یک عمر به دلدارگی یار نشستیم
یک عمر به دلدارگی یار نشستیم
افسوس و دریغا به وصالش نرسیدیم
هر جمعه به سر شد به هلال رخ ماهش
هیهات بجز حسرت و زاری نچشیدیم
در دایره عشق مگر منتظران را نظری نیست
ما را نظری کن که گرفتار سرابیم
ما چشم نداریم بجر درگه پر فیض ربوبی
یا رب فرجی کن که بسی غرق گناهیم
ما منتظر مقدم یار و قدمش منتظر ما
من در عجبم تا به کجا در تب و تابیم
یا رب مددی کن که این عشق نمیرد
گر عشق بمیرد همه در دام فناییم
یاران به وصالش نرسیدند ولی نیک رهیدند
ما در چه مرامیم نه اینیم و نه آنیم
یاران، به خود آییم و نگاهی به خود آریم
این وصل نشاید که تا ما، من و ماییم
سید محمدعلی اردهالی