كشورهای جهان سوم همه سرگرم تماشای برنامههای تلویزیونی آمریكا هستند و حتّی در موارد زیادی كه اخبار درباره خود جهان سوم است، كاملاً به چند آژانس خبری وابسته هستند كه اخبار خودشان را از آنها بشنوند. جهان سوم به طور كلّی و كشورهای اسلامی به طور خاص از منبع خبر، تبدیل به مصرفكنندگان خبر شدند. شاید بتوان گفت: برای اوّلین بار با چنین مقیاسی در تاریخ، دنیای اسلام درباره خودش از طریق تصوّرات تاریخ و اطّلاعاتی كه در غرب تولید میشود، میآموزد.
«ایالات متّحده آمریكا» اگرچه در آخرین منزل از تمدّن تكنولوژیك غربی نشسته است؛ امّا فاقد تاریخ و اسطوره است. عمران این كشور بیش از دویست سال نیست؛ كلونی بزرگی از مهاجران كه به دلایل مختلف گرد هم آمدهاند. این امر به منزله نداشتن عاملی مشترك برای حفظ وحدت ملّی و وحدت رویه است.
بخشی از این خلأ را قهرمانان نو به نو كه توسط سینما و ورزشگاهها جعل و معرفی میشوند، پر میكنند. قهرمانانی كه همگی دولتی مستعجل و عمری كوتاه دارند و بخش دیگر را توهّم دشمنی.
از این نكته نیز نباید غفلت كرد كه جعل دشمن خارجی در ایالات متّحده آمریكا، به عنوان عامل مهمّی برای دستیابی به وحدت ملّی شناخته شده است. این استراتژی در ادوار مختلف و به ویژه با جایگیر شدن نومحافظهكاران در دستگاه اجرایی ایالات متّحده، پر رنگتر از هر زمان خود را در سیاست خارجی آمریكا نشان داد.
نو محافظهكاران، متأثّر از مبانی فكری لئو اشتراوس، پر رنگ جلوه دادن دشمن مفروض خارجی را در سیاست خارجی در رأس سایر سیاستهای خود قرار میدهند.
در سالهای سخت جنگ سرد، «شوروی» به عنوان دشمن بزرگ غرب و دمكراسی معرفی شد و رسانهها پابهپای سیاستمداران، همه سیاهیها، ترس، ناامنی، دیكتاتور منشی و ضدّیت با آزادی و دمكراسی را به سوسیالیسم و كمونیسم نسبت دادند و بیش از هفتاد سال از این جریان سواری گرفتند.
فروپاشی شوروی، ضرورت جایگزینی دشمن جدید را به گردانندگان سیاست خارجی آمریكا یادآور شد. بازگشت و احیای اسلام، این فرصت را فراهم آورد تا اسلام و مسلمانان جایگزین شوروی و كمونیسم شوند.
از این روست كه عرض میكنم، یكی از دلایل بروز كینورزی ایالات متّحده آمریكا را به طور خاص درباره اسلام و مسلمانان باید به این موضوع باز گرداند. ادوارد سعید در كتاب «شرقشناسی» مینویسد:
اسلام به چشم «اروپا» و غرب یك تهدید میآید. امروز، این بیش از هر زمانی جلب توجّه میكند. چون از یك طرف رسانهها بر سر آنچه ظهور، برگشت یا احیای اسلام مینامند، اتّفاقنظر و خبر زیادی دارند و از طرف دیگر، بخشهایی از دنیای اسلام، «فلسطین»، «ایران» و «افغانستان» كه توسعه تاریخی متفاوت و نابرابری را گذراندهاند، به سلطه سنّت غربی به ویژه آمریكا گردن نگذاشتهاند. نظرات متخصّصان و رسانهها در این مورد، تقریباً شبیه هم است. جامعه روشنفكران و سیاسی ایالات متّحده تلاشی برای اصلاح یا حتّی مخالفت با تصویر زشت اسلام به عنوان تهدید نكرد؛ بلكه این تصویر را تأیید و بزرگ هم كرد. از هلال بحران برژینیسكی تا بازگشت اسلامِ برنارد لوئیس، همه با تصویری كه رسم شده، هم سو هستند.
انتخاب، بسط و رشد جریان القاعده به عنوان چهرهای خشن، ضدّ انسانی و نامتمدّن از اسلام و مسلمانان از یك سو كاركرد دامن زدن به اسلامهراسی در غرب را داشت و از دیگر سو، جعل رقیبی از میان اهل عامّه برای مقابله با جریان انقلابی شیعی ایران اسلامی.
جای تأسّف است اگر اعلام شود، جماعتی از مسلمانان و از جمله سیاستمداران كشورهای اسلامی نیز نادانسته با عملكرد خود بر تصویر جعلی ارائه شده از اسلام و مسلمانان، مُهر تأیید زدند و با غفلت از ضرورت اصلاح این تصویرسازی مغرضانه، اجازه دادند كه دشمنان اصلی اسلام، یعنی یهوديّت صهیونیستی به بخش بزرگی از اهداف خودش برسد.
جریانی كه بیش از همه، از وجود خصومت مزمن میان مسلمانان و مسیحیان و میان شرق و غرب بهره میبرد، یهوديّت صهیونیستی است كه در این میانه مجال بهرهبرداری دو سویه از شرق و غرب و سركوب مسلمانان به وسیله دولتهای غربی را به دست میآورد. چنان كه تاكنون این ماجرا ادامه داشته است.
ادوارد سعید، در كتاب شرقشناسی دردمندانه از این موضوع سخن میگوید:
كشورهای جهان سوم همه سرگرم تماشای برنامههای تلویزیونی آمریكا هستند و حتّی در موارد زیادی كه اخبار درباره خود جهان سوم است، كاملاً به چند آژانس خبری وابسته هستند كه اخبار خودشان را از آنها بشنوند. جهان سوم به طور كلّی و كشورهای اسلامی به طور خاص از منبع خبر، تبدیل به مصرفكنندگان خبر شدند. شاید بتوان گفت: برای اوّلین بار با چنین مقیاسی در تاریخ، دنیای اسلام درباره خودش از طریق تصوّرات تاریخ و اطّلاعاتی كه در غرب تولید میشود، میآموزد.1
برای ترسیم تصویری كاملتر باید در نظر گرفت كه دانشجویان و اندیشمندان در دنیای اسلام برای آنچه به نام مطالعات خاورمیانه جریان دارد هنوز به كتابخانهها و مؤسّسات آموزشی اروپایی و آمریكایی محتاجند؛ به عنوان مثال در نظر بگیرید كه یك كتابخانه به درد بخور از كتابهای عربی در سراسر دنیای اسلام وجود ندارد.
بزرگنمایی دشمنی باعث فریب افكار عمومی مردم آمریكا و انحراف ذهنی آنها از بحرانهای داخلی این كشور میشود؛ بلكه دست مردان آمریكایی را در دستاندازی به نقاط مختلف جهان، اردوكشی نظامی، راهاندازی جنگهای بزرگ و در عین حال كسب حمایت عمومی ساكنان آمریكا نیز باز نگه میدارد. حسب همین رویكرد است كه آمریكا در وقت حمله به عراق و افغانستان خود را بینیاز از همراهی متّحدان اروپایی نیز میشناسد.
بیگمان، قرآنسوزی، طرح ویژهای است كه در پس خود، برنامهای بزرگتر برای انجام عمليّات نظامی در جغرافیای خارج از ایالات متّحده آمریكا را پنهان داشته است.
آخرین كلام، كلام آخرین
وقتی از آقای تری جونز، كشیش ایوانجلیك پیش قراول قرآنسوزی درباره علّت مخالفتش با «قرآن» سؤال میشود، به سه نكته اشاره دارد، از نظر او قرآن، كتابی سیاسی، حاوی مضامین خشن است و اسلام میخواهد تحت عنوان آخرالزّمان جهان را تصاحب كند.
اگرچه آقای تری جونز، كشیشی ایوانجلیك و پروتستان است و رویكرد آخرالزّمانی در او، به دلیل نسبتش با ایوانجلیسم قوی است؛ لیكن حسب اطّلاعاتی كه درباره او و سوابقش منتشر شده، تا سال 2008 م.
فاقد تحصیلات دینی قابل توجّه بوده و به دلیل اتّهاماتی، همچون حقّهبازی نیز از «كلیسای آلمان» اخراج شده است و حتّی یكی از راهبان «كلیسای كلن» اعلام داشته كه آقای جونز حتّی مناسك مذهبی را هم انجام نمیداده است. او پس از اخراج از آلمان به اتّفاق همسرش، اقدام به تأسیس كلیسا میكند؛ امّا بیش از آنكه او در بند مذهب و كلیسا باشد، سعی در سوءاستفاده از معافيّت مالیاتی كلیسا كرده و با راهاندازی شركت «Ts and company» اقدام به فروش كالا و اموال وقفی و اهدایی مردم به كلیسا میكند. او در حالی از قرآنسوزی سخن میراند كه حتّی برای یك بار هم قرآن را ورق نزده و حتّی با یك مسلمان هم ارتباط نداشته است. وی یك بار
نیز در آلمان به جرم استفاده از عنوان دكترا، ناچار به پرداخت 3800 دلار جریمه میشود.
به این دلیل، به ذكر سوابق تری جونز اشاره كردم تا عرض نمایم، بیان رویكرد و خطر آخرالزّمانی اسلام و قرآن، بسیار بزرگتر از آن است كه اندیشه معلول تری جونز، مجال پر كشیدن بر بلندای آن را داشته باشد.
در حالی كه رویكرد به موضوع آخرالزّمان، ظهور دوم مسیح، رویارویی دو نیروی خیر و شر در «صحرای مجیدو» و بالأخره تأسیس حكومت جهانی بنی اسرائیلی در «بیت المقدّس»، در زمره موضوعات اصلی و مبتلا به ذهنی پر قدرتترین مبلّغان انجیلی و كلیساهای صاحب نفوذ آمریكایی و انگلیسی است و طيّ بیش از سی سال اخیر، بخش عمده سیاست خارجی ایالات متّحده آمریكا بر اساس همین رویكرد تنظیم شده است و حتّی توسط دولتهایی مثل دولت جرج دبلیو بوش بسیاری از مقدّمات راهاندازی جنگ آخرالزّمانی آرمگدون فراهم آمد و رسانههای بیشماری با اتّخاذ آرایش آخرالزّمانی بر موج ماجرا سوار شده و بر تنور این جنگ دمیدند. میتوان نتیجه گرفت كه آقای تری جونز، تنها مطالبی را تكرار كرده یا وادار به بیان آنها شده تا از این مجرا، بخشی از استراتژی اصلی غرب یهودی علیه مسلمانان قابلیت اجرا بیابد و آقای كشیش هم به صله و مرحمتی سفارش دهندگان پروژه قرآنسوزی.
ادوارد سعید، منتقد و استاد ادبیات تطبیقی «دانشگاه كلمبیا» و محقّق فلسطینی الاصل انگشت بر موضوع مهم و ویژهای میگذارد، میگوید: مشرق زمین در حالی بخش پستتر جهان قلمداد میشود كه از موهبت وسعت پهناورتر و پتانسیل بیشتر برای قدرت، نسبت به غرب برخوردار است. از این رو اسلام همیشه متعلّق به مشرق زمین در نظر گرفته شده است و نگاه به آن با دشمنی و ترس همراه بوده است.
برای این وضعيّت دلایلی سیاسی، روانشناختی و مذهبی میتوان برشمرد؛ ولی همه این دلایل از برداشتی نتیجه میشود كه اسلام را رقیبی وحشتناك و چالشی آخرالزّمانی در برابر مسیحيّت میدانند.
ادوارد سعید را در آمریكا به عنوان نظريّهپرداز ادبی از بنیانگذاران نظريّه پسا استعماری، منتقد شرقشناسی و فعّال سیاسی میشناسند كه دیدگاهش درباره تعامل غرب با شرق قابل توجّه است.
موضوع تمركز و توجّه غرب مسیحی به منجیگرایی و آخرالزّمان، موضوع مهم، ریشهدار و در عین حال عجین با فرهنگ و باورهای عمومی ساكنان آن بخش از جغرافیای زمین است. اساساً مسیحيّت و مسیحیان را از موضوع تبشیر و انتظار بازگشت دوباره مسیح نمیتوان منفك ساخت. جز این، مسیحيّت پروتستانی كه جمعيّت حدّاكثری ایالات متّحده آمریكا و «بریتانیا» را به گرد خویش دارد، بر محوريّت موضوع بازگشت دوباره مسیح و زمینهسازی برای آن، همه تعالیم و آموزههای خود را متمركز ساخته است. حسب همین موضوع و باور ویژه ساری در میان عموم ساكنان ایالات متّحده است كه این كشور را به عنوان كشوری مذهبی و با رویكرد آخرالزّمانی میتوان شناسایی كرد. مبلّغان این جریان كلیسایی كه به عنوان ایوانجلیك شناخته میشوند، همه همّت خود را مصروف تبلیغ و بسط موضوع بازگشت مسیح و زمینهسازی برای این بازگشت مینمایند.
شایان ذكر است مهاجران اوّلیه از «انگلستان»، با داشتن خُلق و خوی پیوریتانی این آموزه را به سرزمین تازه كشف شده، منتقل كردند. نوعی مسیحيّت یهودی شده كه مارتین لوتر و كالون بنیانگذار آن بودند.
صرف نظر از میزان تأثیرپذیری ایوانجلیكها از لاهوت توراتی كه موضوع این مقاله نیست، طيّ حدّاقل سه دهه اخیر، مبلّغان پر قدرت انجیلی با مدد گرفتن از رسانههای پر قدرت مدرن و نفوذ در دستگاه سیاسی ایالات متّحده آمریكا، این امكان را یافتند تا نقش مهمّی را در سیاست خارجی این كشور و رؤسای جمهور آن ایفا كنند تا آنجا كه آنان، تأثیر بسزایی در تحریك سیاستمداران آمریكایی و انگلیسی برای حمله به عراق، افغانستان و تشویق آنان برای حمله به ایران داشتند.
در تفسیر ارائه شده، این مبلّغان انجیلی ـ اگرچه مجعول و محرّف از نظر ما ـ جهان در آستانه ظهور دوم قرار گرفته است. آنان دولت آمریكا را مكلّف به زمینهسازی جنگ جهانی و آخرالزّمانی آرمگدون در فلسطین اشغالی و سركوب مسلمانان میشناسند.
در تعریف آنها از نیروهای شرور، مسلمانان و اعراب، نماد شرارت و قرآن، كتاب و آیین نامه شرارت و وحشت شناخته میشود.
وابستگی كشیش آمریكایی، آقای تری جونز به ایوانجلیكها، پرده از جریانی بر میدارد كه سعی میكنند، غرب مسیحی را با شرق اسلامی درگیر كرده و آتش جنگ صلیبی دوم را به نفع بنی اسرائیل (یهودیان صهیونیست) روشن كنند.
این موضوع، چنان كه آقای ادوارد سعید بدان اشاره دارد، حكایت از آگاهی و عمل آقای تری جونز و سایر مبلّغان انجیلی از چالش آخرالزّمانی غرب و اسلام دارد و آتش زدن قرآن نیز در راستای همین موضوع و آگاهی، قابل شناسایی است.
بسیاری از قراین و شواهد، حاكی از همگرایی جدّی ایوانجلیكها با یهودیان صهیونیست است. از نظر مذهبی، پروتستانها و مبلّغان ایوانجلیك ظهور مسیح را برای بنیاسرائیل و در بزرگداشت آنان ارزیابی میكنند و خود و عموم مسیحیان را وامدار بنیاسرائیل و خدمتگزار آنان میدانند. از همین رو، آنان فلسطین را به طور مطلق متعلّق به بنیاسرائیل دانسته و حاضر به هیچ گونه مذاكره و گفتوگویی در این باره با مسلمانان و فلسطینیان نیستند؛ ضمن آنكه آنان بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت یهودی در آن سامان را شرط ضروری بازگشت حضرت مسیح(ع) اعلام میدارند. پر واضح است كه آنان، با این رویكرد، خود را در تعرّض به قرآن و سركوب مسلمانان محق میشناسند و وجود آیات جهادی قرآن و رویكرد مجاهدان مسلمان به مبارزه برای آزادی قدس شریف را در تعارض با خواستهای خود تعریف میكنند، بنابراین، در تلاشی پیگیر، سعی در سركوب همه مسلمانان مجاهد و نفی هر گونه باور و حركت جهادی در میان مسلمانان میكنند.
غرب، راه نجات را در یك جنگ فراگیر میشناسد.
چنان كه ذكر شد، غرب در بن بست و بحران حاصل از تاریخ چهارصد ساله بیخدا و بیآسمان، قبل از آنكه با شرق اسلامی درگیر باشد، در خودش درگیر و مبتلاست. ادامه شرایط و روند فعلی كه از اوّلین سالهای قرن بیستم میلادی، نشانههایش نمودار شد، غرب را در خودش نابود میكند و آن را در حوزههای مختلف و در آستانه تاریخ جدید كه به نام دین و خدا متولّد شده است، به زانو در میآورد.
جز این، احیای اسلام و رشد و گسترش آن در میان ساكنان غرب بر سرعت فروپاشی میافزاید و این وضع جامعه غربی را در مناسبات سیاسی، اجتماعی و امنيّتی دچار چالش بزرگ ساخته و در برابر شرق اسلامی، در شرایط انفعالی جدّی قرار خواهد داد.
شاید بتوان بزرگترین هراس غرب را در قد برافراشتن قدرتی بزرگ در شرق اسلامی دانست. رقیبی كه در دوران كهولت و احتضار تاریخ، تفكّر و فرهنگ غربی، جوانی و برومندی را تجربه میكند.
این قدرت، به دلیل رویكرد دینی به عالم و داشتن ادّعای مدیریت كلان بر مبنای قوانین كتاب دینی اسلامی میتواند حوزه تمدّنی از دست رفته شرق را كه طيّ قرون گذشته از شرق دریای مدیترانه به غرب آن منتقل ساخت، دیگر بار به شرق منتقل ساخته و موجب بروز ركود و ریزش تمام عیار فرهنگی و تمدّنی مغرب زمین شود.
به همان سان كه با انتقال حوزه تمدّنی از شرق دریای مدیترانه، مشرق زمین دچار ركود و رخوت شد و به زیر سلطه غرب رفت.
كلام آخر آنكه، بنیاسرائیل، كه طيّ قرون گذشته و با آلت فعل قرار دادن غرب مسیحی و ساكنان غرب به بخشهای مهمّی از اهداف و استراتژیهای خود دست یافته است، برای اجرای آخرین بند از قصیده بلند سلطهجوییاش و تأسیس حكومت جهانی، فرصت چندانی ندارد. وقایع ذكر شده و شرایط موجود و مطرح حاكی از آن است كه چنانچه در حركتی عاجل و اقدامی سریع، امكان اعلام جهان تك حكومتی را نیابند، دیگر امكان دستیابی به فرصتی برای این امر وجود نخواهد داشت.
دستیابی به آخرین مرحله از این سناریوی جنگی، فائق آمدن بر همه بحرانها و بنبستها و از جمله متوقّف كردن روند رو به رشد اسلامگرایی در گرو ورود فراگیر به جنگ جهانی است. نبردی كه با عنوان جنگ صلیبی دوم، همه فرصتها و بهانهها را برای سركوب مسلمانان، غصب باقی مانده سرزمین فلسطین، سركوب نهضتهای اسلامی و بالأخره متوقّف كردن جریان توفنده انقلاب اسلامی ایران را ممكن میسازد.
ایجاد هیجان بالا تا سر حدّ ناشكیبایی در میان مسلمانان میتواند ضامن بمبی را بكشد كه غرب و سران مجامع مخفی یهودی، از آن برای آغاز آخرین یورش و بزرگترین آنها استفاده خواهند كرد. چنان كه، بالا گرفتن موج اختلافات داخلی در هر یك از سرزمینها و كشورهای اسلامی، امكان تضعیف قوا و توانایی بالقوّه و بالفعل آنان را سبب خواهد شد.
نمیتوان از این نكته غفلت كرد كه در این شرایط حسّاس، طرح شعارهای نو و شبه نظريّههای عامّه پسند، خارج از چهارچوب اصلی، بنای فرهنگی و سیاسی اجتماعی ایران اسلامی، زنگ خطری است كه غفلت از آن، به خسارات جبرانناپذیر میانجامد.
كلام خود را با این عبارت ختم میكنم.
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
والسّلام
اسماعیل شفیعی سروستانی
ماهنامه موعود شماره 134 و 135