آخر چرا اي دلربا خود را تو ننمايي چرا
بر جمع مشتاقان خود آخر نمي آيي چرا
از ما تو پنهاني چرا فارغ ز ياراني چرا
در غربتستاني چرا بي يار و تنهايي چرا
آخر نگفتي از چه شد غربت نصيبت از که شد
غيبت نصيب شيعه شد بيگانه از مايي چرا
اي يوسف زهراي ما بهر خدا آخر بيا
اي مهربان خوش لقا بر ما نه پيدايي چرا
جان جهان آخر بيا بر عاشقانت لب گشا
بر عاشقان آشنا چيزي نفرمايي چرا
آخر بگو کي ميرسي آيا به فريادم رسي
مردم ز درد بي کسي آقا نمي آيي چرا