او از تبار آفتاب و نسل آب است
او از تبار آفتاب و نسل آب است
در چشمهایش کودک آیینه خواب است
باران مهتاب است در آرام شبها
فرط عطش را ابر عشق او جواب است
گل میشکوفد دمبدم با یاد سبزش
با یاد او سطح چمن در پیچ و تاب است
آرامش دلهای عاشق همره اوست
کی با حضور او دلی در اضطراب است
در چشمهایش برق لبخندی است پنهان
در دستهایش هرم خورشیدی مذاب است
از پیچ در پیچ سکوت آسمانها
میاید و مهتاب او را در رکاب است
آهسته میآید ولی نفس شتاب است
دریا، دلش را تاب گنجایش ندارد
طوفانی آغاز صبح انقلاب است
میراثدار چشمههای پاک و جوشان
او از تبار آفتاب و نسل آب است
حسین آرامی