چيزي نمانده تا ظهور دل را مهيايش کنيم
تا لايقش گرديم و آنگه ما تماشايش کنيم
تا لايقش گرديم و آنگه ما تماشايش کنيم
گردد عيان جانان ما آن يوسف کنعان ما
روشن شود چشمان ما جان جمله اهدايش کنيم
آيد امام عاشقان قلب زمين و آسمان
بايد تمام جسم و جان نذر سراپايش کنيم
آمد نسيم کوي او دنيا گرفته بوي او
دل را به عشق روي او بايد که احيايش کنيم
آماده باشيد عاشقان نزديک گشته وصلمان
چون خفته باشيم آن زمان چون عمر خود پايش کنيم
نزديک شد وقت حضور آن لحظه نور و سرور
اما به تعجيل ظهور از دل تمنايش کنيم
بايد ز ما رزمندگي صبر و اميد و بندگي
شايد که عمر و زندگي موقوف فردايش کنيم