کسی از دوردست میآید
کسی از دوردست میآید
زلف آشفته ، مست میآید
کسی از انجماد ذهن زمین
میزده ، میپرست میآید
چشمهایش پر از طراوت روز
آفتابی به دست میآید
گیسوانش رها به دست نسیم
با صبا همنشست میآید
در تکاپوی فرصت فردا
فارغ از هرچه هست میآید
طرح گنگ تبسمی برلب
چابک و فرز و چست میآید
سیلان ستاره همراهش
گهفرا، گاه پست میآید
آنکه تصویر شب در آیینه
با سحر در شکست میآید
آنکه در خلوت نیستانها
قامت عشق بست میآید
چار تکبیر زد به هفت سرا
یأس از هم گسست میآید
کسی از انتهای آگاهی
کسی از دور دست میآید
حسین آرامی