چگونگي پيروزي در جنگ نابرابر با شيطان

0

دين به ما يك راه حل نشان داد كه ما مي توانيم جنگ نابرابر با شيطان را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان تغيير دهيم. يعني كاري بكنيم؛ ما او را ببينيم، او ما را نبيند و آن اين است كه برويم در قلعه خدا

 

 

 

 

وجود مبارك امام عسكري (ع) فرمود: بسم الله الرّحمن الرّحيم أقرب لي اسم الله الأعظم من سواد العين لي بياضها (1). يعني اگر اسم أعظمي شنيده ايد، كلمه طيّبه بسم الله الرّحمن الرّحيم به اسم أعظم، نزديكتر از سياهي چشم به سفيدي چشم است. وقتي گفتند نزديكتر، نظير دني فتدلّي فكان قاب قوسين أو ادني (2)، يعني لفظ رسا نيست. آنقدر اين كلمه طيّبه به اسم أعظم نزديك است كه در فضاي مردمك چشم، سياهي به سفيدي نزديك است.

كساني كه راهيان اين راهند، مي گويند: مؤمن خالص با “بسم الله الرّحمن الرّحيم” كاري مي كند كه ذات أقدس له با “كن” همان كار را انجام مي دهد.
يعني اگر كسي عبد محض خداي سبحان شد، به اذن خداي سبحان چونان عيساي مسيح، هم از گل به صورت پرنده مي سازد به اذن او و هم در او مي دمد به اذن او و هم آن طائر پر مي كشد به اذن او: و إذ تخلق من الطين كهيئه الطير بإذني، فتنفخ فيها بإذني فتكون طيراً بإذني (3). به اذن خدا، مرده را زنده مي كند؛ تحيي الموتي بإذني (4). به اذن خدا پرنده مي آفريند،به اذن خدا كار نفخت فيه من روحي (5) را انجام مي دهند، مانند آن. لذا گفتند: بسم الله الرّحمن الرّحيم از عبد محض، به منزله كن از ذات أقدس له است. يعني همان كار را خليفه خدا به اذن خدا انجام مي دهد.

طرح اين مسائل براي اين است كه روشن شود وضع اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السّلام) و اين كريمه اهل بيت كه همه ما در كنار مائده و مأدبه آن ذات مقدّس ايم، حساب جدائي دارد.

مطلب بعدي آن است كه ذات أقدس له درباره كار اين ذوات قدسي نهايت حرمت را رعايت مي كند و مهمترين آيات قرآن را درباره سيره و سنّت اهل بيت نازل مي كند. راز نزول برجسته ترين آيات درباره كارهاي اين ذوات مقدّس چيست؟ اينها مگر چه كردند و چه مي كنند؟

اخلاص علي (ع) در مبارزه با عبدود
در جريان خاتم بخشي وجود مبارك علي بن أبيطالب، يك راز است. همان راز در اطعام يتيم و مسكين و اسير مطرح است و همان راز در جريان جنگ خندق مطرح است. همان طوري كه آيات قرآني: يفسّر بعضها بعضاً؛ احاديث اهل بيت هم به شرح ايضاً؛ اعمال آنها هم به شرح ايضاً. يعني عمل آنها، سيره آنها، مفسّر يكديگر است.

چه جور مي شود كه كسي انگشتر عطا مي كند، ولايت الهي نازل مي شود، آيه: إنّما وليّكم الله (6) نازل مي شود و همگان را طرد مي كند؟! چه طور مي شود كه كسي سه شب مسكين و يتيم و اسير را سير مي كند،

آيات با جلال و شكوه هل أتي نازل مي شوند؟! چه داده اند، مهم نيست. چه جور داده اند، مهم است. ما از كجا بفهميم كه اين انگشتر فقط براي رضاي خدا بود؟ از كجا بفهميم كه اطعام يتيم و مسكين و اسير فقط براي خدا بود؛ آن را از زبان خود علي (ع) در جريان جنگ خندق مي فهميم.

در جريان جنگ خندق كه آن مدال پر افتخار نبوي به عنوان: ضربه علي يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين (7) درباره حضرت امير صادر شد كه همه اعمال و عبادات در كنار اين بركت تعبيه شد؛ در آنجا اخلاص بود، مثل ساير كارها.

امّا يك وقت اخلاصي است بدون رهزن و كمين، يك وقت اخلاص است با رهزن و كمين! يك وقت كسي شجاع است، دشمني را از بين مي برد، امّا نه دشمني كه عمرو بن عبدود باشد! يك وقت يك دشمن قهار و قدري را به خاك مي مالد. آن دشمن قهار و قدر، عمرو بن عبدود نبود؛ آن دشمن ديگري بود كه علي بن أبي طالب او را خاك مال كرد، بعد بر عمرو مسلّط شد و آن صحنه را همگان شنيده ايم.

آن عمرو وقتي به خاك افتاد، آن نقطه حساس و نفسگير شروع شد كه لحظه اي غفلت از آن حال، ممكن بود آن عمرو برخيزد، شمشير بگيرد و حمله كند؛ يا ياران را طلب كند و علي را از پا در بياورد. همه ديدند علي بن أبيطالب از سينه عمرو بن عبدود برخاست و كنار نشست. خود عمرو تعجّب كرد كه چرا برخاستي؟ الآن وقت برخاستن نبود! الآن مهمترين لحظه است كه بايد سر جدا كني. مگر الآن كسي كه رقيب را خاك كرد، از صحنه فاصله مي گيرد؟

حضرت فرمود: من يك عمرو بن عبدود قهار ديگري دارم، او را بايد به خاك بمالم، بعد تو را!! من تاكنون جز براي رضاي او كاري نكردم. الآن كه تو به صورتم تف انداختي، من غضبناك شدم. اگر سر عمرو بن عبدود را در آن حال قطع مي كرد، اين خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئاً (8) بود. اين، هم براي رضاي خدا بود، هم براي تأمين نفس و رضاي درون!

فرمود: من از سينه توي عمرو برخاستم، كنار نشستم، تا اين خشمم فرو برود و غضب نفساني رخت بربندد و غضب الهي ظهور كند و لا غير و فقط براي رضاي او سرت را جدا كنم. اين مي شود توحيد سره. اين مي شود عبد محض. اين مي شود الا لله الدين الواصب. ان اعبد الله مخلصاً له الدّين (9). خالصاً لوجه الله. هم دين واصب، يعني همه دين. هم دين خالص، يعني سره دين. كلّ دين خالصاً لوجه الله بشود تا شايسته آن حديث نبوي بشوم كه: ضربه علي يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين.

وگرنه جنگ بدر كه آغاز نبردهاي بي امان و نابرابر كفر عليه اسلام بود، خطر در آن روز بيشتر بود. اينكه قرآن از جنگ بدر نام مي برد، از روز حنين نام مي برد؛ فرمود: خداي سبحان شما را ياري كرد: ببدر و أنتم اذلّه (10). و يوم حنين إذ أعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم كثرتكم شيئاً (11). اين مضمون در جريان جنگ بدر و حنين نازل شده است و در جريان جنگ خندق به اين صورت نبود! ولي جايزه يوم خندق حساب ديگري دارد كه در روزهاي ديگر نبود!

اگر در آن روزها هم پيش مي آمد، علي همان علي بود، ولي پيش نيآمد. اين كمين كننده و اين رهزن، اين كه: لقد أضلّ منكم جبلّاً كثيراً أفلم تكونوا تعقلون (12)، اين كسي كه همه را، حتّي آدم را از بهشت به در كرد، اين در كمين نبود آن روز، يا نتوانست، يا موقعيّت نيافت و مانند آن.
نتيجه اينكه آن اخلاص لله محض كه در جنگ خندق ظهور كرد، باعث صدور اين حديث مي شود كه: ضربة عليّ يوم الخندق تعدل عبادة الثقلين. همان اخلاص باعث شد كه آيه: إنّما وليّكم الله نازل شد.

با همان اخلاص، صديقه كبري (س)، امام حسن “كريم اهل بيت” (ع)، حسين بن علي “الشهيد بكربلا” (ع)، در جريان يطعمون الطّعام، مي فرمايند: إنّما نطعمكم لوجه الله (13). نه چون شما يتيميد؛ آه شما، عاطفه ما را تحريك كرد! در جنگ خندق، غضب لله بود؛ نه لله و للنفس. در اطعام سوره هل أتي، آن اكرام لله بود؛ لا لله و للعاطفه و لضعف النّفس و لرقّه النّفس و مانند آن. آنجا عواطف حضوري ندارد. آنجا گرايش هاي نفساني ظهوري ندارد. اگر چنين شد، آيات، مرتب براي كسي نازل مي شود كه همسايه ديوار به ديوار اسم أعظم است. اگر امام عسكري فرمود: بسم الله الرّحمن الرّحيم همسايه ديوار به ديوار اسم أعظم است، آن طوري كه سياهي چشم همسايه تنگاتنگ سفيدي چشم است، اينها با اسم أعظم كار مي كنند.

ناچيز بودن علوم مراجع و علماء در برابر وحي
حالا برسيم به اينكه چه طور يك بانو به نام فاطمه معصومه آن چنان مي درخشد كه همه مراجع با جلال و شكوهي كه داشته و دارند، در پيشگاه يك بانو مثل سها (ستاره)هستند در برابر شمس!

مستحضريد كه هيچ حكيم و متكلّم و عارفي از يك سو و هيچ فقيه و اصولي از سوي ديگر، علوم خود را با وحي انبياء همتا ندانستند؛ يك و خود را با انبياء و اولياء هم سنگ ندانستند؛ دو. فرمودند: وحي، سلطان معارف و علوم است، علوم ديگر بندگان وحي اند. انبياء و اولياء و معصومين، امامند؛ ديگران رعيّت و امّتند. به طوري كه الآن كه جهان شاهد هفت ميليارد بشر است، اگر همه اين هفت ميليارد در حدّ مرحوم فارابي و بوعلي و شيخ انصاري و شيخ طوسي باشند، باز صادق است كه خدا بفرمايد: هو الّذي بعث في الاميّين رسولاً (14).

درست است يكي شيخ انصاري است و يكي شيخ طوسي است و يكي شيخ رئيس است، امّا در برابر وحي، همه شان امّي اند ! اين سخن نغز حكيم سنائي، همه حكماء و سرايندگان بعدي را وادار كرد كه به همين روال سخن بگويند تا هيچ كس خود را در برابر وحي و در برابر معصوم قرار ندهد. هر كس، هر چه دارد و هر چه هست، ريزه خوار اين مائده و اين سفره است. آن بزرگوار مي گويد:

مصطفي اندر جهان، آنگه كسي گويد كه عقل؟! آفتاب اندر سما، آنگه كسي گويد سها (15)؟!

با بودن وجود مبارك رسول گرامي (ص)، كسي اسم عقل را مي برد؟! با بودن آفتاب، كسي اسم سها را مي برد؟! “سها” آن ستاره ضعيفي است كه در سابق براي اينكه مشخّص بشود كي سليم الباصره است و نيست، مي گفتند: اگر شب ستاره سها را ببيند، معلوم مي شود چشم او سالم است. چرا كه آن، جزء ضعيفترين ستاره هاست.

شما مي بينيد وقتي ميلاد رسول گرامي (ص) فرا رسيد، همين ها كه بعد از حكيم سنائي آمدند، گفتند: مبادا كسي خيال كند عقل در برابر وحي است!

جامه سيه كرد كفر، نور محمد رسيد طبل بقا كوفتند ملك مخلد رسيد
دوش در استارگان غلغله افتاده بود كز سوي نيك اختران اختر اسعد رسيد
عقل در آن غلغله، خواست كه پيدا شود كودك هم كودكست گرچه به ابجد رسيد
(ديوان شمس)

يعني در ميلاد وجود مبارك رسول گرامي كه همه فرشته ها و آسماني ها به غلغله افتادند، عقل خواست خودش را نشان بدهد، گفتند: تو گرچه عقلي، ولي ابجدي! ابجد را كه در پيشگاه سلطان علوم راه نيست! اين حرف حكماست.

اين كه مي بينيد همه مراجع به منزله سهايند و اين بانو به منزله شمس است، براي اين است كه او وصل به همان اخلاص محض است. وصل به همان إنّما يريد الله (16) است. وصل به هل أتي است. وصل به إنّما وليّكم الله است. وصل به آيه مباهله است و مانند آن. مبادا كسي علوم حصولي و مفاهيم را كه احياناً ممكن است در پايان امر از انسان گرفته شود، با صاحبان علومي كه مي گويند: إنّي بطرق السّماء أعلم منّي بطرق الأرض (17) قياس كند!

در بيانات نوراني حضرت امير (ع) كه در نهج البلاغه است، سوگند ياد كرد؛ فرمود: قسم به خدا من اگر بخواهم، سرنوشت و آغاز و انجام تك تك شما را مي گويم: والله لو شئت أن اخبر كلّ رجل منكم بمخرجه و مولجه و جميع شأنه لفعلت و لكنّي اخاف أن تكفروا فيّ برسول الله (18). اينكه هميشه مي گويد: سلوني قبل أن تفقدوني، الآن پيامش اين است كه: قبل أن تموتوا از من سؤال كنيد. او كه نمي ميرد!

يك وقتي است كه به اصحابش مي گويد: قبل از اينكه من از دست شما بروم از من سؤال كنيد. اين معناي ظاهري سلوني قبل أن تفقدوني است. امّا به ما چه خطاب مي كند؟ به ما خطاب مي كند: قبل از اينكه بميريد به نهج البلاغه من مراجعه كنيد: سلوني قبل أن تموتوا. اين كتاب من به طرق آسماني أعلم و أعرف از طرق زمين است. قبل از اينكه از بين برويد، از من سؤال كنيد. بنابراين، اينها در آن محدوده اند. امّا وقتي به زمين آمدند، گرچه زميني اند، امّا آن استثناء سر جايشان محفوظ است.

شرافت چهارده معصوم
توضيح مطلب اينكه زيارت جامعه را كه همه ما مي خوانيم، اين يك توضيحي مي خواهد. در زيارت جامعه مي خوانيم كه: قبوركم في القبور، اسمائكم في الأسماء، أنفسكم في النّفوس (19)، اينها را مي خوانيم. اين يك توضيحي مي خواهد، يعني چه. وجود مبارك رسول گرامي (ص) فرمود: من يك بدني دارم، مثل شما. جسمي هستم و غذائي مي خورم، يأكل و يمشي في الأسواق (20) است كه مي بينيد؛ إنّما أنا بشر مثلكم (21). اين مال بدن من است. امّا تمام مزيّت من در آن استثناء به بعد است؛ لا أنّه يوحي ليّ أنّما إلهكم له واحد (22) و معارف ديگر نسبت به من وحي مي شود. شما از اين خبري نداريد. شما فقط با بدن من هستيد.

شما در آن خطبه نوراني حضرت امير در هنگام توديع، فرمود: كنت جاراً لكم جاوركم بدني ايّاماً قلائل (23). شما چند صباحي همسايه تن علي بوديد، علي را كه نمي ديديد! من هم با بدنم همسايه شما بودم، نه با جانم. من آن جائي كه مي گويم: إنّي بطرق السّماء أعلم منّي بطرق الأرض كه همسايه ندارم. شما اين يأكل و يمشي في الأسواق را ديديد و همسايه او بوديد. كنت جاراً لكم جاوركم بدني ايّاماً قلائل. نه جاوركم روحي! پس شما با تن علي سر و كار داشتيد، نه با جان علي.

وجود مبارك رسول گرامي (ع) فرمود: شما با جسم من كار داريد: لا أنّه يوحي ليّ. با روح من كه نيستيد! اگر توقّع داريد چيزي كه من يافتم، نصيب شما بشود؛ اين زهي خيال محال! يوحي ليّ كذا و كذا. ما يك حقيقتي داريم، آن حقيقت تنزّل كرده آمده در بين شما.

حالا برويم به سراغ زيارت جامعه تا برسيم به سراغ كريمه اهل بيت تا روشن بشود كه چگونه شرف مراجع در اين است كه در كنار سفره اين ذات مقدّسه باشند!

در زيارت جامعه مي گوئيم: شما نوري بوديد، محدق به عرش. عرشي بوديد و هم اكنون هم آنجا هستيد. به نحو تجلّي پايين آمديد، نه تجافي! خدا شما را مثل قرآن كريم آويخت، نه انداخت. خداي سبحان، باران را نازل كرده، يعني باران را انداخت. قرآن را نازل كرده، يعني قرآن را آويخت نه انداخت!

در اوّل سوره مباركه زخرف فرمود: حم والكتاب المبين. إنّا جعلناه قرآناً عربيّاً لعلّكم تعقلون و إنّه في امّ الكتاب لدينا لعليّ حكيم (24). هم اكنون هم لدينا است، هم اكنون عليّ حكيم است. شما فقط قرآن مبين را داريد كه دنباله اين حبل مستحكم است. آغاز اين حبل مستحكم كه عليّ حكيم است، پيش من است. كساني كه عدل اين قرآنند، آنها هم به شرح ايضاً. اين چهارده نفر هم با اين قرآن آويخته شدند، نه انداخته شدند! با بدن اينها شما سر و كار داريد، نه با جان اينها! اين چهارده نفر پيش ما عليّ حكيمند. هم اكنون عليّ حكيمند. هميشه بودند و هميشه هستند.

در زيارت جامعه دارد كه: كنتم محدقين بنور عرش. آنجا بوديد، محدق بوديد، محيط بوديد، مطيف بوديد، عرشي بوديد. ذات أقدس له منّ الله علينا شما را تنزّل داد، نازل كرد، به اين عالم آورد. مانند ديگران زندگي كرديد، يأكل و يمشي في الأسواق بوديد و رحلت كرديد و مرديد. در بين مردم بوديد، با مردم بوديد، براي مردم سخن مي گفتيد، براي مردم امامت مي كرديد و رحلت كرديد و دفن شديد: أنفسكم في أنفس، أرواحكم في الأرواح، ابدانكم في الأبدان، قبوركم في القبور (25)؛

امّا و صد امّا؛ فما أحلي اسمائكم. اما چقدر نام شما شيرين است! اين فما أحلي، آن مستثني را نشان مي دهد. با ما هستيد. از نظر بدن هستيد. مراجع ماضين ما در كنار مضجع ملكوتي اين كريمه هستند، امّا فما أحلي اسمها!! فما أحلي قبرها! فما أحلي كنيتها! فما أحلي علمها! فما احلي شأنها! فما احلي عصمتها! فما احلي عزّتها! اين كجا، مراجع كجا! اين كجا، حكما كجا! اين كجا، عرفا كجا! اين كجا، علماء كجا!
اين استثنائي كه در زيارت مباركه جامعه است، نظير همان استثنائي است كه وجود مبارك رسول گرامي (ص) كه همه عالم در آن استثناء غرق است، فرمود. فرمود: من با شمايم. لا أنّه يوحي ليّ. ما هم به اينها عرض مي كنيم: قبوركم في القبور؛ الآن هم در كنار اين مضجعيم. قبرها في القبور، امّا فما أحلي قبرها!!

توصيه آيت الله محمدتقي آملي
قبل از پنجاه سال، وقتي خواستم از حوزه علميه تهران به قم مشرّف بشوم، رفتم خدمت استادمان، مرحوم آقاي آشيخ محمّدتقي آملي؛ گرچه همه اساتيد، حشرشان با انبياء و اولياي الهي باشد، بزرگوارند امّا بعضي از اينها يك خصيصه اي داشتند كه در ديگران كمتر ديديم.
مرحوم آقاي نائيني (رض) در تقريظ مكاسبشان كه تقريراتشان چاپ شده، درباره ايشان فرموده: صفوه المجته دين العظام، حالا اين گونه از مقامات علمي در ديگران هم بوده و هست. امّا ديدن محضر آيت الله قاضي و با عالمان ديگر رابطه داشتن و شاگرد رؤياهاي صادق بودن و آن خاطره شيريني كه در همين شيخان ديد؛ او را در جايگاه برجسته اي قرار داده. ايشان مي فرمود: من يك روز عاشورائي بود، خسته بودم، آمدم حرم، بعد از زيارت رفتم قبرستان شيخان فاتحه خواندم، ديدم اين مؤمنين روي قبور نشسته اند. اين جور آدم ها كم هستند.

نظير اين حال از وجود مبارك حضرت امير در جريان بعد از صفين نقل شده كه فرمود: ديدم اينها روي قبور خودشان نشسته اند منتظر طلب مغفرت و رحمت اند. اين را مطمئن باشيد، آنچه يافت مي نشود، آنم آرزوست. از آدم كاسب اينها بر نمي آيد. از كسي كه دنبال نان و نام است، اينها بر نمي آيد. ولي حيف است آدمي كه مي تواند با اين خاندان رابطه داشته باشد، خودش را مفت از دست بدهد. اين علم ها ممكن است خداي ناكرده يك وقتي به جائي برسد كه فراموش شود: و منكم من يردّ لي أرذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئاً (26). اين هم نكره در سياق نفي است. در آخر عمر همه چيز را از دست آدم مي گيرند. حيف است آدم عمري زحمت بكشد و با دست خالي برود! مرحوم آشيخ محمّدتقي از اين سنخ آدم ها بود.

من دوبار و در دو حال ايشان را زيارت كردم؛ اين را عرض مي كنم تا معلوم بشود كه وقتي مي خواستم از ايشان خداحافظي كنم، بروم قم؛ به من چه گفت. دو بار در عالم رؤيا، دو حادثه براي ايشان پيش آمد. فرمود: من يك وقتي ديدم دشمني سخت به من حمله كرد. من هيچ چاره نداشتم. ديدم جانم در خطر است. دستش را گاز گرفتم كه از دستش نجات پيدا كنم. از شدّت درد بيدار شدم، ديدم دستم در دهان خودم است. به من گفتند: آقا! مواظب باش در اين عالم هيچ كسي با تو كار ندارد، مگر خودت: أعدي عدوّك نفسك الّتي بين جنبيك (27). كسي كاري با ما ندارد!

چگونگي پيروزي در جنگ نابرابر با شيطان
اين همه آسمان و زمين را خدا مسخّر كرده براي ما. به همه فرشته ها گفت: در برابر انسانيّت خضوع كنيد. فقط يك ابليس است با باندش.
در سوره مباركه كهف و اعراف، در بخش هاي فراواني ذات أقدس له فرمود: اين جنگ نابرابر است. دشمن، شما را مي بيند. شما او را نمي بينيد: إنّه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم (28). در جنگ نابرابر، وقتي دشمن قدر، شما را ببيند، شما او را نبينيد، مسلما شكست مي خوريد.

خدا غريق رحمت كند ابن طاووس را! اينها چه قدر شيرين فهمند! ايشان يك رساله اي نوشته و در آن فرمود: دين به ما يك راه حل نشان داد كه ما مي توانيم اين جنگ نابرابر را صد و هشتاد درجه به نفع خودمان تغيير دهيم. يعني كاري بكنيم؛ ما او را ببينيم، او ما را نبيند و آن اين است كه برويم در قلعه خدا. اگر رفتيم، كلمه لا إله لا الله حصني شد (29)، اگر ولايت عليّ بن أبيطالب (ع) حصني شد (30)، اين حصن است، دژ است، دژبانش خداست و دژبان فرعيش عليّ بن أبيطالب است.

آدم وقتي وارد اين قلعه شد، دشمنش را مي بيند، اما دشمن، او را نمي بيند. آن وفت أنتم ترونه و لا يراكم. فعلاً إنّه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم. اگر وارد آن قلعه شديد، إنّكم ترونه و لا يراكم مي شويد. اين همان است كه إنّ الّذين آمنوا و اتّقوا ذا مسّهم طائف من الشّيطان تذكّروا فذاهم مبصرون (31). شما مي بينيد، او نمي بيند. اين را طرد مي كند.

بار ديگر مرحوم آشيخ محمّدتقي آملي (رض) گفت: در عالم رؤيا ديدم دشمني به من حمله كرده. من هيچ چاره نداشتم. دست آوردم به چشم او كه آسيبي به چشمش برسانم. از شدّت درد بيدار شدم. ديدم دستم در چشم خودم است! آنجا هم ايشان به من فرمودند: مواظب باش. كسي كاري به تو ندارد. اين خودتي. به دنبال چه مي گردي؟ به دنبال نخود سياه مي گردي؟ مي خواهي دين و آخرت را يك جا هدر بدهي؟ دنبال چه مي گردي؟

وقتي رفتم از شيخ محمّدتقي آملي اجازه بگيرم تا به قم بروم فرمود: برو، آنجا كريمه اهل بيت است. فرمود: اين قبر، قبر عادي نيست. بزرگان، مراجع، حكماء، علماء، فقهاء و اصوليون آنجا دفنند. آنجا قبر دختر موسي بن جعفر است. اين قبر منشأ هزارها بركت است.

ببينيد اين حرف مال چهار هزار سال قبل است. همه انبياء اينطور بودند. اينها وارثان آن انبياء هستند. اوّلين بار ما اين فرمايش را از ايشان شنيديم، بعد ديديم حرفي است كه ميرداماد نقل مي كند. ايشان فرمودند: ارسطو و افلاطون را وجود مبارك موساي كليم و انبياي ديگر تربيت كرده اند. همانطوري كه حكماء و فقهاء را انبياي قبلي و بعدي تربيت كردند. شاگردان ارسطو هر وقت مطلب عميق علمي برايشان مشكل مي شد، مي رفتند كنار قبر ارسطو، آنجا مباحثه مي كردند و برايشان حل مي شد. اينها جزء موحّدان عالم بودند.

اين فرمايش را شيخ آملي اوّلين بار، قبل از پنجاه سال فرمودند. بعد ما آمديم، با قبسات مرحوم ميرداماد آشنا شديم. ديديم، بله. اين ميرداماد است. در قبسات، در صفحه مشخّص، مي گويد: امام رازي اين حرف را زده. امام رازي هم در كتاب المطالب العاليه گفته كه بناي شاگردان ارسطو اين بود؛ هر وقت مطلب علمي برايشان مشكل مي شد، مي رفتند كنار قبر و از آن قبر بركت مي گرفتند.

نورانيت مضجع شريف فاطمه معصومه (س)
اين را خود من بارها تجربه كردم؛ كتاب هاي عميق؛ حالا يا جواهر بود، يا اسفار را به روال عادي، در اينجا مطالعه مي كردم؛ اما همين كتاب را وقتي مي بردم در يك شهر ديگري، مي ديدم به كندي دارم پيش مي روم. اين را باور كنيد. اينجا انسان بهتر مي فهمد، خوشتر مي فهمد، عميقتر مي فهمد، در آفتاب است. اينها نه تعارف است، نه مجاز است، نه خداي ناكرده خرافات است! اين نور مرتّب مي آيد، اين ملائكه مرتّب نازل مي شوند.

اگر ذات أقدس له به رسولش فرمود: لا اقسم بهذا البلد و أنت حلّ بهذا البلد (32)، الآن همين طور است. اعتاب مقدّسه اين طور است؛ نجف اين طور است، كربلا اين طور است، كاظمين اين طور است، سامرا كه متأسفانه به اين وضع در آمده است؛ بارگاه ملكوتي امام دهم و يازدهم (ع) اين طور است. كريمه اهل بيت، مضجعش اين طور است. اين چنين نيست كه انسان فقط بيايد، زيارت بكند و ثواب اخروي ببرد! علم در اينجاست، كرامت در اينجاست، معنويت در اينجاست. حضور اينها منشاء رحمت و بركت است.

اين روايت از وجود مبارك امام رضا (ع) نقل شده است، مرحوم صدوق در توحيدشان نقل كردند. شايد ائمه ديگر هم فرمودند. وجود مبارك امام عسكري فرمود: ليست العبادة ب كثرة الصّلاة و الصّيام و إنّما العبادة كثرة التّفكر في امر الله (33). در معارف الهي، در اشكالات و شبهاتي كه شده، در اسماي حسنا، در رواياتي كه مربوط به معارف و اخلاق است، مربوط به مبداء و معاد است؛ اين بحث معاد انسان را عوض مي كند.
خدا غريق رحمت كند مرحوم آقاي شاه آبادي، استاد امام (رض) را! اين دو تا آيه قرآن را در رساله شذراتشان خيلي لطيف معنا كرده اند. در دو بخش قرآن ذات أقدس له فرمود: مواظب باشيد، فشار جان دادن كار آساني نيست. يك عدّه موقع مرگ سيلي مي خورند: و الملائكه يضربون وجوههم و أدبارهم (34). اين در دو جاي قرآن است. فرشتگان با سيلي زدن به صورت و با مشت زدن به پشت، جان او را مي گيرند.

مرحوم آقاي شاه آبادي در آن رساله گفتند: فرشتگان دنيا، مأموران و مدبّران الهي اند، در دنيا مواظبند. ديدند اين آقا عمر را تلف كرده، جا پر كرده، كاري هم انجام نداده، با مشت به پشتش مي زنند، او را از دنيا بيرون مي برند؛ اين يك. فرشته هاي مسئول برزخ مي بينند اين با دست خالي دارد مي آيد. به صورتش سيلي مي زنند كه عمري آنجا گذراندي، آخر چه آوردي اينجا؟ اينها را اين خاندان به ما گفتند.

بنابراين مي بينيد واقع حوزه علميه قم الآن منشأ بركاتي شده در شرق عالم و غرب عالم. اگر يك وقتي گفته مي شد: اطلبوا العلم ولو بالصّين (35)، اين تمثيل بود و نه تعيين وگرنه چين چيزي نداشت! كه لا و لابد بايد انسان چيني بشود. امروز به بركت انقلاب و خون هاي پاك شهداء، مي گويند: اطلبوا العلم و لو بقم. چيني مي آيد، شرقي مي آيد، غربي مي آيد؛ از تاشكند تا واشنگتن شما اينجا طلبه داريد. اين خون شهداء، صدور انقلاب، پيام را به مشرق برد، پيام را به مغرب برد و همه را آورد. اين از بركت بي بي است!! خيلي ها مي خواستند انقلاب بكنند، ولي بالأخره از قم بايد برخيزد. فرمود: پيامبر. چون تو در اين شهري، اين شهر محترم است. اين شهر مي شود بلد امين: لا اقسم بهذا البلد و أنت حلّ ب هذا البلد. اگر چنانچه اين كريمه در اينجا نبود، معلوم نبود قم به اين وضع، با اين بركات فراوان همراه باشد.

بنابراين بهترين فرصت اين است كه حوزه علميه، كماكان بهره هاي فراوان خودش را ببرد. محقّقان از حداكثر فرصت استفاده بكنند، دين پژوهان به شرح ايضاً. نويسندگان، گويندگان، مبلّغان الهي، همه اينها از اين مضجع ملكوتي حداكثر بهره را ببرند تا وجود مبارك ولي عصر (ارواحنا فداه) ظهوركند و اين انقلاب اسلامي به دست صاحب اصلي اش برسد.

پاورقي
1. بحارالأنوار/75/371/باب 29 ـ مواعظ أبي محمّد العسكري (ع) و كتبه لي أصحابه
2. نجم 8 و 9
3. مائده 110
4. مائده 110 ـ با تلخيص
5. حجر 29 و ص 72
6. مائده 55
7. بحارالأنوار 39/2
8. توبه 102
9. زمر 11
10. آل عمران 123
11. توبه 25
12. يس 62
13. انسان 9
14. جمعه 2
15. ديوان حكيم سنائي
16. (آيه تطهير)؛ احزاب 33
17. نهج البلاغه خ 189
18. نهج البلاغه خ 175
19. مفاتيح الجنان زيارت جامعه كبيره
20. فرقان 7 ـ با تلخيص
21 و 22. كهف 110
23 نهج البلاغه خ 149
24. زخرف 1 تا 4
25. مفاتيح الجنان زيارت جامعه كبيره
26. حج 5
27. بحارالأنوار/67/64/باب 45
28. اعراف 27
29. كشف الغمّه/2/308
30. عيون اخبارالرضا (ع)/2/136
31. اعراف 201
32. بلد 1 و 2
33. مستدرك الوسائل/11/184
34. انفال 50 و محمّد 27
35. وسائل الشيعه/27/27

بيانات حضرت استاد علامه جوادي آملي است پيرامون مقام و منزلت اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) و كريمه اهل بيت( سلام الله عليها)

 

فارس نیوز

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!