواسته یا ناخواسته، تحمیل میشد و این انسان بود که برای رفع حوائج و نیازهای مادی و معنوی خود باید جایگاه خود را در این سیستم و سامانهی جبری مییافت. از این سیستم و سامانهای که برای انسان طرح و برنامه و چگونگی ادامهی حیات را مدون و میسر میکرد به عنوان سبک زندگی یاLife style نام برده میشود که بسیار حائز اهمیت است. اهمیت این موضوع به اندازهای است که سعادت یا شقاوت اخروی انسان را متضمن میشود و تأثیری مستقیم با سرنوشت انسان خواهد داشت.
این مسئله که کدام سبک زندگی باید اشاعه پیدا کند، با این اندازه از اهمیت، بیگمان از مهمترین دغدغههای رهبر معظم بوده است که در بیانات خودشان به این صراحت به آن پرداختهاند. شاید سبک زندگی توحیدی بر مبنای دستورات الهی و بر پایهی اخلاق و دین و سبک زندگی غیرتوحیدی بر مبنای تعالیم و مکاتب اومانیستی و بر مدار مصرفگرایی نظام سرمایهداری غرب و عرفی قرار دادن اخلاق و دین را بتوان به عنوان عمدهترین نمونهها برای جوامع و فرهنگهای گوناگون مثال آورد که کشورهای مختلف بنا بر شرایط مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود، یکی از این 2 «ابراسلوب» را برمیگزینند. اما مهمتر از همهی این مباحث چه چیز است که مبلغ و اشاعهدهندهی این سبکهای زندگی است؟
در همان نگاه اول مشاهده میکنیم عواملی که این سبکها و اسلوبها را برای ملل تئوریزه و تبلیغ میکنند چیزی جز «رسانهها» نیستند که در انواع و اقسام متکثر و گوناگون دیداری، شنیداری، مجازی و مکتوب در سرتاسر عالم ارض سرگرم کار خویشاند.
نکتهای که رهبر انقلاب در بیاناتشان به درستی به آن اشاره فرمودند استفادهی غرب از هنر نمایش و سینما و به طور خاص، دستگاه عظیم تبلیغاتی غرب و آمریکا، یعنی «هالیوود» بود که به عنوان سرمنشأ ظهور و بسط و اشاعهی شیوهی زندگی غربی و آمریکایی میبایست از آن یاد کرد.
عواملی که این سبکها و اسلوبها را برای ملل تئوریزه و تبلیغ میکنند چیزی جز «رسانهها» نیستند که در انواع و اقسام متکثر و گوناگون دیداری، شنیداری، مجازی و مکتوب در سرتاسر عالم ارض سرگرم کار خویشاند.
حقیقت اصلی
امروزه بر همگان واضح و مبرهن است که با وجود تمامی دستگاهها و هیاهوی رسانهای غرب ـچه در شبکههای ماهوارهای و چه در کانالهای رادیویی و چه حتی در جراید کثیرالانتشارـ این هنر هفتم و سینماست که در قویترین حالت ممکن، یکهتاز عرصهی هنر و رسانه برای تبلیغ و نمایش شیوهی مطلوب زندگی از دیدگاه سرمایهداران آمریکایی برای جوامع و ملل گوناگون است.
شاید در وهلهی اول و در نگاه برخی این گونه به نظر برسد که هدف آمریکا از سرمایهگذاری عظیم بر صنعت، هنر و تجارتی به نام سینما و هالیودیسم،گیشه و فروش چندبرابری و هنگفت فیلمها باشد، اما در پس پرده حقیقت دیگری نهفته است.
بر اساس آمار منتشره از سوی دستگاه عظیم تبلیغاتی غرب و آمریکا، یعنی هالیوود، برخی فیلمهای سینمایی چند برابر هزینهی تولیدشان فروش داشتهاند. برای مثال، فروش جهانی برخی فیلمها مانند «تایتانیک» یا در همین اواخر «آواتار» به رقمی حیرتآور و میلیاردی هم دست پیدا کرد، اما در پس این نمایش قدرت تسخیر گیشهها و سالنهای سینمای جهان، حقیقت دیگری نهفته است که اصولاً جنبهی هنری محض ندارد و تزویر سردمداران سیاسی و کارتلهای اقتصادی آمریکاییـصهیونیستی را برملا میسازد و آن حقیقت مهم این است:
«اگر بنا به هر علتی، فعالیت سیستم رسانهایـتبلیغاتی هالیوود تعطیل شود، خسران و ضرر اصلی متوجه بخش فرهنگی و هنری آمریکا نمیشود، بلکه ضرر اصلی متوجه بخش صنعتی و تجاری آمریکا میشود، چرا که با توقف این روند، فروش جهانی اسلحهی آمریکایی به یک چهارم، فروش جهانی اتومبیل و خودروی آمریکایی به یک دهم و در نهایت فروش جهانی لوازم خانگی و اسباب و تجهیزات آمریکایی به یک شانزدهم تقلیل مییابد!»
پس با درک این حقیقت مهم درمییابیم که سیستم هالیوود، در کنار جلوهی خوشآبورنگ و خوشمنظر فیلمهای سینماییاش، توجه اصلیاش به بازارهای جهانی و اقتصاد کلان و در یک کلام فروش و تحمیل فرهنگ خود به فرهنگها و ملل گوناگون است؛ آن هم با انواع و اقسام ترفندها، قصهها و داستانها و با کمک ارتشی مجهز از ستارگان فاسد سینمایی و خوانندگان موسیقیهای مبتذل غربی!
برخی فیلمهای سینمایی چند برابر هزینهی تولیدشان فروش داشتهاند. برای مثال، فروش جهانی برخی فیلمها مانند «تایتانیک» یا در همین اواخر «آواتار» به رقمی حیرتآور و میلیاردی هم دست پیدا کرد، اما در پس این نمایش قدرت تسخیر گیشهها و سالنهای سینمای جهان، حقیقت دیگری نهفته است.
پس گیشه مدینهی فاضلهی هالیوود نیست، بلکه دستیابی به بازارهای جهانی و اعتلای سیاست و اقتصاد و نشر فرهنگ آمریکایی هدف اصلی است. در این میان، سهم شرکتهای صهیونیستی در این ماجرا بسیار بالاست. همگان میدانند که امروزه سردمداران و زعمای قوم یهود بر مسند مهمترین رسانههای آمریکا جلوس نمودهاند و با استفاده از ظرفیتهای بالقوه و بالفعل خود، سعی در استثمار و استحمار جوامع در حال توسعه، وقتی خود مردم آمریکا بوسیله جعل مفهوم هنر و پروپاگاندای رسانه ای دارند.
سیاست، سینما و کاخ سفید
از دیرباز تا کنون آمریکا، با فهم موقعیت هنر و سینما، همواره از آن به عنوان یک ابزار مهم برای استعمار، استثمار و چپاول استفاده نموده است. سیستم حکومتی آمریکا، که این روند را برنامهریزی و تدوین میکند، آشنا با این ابزار تبلیغاتی است. با بررسی ادوار مختلف حکومت در آمریکا به تعامل جالبی بین سیاستمداران و هنرمندان آمریکایی دست پیدا میکنیم.
اشخاصی چون «رونالد ریگان»، «جورج مورفی»، «فرد گراندی»، «کلینت ایستود»، «بن جونز»، «جس ونچرا»، «سانی بونو»، «فرد تامپسون» و «آرنولد شوارتزینگر» هنرمندان و سیاستمدارانی بودند که از عالم سیاست به هنر یا بالعکس نقل مکان نمودند و بر پیوند دیرپای هنر و سیاست آمریکا مهر تأییدی زدند. در حال حاضر «جورج کلونی» از حامیان اوباماست و با خرج هزینههای میلیونی، از وی حمایت ویژه میکند. جالب است که تیم تبلیغاتی اوباما با فرستادن پیامکهایی تحت عنوان «اوباما، کلونی و شما» از افراد برای مراسم خاص تبلیغاتی با حضور اوباما، کلونی و افراد شاخص دعوت میکرد.
«رابرت دنیرو» هنرپیشهی معروف دیگری است که رسماً از نامزدی اوباما حمایت کرده است. جالب است که در خود آمریکا مردم این کشور بازیگران را به عنوان مرجعی که بتوانند کاندیدای اصلح را انتخاب کنند و به آنان معرفی کنند قبول ندارند و فقط کمتر از 30 درصد بازیگران را به عنوان مرجع اجتماعی قبول دارند.
نکتهی حائز اهمیت دیگر ارتباط پنهانی و محرمانهی سیاستمداران و هنرمندان در نشستهای کاری است. به عنوان مثال، جمعی از افسران سازمان سیا و ارتش آمریکا مدعی شدهاند که در جلسات محرمانه، اوباما با تهیهکنندگان و کارگردانان هالیوود از جمله «تام هنکس» و «استیون اسپیلبرگ» ارتباط داشته و برخی از مسائل سری و فوق محرمانهی ملی را برایشان بازگو کرده است.
مواردی از این دست بسیارند و 2 حزب اصلی آمریکا، یعنی دمکراتها و جمهوریخواهان، در تلاشاند تا با استفاده از هنر، رسانه و سینمای استراتژیک، منافع خویش را تأمین و تضمین کنند و این قصه همچنان ادامه خواهد داشت. از طرفی، به پاس خوشخدمتیهای ستارگان هالیوودی، مهمترین جوایز سینمایی نیز به کسانی میرسد که با کاخ سفید و سردمداران آن از در دوستی وارد شوند و سر ناسازگاری نداشته باشند.
نکتهی حائز اهمیت دیگر ارتباط پنهانی و محرمانهی سیاستمداران و هنرمندان در نشستهای کاری است. به عنوان مثال، جمعی از افسران سازمان سیا و ارتش آمریکا مدعی شدهاند که در جلسات محرمانه، اوباما با تهیهکنندگان و کارگردانان هالیوود از جمله «تام هنکس» و «استیون اسپیلبرگ» ارتباط داشته و برخی از مسائل سری و فوق محرمانهی ملی را برایشان بازگو کرده است.
شیوهی زندگی آمریکایی؛ مدلی بر مبنای تفکرات اومانیستی
به راستی استفادهی متقابل اهل سیاست و اهالی هنر هفتم و سینما متضمن چه منافعی برای نظام حاکم و ستارگان هالیوودی است؟
شاید یکی از جوابهای این سؤال این باشد که آنان با نفوذ و هماهنگی کاخ سفید و منابع مالی شایان توجه آن، میتوانند در اقصی نقاط جهان پروژههای کلان و سنگین سینمایی را با خیالی آسوده به سرمنزل مقصود برسانند تا علاوه بر سود سرشار مالی برای خود، به عنوان دستگاه تبلیغاتی نظام لیبرالـدمکراسی غرب، شیوهی مطلوب اربابان آمریکایی را تبلیغ کنند.
شیوه و محتوایی که آنان بر پردهی سینما مینگارند اساساً طرح و شیوهای ضد اخلاق، انسانیت و بشر و در تضاد کامل با نهاد خانواده است. اما همین سیستم در راستای سلطه و هژمونی نظام سرمایهداری آنچنان خوشرقصی میکند که تو گویی اساساً برای تزلزل بنیاد خانواده و اشاعهی منکر بنا شده است.
به عنوان نمونه، «هنری فورد»، رئیس کارخانهی خودروسازی فورد، 80 سال قبل و در حالی که کمتر از 20 سال از تأسیس هالیوود گذشته بود، از نظامی مدون سخن گفت که توسط یهودیان سعی در تخریب و تباهی و انهدام ارزشهای جامعهی آمریکایی داشت.
فساد اخلاقی آمریکاییها آنچنان بود که نویسندگانی همچون «کنث انگر» در کتاب «بابیلون هالیوود» متذکر شدهاند که فساد اخلاقی، اعتیاد، قاچاق مواد مخدر، قتل، جنایت و خودکشی و ابتذال جنسی و روابط نامشروع فراوان در هالیوود باعث افول و انحطاط فرهنگ آمریکا شده است.
«کارول لندیس»، «مریلین مونرو»، «بابارا لامار»، «ماری نولان»، «توماس فلین» و «الیزابت شورت» تنها چند نمونه از افرادی هستند که به عنوان شخصیتهای هالیوودی فاسد، فیلمهایشان زمانی مروج فرهنگ منحط و پلید شیطانی بوده است.
امروزه در نهایت تأسف باید گفت که میراث اخلاقی بشر، که حاصل قرون و اعصار متمادی و دسترنج حکما و انبیا و فلاسفه است و برای دستیابی به آن مرارتها و مشقتهای زیادی تحمل شده است، در طی 100 و اندی سال توسط نظام تبلیغاتی منحطی به نام هالیوود در معرض تهدیدی جدی قرار گرفته است.
امروزه کانون خانواده، به عنوان بنیان تشکیلدهندهی جامعه، مورد آماج حملات قرار گرفته است و امروزه باید بگوییم با ارتباطات مکشوفه بین اهالی هنر و سیاست، این هنر است که بیچونوچرا در خدمت سیاست قرار گرفته است.
ارتباط صهیونیسم بینالملل با هالیوود
جالب است که از لیست 100 نفر اول هالیوود 12 نفر اول همگی یهودیاند. حاکمان یهودی سینما بارها و بارها اذعان نمودهاند که هالیوود مأمنی برای سودهای چند میلیون دلاریشان بوده است. «استیون اسپیلبرگ» یهودی رسماً اعلام میکند که چند میلیون دلار از عواید فیلمش را برای زنده نگه داشتن هولوکاست اختصاص میدهد. حال مگر ممکن است که دستگاههای مدیریت کلان فرهنگی آمریکا و در رأس آن، لژهای ماسونی افتخار کسب اسکار را به ایشان ندهند؟
بر اساس آمار، مدیران اکثر شبکههای ماهوارهای، ایستگاههای رادیویی، روزنامهها و رسانههای متعددی مثل «برادران وارنر»، «والت دیزنی»، «دریم ورکس»، «NBC» و «ABC» همگی یهودیاند و جزئی از نظام سلطهی تبلیغاتی و رسانهای صهیونیسم بینالملل محسوب میشوند. این در حالی است که تنها 4 درصد جامعهی آمریکایی را یهودیان تشکیل میدهند.
تکیه بر باورها و فرهنگ غنی ایرانیـاسلامی
حضرت مولانا در عبارات نغز، پرمحتوا و پرمغز طلیعهی مثنوی معنوی میفرمایند:
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ بازجوید روزگار وصل خویش»
امروزه با هجوم روزافزون شبکههای ماهوارهای و فیلمهای سینمایی، که معلول و زاییدهی تکنولوژی پیشرفته و ارتباطات میباشند، بنیانهای اعتقادی و اخلاقی فرهنگهای غنی نشانه رفته است.
اشارهی مقام معظم رهبری به موارد ذکرشده تلنگری است به مسئولین فرهنگی و هنری کشور تا با تکیه بر فرهنگ ایرانیـاسلامی خویش، سبک زندگی متناسب با آداب و رسوم و عقیدهی بومی را در رسانههای مدرنی مانند سینما در منظر و دید مخاطبین قرار دهند و با استفاده از آرای حکما و علما دربارهی حکمت و فلسفهی هنر، به تبلیغ سبک زندگی دینی بپردازند. قلوب مؤمنان و فطرتهای پاک هنوز در اقصی نقاط این گیتی پهناور چشم انتظار ارائهی ایدهای نو بر اساس دیدگاههای توحیدی و ربانی هستند.
الگوی زندگی و سبک زندگی غربی بر اساس مصرفگرایی و اخلاقستیزی و ناهنجاریها بنا گردیده است، اما سبک زندگی دینی بر مبنای استعلا و با هدف رسیدن به مقام قرب حضرت حق بنا شده است.
با کمی خودباوری، فرهنگ و آداب و رسوم و سبک زندگی متعالی ایرانیان مسلمان بیشک میتواند، در مقابل الگوی شیطانی غرب، توجه اقوام و ملل ستمدیده و مظلوم را به خود جلب کند و بر اساس تاریخ چندهزارسالهی خود به جنگ خردهمکتب پرسروصدایی به نام لیبرالـدمکراسی غربی، آن هم از نوع آمریکاییـصهیونیستیاش، برود.(*)
* جواد تمدنی، پژوهشگر سینما/
منبع : برهان