الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی

لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی

لب ما و قصه‌ی زلف تو، چه توهمی! چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی! چه سخاوتی!

به نماز صبح و شبت سلام! و به نور در نسبت سلام!
و به خال کنج لبت سلام! چه تبسمی! چه ملاحتی!

وسط «الست بربکم» شده‌ایم در جمال تو گم
دل ما پیاله، چشم تو خم، زده‌ایم جام ولایتی

به جمال، وارث کوثری، به خدا حسین مکرری
به روایتی خود حیدری  و محمدی به روایتی

«بلغ العُلی به کمالِ» تو «کشف الدُجی به جمال» تو
دل مست عالم و خال تو، صلوات بر تو که حجتی

شده رنگ چشم تو در ازل، وسط بهشت، نهر عسل
زده مهدیا! به کام غزل، لب نام تو چه حلاوتی!

زد اگر کسی در خانه‌ات و گرفت هر که نشانه‌ات
دل ماست کرده بهانه‌ات تو بگو که نمانده مسافتی

نگران شده‌اند قافله‌ها، به سر آمده‌اند حوصله‌ها
به دعای نیل فاصله‌ها، تو بزن عصای اجابتی

لب تو گرفته به بازیم، نیِ شادم اگر بنوازیم
به نسیم یاد تو راضیم نه گلایه‌ای نه شکایتی

نه، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
به درت نرسیده ردم نکن تو که از تبار کرامتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *