«در سال 850 میلادی فردی به نام پرفکتوس (PERFECTUS) به بازار کوردوا، پایتخت ناحیه مسلماننشین اندلس رفت و ناگهان و بیمقدمه و در دفاع از حضرت مسیح(ع)، شروع به دشنام دادن به پیامبر اسلام(ص) کرد. مردم ابتدا با حیرت به او نگاه کردند، زیرا در اسپانیای تحت فرمان اسلام، پیروان تمامی ادیان در کنف حمایت حکومت اسلامی، با نهایت آسودگی زندگی میکردند و سابقه نداشت که کسی به دین دیگران توهین کند.
تهمینه مهربانی |
انقلاب اسلامی ایران موجد موج نویی در جهان بود که ما به دلیل غوطهور بودن در دریای آن، غالباً متوجه گستردگی و عمق آن نیستیم. واقعیت این است که پس از وقوع این بزرگترین رویداد ایدئولوژیکی قرن، بسیاری از حقطلبان گیتی که از زندگی عبث و فلسفههای مادی به تنگ آمده بودند، در پی یافتن حقیقت هستی و پیدا کردن پاسخهای عقلپسند مورد تأیید دل، به اسلام روی آوردند و این رویکرد بهویژه در پی پیروزی شگفتانگیز حزبالله بر فرعونهای زمانه، سرعت حیرتانگیزی پیدا کرد.
فرهنگ غرب که در پی سالها سلطه اقتصادی و فرهنگی و فکری، بههیچوجه آمادگی رویارویی منطقی با این جنبش عظیم و روزافزون را نداشت و از سویی بههیچوجه نمیخواست بپذیرد که مکتبی قوی به نبرد با اوهام و خرافات و فزونطلبیهای او آمده است، با حرکتی شتابزده و کودکانه و از سر عجز و ناتوانی به سخیفترین ابزار مقابله با تفکر اسلامی و نماد وزین و سترگ آن، یعنی پیامبر اکرم(ص) پرداخت و بدین وسیله سستی تفکر و اعتقادات خود را به رخ عالمیان کشید و ادعاهای پوچ خود مبنی بر آزادی اندیشه و بیان را به شکلی جدی زیر سؤال برد. جای بسی خرسندی است که غرب با این شیوه از پیش محکوم شده، با این جنبش عظیم فکری به مبارزه برخاست و با متشبث شدن به احمقانهترین ابزارهای مبارزه با یکاندیشه، در واقع بخشی از زحمت مسلمانان را که متأسفانه آنگونه که باید و شاید، به فکر نشر این اندیشه نیستند، یا رسانههای عمده دنیا در اختیارشان نیست، به عهده گرفته و بدین وسیله، اذهان صاحبان اندیشه و تفکر سالم را متوجه مکتب و شخصیتی میکند که شاید قبل از آن حتی نامی هم از این آئین و رسولش نشنیده بودند.
غرض نگارنده این نیست که مسلمانان نباید در برابر توهین به مقدسات خود و بهویژه ساحت مقدس رسولالله(ص) واکنش نشان دهند ـ که میدهند ـ بلکه منظور من این است که اتفاقاً این، از جمله سرکنگبینهایی است که بر صفرای غربیان جاهل میافزاید و در عین حال که مثل بومرنگ به طرف خودشان برمیگردد، مسلمانان دلسوز را هم بر آن میدارد که به هر وسیله ممکن، پیام آزادیبخش اسلام را به جویندگان حقیقت برسانند و دست از این کاهلی و بیتحرکی که آفت جان مسلمانان است، بردارند، بنابراین اینگونه جهالتهای عامیانه غرب را نهایتاً به نفع اسلام و مسلمانان میدانیم باشد که از این رهگذر آثار تأثیرگذار و محققانه و منطقی بیشماری در پاسخ به این خزعبلات ساخته و پرداخته شوند تا از برکات آن ابتدا خود مسلمانان و سپس تمامی حقجویان عالم، منتفع شوند.
دشمنی بااندیشه اسلامی و بهویژه شخص رسول گرامی(ص) منحصر به زمانه ما نیست. در واقع هر وقت که اسلام گسترش پیدا کرده و قلوب انسان متوجه آن شده است، دشمنان آن کهمتأسفانه غالباً سازماندهیها و برنامهریزیهای منسجمتری نسبت به مسلمانان دارند، یکدل و یکجهت، در صدد محو یا انکار این تفکر بر آمده و اغلب هم موفق بودهاند. نمونه شاخص دشمنی با اسلام و وجود گرامی پیامبر(ص) را میتوان در اسپانیای مسلمان شده قدرتمند سراغ گرفت. خانم کارن آرمسترانگ در کتاب «حمد: زندگینامه رسول» مینویسد:
«در سال 850 میلادی فردی به نام پرفکتوس (PERFECTUS) به بازار کوردوا، پایتخت ناحیه مسلماننشین اندلس رفت و ناگهان و بیمقدمه و در دفاع از حضرت مسیح(ع)، شروع به دشنام دادن به پیامبر اسلام(ص) کرد. مردم ابتدا با حیرت به او نگاه کردند، زیرا در اسپانیای تحت فرمان اسلام، پیروان تمامی ادیان در کنف حمایت حکومت اسلامی، با نهایت آسودگی زندگی میکردند و سابقه نداشت که کسی به دین دیگران توهین کند. کسی به پرفکتوس اعتنا نکرد، اما او دست از لجاجت برنداشت و همچنان فحاشی کرد. سرانجام مردم او را گرفتند و نزد قاضی بردند. قاضی او را نصیحت کرد که اوضاع آرام شهر را به هم نریزد و مسلمانان را آشفته و جری نسازد، ولی پرفکتوس همچنان به این عمل زشت ادامه داد تا جایی که قاضی بعد از چندین بار تذکر و ارشاد او، با نهایت اکراه ناچار شد حکم دین را در باره او که پیامبر(ص) را سب کرده بود، اجرا کند.
اعدام پرفکتوس در شهر وضعیت نامطلوبی را پدید آورد و موج برنامهریزی شدهای از سبکنندگان پیامبر(ص) از سوی عدهای از مسیحیان به راه افتاد و عملاً قاضی اسلامی را در شرایطی قرار داد که حکم اعدام حدود 50 نفر را صادر کرد و مسیحیان از آن دو کشیش، قهرمان و شهید ساختند.
مسلمانان در کوردوای قرن نوزدهم، کاملاً قدرتمند و قابل اعتماد بودند و بههیچوجه، دلیل و انگیزهای برای برخورد با پیروان دیگر ادیان از جمله مسیحیان نداشتند. حاکمان مسلمان میخواستند اسپانیا نیز همچون خاورمیانه که برای قرنهای متمادی، پیروان ادیان گوناگون را در کمال صلح و آرامش در کنار هم جای داده بود، مأمن خوبی برای همه مردم باشد و موفق هم بودند. در دنیای اسلام به شرط آنکه به پیامبر(ص) توهین نمیشد، هیچکس منعی برای تبلیغ دین خود نداشت و مسجد و کلیسا و کنیسه در کنار هم برپا میشدند و احترام به ادیان الهی، پیوسته در میان مسلمانان رایج بوده است.
به هر حال جریان شهیدنمایی در میان متعصبین مسیحی حتی برای خود مسیحیان معتدل هم سؤالبرانگیز بود. در میان این به اصطلاح شهدا، افرادی از تمام طبقات جامعه وجود داشتند و زن و مرد را شامل میشدند. بسیاری از آنان درد دین نداشتند، بلکه به دنبال احیای هویت غربی خود بودند که آن را در مقابل اعراب، نابود شده میپنداشتند. اینان غالباً متعلق به خانوادههایی بودند که پدر یا مادر، اصالتاً مسیحی بودند.
کلیسا در واقع به این شکل در برابر اعراب و اسپانیاییهای مسلمان قد علم کرد، اما با وجود این حرکت تأثیرگذار، اسلام توانست تا مدتها بر اسپانیا حکومت کند و در اواخر قرن یازدهم بود که اروپا به رهبری پاپ قیام کرد و اسلام را از جبهههای خود در اروپا عقب راند.
در سال 1061 نورمنها در جنوب ایتالیا و سیسیل، مسلمانان را عقب راندند و در سال 1091 مسیحیان شمال اسپانیا، جنگ علیه مسلمانان را شروع کردند. از این زمان بود که توهین به حضرت رسول(ص) به شکلی سیستماتیک آغاز شد. غربیان با بهرهگیری از زبان، هنر و ادبیات، تصاویر ذهنی موهنی از پیامبر(ص) ساختند و کار را به جایی رساندند که حتی شخصیت تاریخی ایشان را به یک افسانه و قصه هولناک تبدیل کردند. در این داستانها، پیامبر(ص) کسی است که جادو میکند، جهان را ویران میسازد، همه مردم را میکشد و قصد تخریب همه کلیساهای عالم را دارد و نشانه او هم قرآن است. در این جنبش ضد اسلامی، فلاسفه مشهوری چون ولتر هم شرکت دارند و از آنجا که وی نزد روشنفکران از اعتبار بالایی برخوردار است، کسی به صحت گفتار او شک نمیکند. ولتر سعی میکند با زبانی منطقی، موضوعی موهوم به نام ماهومت (MAHOMMET) را جا بیندازد. ماهومت موجودی است که مادران، کودکان خود را از او میترسانند[به تعبیری همان لولویی که مادران ایرانی فرزندان خود را از او میترسانند] و به این ترتیب ترس و نفرت از پیامبر(ص) به کودکان غربی القا میشود. جریان مصادره به مطلوب تمامی آثار علمی، فکری و ادبی مسلمانان از سوی غرب، درد دیرپایی است که هر انسان منصفی را میآزارد.
غرب قرنهای متمادی است که شناسنامه هر پدیده ارزشمندی را به نام خود صادر و شرق و بهویژه مسلمانان را فاقد هر نوع تفکر و ابتکار معرفی کرده و این کار را با چنان مهارتی انجام داده است که حتی خود مسلمانان هم آن را باور کردهاند. این مدعیان اندیشه و آزادی و دموکراسی، در آثار خود از هیچ توهینی به مقدسات مسلمانان و ساحت پاک رسول گرامی اسلام(ص) فروگذار نکردهاند و نمیکنند، درحالی که مسلمانان به دلیل آموزههای دینی خود، اجازه توهین به ساحت قدسی هیچ یک از انبیای الهی را ندارند و در صورت ارتکاب چنین جرمی، مجازات خواهند شد. در دوران معاصر، جریان توهین به پیامبر(ص) در سالهایی که اسلام قدرت یافت، شدیدتر و گستردهتر شد و در کتاب «آیات شیطانی» به اوج خود رسید. موج گسترده و سیستماتیک توهین به پیامبر(ص) در رسانههای غربی، بهخوبی هراس غرب را از گسترش تفکر اسلامی نشان میدهد و این جریانی است که مسلمانان جز با قدرت تفکر و اندیشه مبتنی بر آموزههای انسانساز اسلام، بهویژه مذهب قدرتمند تشیع و انطباق اعمال خود با این آموزهها و مواجهه متین، اصولی و منطقی با رفتارهای سخیف غرب، راه دیگری برای مواجهه با آن ندارند.
مسلمانان باید همچون پیامبر(ص) در صدر اسلام با اخلاص و توکل به خدا، در راه نشر دین، استقامت و صبوری به خرج بدهند و به تمامی ابزار فکری ضروری مجهز شوند و بدانند حرکات سخیف و همراه با عصبانیت پارهای از مجامع جهانی، خود دلیل متقن و زندهای بر گسترش و تعمیق مکتب انسانساز اسلام است.
باشد که ما قدر این گنجینه را بشناسیم و قبل از دیگران، خود را ملزم به اجرای احکام اسلامی بدانیم. سرفرازی و قدرت دراندیشه و عمل، تنها راه ابطال اباطیل غربیهاست. اینک در سایه احکام جاودانه اسلام و موج بیداری اسلامی در سراسر منطقه و جهان، وقت آن است که با عمل و اندیشه صالح و مؤمنانه، به دنیا ثابت کنیم شایسته پیروی از رسول گرامی(ص) و خاندان جلیل او هستیم.
جوان آنلاین