در موردى، آن حضرت به صراحت به شاگردان خود و سایر مردم توصیه مىکند: به شریعت موسوى کاملاً پایبند باشید؛ اما از نفاق کاتبان و فریسیان بپرهیزید. از ادامه سخنان ایشان، که باز نقدى بر نحوه رفتار علماى یهود است، مىتوان دریافت که حضرت عیسى علیهالسلام با شریعت موسوى مخالف نبودند، بلکه با ریاکارى کاهنان و اینکه آنان عالمان بىعمل هستند، مخالفت مىکردند.
چکیده
شریعت به معناى اعمال و آداب عملى، جایگاه مهمى در ادیان دارد. از کتاب مقدس، دو نوع الهیات و به تبع آن، دو نوع دیدگاه در مورد شریعت حضرت عیسى علیهالسلام مىتوان استنباط کرد: بنابر دیدگاه اول، تأکید و توجه حضرت عیسى علیهالسلام بر اصلاح شریعت موسوى است، نه نفى شریعت گذشته. شریعت عیسوى ـ اگر بتوان به آن شریعت جدید گفت ـ بر پایه شریعت موسوى قرار گرفته است، نه بر مبانى کاملاً مخالف و مغایر با آن. این دیدگاه با آموزههاى اسلامى همخوانى بیشترى دارد.
برخلاف این نگاه، بنابر دیدگاه دوم تحولى اساسى در الهیات و شریعت موسوى رخ مىدهد؛ زیرا با آمدن عیسى و فدیه شدن او به خاطر گناه ذاتى انسان، شریعت جدیدى جایگزین شریعت پیشین مىگردد که شریعت ایمان خوانده مىشود و تفاوتهاى بنیادین با شریعت موسوى دارد. این مقاله با رویکرد تحلیلى و نظرى و با هدف بررسى شریعت در مسیحیت نگاشته شده است و چنین به نظر مىرسد که هرچند از سخنان پولس درباره شریعت ایمان، مىتوان نفى مطلق شریعت «اعمال» را برداشت کرد؛ اما به مرور، شریعتى با اعمال حداقلى جایگزین شریعت موسوى شد. به نظر مىرسد شریعت جدید با اشکالات جدى مواجه است.
مقدّمه
مسیحیت از ادیان ابراهیمى به شمار مىآید. مسلمانان به حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان یکى از پیامبران اولوالعزم و به دین او به عنوان یکى از ادیان الهى مىنگرند؛ در حالى که مسیحیان کنونى، براى آن حضرت الوهیت قایل بوده و به صلیب رفتن او را بر حسب عقیده خودشان، موجب نجات و رهایى مؤمنان به او از گناه ذاتىشان مىپندارند.1
شریعت یکى از ارکان مهم هر دین به شمار مىآید. گوبا به جهت همین اهمیت است که در برخى تعاریف، معادل دین قرار گرفته است.2 این موضوع از مباحث اساسى و چالشبرانگیز در آیین مسیحیت است که با مباحث متعددى همچون گناه، نجات، تجسد و الوهیت، ایمان و… مرتبط است و مىتواند زمینه آشنایى، بررسى و نقد دیگر مبانى این آیین تحریفشده را نیز فراهم سازد.
شریعت در مسیحیت چه جایگاهى دارد؟ آیا مىتوان گفت که مسیحیت کنونى، شریعت را کنار گذاشته است؟ رابطه ایمان و عمل در این دین چگونه به تصویر کشیده شده است؟ در این تحقیق با تکیه بر کتاب مقدّس به عنوان اصلىترین و معتبرترین منبع این آیین، به پاسخ پرسشهایى مانند پرسشهاى فوق مىپردازیم.این بحث کمتر به صورت مستقل و با نگاه غیرمسیحى مورد توجه قرار گرفته است. در منابع مسیحى، این مباحث را مىتوان در ضمن توضیح آداب و اعمال یا مباحث مربوط به نقش ایمان در این آیین جستوجو کرد.
تعریف شریعت
شریعت کلمهاى عربى است که در اصل به محل برداشتن آب گفته مىشود.3 این واژه از باب تشبیه معقول به محسوس، به امور دینى هم توسعه داده شده است. به این مناسبت، تشریع به معناى قانونگذارى آمده است4 و شریعت به قوانینى که از سوى شارع (قانونگذار) وضع شده است، اطلاق مىشود.5 البته این اطلاق گاهى دایره وسیعترى دارد و معادل دین قرار مىگیرد و گاهى به تکالیف و دستورات دینى گفته مىشود که در برابر عقاید، بخشى از تعالیم دینى مىباشد.6 به هر حال، در این نوشتار مقصود از شریعت، همین معناى محدودتر آن، یعنى احکام عملى دینى است، شامل تکالیف الزامى و غیرالزامى دینى که در فرهنگ اسلامى بر مجموعهاحکامفقهىواخلاقى تطبیق مىشود.
دو دیدگاه درباره شریعت در مسیحیت
با بررسى گزارههاى کتاب مقدس در عهد جدید در موضوع شریعت مىتوان به یک اختلاف اساسى در این موضوع پى برد. نگاه غالب در اناجیل همنوا (متى، مرقس و لوقا)، معرفى حضرت عیسى علیهالسلام به عنوان فردى است که درصدد اصلاح شریعت موسوى است. اگر هم بتوان شریعت عیسوى را شریعتى جدید دانست، اما تفاوت بنیادین با شریعت موسوى ندارد؛
تنها برخى از احکام آن اصلاح، یا تغییر یافته است، اما بر همان مبنا قرار گرفته است. در دیدگاه دیگر که در تعالیم پولس و انجیل یوحنا ترویج مىشود، شریعتى کاملاً جدید به حضرت عیسى نسبت داده مىشود؛ شریعتى مبتنى بر الهیات جدید که پولس آن را تبلیغ مىکند. در این نظام الهیاتى، شریعت موسوى به طور کلى نفى مىشود و شریعتى جدید به نام «شریعت ایمان» جاى آن را مىگیرد که بر ایمان به جاى احکام عملى شریعت گذشته تأکید دارد. براى اثبات این ادعا و آشنایى با جزئیات آن، به مرور عهد جدید و گزارههاى آن مىپردازیم.
دیدگاه اول: تأیید و اصلاح شریعت موسوى
بنابر گزارشهاى اناجیل همنوا از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام، آنچه بیش از همه در تعالیم ایشان مورد تأکید بوده است، امورى است که ما به آن «تعالیم اخلاقى» مىگوییم. فساد اخلاقى و عملى شایع در آن زمان بخصوص در میان علماى قوم بنىاسرائیل از دلایل این تذکرات اخلاقى بوده است.شنیدهاید که به اوّلین گفته شده است زنا مکن؛ لیکن من به شما مىگویم هر کس به زنى نظر شهوت اندازد همان دم در دل خود با او زنا کرده است.
پس اگر چشم راستت تو را بلغزاند قلعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را بهتر آن است که عضوى از اعضایت تباه گردد از آنکه تمام بدنت در جهنم افکنده شود و اگر دست راستت تو را بلغزاند قطعش کن و از خود دور انداز؛ زیرا تو را مفیدتر آن است که عضوى از اعضاى تو نابود شود از آنکه کل جسدت در دوزخ افکنده شود.7از اینگونه نقلها که کم نیستند، روشن مىشود که فساد در آن زمان، در میان مردم رواج یافته بود. ریشه اصلى این مسئله به فساد و انحراف علماى یهود بازمىگشت. به همین دلیل، در تعالیم آن حضرت از تباهى و انحرافات اخلاقى علماى یهود به شدت انتقاد شده است.
واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا خانههاى بیوهزنان را مىبلعید و از روى ریا نماز را طویل مىکنید؛ از آنرو، عذاب شدیدتر خواهید یافت. واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار؛ زیرا که برّ و بحر را مىگردید تا مریدى پیدا کنید و چون پیدا شد او را دومرتبه پستتر از خود سپر جهنم مىسازید. واى بر شما اى راهنمایان کور که مىگویید هر که به هیکل قسم خورد باکى نیست، لیکنهرکه به طلاىهیکلقسمخوردبایدوفاکند… .8بنابراین، طبیعى است که در چنین شرایطى آن حضرت بر تعالیم اخلاقى بیشتر تأکید داشته باشند و با برخى مقدسنمایىها و ظاهرفریبىهاى علماى یهود مخالفت کنند؛ اما این به معناى عدم التزام ایشان به شریعت نبود.
التزام به شریعت موسوى
شواهد متعددى نشان مىدهد که حضرت عیسى علیهالسلام رعایت تعالیم شریعت موسوى را لازم دانسته و درصدد نفى آن نبودند. در صریحترین موردى که ایشان در مورد شریعت حضرتموسى علیهالسلام سخنگفتهاند،حفاظتاز شریعت موسوىوعمل به آن مورد تأکید قرار گرفته است.گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامدهام تا باطل نمایم، بلکه تا تمام کنم؛ زیرا هر آینه به شما مىگویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکى از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.9
در نقل مزبور، حضرت عیسى علیهالسلام وظیفه خود را کامل کردن شریعت موسوى معرفى مىکند و از تغییر ماهیت آن به شدت پرهیز مىدهد. با توجه به صراحت این مورد، مىتوان بسیارى از مواردى را که ظهور در مخالفت دارند، به تکمیل و تصحیح شریعت موسوى حمل کرد، نه تغییر ماهوى آن. برخى از این موارد مىتواند از سنخ نسخ باشد؛ اما بر فرض تحقق، در امور جزئى بوده است نه کل شریعت. در ادامه مصادیق اینسخنبیشتر روشن مىشود.
موارد متعدد دیگرى نیز مىتوان یافت که نشان مىدهد ایشان احکام شریعت موسوى را تأیید مىکنند. در موردى، آن حضرت به صراحت به شاگردان خود و سایر مردم توصیه مىکند: به شریعت موسوى کاملاً پایبند باشید؛ اما از نفاق کاتبان و فریسیان بپرهیزید. از ادامه سخنان ایشان، که باز نقدى بر نحوه رفتار علماى یهود است، مىتوان دریافت که حضرت عیسى علیهالسلام با شریعت موسوى مخالف نبودند، بلکه با ریاکارى کاهنان و اینکه آنان عالمان بىعمل هستند، مخالفت مىکردند.
آنگاه عیسى آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده گفت:کاتبان و فریسیان بر کرسى موسى نشستهاند؛ پس آنچه به شما گویند نگاه دارید و بجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید؛ زیرا مىگویند و نمىکنند… .10در فرازى دیگر، ضمن انتقاد از رفتار ریاکارانه کاتبان و فریسیان، بر این نکته تأکید مىکنند که آنان در عمل به شریعت گرفتار نوعى ظاهرگرایى شدهاند و از اصول و روح شریعت غافل شدهاند. اما نکته مهمتر این است که آن حضرت در این عبارت به تصریح بیان مىکنند که باید به احکام ظاهرى شریعت عمل کرد و در عین حال، اصول تعالیم شریعت مورد غفلت قرار نگیرد که تأییدى بر شریعت موسوى است.
واى بر شما اى کاتبان و فریسیان ریاکار که نعناع و ثبت و زیره را عشر مىدهید و اعظم احکام شریعت، یعنى عدالت و رحمت و ایمان را ترک کردهاید. مىبایست آنها را بجا آورده، اینها را نیز ترک نکرده باشید… .11در جاى دیگر، به علماى یهود خطاب کردند: شما خود کلیدهاى معرفت را در دست دارید، اما وارد آن نمىشوید. این تعبیر نیز مىتواند نشانهاى از تأیید شریعت موسوى و نفى انحرافات آن باشد.
واى بر شما اى فقها؛ زیرا کلید معرفت را برداشتهاید که خود داخل نمىشوید و داخلشوندگان را هم مانع مىشوید.12در ماجرایى دیگر، ایشان به فردى که گرفتار بیمارى برص بود، پس از شفا یافتن، دستور داد که به طریق شریعت موسى هدیه شفاى خود را بپردازد. این سخنان نیز تأییدى ضمنى بر شریعت موسوى به شمار مىآید.و چون او در شهرى از شهرها بود. ناگاه مردى پر از برص آمده، چون عیسى را بدید بر وى درافتاد و از او درخواست کرده، گفت:
خداوندا اگر خواهى مىتوانى مرا طاهر سازى! پس او دست آورده، وى را لمس نمود… و هدیه به جهت طهارت خود، به طورى که موسى فرموده است، بگذران تا به جهت ایشان شهادتى شود.13در مورد دیگر به شاگردان خود فرمود: «لهذا آنچه خواهید که مردم به شما کنند شما نیز بدیشان همچنان کنید؛ زیرا این است تورات و صحف انبیا.»14
در این عبارت نیز رعایت این دستور، مستند به تورات و صحف انبیاى الهى شده است که شاهدى است بر آنکه آن حضرت قصد ترک تورات و صحف انبیا را نداشته و عمل به آن را به طور کلى نفى نمىکنند. در موردى دیگر، آن حضرت به یکى از فقهاى یهود که از ایشان دستورى براى رسیدن به حیات جاودانى مىطلبد، دستور مىدهند که مطابق آنچه از تورات آموخته است، عمل کند.
این مطلب نیز تأیید شریعت تورات است. ناگاه یکى از فقها برخاسته، از روى امتحان به وى گفت:اى استاد! چه کنم تا وارث حیات جاودانى گردم؟ به وى گفت: در تورات چه نوشته شده است و چگونه مىخوانى؟ جواب داده، گفت: اینکه خداوند خداى خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام تواناى و تمام فکر خود محبّت نما و همسایه خود را مثل نفس خود. گفت: نیکو جواب گفتى؛ چنین بکن که خواهى زیست.15در موردى، آن حضرت به فردى که طالب نصیحت است، همان نصایحى را بیان کرد که در تورات آمده بود، و آن فرد گفت که از کودکى این تعالیم را انجام مىداده است.
ناگاه شخصى آمده، وى را گفت: اى استاد نیکو! چه عمل نیکو کنم تا حیات جاودانى یابم؟ وى را گفت: از چه سبب مرا نیکو گفتى و حال آنکه کسى نیکو نیست جز خدا، فقط لیکن اگر بخواهى داخل حیات شوى احکام را نگاه دار. بدو گفت: کدام احکام؟ عیسى گفت: قتل مکن، زنا مکن، دزدى مکن، شهادت دروغ مده و پدر و مادر خود را حرمت دار و همسایهخود را مثلنفسخود دوست دار… .16
از دیگر نکات این است که سیره خود عیسى علیهالسلام، حواریون و مسیحیان اولیه هم رعایت شریعت موسوى را نشان مىدهد. عیسى علیهالسلام مطابق سنت یهودى، ختنه شدند17 و در دوران حیات بر حفظ شریعت یهود مواظبت مىکرد.18 برداشت حواریون و سایر مسیحیان اولیه نیز از دین عیسى علیهالسلامکاملاً برداشتى موافق با التزام به شریعت موسوى بود. آنان در طول زندگىشان یهودى بودند؛ خود را یهودى مىدانستند و به مراسم و احکام سنت یهودى ملتزم بودند.19
بنابراین، از سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام در نقلهاى متعدد اناجیل همنوا به دست مىآید که ایشان قصد انکار شریعت موسوى را نداشتند، بلکه بر اصلاحاتى عمدتا عملى و اخلاقى، تأکید داشتند. قرآن کریم نیز ضمن آنکه براى حضرت عیسى کتاب آسمانى جدیدى معرفى مىکند،20 بر تأیید تورات از سوى ایشان همراه با پدید آمدن اصلاحاتى در شریعت موسوى در جهت آسانترساختنشریعتقبلى،تأکیدکردهاست.21
مخالفت با تعالیم موسوى
در مقابل نقلهاى فوق، از ظاهر بعضى سخنان و رفتار حضرت عیسى علیهالسلام در برخى موارد (مانند طلاق، نکاح، قسم، قصاص و احکام روز شنبه) چنین برمىآید که ایشان با تعالیم شریعت موسوى مخالفت کردهاند. اگر دلالت اینگونه موارد تمام باشد، آیا مىتوان مدعى شد که ایشان شریعت قبلى را کاملاً منسوخ دانسته و شریعت جدیدى آوردهاند؟
و گفته شده است هر که از زن خود مفارقت جوید، طلاق نامه بدو بدهد؛ لیکن من به شما مىگویم هر کس به غیر علّت زنا زن خود را از خود جدا کند باعث زنا کردن او مىباشد و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد.22در این مورد مىتوان به این قید توجه کرد که ایشان از طلاق «به غیر علت زنا» نهى مىکنند و این نشان مىدهد که ایشان طلاق را فقط در صورت زنا، جایز، و در غیر آن نادرست مىدانند؛ اما این سخن که «هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کرده باشد» با جواز نکاح زن مطلّقه که در شریعت موسوى بود، قابل جمع نیست.
البته این در صورتى است که استناد این سخنان را به آن حضرت درست بدانیم که در این فرض نیز مىتوان این حکم را یک حکم جدید شمرد که آن حضرت به خاطر وجود مصالحى خاص در آن دوره، حکمى جدید وضع کردهاند. اما آنچه این جمعبندى را دشوار مىکند این است که در قسمتى دیگر، این مسئله با استدلال آن بیان شده است. این تعلیل نشان مىدهد که ایشان، طلاق را در تمام شرایط جایز نمىدانند و جواز آن را در دوره حضرت موسى علیهالسلام ناشى از قابلیت نداشتن مردم آن دوره و مخالف حکم اولى و واقعى آن مىشمرند.
پس فریسیان آمدند تا او را امتحان کنند و گفتند: آیا جایز است مرد زن خود را به هر علّتى طلاق دهد؟ او در جواب ایشان گفت: مگر نخواندهاید که خالق در ابتدا ایشان را مرد و زن آفرید و گفت از این جهت مرد پدر و مادر خود را رها کرده، به زن خویش بپیوندد و هر دو یک تن خواهند شد؛ بنابراین، بعد از آن دو نیستند، بلکه یک تن هستند؛ پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.
به وى گفتند: پس از بهر چه موسى امر فرمود که زن را طلاقنامه دهند و جدا کنند ایشان را؟ گفت: موسى به سبب سنگدلى شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید، لیکن از ابتدا چنین نبود و به شما مىگویم هر که زن خود را به غیر علّت زنا طلاق دهد و دیگرى را نکاح کند زانى است و هر که زن مطلّقه را نکاح کند زنا کند.23
شاگردانش بدو گفتند: اگر حکم شوهر با زن چنین باشد نکاح نکردن بهتر است ایشان را گفت: تمام خلق این کلام را نمىپذیرند، مگر به کسانى عطا شده است.24این حکم جدید با حکم شریعت موسوى تفاوت دارد و با آن قابل جمع نیست. اگر انتساب این حکم به حضرت عیسى علیهالسلامدرست باشد، باید گفت که ایشان برخى از احکام شریعت موسوى را تغییر دادهاند.
البته باز این تغییر جزئى است و نشانه اصلاحاتى در شریعت قبلى مىباشد. علاوه بر آن، احتمال نادرست بودن انتساب این حکم به ایشان و مجعول بودن آن، ضعیف به نظر نمىرسد؛ بخصوص که در پایان این فقره، گویا اساس ازدواج نیز مذموم شمرده شده است.قسم خوردن و قصاص نیز از احکامى است که از سوى حضرت عیسى علیهالسلام نهى شده است.
باز شنیدهاید که به اولین گفته شده است که قسم دروغ مخور، بلکه قسمهاى خود را به خداوند وفا کن. لیکن من به شما مىگویم: هرگز قسم مخورید نه به آسمان؛ زیرا که عرش خداست و نه به زمین؛ زیرا که پاى انداز اوست و نه به اورشلیم؛ زیرا که شهر پادشاه عظیم است و نه به سر خود قسم یاد کن؛ زیرا که مویى را سفید یا سیاه نمىتوانى کرد، بلکه سخن شما بلى بلى و نى نى باشد؛ زیرا که زیاده بر این از شریر است.
شنیدهاید که گفته شده است: چشمى به چشمى و دندانى به دندانى؟ لیکن من به شما مىگویم با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره راست تو تپانچه زند، دیگرى را نیز به سوى او بگردان.25به نظر مىرسد که نهى از این احکام، منافاتى با جواز آن در شریعت موسوى ندارد؛ این احکام را مىتوان تکمیل احکام قبلى یا تأکید بر نکات اخلاقى آن دانست.یکى دیگر از مخالفتهاى حضرت عیسى علیهالسلام با شریعت رایج در آن زمان، مخالفت با برخى از احکام روز شنبه بوده است. چیدن خوشههاى گندم و شفا دادن از اعتراضاتى بود که علماى یهود به عنوان نقض احکام روز شنبه بر حضرت عیسى علیهالسلامداشتند.
و واقع شد در سبت دوّم اولین که او از میان کشتزارها مىگذشت و شاگردانش خوشهها مىچیدند و به کف مالیده مىخوردند و بعضى از فریسیان بدیشان گفتند:چرا کارى مىکنید که کردن آن در سبت جایز نیست؟ عیسى در جواب ایشان گفت: آیا نخواندهاید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتى که گرسنه بودند که چگونه به خانه خدا درآمده نان تقدّمه را گرفته بخورد و به رفقاى خود نیز داد که خوردن آن جز به کهنه روا نیست؛ پس بدیشان گفت پسر انسان مالک روز سبت نیز هست.26
و از آنجا رفته به کنیسه ایشان درآمد که ناگاه شخص دست خشکى حاضر بود. پس از وى پرسیده گفتند:آیا در روز سبت شفا دادن جایز است یا نه تا ادعایى بر او وارد آورند؟ وى به ایشان گفت: کیست از شما که یک گوسفند داشته باشد و هرگاه آن در روز سبت به حفره افتد او را نخواهد گرفت و بیرون آورد؛ پس چقدر انسان از گوسفند افضل است؟ بنابراین، در سبتها نیکویى کردن رواست.27
پاسخ حضرت عیسى علیهالسلام به آنان در مورد چیدن گندم و خوردن آن، این بود که چنین امورى جایز است؛ چنانکه از حضرت داود علیهالسلام مشابه آن رخ داده است. در مورد شفا دادن نیز، به آنان جواب داد که چنین کارى جایز است؛ زیرا نیکى کردن در روز شنبه حرام نیست و خود شما در مواردى چنین رفتار مىکنید. در موردى دیگر نیز شفا دادن به پیرزنى در روز شنبه با مخالفت کاهنى روبهرو شد و عیسى علیهالسلامپاسخ او را مانند مورد گذشته داد.28
اینگونه موارد دلالت بر مخالفت کلى ایشان با شریعت موسوى ندارد، بلکه نشان مىدهد که ایشان برداشتهاى ناصحیحى را که از شریعت حضرت موسى علیهالسلام شده بود، اصلاح مىکنند یا در برخى موارد، احکام جدیدى را بیان مىنمایند. از دیگر فرازهایى که مىتواند نشانهاى بر انکار شریعت موسوى از سوى حضرت عیسى تلقّى شود، فقره زیر است:پس به وى گفتند: از چه سبب شاگردان یحیى روزه بسیار مىدارند و نماز مىخوانند و همچنین شاگردان فریسیان نیز، لیکن شاگردان تو اکل و شرب مىکنند؟ بدیشان گفت: آیا مىتوانید پسران خانه عروسى را مادامى که داماد با ایشان است روزهدار سازید، بلکه ایامى مىآید که داماد از ایشان گرفته شود، آنگاه در آن روزها روزه خواهند داشت.29
این تعابیر نیز تفاوت اساسى بین دو شریعت را نمىرساند. این فقره در مقام بیان نفى دایمى حکم روزه نیست، بلکه مىگوید در شرایط فعلى، شاگردان ایشان، روزه نمىگیرند؛ اما بعد از رفتن داماد از میان آنان، که گویا کنایه از رفتن خود ایشان است، روزه خواهند گرفت. این تعابیر نشان مىدهد که حکم روزه بعد آن حضرت ادامه دارد.
بنابراین، تاکنون با سخنانى که شریعت موسوى را به طور کامل نفى کند و شریعتى جدید که بر مبانى غیر از شریعت موسوى مبتنى باشد، روبهرو نشدیم؛ اما تعبیر دیگرى در سخنان منسوب به مسیح علیهالسلام یافت مىشود که مىتوان از آن اینگونه فهمید که عمل به تورات تا زمان پیش از آمدن مسیح بوده است و بعد از آن باید به ملکوت خدا بشارت داده شود.
«تورات و انبیا تا به یحیى بود و از آن وقت بشارت به ملکوت خدا داده مىشود و هر کس به جدّ و جهد داخل آن مىگردد.»30 این سخنان را مىتوان شاهدى بر این شمرد که دوره شریعت موسوى با آمدن حضرت عیسى علیهالسلام به پایان آمده است. اما عجیب این است که درست به دنبال این سخنان آمده است: «لیکن آسانتر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.»31
برخلاف فراز قبلى، این عبارت صریح در التزام به تورات و تأکید بر حفظ آن است. بنابراین، نمىتواند مقصود از عبارت اولى، پایان یافتن دوره عمل به تورات باشد. احتمالاً فراز اولى از تحریفاتى است که در این عبارت ایجاد شده است و یا مقصود از آن، شریعت جدید ایشان است که تفاوتهایى با شریعت موسوى دارد؛ اما ماهیت مغایر با آن ندارد.
بنابراین، نمىتوان از موارد مزبور نفى کامل شریعت موسوى را نتیجه گرفت. موارد فوق، یا تأکید بر امور اخلاقى است یا بر فرض صحت استناد آنها، نسخ برخى احکام و تشریع احکامى جدید است که البته با توجه به جزئى بودن این موارد، این کار به معناى جایگزینى یک شریعت با مبانى جدید نیست، بلکه اصلاحاتى را در شریعت قبلى نشان مىدهد که اگر بتوان آن را شریعت جدید دانست، پایههاى آن، همان شریعت قبلى است.
پی نوشت ها:
1 ـ سارو خاچیکى، اصول مسیحیت، ص 47.
2 ـ احمدبن محمّد فیومى، المصباحالمنیر، ج 2، ص 301؛ محمّدبن مکرم ابنمنظور، لسانالعرب، ج 8، ص 176.
3 ـ محمّدبن مکرم ابنمنظور، همان، ج 8، ص 175.
4 ـ همان، ص 176.
5 ـ همان، ص 175.
6 ـ ر.ک: همان، ص 176؛ راغب اصفهانى، المفردات فى غریبالقرآن، ص 450ـ451.
7 ـ متى، 5:27ـ30 و ر.ک: متى، 5:21ـ24.
8 ـ متى، 23:14ـ16، و ر.ک: متى، 7:5؛ 6: 5ـ6؛ 6: 16ـ18.
9 ـ متى، 5:17ـ19.
10 ـ متى، 23:1ـ7.
11 ـ متى، 23:23ـ33؛ ر.ک: لوقا، 11:42.
12 ـ لوقا، 11:52.
13 ـ لوقا، 5:12ـ14.
14 ـ متى، 7:12.
15 ـ لوقا، 10:25ـ28.
16 ـ متى، 19:16ـ22؛ لوقا، 18:18ـ25.
17 ـ لوقا، 2: 21و27.
18 ـ جان بى. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، ص 583.
19 ـ مرى جو. ویور، درآمدى بر مسیحیت، ترجمه حسن قنبرى، ص 101؛ دان ناردو، پیدایش مسیحیت، ترجمه مهدى حقیقتخواه، ص 29.
20 ـ مائده: 46.
21 ـ آلعمران: 50.
22 ـ متى، 5:31ـ32.
23 ـ ر.ک: لوقا، 16:18.
24 ـ متى، 19:3ـ11.
25 ـ متى، 5:33ـ39.
26 ـ لوقا، 6:1ـ5.
27 ـ متى، 12:9ـ12.
28 ـ لوقا، 13:11ـ16.
29 ـ لوقا، 5:33ـ35.
30 ـ لوقا، 16:16.
31 ـ لوقا، 16:17.
سیدعلى هاشمى/دانشجوى دکترى کلام اسلامى، جامعهالمصطفى العالمیة
منبع:ماهنامه معرفت ـ شماره 158
ادامه دارد………….