نبرد لس آنجلس : موج تازه منجي نمايي آمريكا

0

ليبسمن براي حماسه سازي از عمليات هاي سربازان وبه طور كلي ارتش آمريكا تا حد زيادي موفق عمل كرده است. به ويژه كه صحنه هاي كشته شدن سربازان آمريكايي آن قدر غم انگيز به تصوير كشيده مي شود،كه گويي كارگردان مي خواهد باور بيننده را درباره سربازاني كه چند سال پيش مردم جهان را به خاك وخون مي كشيدند عوض كند.

 


رضا فرخي
شايد اگر ناتواني نيروهاي آمريكايي در جنگ هاي متعدد وتعداد كشته هاي زياد آنها را در جنگ هاي زيادي كه در اكثر آنها خود آمريكا عامل جنگ افروزي بوده را نمي ديديم باور نمي كرديم كه آمريكا در جنگ هاي چريكي ضعيف تر از بسياري از كشورهاست. چرا كه هاليوود هميشه درباره نيروهاي آمريكايي و به طور كلي قوه نظامي آن كشور آن قدر اغراق كرده است كه بيننده اگر در ميدان جنگ واقعي عجز آن را نمي ديد شايد سربازان آمريكايي را روئين تن يا موجودي فراتر از انسان مي شمرد.

اين تصوير اغراق آميز هميشگي، به قدري حرفه اي ترسيم مي شود كه هر بار بيننده را با وجه دروغين ديگري از نيروي نظامي آمريكا روبه رو مي كند. بي شك اين حركات هدفمند در آينده رنگ هاي تازه اي به خود خواهد گرفت.
سينماي جنگي هاليوود هميشه به دنبال دو هدف بزرگنمايي قدرت نظامي آمريكا و دامن زدن به
توهم توطئه عليه آمريكاست. اين موضوع را دقيقا مي توان در فيلم «جنگ دنياها» ساخته استيون اسپيلبرگ مشاهده كرد. اين فيلم، اقتباسي از رمان «حمله مريخي ها» نوشته چارلز ولز است. در اين فيلم تم اضطراب با توهم توطئه تركيب شده و به نوعي سعي دارد بيننده را دچار همين توهم توطئه اي كند كه تنها آمريكا توانايي ايستادن در مقابل آن را دارد. ازطرف ديگر جوسازي هايي كه خود اسپيلبرگ در سال 2005 براي فيلم خود كرد كاملا قابل توجه بود او قبل از نمايش اين فيلم به اين نكته اشاره كرد كه :«ديگر نمي توانم خوشبينانه به آسمان نگاه كنم.»
هر چند كه اين جوسازي ها توسط كارگردانان خاص هاليوودي ديگر به يك روند معمولي تبديل شده است اما به هر صورت اسپيلبرگ را بايد يكي از استثنايي ترين فيلم سازان سينماي جنگ هاليوود دانست كه هميشه در فيلم هاي خود توهم توطئه عليه آمريكا را فراموش نمي كند.
اما به طور كلي بحث حمله فضايي ها به زمين تنها به
فيلم هاي تخيلي اسپيلبرگ محدود نمي شود، بلكه نمونه هاي ديگري همچونet هم وجود دارند كه درآن به نحوي اين حمله به تصوير كشيده شده است.

 

نبرد لس آنجلس،تصويري از آمريكاي منجي
اما اگر به فيلم جديد جاناتان ليبسمن يعني «نبردلس آنجلس» نگاهي بياندازيم متوجه خواهيم شد كه ليبسمن دقيقا و شايد هم بهتر از اسپيلبرگ نقش يك كارگردان ژانر جنگ را ايفا كرده است.اين فيلم كه 70 ميليون دلار هزينه در بر داشته داستان حمله فضايي ها به زمين را روايت مي كند. فيلم از جايي شروع مي شود كه اولين حملات به نقاط مختلف دنيا آغاز مي شود واين حملات هر لحظه به آمريكا و لس آنجلس نزديكتر مي شود. در اين بين دنيا از نجات مردم وجلوگيري از كشته شدن آنها قطع اميد كرده و به گونه اي همه منتظرند تا ببينند ارتش آمريكا در برابر اين حمله چه خواهد كرد.
دراين بين دو چيز بيش از ديگر مسائل مورد توجه كارگردان قرار گرفته است :1-ايجاد حس نااميدي وياس2-منتظر يك ارتش ناجي بودن.
اين دو موضوع دقيقا در جايي از فيلم اوج مي گيرد كه تمام خبرگزاري ها آن گونه كه در اين فيلم نشان داده مي شود خبر از تصرف تدريجي كل دنيا توسط فضايي ها مي دهند. دراين ميان آرون آكهارت،نقش يك افسر بازنشسته را بازي مي كند كه به دليل حمله فضايي ها دوباره به كار گرفته مي شود.
او در عملياتي كه توسط يك گردان انجام مي شود نقش معاونت عمليات را برعهده مي گيرد،هر چند كه در خود عمليات او به نوعي از فرمانده عمليات نقش بيشتري در هدايت نيروها ايفا مي كند.
به طوري كه گويي فيلم سعي دارد به اين موضوع اشاره كند كه سربازاني همچون او كه در جنگ هاي متعددي مانند افغانستان، ويتنام وعراق بوده اند ازآمادگي بالايي برخوردار هستند كه حالا پس از آن جنگ ها به نوعي براي نجات بشريت وارد عرصه شده اند. درهمين جاست كه فيلم قصد تطهير نيروي نظامي آمريكا را دارد. فيلم با نمايش موجوداتي كه از فضا به اقيانوس آمده اند و از دل اقيانوس بيرون مي آيند سعي دارد بيننده را واداربه باور كردن اصل داستان كند. چرا كه اين صحنه جزو سكانس هاي دلهره آور فيلم محسوب مي شود. به ويژه كه با نشان موج هاي اقيانوس كه به ساحل مي آيند سعي دارد اين موجودات را غول آسا نشان دهد تا بيننده را به اين باور برساند كه ارتش آمريكا با چه موجوداتي مبارزه خواهد كرد.

 

 

صحنه هاي حماسي براي تطهير ارتش آمريكا
از طرف ديگر در كنار صحنه هايي كه دائما سعي دارد جنگجو بودن آرون اكهارت را به تصوير بكشد،صحنه هاي حماسي زيادي خلق مي شوند واگر بخواهيم منطقي نگاه كنيم بايد به اين موضوع اشاره داشت كه ليبسمن براي حماسه سازي از عمليات هاي سربازان وبه طور كلي ارتش آمريكا تا حد زيادي موفق عمل كرده است. به ويژه كه صحنه هاي كشته شدن سربازان آمريكايي آن قدر غم انگيز به تصوير كشيده مي شود،كه گويي كارگردان مي خواهد باور بيننده را درباره سربازاني كه چند سال پيش مردم جهان را به خاك وخون مي كشيدند عوض كند.
تمام اين نكات را اگر در كنار ضرب آهنگ تند و
صحنه هاي اكشن وجلوه هاي ويژه پر هزينه اين فيلم قراردهيم متوجه خواهيم شد كه كارگردان تلاش
فوق العاده اي در اسطوره سازي ماجرا دارد. چرا كه
صحنه هاي كشته شدن و درگيري آن قدر زياد و پشت سرهم است كه حتي به بيننده لحظه اي اجازه فكر كردن به ابعاد ديگر فيلم را نمي دهد. طبيعي است كه تكرار اين صحنه ها در غالب جلوه هاي ويژه بالا،در ذهن بعضي بينندگان اين فيلم همان موضوع مورد دلخواه سازنده فيلم را القا مي كند.
از سوي ديگر آرون اكهارت در اينجا گويي نقشي شبيه به جيك سولي(با بازي سام ورتينگتون) در آواتار دارد،چرا كه اينجا هم يك سرباز آمريكايي نقش منجي جهاني را بازي مي كند.اين دو دقيقا شبيه تك تيرانداز قهرمان فيلم »جعبه درد« است كه گويي يك زنجيره را تشكيل مي دهند.
ديالوگ هاي هدفمند،با پشت پرده هاي خاص
فيلم پر شده از ديالوگ هايي همچون:«براي جنگ با دشمن آمده ايم،براي بشريت!امروز اميد دنيا به شماست!» ديالوگ هايي كه كاملا هدفمند هستند. به طوري كه در جايي از فيلم اين موضوع را مي بينيم كه آرون آكهارت مي گويد:«تا ديروز افغانستان بود و بعد عراق و امروز فضايي ها!» اين ديالوگ فوق العاده هدفمند دقيقا سعي مي كند كه عراق و افغانستان و هر جاي ديگري كه آمريكا به آن حمله كرده است را در كنار حمله فضايي ها بگذارد تا به بيننده بگويد كه آنها هم مانند فضايي ها مشكلي براي كل كره زمين هستند و ما با حمله به آنها دردسرشان را دفع كرديم. در كنار اين مسئله با گفتن اين ديالوگ ها سعي دارد تا حمله هاي آمريكا را به نقاط مختلف جهان توجيه كند.

 

در كنار موج هاي مختلف توجيهي كه در فيلم به شدت ديده مي شود يكي از سكانس هاي مهم فيلم لحظه اي است كه در ذرات خانه هاي آمريكا براي نيروها باز مي شود تا سربازان خود را مسلح كنند. نمايشي كه از اين ذرات خانه داده مي شود دقيقا شبيه به فيلم هاي ديگر ژانر جنگي هاليوود است. چرا كه درآنها هم آمريكا تا بن دندان مسلح نمايش داده مي شود. حتي بسياري ازاين سلاح ها كه در فيلم به نوعي شبيه سازي شده است هنوز اختراع نشده، اما به هر صورت نمايش اين حجم از سلاح در اين فيلم تنها يك هدف را دنبال
مي كند آن هم اينكه:«تنها سلاح هاي آمريكايي مي تواند با خطرات جهاني مقابله كند، پس كار را به آمريكا واگذار كنيد و در مقابل دستيابي او به هر سلاح غير متعارفي سكوت كنيد، چرا كه روزي به نفع بشريت به كار گرفته خواهند شد.»
موضوعي كه به نوعي ديگر در فيلم هايي همچون «ترانسفورمرز» ديده مي شود،هر دوي اين فيلم ها پر از حس ناسيوناليستي آمريكايي است كه سعي دارد آمريكا را براي مردم جهان يك ناجي پاياني به نمايش بگذارد. اين موضوع حتي در لحظات انتهايي فيلم هم ديده
مي شود. به گونه اي كه پس از اينكه اين گردان از عمليات باز مي گردند دوباره بدون استراحت آماده عمليات ديگري مي شوند كه در اين صحنه فيلم سعي دارد اوج تبليغات براي نيروي نظامي آمريكا را به نمايش بگذارد. از سوي ديگر نمايش اين فيلم به نوعي
توهم سازي براي آينده اي از نوع آمريكايي مي باشد، چرا كه به احتمال زياد منظور كار گردان اين است كه به زودي جهان، با حمله فضايي ها مواجه مي شود. اما تمام اصحاب رسانه بر اين موضوع آگاهند كه اين نوع از
توهم سازي ها سال هاست تنها بهانه اي براي بزرگ نمايي آمريكا در سينماي هاليوود شده است.

منبع: کیهان

Loading

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here
Captcha verification failed!
CAPTCHA user score failed. Please contact us!