زندگی امام کاظم علیه السلام پر از نکاتی است که کمتر کسی از آن اطلاع دارد. در نگاه ساده اندیشانه، ممکن است کسی بگوید امام کاظم علیه السلام همان امامی است که مردم به نام باب الحوائج برای او روضه خوانی می کنند تا به حاجتهای خود برسند. هر کس چنین عقیده ای داشته باشد، آن امام را شخصی ضعیف دانسته است که از زندانی به زندان دیگر برده می شد و ظلمها را تحمل می کرد تا ما با گریه کردن به نام او بتوانیم به حاجت های خود برسیم و همین.
این تفکر غلط در حالی رواج دارد که زندگی آن امام عالم و شجاع و صبور شامل نکاتی است که از فرط زیبایی و کارآیی، خواننده و شنونده را به تحیّر وا می دارد و از جلوه های مظلومیت ائمه همین بس که در بین دوستداران خود ناشناخته اند به طوری که حتی تاریخ ساده زندگیشان و طرز فکر و رفتارشان آنقدر برای پیروان آنها ناشناس مانده است که هر چه می شنوند جدید است.
در حقیقت زندگی امام کاظم علیه السلام تنها در زندان سپری نشده است، بلکه ایشان تنها در دوره آخر زندگانی خود و در دوره هارون بود که زندانی شدند. زندان آن حضرت هم فراز و نشیب هایی داشته است اما قسمتی از آن در وضعیتی بسیار سختگیرانه و تحت فشار بسیار شدید بوده است که یادآوری آن دل هر کسی را ریش می کند.
در اینجا به برخی از رفتارهایی که از امام صورت گرفته است اشاره می کنیم تا با این گشودن دریچه، نور بیشتری از معرفت آن نور تابنده نصیب ما شود.
زبانی همچون شمشیر برّان
با اینکه ائمه ما بعد از امام حسین علیه السلام دیگر دست به شمشیر نبردند، می دانیم که امام کاظم علیه السلام مانند سایر ائمه تحت فشار حاکمان زمان خود بوده اند. به گونه ای که حاکمان زمان با حساسیت خاصی با آنها برخورد می کردند و آنها را سد راه حکمرانی خود می دیدند و بسیاری از ناآرامی های اطراف و اکناف را به ائمه نسبت می داده اند.
نکته مهمی که در اینجا لازم به ذکر است، شناخت و معرفت این حاکمان نسبت به مقام الهی ائمه بوده است. به عنوان مثال گفته هایی از هارون و مأمون در تاریخ ثبت شده است که نشان می دهد که آنها ائمه را جانشینان حقیقی پیامبران و وارثان واقعی علم نبوت می دانستند. مثلا سلطان دچار بیماری لاعلاجی شد و به سراغ امام کاظم علیه السلام فرستاد. امام در راه که صدای ناله حاکم را شنید، دعا کرد و مریضی او برطرف شد. خلیفه به امام گفت: « به حق جدت بگو چه دعایی کردی که حال من اینگونه خوب شد؟» امام فرمود:
«گفتم خدای من، همان طور که به خاطر معصیتهایش ذلیلش کردی و آن ذلت را به او چشاندی، عزتی را که من بخاطر اطاعتم دارم به او نشان بده»
امام کاظم علیه السلام، بسیار صریح اللهجه بوده اند. هر وقت فرصت مناسبی پیش می آمده به خلیفه اعتراض می کرده اند و نسبت به ظلمهایی که مرتکب می شده به او تذکر می دادند. البته در بسیاری از موارد این امکان پیش نمی آمده است و امام تحت فشارهای سیاسی، رعایت جنبه های ظاهری را می کرده اند و با حاکمان به خوبی سخن می گفته اند. (1)
یکبار هارون قصد خانه خدا کرده بود و صد هزار سرباز هم همراه برده بود تا قدرت خود را به رخ بکشد. راه را برای او خالی کردند و همه را از مسجدالحرام بیرون کردند. اما مردی که مانند عربهای بیابانی به نظر می رسد، آنجا را ترک نکرد و بر هارون در همه کار پیشی می گرفت به طوری که در لمس کردن و بوسیدن حجر الاسود و نماز در مقام ابراهیم با سرعت خود را قبل از خلیفه به آن جایگاه می رساند. نگهبان گفت: از پیش روی خلیفه کنار برو. آن مرد آیه 25 سوره حج را خواند: «وَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَكِفُ فِیهِ وَ الْبَاد»؛ یعنی خداوند در اینجا همه را با هم برابر کرده است.
هارون گفت او را بیاورند. آن مرد گفت من که با او کاری ندارم اگر او با من کار دارد خودش پیش من بیاید! هارون خودش آمد، سلام کرد و جواب شنید و گفت آیا اجازه می دهی بنشینم. آن مرد گفت این خانه خدا نه برای من است و نه برای تو. اگر خواستی بنشین و اگر خواستی برو. بین او و هارون گفتگوهای جالبی رخ داد و در انتها، معلوم شد که آن مرد کسی جز امام کاظم علیه السلام نبوده است (2) از این واقعه به خوبی شهامت و قدرت بیان امام معلوم می شود.
بخشش در نهان و آشکار
نکته دیگری که درباره امام کاظم علیه السلام کمتر مطرح می شود، بخشندگی آن حضرت است. امام کاظم علیه السلام کیسه های پول زیادی به مردم می بخشید به طوری که کیسه های پول آن حضرت در حجاز و عراق مشهور شد، اما آن حضرت مانند اجداد مطهرش، بسیاری از بخشش های خود را مخفیانه و در تاریکی شب انجام می داد به گونه ای که بعد از تبعید شدن ایشان به بغداد ، بعضی از مستمندان متوجه شدند که بخششهایی که به آنها می شده از طرف امام کاظم علیه السلام بوده است. (3)
سیاستمداریِ غیر محسوس
با آنکه ظاهرا امام کاظم علیه السلام کاری به سیاست نداشته اند اما از راه دور در اجتماع نقش آفرینی می کرده اند. به طوری که امام در رده های بالای اجتماعی دارای پایگاه و محبوبیت بود. تا آنکه همسر هارون هم از دوست داران امام بود، اما نکته جالب و باور نکردنی آن است که وزیر هارون و شخص دوم آن کشور بزرگ، که علی بن یقطین نام داشت، شیعه بوده است و تحت نظر امام کاظم علیه السلام در شغل وزارت کار می کرده و در تصمیمات کلان حکومتی نقش آفرینی می کرده است.
بر خلاف او که از اصحاب خاص امام بوده است و حضور او در دربار به خیر و صلاح بوده است، امام شیعیان خود را از رابطه با دربار و ظالمان باز می داشته اند.
داستان صفوان در این باره شنیدنی است. او که شترهای فراوانی داشت، پیشنهاد کارگزاران خلیفه را پذیرفت و شترهایش را برای سفر حج به کاروان هارون کرایه داد. امام با صفوان گفتگو کرد و او را متوجه اشتباه خود ساخت:
– ای صفوان! همه چیز تو پسندیده است جز یک چیز.
– فدایت شوم، آن چیست؟
– کرایه دادن شترهایت به این ستمکار؛ یعنی هارون.
– به خدا سوگند، آن ها را از جهت تکبر و خودخواهی و یا شکار و سرگرمی کرایه نداده ام، بلکه برای این راه (مکه) کرایه داده ام و خود همراهی با شتران را برعهده نمی گیرم بلکه غلامانم را با آنان می فرستم.
– ای صفوان! آیا کرایه ات برعهده ی آنان است؟
– آری، فدایت گردم.
– آیا دوست می داری زنده بمانند تا کرایه ی تو را بپردازند؟
– آری.
– پس فرمود: هر کس بقای آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.
می بینیم که امام علیه السلام چگونه به شیعیان خود تعلیم می دهند که حتی برای یک لحظه دوستی و آرزوی زنده ماندن ظالمان را در دل نداشته باشند.
مبارزه با آخوندهای درباری
یکی از شگردهای ظالمان برای تقویت پایه های حکومت خود، استفاده از آخوندهای درباری و خود فروخته است. اینان که به غلط نام «عالم دینی» بر آنها گفته می شود سبب می شوند که حکومت برای خود مشروعیت دینی کسب کند. امام کاظم با این عالم نما ها هم مبارزه می کردند. آن حضرت حدیثی از پیامبر را قرائت کردند: فقها تا هنگامی كه خود را به دنیا نفروختهاند امینهای پیامبرانند. سوال شد: چگونه در دنیا داخل میشوند؟ حضرت فرمود: وقتی كه پیروی از سلطان نمایند. در این زمان بر دین خود از آنان بترسید.
در اینجا قطره ای از فعالیتها و کلمات امام کاظم علیه السلام را برشمردیم تا تفکر ما درباره امامت اصلاح شود و با یادآوری کلمات و زندگی آن حضرت جسم و جان خود را نورانی کرده باشیم.
پی نوشت:
1) بحارالانوار، ج48، ص140.
2) مراجعه کنید به زندگانی چهارده معصوم، عمادزاده، ص971.
3) همان.
روح الله رستگارصفت
تبیان