براي جلوگيري از به تأخير افتادن ظهور ، مي بايست جلوي اعمال مستكبرين عالم مخصوصاً در حوزة فرهنگي ، گرفته شود براي جلوگيري از اقدامات آنها مي بايست در مورد عقايد ، اهداف و نظرات آينده شناسانه دشمنان اسلام و امام زمان(عج) و مستكبرين عالم اطلاع كافي داشت و خودِ اين علم و اطلاع هم ، متوقف بر شناخت دشمن است ،
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ضرورت شناسي طرح مباحث مهدويت
معنا و مفهوم مهدويت :
ضرورت شناسي مهدويت :
اولين سؤالي كه بعد از شناخت معنای مهدويت به ذهن مخاطب خطور مي نمايد ، ضرورت طرح اين مباحث مي باشد .
بايد به اين نكته توجه داشت كه بنابر اعتقاد ما شيعيان ، آخرين امام از ائمة دوازده گانه مسلمانان ، حضرت مهدي مي باشد ، كه امام زمان ما و منجي بشريت ، ايشان هستند ، در واقع مهمترين وظيفة شيعه شناخت و پيروي از جانشين پيامبر ( ص ) و امام زمانش است و با توجه به اين نكته ضرورت طرح مباحث مهدويت را مي توان با سه رويكرد اساسي دنبال كرد . (امام شناسی و معرفت امام عصر(عج) ،دشمن شناسی ، آینده شناسی و پیشگویی)
رويكرد اول : امام شناسي
قال رسول الله( صلی الله عليه و آله و سلم) : « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه[1] »
پيامبر اكرم (ص) فرمودند : هر كس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد به مرگ جاهليت از دنيا رفته است .
نكتة حائز اهميت در باب اين حديث ، آن است كه هركس در هر زماني امام زمان خويش كه نماينده و جانشين پيامبر خدا است را نشناسد ، حتي اگر اطلاعات ديني بسياري داشته و يا خودش را متدين بداند به مرگي مرده كه مربوط به عصر جاهليت است . يعني زماني كه اصلاً دين اسلام نيامده بود ، اين حديث اِشعار دارد كه نبود شناخت و معرفت امام زمان آنقدر مهم است كه انسان متدين را بي دين مي كند و يا بهتر بگوئيم ، دين او مورد قبول حضرت حق واقع نميگردد و انسان را به سوي كمال و قرب حق نمي كشاند پس انسان حتماً مي بايست دين اش را از امام زمان اش اخذ نمايد و مطيع اوامر او باشد و ناگفته پيداست كه در صورتي اين امر ممكن است كه در ابتدا انسان اما زمان اش را بشناسد تا بتواند از او پيروي و توسط او هدايت شود . قريب اين مضمون در روايات و ادعيه ديگري نيز موجود است مثلاً دعاي « الهي عرفني نفسك[2] »(که خواندن آن در دوران غیبت سفارش شده): خداوندا خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناساني پيامبرت را نميشناسم ، خدايا پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من نشناساني امامت را نمي شناسم ، خدايا حجت خود را به من بشناسان ، اگر حجت خود را به من نشناساني، از دينم گمراه مي شوم .
با توجه به اين امر پيداست كه اولين وظيفة هر شيعه و انسان حقيقت جوي این است كه تا در وهلة اول نسبت به امام زمان خويش تحقيق نموده و پيرامون ايشان شناخت و معرفت كافي كسب نمايد .
منظور از شناخت و معرفت
بايد توجه داشت كه منظور از شناخت و معرفت اعم از شناخت شخصي و شأني امام است . شناخت شخصي و فردي امام بسيار مهم است و روايات گوناگوني از پيامبراكرم(ص) و ائمة اطهار(ع) دربارة امامان دوازده گانه و خصوصاً حضرت مهدي(عج) آخرين جانشين پيامبر ( ص ) ، وارد شده كه از ابعاد مختلف ايشان را معرفي و توصيف نموده است از نسب شناسي و القاب گرفته تا خصوصيات بدني ، ظاهري، اخلاق ، رفتار ، وقايع دوران ايشان و . . . اين معرفي جاي هرگونه انحراف و اشتباه در شناخت امام را از جستجوگر مؤمن و حقيقت جو مي گيرد و اگر اين روايات به خوبي براي مردم تبيين گردد ، راه مدعيان دروغين مهدويت كه هر از گاهي از گوشه اي از سرزمين اسلامي سر در مي آورند بسته شده ، مسلمانان به اشتباه به فرقه هاي ضاله كشيده نمي شوند .
اما همانطور كه گفتيم شناخت ، منحصر در خصوصيات فردي و شخصي امام نيست بلكه خصوصيات شأني و جايگاهي را هم شامل مي شود يعني ممكن است مسلماني بداند كه حضرت علي ( ع) جانشين پيامبر (ص) و معرفي شده توسط ايشان است ، اما چون جايگاه ، مقام و شأن امام را نمي داند ،پيروي صحيحي از ايشان ندارد و به ورطة گمراهي مي رود .
همانطور نسبت به ائمه ديگر و حضرت مهدي (عج) ، پس شناخت شأن و جايگاه امام بسيار حائز اهميت است و در سعادت و شقاوت انسان تأثير مستقيم دارد كما اينكه در طول تاريخ عده اي از مسلمانان ، از امر امام تخطي كردند بدليل اينكه جايگاه امام را بدرستي نشناخته بودند ، لذا بايد گفت شناخت شأني و جايگاهي بسيار حائز اهميت است و در مرتبه اي بعد و بالاتر از شناخت شخصي امام است و همين شناخت مقدمه پيروي از ايشان است .
نتيجه : براي معرفت پيدا كردن و شناخت شخصي و شأني امام مي بايست تحقيق و بررسي نمود تا انسان به شناخت صحيحي نائل شود كه ذيل مصادر كلامي، ادامه اصل نبوت در علم كلام ، شناخت امام بصورت عام و در مباحث مهدويت شناخت حضرت مهدي(عج) به عنوان آخرين امام بصورت خاص مورد بررسي قرار ميگيرد با اين توضيح ضرورت طرح مباحث مهدويت روشن شد .
رويكرد دوم : دشمن شناسي
اما با نگاهي متفاوت تر بايد توجه داشت كه هر موجودي در عالم ، دشمناني دارد و همچنين انسانها، و بين انسانها ، قوم ها ، و مليتها و اديان هر كدام به دليلي ممكن است با عده اي ديگر در تعارض و دشمني باشد .
ما مسلمانان از اين موضوع مستثناء نمي باشيم بلكه به دليل اصرار بر حق و حقيقت ، دشمنان ما نيز بيشتر از ديگر اديان مي باشند ، دشمنان اسلام و مذهب شيعه و امام زمان (عج) در عصر كنوني را در دو حوزه ديني و غير ديني مي توان شناسائي كرد كه حوزة غير ديني را به دليل گستردگي در مقاله اي مجزا مورد بررسي قرار مي دهيم .
الف ) حوزة ديني :
از بين اديان جهاني ، بيشترين دشمني را با اسلام ، دين مسيحيت و دين يهود مي نمايد البته بايد توجه داشت كه دشمني هاي كنوني نه از جانب كل مسيحيت و يهوديت بلكه گروههايي خاص كه در هر دو دين نام صهيونيسم بر خود نهاده اند مي باشد. صهيونيستهاي يهودي و صهيونيستهاي مسيحي كه فرقه هائي از مسيحيت پروتستان با نام ايوانجليسم و نو انجيلي هستند ، با اسلام و مسلمانان دشمني خاصي داشته و هيچگاه اين موضوع را در گفتار و رفتار انكار ننموده اند اين دشمنان نيز در حوزه آخرالزمان و منجي گرائي ، نظرات خاص خودشان را دارند و قصد تحقق اين نظرات را نيز در عالم دارند يعني اعتقادات آخرالزمانیِ صهيونيسم مسيحي و يهودي ، همانند يهوديان و مسيحيان سنتي (كه بايد دست روي دست گذاشت تا منجي مان بيايد) نمي باشد، بلكه اين صهيونيستها معتقدند كه بايد براي آمدن منجي كارهائي را انجام دهند[3] مثلاً ايوانجليست ها مي گويند براي نزول عيسي ( كه مدعي اند منجي شان است ) بايد يهوديان عالم را در فلسطين جمع نمود و براي آنها حكومت تشكيل داد و آنها را ياري داد تا دشمنانشان ( كه مسلمانان هستند) را نابود كنند و مسجدالاقصي را تخريب و بجاي آن معبد موسوم به سليمان را ساخت تا اينكه منجي بيايد، و اينگونه ادعا ميكنند كه منجي مسلمانان دشمن منجي غربي ها و مسیحیان است و بايد منجي مسلمانان و پيروان او را نابود كرد تا جهان متعلق به خودشان گردد ، ناگفته پيداست كه اين اهداف صهيونيستي در تعارض با دين هاي آسماني خصوصاً اسلام و مسلمانان مي باشد[4] اما متأسفانه صهيونيستهاي مسيحي و يهودي شديداً اين فكر را با رسانه ها و شبكه هاي ماهواره اي و فيلم هاي سينمائي ترويج مي نمايند و از حوزه فرهنگ سازي نيز گذشته و عملاً به لشكركشي به خاورميانه دست ميزنند و هدف خود را نيز زمينه سازي براي نزول منجي معرفي مي نمايند يعني با اسم دين مبارزه با اديان و به اسم منجي به مبارزه با منجي عالم مي روند!
همچنین در بخشی دیگر از جبهه دینی می توان از یهودیان صهیونیست نام برد که اعتقادات آخرالزمانی شان تقریباً با ایوانجلیست های مسیحی یکی است بجز قسمت آخر آن ، یعنی یهودیان به ایوانجلیست ها این خادمان حلقه بگوششان هم فرصت حیات نمی دهند[5] و معتقدند منجی بنی اسرائیل که آمد ، حکومت جهانی یهود برپا می شود و تمامی ساکنان زمین بجز نژاد بنی اسرائیل [6] کشته خواهند شد
ب) حوزة غیر دینی:
مکتب دیگری که درباره آینده جهان در غرب و آمریکا نظرات جدی و خشنی دارد، لیبرال دموکراسی است، استراتژیست های این گروه که پایگاه اصلیشان در آمریکا حزب دموکرات است، نظرات خطرناکی درباره آینده جهان عنوان می نمایند
از جمله این افراد فرانسیس فوکویاما، ژاپنی الاصل آمریکائیست که در نظریه و کتاب معروفش “پایان تاریخ” [7] عنوان نمود، تمامی ادیان و مکاتب در طول تاریخ ، مارا به اینجا رساندند که بفهمیم لیبرال دموکراسی تنها دین و راه زندگی است و مابقی ادیان و مکاتب باید نابود شوند و بشر در آینده یک دین، یک حکومت و یک کشور دارد و در یک حکومت جهانی راه و رسم زندگی بشر ،روش لیبرالی یعنی سبک زندگی آمریکایی است و نه چیز دیگر
فرد دیگر این جبهه نظریه پردازی به نام ساموئل هانتیگتون آمریکایی است که با ارائه نظریه ” برخورد تمدن ها “[8] راه را برای اقدامات صهیونیستهای لیبرال هموار نمود؛ او جهان را به چند حوزه تمدنی تقسیم می نماید و اعلام می کند هر تمدنی که قویتر است حق است! و چون تمدن غربی برپایه لیبرال دموکراسی از همه قویتر است پس باید حاکم باشد و مخالفیتش نابود شوند
برای نابودی دیگر تمدن ها هم دو راه پیشنهاد می کند :
1- هزم شدن فرهنگی: مثلاً تمدن ارتودکس که شامل روسیه و حوزه پیرامونی اش می شود را در مقابل تهاجم فرهنگی غرب بی دفاع می داند و اعلام می کند که بزودی روسیه جزئی از فرهنگ غرب می شود و تمام ماهیت دینی، ملی، سنت ها و …. به روش ها و فرهنگ و ارزش های غربی تبدیل می شوند
2- نبرد نظامی برای از بین بردن تمدن: درباره تمدن اسلامی با محوریت ایران ، عنوان می کند با تهاجم فرهنگی نمی شود تمدن اسلامی-ایرانی را بطور کامل از میان برداشت[9] بلکه باید با جنگی تمام عیار مسلمانان و آثار اسلامی را از بین برد تا اثری از این تمدن باقی نماند!
با توجه به دو رویکرد دینی و غیر دینی فوق که در رأس آنها صهیونیستهای یهودی قرار دارند و هدف مشترکشان نابودی اسلام و مسلمانان است و رهبری هر دو جریان در آمریکا ( با مشخصه دو حزب سیاسی نامبرده) در اختیار صهیونیست ها قرار دارد ، صحنه نبرد آینده و دلیل دشمنی های غرب با اسلام و ایران اسلامی روشنتر می شود
بصورت خلاصه بايد گفت دشمنان اسلام در حوزة ديني و غیر دینی ، نظراتي نسبت به آينده و منجي دارند و بر اساس آن نظرات دست به اقداماتي مي زنند كه اين اقدامات در حوزة فرهنگ، سياست ، اقتصاد و نظامي گری در جهت دشمني و ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و فرهنگ اسلامي است .
ميدانيم كه يكي از شرايط ظهور حضرت مهدي(عج) پذيرش مردمي براي حكومت الهيِ عادلانة جهاني مي باشد ، كه در فرج و ظهور آقا امام زمان (عج) تأثیر مستقیم دارد ، درست در مقابل اين ديدگاه اقدامات فرهنگي دشمنان اسلام قراردارند ، آنها براي اينكه ظهور حضرت مهدي(عج) به تأخير افتد و حاكميت آنها بر مردم جهان ادامه داشته باشد ، دست به منحرف كردن مردم و ترويج گناهان در سطح جهان مي زنند و با اينكار به نتيجه مورد نظر خود (كه همانا گمراهي بشريت و خواست آنها براي ظلم و فساد و حكومتي مستكبر و جهاني و بي تفاوتي آنها در قبال اعمال ظالمانه حكّام بين المللي و زرسالاران جهاني مي باشد) ، می رسند و اين انحراف در تفكر و تيرگي باطني ،منجر به نتيجه غم انگيزي براي مظلومين و انسنهاي آزاد در سراسر جهان يعني تأخير در ظهور منجي بشريت حضرت مهدي (عج) مي گردد .
نتيجه :
براي جلوگيري از به تأخير افتادن ظهور ، مي بايست جلوي اعمال مستكبرين عالم مخصوصاً در حوزة فرهنگي ، گرفته شود براي جلوگيري از اقدامات آنها مي بايست در مورد عقايد ، اهداف و نظرات آينده شناسانه دشمنان اسلام و امام زمان(عج) و مستكبرين عالم اطلاع كافي داشت و خودِ اين علم و اطلاع هم ، متوقف بر شناخت دشمن است ، بايد توجه داشت بررسي تمامي اين موارد و معلومات و اقدامات و نتايج از سري مباحث مهدويت مي باشد اگر ميخواهيم از منتظران واقعي حضرت مهدي (عج) و از زمينه سازان و ياوران قيام ايشان باشيم در تعجيل ظهور مؤثر باشيم مي بايست در زمينة ياد شده ، اطلاع كافي داشت .
پس با رويكرد دوم و دشمن شناسي نيز ضرورت طرح مباحث مهدويت روشن مي گردد و ما با اين رويكرد هم متوجه مي شويم كه چه نيازي به مطالعه و تحقيق در اين حوزه داريم .
در اين مقاله بيشتر از اين مجال گفتار نيست و تفصيل و ادامه اين موضوع را به مقالات آينده موكول مي نمائيم . اميد كه مورد عنايت و رضايت مهدي موعود (عج) واقع گردد .
آبان 1388
حجه الاسلام سيد مهدي غفاري
sghafari@mailfa.com
[2] اصول کافی، ج1،ص337 و کمال ا لدین، ج2 ،ص343
[3] دلیل این اختلاف بین مسیحیان و یهودیان با صهیونیست های مسیحی و یهودی این است که صهیونیسم درواقع مکتبی سیاسی و غیر دینی (بلکه ضد دینی) است که از دین و اعتقادات برای رسیدن به اهدافش سوء استفاده می کند ، لذا سران صهیونیسم به واقع عقیده ای به خدا ، سرنوشت و آمدن منجیِ پیش فرض و مقدر ندارند ، برای همین برای رساندن جهان به وضع مطلوبشان و برای روی کار آوردن شخص مورد نظرشان به نام منجی تلاش می نمایند
[4] ما مسلمانان معتقدیم ، منجی متعلق به همه بشریت بلکه موجودات عالم است ، حضرت مهدی (عج) می آید تا با فرهنگ سازی موجودات مختار را به کمال انسانی شان برساند و مهر و محبت او بسیار بیشتر از توان درک ماست ، او جنگی راه نمی اندازد و الویت کاریش تبلیغ دین و اخلاق اسلامی است که دشمنان بشریت برای سرکوب انقلاب جهانی اش لشکرکشی نموده آنگاه مسلمانان مجبور به دفاع و سرکوب ظالمان عالم می شوند، در این انقلاب عظیم ، عیسی نبی (ع) به همراه برخی از اولیای الهی که در گذشته زیسته اند و یا در زمان این حادثه شریف در قید حیات اند ، مهدی موعود (عج) را یاری می نمایند
[5] بر خلاف ایوانجلیست ها که بخشی از یهودیان را زنده فرض می کنند و با خود به آسمان می برند تا اثرات نابودی جهان به پایان برسد
[6] توجه کنید که یهودیت کنونی علی رغم تصور ما ،موجودیت خود را یک دین نمی داند بلکه یک نژاد می داند و عنوان می کنند که یهودی کافر به دین یهود هم از فرزندان خئاست و جزء نژاد برتر می باشد!
[7] نظریه “پایان تاریخ” فرانسیس فوکویاما ، در سال 1989 مطرح و در سال 1992 در کتابی تشریح شد ، البته وی در زمان ریاست جمهوری دبلیو بوش و بعد از حمله به عراق عنوان کرد : من هرگز ظهور دموکراسیها در جهان را به نمایندگی انحصاری امریکا خصوصاً به اعمال قدرت نظامی امریکا مرتبط نکردهام!
[8] ساموئل هانتینگتون مقاله “برخورد تمدن ها” را سال 1993در نشریه “فارین افیرز” (نشریه شورای روابط خارجی!)منتشر کرد . بر اساس نظریه “برخورد تمدن ها” پس از درگیری و جنگ میان کشورها و دولت های ملی در قرن نوزدهم و نبرد میان ایدئولوژی ها در قرن بیستم، در قرن بیست ویکم این جنگ تمدن های مختلف و رویارویی آشکار آنان علیه یکدیگر است که چهره دوران ما را رقم می زند. این کتاب به نوعی جوابی به کتاب پایان تاریخ فوکویاما بود. این کتاب در سال 1996 یعنی چهار سال پس از کتاب فوکویاما منتشر شد.
[9]هرچند که با این روش میتوان بسیاری از مسلمانان را از درون استحاله کرد تا زمینه برای شکست مسلمانان در جبهه نظامی فراهم آید
در این زمینه از بعد از جنگ تحمیلی این فرآیند سال به سال بر شدتش افزوده شده: تهاجم فرهنگی-شبیخون فرهنگی-ناتوی فرهنگی-جنگ نرم
2 پاسخ
😡 😡 😡