در صدر اسلام نيز در اثر همين بى تفاوتى و دنياطلبى و رفاهجويى مردم و مسئولان، ديرى نپاييد كه حكومت عدل اسلامى حضرت على عليهالسلام از بين رفت و حكومت ظلم و جور بنى اميه سراسر سرزمين اسلامى را فراگرفت و فرهنگ اصيل اسلامى نابود گرديد و مىخوارگى و دنيا پرستى پادشاهان، شيوهى رايج حاكمان جور در سرزمينهاى اسلامى گرديد و فرهنگ عمومى مردم نيز رو به ديگرگونى نهاد.
تعريف فرهنگ و تهاجم فرهنگى
————————————
فرهنگ را اين گونه مىتوان تعريف كرد:
فرهنگ عبارت است از مجموعه مايه هايى كه رفتار انسان را از رفتار حيوانات مشخص و ممتاز مىسازد.
بنابراين سه بخش اساسى براى فرهنگ مىتوان در نظر گرفت:
اول ـ شناختها و باورها؛
دوم ـ ارزشها و گرايشها؛
سوم ـ رفتارها و كردارها.
تهاجم فرهنگى را نيز مىتوان چنين تعريف كرد: تلاش جامعهاى براى تحميلِ فرهنگ خود بر جامعهى ديگرى كه فرهنگى جداگانه دارد، يا دست كم، ايجاد نوعى دگرگونى در فرهنگ آن جامعه.
آيا هجوم فرهنگى، هميشه نامطلوب و زشت است يا ممكن است گاهى پسنديده باشد؟
اين مطلب به جنبهى ارزشى بحث مربوط است كه بايد آن را به تفصيل بررسى كرد. ولى، به طور اجمال مىتوان گفت كه هجوم فرهنگى، هميشه زشت و نكوهيده نيست. اگر جامعهاى فرهنگ منحط، ارزشهاى دروغين، باورهاى غلط و شناختهاى نادرست داشته باشد و جامعهى ديگرى، به انگيزهى الهى و به قصد اصلاح بكوشد باورهاى غلط آن را به ارزشهاى صحيح تبديل نمايد، اين كار ناپسند و نكوهيده نيست، ولى معمولاً از تهاجم فرهنگى، تأثيرگذارى نا به جا و ناحق اراده مىشود كه گروهى دربارهى جامعهى ديگر انجام مىدهند و مىخواهند دگرگونىهاى نامطلوبى در آن جامعه به وجود آورند كه از ديدگاه كسانى كه از آن به هجوم تعبير مىكنند، اين دگرگونىها نامطلوب است.
دگرگون ساختن فرهنگ جامعهى ديگر ممكن است در سه بخش اساسى خودنمايى كند:
الف) در بخش شناختها و باورها، بينش افراد را به خدا، جهان و انسان تغيير دهند؛
ب) در بخش ارزشها و گرايشها، غير از شناختهايى كه انسانها به هر چيز دارند، لازم است در زندگى آنها ارزشهايى نيز مطرح باشد؛ زيرا زندگى بدون اعتقاد به يك سلسله ارزشها، شكل انسانى پيدا نمىكند. وقتى زندگى انسان، از زندگى حيوانات ديگر جدا خواهد بود كه خوب و بد در آن مطرح باشد. كسانى كه كارهايى را با عنوان خوب بودن انجام مىدهند و كارهايى را به عنوان اين كه بد است ترك مىكنند، به ارزشهاى انسانى پاى بند هستند. ولى جامعهها، در شناخت خوب و بد و ارزش و ضد ارزش، با هم اختلاف نظر دارند. حال اگر جامعهاى سلسله ارزشهايى را پسنديد و به آنها دل بست، اگر ديگران در پى تغيير آن ارزشها برآيند، اين كار در بُعد ارزشى، هجوم فرهنگى است؛
ج) در رفتارها و كردارها: وقتى باورها و ارزشها تغيير كنند، خود به خود رفتار انسانها هم دگرگون خواهد شد. از اين رو تهاجم كنندگان فرهنگى، مىكوشند در الگوهاى رفتارى افراد جامعه زير تهاجم، تغييرهايى به وجود آورند.
خلاصه اين كه منظور از تهاجم فرهنگى در جامعهى ما، اين است كه شناخت مردم ما را نسبت به جهان و انسان و ارزشهايى كه به آنها دل بستهاند و شيوهى رفتار فردى و اجتماعى مان را، به گونهاى كه به نفع خودشان باشد، تغيير دهند.1 و حاضرند تا براى برنامههاى به اصطلاح، اصلاحى خود، دستورهاى يكسان غربى، را كه بر اساس فرهنگ غرب طرح ريزى شده است. در ايران نيز به اجرا در آورند. بر همين اساس سياست تساهل و تسامح را پيشهى خود ساختهاند. به نظر آنان رسيدن به هدف، وسيله را برايشان توجيه مىكند. فرانس فانون در كتاب “دوزخيان روى زمين ” مىنويسد:
توجه به بيگانه، ناشى از احساس حقارتى است كه از سوى مهاجم به مدافع القاء مىشود و نتيجهى چنين القايى، حصول بيزارى و انزجار نسبت به فرهنگ خود است، خودگريزى، خودزدايى، تقرب به بيگانه و تشبه به او، وجوه مختلف بيزارى از خويش نام مىگيرد.2
زمينههاى تهاجم فرهنگى
——————————
پس از بيان مقدمهاى كوتاه دربارهى فرهنگ و تعريف آن، همچنين تعريف تهاجم فرهنگى، اكنون زمينههاى اين تهاجم را كه به دقت و تأمل فراوان نيازدارد، بررسى مىكنيم. البته برخى عنوانهاى اين بحث، با شيوههاى تهاجم تشابه ظاهرى دارند كه اندكى ژرف نگرى، وجه تمايز اين دو بحث را روشن مىكند.
زمينههاى داخلى
———————
اگر به ديدهى انصاف بنگريم، در درون كشور و نظام اسلاميمان كاستىهايى پديد آمده است كه دشمن را بيش از پيش در هجمهى ناجوان مردانهاش، اميدوار ساخته است. اكنون پس از سالها شايسته است كه ضعفها و كاستىهاى موجود را بدون هيچ گونه سطحى نگرى و قشرى گرايى بررسى كنيم و صادقانه به اشكالها و اشتباهات گذشته اعتراف كرده و درصدد جبران آن برآييم.
ضعف فرهنگِ اجتماعى و مذهبى مردم
——————————————–
از ديرباز در اثر مسئوليت ناپذيرى حاكمان اين مرز و بوم و سياست عقب نگهداشتن مردم از پيشرفت فرهنگى، به خاطر چند روز حكومت بيشتر بر آنان، تودهى مردم آن گونه كه بايسته و شايسته است، درك عميق از عظمت فرهنگى و ژرفاى معارف دينيشان ندارند. گروهى بر اين باورند كه فرهنگ گذشتهشان، نمىتواند آنان را به پيشرفت و تمدن برساند. بر همين اساس آنان تمدن غربى را كه ظاهرى آراسته دارد، الگويى براى خود تصور مىكنند. بنابراين نداشتن درك درستى از فرهنگ خودى و سستى مبانى اعتقادى مردم، از زمينه هايى است كه باعث مىشود تمدن خودى را دست كم بگيرند و سرانجام سبب رويكرد آنان به ويژه برخى جوانان به فرهنگهاى مهاجم مىگردد. به دليل همين آمادگى و پذيرش و حتى خواست مردم، دشمن فرهنگ خود را به آسانى در شكلهاى گونه گون وارد كشور مىكند.
نبود قوانين اسلامى در ادارهى كشور
—————————————–
از آنجا كه سالها، پادشاهان جور و استبداد بر اين مرز و بوم، حكومتى بر اساس قانونهاى اسلامى پياده نكردهاند و حتى در رژيم گذشته نيز قوانين ادارهى كشور همچون قانون اساسى، از كشورهاى اروپايى الگوبردارى شده بود، به همين دليل بسيارى از قوانين اساس غربى داشتند و حتى در نظام جمهورى اسلامى نيز برخى از قوانين پس ماندهى رژيم طاغوتى هستند، مانند نظام بانك دارى.
كاربرد قوانين غيراسلامى و نبود قانونهاى اسلامى، از دلايلى است كه سبب بى اعتمادى عامهى مردم، به ذخيرههاى فرهنگى دينى خود، مىشوند و در نتيجه آن را در ادارهى جامعه، ناكارآمد مىپندارند. همين موضوع سبب مىگردد آنان پذيراى قوانين غربى شوند. بنابراين كوتاهى دريافتن قوانين اسلامى، از عوامل گرايش مردم به فرهنگ بيگانه و سرانجام نفوذ و تهاجم آن فرهنگ به درون كشور است.3
الگوپذيرى از قوانين كشورهاى غربى و شرقى
—————————————————
يكى از بلاهايى كه دامن گير اين مرز و بوم شده است، وابستگى فكرى برخى تحصيلكردگان در غرب و تأثيرگذارىهاى آنان در برنامهريزىهاى كلان كشور براساس همان انديشههاى ديكته شدهى غربى است.
دورهى شكلگيرى انديشه، بسيارى از مديران، زمانى بوده است كه آنان به آموختن دانش مديريتى و برنامهريزى بر اساس نظام سرمايهدارى غربى مشغول بودهاند. دانشگاهها و استادان غربى ملزماند آموزههاى اساسى نظام سرمايهدارى را به عنوان نيروى پويايى اين نظام به دانشپژوهان بياموزند.
كسانى كه تحصيلات خود را در غرب گذراندهاند، در پى اجراى آموختههاى شان در كشور مىباشند؛ در حالى كه اساسا زير ساختهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى و مذهبى ما با آموختههاى آنان، تفاوت ماهوى دارد. البته بسيارى از آنان داراى تعهد و حس وطن دوستى و ملىگرايى هستند، و قصد خيانت ندارند، ولى ناخواسته چنان روشهاى اشتباهى را در پيش گرفتهاند، به رَغم حُسن نيت آنان، اين كار خسارتهاى سنگينى بر اقتصاد و فرهنگ كشور زده است و فرهنگ مديريتى غربى را وارد كشور كرده است. اساسا يكى از دلايل عمدهى نفوذ فرهنگ غربى، همين برنامهها و قانونهاى ديكته شده غربى هستند كه به دست عناصر داخلى غرب زده، اجرا مىشوند.
كمرنگ شدن ارزشهاى انقلاب و اسلام
———————————————
آفتى كه همواره بسيارى از انقلابها را تهديد و زمينه را براى تهاجم فرهنگى فراهم مىكند، واپسگرايى و دور شدن از آرمانهاى نخستين و هدفهاى بلند آنهاست. تجربه نشان داده است كه در بيشتر انقلابهاى جهانى، با گذر زمان، اهداف انقلاب نيز فراموش شده و حتى بنيان گذاران اصلى آن نيز به مسلخ پاىبندى به آرمانشان، ذبح گرديدهاند. تنها انقلابى كه هيچ گاه هدف و آرمان آن دستخوش فراموشى نگرديد، انقلاب بزرگى امام حسين عليهالسلام است كه پس از سالها، امروزه راه گشاى آزادگان جهان است. هم چنان كه ماهاتما گاندى ـ رهبر انقلاب هندوستان ـ الگوى خويش را در مبارزه با ظلم و استبداد، امام حسين و قيام خونين او معرفى مىنمايد.
انقلاب اسلامى ما نيز اگرچه الهام گرفته از انقلاب سرخ حسينى است، ولى با گذشت زمان و به دلايل گوناگون از جمله، دنياپرستى و مقام پرستى برخى مسئولان و توطئههاى جهانى دشمن و… با خطرهاى جدى رو به رو است. واقعيت اين است كه به رغم وجود رهبرى شجاع و الهى و بصير و مدير و مدبر و پايدارى گروهى از نيروهاى انقلاب، بسيارى از شعارهاى اساسى اوّل انقلاب، همچون حمايت از محرومان، عدالت اجتماعى، كم شدن فاصلهى طبقاتى، آموزش و پرورش رايگان، اجراى حدود و احكام اسلام، مبارزه با فقر و فساد و تبعيض، و… تا اندازهاى به فراموشى سپرده شده است. بر همين اساسى رهبر معظم انقلاب، حضرت آيتاللّه خامنهاى مدظلهالعالى همواره بر اجراى هدفهاى اوليهى انقلاب تأكيد كرده و خطر بزرگِ فراموشى آرمانها را با گفتار و كردارشان گوشزد مىكند. دورى از آرمانها و بدقولى به مردم سبب نااميدى برخى از مردم از انقلاب گرديده است. هر جامعهاى نيازمند ارزشهاى اجتماعى است وقتى كه اين ارزشهاى ملى و مذهبى، خوار شمرده شده و ناكارآمد معرفى شوند، چگونه مىتوان مردم، به ويژه جوانان را به فرهنگ و آيين خودى اميدوار نگه داشت.
رفاهطلبى مسئولان و مردم
——————————-
رفاهطلبى مردم هم از عواملى است كه به روى آوردن آنان به فرهنگ بيگانه كمك مىكند.
در صدر اسلام نيز در اثر همين بى تفاوتى و دنياطلبى و رفاهجويى مردم و مسئولان، ديرى نپاييد كه حكومت عدل اسلامى حضرت على عليهالسلام از بين رفت و حكومت ظلم و جور بنى اميه سراسر سرزمين اسلامى را فراگرفت و فرهنگ اصيل اسلامى نابود گرديد و مىخوارگى و دنيا پرستى پادشاهان، شيوهى رايج حاكمان جور در سرزمينهاى اسلامى گرديد و فرهنگ عمومى مردم نيز رو به ديگرگونى نهاد.
اكنون نيز با روى آوردن مردم به ثروت اندوزى و فخرفروشى مادى و رفاه زدگى و بى تفاوتى، ترس اين هست كه فرهنگ ملى و مذهبىمان نيز تأثير پذيرفته و فرهنگ ابتذال جاىگزين آن شود؛ چرا كه ذاتا رفاهطلبى و دنيا پرستى با فرهنگ غربى رابطهى مستقيم و با فرهنگ ملى و دينى ما ارتباط معكوس دارد. بنابراين هر چه اين ويژگى در مردم بيشتر گردد، به همان مقدار از فرهنگ خودى دور، و به فرهنگ بيگانه نزديكتر خواهيم شد. اين همان تجربهى تلخى است كه مسلمانان اندلس نيز آن را آزموده و طعم تلخ آن را چشيدند.
عملكرد بد برخى از مسئولان
——————————–
با كمال تأسف برخى از مسئولان نظام كه بر سر سفرهى خون شهيدان و ايثارگرى ايثارگران و… نشستهاند، خواسته يا ناخواسته، آرمانهاى اصيل انقلاب را از ياد برده و در اثر نشست و برخاست با بيگانگان، خويشتن را باخته و هويت خود را گم كردهاند. ثروت اندوزى و مقام پرستى را پيشهى خود ساختهاند و بدين سان زمينه بدبينى مردم را به كُليت نظام فراهم آوردهاند. گروهى نيز با خيانت به بيتالمال و دست اندازى به آن، رشوه خوارى، تبعيض، فاميل سالارى، مديريت و خلاصه باظلم و ستم به محرومان و ستمديدگان، سبب نارضايتى مردم شده و آنان را به اركان نظام بدبين كردهاند. در واقع دامنهى فساد و تبانى و سوءاستفادهى مسئولان از سرمايههاى عمومى به اندازهاى است كه كشور ما دچار نوعى آنارشيسم4 پنهان شده است و خلاف كاران به گونهاى، دست به دزدى و غارت مىزنند كه انكارترسى از دستگاه نظارتى ندارند. با اين شرايط، مردم محروم و ستمديده، كه بدنه اصلى جامعه هستند، به اين نتيجه مىرسند كه روحانيت و دين نمىتواند با متخلفان برخورد كند و بايد از غربىها الگو گرفت.
تندروىها در آغاز انقلاب
—————————
در آغاز انقلاب، برخوردهايى گاه غيرمنطقى با مردم صورت گرفت و كجروىهايى به نام انقلاب انجام مىپذيرفت كه سبب دل زدگى گروهى از مردم به انقلاب گرديد. زشتى اين عملكردها آن گاه شديدتر گرديد كه آن را به نام اسلام و امام و حزب اللّه انجام دادند. بى ترديد با هر عمل افراطى كه به نام اسلام و انقلاب و امام و حزب اللهى انجام مىشد، عدهاى از مردم از صف به هم پيوستهى ملت انقلابى جدا شده و نسبت به اسلام و انقلاب اسلامى و روحانيت و حكومت دينى ديد منفى پيدا مىكردند. عوامل بيگانه نيز با بزرگ نمايى برخى كارهاى نادرست، به اين آتش نيم افروخته، دامن زدند و اسلام را، خشن و زورگو و مستبد معرفى كردند. سرانجام همين كارهاى غيرمنطقى زمينهى توجه دادن عدهاى از مردم به حكومتها و فرهنگهاى اروپايى را فراهم كرد؛ چراكه آنان تصور مىكردند كرامت انسانى و آزادى بيان در فرهنگ غربى، بهتر و بيشتر محترم است.
البته بايد گفت: حسابِ اجراى احكام حيات بخش اسلام در آغاز انقلاب از اين مقوله جداست و اعدام تبهكارانى چون هويدا و سران خون خوار رژيم پهلوى برگ زرينى است كه بر تارك افتخار مسئولان نظام مىدرخشد.
وجود خواص منفىگرا
————————
در هر نظامى، افرادى هستند كه براى رسيدن به خواهشهاى نفسانى شان به هر گونه همكارى با بيگانگان حاضر هستند و كمترين پاى بندى ملّى و مذهبى ندارند. اين عناصر زبون به شكلهاى مختلفى همچون ملى گرايى و تشكلهاى دانشجويى و احزاب و… پيدا مىشوند و با شعارهاى فريبندهى هوادارى ازمردم و آزادى و غيره برخى افراد بى اطلاع را به خود جذب كرده و آن گاه با ايجاد شك و شبهه و بزرگنمايى نقطه ضعفهاى نظام، مردم را به عملكرد حاكمان اسلامى بدبين مىكنند. وظيفهى اينان كه يا دستور از بيگانه مىگيرند و يا شالودهى فكرىشان را بيگانگان طرح ريزى كردهاند، اين است كه عملكرد نظام اسلامى را ناموفق و غيرعقلانى و نادرست جلوه دهند و در همين راستا با نفوذ در اركان مديريتى و برنامه ريزى كشور، به عنوان خواص شمرده شده و با قيافهى اپوزيسيونى5 كه از لحاظ روانى گيرايى هم دارد، سعى در انحراف مردم دارند. اين مقدمهى خطرناكى براى نفوذ افكار غربى در جامعهى ماست. با نگاهى به تاريخ مشروطه و حتى روزهاى آغاز انقلاب اسلامى و حوادث پس از دوم خرداد 1376، آشكارا مىيابيم كه چنين كسانى براى پيشبرد اهداف شومشان، روزنامهها و دانشگاهها را به عنوان بهترين و پرثمرترين راه انتخاب كردهاند و با به كارگيرى اين مجموعهها، افكار عامهى مردم را به اسلام و انقلاب خدشه دار مىكنند. بنابراين نفوذ اين خواص منفى گرا و عملكردهاى شوم آنان از عواملى است كه براى حضور فرهنگ بيگانه و مهاجم در كشور زمينهسازى مىكنند.
عقب ماندگى علمى و صنعتى
———————————-
علم و صنعت برگ برندهاى است كه دولتهاى قدرتمند آن را براى استعمار ملتهاى ضعيف به كار گرفته و مىگيرند. ريشهى پيشرفت غربىها، دانشى است كه آنان از مسلمانان به ارث بردهاند. فيزيك، هندسه، رياضى، ستارهشناسى، پزشكى، معمارى و هنر و صنعت نساجى و شهرسازى و بهداشت و غيره، همگى، دانش هايى هستند كه به گواه كتابهاى تاريخى اسلام و غرب، اروپاييان آنها را از پيشينهى شرقىها آموختهاند.
بنابراين غربيان به اصطلاح متمدن كه روزى گاليله را به خاطر طرح علمىاش، يعنى “ثابت بودن خورشيد و حركت زمين به دور آن ” به مرگ يا توبه محكوم كرده بودند، در اثر ارتباط با مسلمانان به چنان پيشرفتهايى رسيدند؛ اين نشان افتخارى است كه تاابد بر تارك شرقيان خواهد درخشيد.
با تأسف فراوان، به دليل بى كفايتى حاكمان و سستى تودهى مردم مسلمان، در مسير پيشرفت علمى و صنعتى تمدن اسلامى، وقفهاى، پيش آمد كه از آن پس غربىها با استفاده از توان علمى و فرهنگى مسلمانان گوى سبقت از آنان ربودند. البته تداوم اين انقلاب علمى و صنعتى غرب نيز مرهون توان علمى و انديشهى دانشمندان مسلمانى است كه بسيارى از آنان از كشورهاى شرقى هستند كه با نام مغزهاى فرارى در غرب خدمت مىكنند.
در اثر فرهنگ غربى و تبليغات دروغينش، نوعى احساس حقارت و عقب ماندگى فرهنگى ـ تمدنى در جوانان مسلمان پديد آمد كه روح و انديشهى آنان را كه محور اصلى پويايى هرجامعه است، تسليم فرهنگ غرب نمود و همين حالت خود كم بينى، زمينهى فاجعهى بزرگى هم چون تهاجم فرهنگى را ايجاد كرد.
فراموشى نسل جوان
————————-
از مسايل مهم نظام اسلامى، توان بالقوهى جوانان است. در دوران دفاع مقدس از اين نيرو به بهترين وجه بهره بردارى شد و با تكيه بر نيروى تواناى جوانان ايران زمين، هشت سال در برابر انواع سلاحهاى پيشرفتهى دشمن ايستادگى كرديم. ولى با پايان جنگ و سرگرم شدن مسئولان نظام به حل مشكلات ديگر از جمله بازسازى خرابىهاى جنگ، اصلاح صنعت و بازبينى در سياست خارجى و…، سالها جوانان كشور، فراموش شدند و بدين گونه نيروى خلاّق جوان كشور به حال خود واگذاشته شدند و از توان آنان در راه پيشرفت كشور استفاده نشد. از اين رو، آنان اين انرژى را در مسير انحراف و عوامل مشكل زاى ديگر صرف كردند.
با استفاده از اين فرصت، دشمنان دست كم يك نسلِ ما را از فرهنگ خودى بيگانه كردند و ما تازه دريافتهايم كه دچار چه غفلت بزرگى شدهايم.
بنابراين، بهترين راه ايستادگى در برابر تهاجم بىامان فرهنگى غرب، درك كردن نسل جوان و پرداختن به مشكلات اساسى آنان است.
زمينههاى خارجى
———————
علاوه بر زمينههاى داخلى، بسترسازى هايى هم در خارج ازكشور صورت مىگيرد كه در تهاجم فرهنگى نقش مهمى دارد. اساسا دشمنى كه در پى استعمار جهانى است و براى ملتهاى ديگر ارزش قايل نيست و دنيا را دهكدهى جهانى مىداند كه خود كدخداى آن است، براى اين هدف، تدبيرهاى لازم را هم انديشيده است. در همين راستا به برخى زمينهها كه از آنها به زمينههاى خارجى تهاجم فرهنگى ياد مىشود؛ اشاره مىگردد.
تبليغات
———
امروزه، از تبليغات به عنوان عاملى تعيين كننده استفاده مىشود و برنامهاى به نتيجه مىرسد كه تبليغات ابتدايى آن گسترده و درست انجام يافته باشد. مثلاً اگركشورى قصد حمله به كشور ديگرى را داشته باشد، نخست بايد به دلايل حمله اشاره كرده و حمايت جهانى را از اين كار جلب نمايد و در همين راستا بايد در توجيه عمل خود، تبليغات همه جانبهى جهانى صورت دهد.
غربىها با تبليغات گسترده چنين وانمودهاند كه مدينهى فاضلهاى كه شرقيان در پى آن هستند، در پرتو فرهنگ غرب به دست مىآيد. آنان آزادىِ افسارگسيخته و متضاد با آرامش اجتماعى را درجهت كرامت انسانى معرفى كرده و برآوردن غريزهى جنسى را به هر نحو ممكن، پاسخى طبيعى و منطقى به خواهشهاى نفسانى انسان مىپندارند. آنان عملكردهاى وحشيانه و غيرمنطقى اربابان كليسا در قرون وسطا را عَلَم مىكنند و سپس عملكرد آنان را با آموزههاى بزرگان اسلام، هم نواخت معرفى مىنمايند. و اينگونه مىكوشند پيشينهى ملى ـ مذهبى جوانان را بسان فرهنگ قرونِ وسطا بشناسانند. سارتر در مقدمه كتاب “دوزخيان روى زمين ” نوشتهى فرانس فانون مىنويسد:
عدهاى از جوانان آفريقايى و آسيايى را چند ماهى به آمستردام، پاريس، لندن و بروكسل مىآوريم و مىگردانيم، پس از چند روزى آنان را لباس اروپايى مىپوشانيم و اصطلاحات اروپايى را به دهانشان مىريزيم و از محتويات فرهنگ خودشان، خالى مىكنيم. آن گاه اينان شكل بلندگوهاى پوچى را مىگيرند كه ما بايد به كشورهايشان باز گردانيم. آن وقت اينها، همانند طوطى، هر چه را بگوييم، بدون آن كه معنايش را بفهمند، باز مىگويند و آن چه را بكنيم در حدّ ادا در آوردن مىكنند و مىپندارند كه خودشانند كه مىگويند و مىكنند.6
برترى علمى، صنعتى، نظامى و سياسى
گفتيم كه از قرن هجدهم ميلادى به بعد، يك خيزش علمى و صنعتى و به دنبال آن نظامى و سياسى به وقوع پيوست و اروپاييان رفته رفته از مسلمانان پيشى گرفتند.
در كنار اين پيشرفت، آنان با سوء استفاده از وابستگى مسلمانان به علم و صنعت فرهنگشان را نيز ضميمهى فن آورى و صنعتشان كردند و به كشورهاى اسلامى فرستادند. چرا كه هر كدام اين مقولهها، فرهنگِ مصرفِ ويژهاى دارند، كه در هر جا كه باشند، همان تأثير فرهنگىاش را نيز بر جا خواهند نهاد. مثلاً اگر مسلمانان بخواهند از علم و صنعت غرب بهره برند، طبيعتا واژگان غربى و چگونگى كاربرد هر صنعت پيشرفته كه با فرهنگ غرب همساز است نيز، در قاموس فرهنگى مسلمانان وارد خواهد شد. اين مطلب در دو مقولهى نظامى و سياسى نيز حاكم است.
تهاجم فرهنگى و شيوههاى آن7
————————————
دشمن در اين تهاجم همه جانبه از شيوههاى زير بهره مىجويد:
1ـ تربيت دست آموزها؛
2ـ ارايهى الگوها و نمونهها؛
3ـ جدا كردن جوانان از باورهاى دينى؛
4ـ ارايهى معيارهاى فرهنگ غرب؛
5ـ تبليغ فراماسونرى؛
6ـ تشكيل مسابقههاى ادبى، هنرى، علمى و ورزشى در سطح جهان منطبق بر ارزشهاى غربى؛
7ـ نفوذ مستشاران خارجى و شركتهاى چند ملّيتى؛
8ـ مطرح كردن دموكراسى و حقوق بشر به شيوهى غرب
9ـ تلاش براى نابودى انديشههاى مخالف؛
10ـ ادعاى دلسوزى براى آزادى مطبوعات؛
حال به توضيح مختصر هر يك از شيوههاى فوق مىپردازيم:
1ـ به طور كلى تمام كسانى كه بر مردم تأثيرگذارند، بهترين عوامل نفوذ و گسترش فرهنگ بيگانه مىباشند. اين عده معمولاً در امور فرهنگى، علمى و سياسى مشغولند. اين گروه اگر از هويت فرهنگى و ملى خود بريده، و به مهرههاى دست استعمار تبديل گردند، با زبان و قلمشان مىكوشند تا فرهنگ غرب را جاى گزين فرهنگ ملى ـ بومى خود نمايند. “تقىزاده ” ـ بيگانه پرست عصر مشروطيت ـ در مجلهى “كاوه ” مىنويسد:
به عقيدهى نويسنده امروز چيزى كه به حد اعلا براى ايران لازم است و همهى اين وطن دوستان ايران با تمام قوا بايد در آن راه بكوشند و آن را بر همه چيز مقدم دارند، سه چيز است كه هر چه دربارهى شدت و لزوم آن مبالغه شود، كمتر از حقيقت گفته شده است. نخست قبول و ترويج تمدن اروپا بلاشرط و قيد، و تسليم مطلق شدن به اروپا، و اخذ آداب و عادات و رسوم و تربيت و علوم و صنايع و زندگانى و كل اوضاع فرنگستان بدون هيج استثنا… و خلاصه اين كه ايران بايد ظاهرا، باطنا، جسما، و روحا فرنگى مآب شود و بس.
2ـ ارايهى الگوى غربى براى افراد جامعه از شيوههاى ديگر تهاجم فرهنگى است. غربىها با استفاده از وسايل ارتباط جمعى مانند: كتاب، مجله و روزنامه و رسانههاى گروهى راه ورود جنسها و الگوهاى دلخواهشان، همچون لباس و آرايش و شكلهاى گوناگون دكوراسيون و تزيين خانهها ويلاها، باغها و گل خانهها و مدلهاى گران قيمت خودروهاى غربى را فراهم مىنمايد. بر اساس الگوهاى تحميلى غربى يك زن تنها آن گاه زيبا مىشود كه سراپا غرق در آرايش به شيوهى غربى باشد يا يك ساختمان آنگاه كامل خواهد بود كه به طور دقيق بر اساس روشهاى مهندسى غرب ساخته شده باشد. هرچند بر طبق نيازهاى واقعى صاحبان آن نباشد. به طور كلى شخص با تمدن كسى است كه راه و رسم برخورد با ديگران و غذا خوردن و صحبت كردن اروپايى را تقليد كند.
مصرف گرايى يكى از شاخصهاى الگوپذيرى از غرب بود كه پيش از انقلاب به شدت ترويج مىشد و غربىها و دست نشاندهى آنان براى بازاريابى كالاهاى اروپايى با تبليغات خود در مردم احساس نياز دروغين به كالاهاى خود ايجاد مىكردند كه اين نيز يكى از شيوههاى تهاجم فرهنگى بود.
3ـ به فساد و تباهى كشاندن جوانان از شيوههاى ديگر تهاجم فرهنگى دشمن است؛ چرا كه آنان نشان پويايى و نشاط جامعه هستند و با به انحراف كشاندن آنان جامعه نيز پذيراى هر گونه فساد و بىبند و بارى خواهد گشت، لجام گسيختگى و گستردن دام شهوترانى رايجترين و شايد آسانترين روش به فساد كشاندن اين قشر مهم جامعه است.
4ـ از ديگر روشهاى عملى دشمن در راستاى نابودى فرهنگ ملى و اسلامى ارايهى معيارهاى ارزشى فرهنگ غرب و القاى آن به افراد جامعه است. معيارهاى زندگى غربى عبارتند از: رفاه مادى، بهرهجويى و لذتجويى افسار گسيخته و سرانجام زندگى در چهارچوب حيات مادى و حيوانى به دور از معنويات و اخلاق و انسانيت. بنابر معيار ارزشى غرب، انسان با تقوا اگر از امتيازهاى مادى بىبهره باشد، ارزش ندارد. بىتوجهى به آينده و روزمرّه بودن از معيارهاى ديگرى است كه خطرهاى شومى براى اجتماع بشرى دارد؛ چرا كه بىتوجهى به معاد و روز واپسين و حساب و كتاب آنجا سبب هر ظلم و جورى مىتواند باشد.
5ـ فرهنگ و هنر انقلابى ريشهى حقارت و از خود بيگانگى را در جامعه مىخشكاند. و مانع بزرگى براى سلطهگرى استعمارگران به شمار مىآيد. از اينرو استعمار مىكوشد با گوشهگير كردن ادب و هنر انقلابى، هنر بازدارندهى غرب را مطرح سازد و بدين وسيله هنرمندان روشنانديش و روشنگرا را با برچسبهاى گوناگون از صحنهى هنر و انديشهى جامعه حذف نمايد؛ چرا كه با گوشهنشين كردن اين عناصر مسلمان، شجاع و ميهن دوست است كه به هدف شيطانى خود كه نابودى فرهنگ و تمدن ملتهاست، مىتواند برسد.
6ـ اعزام مستشاران خارجى در سطح نظامى و اقتصادى و تأسيس شركتهاى چند مليتى توسط قدرتهاى غربى هم چون آمريكا و انگليس، يكى ديگر از عوامل گسترش غرب گرايى در ملتهاى دنياست. مأموريت اين مستشاران اين است تا با نفوذ در اركان نظامى و اقتصادى ملتها، كنترل و هدايت، بازوهاى حياتى آنان رابه دست گيرند و روحيهى مصرفگرايى، بىبند و بارى، تنبلى، روآوردن به دنيا و دورى از معنويات و اخلاق را در آنان پرورش دهد. مثلاً در ايرانِ پيش از انقلاب نزديك به 50 هزار مستشار آمريكايى وجود داشت كه به وظيفهى سياسى ـ فرهنگى خود در جهت تخريب باورهاى ملّى ـ مذهبى مردم ما مىكوشيدند.
7ـ يكى ديگر از روشهاى هجوم فرهنگى دشمن طرح و تفسير مفاهيمى همچون، آزادى و دموكراسى و…. به شيوهى غربى است. اين مفاهيم معانى گوناگونى دارند. نظامهاى استعمارى با تفسير اين مفاهيم مطابق با اهداف خود در راه گمراه كردن يا تحريك تودهى مردم تلاش مىكنند.
8ـ نابودى هر گونه انديشه و باور مخالفى كه سلطه گرى غرب را به زير سؤال برد، از ديگر روشهاى اين تهاجم شيطانى است. بر همين اساس بود كه كتاب آيات شيطانى به دستور استكبار جهانى نوشته شد و باورهاى دينى مسلمانان جهان را به تمسخر گرفت تا به اين ترتيب اين عقيده مخالف را از قداست انداخته و از قدرت نفوذ آن بكاهد.
9ـ ادعاى دلسوزى براى مطبوعات از ديگر شيوههاى تهاجم فرهنگى است. غرب با شعار آزادى مطبوعات مىكوشد تا كشور ما را مخالف آزادى مطبوعات و اهل قلم جلوه دهد و با اين كار نظام اسلامى را در موضع انفعال قرار داده و بدين وسيله مجوز آزادى قلم به دستان غافل يا مزدور را بگيرد و روزنامهها و مجلههاى كشور را ترجمان انديشههاى پليد خود سازد.
البته شيوههاى ديگرى غير از آن چه گفتيم نيز وجود دارد كه دشمن در تهاجم بىامان فرهنگى خود از آنها سود مىجويد كه فرصت پرداختن به آنها نيست.
در اين مجال به برخى ابزاراهاى دشمن در تهاجم فرهنگى خلاصهوار اشاره مىكنيم:
1ـ خبرگزارىهاى جهانى؛
2ـ مطبوعات؛
3ـ رسانههاى ديدارى و شنيدارى؛
4ـ سينما و تئاتر؛
5ـ مواد مخدر؛
6ـ كالاهاى صادراتى.
امروزه، مردم در پى آنند تا خبرهاى جاى جاى دنيا را فورا دريافت كنند و اين مهم، جز با حضور خبرنگاران و ابزار و وسايل فنى پيشرفته و نظام خبررسانى گسترده حاصل نمىشود. از آن جا كه نيل به اين مقصود براى بيشتر دولتهاى موجود جهان ميسر نيست سازمانهاى جاسوسى دنيا با در اختيار گرفتن خبرگزارىهاى مهم با سازمان دهى هزاران خبرنگار ،به بازتاب خبرهاى تأمين كنندهى منافع خودشان اقدام مىكنند و از درج هر گونه خبر مغاير با هدفهاى استكبارى شان، پرهيز مىنمايند. بدين سان مردم و رسانههاى خبرى ديگر كشورها، تنها مصرف كنندهى اخبار جهت دار استعمارگران مىگردند. آسوشيتوپرس، يونايتدپرسِ آمريكايى، رويتر انگليسى و فرانس پرس فرانسوى، از جملهى اين بنگاههاى خبرى استعمارى مىباشند.
غرب با رسانههاى گروهى اعم از كتاب و مجله و روزنامه و بولتنها و ارسال آنها به كشورهاى دنيا كه بيشتر در قالب مطالب علمى و فرهنگى و پژوهشى و پزشكى و غيره صورت مىگيرد، مىكوشد تا فرهنگ جهان سومىها را از آنان بگيرد.
راديو و تلويزيون به عنوان فراگيرترين رسانهى گروهى ابزار مهمى براى پيشبرد اهداف تهاجم فرهنگى به حساب مىآيد. مردم با چهرههاى راديو و تلويزيونى، احساس وابستگى و نزديكى مىكنند و از اينرو، حركات و رفتار و گفتار آنان در مردم اثر مىگذارد و در فرهنگ عمومى مردم نفوذ مىكنند. دشمنان در اين راستا كوشيدهاند تا فرهنگ خويش را در همين قالب به مردم دنيا تحميل كنند و از اين روست كه همواره برنامههاى راديويى و ماهوارهاى را با هزينههاى هنگفتى، توليد و پخش مىكنند. امام خمينى رحمه الله دراينباره مىفرمايد:
دستگاه راديو و تلويزيون چنانچه من كرارا گفتهام، يك دستگاهى است كه حساسترين دستگاههاى تبليغاتى هر كشورى است كه هم از طريق بصر و هم از طريق سمع از آن استفاده مىكنند و آن طورى كه مردم به راديو و تلويزيون توجه مىكنند، به هيچ دستگاهى آن طور توجه نمىكنند. از دستگاه كوچكى كه براى بچهها گذارده مىشود تا آن برنامههايى كه براى ديگران.
استكبار غربى هم چنين با بهرهگيرى از هنر سينما و تئاتر و شيوههاى پيچيده توليد فيلم، مفاهيم كليدى خود را كه همواره نقش تخريب كنندگى ارزشهاى فرهنگهاى ديگر را به عهده دارد، در قالبى زيبا و گيرا در ميان مردم ترويج مىكنند و اين گونه راه را براى نفوذ و چپاول ديگر ملتها هموارتر مىكنند. در سينماى كنونى كشورمان نيز گروهى از عناصر نادان يا غرضورز با پرداختن به مفاهيم ضد ارزشى وزنده كردن فسيلهاى فكرى غربى پيش از انقلاب، دقيقا به عنوان مزدور افتخارى غرب عمل مىكنند كه جاى بسى تأمل و تأسف است.
يكى از آسانترين و گستردهترين روشهاى غارت فرهنگى كشورها، به كارگيرى مواد مخدر است. سرمايه داران غربى شرقىهاى متعهد به اصول انسانى را همچون آتشفشانى خاموش مىبينند كه روزى براى آنان خطر آفرين خواهد بود، لذا مىكوشند تا با گستردن دام اعتياد به مواد مخدر، جوانان اين كشورها را به سستى و تنبلى اندازند و آنان را از تأثيرگذارىهاى كارساز بازدارند. آنان خوب مىدانند كه اين معتادان ديگر توليدكنندهى فكر و انديشه و هادى جامعهى خويش نخواهند بود. آنان با اين كار راه نفوذ فرهنگشان را هموار مىكنند. امام رحمهماللهدر اين زمينه مىفرمايد:
شما اين رايك مسئله اتفاقى ندانيد كه منباب اتفاق يك دستهاى هرويين فروش شدهاند و يك دستهاى هم مبتلا شدهاند. اين همه يك توطئهاى است كه قدرتهاى بزرگ به اين وسيله ضربه مىزنند.
قدرتهاى افسونگر غرب، كالاهاى صادراتىشان را نيز ابزارى براى پيشبرد هدفهاى فرهنگى خود قرار دادهاند. آنان با سوء استفاده از فقر مادى و نيازهاى علمى، صنعتى و فنى كشورهاى جهان سوم، و با ترفندهاى گوناگون، زمينهى ورود فرهنگ خودشان را فراهم ساخته و با دستهاى پنهان و آشكار خويش به چپاول منابع ارزندهى آنان مىپردازند.
آنان با تشديد و ترويج اين گسستگى فكرى، ملتها را استحالهى فرهنگى كرده و در دامهاى استعمارى خود اسير مىكنند. ورود اين كالاهاى تجارى غربى علاوه بر بار فرهنگى همراهش، انديشه و سرمايههاى اين كشورها را در راه سازندگى به تعطيلى مىكشاند. مردم در مواجهه با كالاهاى مصرفى ارزان قيمت غربى، از يك سو انگيزهى توليد درداخل كشوررا از دست مىدهند، و از سويى ديگر با فرورفتن در گرداب فسادانگيز رفاهطلبى از تفكر در آرمانهاى اصيل و پشتيبانى از آنها باز مىماند. اين همان نتيجهاى است كه دشمن در پى آن است.
ديدگاه امام و رهبرى دربارهى تهاجم فرهنگى
==========================
گفتار و كردار بزرگان و راهنمايان الهى، در تاريخ همچون مشعل فروزانى، راه گشاى حقيقتجويان بوده است. در زمينهى فرهنگ و تهاجم فرهنگى نيز دو پيشواى آگاه انقلاب امام خمينى رحمهماللهو آيتاللّه خامنهاى مدظلهالعالى، رهنمودهاى روشنى بخشى دارند كه از آنها در اين زمينه سود مىجوييم.
امام خمينى در وصيتنامهى الهى ـ سياسىشان، با بر شمردن افتخارهاى ملى ـ مذهبى مسلمانان، آنان رابه پيروى شايسته از امامان معصوم عليهمالسلام و فرهنگ سياسى، اجتماعى، اقتصادى و نظامى آنان فرا مىخوانند.8 ايشان با تأكيد بر بىنيازى مسلمانان و جامعه اسلامى به فرهنگ استعمارى غرب مىفرمايد:
از جمله نقشهها كه مع الاسف تأثير بزرگى در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادى به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاى استعمارزده از خويش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است؛ به طورى كه خود را و فرهنگ و قدرت خود را هيچ گرفتند و غرب و شرق ـ دو قطب قدرتمند ـ را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگى به يكى از دو قطب را از فرائض غيرقابل اجتناب معرفى نمودند و قصهى اين امر غمانگيز، طولانى، و ضربههايى كه از آن خورده و اكنون نيز مىخوريم كُشنده و كوبنده است و غمانگيز اين كه آنان ملتهاى ستم ديده زير سلطه را در همه چيز عقب نگهداشته و كشورهايى مصرفى بار آوردند و به قدرى ما را از پيشرفهاى خود و قدرتهاى شيطانى شان ترساندهاند كه جرأت دست زدن به هيچ ابتكارى نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاى خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم و اين پوچى و تُهى مغزى مصنوعى موجب شده كه در هيچ امرى به فكر و دانش خود اتكا نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم. بلكه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتكار اگر داشتيم، نويسندگان و گويندگان غرب و شرق زدهى بىفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومى ما را سركوب و مأيوس نموده و مىنمايند و رسوم و آداب اجنبى را هر چند مبتذل و مفتضح باشد، با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحى و ثناجويى، آنها را به خورد ملتها داده و مىدهند. فى المثل اگر در كتاب يا نوشته يا گفتارى چند واژهى فرنگى باشد، بدون توجه به محتواى آن با اعجاب پذيرفته و گوينده و نويسندهى آن را دانشمند و روشن فكر به حساب مىآورند و از گهواره تا قبر به هر چه بنگريم اگر با واژهى غربى و شرقى اسمگذارى شود مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پيشرفتگى محسوب و اگر واژههاى بومى خودى به كار رود، مطرود و كهنه و واپسزده خواهد بود.9
و در ادامه مىفرمايد:
وارد كردن كلاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصا طبقهى جوان به اقسام اجناس وارداتى از قبيل ابزار آرايش و تزيينات و تجملات و بازىهاى كودكانه و به مسابقه كشاندن خانوادهها و مصرفى بار آوردن هر چه بيشتر كه خود داستانهاى غمانگيز دارد و سرگرم كردن و به تباهى كشاندن جوانها كه عضو فعال هستند، با فراهم آوردن مراكز فحشا و عشرتكدهها و دهها از اين مصائب حساب شده، براى عقب نگه داشتن كشورهاست.10
ايشان در بيان ديگرى دربارهى يكى از مراكز مهم فرهنگى كشور، يعنى دانشگاهها مىفرمايد:
… و اما در دانشگاه، نقشه آناست كه جوانان را از فرهنگ و ادب و ارزشهاى خودى منحرف كنند و به سوى شرق يا غرب بكشانند و دولتمردان را از بين اينان انتخاب و بر سرنوشت كشورها حكومت دهند، تا به دست آنها هر چه مىخواهند انجام دهند. اينان كشور رابه غارت زدگى و غرب زدگى بكشانند. و قشر روحانى با انزوا و منفوريت و شكست، قادر بر جلوگيرى نباشد و اين بهترين راه است براى عقب نگه داشتن و غارت كردن كشورهاى تحت سلطه…11.
و آن گاه مىفرمايد:
نجات دانشگاه از انحراف، نجات كشور و ملت است.12
اين بيان گوهربار نيز از اوست كه:
بايد ملت غارت شده بداند كه در نيم قرن اخير آن چه به ايران و اسلام ضربه مهلك زده است، قسمت عمدهاش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيت ديگر با برنامههاى اسلامى و ملى در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند، هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمريكا و شوروى فرو نمىرفت و هرگز قراردادهاى خانه خراب كن بر ملت محروم غارت زده، تحميل نمىشد و هرگز پاى مستشاران خارجى به ايران باز نمىشد و هرگز ذخاير ايران و طلاى سياه اين ملت رنج ديده در جيب قدرتهاى شيطانى ريخته نمىشد… اگر مجلس و دولت و قوهى قضاييه و ساير ارگانها از دانشگاههاى اسلامى و ملى سرچشمه مىگرفت، ملت ما امروز گرفتار مشكلات خانه برانداز نبود و اگر شخصيتهاى پاك دامن با گرايش اسلامى و ملى به معناى صحيحش… از دانشگاهها به مراكز قواى سه گانه راه مىيافت، امروزِ ما غير امروز، و ميهنِ ما غير اين ميهن… بود.13
حضرت امام در فراز ديگرى خطاب به مسؤلان وزارت ارشاد مىفرمايد:
ما اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرتها را از كشورخود كوتاه كرديم، مورد تهاجم تبليغاتى تمام رسانههاى گروهى وابسته به قدرتهاى بزرگ هستيم. چه دروغها و تهمتها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرتها به اين جمهورى اسلامى نو پا نزده و نمىزنند… قدرت تبليغاتى ما بسيار ضعيف و ناتوان است و مىدانيد كه امروز جهان، روى تبليغات مىچرخد و با كمال تأسف، نويسندگان به اصطلاح روشن فكر كه به سوى يكى از دو قطب گرايش دارند، به جاى آن كه در فكر استقلال و آزادى كشور و ملت خود باشند، خودخواهىها و فرصتطلبىها و انحصارجويىها به آنان مجال نمىدهد كه لحظهاى تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند… و مسئلهى تبليغ تنها به عهدهى وزارت ارشاد نيست، بلكه وظيفهى همهى دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است.14
آن گاه خطاب به وزارت امورخارجه مىفرمايد:
بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانهها نشريات تبليغى داشته باشند و چهرهى نورانى اسلام را براى جهانيان روشن نمايند كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همهى ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمىهاى دوستان، خودنمايى نمايد، اسلام جهان گير خواهد شد.15
رهبر كبير انقلاب در وصيتنامهى خود چنين مىآورد:
راديو تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاى مؤثر تباهى و تخدير ملتها، خصوصا نسل جوان بوده است. در اين صد سال اخيربه ويژه نيمهى دوم آن، چهنقشههاى بزرگى از اين ابزار، چه در تبليغ ضد اسلام و ضدروحانيت خدمتگزار و چه در تبليغ استعمارگران غرب و شرق كشيده شد و از آنها براى درست كردن بازار كالاها استفاده گرديد، بهطورى كه افتخار بزرگ فرنگى مآب بودن در تمام شئون زندگى از رفتار و گفتار و پوشش و فرم آن به ويژه در خانمهاى مرفّه يا نيمه مرفه بود و در آداب و معاشرت و كيفيت حرف زدن و به كار بردن لغات غربى در گفتار و نوشتار به صورتى بود كه فهم آن براى بيشتر مردم غير ممكن… بود. فيلمهاى تلويزيون از فراوردههاى غرب يا شرق بود كه طبقهى جوان زن و مرد را از مسير عادى زندگى و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوى بىخبرى از خويش و شخصيت خود و يا بدبينى و بدگمانى به همه چيز خود و كشور خود حتى فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشِ [خود سوق مىداد.16]
آنگاه در بيانى بسيار مهم دربارهى مقابله با تهاجم فرهنگى مىفرمايد:
اكنون وصيت من به مجلس شوراى اسلامى در حال و آينده و رييس جمهور و رؤساى جمهور ما بعد و به شوراى نگهبان و شوراى قضايى و دولت در هر زمان آن است كه نگذارند اين دستگاههاى خبرى و مطبوعات و مجلهها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند و بايد همه بدانيم كه آزادى به شكل غربى آن كه موجب تباهى جوانان و دختران و پسران مىشود، از نظر اسلام و عقل محكوم است و تبليغات و مقالات و سخنرانىها و كتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومى و مصالح كشور حرام است و بر همهى ما و همهى مسلمانان جلوگيرى از آنها واجب است و از آزادىهاى مخرب بايد جلوگيرى شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آن چه بر خلاف مسير ملت و كشور اسلامى و مخالف با حيثيت جمهورى اسلامى است به طور قاطع اگر جلوگيرى نشود، همه مسئول مىباشند و مردم و جوانان حزب اللهى اگر برخورد به يكى از امور مذكور نمودند، به دستگاههاى مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهى نمودند، خودشان مكلف به جلوگيرى هستند.17
مقام معظم رهبرى ـ حضرت آيتاللّه خامنهاى مدظله العالى ـ نيز بارها با تبيين موضوع تهاجم فرهنگى، ديدگاه روشنى دراينباره ارايه دادهاند. ايشان با جدا دانستن تهاجم و تبادل فرهنگى مىفرمايد:
تبادل فرهنگى لازم است و هيچ ملتى از اين كه معارفى را در تمام زمينهها از جمله فرهنگ و مسايلى كه عنوان فرهنگ به آن اطلاق مىشود، از ملتهاى ديگر بياموزد، بىنياز نيست. در هميشهى تاريخ هم همين طور بوده و ملتها در رفت و آمد هايشان با يكديگر، آداب زندگى، خلقيات، علم، نحوهى لباس پوشيدن، آداب معاشرت، زبان، معارف و دين را از هم فراگرفتهاند. اين مهمترين مبادلهى ملتها باهم بوده كه از تبادل اقتصادى و كالا هم مهمتر بوده است. بسيار اتفاق افتاده كه اين تبادل فرهنگى به تغيير مذهب يك كشور، انجاميده است. مثلاً در شرق آسيا بيشترين چيزى كه اسلام رابه كشورهايى مثل اندونزى، مالزى و حتى قسمتهاى مهمى از شبه قاره برده، دعوت مبلغين نبود، بلكه رفتار آحاد ملت ايران بود. تجار و سياحان ايرانى به اين مناطق رفتند و شما مىبينيد در سايهى همين رفت و آمدها يك ملت بزرگى كه امروز شايد بزرگترين ملت اسلامى در آسيا باشد، يعنى كشور اندونزى، مسلمان شدند… اين معنى تبادل فرهنگى است كه خوب و مطلوب است.18
آنگاه مىفرمايد:
تهاجم فرهنگى به اين معناست كه يك مجموعهى سياسى يا اقتصادى براى اجراى مقاصد خاص خود و اسير كردن يك ملت به بنيانهاى فرهنگى آن ملت هجوم مىبرند. آنها هم چيزهاى تازهاى را وارد اين كشور و ملت مىكنند، اما به زور، و به قصد جاى گزينى كردن آنها با فرهنگ و باورهاى ملى، آن ملت كه نام اين، تهاجم فرهنگى است.19
رهبر معظم با بر شمردن وجه تمايز تبادل و تهاجم فرهنگى مىفرمايد:
در تبادل فرهنگى، هدف بارور كردن و كامل كردن فرهنگ ملى است، ولى در تهاجم فرهنگى، هدف ريشهكن كردن و از بين بردن فرهنگ ملى است. در تبادل فرهنگى، ملتِ گيرندهى فرهنگ، چيزهاى مطبوع، دلنشين، خوب و مورد علاقه را مىگيرد. فرض كنيد ملت ايران مىبيند اروپايىها ملتى هستند سخت كوش و داراى روح خطر كردن، اگر ملت ما اين صفات را از آنها ياد بگيرد، خيلى خوب است… در تبادل فرهنگى، ملتِ فراگيرنده، نقاط درست و چيزهايى كه فرهنگ او را كامل مىكند، تعليم مىگيرد؛ مثل يك انسانى كه ضعيف است و دنبال غذا يا دواى مناسب مىگردد تا آن را مصرف كند و سالم بشود. در تهاجم فرهنگى، چيزهايى را كه ملت مورد تهاجم، مىدهند، خوب نيست و بد است. مثلاً وقتى اروپايىها تهاجم فرهنگى را به كشور ما شروع كردند، روحيهى وقتشناسى، شجاعت، خطر كردن در مسايل و تجسس و كنجكاوى علمى را براى ما نياوردند و سعى نكردند تا با تعليمات و تبليغات و پىگيرى، ملت ايران، يك ملتِ داراى وجدان كارو وجدان علمى بشود. آنها فقط بىبند و بارى جنسى را وارد كشور ما كردند. ملت ما در طول هزاران سال دوران اسلامى، داراى مبادلات جنسى، يعنى رعايتهاى مربوط به زن و مرد بود. اروپايىها كه هميشه و در تمام مدت شب و وروز ميخانهها و مىگسارىهايشان برقرار بود، مىخواستند اين عادت شوم و فاسد را وارد جامعهى ما بكنند.20
و در ادامه مىافزايد:
در تهاجم فرهنگى، دشمن نقطهاى از فرهنگ خود را به اين ملت مىدهد و وارد اين كشور مىكند كه خود مىخواهد.
…در بحث تهاجم فرهنگى بايد ملت مورد تهاجم را به بيمارى تشبيه كنيم كه به زمين افتاده و نمىتواند حركتى انجام دهد و دشمن او مىآيد، آمپولى رابه او تزريق مىكند. معلوم است آمپولى را كه دشمن به او تزريق مىكند چيست؟… تبادل فرهنگى از طرف ماست، ولى تهاجم فرهنگى از طرف دشمن انجام مىشود تا فرهنگ خودى را ريشهكن كند… تبادل فرهنگى در هنگام قوت و توانايى يك ملت است، ولى تهاجم فرهنگى در روزگار ضعف يك ملت است؛ لذا شما در تاريخ مىبينيد كه وقتى استعمارگرها در آسيا و آفريقا و آمريكاى لاتين وارد شدند، قبل از آن كه سياستمدارها و سربازها و قزاقهاى خود را به آن مناطق وارد بكنند، ميسيونهاى مسيحى و هيئتهاى تبشيرى مسيحىشان راوارد كردند. سرخ پوستها و سياه پوستها را اول مسيحى كردند و بعد طناب استعمار را به گردنشان انداختند.21
ايشان با بيان ناكامىهاى گوناگون دشمن در مبارزه عليه انقلاب اسلامى مىفرمايد:
دشمن بايك محاسبه فهميد كه جمهورى اسلامى را با تهاجم نظامى نمىشود از بين برد… لذا فهميدند كه بايد عقبهى ما را بمباران كنند… عقبهى ما در مبارزه با قلدرى استكبار جهانى، فرهنگ ما بود.
منطقهى عقبهى ما اخلاق اسلامى، توكل به خدا، ايمان و علاقه به اسلام بود… دشمن هم كور نبود و اينها را ديد و تحليل كرد… يكى از كارهاى آنها تحقير و منزوى كردن جريان ادب و هنر و فرهنگ انقلابى در كشور بود.22
آن گاه مىفرمايد:
بنده احتمال مىدهم كه اين مجامع (هنرى غربى) حتى جايزهى نوبل را هم بدهند به يكى از همين عناصر به اصطلاح فرهنگى ضد اسلامى و ضد انقلابى، براى اين كه آنها را در دنيا بزرگ و عناصر انقلابى را منزوى كنند. اين تهاجم فرهنگى نيست؟ تهاجم فرهنگى مثل خود كار فرهنگى ،يك كار آرام و بىسر و صدا است. يكى از راههاى تهاجم فرهنگى اين بود كه سعى كنند جوانهاى مؤمن را از پاى بندهاى متعصبانه به ايمان، منصرف كنند. مانند همان كارى كه در قرنهاى گذشته در “اندلس ” كردند. جوانها را ريختند در عالم فساد شهوت رانى و مىگسارى. اين كارها در حال حاضر دارد انجام مىگيرد.23
سپس در بيان ديگرى مىفرمايد:
حذف روحانيت يكى از ابعاد تهاجم فرهنگى است. اين تهاجم فرهنگى گاهى هم متأسفانه به وسيلهى خودىها انجام مىگيرد.24
زيباترين بيدار باش قافله سالار انقلاب اين عبارت اوست كه فرمود:
دشمن از راه اشاعهى فرهنگ غلط، فساد و فحشا سعى مىكند جوانهاى ما را از دست ما بگيرد. كارى كه از لحاظ فرهنگى، دشمن مىكند، نه تنها يك تهاجم فرهنگى، بلكه بايد گفت يك شبيخون فرهنگى است.25
پي نوشت
__________________________________________________________________________________
1 . تهاجم فرهنگى، محمد تقى مصباح يزدى، ص 71.
2 . تهاجم فرهنگى، سيد مرتضى حسينى اصفهانى، ص 67.
3 . روزنامهى جام جم، حسين انتظامى، 10/4/81، ص 13.
4 . “آرْشْ ” در لغت يونانى به معنى حكومت است و “آنارشى ” يعنى “بدون حكومت يا زمامدار و لذا معاف از مصايب اجتماعى “. طبق فلسفهى آنارشيسم، هر قدرت سياسى متمركز، بدون استثناء به ظلم و ستم گرى در جامعه مىانجامد. لذا حكومت و دولت، مورد لزوم نيست. به عقيدهى ايشان مردم خود مىتوانند به وسيلهى تشكيل دستههاى هم كارى، كارخانجات و مزرعهها و فروشگاهها را به نحو آزاد و با هم آهنگى اداره كنند. بدون لزوم حكومت يا هر نوع آژانس مجرى قانون. پيشواى آنارشيسم جديد، پيرژوزف پرودون (pierre joseph proudhon) فرانسوى است كه به پدر آنارشيسم معروف است. نك: مكتبهاى سياسى، بهاءالدين پازارگاد، ص 33.
5 . پوزيسيون(opposition): به معناى مخالفت يا مخالفان مىباشد. مجموعهاى از احزاب يا گروهها كه در برابر حكومت و قدرت مندان قرار مىگيرند و با روشهاى گوناگونى مانند سخنرانى، شركت در اعتصابها، استفاده از قانون اساسى براى رسيدن به اهداف ويژه و كوشش براى تشكيل دولت فعاليت مىكنند. (نك: واژهنامهى سياسى، نعمتاللّه همايونى، ص 5).
6 . نك: راههاى تهاجم فرهنگى، حسين اصفهانى، ص 69.
7 . تهاجم فرهنگى، مركز تحقيقات اسلامى سپاه، ص 110 ـ 137.
8 . صحيفهى انقلاب، امام خمينى، ص 53.
9 . صحيفهى انقلاب، امام خمينى، ص 70.
10 . صحيفهى امام، ص 72.
11 . همان، ص 73.
12 . همان، ص 74.
13 . صحيفهى امام، ص 84.
14 . همان، ص 83.
15 . صحيفهى امام، ص 84.
16 . همان، ص 89.
17 . صحيفهى امام، ص 90.
18 . روزنامهى كيهان، حسين شريعتمدارى، ص 18، ش 14548، 22/5/1371.
19 . همان.
20 . پيشين.
21 . روزنامهى كيهان.
22 . همان.
23 . روزنامهى كيهان.
24 . روزنامهى رسالت، احمد آذرى قمى، ص 5، ش 1715، 24/9/1370.
25 . ريزش و رويش در تاريخ اسلام و انقلاب، سعيد طالبى نيا، ص 49.
منبع : كتاب “عبرتهاي اندلس ”
ادامه دارد…