لابی صهیونیسم به دو صورت رسمی و غیررسمی در راستای شکلدهی سیاست خارجی آمریکا فعالیت میکنند. لابی رسمی، سازمانها و گروههای سازمانیافته یهودی و صهیونیستی هستند که در تصمیمگیریهای کنگره، سنا و دولت آمریکا بهطور مستقیم و غیرمستقیم اعمال فشار میکنند.
چکیده
مهمترین و تأثیرگذارترین لابی صهیونیسم در آمریکاست که تأثیر بسیاری در شکلدهی سیاست خارجی آمریکا بهویژه سیاستهای خاورمیانهای این کشور دارد. لابی صهیونیسم در سیاستهای اتحادیه اروپا نیز نفوذ فراوانی دارد که بر جهتگیری سیاست خارجی این اتحادیه تأثیرگذار است و حتی نمودهای این نفوذ را میتوان در سیاست خارجی پارلمان اتحادیه اروپا بهویژه در قبال مسئله فلسطین و لبنان بهوضوح دید.
لابی صهیونیسم با نفوذ در ساختارهای دولتی و غیردولتی، بهطور جداگانه سیاستهای هر یک از اعضای اتحادیه اروپا را نیز تحت تأثیر قرار میدهد که در سالهای اخیر، رشد فزایندهای داشته و این مسئله با انتقادات جدی جریانهای دولتی و غیردولتی در اتحادیه اروپا نیز همراه بوده است.
در عین حال، حساسیت مسئله فلسطین از زمان شکلگیری رژیم صهیونیستی، همواره کشورهای تأثیرگذار بهویژه آنهایی را که سیاست خارجیشان تحت تأثیر لابیهای صهیونیسم است، با چالشهایی روبهرو کرده و در این میان، دولت آمریکا بیشترین تأثیرپذیری را از لابی صهیونیسم دارد.
مسئله نفوذ لابی صهیونیسم در سیاست خارجی اتحادیه اروپا (سیاستهای جمعی و غیرجمعی) بهویژه در مسئله فلسطین نیز از جمله مسائلی است که در سالهای اخیر، ابعاد مهمی به خود گرفته است.نظر به اهمیت موضوع، در ادامه مقاله ضمن بررسی میزان نفوذ لابی صهیونیسم در اتحادیه اروپا بهویژه در مسئله فلسطین، توافقنامه مجمع اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی و نیز رویکرد اتحادیه اروپا در قبال مسئله بیتالمقدس تشریح میشود.
مقدمه
لابی صهیونیسم (یا لابی اسرائیل) به گروهها و سازمانهای فشار گفته میشود که به دلیل بهرهمندی از نفوذ و قدرت سیاسی و اقتصادی، قادرند در راستای تأمین منافع رژیم صهیونیستی بر سیاست خارجی کشورهایی که در آنها از چنین ظرفیتی برخوردارند، تأثیر بگذارند. مهمترین و تأثیرگذارترین لابی صهیونیسم در آمریکاست که به دو صورت رسمی و غیررسمی در راستای شکلدهی سیاست خارجی آمریکا فعالیت میکنند.
لابی رسمی، سازمانها و گروههای سازمانیافته یهودی و صهیونیستی هستند که در تصمیمگیریهای کنگره، سنا و دولت آمریکا بهطور مستقیم و غیرمستقیم اعمال فشار میکنند که مهمترین آنها، کمیته روابط عمومی آمریکایی صهیونیستی (آیپک) و کنگره جهانی یهودیان است. لابی غیررسمی بهصورت مشارکت گسترده یهودیان در انتخابات و حضور آنها در پستهای حساس آمریکا شکل میگیرد.
لابی صهیونیسم در اتحادیه اروپا نیز نفوذ دارد که بر جهتگیری سیاست خارجی کشورهای اروپایی تأثیرگذار است؛ بهویژه آنکه حتی نمودهای این نفوذ را میتوان در سیاست خارجی پارلمان اتحادیه اروپا بهویژه در قبال مسئله فلسطین و لبنان بهوضوح دید. همتای فرانسوی آیپک، اتحادیه کارفرمایان و پیشهوران یهودی فرانسه[1] نام دارد که به داشتن مواضع افراطی مشهور است. این اتحادیه با نفوذ خود بر سیاست فرانسه میکوشد از منافع رژیم صهیونیستی در آن کشور و روابط خارجی آن کشور حفاظت کند.
این اتحادیه از کنگره یهودی آمریکا[2] کمکهای مادی دریافت میکند. لابی صهیونیسم در انگلستان نیز از نفوذ بسیاری برخوردار است و سعی دارد سیاست خارجی انگلیس را در حمایت از رژیم صهیونیستی و سیاستهای آن، تحت تأثیر قرار دهد. بسیاری از تصمیمهایی که در پارلمان انگلیس اتخاذ میشود، حاصل لابی مستقیم همکاران پارلمانی، رأیدهندگان یا گروههای فشار خارجی از جمله شرکتهای خصوصی مشهور به لابیگرهاست که از سوی سازمانها به خدمت گرفته میشوند.
این شرکتها که شامل گروههای غیرقومی سیاسی و سازمانهای قومی از مسیحیان، سکولارها و یهودیهای انگلیسی هستند که رشد و نفوذ فزایندهای در سالهای اخیر داشتهاند. واژه لابی اسرائیل در انگلیس بهدلیل صراحت تعریف دقیق آن در معرض انتقادها بوده است. چنین لابیگری در انگلیس در مقایسه با آمریکا بسیار کمتر به حالت رسمی در آمده است. در آمریکا گروههای لابی یا انجمنها ممکن است شرکتهای رسمی تأسیس کنند و لابیگری در آمریکا با توجه به حمایت از رژیم صهیونیستی بسیار گستردهتر است.
در عین حال، مسئله فلسطین از زمان شکلگیری و آغاز اشغالگری رژیم صهیونیستی همواره کشورهای تأثیرگذار منطقهای و بینالمللی در مسئله فلسطین را با چالشهایی روبهرو کرده است؛ بهویژه کشورهایی که در آنها لابیهای صهیونیسم در شکلدهی سیاست خارجی نقش مهمی ایفا میکنند. در این میان، دولت آمریکا بیشترین تأثیرپذیری را از لابی صهیونیسم دارد که در سیاست خارجی این کشور بهویژه در قبال مسئله فلسطین هویداست.
نفوذ لابی صهیونیسم در سیاست خارجی کشورهای اروپایی بهویژه در مسئله فلسطین نیز ازجمله مسائلی است که در سالهای اخیر، ابعاد مهمی به خود گرفته است.نظر به اهمیت موضوع، در ادامه مقاله ضمن بررسی میزان نفوذ لابی صهیونیسم در اروپا بهویژه در مورد مسئله فلسطین، توافقنامه مجمع اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی و نیز رویکرد اتحادیه اروپا در قبال مسئله بیتالمقدس تشریح میشود.
نفوذ لابی صهیونیسم در اروپا
در تأیید نقش قدرتهای بزرگ استعماری، بهویژه انگلیس، در پدید آمدن صهیونیسم و رژیم صهیونیستی دلایل بسیاری در دست است. برای نمونه، سال1840 میلادی روزنامه «تایمز» لندن اعتراف کرد پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین فلسطین، مورد حمایت پنج قدرت بزرگ جهانی است. سپس هرتزل فاش کرد: «بازگشت به سرزمین پدرانمان… از بزرگترین مسائل سیاسی مورد علاقه قدرتهایی است که در آسیا، چیزی میجویند.»
نخستین کنگره صهیونیسم آگوست 1897 در باسل، بر اهمیت حمایت اروپا صحه گذاشت و بهویژه یافتن قدرتی استعماری برای حمایت از پروژه را به تئودور هرتزل واگذار کرد؛ اما انگلیس گوی سبقت را از قدرتهای دیگر اروپایی ربود و با ابداع اندیشه صهیونیسم[3]، زمینه تأسیس رژیم صهیونیستی را فراهم آورد. مقامات انگلیسی به دلایل اقتصادی، راهبردی و حتی ایدئولوژیک به صهیونیستها پاسخ مساعد دادند.
انگلستان در طول دوره قیمومیت، نیروهای گستردهای را برای سرکوب شورش عربی سال 39-1936 فرستاد و در سال 1956 به همراه فرانسه و رژیم صهیونیستی در تهاجم سهجانبه علیه مصر حضور داشت.فعالیتهای لابی صهیونیسم در اروپا به پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی باز میگردد. لابیهای یهودی و صهیونیسم نفوذ چشمگیر و مداومی در سیاستها و راهبردهای اروپا در تمام دوره پس از جنگ جهانی اول و ظاهراً در قرن بیستم و دهه نخست قرن بیستویکم داشتهاند.
در حالی که آمریکا همچنان حافظ و حامی اقتصادی اصلی پروژه صهیونیسم است، نقش اتحادیه اروپا بهطور فزایندهای به دلایل مختلف اهمیت مییابد. در حال حاضر، اروپا، بزرگترین ائتلاف تجاری با رژیم صهیونیستی، نقش سیاسی گستردهتری در منطقه طلب میکند که با مداخله اقتصادی آن متناسب است. به موازات آنکه اتحادیه اروپا تلاشهای خود برای تدوین سیاست خارجی مشترک را افزایش میدهد، لابی صهیونیسم جنگ سیاسی خود را در درون کمیته چهارجانبه بینالمللی در بروکسل و سایر پایتختهای اروپایی به راه انداخته است.
این تغییرات سیاسی بعد از دههها تلاش رژیم صهیونیستی برای ایجاد اختلاف میان اروپا و آمریکا بهوجود آمده است (بهویژه انگلستان به دلیل رابطه ویژه آن با آمریکا). در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، مقامات رژیم صهیونیستی معتقد بودند مادامی که انگلستان در آمریکا متنفذ است، رژیم صهیونیستی نمیتواند احتمالاً رابطهای ویژه با آمریکا داشته باشد.
در سراسر اروپا، تلاشهای لابیگرانه بهمنظور نفوذ در سیاستهای انگلستان در این دوره از طریق حمایت مالی و منافع سرمایهگذاری و نیز از طریق احزاب سیاسی مهم دنبال شد. احزاب سیاسی مهم بر طیف سیاسی گستردهای از چپ افراطی تا جناح راست حزب محافظهکار تمرکز کردند. در تمام مقاطع زمانی، تلاشهایی برای مرتبط کردن رژیم صهیونیستی با راهبردهای اروپا بهحدی که آنها در خدمت اهداف راهبردی کلان رژیم غاصب باشند، صورت گرفت.
بنابراین، ایجاد دغدغه برای کشورهای اروپایی در مورد «تهدید ایران» یکی از مهمترین تأثیرگذاریهای لابی صهیونیسم به شمار میرود. گفتنی است فرانسه بنیانهای برنامه هستهای رژیم صهیونیستی را ایجاد کرد. «فرانسیس پرین»، کمیسر عالی انرژی هستهای فرانسه، سال 1949 از رژیم صهیونیستی دیدار کرد و تا سال 1953 با هم توافقنامه همکاری هستهای امضا کردند که براساس آن، اجازه دسترسی رژیم صهیونیستی به اطلاعاتی داده شد که مفید بودن آنها برای تولید تسلیحات هستهای، اثبات شد.
سال 1981، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه شماره 487 را به تصویب رساند و از رژیم صهیونیستی خواست تأسیسات هستهای خود را تحت حفاظت آژانس بینالمللی انرژی هستهای ببرد. سال 1995 و 2000، کنفرانس بررسی و گسترش طرفهای پیمان منع گسترش تسلیحات هستهای بر اهمیت الحاق رژیم صهیونیستی به انپیتی و قرار گرفتن تمام تأسیسات هستهای آن تحت حفاظت آژانس بینالمللی انرژی هستهای تأکید کرد. باوجود تلاشهای کشورهای عربی برای افزایش فشار بر رژیم صهیونیستی بهمنظور پیوستن به انپیتی، لابی صهیونیسم مقامات آمریکایی و اروپایی را متقاعد کرده است که زرادخانه تسلیحات هستهای دولت صهیونیستی به دلیل «نگرانیهای امنیتی منحصر به فرد» این رژیم، «مورد ویژهای» است.
بهطور کلی، تأثیرات سیاسی نفوذ لابی صهیونیسم در الگوهای رأیگیری در سازمان ملل نیز پدیدار شده است بهطوریکه بین سالهای 1972 تا 1997، انگلستان و فرانسه در مورد قطعنامههای خاورمیانه در شورای امنیت، مانند چین و شوروی و برخلاف آمریکا رأی دادند. به هر حال، میتوان گفت لابی صهیونیسم در پی تحقق رؤیای تئودور هرتزل در فلسطین است که گفت: «ما باید در آنجا بخشی از خاکریز اروپا علیه آسیا را شکل دهیم.»[4]
لابی صهیونیسم در آمریکا پس از احساس موفقیت در سیاستگذاریهای خود بعد از نیمه دوم قرن بیستم، اخیراً به اروپا گرایش پیدا کرده است. در مورد میزان تأثیرگذاری در راستای تحقق اهداف رژیم صهیونیستی، باید گفت تاکنون نشانههایی از نفوذ چشمگیر آنها بروز کرده است. یکی از سازمانهای مهم لابی صهیونیسم در اروپا، مؤسسه فراآتلانتیک مستقر در بروکسل است که کمیته یهودیان آمریکا تأسیس کردهاند. کمیته یهودیان آمریکا یکی از حدود شصت سازمانی است که در آمریکا لابی صهیونیسم را تشکیل میدهد و اغلب، آن را «بازوی سیاست خارجی لابی رژیم صهیونیستی» میدانند.[5]
مؤسسه فراآتلانتیک سال 2004 کار خود را در بروکسل آغاز کرد و از آن هنگام تا به امروز، نشستهایی هفتگی با نمایندگان ارشد کشورهای اروپایی برگزار کرده است. «جف بلنکفورت»، منتقد برجسته یهودی در آمریکا که علیه لابی صهیونیسم فعالیت سیاسی میکند، سال 2006 گفت: «طی سال گذشته، اتحادیه اروپا از حمایت نسبی فلسطینیها فاصله گرفته تا موضعی اتخاذ کند که در برگیرنده مطالبات اسرائیلیها نیز باشد.»[6]
در سال 2005، کمیته یهودیان آمریکا پس از مشورت با مرکز نظارت بر نژادپرستی و بیگانههراسی[7] و اتحادیه ضدافترا به منظور اتخاذ تعریفی مؤثر از یهودستیزی، لابیگری گسترده و اثرگذاری صورت داد. آنها اتحادیه اروپا را متقاعد کردند انتقاد از رژیم صهیونیستی میتواند شکلی از یهودستیزی باشد که در واقع چنین اقداماتی در راستای جلوگیری از اطلاعرسانی نهادها و رسانههای مستقل اروپایی در مورد جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه صورت میگیرد.
اگرچه آژانس حقوق اساسی تنها نهاد مشورتی اتحادیه اروپاست؛ اما اتخاذ و اجرایی کردن این تعریف، نگرانکننده است؛ زیرا در این تعریف از همان سلاح طرفداران رژیم صهیونیستی در نبرد سیاسی علیه منتقدان خود استفاده شده است. در اقدامی بسیار آشکار برای بیاعتبارسازی مخالفان، آنها مدعی هستند که «صهیونیسمستیزی همان یهودستیزی است». در واقع، اتهام یهودستیزی یکی از سلاحهای مهم لابی یهودیان بهمنظور پیشبرد اهداف منطقهای و بینالمللی رژیم صهیونیستی است. آنها از این موضوع علیه منتقدان جنایات رژیم صهیونیستی و حتی معتقدان به وجود لابی صهیونیسم بهرهبرداری میکنند.
«لویزا مورگانتینی»، معاون پیشین پارلمان اروپا، مطابق رویکرد صریح خود در مقابله با سوءاستفادهها و نفوذ لابی صهیونیسم میگوید: «در حالی که باید با تمام شکلهای نژادپرستی و یهودستیزی مقابله شود، واضح است که گروههای طرفدار اسرائیل از پیشینه رنج و آزار یهودیان در اروپا برای منصرف کردن سیاستمداران امروز از اقدام جدی علیه سرکوبگری اسرائیل در فلسطین بهرهبرداری میکنند… آنها از مسئله هولوکاست برای باجخواهی استفاده میکنند. زمان جلوگیری از این باجخواهی فرارسیده است.»[8]
در یک دهه اخیر، علاوه بر مؤسسه فراآتلانتیک، سایر لابیهای طرفدار رژیم صهیونیستی دفاتر جدیدی در بروکسل بازگشایی کردهاند که کنگره یهودیان اروپا، بنای بریث و دوستان اروپایی رژیم صهیونیستی از جمله آنها بهشمار میروند. همچنین سال 2006 مرکز دوستان اروپایی رژیم صهیونیستی بهعنوان یک ائتلاف فراحزبی اعضای پارلمان اروپا تشکیل شد.
از سوی دیگر، حملات رژیم صهیونیستی به لبنان در جنگ سیوسه روزه و دو سال بعد، به غزه نشان داد که مقامات اروپایی تا چه حد آماده سازگاری با تهاجمهای رژیم صهیونیستی و چشمپوشی از جنایات این رژیم هستند؛ برای نمونه، تونی بلر، نخستوزیر سابق انگلستان، از درخواست رسمی اتحادیه اروپا برای آتشبس جلوگیری کرد، به این دلیل که تمایل داشت به رژیم صهیونیستی زمان کافی برای ریشهکنی مقاومت حزبالله داده شود. بدیهی است بهترین اقدام دولت انگلستان در آن هنگام میتوانست صدور بیانیه تأسفآمیز در مورد کشته شدن صدها غیرنظامی بیگناه در لبنان باشد؛ اما چشمپوشی از جنایات رژیم صهیونیستی در صدر اولویتهای سیاسی دولت انگلستان قرار گرفت.
حمله رژیم صهیونیستی به کشتی کمکرسانی ترکیه موسوم به مرمره در 31 می2010 در آبهای بینالمللی مانند جنگ این رژیم علیه غزه، موجی از انتقادات عمومی را در سراسر اروپا به همراه داشت؛ بهطوریکه همسو با واقعیتهای موجود در مورد جنایات جنگی رژیم صهیونیستی، «هنری سیگمن»، استاد میهمان در برنامه خاورمیانه در دانشکده مطالعات شرق و آفریقا، در نشریه فایننشال تایمز (2010/2/24) نوشت: «سرپیچی اسرائیل از جامعه بینالملل و عدم رعایت حقوق شهروندی در مورد فلسطینیها، مشروعیت آن را با چالش روبهرو میکند.»
البته اتحادیه اروپا تنها مطابق اقدامات صوری بر توقف حمله رژیم صهیونیستی به غزه در اواخر سال 2008 و اوایل 2009 تأکید و از برداشتن گامهای عملی در این باره پرهیز کرد. با وجود این، نمایندگان اتحادیه اروپا با توصیف این حملات بهعنوان اقدامی «نامتناسب»، بهطور ضمنی موضعی شبیه رژیم صهیونیستی اتخاذ کردند که مطابق آن ادعا میشد جنگ، واکنشی به حملات راکتی حماس به شهرهای «اشکلون» و «سیدروت» بود و در واقع، نوع حملات رژیم صهیونیستی علیه غزه را طبیعی و در چارچوب معیارهای جنگ خواندند.
نکته جالب توجه اینکه تونی بلر در سخنرانی خود در کنفرانس امنیتی-صهیونیستی هرتزلیا که هر سال در اراضی اشغالی برگزار میشود، بهطور ضمنی به این موضوع اشاره کرد و در مورد جنگ 22 روزه غزه گفت: «در اینجا تصاویر تلویزیونی، بسیار تکاندهنده است بهطوریکه این بحث را به همراه دارد که چگونه یا چرا جنگ شروع شد.»[9]
در مورد حملات رژیم صهیونیستی علیه غزه و درگیری نیروهای این رژیم با حماس، باید گفت رژیم صهیونیستی عملاً شرایطی را برای تحریک حماس به جنگ ایجاد کرد. حتی شش ماه پیش از شروع درگیریها، حماس آتشبس با رژیم صهیونیستی را که با میانجیگری مصر در ژوئن 2008 صورت گرفته بود، نقض نکرد. با این همه، این موضوع در 4 نوامبر 2010 پس از کشته شدن شش عضو حماس به دست نیروهای صهیونیست در حمله به غزه، تغییر کرد. در نهایت، حمله رژیم صهیونیستی در سطح بینالمللی با واکنش جدی روبهرو نشد و در این فضا این رژیم تلاش کرد همچنان اهداف و جنایات خود را به پیش ببرد.
اتحادیه اروپا علاوه بر حمایت از جنایات رژیم صهیونیستی، نتوانسته این رژیم را در برابر جنایات جنگیاش پاسخگو کند. پس از رأی مجمع عمومی سازمان ملل در مورد گزارش «ریچارد گولدستون» درباره جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه در 22 نوامبر 2009، 22 عضو اتحادیه اروپا از تأیید آن سر باز زدند. کمیته تحقیق چهارنفره به ریاست گولدستون به این نتیجه رسید که هیچ «هدف نظامی توجیهپذیری» پشت 10 حادثه از 11 حادثهای که بررسی کرده و در آن، غیرنظامیان از سوی رژیم صهیونیستی هدف قرار گرفتهاند، وجود ندارد. بهطور کلی، بیشتر دولتهای اروپایی به دنبال طفره رفتن از پیامدهای حقوقی و سیاسی این گزارش هستند.
باوجود لابیگری گسترده گروههای صهیونیست در اروپا، پارلمان اروپا در نهایت، گزارش گلدستون[10] را در مارس 2010 تأیید کرد.[11] این اقدام پارلمان اروپا در ارزیابی پیشرفت بررسیهای جنایات جنگی رژیم صهیونیستی نقشی بیسابقه به اتحادیه اروپا داد که در اصل میتوانست به پیگرد قانونی در دادگاه لاهه منجر شود.
در رأی مثبت 335 نفر از اعضای پارلمان در مقابل 287 رأی مخالف، اعضای پارلمان از قطعنامهای مشترک حمایت کردند و از کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و اعضای این اتحادیه «علناً خواستار اجرای توصیههای گزارش و مسئولیتپذیری در مورد نقض قوانین بینالمللی از جمله جنایات بینالمللی شدند.» با توجه به واپایش (کنترل) تقریباً کامل اعضای اتحادیه اروپا در شکلدهی سیاست خارجی این اتحادیه، همچنان بسیار نامحتمل است که این قطعنامه تغییری بهوجود آورد.
از زمان جنگ غزه، درخواستها برای پیگرد جنایتکاران جنگی رژیم صهیونیستی در سراسر اتحادیه اروپا چندین برابر شده است؛ بهطوریکه 28 می2010 نشریه «جوییش کرونیکل» به نقل از ویلیام هیگ، وزیر خارجه انگلستان، گزارش داد که دولت او «به تغییر قوانین مربوط به حوزه قضایی جهانی متعهد است». تغییرات پیشنهادی، واکنشی مستقیم به اقدامات لابیگرانه سازمانهای طرفدار رژیم صهیونیستی بوده است که پس از صدور حکم دستگیری «تزیپی لیونی»، وزیر خارجه پیشین رژیم صهیونیستی، در دسامبر 2009، فشارهای خود را بر مقامات انگلیسی افزایش دادند.
تغییر در قانون، تنها یکی از تعهداتی بود که در مبارزات انتخاباتی عمومی انگلستان در سال 2010 به جامعه یهودیان داده شد و در نشریه جوییش کرونیکل منعکس شد. مسئله تعهدات انگلستان برای حفظ اصل حوزه قضایی جهانی بهشدت باعث اختلاف اذهان عمومی و نیز دستگاههای سیاسی و حقوقی شده است و این نگرانی را برانگیخته که انگلستان پناهگاهی امن برای جنایتکاران جنگی مانند لیونی و سایر شخصیتهای رژیم صهیونیستی است.
توافقنامه مجمع اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی
لابی صهیونیسم علاوه بر تأثیرگذاری در سیاستهای کشورهای اروپایی، در سیاستهای جمعی اتحادیه اروپا نیز نفوذ دارد. اساساً سند عملیاتی که روابط میان دو طرف را هدایت میکند، توافقنامه مجمع اتحادیه اروپا- رژیم صهیونیستی است که در 20 نوامبر 1995 در بروکسل امضا شد و پس از آن در 15 پارلمان کشورهای عضو، پارلمان اروپا و کنست به تصویب رسید و در 1 ژوئن 2000 به اجرا درآمد. ویژگیهای مهم توافقنامه مجمع اتحادیه اروپا- رژیم شامل گفتوگوی سیاسی منظم در مورد آزادی تأسیس و آزادسازی خدمات، انتقال آزاد سرمایه و قوانین رقابتی، تقویت همکاری اقتصادی و همکاری در مسائل اجتماعی بود. همچنین با وجود پیشینه ضعیف رژیم صهیونیستی در حقوق بشر، اتحادیه اروپا ژوئن 2008 ارتقای روابط با این رژیم را در دستورکار قرار داد.
این اقدام اثبات کرد که نفوذ لابی درون اتحادیه اروپا تا چه حد جدی است. بیانیه شورای مجمع اتحادیه اروپا-رژیم صهیونیستی که تحت ریاست وزرای خارجه است و روابط دوجانبه میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عضو اتحادیه اروپا را هدایت میکند، در نشستی در لوکزامبورگ تدوین شد که تزیپی لیونی، معاون نخستوزیر و وزیر امور خارجه سابق رژیم غاصب و وزرای خارجه اتحادیه اروپا در آن شرکت داشتند. این بیانیه که بهطور گسترده از سوی اتحادیه اروپا بهعنوان هدیه اتحادیه اروپا به رژیم صهیونیستی مطابق کنوانسیونهای حقوق بشر و بشردوستانه نگریسته میشد، نویدبخش دورهای جدید در روابط رژیم صهیونیستی و اروپا بود.
پس از جنگ غزه در سال 2009، اتحادیه اروپا طرحهای ارتقای روابط با رژیم صهیونیستی را معلق کرد. پیشنهاد ارتقای روابط با هدف تبدیل رژیم صهیونیستی به شریکی «برخوردار از امتیاز» بود که از پیوندهای دیپلماتیک، سیاسی و تجاری ویژه با اتحادیه اروپا بهره میبرد. با وجود این، در اوضاع مختلف، مقامات رژیم صهیونیستی مطمئن بودند که چنین اقداماتی تنها بهمنظور کاهش خشم عمومی است. بنابراین، اتحادیه اروپا با چشمپوشی کامل از دشمنیها و نقض قوانین از سوی قدرت اشغالگر، نوامبر 2010 وارد توافقنامه تجاری کشاورزی با رژیم صهیونیستی شد و این امکان را برای این رژیم فراهم کرد که 80 درصد محصولات تازه و 95 درصد غذاهای فرآوری شده خود را بدون پرداخت گمرکی به اتحادیه اروپا صادر کند.
در سالهای قبل از جنگ غزه، درخواستهای مداومی در سراسر اروپا برای تعلیق توافقنامه مجمع وجود داشت. در واقع، اکتبر 2003 کمیسیون اروپا در بررسی خود بهطور مشخص تشریح کرد 60 درصد اروپاییها رژیم صهیونیستی را بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی میدانند. «ناتان شرانسکی»، وزیر امور یهودیان در غربت، در واکنش به این نظرسنجی گفت: این نظرسنجی نشان داد «در پشت انتقاد سیاسی از اسرائیل چیزی جز یهودستیزی وجود ندارد.» در آمریکا، مرکز «سیمون ویسنتال»، کمیسیون اروپا را محکوم و تقاضا کرد اتحادیه اروپا دیگر در میانجیگری گروه چهار میان رژیم صهیونیستی و فلسطین شرکت نکند.
رژیم صهیونیستی جنگ 33 روزه لبنان (2006) و جنگ 22 روزه غزه (2008-2009) را به راه انداخت. حمله این رژیم علیه کاروان کمکرسانی بینالمللی در می2010، از سوی گروه کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل «کاملاً غیرقانونی» شناخته شد. اگرچه این اقدامات به وجهه بینالمللی رژیم صهیونیستی ضربه زد؛ اما این رژیم همچنان از روابط صمیمی و پرسود با اتحادیه اروپا برخوردار است.
این واقعیت را خاویر سولانا اندکی پیش از آنکه از ریاست سیاست خارجی اتحادیه اروپا کنار رود، در کنفرانسی به نام «رو به فردا» که شیمون پرز، رئیسجمهور رژیم صهیونیستی، آن را برگزار کرد، مطرح ساخت. سولانا گفت: «هیچ کشوری خارج از قاره اروپا وجود ندارد که نوع رابطهای را که اسرائیل با اتحادیه اروپا دارد، داشته باشد… اجازه دهید بگویم، اسرائیل بدون اینکه عضوی از سازمانها باشد، عضوی از اتحادیه اروپا بهشمار میرود. اسرائیل عضو تمام برنامهها(ی اتحادیه اروپا) است. این کشور در تمام برنامهها مشارکت دارد.»[12]
خاویر سولانا در سفرش به سرزمینهای اشغالی و دیدار با سران رژیم صهیونیستی، بهطور شفاف تشریح کرد «هرچند اسرائیل نامزد عضویت در اتحادیه اروپا نیست؛ اما در مقایسه با کشورهایی که آماده عضویت هستند، پیوندهای نزدیکتری دارد.»[13] این تواضع بیش از حد مقامات بلندپایه اروپا به سیاست دائمی تبدیل شده و این امکان را برای رژیم صهیونیستی فراهم کرده که شریک خارجی مهمی در برنامه چارچوبهای این اتحادیه برای تحقیقات علمی شود و شرکتهای تسلیحاتی رژیم صهیونیستی، صلاحیت جذب سرمایههای اتحادیه اروپا را به دست آورند. شرکت «موتورولا» متعلق به رژیم صهیونیستی از جمله شرکتهای بهرهبردار از این کمکهاست.
شرکت صنایع هوافضای این رژیم هم، دیگر دریافتکننده کمکهای اتحادیه اروپاست. این شرکت، تولیدکننده هواپیماهایی است که در ارتش علیه غیرنظامیان فلسطینی استفاده میشود. انگلستان نیز کمکهای نظامی و تسلیحاتی فراوانی در اختیار رژیم صهیونیستی قرار میدهد. در انگلستان، یکی از شرکتهای مهم تولیدکننده تجهیزات برای رژیم صهیونیستی (اغلب از طریق آمریکا) شرکت بیآیای سیستمز[14] نام دارد. باوجود استفاده بدون استثنای این سخاوت نظامی علیه غیرنظامیان در اراضی اشغالی، اتحادیه اروپا اقدامی برای توقف این تجارت صورت نداده است.
در حالیکه ملاحظات اقتصادی و راهبردی، سیاستهای ضدفلسطینی اتحادیه اروپا را تقویت کرده، کاملاً مشخص است که عوامل ایدئولوژیک نیز ایفاگر نقش هستند. در واقع، میتوان گفت سطح روابط اتحادیه اروپا و رژیم صهیونیستی در عمل، همانند روابط میان اعضای این اتحادیه بهنظر میرسد. به عبارت بهتر، با رژیم صهیونیستی همانند عضو غیررسمی اتحادیه اروپا رفتار میشود. این وضعیت نشان میدهد منافع رژیم صهیونیستی و منافع اتحادیه اروپا به یکدیگر گره خورده است. دولت آمریکا همواره در سیاستهای بینالمللی خود منافع رژیم صهیونیستی را در نظر میگیرد و به موازات آن، بهوضوح میبینیم منافع این رژیم در جوهر و عمق سیاستهای اتحادیه اروپا نیز لحاظ میشود. البته نکته جالب توجه اینکه آمریکا و اتحادیه اروپا بهمنظور تظاهر به بیطرفی، گاهی انتقادات سطحی و لفظی را نیز در سیاستها و موضعگیریهای خود میگنجانند که در نهایت، چنین رویکردی نیز در راستای تأمین منافع رژیم صهیونیستی قرار دارد.
حتی در مورد اهداف آمریکا و ناتو از استقرار سامانه دفاع موشکی در ترکیه نیز میتوان گفت این اقدام، بخشی از راهبردهای کلان آمریکا و اتحادیه اروپا برای تأمین امنیت رژیم صهیونیستی است که یکی از مهمترین اهداف این رژیم یعنی ایجاد تنش در روابط ایران و ترکیه (بهعنوان دو کشور مهم جهان اسلام) را نیز محقق میکند و هدف از گسترش روابط ناتو با رژیم صهیونیستی نیز تقویت این رژیم در برابر ایران است.
بهطوریکه گسترش روابط ناتو با رژیم صهیونیستی و حتی بررسی عضو این رژیم در این سازمان، راهبردیترین اقدام اتحادیه اروپا و آمریکا برای تأمین منافع این رژیم است؛ چنانکه 23 و 24 فوریه 2005 «یاپ دو هوپ شوفر»، دبیرکل ناتو، برای نخستین بار به فلسطین اشغالی سفر کرد که این سفر به دنبال صدور قطعنامهای در نشست سران ناتو در 28 و 29 ژوئن 2004 در استانبول صورت گرفت. در این قطعنامه درخواست شد مشارکت راهبردی ناتو و کشورهای عضو گفتوگوی مدیترانهای که رژیم صهیونیستی نیز یکی از آنهاست، افزایش یابد. سازوکار این مشارکت نیز حضور کشورهای عضو گفتوگوی مدیترانهای در مانورهای ناتو بود.[15]
بسیاری از طرفداران رژیم صهیونیستی در اروپا استدلالهای انجیلی مشابهی را برای توجیه اقدامات خود صورت دادهاند و مدعی شدهاند که اروپا یهودی-مسیحی است و رژیم صهیونیستی را نمیتوان رها کرد؛ بهطوری که «خوزه ماریا ازنار» در روزنامه تایمز نوشت: «اسرائیل خط مقدم دفاعی ما در منطقهای آشوبزده است که همواره در خطر کشیده شدن به هرجومرج قرار دارد. این منطقه برای امنیت انرژی ما حیاتی است؛ زیرا وابستگی ما به نفت خاورمیانه بسیار زیاد است. این منطقه، خط مقدم جنگ علیه افراطگرایی است. اگر اسرائیل نابود شود، همه ما نیز نابود میشویم.»[16]
اتحادیه اروپا و مسئله بیتالمقدس
یکی از شفافترین نمونههای نفوذ لابی در سیاستهای اتحادیه اروپا در نوامبر 2009 اثبات شد؛ بهطوریکه اتحادیه اروپا پیشنویس سندی سیاسی را منتشر کرد که دولت سوئد (رئیس وقت اتحادیه) نگاشته و در آن پیشنهاد کرده بود در آینده، بیتالمقدس شرقی بهعنوان پایتخت کشور فلسطین به رسمیت شناخته شود. در ماده یک این سند سیاسی آمده است: «اتحادیه اروپا خواستار از سرگیری فوری گفتوگوهایی است که در چارچوبی مورد توافق به راهحل دو کشوری منتهی شود؛ به طوریکه یک کشور مستقل، دموکراتیک، همجوار و پایدار متشکل از کرانه باختری و غزه و به پایتختی بیتالمقدس شرقی تشکیل شود… .»[17]
از سال 1967، بیشتر کشورهای اروپایی از تأسیس کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس شرقی حمایت کردهاند. این کشورها بیتالمقدس شرقی را همواره بهعنوان سرزمینی اشغالی مطابق قوانین بینالمللی دانسته و ادعای رژیم صهیونیستی در مورد بیتالمقدس بهعنوان «پایتختی یکپارچه» را نپذیرفتهاند. با وجود این، سند پیشنویس دولت سوئد واکنش شدید مقامات صهیونیستی و لابی آنها در اروپا را برانگیخت. یک هفته پس از اعلام این پیشنهاد، وزرای خارجه اتحادیه اروپا مادهای را که بهصراحت بیان میکرد بیتالمقدس شرقی باید پایتخت کشور فلسطین شود، حذف کردند.
بهطور کلی، سیاستهای اتحادیه اروپا از بسیاری جنبهها مقیاس کوچکی از سیاستهای ملی کشورهای عضو در قبال فلسطین است. اینکه انگلستان مدافع جدی رژیم صهیونیستی در اتحادیه اروپا بوده است، عمدتاً گسترش سیاستهای داخلی آن است؛ بهطوریکه لابی صهیونیسم چندین دهه بر احزاب مهم و سیاستگذاریهای این کشور تسلط داشته است و لابی صهیونیسم در دو حزب سیاسی مهم کارگر و محافظهکار انگلستان نفوذ داشته است.
در حالی که حزب کارگر، پیشینهای طولانی در همدلی با فلسطینیها دارد، دولت حزب کارگر در زمان تونی بلر قاطعانه از این رویکرد فاصله گرفت. یکی از نخستین اقدامات تونی بلر پس از عضویت در پارلمان در سال 1983 پیوستن به گروه دوستان کارگری رژیم صهیونیستی بود. هر یک از سه حزب مهم سیاسی انگلستان (کارگر، محافظهکار و لیبرالدموکرات) گروههای دوستان رژیم صهیونیستی دارند. از نظر بسیاری از سیاستمداران، عضویت، راهی برای موفقیت بهشمار میرود.
در انگلستان مرکز ارتباطات و تحقیقات انگلستان- رژیم صهیونیستی ظاهراً مهمترین لابی طرفدار رژیم صهیونیستی است. این مرکز که در سال 2001 همانند کمیته آمریکایی امور عمومی رژیم صهیونیستی (ایپک) ایجاد شد، مورد حمایت مالی «پوجو زابلودویکز»، میلیاردر فنلاندی و دلال سابق تسلیحات قرار دارد. همچنین او کمککننده اصلی به حزب محافظهکار است. مطابق آمار کمیته انتخاباتی، او 70 هزار پوند به حزب محافظهکار از جمله 15 هزار پوند برای انتخاب دیوید کمرون به عنوان رهبر حزب کمک کرده است.
نتیجهگیری
روند قدرتگیری و نفوذ لابی صهیونیسم در اروپا پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی آغاز شده بود و نفوذ لابیهای یهودی و صهیونیسم در سیاستها و راهبردهای اروپا از جنگ جهانی اول تا به امروز مشهود بوده است. در این میان، کانون تأثیرپذیری از لابی صهیونیسم در اروپا، انگلستان بوده است؛ بهطوریکه کشورهای اروپایی و به طور خاص انگلستان به دلایل اقتصادی، راهبردی و حتی ایدئولوژیک، بسیاری از منافع و اهداف صهیونیستها را تأمین کردهاند. بهویژه آنکه انگلستان در سال 1956 به همراه فرانسه و رژیم صهیونیستی در تهاجم سهجانبه علیه مصر حضور داشت.
اروپا به دلیل داشتن بزرگترین ائتلاف تجاری با رژیم صهیونیستی، خواهان بهرهبرداری از افزایش نقش سیاسی خود در منطقه بهموازات بهرهبرداری اقتصادی است. لابی صهیونیسم برای تأثیرگذاری بر سیاست خارجی کشورهای اروپایی و بر سیاست خارجی مشترک اتحادیه اروپا تلاشهای بسیاری کرده است و در حال حاضر، لابی صهیونیسم به نفوذ خود در سیاستهای انگلستان از طریق حمایت مالی و سرمایهگذاری و نیز نفوذ در احزاب سیاسی بهمنظور تأثیرگذاری بر قدرتیابی احزاب همسو با اهداف راهبردی کلان رژیم صهیونیستی ادامه میدهد.
بهطور کلی، از مظاهر نفوذ لابی صهیونیسم در اتحادیه اروپا میتوان به این نکته اشاره کرد که با وجود تلاشهای کشورهای عربی برای افزایش فشار بر رژیم صهیونیستی بهمنظور پیوستن به انپیتی، لابی صهیونیسم حمایت مقامات آمریکایی و اروپایی از زرادخانه تسلیحات هستهای رژیم صهیونیستی را جلب کرده است.
از سال 1967، بیشتر کشورهای اروپایی از تأسیس کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس شرقی حمایت کردهاند و همواره آن را سرزمینی اشغالی دانستهاند و با ادعای رژیم صهیونیستی در مورد بیتالمقدس بهعنوان «پایتختی یکپارچه» مخالفت کردهاند. با وجود این، در سال 2009 واکنش شدید مقامات صهیونیستی و لابی آنها در اروپا سبب شد یک هفته پس از اعلام مادهای از سوی اتحادیه اروپا که بهصراحت از تشکیل کشور فلسطین به پایتختی بیتالمقدس شرقی حمایت میکرد، این ماده حذف شود. این موضوع، میزان نفوذ لابی در سیاستهای اتحادیه اروپا را اثبات کرد.
بهطور کلی، سیاستهای اتحادیه اروپا از بسیاری جنبهها، مقیاس کوچکی از سیاستهای ملی کشورهای عضو در قبال فلسطین است. بهعنوان دفاع جدی انگلستان از رژیم صهیونیستی در قالب سیاستهای خاورمیانهای اتحادیه اروپا، عمدتاً همسو با سیاستهای داخلی انگلستان و تأثیرپذیری سیاست خارجی این کشور از نفوذ لابی صهیونیسم است. در واقع، چندین دهه تسلط لابی صهیونیسم بر دو حزب سیاسی مهم کارگر و محافظهکار و سیاستگذاریهای این کشور، خود گواه این مسئله است.
پینوشتها:
[1]- L’Union des patrons et professionnels juifs de France (UPJF)
[2]- American Jewish Committee (AJC)
[3] – یوری ایوانف، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، امیر کبیر، تهران، 1356، صص 74ـ71 .
[4]- A. & L. Cockburn, dangerous liaison (Mackays of Chatham Plc, London: 1992), pp.86-7.
[5]- D. Cronin, pro-Israel lobbies target, the electronic intifada, 3 February 2010
[6]- J. Blankfort, the influence of Israel and its American lobby over US Middle East policy, Islamic human rights commission conference. London, July 2, 2006
[7] – این مرکز بهعنوان نهادی وابسته به اتحادیه اروپا در مارس 2007 به «آژانس حقوق اساسی» تغییر نام داد.
[8] – لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا، نویسندگان جان جی می یرشیمر و استفان ام والت، ترجمه علی عبدالمحمدی، نشر ساقی، 1389.
[9]- The Jewish Chronicle, 27th August 2010.
[10] – گزارش گلدستون، رژیم صهیونیستی را به ارتکاب جنایت جنگی در غزه متهم کرد و پیگرد حقوقی مقامات صهیونیست را در دیوان کیفری بینالمللی پیشنهاد داد. شورای حقوق بشر سازمان ملل به دلیل نقض جدی حقوق بشر در جریان جنگ 22 روزه، رژیم صهونیستی را محکوم کرد و خواستار انجام تحقیقات بینالمللی مستقل شد و بهمنظور تحقیق در مورد ابعاد مسئله، کمیتهای چهاره نفره به ریاست ریچارد گلدستون منصوب کرد.
[11]- EU Parliament backs Goldstone Report, www.jpost.com/International/Article.aspx?id=170709, 11 Mar 2010.
[12]- D. Cronin, Europe’s Alliance with Israel, PULSE, 4th March 2010.
[13]- http://www.taghribnews.ir/vdce.p8fbjh8oz9bij.txt, 13 آبان 1388
[14]- BIA Systems
[15] – طرح گفتوگوی مدیترانهای زمینه عملی گسترش روابط ناتو و رژیم صهیونیستی را فراهم کرده است. این طرح، مشتمل بر برگزاری نشست مقامات سیاسی، تبادل اطلاعات تکنولوژی نظامی، برگزاری کنفرانس و رزمایشهای نظامی و تبادل اطلاعات درباره مباحث مرتبط با تروریسم است. در چارچوب این طرح، رژیم صهیونیستی و ناتو در آوریل 2001 یک توافقنامه امنیتی امضا کردند. در دسامبر 2004 وزیر خارجه رژیم صهیونیستی در نشست وزرای خارجه ناتو شرکت کرد. رژیم صهیونیستی تاکنون در سه رزمایش دریایی ناتو مشارکت کرده و عضویت شورای پارلمانی ناتو را در می 2005 نیز به دست آورده است.
[16] – خوزه ماریا ازنار، روزنامه تایمز، 17 ژوئن 2010.
[17]- Israel slams Sweden’s Jerusalem division plan, www.ynetnews.com, 1 December 2009..
حمید نیکو