زندگي در هوس ديدن جانان چه خوش است

0

زندگي در هوس ديدن جانان چه خوش است
عاشقي با غم او بر همه ياران چه خوش است

يک نفس گفتن ذکر لب دلبر چه نکوست
شوق ديدار رخش در دل انسان چه خوش است

خرّم آن سينه که هر دم تپد از شوق وصال
در هواي رخ او حال پريشان چه خوش است

بيدلان را نبُود ميل در و دشت و دمن
عاشقان را ز غمش گوشه زندان چه خوش است

غصه غيبت او مونس شبهاي دل است
از غم غربت او حالت گريان چه خوش است

آتش و سوز فراق و تب بيداد زمان
از غم دوري او بر دل ويران چه خوش است

روز و شب از سر بي مهري اين مدعيان
بودن از عشق رخش بي سر و سامان چه خوش است

نفسي بي غم هجرش نه سزاوار من است
سوز دل اشک روان در شب هجران چه خوش است

روز و شب در طلبش شايد اگر جان سپريم
مردن از درد و نرفتن پي درمان چه خوش است

همچو حلّاج اگر از عشق تو بر دار شويم
به که با شوق تو جان دادن رندان چه خوش است

تا ابد منتظر آمدنش بايد بود
انتظار خبري جانب کنعان چه خوش است

خرّم آن دم که پيامي رسد از جانب دوست
آمدن از سفر حضرت سلطان چه خوش است

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!