کي شود رخ بنمائي و قيام تو رسد

0

کي شود رخ بنمائي و قيام تو رسد
به سخن لب بگشائي و پيام تو رسد

کي شود تا شنوم صوت دل انگيز تو را
دل غمگين مرا لطف کلام تو رسد

کي شود تازه کني جان و دلم با نفست
عاشق دلشده را وصل مدام تو رسد

کي شود تا برسي زين سفر دور و دراز
دل به پابوسي يار و به سلام تو رسد

کي شود رؤيت خود را به جهان هديه کني
بر دلم روشني از باده جام تو رسد

کي عيان چهره کني از پس اين ابر کبود
تا به ما پرتو خورشيد تمام تو رسد

خرم آن دم که دهندم خبر از آمدنت
آن نفس مژده دهندم که امام تو رسد

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!