منشأ پيدايش جنبش فمينيسم تقريباً به يك قرن قبل بازميگردد. اين جنبش بهقدري فراگير و مؤثر بود كه پس از چند سال تمامي فرامين فمينيسم به قانون در سطح بين الملل بدل شد و امروزه شايد در جهان نامي از اين جنبش برده نشود و حال آنكه اثرات آن در همهجا هويداست.
مينيسم رويكردي است نوظهور كه با تكيه بر تأثير مستقيم عنصر جنسيت بر معرفت در جامعه غربي متولد شد و غايت آن رفع ظلم و ستم عليه زنان به وسيله نفي تفاوت ها و مطرح كردن مسئله جنسيت برتر مي باشد.
رويكردهاي ليبرال، ماركسيست، راديكال، سوسيال هركدام با توسل به معرفت شناسي هاي پيش از خود، به گونه اي موضوع تأثير جنسيت را بر امر شناخت مورد بررسي قرار داده اند اما اين رويكردها مباني عصر نوين را، به نوعي مبناي كار خود قرار داد. ازآنجا كه فمينيسم نوعي آزادي خواهي است شناخت مباني اومانيسم و سكولاريسم به فهم اين مكتب كمك مي كند.
اين مكتب مؤثر از دو انقلاب: انقلاب صنعتي اروپا و انقلاب كبير فرانسه مي باشد. چون ريشه بسياري از تزاحم ها و درگيري ها در جامعه مكتب فمينيسم است لذا نقد و بررسي آن حائز اهميت است و نيز بيان آثار فردي و خانوادگي و اجتماعي اين جنبش تا حد زيادي در نقد آن ياريرسان است.
فصل اول: تعريف و تبيين موضوع
جنبش فمينيسم عبارت است از دفاع از حقوق زنان، مبتني بر انگاره هاي اومانيسم و سكولاريسم، با تأكيد بر غيرطبيعي دانستن نابرابري هاي موجود و حركت به سمت برابري يا موقعيّت برتر زنان.
متغيّرشناسي اين موضوع به دو قسم دروني و بيروني تقسيم مي شود كه قسم دروني آن عبارت است از: عدم اعتماد به افراد به خصوص به جنس مردان، فزوني غرور و تكبر زنان، بالا رفتن سطح توقعات و انتظارات فردي در زنان، عدم اعتقاد به قدرتي فراتر از ماده، كاهش اعتماد به آفريدگار و در نتيجه بيايماني فرد، مختل شدن آرامش حقيقي، احساس پوچي، گوشهگيري و رو آوردن به تنها زيستن، ايجاد انگيزه خودكشي.
و متغيّرهاي بيروني عبارتند از: ايجاد فساد و بيبندوباري، فزوني درگيري و تنش بين افراد خانواده، كاهش آرامش محيط اجتماعي، كاهش پايبندي به خانواده و در نهايت فروپاشي اين نهاد، رويارويي با سيلي از خانواده هاي تكوالديني، عدم انجام كارها به نحو احسن زيرا هركس اعم از زن و مرد بدون توجه به تواناي هايش شغل انتخاب مي كند، ايجاد عدم توازن در جامعه، تبديل خانواده به نهاد سياسي و اقتصادي، ايجاد فاصله بين دو ركن اساسي جامعه اعم از زن و مرد و عدم همكاري اين دو جنس.
در اين نوشتار سعي شده است كه مفهوم فمينيسم و تاريخچه پيدايش آن و انواع و اثرات آن بررسي شود. همچنين پس از نقد اين نگرش، راهكارهايي پيرامون آن بيان خواهد شد.
پژوهش پيرامون اين موضوع از نوع پژوهش هاي هنجاري است زيرا پيرامون ايجاد هنجار در پاسخ به هنجارهاي گذشته سخن مي گويد و به لحاظ انساني و غيرانساني در رابطه با مسائل انساني بحث مي كند و نيز به اعتبار اينكه وابسته به چه علومي است در حوزه هاي اجتماعي و حقوقي مورد بحث قرار مي گيرد.
اهمّيت و ضرورت تحقيق
منشأ گرايش يا جنبش فمنيسم تقريباً به يك قرن قبل باز مي گردد. اين جنبش به قدري فراگير و مؤثر بود كه پس از چند سال تمامي فرامين فمينيسم به قانون در سطح بين الملل بدل شد و امروزه شايد در جهان نامي از اين جنبش برده نشود و حال آنكه اثرات آن در همه جا هويداست.
امّا در اين زمانه معاندان مخالف با اسلام سعي دارند تا ايده هاي اين نگرش را به شكل و شمايل جديد ميان مسلمانان رواج دهند. پس بر تك تك افراد است كه مطالعاتي پيرامون اين جريان داشته باشند تا بتوانند رگه هاي اين جنبش و خرده فعاليت هاي آن را حتي با نام هاي ديگر تشخيص دهند و از اثرات سوء آن جلوگيري به عمل آورند.
اهداف و فوائد تحقيق
هدف از گردآوري اين مطالب در ابتدا آشنايي هرچند اجمالي با جنبش فمينيسم است زيرا همان طور كه در قسمت قبل گفته شد فمينيسم در حال حاضر به صورت نامحسوس در حال فعّاليت است و بدون آنكه اشخاص متوجه شوند وارد حريم آنها شده و ناخودآگاه اثرات خود را مي گذارد كه يكي از اثرات آن درگيري ها و نزاع ها خواهد بود. در ادامه اينكه فمينيسم در موطن غربي خودش در پاسخ به وضعيت زنان در آن كشورها ايجاد شده است و حال آنكه همه كشورها مانند فرانسه و امريكا به زن نظر ندارند تا اينكه زنان كشورهاي ديگر بخواهند مانند فرانسه و امريكا جنبش فمينيستي داشته باشند پس آشنايي با تاريخچه و اساس ايده هاي اين مكتب كمك ميكند كه زنان گمان نكنند كه اين جنبش در تمامي فضاها به نفع آنها خاتمه خواهد يافت. همچنين شناخت مضرّاتي كه فمينيسم براي زنان و جهان انسانيت به ارمغان آورد زمينه پرهيز از اينگونه افكار و عقايد را فراهم مي كند.
پيشينه تحقيق
پيشينه تحقيق عبارت است از پيشينه تاريخي و علمي يا نوشتاري.
پيشينه تاريخي: جنبش استيفاي حقوق زنان يا فمينيسم پاسخ و واكنشي بود در برابر تبعيض هاي غيرانساني در غرب كه كمتر از صد سال است مورد توجه قرار گرفته است كه انگيزه مظلوميت زن در تاريخ معاصر غرب از جايگاه صنفي و افكار زنگرايانه عدول و در چارچوب نهضت سياسي و سازمان حزبي نمودار گشته است. به اين معنا كه فمينيسم در ابتدا براي احقاق حقوق اجتماعي زنان اعم از حقّ رأي، حقّ مالكيّت ، حقّ ارث و . . . شكل گرفت پس از شكست جامعه مردسالاري زنان به تدريج به حقوق خود و نيز ايده نفي تفاوتها دست يافتند و پس از آن اين گرايش به شكل جنبش و نهضتي سياسي نمو كرد.
پيشينه علمي يا نوشتاري: از ميان تعداد منابعي كه در اين نوشتار به كار رفته 5 مورد آن مورد بررسي قرار مي گيرد.
1)كتاب نظام حقوق زن در اسلام نوشته مرتضي مطهري: از اين كتاب دو عنواني كه از آن استفاده شده است عبارتند از: مباني طبيعي حقوق خانوادگي و تفاوت هاي زن و مرد.
در اين كتاب نويسنده وضعيت زنان قبل از اسلام را شرح مي دهد. سپس تجديد زندگي به وسيله اسلام ، مقام انساني زن و اينكه زن از ديدگاه اسلام داراي انسانيت است را از منظر قرآن مورد بررسي قرار مي دهد. رابطه حقوق طبيعي و هدفداري طبيعت، حقوق اجتماعي و حقوق خانوادگي را بيان مي كند و تفاوت هاي زن و مرد را با استناد به نظريه هاي روانشناسي اثبات مي كند.
در بعضي قسمت ها شماره آيات و سوره ها بيان نمي شود. پس از توضيح حقوق اجتماعي و خانوادگي اقتضا مي كرد كه ضرباتي كه فمينيسم به جامعه انساني وارد آورد به شكل اختصاصي مورد بررسي قرار گيرد اما اينكه نويسنده براي اثبات نظرياتش علاوه بر استناد به منظر اسلام ، نظريه روانشناسان غربي را بيان مي كند بسيار جالب توجه است.
2) فمينيسم و دانش هاي فمينيستي كه ترجمه و نقد تعدادي از مقالات دايرة المعارف فلسفي روتليج است. عنوان هايي كه از اين كتاب استفاده شده است عبارتند از: واژه شناسي فمينيسم، تاريخ فمينيسم، فمينيسم يا فمينيسمها.
با توجه به عنوان كتاب مطالب بسيار متناسب اند يعني تقريبا تمام علومي كه پيرامون فمينيسم ايده داشته اند نام برده شده است اعم از: علم اخلاق، معرفت شناسي، علوم اجتماعي، زبان، فلسفه سياسي، روانكاوي، فلسفه جنسيت و . . .، اطلاعات كتاب، اطلاعات مفيدي است و مطالب به شكل منظمي دسته بندي شده اند. در قسمت تاريخ فمينيسم چندان پيرامون علت پيدايش اين گرايش سخن به ميان نيامده است و حال آنكه علت پيدايش گرايش به اين جنبش در پديد آمدن دانش هاي فمينيسمي بسيار مورد اهميت است.
3) زن در آينه جلال و جمال كه عبدالله جوادي آملي آن را نوشته است. عنوان استفاده شده، رحامت عامل فطري روابط اجتماعي.
مطالب كتاب روان و قابل فهم هستند و زن از منظرهاي مختلف بررسي مي شود ولي جا داشت با توجه به اينكه زن محور مطالب است به عنوان ستون اجتماع از او ياد مي شد و تفكرات فمينيستي كه امروزه در ايران بسيار رواج يافته است ريشهيابي مي شد و نيز اين كتاب در اكثر قسمت ها، عربي آيات را بدون ترجمه آنها بيان مي كند.
4)كتاب درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام نوشته محمدرضا زيبائي نژاد و محمدتقي سبحاني مي باشد. عنوان هاي استفاده شده: فمينيسم و نقد فمينيسم. اين كتاب مطالب جامع و كاملي پيرامون نقد فمينيسم دارد و نقد فمينيسم را به لحاظ درونديني و برونديني مورد بررسي قرار مي دهد اما اين كتاب تعريف فمينيسم را به صورت منسجم نياورده است در صورتي كه بعضي قيدها در تعريف اين جنبش بسيار حائز اهميت اند و نيز متن كتاب ثقيل است.
5) “CD آموزه ” سخنراني محمدتقي كرمي مي باشد. عنوان هايي كه از آنها بهره برده شده است عبارتند از: اهميت فمينيسم، زمينه هاي شكل گيري فمينيسم، واژه فمينيسم، عوامل فترت جنبش فمينيسم در غرب، گرايش هاي جنبش فمينيسم، نگاهي به فمينيسم راديكال و سوسيال.
اين منبع تاريخچه فمينيسم را بسيار دقيق مورد كنكاش قرار مي دهد و حتي ريزترين نكاتي را كه در پيدايش اين جنبش مؤثر است بيان مي كند. موج هاي فمينيسم و عوامل فترت هريك را ذكر مي كند. اين منبع زن را به عنوان موجودي احساسي “كه هريك از اين ظلم و ستمها چقدر بر وي مؤثر است ” مورد بررسي قرار نداده است. در مورد افرادي كه اين جنبش را دامن زدند و زندگي هايشان بسيار بحث مي شود و اين در فهم، مفهوم اين جنبش حائز اهميت است و نيز پيرامون تفاوت هاي بين زن و مرد سخن گفته نشده است.
سؤالات تحقيق
1.فمينيسم به لحاظ لغوي و اصطلاحي چگونه تعريف مي شود؟
2.علل پيدايش فمينيسم چيست؟
3.چرا گرايشات مختلف فمينيسم پديد آمدند؟
4.موج اول، دوم و سوم فمينيسم چه دستاوردهايي را براي جهان به ارمغان آورد؟
5.علل ركود موجهاي سهگانه فمينيسم چه بود؟
6.ناديده انگاشتن تفاوت هاي زن و مرد بهنفع زنان است يا بهضرر آنها؟
7.گرايش هاي فمينيسم مدرن چگونه باعث نهادينه شدن زنسالاري در جامعه مي شود؟
8.گرايش پستمدرن چگونه بهنفع مردسالاري خاتمه مي يابد؟
9.چرا خانواده و نقش هاي زنان اعم از مادري و همسري در جنبش فمينيسم عامل ظلم و ستم عليه زنان شناخته مي شود؟
10.تفاوت اسلام و فمينيسم در احقاق حقوق زنان يا امحاي حقوق آنها چيست؟
11. فمينيسم چه آثار فردي دارد؟
12. فمينيسم چه ضربه هايي به خصوصيات ذاتي و طبيعي زن و مرد وارد مي سازد؟
13. فمينيسم چه آثار سوئي براي نظام خانواده در پي دارد؟
14.از ديدگاه امام علي “عليه السلام ” اطاعت بي قيد و شرط از زنان چه اشكالي دارد؟
15.آيا فمينيسم به حل معضل زنان دست يافت؟
16.تعيين و تنظيم روابط جنسي زناشويي توسط زن به نفع خانواده است يا به ضرر خانواده ؟
17.چگونه بنيان خانواده توسط فمينيسم سست شد؟
18.فعاليت هاي نامتناسب زنان درعرصه اجتماع چه پيامدهايي دارد؟
19.آيا زنان مي توانند در تمامي شغل ها مانند مردان مشغول شوند؟
20.بنيان نهادن جامعه براساس قوانين فمينيسم چه پيامدهايي را براي افراد دارد؟
فرضيههاي تحقيق
1.فمينيسم باعث احياي بعضي حقوق واقعي زنان در غرب شده است.
2. فمينيسم باعث ضايع شدن حقوق زنان در جامعه ي شرقي و همچنين اسلامي شد.
3. در غرب به زنان از منظر ا نسايت نگاه مي شود.
4. فمينيسم بر اساس مقابله با تعاليم غلط مسيحيت پايه گذاري شد.
5.رابطه ي زيادي بين فمينيسم و تزلزل بنيان خانواده وجود دارد.
6.بين اعتقادات فمينيستمي و ارتكاب فحشا رابطه وجود دارد.
7.پنهان كاري، روند كاري فمينيسم در جامعه ي شرقي و به خصوص اسلامي، مي باشد.
روش تحقيق
روش گردآوري مطالب، روش تركيبي است يعني در آن ازروش هاي كتابخانه اي، تعريفي، مقايسه اي، خلاصه نويسي و توصيفي استفاده شده است.
پس از انتخاب موضوع، منابع به وسيله ي فهرست خواني انتخاب شدند و پس از يادداشت برداري از مطالب، مورد تصرف ، تلخيص و بازنگري واقع شدند و در نهايت به شكل مدون در آمدند.
ساختارتحقيق(فصل ها)
فصل اول : كليات: تعريف و تبيين موضوع، اهمّيت و ضرورت تحقيق، اهداف و فوايد تحقيق ، پيشينه تحقيق، سؤالات تحقيق، فرضيه هاي تحقيق، روش تحقيق ، ساختارتحقيق ، واژگان كليدي ، محدوديت ها و موانع تحقيق.
فصل دوم: چيستي فمينيسم: تعريف لغوي، تعريف اصطلاحي ،تاريخچه ي فمينيسم، انواع فمينيسم ، فمينيسم ليبرال ، فمينيسم ماركسيست ، فمينيسم راديكال ، فمينيسم سوسيال.
فصل سوم : نقد فمينيسم :نقدي بر گرايش هاي فمينيسم از منظر ساير گرايش ها ، نقد فمينيسم از منظر ديني ، احقاق حقوق زنان يا امحاي حقوق آنان.
فصل چهارم:آثارفمينيسم: آثارفردي فمينيسم ، آثار خانوادگي فمينيسم ، آثاراجتماعي فمينيسم، راهكارها.
واژگان كليدي
فمينيسم: برابري طلبي، عقيده به برابري زن و مرد ، طرفداري از زنان (ديكشنري بابيلون)
اومانيسم: انسان گرايي، نوع دوستي، علوم انساني، نوع پرستي، بشردوستي، اصالت انسان (ديكشنري بابيلون)
ليبراليسم : آزاد انديشي ، آزادي خواهي، وسعت نظر، آزادگي (ديكشنري بابيلون)
ماركسيسم: فلسفه ماركسيست، عقيده ي كارل ماركس، اصالت اجتماعي(ديكشنري بابيلون)
راديكاليسم: تندروي و افراط ، بنيان ، بن رست ، ريشگي ، افراط گراريشه اي(ديكشنري بابيلون)
سوسياليسم: جامعه گرايي، نظام اشتراكي، مالكيت اجتماعي ابزار توليد (ديكشنري بابيلون)
محدوديت ها وموانع تحقيق
كمبود وقت، كمبود منابع مدرسه، كمتر دسترسي داشتن به راهنما ، سنگين بودن مطالب كتب
پيرامون اين تحقيق، زياد بودن حجم تحقيق، كتب در بيان تاريخچه ي فمينيسم تا حدودي ضديت دارند. در بعضي كتاب ها، نظرات و راهكارها، غيركاربردي هستند.
فصل دوم : چيستي فمينيسم
تعريف لغوي
«اين واژه با اندكي تغيير در تلفظ ، در زبان هاي انگليسي، فرانسوي وآلماني به يك معنا به كار مي رود و از ريشه ي “Feminine ” كه معادل “Feminin ” در فرانسوي و آلماني مي باشد، اخذ شده است. اين كلمه به معناي زن يا جنس مؤنث است كه خود از ريشه ي لاتيني “Femina ” گرفته شده است.» (1)
«واژه ي فمينيست نخستين بار در1871 دريك متن پزشكي به زبان فرانسه براي تشريح گونه اي وقفه در رشد اندام ها وخصايص جنسي بيماران مردي، كه تصور مي شده است از خصوصيات زنانه يافتن تن خود رنج مي برند، نوشته شده است. يك سال بعد يك نويسنده ي ضد فمينيست فرانسوي، اين واژه رابراي اشاره به زناني كه مردانه رفتارمي كنند به كاربرد. گرچه در فرهنگ پزشكي ، معناي فمينيسم، خصوصيات زنانه يافتن مردان بود، در اصطلاح سياسي اين واژه، ابتدا براي توضيح خصوصيات مردانه يافتن زنان به كار رفت، استفاده از اين واژه تا دهه ي شصت و هفتاد ميلادي، براي اشاره به تشكل هاي زنانه مرسوم نبود و كاربردي محدود در ارتباط بامسائل خاص و گروه هايي خاص داشت. صرفاً در همين اواخراست كه استفاده از اين واژه، براي تمامي گروه هاي مرتبط با مسئله ي حقوق زنان، متداول و فراگير شده است.» (2)
«در زبان فارسي معادل هايي چون “زن گرايي “، “زن وري “(3)، “زنانه نگري “و “آزادي خواهي زنان “براي اين واژه پيشنهاد شده است كه البته نمي توان نارسايي برخي واژه ها رادربيان حقيقت فمينيسم ناديده گرفت.»(4)
«در زبان عربي از نهضت زنان به “تحريرالمرأة “و از فمينيسم ايدئولوژيك به “نسويّه ” تعبيرمي شود.» (5)
تعريف اصطلاحي
«فمينيسم را گاه به جنبش هاي سازمان يافته براي احقاق حقوق زنان وگاه به نظريه اي كه به برابري زن و مرد از جنبه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي وحقوقي معتقد است، معنا كرده اند. (6)
«اين جنبش زدودن تمام تفاوت هاي بيولوژيك و تعريف انسان و هر مقوله ي فرهنگي و اجتماعي برپايه ي جنسيت است.»(7)
«دفاع از حقوق زنان ، مبتني برانگاره هاي اومانيسم و سكولاريسم، با تأكيد بر غيرطبيعي دانستن نابرابري هاي موجود، و حركت به سمت برابري يا موقعيت برتر زنان.» (8)
تاريخچه ي فمينيسم
نتيجه اي كه از مطالعه ي وضعيت زنان در تمدن هاي قديم يونان ورم گرفته مي شود به طوراجمال اين است كه در ابتدا زن شيئ قابل تملك و بعداً عنصر توالد و ارضاء شهوت بوده است و به هيچ وجه او را شريك زندگي مرد و واجد قواي بشري نمي دانسته اند. (9)
اين وضع تا چندين قرن ادامه داشت تا اين كه ظهور مسيح و افكار مذهبي پيروان او و پيدايش مقننين و علماي اصلاح طلب و بعداً ظهور پيامبر اسلام “ص “به تدريج زنان را از شيئ قابل تمليك به انساني داراي حق مالكيت و حقوق اجتماعي تبديل كرد.(10) (البته در قسمت نقد جنبش فمينيسم تفاوت بين طرفداران اين جنبش و كساني كه در دفاع از حقوق زنان مبارزه كرده اند مثل پيامبر اسلام “ص “بيان مي شود.)
از چندين قرن قبل به اين طرف طرفداران تساوي كامل زن و مرد زحمات زيادي كشيده اند و تا حدي به تأمين اين نظر موفق شده اند. مثلاً در كشورهاي اسكانديناوي (سوئد، نروژ و دانمارك) تا سال 1262 ميلادي به دختر مطلقاً ارث نمي دادند و در سال 1262 دختر ثلث پسرارث مي برد و در سال 1871 پسر و دختر در سهم الارث مساوي شدند.(11)
دركشورفرانسه، مجامعي براي طرفداري ازحقوق زن از علماي اجتماع و حقوق به نام “هيئت طرفداران ” تشكيل شده و هر سال براي اعمال منويات خود در تصميمات پارلماني فرانسه اقداماتي جدي كرده وتا حدي به انجام منظور خود نائل آمدند. (12)
اما از تأثير دو انقلاب مهم يعني انقلاب صنعتي اروپا و انقلاب كبير فرانسه كه از اهميت و جايگاه بسيار بالايي برخورداراست در پيدايش مجامعي كه ذكر شد و گرايش هاي فمينيستي نمي توان چشم پوشي كرد و اما انقلاب صنعتي اروپا: به تدريج بر اثر گسترش صنعت اختراعات و اكتشافات موج جديدي از اقتصاد درغرب شكل گرفت كه اساس آن را سرمايه داري جديد رقم مي زد. مهم ترين كساني كه اين انقلاب را بنيان گذاشتند طبقه ي جديدي است در غرب به نام طبقه ي بورژوا يا طبقه ي متوسط كه اين ها با مقابله با نظام فئوداليته، در افتادن با اقتصاد كليسايي، اقتصاد صنعتي را كه محورآن كارخانه هاي صنعتي است در غرب رقم زدند.(13)
تا قبل از اين انقلاب مرد و زن همراه با يكديگر در مزرعه وخانه فعاليت داشتند ولي با اين انقلاب قلمرو عمومي مختص مردان و قلمروخصوصي مختص زنان شد. اين انقلاب كارخانه محور به دو چيز يعني نيروي كار و مواد اوليه احتياج دارد. پس ازدعوت مردان به بازار كار با كمبود نيرو مواجه شد. در اين اثنا از زنان براي ورود به بازار كار و كارخانه دعوت به عمل آمد.(14)
زنان كه به علت محدود شدن به قلمرو خصوصي و اختصاص يافتن پول به مردان رنج مي بردند از اين دعوت استقبال كردند و حال اين كه زنان به علت دارا نبودن حق مالكيت نمي توانستند دستمزد خود را خودشان دريافت كنند و نيز نوع شغل، نوع درآمد و نوع كسب و كار منوط به اجازه ي شوهر يا مرد خانواده است. (15)
اين است كه زنان وقتي مي خواهند از يك عرصه ي تنگ و تاريك در يك عرصه ي ديگر ي كه به زعم آن ها عرصه ي اقتدار، ثروت و گشايش است حضورپيدا كنند با موانع جدي مواجه مي شوند كه به تدريج به سمت مبارزه با اين موانع حركت مي كنند.(16)
و حال مختصري پيرامون انقلاب كبيرفرانسه: اين انقلاب، انقلابي بود كه طبقه ي بورژوا يا طبقه ي متوسط با كمك طبقه ي دهقان ، طبقه ي فرودست جامعه ي فرانسوي بر عليه امپراطوري وقت فرانسه انجام دادند و ملكه ي وقت يعني “ملكه ماري آنتوانت ” را از امپراطوري خلع كردند و در ميدان پاريس گردن زدند. (17)
ايده ي اصلي اين انقلاب بحث حقوق بشر و آزادي هاي اساسي انسان هاست از جمله ويژگي هاي برجسته در انقلاب كبير فرانسه حضور زنان علي رغم گذشته در اين انقلاب است.(18)
انقلاب كبير فرانسه به پيروزي رسيد و مجلسي براي تدوين قانون اساسي فرانسه تشكيل شد. اين مجلس در اولين مصوبه ي خود اعلاميه اي را به تصويب رساند به نام اعلاميه ي حقوق بشر. اين اعلاميه به قدري اهميت دارد كه پس از سال ها پيش نويس منشور ملل متحد قرار گرفت يعني اعلاميه ي حقوق بشركه امروزه در سازمان ملل متحد مورد پذيرش قرارگرفته است همان اعلاميه ي حقوق بشرفرانسه است كه با اصلاحاتي همچنان مورد پذيرش جهانيان است.(19)
هنگامي كه اعلاميه ي حقوق بشر منتشر شد به عنوان قانون اساسي فرانسه ي جديد مورد توجه قرار گرفت جامعه ي فرانسوي و مخصوصاً زنان آن ها با واكنش عجيبي روبه رو شدند. در متن قانون آمده بود كه زنان همچنان ازحق رأي ، حق وكالت و بسياري از حقوق مدني محروم هستند يعني اگر فرانسه ي جديد ،اگر فرانسه ي جمهوري خواه مي خواهد حقوق انسان ها را استيفا كند اين استيفاي حقوق شامل زنان نمي شود. (20)
به محض اين كه اين اعلاميه منتشرشد موجي از اعتراض توسط زنان در فرانسه ي آن وقت شكل گرفت كه در رأس آن ها خانمي است به نام اُليمپ دِگوژ، اين خانم كه از خانم هاي فعال در انقلاب فرانسه است و نيز از فعالان سياسي و از فعالان احزاب فرانسه است.(21)
اين خانم درآن وقت كتابي را منتشركرد به نام اعلاميه ي حقوق بشرزنان و اين كتاب را درغالب لايحه به مجلس وقت فرانسه پيشنهاد كرد كه به عنوان قانون مورد پذيرش قرار بگيرد و اين لايحه در مجلس فرانسه با اكثريت قاطع آراء رد شد و پس از مدتي خانم دگوژ به دليل اختلافات سياسي گردن زده شد. (22)
خانمي درانگليس به نام ماري ولستون كرافت كه اخبار درگيري هاي زنان براي استيفاي حقوق خودشان را با علاقمندي دنبال مي كند به قدري انقلاب فرانسه و جاذبه هاي اين انقلاب براي اين خانم اهميت داشته است كه زندگي در انگليس را رها مي كند و به فرانسه مي رود و كتابي به نام “استيفاي حقوق زنان ” يا “دادخواستي براي زنان “(23) منتشر مي كند كه مي توان آن كتاب را “انجيل فمينيستي “دانست.(24)
شعارخانم “ولستون كرافت ” اين بود كه تما م ظلم و ستم هايي كه برعليه زنان صورت مي گيرد نشأت گرفته از طبيعي قلمداد شدن بعضي اتفاقاتي است كه به هيچ وجه طبيعي نيستند. به عنوان مثال، تفاوت ما با مردان در اين است كه اگر ما زنان بخواهيم در يك كارخانه مشاركت فعال داشته باشيم همگان از ما سؤال مي كنند كه شما كه مشغول كار هستيد آيا ظرف هايتان راشستيد؟ آيا غذاي فرزندانتان را محيا كرده ايد؟ و بيان كرد كه زنان براي اين كه از جايگاه مطلوبي در جامعه برخوردار باشند بايد با اين چيزهاي در ظاهر طبيعي به صورت امر غير طبيعي برخورد كنند.(25)
انواع فمينيسم
فمينيسم به دو اعتبارتاريخي وگرايشي تقسيم مي گردد. در تقسيم بندي تاريخي جنبش فمينيسم به سه موج اول، دوم و سوم تقسيم مي شود و درتقسيم بندي گرايشي عبارتست از فمينيسم مدرن و پست مدرن كه گرايشات مختلف ليبرال، ماركسيستي، راديكال وسوسيال از جمله ي فمينيسم مدرن است.(26)
موج اول فمينيسم در واقع يك موج عملگرا محسوب مي شود زيرا كه فمينيسم در مرتبه ي نخست يك رويكرد و يك ايده بيشتر ندارد و آن اين كه زنان در طول تاريخ تحت ظلم و ستم قرارگرفته اند و اين ظلم و ستم به دليل اين است كه فرصت ها و مخصوصاً فرصت آموزش برابر از زنان سلب شده است. اگر در جامعه فرصت هاي برابر آموزش، حقوق و مشاغل را براي زنان فراهم شود زنان قابليت ها و توانمندي هاي خودشان را بروز مي دهند .(27) بسياري آغاز موج اول را نيمه ي قرن نوزدهم مي دانند. موج اول فمينيستي يك جنبشي است كه به آرمان ها و اهداف خودش تا حدي در انگلستان و آمريكا دست يافت.(28)
سال هاي ميلادي 1920-1960 را سال هاي فترت وافول جنبش فمينيستي مي دانند. دست يابي زنان به حق رأي در كشورهاي مرجع كه درآن جنبش هاي فمينيستي شكل گرفته و هدايت مي شد و وقوع جنگ بين المللي دوم از علل ركود اين جنبش بود. البته اين مسأله به معناي خاموش شدن آتش مطالبات زنان براي حق رأي، آموزش و مظاهري از برابري، در كشورهاي اروپايي و آسيايي نيست.(29)
دهه ي 1960 ميلادي آغازخيزش جديدي است كه به موج دوم فمينيستي معروف شده است. دهه ي 60 قرن بيست ميلادي اوج جنبش هاي تند اجتماعي و شكل گيري نظريه هاي فلسفي جديد بود كه هريك به گونه اي تأثيرخود را در شكل گيري نظريه هاي جديد فمينيستي ، به خصوص نظريه هاي متأثر از گرايش هاي چپ و حركت هاي انقلابي زنانه به ويژه درسال هاي 1968-1973 آشكار ساختند.(30) در اين دوره فمينيسم ها توانستند با نظريه پردازي هايي كه كردند ادبيات دانشگاهي توليد كنند.
خانم “سيمون دوبوار ” كه دقيقاً با خانم “ماري ولستون كرافت “هم عقيده است دو واژه ي جنس و جنسيت را تأسيس كرد كه مراد از جنس همان تفاوت هاي طبيعي است و مراد از جنسيت همان تفاوت هاي غيرطبيعي است . فمينيسم هاي موج دوم معتقد بودند اين تفاوت هاي غيرطبيعي هيچ ريشه اي در طبيعت و سرشت انسان ها ندارد.(31)
از ابتدا اين شعار مورد مخالفت قرار گرفت تا اين كه دانشمندان روانشناس و بيولوژيست در يافته هاي خودشان اثبات كردند كه اين تفكيك درست نيست و نمي توان ميان جنس و جنسيت اين تفاوت ها را قائل شد پس همين يافته ها باعث شد كه موج دوم رو به افول رود و موج سوم حيات خود را آغاز كند.(32)
از نيمه ي دهه ي 1970-1990 زمينه هاي ظهورموج سوم فمينيسم شكل گرفت كه بيش از هر چيز مرهون تحولات سرمايه داري ، مطرح شدن ديدگاه پست مدرن و عكس العمل هاي ناشي از تندروي و يك جانبه نگري موج دومي ها بود.(33)
چند ويژگي مهم ، موج سوم را از موج دوم متمايز مي سازد كه مهم ترين آن تأكيد بر تفاوت هاست كه سعي مي كند تفاوت ميان زن و مرد را به رسميت شناسد. حركت به سمت توليدات نظري و نقد شاخه هاي مختلف علوم ، از ويژگي هاي ديگر موج سوم است.(34)
فمينيسم ليبرال
قديمي ترين گرايش فمينيسم ليبرال هست كه در تمام موج اول فمينيسم گرايش منحصر فمينيستي محسوب مي شود. براي فهم فمينيسم ليبرال بايد به مفهوم ليبراليسم رجوع كنيم و فهم مفهوم ليبراليسم با مطرح شدن انقلاب كبير فرانسه و اوج گرفتن شعار هاي عصر روشنگري نهادينه مي شود ليبراليسم را در يك معنا به فرد گرايي يا آزادي طلبي توضيح داده اند.(35)
انديشه هاي ليبرالي برآزادي تأكيد ويژه مي كند و آزادي را به عنوان يكي ازارزش هاي جامعه ي ليبرالي مورد تأكيد قرارمي دهند. افراد با هم برابرند و مرجعيت معنا ندارد پس خانواده هم معنا ندارد و بايد به سمت خانواده ي ليبرال حركت كنيم اگر فرد انساني داراي ارزش است اين فرد انساني ارزش هايش را، فردانيت او تعيين مي كند پس جنسيت هم نبايد مقيد حقوق و ارزش ها باشد اگر دين و مذهب و رنگ نمي توانند در احقاق و تعيين حقوق انسان ها نقش ايفا كند پس جنسيت هم همين طور است.(36)
فمينيسم ماركسيست
دومين گرايش مدرن فمينيسم ماركسيستي است كه با الهام از انديشه هاي ماركسيست، تلاش مي كند مسأله ي زنان را تحليل و درمان كند در نظريه ي ماركسيسم بايد به مفهوم نظام سرمايه داري به عنوان نظام سلطه و دامن زننده به سلطه توجه كرد.(37)
فمينيسم هاي ماركسيستي معتقدند كه ظلم و ستمي كه برعليه زنان وارد مي شود تابعي است از ظلم و ستمي كه برطبقه ي فراتر يا طبقه ي بورژوا بر عليه طبقه ي فروتر يا نظام كارگري اعمال مي كنند اين نظام سرمايه داري است كه در راستاي اهداف خودش كه استثمار و استعمار طبقه ي فروتر است انواع و اصناف ظلم ها را در جامعه نهادينه مي كند. اين گرايش دچار كورجنسي است يعني مقوله ي جنسيت رادر تحليل هايش مورد توجه و اشاره قرار نمي دهند.(38)
فمينيسم راديكال
مهم ترين مفهوم درفهم فمينيسم راديكال ، مفهوم نظام مرد سالاري است. نظام مرد سالاري مجموعه اي از نهاد ها، فرهنگ ها وآموزه هايي هستند كه در يك مجموعه ي متوازن و هماهنگ ، فرودستي زنان و سلطه ي مردان را نهادينه مي كند. در فمينيسم راديكال با توجه به نظام مرد سالاري ايده اي كه مطرح مي شود اين است كه برون رفت چگونه است؟(39)
در مقابل اين سؤال دو رويكرد را مي توان پيشنهاد كرد يكي رويكرد مبارزه و ديگري رويكرد قهر و جدايي.
همان طوركه مشاهده مي شود در نظر فمينيسم هاي راديكال بحث جنسيت برتر جايگاه دارد و معتقدند زنان به دليل ويژگي هاي شخصي آن ها كه عاطفه محور و احساس محور هستند و به دليل تحليل هاي خاصي كه راجع به طبيعت آن ها وجود دارد مي توانند به عنوان جنس برتر مطرح شوند و نه تنها جنس مساوي. بيشترين مخالفت هايي كه با فمينيسم شده مربوط به همين گرايش است.(40)
فمينيسم سوسيال
رويكرد فمينيسم هاي سوسيال اين است كه تلاش مي كنند با استفاده آموزه هاي ماركسيستي نوعي از فمينيسم را پيشنها دكنند كه اشكالات فمينيسم ماركسيستي را نداشته باشد. تلاش مي كنند از تركيب فمينيسم راديكال و ماركسيست نوعي از فمينيسم جديد را پيشنهاد كنند كه بر اساس آن عامل ظلم و ستم بر عليه زنان يعني مرد سالاري و نظام سرمايه داري به عنوان دشمنان طبقه ي زنان مورد توجه قرار بگيرند. (41)
پس از بيان گرايش هاي فمينيسم مدرن ، نوبت به فمينيسم پست مدرن مي رسد. اين گرايش با نفي مدرنيته و عقلانيت مدرنيته و به رسميت شناختن تفاوت هاي زن و مرد همان فمينيسم موج سوم است.(42)
فصل سوم: نقد فمينيسم
نقدي برگرايش هاي فمينيسم ازمنظرسايرگرايش ها
«فمينيسم ليبرال در مجموع فمينيسمي است كه به ارزش هاي جامعه ي مدرن احترام مي گذارد،جنبشي كاملاً صلح جويانه است، گرايشي اصلاح گرايانه و بدون تخريب است به همين دليل بعضي از گرايش هاي ديگر معتقدند كه فمينيسم ليبرال امتداد دهنده ي سلطه ي مدرنيته بر عليه زنان است.عمده ترين نقدي كه اين گرايش ها بر فمينيسم ليبرال وارد مي كننداين است كه فمينيسم ليبرال توجه ندارد كه ارزش هايي را كه او به عنوان ارزش هاي قابل قبول از آن ها ياد مي كند مثل: خانواده گرايي ، مدرنيته ارزش هايي هستند كه خودشان في نفسه عامل ظلم و ستم بر عليه زنان هستند.»(43)
« فمينيسم هاي مدرن معتقدند كه آموزش به عنوان يك راهبرد بايد در نظر گرفته شود و در شرايط آموزش برابر، زنان به جايگاه برابر مي رسند درصورتي كه اين ايده از سوي گرايش هاي ديگر مورد نقد واقع مي شوند و مي گويند چون سيستم و نظام آموزشي يك سيستم و نظامي است كه كاملاً مردانه و در خدمت منافع نظام مرد سالاري.»(44)
«بسياري دراين كه فمينيسم ماركسيستي مطلقاً يك ايده ي فمينيستي مي باشد مناقشه دارند قبلاً در تعريف فمينيسم گفته شد كه گرايشي است كه درتحليل هاي خودش براي جنسيت جايگاه خاصي قائل است يعني معتقد است كه زنان به واسطه ي جنسيت از ظلم و ستم مضاعفي در رنج هستند.»(45)
بيش ترين مخالفت هايي كه در سرتاسر دنيا با جنبش فمينيسم شده است مربوط به مخالفت و مواجهه با نظريات فمينيسم راديكال است.(46)
بديهي است كه فمينيسم پست مدرن از طرف فمينيسم هاي مدرن مورد نقادي واقع شود و نقدهاي جدي را به اين تفكر دارد كردند و معتقدند كه فمينيسم پست مدرن باعث مي شود وحدت جبهه ي فمينيسم ها خدشه دار شود يعني اگرگفته شود به تعداد خرده فرهنگ ها مي توان فمينيسم داشت و شعارهاي اين ها هم مي تواند متفاوت باشد، آرمان هاي اين ها مي تواند متفاوت باشد نتيجه ي عملي آن اين خواهد شد كه فمينيسم ها شعارهاي متناقض بدهند، اهداف متعارض را دنبال كنند و عملاً معادله به نفع جامعه ي مرد سالاري تمام خواهد شد.(47)
نقد فمينيسم ازمنظرديني
«نهضتي كه در اروپا براي احقاق حقوق پايمال شده ي زنان صورت گرفت، به دليل اين كه دير به اين فكر افتاده بودند با دستپاچگي و عجله ي زياد انجام گرفت. احساسات مهلت نداد كه علم نظر خود را بگويد و راهنما قرار گيرد. از اين روتر وخشك با يكديگرسوخت، اين نهضت يك سلسله بدبختي ها را از زن گرفت و حقوق زيادي به او داد و درهاي بسته اي به روي او باز كرد اما در عوض بدبختي ها و بيچارگي هاي ديگري براي خود زن و براي جامعه ي بشريت به وجود آورد. مسلماً اگر آنچنان شتاب زدگي به خرج داده نمي شد احقاق حقوق زن به شكل بهتري صورت مي گرفت.»(48)
كمبود اعتماد به نفس يكي از شايع ترين عوارض دنيا ي مدرن است. متخصصين سلامت و روان اين عارضه را در بيماران خود تشخيص مي دهند. نسخه ي جهاني اين مشكل براي همه ي كساني كه به نوعي درگير احساس بي ارزش بودن هستند يك جمله است: بايد ياد بگيري خودت را دوست داشته باشي»(49)
اين جمله توصيه ي همه ي روانشناسان محبوب و دستورالعمل براي همه ي كساني شده است كه مي خواهند نسبت به خودشان احساس برتري داشته باشند. بر طبق كلام خدا حقيقت آن است كه ما در تصوير خداوند خلق شده ايم و او ما را دوست دارد و ما براي خداوند بسيار با ارزش هستيم. مسيح آموخت كه با ترك خويشتن مان است كه زندگي مي يابيم.(50)
تا به حال چند بار از كسي شنيده ايد كه بگويد «من خودم را دوست ندارم؟» و نيز وقتي دندان ما درد مي گيرد بلافاصله در جستجوي راهي براي مشكل و خلاصي از درد هستيم. اما اگر خودمان را دوست نداشتيم درد را انكارمي كرديم. پس دليل اين كه خيلي زود آزرده مي شويم اين نيست كه خود را دوست نداريم بلكه بدين دليل است كه ما بيش از حد خود را دوست داريم!(51)
پس لازم نيست ياد بگيريم خود را دوست داشته باشيم بلكه لازم است بياموزيم كه چطور منيت هايمان را كنار بگذاريم و به خدا عشق بورزيم و ديگران را دوست داشته باشيم. درد ما “خود كم بيني ” نيست بلكه “خداكم بيني ” است.(52)
در مورد زنان نيزهمين گونه است يعني اگر زنان براي احقاق حقوق خود به جاي حب نفس و خود خواهي و غرور، ياد بگيرند چگونه از خود گذشته و ايثارگر باشند بي شك در طول مسير دل مردان را تسخيركرده و به آن چه اقتضاي فطرت زنانه اش است دست يافته است.
صرف نظر از اين كه تفاوت هاي زن و مرد موجب تفاوت هايي درحقوق و مسئوليت هاي خانوادگي زن و مرد مي شود يا نمي شود ، دستگاه عظيم خلقت براي اين كه به هدف خود برسد و نوع را حفظ كند، جهاز عظيم توليد نسل را به وجود آورده است، دائماً از كارخانه ي خود هم جنس نرو هم جنس ماده به وجود مي آورد و در آن جا كه دوام و بقاء نفس به همكاري و تعاون دو جنس احتياج دارد مخصوصاً در نوع انسان، براي اين كه اين دو را به كمك يكديگد دراين كاروا دارد، طرح وحدت آن ها را ريخته است.(53)
كاري كرده است كه خود خواهي و منفعت طلبي كه لازمه ي هر ذيحياتي است تبديل به خدمت و تعاون و گذشت و ايثار گردد، آن ها را طالب همزيستي با يكديگر قرارداده است و براي اين كه طرح كاملاً عملي شود و جسم و جان آن ها را بهتر به هم بپيوندند تفاوت هاي عجيب جسمي و روحي در ميان آن ها قرارداده است و همين تفاوت هاست كه آن ها را بيشتر به هم جذب مي كند و عاشق و خواهان يكديگر قرار مي دهد.(54)
از جمله پيش فرض ها ي ناصواب در تحليل فمينيستي، پست انگاشتن ذات نقش هاي زنانه است(55) از اين طريق فمينيسم زن را به سوي روحيات ضد اخلاقي سوق مي دهد و او را به موجودي انتقام جو تبديل مي كند .
«نقش هاي حياتي همچون زايش كه استمرارنسل بشريت – كه گل سرسبد آفرينش است- بدان بسته است و تربيت فرزند، كه زن را در جايگاه انحصاري مربي بشريت نشان مي دهد و تدبير منزل و تنظيم خانواده كه سلول تشكيل دهنده ي جامعه است. اين گونه نگريستن به نقش هاي عظيم حياتي ، علاوه برآن كه زنان را استمرار ايفاء اين نقش ها همراه با احساس عزت و رضايت و به نحو صحيح باز مي دارد در نتيجه آينده ي حيات بشريت را تهديد به زوال مي كند ، نقش آفريني تاريخي زن را بي ارزش قلمداد كرده، نسبت به گذشته ي آن ها بدترين ناسپاسي را روا مي دارد ، به برتري ذاتي مرد و ارزشمندي نقش هاي مردانه صحّه مي گذارد و اين خود ظلم مضاعف ديگري است كه به عنوان فمينيسم و دفاع ازحقوق زن در حق زنان روا مي شود.»(56)
«اصولاً مرد انگاري و نگرش مرد واره به حيات و هستي و مناسبات انساني، به معني تنزل دادن شأن زن از جايگاه رفيع انساني اوست. لازمه ي “انسان بودن زن ” مرد شدن او نيست. براي احرازشأن متعالي زن بايد او را “انسان ” تعريف كنيم نه “مرد ” . تشبيه و تشبه زنان به مردان ، اذعان به برتري مردان است و اين نه با تحقير مفرطانه ي مرد توسط فمينيسم افراطي سازگار است و نه با شأن مكرم و منزلت محترم زن.»(57)
امروز مرد انگاري زن ،او را دچار از خود بيگانگي ساخته و زيست در برزخ “زن – مرد ” زن را به ورطه ي بحران شخصيت و كنش دو شخصيتي افكنده است. لذا رفتار و كنش بانوان به تبع محيط ها و نقش هاي متفاوت محوله و شرايط حضور در خانه واجتماع ، متغير و متفاوت گرديده است و همه مي دانيم چنين وضعي آدمي را از كارايي و ايفاء نقش هاي ثابت و مؤثر دور مي كند.(58)
يكي ديگر از پيش گمانه هاي ناصواب فمينيسم افراطي ، سياسي تلقي كردن همه ي شئون حياتي آدمي، حتي زناشويي و رفتارهاي شخصي جنسي و مناسبات خانوادگي است. مقوله ي سياست و بازي قدرت كه روزگاري فقط به حوزه ي مناسبات عمومي تعلق داشت با شعار ” امر شخصي ، امر سياسي است ” كه سوي فمينيسم هاي موج دوم مطرح شد به حوزه ي روابط خصوصي مناسبات خانوادگي (زن و شوهر، والدين و فرزندان ) نيز سرايت داده شد و بسيار روشن است كه چنين نگرشي، تخاصم و تعارض را جايگزين صفا و خلوص عشق و تعاون ميان اعضاي خانواده مي كند و چنين نيز انجام شد.(59)
فمينيست هاي تندرو همان طور كه قبلاً “گفته شد تفاوت هاي طبيعي زن و مرد را درغير از فيزيولوژي بدني مورد انكار قرار دادند و همه ي تفاوتهاي روحي و ذهني را محصول نظام هاي اجتماعي و فرهنگي دانستند. بطلان چنين نظريه اي بر روانشناسان پوشيده نيست.(60)
برخي فمينيست ها صفات زنانه را صفات برتر دانسته اند يعني برخي فيمينست هاي بوم گرا (طرفداران محيط زيست ) معتقدند كه زنان بيش از مردان به طبيعت نزديك اند و در ارتباط با طبيعت بهتر عمل مي كنند. از نظر آنها، صفات مردانه موجب تخريب طبيعت مي شود و توجه به صفات زنانه است كه مي تواند طبيعت را از تخريب نجات بخشد. اعتقاد به وجود صفات برتر زنانه خود التزام به اين مطب است كه زن و مرد در طبيعت خويش صفاتي منحصر به فرد دارند. همان مطبي كه فمينيسم ها از ملزم شدن به آن سرباز مي زنند.(61)
فمينيست ها حضور فعال زنان در عرصه ي اجتماع را دستاورد نهضت زنان مي دانند در حالي كه منتقدان بر اين باورند كه آن چه به عنوان دستاورد معرفي مي شود از نتايج و صنعتي شدن جوامع و رشد اقتصادي است نه از نتايج نهضت هاي اجتماعي.(62)
«به اين معنا كه با توسعه ي صنعتي و توليد و سايل مكانيكي منزل ، عملاً زنان از كارهاي پرمشغله در خانه آزاد شدند و براي حضور در امور اجتماعي فراغت بيشتري يافتند.»(63)
اصل قراردادن مبارزه با مرد سالاري و تأكيد بر استقلال زنان در عمل به گسترش تضاد ميان دو جنس ختم شد و زنان را از توجه به عوامل اصلي عقب ماندگي خود كه حاكميت اخلاق مادي و روح سرمايه داري بود، بازداشت در غرب مردان در واكنش به مبارزه با جنس مذكر، كنش هايي مانند «انجمن دفاع از حقوق مردان » نشان دادند. بعيد به نظر نمي رسد كه سياستمداران، ميدان رقابت و مبارزه ي جنسي ميان زن و مرد را به انگيزه ي سرگرم كردن افكار نسل جوان به امورات كم اهميت در دستور كار قرار داده باشند.(64)
«شعار فمينيست ها انتقاد از خانواده ي هسته اي و اقتدار پدرسالارانه است. حمله به خانواده ي سنتي بدون پيشنهاد جايگزين مناسب ، مناسبات خانوادگي زن و مرد را به گونه اي دگرگون كرده است كه امروزه خانواده نه تنها از استحكام لازم برخوردار نيست، بلكه رقباي جدي را دركنارخود دارد. آمار رو به تزايد طلاق ، همسرآزاري، خودكشي زنان و تك زيستي ها شاهد اين مدعاست.»(65)
فمينيسم با زيرذره بين قراردادن اشكال سنتي ستم عليه زنان، از تحليل اشكال نوين ستم جنسي طفره مي رود. تأكيد بر محوريت حقوق بدون توجه به پايه ريزي مناسبات اخلاقي، زمينه را براي تغييرشكل ستم و پيچيده تر شدن بردگي زنان فراهم كرده است.(66)
احقاق حقوق زنان يا امحاي حقوق آنها
با توجه به نقدهايي كه تاكنون برجنبش هاي فمينيستي وارد شده است و نيز مقيد شدن تعريف اين جنبش به قيد جنسيت، افكار و اعمال افرادي مانند وجود نازنين پيامبراسلام (ص) در صدر اسلام كه در واقع احياگر حقوق زنان در جهان هستند و اولين كسي هستند كه به طور فعال نه منفعل اصلاح حقوق زنان و اصلاح جايگاه اجتماعي زنان را دنبال كردند و يا دردوران هاي اخير افرادي مانند شهيد مطهري چگونه از فمينيسم قابل تفكيك است؟ (67)
همان طوركه قبلاً ” گفته شد جنبش فمينيسم با نظريه فمينيسم به مجموعه ي حركت ها يا نظرياتي اطلاق مي شود كه معتقدند زنان در طول تاريخ به واسطه ي جنسيت آنها تحت ظلم و ستم قرارگرفته اند و بايد براي برون رفت از اين وضيت يعني فرودستي زنان در طول تاريخ، اقدامات جدي به عمل آيد .(68)
قيد جنسيت، قيد مهمي است. در جامعه اي كه تحت استثمار و استعمار است مثلاً ” در جامعه ي هند در قرن نوزدهم كه تحت سلطه ي انگليس بود مردم هند تحت ظلم و ستم قرار داشتند قطعا ” زنان هم به اين واسطه تحت ظلم بودند ولي نه از باب اين كه جنسيت خاصي دارند بلكه از باب اين كه جهان سومي هستند يا از اين جهت كه متعلق به كشور هند هستند كه آن كشور مستعمره ي انگليس است .(69)
پس نظريه ي فمينيسم اين است كه ظلم و ستم هايي كه در طول تاريخ بر زنان وارد شده است. فقط بخاطر اين كه آن ها زن هستند، اين ظلم و ستم ها طبيعي نيستند و بايد با آنها مبارزه كرد. اين تعريف تا حدودي مبين واقعيت خارجي جنبش فمينيسم است اما براي مكمل تعريف بايد غايتي براي اين جنبش ذكر شود وآن اين است كه غايت جنبش يا نظريات فمينيستي برابري زن و مرد در جميع عرصه ها و فرصت هاست بدون در نظرگرفتن تفاوتهاي زن و مرد، پس قيد جنسيت و اين برابري به هرشكل يا به معناي تشابه حقوقي جداكننده ي راه فمينيسم ها از راه كساني است كه بحث حقوق زنان را دنبال مي كنند.(70)
“مثلاً اگر شهيد مطهري از حقوق زنان در اسلام يا حقوق زن به طوركلي بحث مي كند در واقع در كنار توجه به ارزشمندي جوهره ي انساني زنان توجه به غنصر ديگري به نام تفاوت هاي زن و مرد دارد كه اين تفاوت ها در ناحيه ي حقوق، در ناحيه ي برنامه ريزي ها به رسميت شناخته مي شود و مورد نظرقرارمي گيرد اما رويكرد فمينيستي توجهي به تفاوتها در تفكيك نقشهاي جنسيتي يا در تفاوت هاي حقوقي توجهي ندارد. “(71)
فصل چهارم: آثارفمينيسم
آثارفردي فمينيسم
چند نمونه از دوگونگي هاي زن و مرد به لحاظ جسمي و رواني : مرد به طور متوسط درشت اندام تر نسبت به زن است، مرد خشن تر و زن ضريف تر است، مرد بلند قد تر وزن كوتاه قدتراست، رشد عضلاني مرد و نيروي بدني او از زن بيشتر است، ريه مرد قادر به تنفس هواي بيشتري از ريه زن است، ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سريع تر است .(72)
احساسات مرد مبارزانه و جنگي و احساسات زن صلح جويانه و بزمي است، مرد متجاوز و غوغاگرتر وزن آرام تر و ساكت تر است، زن سريع الهيجان تر از مرد است، احساسات زن بي ثبات تر از مرد است، زن از مرد محتاط تر است، مذهبي تر، پرحرف تر، ترسوتر و تشريفاتي تر است، احساسات زن مادرانه است.(73)
«با توجه به آنچه درباره ي خصوصيات جسمي و روحي زن و مرد گفته شد ، اگرگفته ي فمينيسم ها مبني بر اين كه هيچ گونه تفاوتي بين زن و مرد وجود ندارد و زن بايد هم پاي مرد در جامعه كار كند پذيرفته شود، زندگي زنان دچار از هم گسيختگي مي شود و زنان به لحاظ طبيعتشان دچار دوگانگي مي شوند يعني نمي دانند مردانه زندگي مي كنند يا زنانه.»
اگر تفاوت هاي طبيعي زن و مرد در نظر گرفته نشود و مردان از زنان انتظارداشته باشند كه خودشان، تأمين معاش كنند در عين حال وظايف خانه داري و تربيت فرزندان را نيز عهده دار باشند ظلم و ستم نه تنها نسبت به زنان ادامه دارد بلكه مضاعف نيزمي شود و اگرگفته شود به جز تأمين معاش و حضور فعال و همانند مردان به زن وظيفه ي ديگري داده نمي شود اين هم غلط است زيرا بر اساس طبيعت حاكم بر جهان ، نظام طبيعي دچار تزلزل مي گردد و بقاء نسل بشر تضميني ندارد و از آن جهت كه زن داراي احساسات مادرانه مي باشد بدون ارضاء آن دچار سرخوردگي مي شود.
از آن جا كه بر اساس يافته هاي بيولوژي اثبات شده است كه زن به لحاظ جسمي ضعيف تر از مرد است اگر بخواهد همان شغل هايي كه متناسب با مردان است انتخاب كند، از لحاظ جسمي خيلي زودتر از آن كه تصورش را بكند پير و فرسوده خواهد شد و اين خود عامل مؤثري در افسردگي او خواهد بود.
اميرمؤمنان علي “عليه السلام ” فرمودند: «فإنّ المَرأ?رَيحانَ? (74)» زن گلي است لطيف و آسيب پذير.
با توجه به گفته ي خليفه ي خدا در زمين اين گفته اثبات مي شود كه زنان از لحاظ رواني بسيار لطيف و حساسند و درست به همين دليل نمي توانند عهده دار هر شغلي باشند بلكه بايد شغل هايي را انتخاب كنند كه متناسب با احساساتشان باشد و نياز هاي روحي آن ها را اشباع كند و نيز شغل هاي كم هيجان باعث مي شود زن كه محور خانواده و به تبع محور جامعه است آرامش خود را حفظ كند.
زن مظهر ناز و مطلوبيت و مرد مظهر نياز و طالب بودن است كه اگر اين دو جا به جا شوند يا به طوركامل بيان نشوند جامعه و به خصوص فرد و زن دچار پوچي و بيهودگي مي شود براي روشن شدن مطلب مثالي بيان مي شود.
«چندي پيش يكي از روزنامه هاي خبري عكس يك دختر جوان روسي را كه خود كشي كرده و بود چاپ كرده بود. اين دختر در نوشته اي كه از او باقي مانده نوشته است: هنوز مردي مرل نبوسيده است. بنابراين زندگي براي من قابل تحمل نيست.»(75)
همان طوركه گفه شدزن بايد امنيت و آرامش داشته باشد به همين خاطر پروردگار براي تأمين اين هدف تدابيري درنظام تكوين و در نظام تشريع انديشيده است و در آفرينش و فطرت زن، حيا و اشتياق شديد به عفت، پاك دامني و پوشش را در برابر نامحرمان و نا اهلان قرارداده است؛ به گونه اي كه عفاف براي او سرمايه ي عظيمي است كه در پرتو آن احساس شخصيت و ارزشمندي مي كند. از سوي ديگر خداوند فطرت مردان را به سلاح غيرت مجهز نمود تا از حريم و امنيت زن حفاظت و نگهداري نمايد.(76)
حال اگر جامعه مانند آنچه فمينيست ها گفته اند شود يعني مرد و زن عين يكديگرشوند ديگر نه زنان عفت و حياي خود را حفظ مي كنند و نه مردان احساس غيرت مي كنند چون با خود مي انديشند كه زن موجودي است همانند مرد بدون هيچ تفاوتي و اين ها همه كمك مي كند كه از زن سلب امنيت و آرامش شود.
«تفاوت ها براي آن است كه گروهي،گروه ديگر را به صورت متقابل و دو جانبه تسخير كند و هيچ كسي حق ندارد افراد ديگري را تحت تسخير خود در آورد اما خودش مسخر نشود، كسي نمي تواند به دليل داشتن قدرت و امكانات استعدادي يا غيراستعدادي از ديگران تسخير يك جانبه كند بلكه بايد تسخير متقابل و خدمت متقابل باشد تا نظام به احسن وجه اداره شود و اگر تسخير متقابل نباشد همان استهزاء كردن و منافع ديگري را به سود خود رايگان بردن است كه قرآن آن را نهي كرده و آن را به عنوان ستم ، تحريم و محكوم كرده است.»(77)
بنابر آنچه گفته شد اگر فمينيسم به غايت خود برسد يعني جامعه اي با آزادي و استقلال به معناي بي بند و باري را براي زن به ارمغان آورد زن را مسخر مرد كرده است و به او ستم و ظلم روا داشته است همان گونه كه آثار فجيع و شرم آور اين جريان در غرب بيداد مي كند.
آثارخانوادگي فمينيسم
«تأكيد و اصرار فمينيسم راديكال مبني بر اين است كه ابزار سلطه ي مردان يا نظام مرد سالاري بر زنان، نهاد خانواده است و مهم ترين نقش هايي كه جامعه مرد سالار به كار مي گيرد و به وسيله ي آن ها زنان را تحت ستم و ظلم قرار مي دهد نقش مادري و نقش همسري است. خانواده نهادينه ترين جايگاه ظلم و ستم بر عليه زنان است كه بايد ساختار خانواده را مورد بازسازي قرار داد و با نظم موجود خانواده مبارزه كرد. »(78)
«آزادي سقط جنين و كنترل بر بدن خويش از شعارهاي فمينيسم هاست كه در مجامع بين المللي هم بر آن تأكيد شده است سقط جنين اين فرصت را به زنان مي دهد كه از فرزندان ناخواسته جلوگيري كنند و در روابط جنسي محدوديت خاصي احساس نكنند. همچنين قانون اين اجازه را به زن داده است كه در مقابل خواست همسر مقاومت كند و خود زمان آميزش را برگزيند.»(79)
چنين شعارهايي چند پيامد اساسي را به دنبال داشت: اول آن كه آزادي سقط جنين سبب شد كه زنان اقدام به انتخاب نوع فرزند كنند با استفاده از سونوگرافي و در اين ميان جنس دختر بيشتر در معرض فنا قرار گرفت. به ويژه در كشورهايي كه هنوز فرزند مذكر را بر جنس مخالف ترجيح مي دهند. دختران قرباني سياست پرچمداران فمينيسم گرديدند. دومين مسأله آن بود كه محدوديت روابط جنسي مرد با همسر موجب شد كه مرد تمنيات جنسي خود را درخارج از چارچوب خانواده جستجو كند و اين روابط خانوادگي را دستخوش تحول مي نمود.(80)
شهيد مطهري براي استحكام پيوند خانوادگي و خاص شده تمنيات مرد به محيط خانواده اين طور سخن مي گويد : شكي نيست كه هر آن چه موجب تحكيم پيوند خانوادگي و سبب صميميت رابطه ي زوجين گردد، براي كانون خانواده مفيد است و در ايجاد آن حداكثر كوشش بايد مبذول شود و بالعكس هر چيزي كه موجب سستي روابط زوجين و دلسردي آنان گردد براي كانون خانواده مضراست و بايد با آن مبارزه كرد. اختصاص يافتن استمناعات و التذاذهاي جنسي به محيط خانوادگي و در كادر ازدواج مشروع پيوند زن و شوهري را محكم مي كند و توليد محبت مي شود.(81)
از آن جا كه زن بيشتر از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود، دين شريف اسلام محدوديت روابط جنسي مرد با همسر خود را رد مي كند وتعيين زمان آميزش را بر مرد محول مي كند تا تمنيات مرد به چارچوب خانواده منحصر شود و از هرج و مرج و بي بند و باري جلوگيري به عمل آيد.
در برابرگفته فمينيست ها مبني بر اين كه زن جنس برتر است امام علي “عليه الاسلام ” براي رد اين سخن و حفظ كانون خانواده به وسيله ي شيرازه اي چون مرد اين گونه مي فرمايند:
«فَاتَّقوا شِرارَ النِساءَ وَ كُونُوا مِن خِيارِهِنَّ عَلي حَذَرَ و َلا تُطيِعُوهُنَّ فِي المَعرُوفِ حَتّي لايَطمَعنَ فِي المُنكَرِ»(82)
از زنان بد بپرهيزيد و مراقب نيكان آن ها نيز باشيد! در اعمال نيك (به صورت اطاعت و تسليم بي قيد و شرط) از آن ها اطاعت نكنيد تا در اعمال بد انتظار پيروي از شما نداشته باشند.
«بديهي است عدم اطاعت از آن ها در معروف (كارنيك) به اين معنا نيست كه اگر آن ها دعوت به امور معروفي، همچون نماز و روزه و عدالت و احسان كردند شما با آن ها مخالفت كنيد؛ بلكه منظور اين است كه قبول پيشنهاد آن ها نبايد به صورت تسليم بي قيد و شرط در برابرآن ها باشد و به تعريف ديگر: “معروف ” را به خاطر معروف بودنش انجام دهيد نه به خاطرتسليم بي قيد و شرط در برابر همسرتان. مبادا آن ها جسور شوند و احياناً انتظار داشته باشند، تسليم خواسته هاي ناپسند آن ها شويد .»(83)
«اين نكته نيز روشن است كه مي گويد: «از خوبان آن ها برحذر باشيد» خوب نسبي است نه خوب مطلق، نه تنها نبايد از آنها برحذر بود بلكه بايد از پيشنهاد هاي آن ها استقبال كرد و صحبت آن ها را غنيمت شمرد.(84)
اين توصيه هاي ارزشمند مولاي متقيان همه از آن جهت است كه زن به راحتي مي تواند قلب مرد را مسخر خود گرداند و او را تحت اوامر خود بگيرد حتي به دور از اجراي فرامين جنجال برانگيز فمينيسم. پس ايشان مي فرمايند مواظب باشيد مسخر چه كسي هستيد.
رفتارهاي نا هنجاروستم هاي روا شده بر زن را به اساس وجود نهاد خانواده و ازدواج قانوني و شرعي نسبت دادن و قداست و سلامت اين نهاد ارزشمند را شكستن و عرضه ي تئوري هاي ناهنجار آفريني چون ازدواج آزاد، جدا اِنگاري مناسبات جنسي از روابط خانوادگي و باروري و توليد مثل، خانواده ي تك والديني، معاشقه ي آزاد، اكتفا به هم جنس و … آثار ديگري كه پي آوردها عوارض جبران ناپذير فراواني را براي جامعه ي بشري سبب شده است.(85)
اين نگرش به جاي “حل مسأله ” به “زدودن صورت مسأله ” پرداختن است. درست مانندآن است كه به دليل وجود حاكم ستمگر و حكومت ظالمانه در يك كشو، مردم آن كشور اصل ضرورت وجود حكومت و نياز به نظام اجتماعي را نفي مي كنند. قطعا ًبا اين شيوه مشكلات مضاعف خواهد گرديد.(86)
«براي اختصار به برخي از پيامد هاي منفي فمينيسم براي خانواده اشاره مي شود: جنبش فمينيسم در برخي جوامع صرفاً نظم سنتي خانواده را در هم گسته، بي آن كه قادر باشد نظم موجه و منطقي ديگري را جايگزين آن سازد لهذا با تشديد تخاصم و پراكنده كردن تخم نفاق در مهرستان خانواده “وفا و صفا “، “مودت و رحمت ” جاي خود را ” به بي مهري خيانت و سرد مزاجي سپرده است. “(87)
روابط عاطفي برخاسته از طبيعت انساني و آكنده از “آرامش و آسايش ” به مناسبات خشك و بي روح اعتباري و ضوابط تضنعي قراردادي بدل شده و در يك كلمه، مناسبات طبيعي صميمانه ي اعضاء خانواده تا حد مناسبات منفعت طلبانه ي يك شركت تجاري يا حزب سياسي و صحنه ي بازي قدرت تنزل كرده است.»(88)
آثاراجتماعي فمينيسم
كشانيدن تمتعات جنسي از محيط خانه به اجتماع، نيروي كار و فعاليت اجتماع را ضعيف مي كند .(89)
«جامعه ي انساني نيازمند علل و عواملي است تا گرايش و صفاي ضمير بين افراد آن تأمين شود و صرف قوانين و مقررات سياسي ، نظامي ، اقتصادي و… كافي نيست. و از طرف ديگر جامعه ي بزرگ بشري را جوامع كوچك خانوادگي مي سازند. يعني اعضاي خانواده هاي متعدد عامل تحقق مجتمع رسمي خواهند بود و مادامي كه سبب رأفت و گرايش دربين اعضاي خانواده پديد نيايد، هنگام تشكل مجتمع رسمي نيز هرگز بين آحاد آن، صفاي ضمير و روح تعاون و پيوند دوستي بر قرار نخواهد شد.»(90)
«مهم ترين عاملي كه بين افراد خانواده رأفت و گذشت و ايثار را ازنده مي كند تجلي روح مادر در بين اعضاي خانواده است زيرا پدر گر چه به عنوان “الرّجال قوامون علي النّساء ” عهده دار كارهاي اداري و اجرايي جامعه ي كوچك يعني خانواده است، ليكن اساس خانواده كه بر مهر و وفا و پيوند پي ريزي شده است به عهده ي مادر است زيرا مادر مبدأ پيدايش و پرورش فرزنداني است كه هركدام به ديگري وابسته اند.»(91)
چرا از لحاظ حقوق طبيعي اولي اجتماعي همه ي افراد وضع مساوي و مشابهي دارند؟ ازآن جهت كه مطالعه در احوال بشر اثبات مي كند كه افراد بشر به لحاظ طبيعت هيچ كدام رئيس يا مرئوس آفريده نشده اند. هيچ كس كارگر يا صنعتگر يا استاد يا معلم يا افسر يا سرباز يا وزير به دنيا نيامده است اين ها مزايا و خصوصياتي است كه جزء حقوق اكتسابي بشراست يعني افراد در پرتو لياقت و استعداد و كار و فعاليت بايد آن ها را از اجتماع بگيرند و اجتماع با يك قانون قراردادي آن ها را به افراد خود واگذار مي كند.(92)
تفاوت زندگي اجتماعي انسان با زندگي اجتماعي حيوانات از قبيل زنبورعسل در همين جهت است، تشكيلات زندگي آن حيوانات صدرصد طبيعي است، پست ها و كارها به دست طبيعت در ميان آن ها تقسيم شده است نه به دست خودشان، طبيعتاً بعضي رئيس و بعضي مرئوس، بعضي كارگر و بعضي مهندس بعضي مأمور انتظامي آفريده شده اند. اما زندگي اجتماعي انسان اين طور نيست.»(93)
به همين جهت بعضي از دانشمندان يك باره اين نظريه ي قديم فلسفي را مي گويند “انسان طبيعتاً اجتماعي است ” انكار كرده و اجتماع انسان را صدرصد قراردادي فرض كرده اند.(94)
با توجه به آنچه گفته شد و نيز ايده ي مهم فمينيست ها مبني بر تساوي در تمام زمينه ها دست يافتن به اين نكته ضرورت دارد كه بنابر تحقيقات انجام شده دانشمندان دريافته اند كه اگر شغل هاي متناسب با روح و جسم زنانه به زنان سپرده شود و شغل هاي متناسب با روح و جسم مردانه به مردان سپرده شود، بي شك جامعه مسير طبيعي خود را خواهد پيمود و بدون تشويق و اضطراب به پيشرفت هاي چشمگيري دست خواهد يافت.
نتايج وتوصيه ها
با توجه به تعريف فمينيسم، فرامين و آثارآن اين مسأله روشن مي شود كه ريشه ي بسياري از درگيري هاي خانوادگي، عدم هماهنگي، تربيت دوگانه ي فرزندان و فضاي شك و شبهه، افكار و اعتقادات فمينيستي مي باشد.
براي رفع اين مشكلات راهكارهايي ارائه مي شود.
راهكارهاي علمي: آموزش سيره ي عملي پيامبر(ص) و رفتار ايشان با زنان ، ترويج اخلاق اسلامي و معنويات، آموزش هاي قبل از ازدواج به زوجين، تبيين تفاوت هاي زن و مرد، شناساندن حقوق زن و مرد به طرف مقابل شان، تبيين عواقب بد روحي و جسمي عمل به فرامين فمينيستي كه نشأت گرفته از هواي نفساني و ضد اخلاقي است، آموزش حلم و گذشت و ايثار از همان سنين كودكي به فرزندان، ريشه يابي درگيري هاي خانوادگي.
راهكارهاي عملي: به كارگيري سيره ي پيامبر(ص) در رفتار متقابل زوجين، احترام به حقوق متقابل، جايگزين كردن گزينه هاي مناسب اسلام در عوض نقض گزينه هاي فمينيسم، به كارگيري سيره ي حضرت زهرا (س) به خصوص در رفتار با همسر، قضاوت با عدالت بين زوجين.
پي نوشت ها :
1.روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي،ص14.
2.همان.
3.روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي، ص12به نقل از: افسانه، نجم آبادي، در دل دوست به هرحيله رهي بايد كرد، ص121.
4.همان، حسين تقوي دهاقاني، آسيب شناسي ديني فمينيسم، ص15، محمد تقي كرمي، آموزه، جلسه ي3.
5. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي، ص،15.
6.همان،ص13.
7. حسين تقوي دهاقاني، آسيب شناسي ديني فمينيسم، ص20، محمد تقي كرمي، آموزه،جلسه ي3.
8. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي،ص،33.
9.حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا،ص33.
10.همان،ص34
11.همان.
12 . حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا،ص34.
13.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 2.
14.همان.
15.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 2.
16.همان.
17.همان.
18. همان.
19.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 2.
20.همان.
21.همان.
22.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 2.
23. روتليج، فمينيسم ودانش هاي فمينيستي،ص16 .
24. محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 2.
25.همان.
26.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 3.
27.همان.
28. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي،ص،16.
29. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي،ص،17.
30.همان.
31.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 4.
32.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 4.
33. همان.
34. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي،ص19.
35.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 5 مسعود معصومي، فمينيسم در يك نگاه، ص33.
36.محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 5 مسعود معصومي، فمينيسم در يك نگاه، ص36.
37.همان.
38.همان.
39.محمد تقي كرمي ، آموزه ، جلسه ي 5، مسعود معصومي، فمينيسم در يك نگاه،ص33.
40. همان.
41. محمد تقي كرمي، آموزه ، جلسه ي 6. مسعود معصومي، فمينيسم در يك نگاه، ص47.
42.همان.
43.محمد تقي كرمي ، نرم افزارآموزه ، جلسه ي 5.
44. همان.
45. همان.
46.محمد تقي كرمي ، نرم افزارآموزه ، جلسه ي 5.
47. همان جلسه ي 6.
48.مرتضي ، مطهري، نظام حقوق زن در اسلام،ص 216.
49.نانسي لي ،دموس، دروغ هايي كه زنان باور مي كنند وحقايقي كه آن ها را آزاد مي سازد،ج1،ص41.
50.همان،ص42.
51.همان،ص.43
52.نانسي لي ، دموس، دروغ هايي كه زنان باور مي كنند و حقايقي كه آن ها را آزاد مي سازد، ج1،ص43.
53.مرتضي ، مطهري، نظام حقوق زن در اسلام،ص 21.
54. همان ،ص211.
55.علي اكبر رشاد، آسيب شناسي فمينيسم ، ص34.
56. همان،ص36.
57.همان ،ص37.
58. علي اكبر رشاد، آسيب شناسي فمينيسم ، ص37.
59.همان.
60.محمدرضا، زيبايي نژاد، محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ،ص127.
61. محمدرضا، زيبايي نژاد، محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ،ص128.
62.همان.
63.همان،ص129.
64. محمدرضا، زيبايي نژاد، محمدتقي سبحاني ، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام ص129.
65.همان.
66.همان ،ص131.
67.محمدتقي، كرمي، نرم افزارآموزه، جلسه 3.
68.همان.
69.همان.
70.محمدتقي، كرمي، نرم افزارآموزه، جلسه 3.
71.همان.
72.مرتضي، مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام ،ص206.
73.همان.
74.نهج البلاغه، نامه ي31.
75.مرتضي، مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام ،ص214.
76.محمد رضا ،كوهي، آسيب ناسي شخصيت و محوبيت زن،ص155.
77.عبدالله، جوادي آملي، زن در آينه ي جلال و جمال،ص390.
78.محمد تقي ،كرمي، نرم افزارآموزه ، جلسه ي 6.
79 .محمدرضا،زيبايي نژاد، محمد تقي ، سبحاني ،درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام،ص130.
80.همان.80
81.مرتضي،مطهري، مسأله ي حجاب،ص73.
82.نهج البلاغه ، خطبه ي 80.
83.مكارم شيرازي با همكاري جمعي ازفضلاء و دانشمندان، پيام امام اميرالمؤمنين(ع) ،ج3، ص292.
84.همان ،ص293.
85.علي اكبر، رشاد، آسيب شناسي فمينيسم، ص37.
86. علي اكبر، رشاد، آسيب شناسي فمينيسم، ص37.
87.همان،ص38.
88. همان.
89.مرتضي، مطهري ، مسأله ي حجاب، ص77.
90. عبدالله، جوادي آملي،زن در آينه ي جلال و جمال،ص38.
91. همان،ص39.
92.مرتضي، مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام،ص183.
93. مرتضي، مطهري ، نظام حقوق زن در اسلام،ص183.
94.همان.
منابع
*قرآن كريم
* نهج البلاغه،دشتي
1. بابيلون (ديكشنري)
2. تقوي دهاقاني، حسين، آسيب شناسي ديني فمينيسم، نهضت، اول، بي جا، 1381.
3. جوادي آملي، عبدالله، زن درآينه ي جلال و جمال، اسراء، چهارم،قم، 1378.
4. دموس،نانسي لي، دروغ هايي كه زنان باور مي كنند وحقايقي كه آن ها را آزاد مي سازد، پريسا پور علمداري، دفتر نشر معارف، اول، بي جا، 1387.
5. رشاد، علي اكبر، آسيب شناسي فمينيسم، مؤسسه ي فرهنگي دانش و انديشه، معاصر، شماره 17، تهران، 1379.
6. زيبايي نژاد، محمدرضا، محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، نصايح، سوم، بي جا، 1382.
7. روتليج، فمينيسم و دانش هاي فمينيستي، عباس يزداني، بهروزجندقي، دفترمطالعات و تحقيقات زنان ، اول، بي جا،1382.
8. صدر، حسن، حقوق زن در اسلام و اروپا، كتاب هاي پرستو، چهارم، بي جا، 1348.
9. كرمي، محمد تقي، آموزه، شماره ي نرم افزار9و10، دفترمطالعات و تحقيقات زنان.
10. كوهي، محمد رضا، آسيب ناسي شخصيت و محوبيت زن، اتقان، دوم، قم، 1384.
11. مطهري، مرتضي، مسأله ي حجاب، صدرا، بي چا، قم، بي تا.
12. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام،صدرا، پنجم، بي جا، 1365.
13. معصومي، مسعود، فمينيسم در يك نگاه، مؤسسه ي آموزش و پژوهشي امام خميني، اول، بي جا، 1384.
14. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، پيام امام اميرالمؤمنين(ع) ، ج3، دارالكتب الاسلاميه، سوم، تهران، 1386.
منبع:www.islamshia-w.com