اشو به طور شگفت انگيزي ادبياتي كه عارفان و فرزانگان تاريخ بشريت در همه تمدن ها و سرزمين ها به كار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدايي كه همه هستي و كمالات از اوست بيان كنند؛ در يك دستگاه مفهومي ديگر به كار مي گيرد. و همه آن لذت هاي روحاني و شادماني هاي عميق معنوي را كه در ارتباط با خداي واقعي مي توان تجربه كرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسي و همين خوشي و شادي اين جهاني تبديل مي شود.
اوشو و جنبش هاي نو پديد عرفاني
تعاليم عرفاني اوشو مصداقي از عرفانهاي منهاي شريعت است. عرفان سكولار در بستر جهان غرب با سابقه آموزههاي سكولاريسم پديد آمدند. عرفاني كه براساس جامعه از دين گريخته غرب زاده شده. از اين رو محال است كه عرفان اوشو را يك عرفان سكولار ناميد. البته اگر تعريف ما از عرفان سكولار صرفاً عرفان حاصله در جامعه سكولار غرب باشد.
اما از آن جهت كه عرفان اوشو هم عصر عرفانهاي سكولار غربي است. و شباهت هايي بين موازين عرفاني اوشو و مولفه هاي عرفان سكولار وجود دارد. مسلك اوشو را به جهت نيل به اهداف عرفان سكولار ميتوان زير مجموعه اين پديده دانست. مشرب اوشو به عنوان يك عرفان شرقي سرشار از ترغيب به سوي جدي نبودن، شاد بودن، عاشق شدن، خنديدن، آزاد شدن، رقصيدن و آواز خواندن است. در گوشه گوشه عرفان اوشو انسان تشويق به زندگي مادي شده و لذت بردن از لذايذ زندگي مادي و به دست آوردن آرامش و دوري از ناملايمي ها و رجوع به هرآنچه انسان را در اين دنيا با تمام تعلقاتش خوشحال مي نمايد.
معنویت از نظر اسلام و اديان الهي، فعليت بخشيدن به استعدادهاي انسان است تا كامل بشود، اما انسان كامل از نظر اشو يك انساني است كه آرامش دارد، خب اين آرامش را حيوانات هم دارند و نهايتا انسان مي شود يك حيوان. انسان اگر بخواهد کامل شده و به سعادت برسد، نیازمند وحي و دینی است كه رابطه عمل دنيوي را با سعادت اخروي نشان بدهد. پس اگر ما معنويت را به معناي كمال انسان بدانيم و بگوییم كه انسان با معنويت و سير و سلوك مي خواهد انسان كامل شود، اين رسيدن انسان به كمال انساني بدون وحي محال است. نه عقل بدان مي رسد، نه كشف و شهودهاي عرفاني و نه حرف هاي روانشناسانه علمي.
نقد ديگري كه بر اشو وارد می شود اين است كه تمام اين حرف ها و بحث هاي روان شناسي ایشان صرف ادعاست. روان شناسان به راحتی مي توانند همه اين حرفها را نقد كنند. همين نقدهايي كه بر فرويد و يونگ گرفته شده، همان نقدها بر اشو هم وارد است.روان كاوي فرويد را، خود روان شناسان غربي نقد كرده اند. چه كسي گفته که انسان عقده جنسي دارد؟ چه كسي گفته که با رفع نيازهاي جنسي، مدار الكتريكي انسان كامل مي شود؟ چه علمی ثابت کرده كه وقتي نيازهاي جنسي انسان برطرف مي شود، به خودآگاهی مي رسد؟ در غرب كه آزادي جنسي اعمال می شود، پس چرا خلاء معنوي انسان پيدا شد؟ مگر اين نياز را نداشتند؟ پس چرا بالاترين آمار تجاوز و قتل در اروپا و غرب است؟ این چه آرامشي است؟ آزادي جنسي دارند اما تجاوز به عنف هم بالاترين آمار در آمريكا است. شما آرامش مي خواهيد كه اين مفاسد و انحرافات اجتماعي از بين برود ولی برای رسیدن به آن، همان انحرافات را توصیه می کنید؟!
ادعاهاي روان شناسانه درباره اضطراب، درباره دلهره، صرفا ادعاي بي دليل است.
اين توصيه ها را آقاي فرويد هم داد، راسل هم تكميلش كرد و گفت: اگر اين آزادي هاي جنسي باشد عقده ها از بين مي رود و خيلي از مفاسد اجتماعي هم از بين مي رود. آیا از بين رفت؟ كاهش پيدا كرد؟ يا اضطراب ها و دلهره ها افزايش پيدا كرد؟
نقد ديگری که بر عرفان اشو وارد می شود این است كه آرامش ادعائی شما را سایر ادیان و مذاهب نیز دارند .اين كار شما بر ديگران چه ترجيحي دارد، مسلمان ها هم مي گويند ما اين آرامش را پيدا كرده ايم «الا بذكر الله تطمئن القلوب»، مسيحي ها هم مي گويند آرامش را پيدا كرديم، این آرامش شما چه ترجيحي بر آرامش هاي ديگر دارد؟
سوالات زیادی وجود دارد که باید اشو به آنها پاسخ دهد اما در تفکرات اشو برای این سوالات پاسخی یافت نمی شود. همان گونه که می دانید:
در عرفان مشرق زمين، خدا وجود دارد، عشق به خدا نيز از درون دل انسان هاي عاشق شعله مي كشد و سر تا پاي عاشق لبريز از خدا شده و بالاخره، عاشق با خداي جهان آفرين يكي شده و به وحدت مي رسند. ليكن بايد پرسيد خدا كيست؟ و ذاتش چگونه است؟ صفات او كدامند؟ چه فرقي ميان او و غير اوست؟ خدا چه كار مي كند؟ زمان در او چگونه احساس مي شود؟ آيا مكان و حركت و دگرگوني در او راه دارد يا نه؟ اصولا چه فرق ماهوي ميان او و ديگران وجود دارد؟وقتي مي گوييم ما انسان ها در رسيدن به تكامل معنوي به خدا متصل مي شويم، منظورمان از اين اتصال، اتصال به چه چيزي است؟ وقتي آن نقطه اتصال عارف(انسان) و خدا(معروف) رخ داد، ما به چه چيز در واقع مي رسيم؟ آن حقيقت و آن عشق و آن ايمان و تكامل كه ما انسان ها در هنگام اتصال به معبود در وجود خود احساس مي كنيم، از نظر مكتب عرفاني اشو و ديگر مكاتب مشرق زمين يكي است يا نه؟ آن حقيقتي كه در اثر عشق و مراقبه و سكوت و سرور به آن دست مي يابيم، ويژگي هايش كدام است؟
به اين سؤالات اگر پاسخ داده نشود صد ابهام در ذهن سالك عاشق پديد مي آيد و يك سرگرداني توام با عشق مفرط در سالك شيفته ايجاد مي شود كه هر چه بر شدت آن افزوده شود، سرگرداني و غرقه شدن در ناآگاهي بيشتر و بيشتر مي شود. پس راهي نيست جز روشن شدن معرفت و معروف. هم راه بايد روشن باشد(احكام شرع) و هم معروف بايد نشانه هاي آشكار داشته باشد. و اين نشانه ها گر چه نتواند پرده از راز آن حقيقت الحقايق(خدا) بردارد، دست كم مي تواند سوسويي هر چند ضعيف در دل راه رفتگان عشق به جاي گذارد و گرنه آن چه كه در اثر مراقبه هاي اشويي و هندوييستي و صوفي گرايي بودايي به ما دست مي دهد، در واقع چيزي جز سراب نيست.
اين جا است كه مریدان اشو بايد بدانند، گر چه اشو، با خودنمايي جذاب يك رشته دستورالعمل هاي ساده و تجربي و جزيي به انسان هاي تشنه حقيقت، شراب عرفانی ارايه مي دهد، ليكن واقع آن چيزي نيست. آن چه عارفان مكتب اشو با تجربه عرفاني خود از حقيقت يابي و عشق درون به آن دست يافتند، در عرفان اسلامي به مثابه سرگرم كردن يك كودك است با شكلات مختصري كه بتوان او را فريفت تا (گوهر) با ارزشي كه در نزد اوست را از او بستانند. اسلام و همه اديان ابراهيمي در بعد عرفاني هر چه را كه عرفان اشويي مي خواهد به انسان ها بدهد، يك شكلات گمراه كننده مي دانند و همه آن ها بر اين امر تاكيد دارند كه عارف با متجلي شدن درونش از خدا، نبايد به عشق هاي جزيي و تاثيرات رواني كم اثر و برخي حركت ها ي ديگري كه براي غربي هاي مستغرق در لذات مادي فريبنده است، دلخوش كند، و تنها بايد از ابتداي سكوت تا وصل به حقيقت مطلق(خدا) همه چيز را در راه او و براي او و به سوي او بداند. عبادتش، عشقش، رقص و سماعش، سرور و حزنش، خنده و گريه اش همه و همه براي خدا باشد.
اما عرفان اشويي كه بر خاسته از تجربيات به اصطلاح عرفاني انساني است، هرگز چنين خدايي را نمي شناسد. او انسان را جايگزين خدا كرده و همه كامل ها و دگرگوني ها و بي حد نمايي ها و بي زماني و بي صورت گري و…را به پاي انسان مي چسباند. در عرفان اسلامي هدف كاملا معلوم و بسیار متعالي و مقدس و به طور خلاصه در حد كمال است. لكن در عرفان اشويي اين تنها انسان است كه بايد پيوسته عاشق باشد و لبريز از سرور. همه چيز از انسان مي جوشد و در همان بستر جاري است. جهت و سوي سالك عارف اشويي، كاملا مبهم و غيرمشخص است. تنها جهت و سويي كه در عرفان اشويي براي عارف و عاشق مشخص شده، با اصل و حقيقت خود يكي شدن و به عشق كامل شدن و رسيدن است، اما چگونه و چطور؟
اشو مي گويد: “حقيقت خدا چون اقيانوس است و به او رسيدن يعني در اقيانوس شيرجه زدن،” به كجا و براي چه؟ براي غرق شدن در آن و همين!؟
اوشو و بازى عشق و عرفان
اوشو مي گويد: ” در آميزش مقدس شخص مستقل است به آينده رابطه نمي انديشد به گذشته آن كاري ندارد. شادماني و هيجان لحظه را مي بيند و خود را نيز تماشا مي كند چنانكه در آينه خويش را مي بيند، پيوند و جدايي را بدون اينكه وابسته شود، مشاهده مي كند. لذت مي برد و شاد است حتي اگر افسردگي و اندوه هم سراغ او بيايد. او با تمام وجودش رنج نمي برد زيرا از آن جهت كه ناظر است، فقط شاهد اندوه است و خود گرفتار آن نيست… “
اشو به طور شگفت انگيزي ادبياتي كه عارفان و فرزانگان تاريخ بشريت در همه تمدن ها و سرزمين ها به كار گرفته اند تا ارتباط روح انسان با ماوراء و خدايي كه همه هستي و كمالات از اوست بيان كنند؛ در يك دستگاه مفهومي ديگر به كار مي گيرد. و همه آن لذت هاي روحاني و شادماني هاي عميق معنوي را كه در ارتباط با خداي واقعي مي توان تجربه كرد، در منطق و مذهب اشو به لذت جنسي و همين خوشي و شادي اين جهاني تبديل مي شود. همين شادي هايي كه همه ما مي شناسيم و فقط اشو به ما مي آموزد كه سعي كنيد با تمام توجه از اين شادي ها لذت ببريد و خود را در آن ببينيد و احساس كنيد. با تمام وجود اين شادي ها را لمس كنيد كه لايه هاي عميق تر آگاهي تان از آن سيراب شود و سپس احساس ناكامي را با فراموش كردن خاطره آن و از دست رفتن و تمام شدنش را با در لحظه زيستن و توجه به زمان حال دور بريزيد.
او در موضع گيري در قبال عشق سرگردان و پريشان است. در مواردي عشق جنسي را مانعي معرفي مي كند كه مطمئن ترين راه برطرف كردن آن برداشتن مرزها و محدوديت هاي جنسي است. در جاي ديگر آن را وسيله نه هدف و مرحله اي گذرا دانسته، تاكيد مي كند كه عشق جنسي ابزار و وسيله اي براي سير و سلوك است. و در نهايت نظرش اين است كه هدف همين لذت و شادماني در روابط جنسي و عشق بازي است.
تمام كوشش او در تبيين و تعليم تز «عشق + مراقبه» اين است كه مراقبه لذت و شادي لحظه عشق بازي را افزايش داده و اندوه و افسردگي پس از آن را فروكاهيده، تحمل پذيرتر مي كند. اهميت و ضرورت آميختن يا جمع ميان عشق و مراقبه به اين خاطر است كه ذهن هم موقع لذت بردن مزاحم بوده، مانع اين مي شود كه با تمام حواست از معاشقه لذت ببري و هم پس از آن اندوه به بار مي آورد. زيرا به گذشته معطوف است و خاطراتي به همراه دارد، خاطراتي از پايان لذت از خطاهايي كه وجدان اخلاقي آنها را نپذيرفته، با طبيعت و فطرت انسان سازگار نيست. هم از اين رو توصيه مي كند كه ذهن و انديشه را در فرايند مراقبه كنار گذاشته، از اميال و هوس هاي طبيعي خود پيروي كنيد، تا از لذت و خوشي زندگي بهرمند شويد.
«نداي درونتان را ارج بنهيد و از آن اطاعت كنيد. بخاطر داشته باشيد: من تضمين نمي كنم كه آن ندا هميشه شما را به راه راست هدايت كند. بيشتر اوقات شما را به گمراهي مي برد،… اين حق شماست كه آزادانه به گمراهي برويد. اين بخشي از كرامت شماست. حتي در مقابل خداوند بايستيد. …درستي و نادرستي امور را به كنار بگذاريد.»
گريز اشو از خويش و از گذشته تا حدي است كه بارها نام خود را تغيير داده و تصريح مي كند كه گذشته ارزش يادآوري ندارد. و نيز مي گويد كه «من پاسخگوي حرف هاي ديروزم نيستم.» او مي كوشد بحران معنويت انسان معاصر را بدون تغيير در شالوده هاي فكري و اصول اخلاقي آن برطرف سازد لذا معنويت و عرفان را در همين هوس پرستي تزريق كرده، تفسيري از عرفان ارائه مي دهد كه اميال و اهواء انسان هبوط كرده و از خدا دور افتاده را مباح شمرده و تامين كند. و همين كامجويي ها را خدا معرفي مي كند و در اين باره از ميراث و ادبيات عرفاني شرق نهايت سوء استفاده و تحريف را اعمال مي كند.
در يك كلام اوشو يك فريب بزرگ در آستانه هزاره سوم بود كه خودفريبي انسان معاصر براي توجيه هوس راني ها و ناداني هايش را نمايندگي كرد. و اين اعتراف اوست كه خود را «سرآغاز خودآگاهي مذهبي كاملاً نويني» معرفي كرده و در باره مذهب و اين طور اظهار نظر مي كند كه: «همه آيين ها بر پايه دستاويزي ساختگي بنا شده است. همه شيوه ها دروغين اند… مي توان دستاويزهاي تازه اي به بار آورده و دين هاي تازه اي پديد آورد. دستاويزهاي كهنه فرسوده مي شوند. دروغ هاي كهنه از رنگ و بو مي افتند و به دروغ هاي نوتري نياز خواهد بود.»
انسان پيش از حيات دنيايي عشقي عميق را تجربه كرده و در اين زندگي نيز آواره آن عشق است و تا در اين دنيا به سر مي برد نمي تواند تمام آن عشق را درك كند. هم از اين رو در اين دنيا بايد نمادي از آن عشق داشته باشد و در اين رابطه خداوند مرد و زن را براي هم آفريد، آن ها را مايه آرامش يكديگر قرار داد و در سنت نبوي ازدواج را يك آيين ضروري قلمداد كرد و سرانجام در كلام خود اين پيوند را سرشار از آيات عشق و مهرباني معرفي كرد. تا با اين پيوندي كه از عشق و معنويت و آيات و نشانه هاي الهي لبريز است، عشقي معنوي و پايدار را بيازمايند و براي بازگشت به آغوش عشق اللهي آماده شوند.
تمایز عرفان اسلامی با عرفان اشو
1- خداوند داراي صفات حسناي متعددي اعم از قدرت، علم، حيات، اراده و صدها صفت ديگر است. آمدن در لباس اين صفات و آن اسم ها، از افتخارات انسان سالك است كه لبريز از عشق به خدا مي شود، غرق در درياي لذت هاي غير مادي مي گردد، پرده هاي تاريك جهان ماده را به كنار مي زند و چشمان او بر درون هستي بيكران(ملكوت) باز مي شود. به او اسرار را مي آموزند، به او معرفت را نشان مي دهند، به او نور را القاء مي كنند و او منبع همه خوبي ها مي شود.
اما در عرفان اشويي هدفي متعالي به غير از همين انسان سرگشته در بيابان بي كران و بي هدف و تنها و بي الگو هيچ چيز ديگري وجود ندارد. تنها چيزي كه به او ياد مي دهند، سكوت است و در خود فرو رفتن. از او مي خواهند كه بخندد، گريه نكند و پيوسته خوش باشد. براي چه و با چه اهدافي؟ جواب: هيچ وپوچ. (به كتاب راز بزرگ از اشو ص80 نگاه كنيد).
آن چه درعرفان اشويي براي انسان مذهبي و الهي ترسيم مي شود، خوف است و دغدغه و دلهره. او مي گويد:” بر زندگي هر فرد مذهبي، پيوسته اضطراب حاكم است اما يك فرد لامذهب به دنيايش دل خوش است و مسرور، او به دنبال كلوپ شبانه، بازار و انواع سرگرمي ها مي رود، ولي يك فرد مذهبي خودش را از تمام اين ها رها مي كند.” اما در عرفان اسلامي آن کس كه با ايمان است، همواره خدا را با خود همراه می بیند. پس آرام و مطمئن است، بر خدا توكل مي كند، هر مصيبتي كه بر او وارد شود، اجر و پاداش دارد. صبر بر مصيبت اجر و پاداش بيشتر دارد، هر نعمتي كه به او رسد در صورتي كه شكرش را به جا آورد، آن نعمت مستمر و ابدي و ملكوتي و جاودانه خواهد شد و باطن آن نعمت در سراي ديگر به صورت نور بيشتر، اطراف مؤمن را فرا مي گيرد و او از تاريكي رها خواهد گشت. پس فاصله عرفان اديان ابراهيمي و به ويژه عرفان اسلامي با عرفان اشويي فاصله نور شمع و نور آفتاب است.
2- هم چنان كه درعرفان اشويي عشق و حب ركن اصلي سالك را بازي مي كند، در اسلام گفته شده است: «هل الدين الا الحب» دين جز عشق و دوستي نيست. اما میان ماه من تا ماه گردون ، تفاوت از زمین تا آسمان است.در عرفان اسلامی حب و عشق نسبت به بالاترين و والاترين هدف هستي، یعنی خداوند است. هر چه حب و عشق به خدا بيشتر گردد، مستي روح بيشتر مي شود، مستي روح سر دردآور نيست، لذت آور است؛ اما مستي شهواني ميراننده كمال انسان است. استمرار شهواني روح که به عنوان عشق در عرفان اشو رونمایی می کند، شخصيت شخص را به كويري تهي تبديل مي كند و سر انجام او را به سرگرداني و پوچي رهنمون مي گردد. لكن با مستي روحاني، شخص احساس شعف و سرور مي كند و بالاخره در جايگاه صدق پروردگار مي نشيند.
3- از نظر عرفان اشويي كسي كه مي انديشد و با ذهن سروكار دارد، به خدا نمي رسد زيرا فكر انسان نمي تواند خدا را بشناسد و هر چه درباره خدا گويد، مجموعه اي از خلق افكار بشري است و تمام عقايد و پيش فرض هاي انسان ناشي از فكر اوست. تنها وقتي مي توان خداوند را ملاقات كرد كه فكر نباشد. افكار تارهاي درهم پيچيده اي هستند كه معرفت خدا را صد چندان مشکل مي كنند.
در عرفان اسلامي اين ايده به گونه اي به صورت بسيار مترقيانه تر منظور شده است. انسان داراي دو شناخت در مورد حقيقت عالم است: يكي عقلاني و ظاهري كه با مفهوم و لفظ و آداب و رسوم سروكار دارد، و شناخت ديگر شناختي وراي شناخت عقلاني است. آن وقت است كه انسان ملكوتي و آزاد مي شود، آزاد از بند افكار پراكنده و آلوده به ماديت عالم. در اين جا شهود است و لذت و حال و مقام و علم و بينش.
او از بند قالب هاي تو خالي الفاظ و مفاهيم بيرون مي رود، در فضاي لذت ها، تجربه خوش پيدا مي كند، اسرار آفرينش را بدون آلودگي ذهني به او نشان مي دهند. او از فرشته بالاتر مي رود و تا سرحد بي نهايت و بي كران در كمال و جمال و جذبه و علم و حيات پيش مي رود. او در همه چيز مي تواند تصرف كند و در واقع زمام امور جهان را هم مي تواند با اذن خدا در دست گيرد و به عشق واقعي دست یابد.
4- در عرفان اشويي پيوسته سرگرداني بر انسان حاكم است؛ زيرا اشو معتقد است كه شيطان قدرت گمراه كردن انسان را ندارد، خداوند هم قدرت هدايت انسان را ندارد. (رازبزرگ،ص187) در حالي كه در اديان ابراهيمي و به ويژه در اسلام، شيطان دشمن انسان است و انسان پيوسته در معرض هجوم وساوس شيطاني. اما از طرف ديگر خداوند هدايت كننده ي بشر است و بسيار هم قدرتمند. در اين جا است كه اگر انسان از شيطان بگريزد، بلافاصله مي تواند به خداي قدرتمند پناه برد و او مؤمنان راستين را در پناه خود مي گيرد. خداوند هدایتگر، پيامبران را به عنوان الگو برای بشریت معرفی می کند. اما عرفان اشويي مي گويد شما سعي كنيد شبيه خودتان باشيد و از كسي الگو نگيريد، مقلد نباشيد، آن هايي را كه شما قديس مي ناميد ( مانند پيامبران) شبيه اجسادند، مرده اند.
5- اشو مي گويد براي رسيدن به مقصود دو راه وجود دارد: يكي راه مراقبه است و ديگري دعا كردن. مراقبه، روش دانش پژوهان است و دعا، روش عاشقان و سرسپردگان. (كتاب راز بزرگ، ص247). در مراقبه خطري وجود دارد و آن اين است كه منيت انسان فاني نشده است و همواره اين نفس است كه مي گويد: من درحال مراقبه ام. در مراقبه جز من كس ديگري وجود ندارد. درآن جا حتي خدا هم وجود ندارد، آخرين حجاب در مراقبه، خطر زنده بودن من نفساني است اما در عشق، اين من نفساني از همان ابتدا كشته مي شود. بنابراين دعا بالاتر از مراقبه است. اما در عرفان ابراهيمي و به ويژه در اسلام ميان مراقبه و دعا هيچ تنافي اي وجود ندارد. انسان در عين مراقبه دعا مي كند، دعا و مراقبه در طول هم واقع اند نه در عرض يكديگر. هم مراقبه داراي مراتب است و هم دعا. بنابراين آن چه در عرفان اشويي وجود دارد، مرحله ضعيفي از مراقبه ي اسلامي و مرتبه بسيار ضعيفي از درجات دعا را شامل مي شود. البته چگونه دعا كردن در اين مكتب از دست انسان هاي عادي كاملا خارج و تنها در اختیار برهمنان و روحانيان هندو است درحالي كه دعا در ميان امت اسلامي با متن هاي روشن و ساده و در عين حال پرمحتوا، در اختيار همه مؤمنان است.
6- در مكتب اشو دانش مانع از شناخت است. يعني علم طبيعي انساني با شهود عرفاني تنافي آشكار دارد. معني اين سخن آن است كه ره پويان علم و تكنولوژي و تمدن و پيشرفت هرگز نمي توانند به معرفت و شناخت يقيني در مورد حقيقت جهان هستي (خدا) دست یابند، در حالي كه در عرفان ابراهيمي، دانش مقدمه شناخت عرفاني است. مراقبه در همه حال ممكن است؛ مراقبه در خوراك، پوشاك، راه رفتن، مشي با مردم، كسب علم و اخلاق و ثروت. هر انساني مي تواند در عين مراقبه، عاشق خدا باشد، از او مطلوب خود را بخواهد(دعا كند) و هر لحظه تصميم بگيرد كه علم اندوزي كند. هر دانشي اگر با نيت خدا و اخلاص در برابر او باشد، خود آن دانش به معرفت شهودي و حكمت و شناخت بدل خواهد شد.
نكاتي كه بايد گفت
در پایان ذکر نکاتی چند درباره جریانهای عرفانی نو پدید از جمله مکتب اشو قابل توجه می باشد:
1. غالب این اشخاص یکی از ابزار ترویج مکتب شان را ارائه آن در قالب سخنان دو یا چند پهلو و مبهم قرار داده اند.
2. آرامش و عشق، تمام هدف دین نیست بلکه یکی از اهداف – آن هم از اهداف میانی نه نهایی دین- می باشد. ادیان برای رساندن انسان به خدا و تقرب به او آمده اند نه صرف احساس آرامش و عشق به خوبی و حقیقت.
3. کار علمی و تجربه های علمی، راهی صحیح برای اثبات ادعاهای اشو می باشد اما او با کار علمی از اساس مخالف است
4. شهود راهی پر پیچ و خم می باشد و برای رسیدن به عالم حقائق نیاز به استاد اهل فن است و نمی توان به راحتی شهود دیگران را قبول کرد بلکه شهودات هم نیاز به تبیین برهانی دارند.
5. اشو از مکاتبی مانند فرویدیسم و اگزیستانسیالیسم و همچنین مارکس، سارتر و کی رکگارد، تاثیرات بسیاری پذیرفته است. بنابراین با نقد این مکاتب و افراد، بطلان سخنان اشو نیز آشکار می گردد.
6. ترویج مسائل جنسی و آزاد گذاشتن آن برای انسان غربی که در این مساله غوطه ور است بسیار جذاب می باشد و شاید این هم یکی از رازهای محبوبیت اشو و مکتب او باشد.
7. نکته بسیار قابل توجه این است که: دین، آیین، فرقه و هر مسلکی که فقط بر مسائل مثبت انسان و بر جنبه های خوب او تاکید می کند، طبعا مورد استقبال این انسان زود رنج قرار می گیرد و مسلکی که علاوه بر تبشیر، بر انذار و توبیخ نیز تاکید کند، شاید آن چنان خوش آیند عده ای نیاید. به عبارتی اشویی که انسان را دائما ناز می کند طبیعتا مورد استقبال قرار می گیرد. اما در قرآن تعادل بین انذار و تبشیر کاملا و با دقت رعایت شده است.
8. مراقبه ی به اصطلاح پویایی که ایشان معرفی می کند، پیش و پا افتاده و دارای دفاع عقلانی نمی باشد و اسلام یکی از عمده ترین مسائلش را به مباحث بسیار دقیق اخلاقی اختصاص داده است که مراقبه فقط یکی از ارکان آن را تشکیل می دهد.
9. یکی از علل گرایش عده ای از جوانان ما به این گونه مکاتب، عدم تبیین صحیح گزاره های اسلام نسبت به مسائلی همچون: نشاط، لذت، شادی و غم می باشد که تلاش بیشتر اصحاب فرهنگ را می طلبد.
10. تفاوت بین راه اشو و اسلام، تفاوت بین اتکا به خود و نفس و اراده خویش با اتکا به خدا و اراده مطلقه اوست.
اوشو در ایران
شعار اصلی اوشو چنین است: یک قانون، تنها در دنیا وجود دارد و آن اینکه، هیچ قانونی وجود ندارد.
نظم در هرج و مرج است و باید رسوم و عادات را شکست تا نظم آسمانی و نظم خدایی که فقط از اتحاد دو جنس زن و مرد ایجاد می شود پدید آید. از عرفان گرفته تا نظم عالم همه را به چوب سکس می راند. حدود 70 جلد از آثار اوشو به زبان فارسی وجود دارد.
چندین جلد آن بدون شک آموزش عشق بازی (زمینی و خاکی) است. اوشو که امروزه برای برخي از جوانان به یک بت معنوی مبدل شده در سال 1985 م از آمریکا و نُه کشور اسلامی، به دلیل فساد اخلاقی اخراج شد. و متأسفانه این فرد فاسد معلول الحال، صنم برخي از جوانان ایرانی است.تأسف بارتر اینکه تاکنون سه هزار دانشجوی ایرانی در هند جذب (اشوپارک) شده اند.
اوشو پارک مهمترین مرکز سکس مذهبی در جهان و یکی از مهمترین مراکز توریستی کشور هند است، و سالیانه با جذب هزاران گردشگر باعث رونق صنعت گردشگری در آن کشور شده است.اغلب دانشجویان در این محل با یکدیگر آشنا شده و با تشکیل گروههای ده نفری هم قسم می شوند، هرگز ازدواج نکنند و تا پایان عمر روابط سکس با یکدیگر داشته باشند.
در کشور ایران نیز در بعضی از شهرها جلسات معنوی سکس اوشو، برگزار می شود. با مصرف گَس، کُک و ماری جوانا در این مراسم، پرداختن به رقص و سماع و در نهایت سکس در پی پیشرفت معنوی به انتظار می نشینند.
هر چند بسیاری از افرادی که در این مجالس شرکت می کنند در ابتدا به دنبال هوس بازی بوده و پی عرفان اوشو نرفته، ولی با تکرار و شرکت مکرر، نوعی اعتیاد پیدا می شود و ناخودآگاه پیرو این مسلک می شوند.
افکار اوشو در مشرق زمین به ویژه در ایران اثر گذار بوده و در زمینه اینترنت حدود 20000 سایت فعال دارند و از این طریق جذب نیرو می کنند. با سازمان دهی و برگزاری پارتی ها، جوانان را به خویش جلب می کنند.
فعالیت گروهی که افکار اشو را در ایران ترویج می دهند، همانند مکتب اکنکار زیر زمینی و غیر رسمی بوده و تقریبا همگی از طرف عوامل خارجی پشتیبانی می شوند.
معمولا سرمداران با شناخت کامل و آگاهی از پوشالی بودن عرفان اوشو در پی نیل به مقاصد گوناگون از جمله اقتصادی و ارضاء شهوت، این عرفان را تبلیغ و ترویج می کنند. و چه زيباست گفتار خداوند تبارك وتعالي:
انّا نحن نحی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم و کل شی احصیناه فی امام مبین: ما مردگان را زنده می گردانیم و کردار گذشته و آثار آنها را ثبت می کنیم و همه چیز را در لوح محفوظ خدا آشکارا به شماره آورده ایم.
با این حال، جای تأسف فراوان و پرسش جدی دارد که چرا کتابهای این فرد ضداجتماع، ضد دین و ضد قانون که مروج و مشوق فساد و نابهنجاری در جامعه است به صورت گسترده و مستمر در ایران منتشر میشود؟ کتابها و اندیشههای انحرافی اشو که در حال تکثیر میان افراد جامعه به ویژه جوانان است بدون تردید بسترساز افزایش نابهنجاریها، ارزشستیزیها و بزهکاریهای فردی و اجتماعی است. جلوگیری از انتشار کتابهای اشو برای پیشگیری از بیاخلاقی، قانون شکنی و نابهنجاری در جامعه یک ضرورت قانونی، عقلانی و حیاتی است.
جالبتر از همه ليست كتابهايي است كه تاليف اشو است و به فارسي چاپ شده اند.
الماسهای آگاهی – راز (جلد اول) – شهامت عشق ورزیدن – راز (جلد دوم) – الماسهای اشو – از سکس تا فراگاهی و …
معرفي كتاب «اشو از واقعيت تا خلسه»
اثری است از هادی وكيلی كه با همكاری آزاده مدنی در جهت واكاوی و نقد انديشههای اوشو نگاشته شده است.
اين كتاب در چهار فصل تنظيم شده است؛ فصل اول آن به معرفی زندگينامه و شالوده فكری اوشو میپردازد، در فصل دوم، الهيات اوشو و در فصل سوم، ديدگاههای ديگر اوشو همچون جنسيت، زيبايی و هنر، بررسی شده و در آخرين فصل، افكار اوشو به نقد كشيده شده است.
اين كتاب سعی دارد تا در هياهوی انديشههای انحرافی و از ورای زرق و برق ظاهری اين افكار در هم آميخته و ناموزون، در پيش روی مخاطبان جوان و پرسشگر خود، چراغی برافروزد. در اين كتاب عناوينی چون تناسخ، مراقبه، آزادی، عقل، شريعت، پلوراليسم، لذتگرايی و دينداری كه شاكلههای اصلی انديشههای اوشو را تشكيل میدهند، در بوته نقد و بررسی قرار گرفته است.
در اين كتاب توضيح داده میشود كه در عبارت مورد توصيه اوشو، خدا نقش چندانی ندارد، در نگاه اوشو آنچه عبادت را سودمند يا بیفايده میسازد، حالات انسانی و توان روانی اوست. خدا در آموزههای عبادی اوشو در موقعيت انفعال قرار دارد؛ در نگاه او پيش از آنكه خدا به ياری انسان آيد، شادی درون خود افراد سبب اين امر میشود. اوشو اعتقاد دارد كه انسان تنها موجودی است كه هيچ فرمانروايی برای او فرمان صادر نكرده است؛ بنابر همين اعتقاد است كه پيوسته به شريعت حمله میكند و از آن گريزان است.
نويسنده اين كتاب در مورد انسانشناسی از ديدگاه اوشو معتقد است كه در نظر اوشو انسان بايد از هر چيزی كه آزادیاش را محدود میكند فاصله بگيرد، حتی اگر آن چيز خدا و دستورات او باشد؛ چنانكه با صراحت ابراز میدارد همه چيز را بايد فدای آزادی كرد حتی زندگی را حتی میتوان خدا را فدای آزادی كرد، اما نمیتوان آزادی را فدای خدا كرد. اوشو به مخاطبان خود توصيه میكند كه هرگونه چارچوب در حكم زندانهايی هستند كه ما را در خود اسير میكنند.
وكيلی، نويسنده اين كتاب، معتقد است كه به همين دليل او قديسان را بزرگترين بردگان روی زمين میداند. شكی نيست كه اوشو از مدافعان سرسخت آزادی است، اما تفسيری كه او از آزادی ارائه میدهد بسيار قابل تأمل است. آزادی در نگاه اوشو همچون آزادی مورد نظر «كوئيليو» مبتنی بر گرايشات فردگرايانه و سودجويانه است. اوشو معتقد است انسان بايد به هر كاری كه دوست دارد اقدام كند، بدون اينكه عواقب آن را در نظر بگيرد. از نظر او مهم نيست كه ديگران چه میگويند و چه میخواهند؛ مهم آن است كه من چه میخواهم و چه چيزی را دوست دارم. اين نوع نگرش، او را به جايی میرساند كه حتی حاضر است خدا را فدای تمايلات و خواهشهای نفسانی نمايد؛ چرا كه هيچ چيز برای او مهمتر از خودش نيست.
در بخشی از اين كتاب آمده است: اوشو به اسم آزادی مفاهيمی را به مخاطبان خود عرضه میكند كه سرچشمه هرگونه اسارات و بردگی است، آزادی اوشو بر پايه هوسها و شهوتها شكل میگيرد و مبتنی بر بعد حيوانی وجود آدمی است.
در مورد عقل و عقلگرايی در انديشههای اوشو آمده است: اوشو از مخالفان سرسخت عقل و منطق است. از نظر وی منطق هميشه میتواند انسان را فريب دهد؛ چرا كه يك نوع هماهنگی را القا میكند و ذهن منطقی، ذهن بيهودهگو است. اوشو به مخاطبان خود توصيه میكند كه از استدلال و انديشه دست بردارند؛ زيرا در نظر او همه انديشهها آلودهاند؛ حتی انديشه خدا. اوشو معتقد است كه هر كس به جستجوی دليل برای اثبات خداوند برود در نهايت به اين نتيجه میرسد كه خدا وجود ندارد.
نويسنده اين كتاب معتقد است كه دينداری اوشو كاملا منطبق با اهداف سكولاريستی است. در دينی كه اوشو معرفی میكند احكام، دستورات، آيينها و كتب مقدس جايی ندارد. دين او دينی كاملا فردی و خصوصی است كه هيچ برنامهای برای ساحات مختلف زندگی انسان ندارد. اصرار اوشو برای منفی جلوه دادن نهادهای دينی از اين روست.
شادی از ديدگاه اوشو بخشی از كتاب را به خود اختصاص داده است، و در اين بخش آمده است: اوشو از شادی به عنوان يگانه معيار انسانی نام میبرد. البته شادی و خندهای كه او معرفی میكند هيچ پشتوانه معرفتیای ندارد و نشأت گرفته از جهانبينی خاص اوشو است. او به همه چيز با ديد سرگرمی مینگرد و عقيده دارد هيچ چيز را نبايد جدی گرفت. اين مسئله تا جايی پيش میرود كه مرگ هم از نظر او يك بازی و سرگرمی تلقی میشود.
اوشو، در زندگی مطالعات بسياری داشته است؛ خصوصا در زمينه فلسفه و روانشناسی، اما نكته جالب توجه اينجاست كه او بعدها به شدت با علم اكتسابی مخالفت میكند؛ او بيشتر شاعران را افرادی معمولی و كور میداند كه گاهی قوه تخيلشان را به پرواز در میآورند. درباره موسيقیدانان نيز قضاوت بهتری نداشته است، هر چند خود به شعر و موسيقی علاقهمند بود و خوش داشت او را شاعر بدانند.
در اين كتاب به دلايل توسعه معنويتهای سكولار؛ همچون اشو نيز پرداخته شده است و لذا معتقد است: عقلانيتی كه بعد از قرون وسطی جوامع، به خصوص جوامع غربی را مبتلا كرد، سبب ايجاد حسی از بیپناهی در انسان غربی شد؛ زيرا با خلع خدا از جايگاه خود و با اعلام مرگ او، ياری خواستن از او امری بیحاصل تلقی شد. اين مقوله در تنها در غرب رخ نداد و به دلايلی، به سرعت فرهنگهای شرقی را نيز دستخوش تغييراتی كرد. اين تغييرها از دوره استعمار هند توسط انگليس آغاز شد و سپس با كمونيست شدن برخی از كشورهای شرقی، علی الخصوص، چين، روسيه و كره ادامه يافت. جنگهای جهانی اول و دوم نيز بر شدت اين فضای ناامنی حاكم بر جهان افزود. انسان معاصر كه بعد از رنسانس، خود را تنها و مسئول مطلق دربار زندگیاش حس كرده بود، با ايجاد اين شرايط جديد، دچار يأس و نااميدی شد. در اين لحظه آنچه او را نجات میداد، آموزههای دينی بودند كه مدتهای مديدی به دست فراموشی سپرده شده و يا ضعيف گشته بودند.
اما اين آموزهها هنوز با روح تنوعطلب، شهوتران و جويای راحتی او چندان تناسبی نداشتند. به همين دليل انديشههايی شكلگرفت كه هم با اعلام حضور خدا ـ البته به شكلی غير مستقيم ـ به انسان آرامش و پناه بخشد و هم با ارائه شكلی از دين ـ كه به طور عموم خالی از شريعت بود ـ به او آزادی كافی برای التذاذ بیاندازه از لذتهای مادی بخشد.
اين اشكال دينی، عمدتا بر پايهای از سنتهای دينی كهن بنا نهاده شده بود. به همين جهت در ظاهر بدعتی به شمار نمیآمد، بلكه رجعت شمرده میشد (هر چند كه اين اديان كهن؛ اديان شرقی بودند؛ آنهم بيشتر در گرايشهايی، كه محوريت انسان در آنها چشمگيرتر بود.)
چنانكه به طور مثال، اشو بارها اذعان میكند كه وارث كهن مهاويرا، بودا، كريشنا و حتی مسيح است. همين شجرهنامه كهن برای اين مكتبها محبوبيت چشمگيری ايجاد كرد، اما بسياری از اين اساتيد، در جهت عموميت بخشيدن به آموزههای عملی خود، با كنار هم قرار دادن باورهای دينی شرق ـ كه عمدتا بر مبنای اشراقهای فردی است ـ و اديان الهی، معجونی آفريدند كه بيشتر نگاهی روانشناسانه داشت و آموزههای روانشناختی را در بافتی دينی ارائه میداد.
يادآوری میشود كه كتاب «اوشو از واقعيت تا خلسه» به همت كانون انديشه جوان در 2500 نسخه و قيمت 35000 ريال توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامی منتشر شده است.
منابع اصلي:
سایت اديان نيوز ADYANNEWS.COM
نشريه پگاه حوزه ، 26 دی 1388 – شماره 271 پايگاه حوزه hawzah.net
باشگاه انديشه www.bashgah.net
pasokhgoo.ir
مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی
خبرگزاری فارس
سایت تابناک
ویکیپدیا
jabarut.blogfa.com
جوان
antisatan.blogfa.com
ديگر منابع:
شایگان، داریوش، 1352 . آسیا در برابر غرب
جمعی از نویسندگان، 1374. فرهنگ و دین. ترجمه زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی
افتخاری، اصغر و علی اکبر کمالی، 1377. رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی
بهشتی، احمد، 1375. انسان و مذهب
هیوم، دیوید، 1348. تاریخ طبیعی دین. ترجمه حمید عنایت
علیزاده، بیوک، 1371. حیات تعقلی اسلام
هیوم، رابرت، 1373. ادیان زنده جهان. ترجمه عبد الرحیم گواهی
روح الامینی، محمود، 1368. زمینه فرهنگ شناسی
فرهنگ و دین
خاتمی، سید محمد، 1372. بیم موج
نظری، مرتضی، 1371. بررسی شیوه های تبلیغاتی مسیحیت علیه اسلام
کدامر، تا دو داگلاس منسون، 1380. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر
توئیچل، پال، 1379. اکنکار کلید جهانهای اسرار. ترجمه هوشنگ اهرپور
نداي الهي
مکارم شیرازی، ناصر، 1360. تفسیر نمونه. ج 5 ، ص 227.
قنبری، آیت، 1378. نقدی بر امانیسم و لیبرالیسم
کاستلز، مانوئل. 1385. عصر اطلاعات، اقتصاد، جامعه و فرهنگ. ترجمه قدرت هویت
راز بزرگ/ اشو/ مترجم: روان کهریز
خود را به هستی واگذار/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
بگو آری/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
عشق پرنده ای آزاد/ مترجم: مجید پزشکی
زوربای بودایی/ اشو/ مترجم: مسیحا برزگر
زندگی موهبتی الهی است/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
با خود یکی شو/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
دل به دریا بزن/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
قطره ای در دریا/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
تانتارا/ اشو/ مترجم: فرشید جنیدی
و آن گاه نبودم/ اشو/ مترجم: سیروس سعدوندیان
مراقبه، هنر، شور و سرمستی/ اشو/ مترجم: مجید پزشکی
شورشی/ اشو/ مترجم: عبدالعلی براتی
سخنرانی دکتر حجه الاسلام عبدالحسین خسروپناه/ موسسه امام صادق(ع)
خود را به هستی واگذار/ مقدمه کتاب/ اداره ارشاد اسلامی
آفتاب و سایه ها/ محمد تقی فعالی
جان هيك، فلسفه دين. ترجمه بهزاد سالكي
دانيل بيتس، فرد پلاگ. انسان شناسي فرهنگي. ترجمه محسن ثلاثي
تاريخ جامع اديان. ترجمه علي اصغر حكمت
حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ
اوشو. آواز سكوت. ترجمه ميرجواد سيد حسيني. انتشارات هودين چاپ اول 1384ص 94
محمد محمدي ري شهري. ميزان الحكمه. ترجمه حميدرضا شيمي. انتشارات دارالحديث. چاپ
اشو، الماسه هاي اشو ترجمه مرجان فرجي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا 4) ترجمه هما ارژنگي
اُشن گوروجي (اشو) تفسير آواهاي شاهانه ساراها (تعليمات تانترا3) ترجمه هما ارژنگي
اشو، شهامت، ترجمه خديجه تقي پور
اشو، يك فنجان چاي، ترجمه مسيحا برزگر
اشو، آوازسكوت، ترجمه مير جواد سيد حسيني
اشو، پيوند. ترجمه عبدالعلي براتي
اشو، عشق رقص زندگي، ترجمه بابك رياحي پور و فرشيد قهرماني
اشو، ريشه ها و بالها. ترجمه مسيحا برزگر
اشو، اينك بركه اي كهن. ترجمه سيروس سعدونديان
اشو، آينده طلايي، ترجمه مرجان فرجي
اشو، ضربان قلب حقيقت مطلق (تفسيري از ايشاباش اوپانيشاد) ترجمه لوئيز شنكايي
اشو، آفتاب در سايه، مترجم عبدالعلي براتي
اشو، مراقبه هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهري نيا
جيمز هوبت. مراقبه. ترجمه منوچهر شادان
سيد محمد علي مدرسي (طباطبايي). سماع، عرفان و مولوي
جمال الدين علامه حلي. كشف المراد شرح تجريد الاعتقاد
ناصر مکارم، عود ارواح
حقیقت خاموش
راسخون