«عرفان حلقه» همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته و نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است؛ يعني به دنبال ترويج اباحيگري است.
به تازگي كتابي تحت عنوان «پرسش از عرفان حلقه» به قلم حجتالاسلام حميدرضا مظاهريسيف، مدير مؤسسه فرهنگي بهداشت معنوي چاپ شده است.
گروه مخاطبي كه براي اين كتاب ارزشمند پيشبيني شده، مربيان هستند. يعني؛ افرادي كه مطالعات انتقادي جنبشهاي معنوي نوظهور را انجام ميدهند.
آنچه در پي ميآيد، مشروح عناوين پنجم تا هشتم اين كتاب است.
* خداشناسي، چگونه
پرسش ديگر اين است كه عرفان حلقه، در جستجوي خداشناسي و ارتباط با خداست يا به شعور كيهاني سرگرم شده است؟
«عرفان كيهاني (حلقه)، شعور الهي را به طور نظري و عملي ثابت نموده، از اين طريق وجود صاحب اين هوشمندي، يعني خداوند را به اثبات ميرساند و در واقع اين عرفان، منجر به خداشناسي عملي ميگرد.» اين تبيين از خداشاسي بسيار ناقص و در راه خداشناسي ناكام كننده است.
بسياري از ماديگرايان كه منكر وجود خدا هستند، شعور كيهاني را ميپذيرند و معتقدند كه ماده، خودش هوشمند است و اگر در عالم نظم و تدبيري ديده ميشود، سرچشمهاي فراتر از همين عالم مادي ندارد. اساسا تئوري شعورمندي عالم در سدههاي اخير از سوي كساني باز، توليد و مطرح شده كه منبع هوشمندي فراتر از طبيعت را نفي ميكنند و براي توجيه تدبير و حكمتي كه در جهان جاري است، به خودمختار بودن و شعورمندي ماده معتقد شدهاند.
بنابراين كسي كه خداوند را نشناخته باشد، با تبيينهايي كه در عرفان حلقه وجود دارد در خدانشناسي خود ثابت قدم ميشود، نه اين كه به خداشناسي برسد، هر چقدر هم كه شعور كيهاني در عمل بيشتر اثر بگذارد، در افراد بيايمان به خدا، ايمان به شعور هستي مادي بيشتر ميشود، نه ايمان به الله تبارك و تعالي.
استفاده از تعابيري مثل اين كه شعور كيهان «يدالله» و «حبلالله» است، موجب معرفت خداوند، ايمان به او يا تقويت باور نميشود. انسان ميتواند با معرفت عقلاني و سپس برافروختن آتش عشق الهي به سوي او برود. معرفت عقلاني، منطق روشن و برهان محكم، توصيف درست از اسماء و صفات الهي را ميخواهد. شناخت، مقدمه عشق است؛ كسي كه با قلب پاك او را بشناسد، عشق به او را تجربه خواهد كرد و عشق الهي وجودش را فرا خواهد گرفت.
براهين خردپسند يا دست كم اقناي عقلي در باب معرفت خداوند، كجاي عرفان حلقه جا دارد؟ زمينهسازي براي كشف، شهود و چشيدن عشق الهي در كدام بخش از تعاليم عرفان عملي حلقه، قرار گرفته است؟
عرفان حلقه، همه راههاي معرفت و عشق الهي را بسته است؛ نه با منطق و عقل عبوديت، كاري دارد و نه از توصيف صفات الهي. چنان كه در قرآن كريم و ساير كتابهاي آسماني آمده، بهره ميبرد. نسبت به دينداري و بيديني، پرهيزكاري و خيانتكاري، پاكي و ناپاكي هم بيتفاوت است، پس چگونه ميتواند خداشناسي را محقق كند؟
در بخشي از منابع فراماسوني بر اساس عقل يهود آمده است: «فراماسونري بيخدا نيست، اما مفهومي كه به عنوان خدا پذيرفته، با آنچه در مذاهب وجود دارد متفاوت است. خداي فرماسونري يك كمال اعلي است كه در اوج تكامل است…
ان در كليت همه مخلوفات جهان است؛ يعني قدرت كلي و انرژي كه همه چيز را در بر ميگيرد.»
چه كسي درمان ميكند
اين فرقه مدعي است كه اعضايش توانايي درمانگري دارند. اما ميگويند اين درمانگري كار اين افراد نيست، بلكه كار شعور كيهاني است. بعضي ميگويند كار مركزيت عرفان حلقه است و بعضي هم ميگويند كار خداست. به هر حال در اسانامهشان نوشتهاند: «نظر بهاين كه درمان، توسط شعور كيهاني انجام ميگيرد، لذا درمانگر نميتواند از بابت آن چيزي را به خود منتسب نمايد» با وجود اين موضوع اعضاي عرفان حلقه در اين ميان چه كاره هستند؟ اساسا عرفان حلقه و مركزيت آن چه كاره است؟ آيا شعور كيهاني عجز و نقص دارد كه خودش نميتواند درمانگري را انجام دهد؟
نوشتهاند: «پس از مكتوب نمودن سوگندنامه، قابليت درمانگري و لايه محافظ به فرد تفويض ميشود كه بلافاصله پس از آن ميتواند از راه دور و نزديك فرا درمانگري را با تمام جزئيات آن تجربه كند… بهتر است اصول مقدماتي درمان و هدف از فرادرمانگري، به دقت مطالعه يا از مربيان اين رشته فرا گرفته شود و قبل از مكتوب نمودن سوگندنامه، اطلاعات لازم را از مربي دريافت كند.»
اين مراحل و دقايق چگونه با درمانگري، شعور كيهاني ميسازد. به راستي عرفان حلقه و اعضاي آن چه نقشي در فرآيند درمان دارند؟ انواع راههاي ارتباطي در فرادرماني چه جايگاهي دارد؟ به خصوص تأكيد بر اين كه درمانجو يا بايد حاضر باشد و يا در صورت دور بودن حتما بايد نام بيمار و يا در اختيار اعضاي فرقه قرار بگيرد. «نام بيمار يا در اختيار داشتن عكس بيمار، آشنا بودن چهره بيمار براي فرادرمانگر و يا معرف بيمار، براي شروع فرادرماني كافي است. در اين صورت ما نام بيمار يا معرف (كسي كه با چهره بيمار آشناست حتي اگر نام بيمار را نداند) را وارد فهرست بيماران خود كرده و يا ذهني آن را مرور ميكنيم.»
آيا شعور كيهاني كه تمام جهان را فرا گرفته، براي انجام درمان نيازمند به معرفي اعضاي فرقه حلقه است؟
آيا شعور كيهاني آگاهي خود را از ذهن انسانها ميگيرد يا خود، سرچشمه شعور و آگاهي همه موجودات است؟آيا اين نشان نميدهد كه درمانگري توسط شعور كيهاني انجام نميشود؟
خداشناسي در حاشيه شعور كيهاني
تكيهگاه عرفان حلقه، شعور كيهاني است و خداوند طفيل بحث از شعور كيهاني مورد اشاره قرار ميگيرد. «همه انسانها ميتوانند در هوشمندي و شعور حاكم بر جهان هستي، به توافق و اشتراك نظر رسيده، پس از آزمايش و اثبات آن، به صاحب اين هوشمندي كه خداوند ميباشد، برسند.»
در اين مجموعه از اصول و آموزهها، ناشناختي پنداشتن خداوند، به كمك جايگزيني شعور كيهاني و كنار گذاشتن و كمرنگ كردن معرفت خدا و عشق به او آمده است. «انسان نميتواند عاشق خدا شود، زيرا انسان از هيچ طريقي قادر به فهم او نيست و در حقيقت خدا، عاشق انسان ميشود و انسان معشوق ميباشد و مشمول عشق الهي. و انسان ميتواند فقط عاشق تجليات الهي، يعني مظاهر جهان هستي شود.» و «تجليات الهي = شعور كيهاني» بنابراين انسان فقط ميتواند هوشمندي هستي مادي را بشناسد و به آن عشق بورزد.
اين شالوده غيرالهي، كه به وضوح در يافتن قدرت درمانگري به عنوان راه خداشناسي تكيه ميكند، در مقام هدفگذاري كاملا از خداوند دور شده و اين طور بيان ميكند كه : «درمانگري، به عنوان يك روش تجربي براي درك عرفاني موضوع كمال، در راه رسيدن به اهداف زير مورد استفاده قرار ميگيرد: شناسايي و آشنايي عملي با هوشمندي حاكم بر جهان هستي (شعور الهي)، رهايي از گرفتاري در خويشتن، خدمات به خلق و انجام عبادت عملي، شناختن گنج درون و توانايي ماورايي، انسان شناسي (به عنوان بخشي از خودشناسي)، حركت در جهت نزديكي به ديگران و فراهم نمودن امكان وحدت.»
در اين اصل از اساسنامه حلقه كه به هدفگذاري مربوط ميشود، محوريت هوشمندي هستي مادي يا شعور كيهاني، به صورت انحصار اهداف در گرايش به قدرتهاي ماورايي، استفاده عملي از قدرت هوشمندي كيهاني و نزديكي انسانها به هم بروز پيدا كرده است. نكته مهم و قابل توجه در اين اهداف اين است كه هيچ نامي از خداوند برده نميشود.
با اين كه اين اهداف نوعي خودمداري و انسانمحوري را به نمايش ميگذارد؛ اما تحليل اين اهداف در بافت كلي اصول و آموزههاي عرفان حلقه، محوريت شعور كيهاني را نشان ميدهد. تكيه به شعور كيهاني به جاي تكيه بر خداوند، مباني انشان شناسي حلقه را تحت تأثير قرار داده است. از نظر آنها انسان فراتر از وجود شخصي خود در بستر هستي مادي، شعور و انرژي كيهاني تعريف ميشود. «فرا كل نگري، نگرشي است نسبت به انسان كه در آن انسان، به عظمت و وسعت جهان هستي ديده ميشود. در اين ديدگاه، انسان متشكل است از كالبدهاي مختلف، مبدلهاي انرژي، كانالهاي انرژي، حوزههاي انرژي، شعور سلولي، فركانس ملكولي و … و بينهايت اجزاي متشكل ناشناخته ديگر.» در اين تعريف متعالي و روحاني، انسان كه ملاك خليفه بودن الهي است، به هيچ وجه ملاحظه نشده است.
با اعتقاد به ناشناختني بودن خداوند، دور از انتظار نيست كه واژه خدا يا الهي، ، در ادبيات عرفان حلقه به معناي جهان و كيهان يا شعور كيهاني به كار رود. از اين رو رسيدن به وحدت يا وحدت الهي، در حلقه چيزي جداي از وحدت جهان هستي نيست، كه با همان نظريات فيزيكي توجيه ميشوند. «كساني كه وحدت الهي را قبول دارند و در راه رسيدن به آن، انسانها را دعوت به اتحاد و آشتي با خود و جهان هستي مينمايند، «موحد» ناميده شده و آنهايي كه به جدايي و كثرت سوق ميدهند، «منافق» ناميده مي شوند.»
شناخت وحدت جهان هستي و آشتي با آن بدون شناخت خداوند تعالي، ممكن است براي محيط زيست يا بهبود روابط انساني، فوايدي داشته باشد، اما از نظر عرفاني و الهي چه ارزشي دارد؟ از ديدگاه عرفان حلقه خداوند كيست؟ در عرفان حلقه، از كدام خدا يا – به تعبيري كه گاهي از سوي آقاي طاهري به كار ميرود – خدايان سخن ميگويند؟ اگر خداي يكتا، خداي اسلام و قرآن منظور اين فرقه است، پس چرا ياد و نامش را كنار گذاشته و پيوسته از كيهان و جهان سخن ميگويند؟
عرفان كمال يا عرفان قدرت
عرفان حلقه، اعلام كرده كه در جستجوي كمال است، نه قدرت. بر اين اساس عرفان را به دو دسته: عرفان قدرت و عرفان كمال تقسيم ميكند. اين دستهبندي، منطبق بر بخشي از دستهبندي علامه طباطبايي است كه نه عرفان، بلكه طالبان عرفان را به سه گروه تقسيم كردهاند: گروه اول، كساني كه در پي قدرتاند؛ گروه دوم، كساني كه در جستجوي كشف رازهاي عرفاني و دستيابي به لذتهاي معنوي هستند؛ و گروه سوم، كساني كه در طلب معرفت خداوند و بندگي او هستند. عرفان حلقه، برخلاف اين كه خود را كمالگرا معرفي ميكند، بيشتر آموزههايش رازجويانه و قدرتطلبانه به نظر ميرسد.
در اين فرقه، كمال بر اساس قدرت و توان تعريف ميشود: «كسب كمال ، كه در اين مرحله از زندگي انسان بر روي كره زمين به معناي رسيدن به توان بالقوه الهي بوده و رسالت اصلي انسان، حركت از كثرت به وحدت،درك يكتايي جهان هستي، رسيدن به روشنبيني به منزله روشن ديدن و رسيدن به وضوح، شناخت، فهم و درك از جهان هستي و پي بردن به هدف خلقت متعالي است (درك بالقوه خدايي بودن).»
در اين تعاليم هيچ نامي از خدا برده نميشود و همان طور كه از رويكرد كيهانگرايانه برميآيد، يكتايي جهان هستي، درك جهان هستي و هدف از خلقت جهان هستي مورد توجه است. اين فرقه در اوج و نهايت خود، در طلب گنج درون و درك بالقوه خدايي بودن است.
رويكرد عرفان حلقه به درك بالقوه خدايي بودن و كشف نيروهاي دروني، كاملا با تعريف علامه طباطبايي از كساني كه با انگيزه قدرت به دنبال عرفان ميروند سازگار است. «كساني كه براي اغراضي غير از عرفان حق به اين سلك درميآيند و هدف اين افراد، كشف كردن نيروهاي شگرف درون خويشتن است تا در دنيا از آن سود جويند و اگر خداوند راه راست را به آنها ننمايد، به سطح پستي از خودشناسي و عرفان رسيده و در بند شيطان گرفتار ميآيند. امام صادق (ع) در اين باره ميفرمايد: همانا سحر، صورتهاي گوناگوني دارد؛ نوعي از آن چيزي است كه دوستان و فرمانبران شياطين از آنها ميآموزند.»
عرفان حلقه با مطرح كردن حلقههاي قدرت شعور كيهاني، مدعي اين است كه زمينه كشف و شهود را در فرد ايجاد ميكند. يكي از اين امكان درمانگري را به فرد ميدهد و ساير حلقهها نيز هر كدام مبحث خاص خود را دارد. حال پرسش اين است كه قدرت درمانگري از هوشمندي كيهاني، چگونه كشف و شهود به بار ميآورد.
كانون دريافت كننده كشف و شهود دل است؟ دلي كه از ايمان به سرچشمه روشنايي تهي است و به پاكي سلام نكرده است، چگونه ميتواند پذيراي كشف و شهود باشد؟
ادامه دارد . . .
منبع : فارس نیوز
منابع:
1. انسان از منظري ديگر، طاهري، محمدعلي، نشر ندا، چاپ دوم، آبان 86.
2- باورها و آيينهاي يهودي، ترجمه، فرزين، رضا، قم: مركز مطالعات اديان و مذاهب، 1385.
3- جريانات بزرگ در عرفان يهودي، گرشوم شولم، ترجمه: فريدالدين رادمهر، انتشارات نيلوفر، 1385.
4. شواليههاي معبد، يحيي، هارون، تهران: نشر هلال، چاپ سوم، 1388.
5. عرفان كيهان (حلقه)، طاهري، محمدعلي، انتشارات انديشه ماندگار، چاپ سوم تابستان 86.
6. نتايج امواج تهاجم عليه هوشمندي مثبت الهي، بينا، بيجا، شهريور 1389.
7. نهايةالحكمة، طباطبايي، سيد محمدحسين، قم: مؤسسه النشر الاسلامي، 1417 قمري.
8. Onur Ayangil. “Yeni Gnose ” (New Gnosis), Mimar Sinan, 1977, No.25, p.20.