نظام جمهوري اسلامي، پايگاه انقلاب ماست نه پايان انقلاب ما. ما نياز به انقلاب مستمر داريم، چون هنوز به همه آرمانهايمان نرسيديم. چون هنوز موانعي سر راه ما وجود دارد كه جز با مشت انقلابي كه بر سر اين موانع بكوبيم، نميتوانيم اين موانع را برداريم.
آنچه در ادامه مي آيد گزارش مشروح سخنراني تحليلي حجت الاسلام عليرضا پناهيان، در چهارمين جلسه هفتگي هيئت محبين اهل بيت(ع) با موضوع “مفهوم انقلابي بودن ” است.
ايشان در اين سخنرني با اشاره به كاستيهاي اجتماعگرايي محض ماركسيستي، و فرديتگرايي محض ليبراليستي، زندگي انقلابي را معجزه جمع بين فرديتگرايي و اجتماعگرايي دانسته است.
اين استاد حوزه و دانشگاه با مطرح كردن اين سؤال كه “ما چرا به دنبال استمرار انقلاب هستيم؟ “معتقد است “نظام جمهوري اسلامي، پايگاه انقلاب ماست نه پايان انقلاب ما. ما نياز به انقلاب مستمر داريم، چون هنوز به همه آرمانهايمان نرسيديم. چون هنوز موانعي سر راه ما وجود دارد كه جز با مشت انقلابي كه بر سر اين موانع بكوبيم، نميتوانيم اين موانع را برداريم. “
خبرگزاري فارس نظر به اهميت اين سخنان اقدام به انتشار آن نموده است.
* 1- زندگي انقلابي، جمع بين فرديتگرايي و اجتماعگرايي
______________________________________________
در تاريخ صد سال اخير جوامع بشري، دو نوع آرمان براي زندگي به صورت جدّي تجربه شده است. يكي فرديتگرايي محض، يكي جامعهگرايي محض. فرديتگرايي لذتهايي دارد، اما جامعهگرايي هم لذتهايي دارد. انقلابهاي ماركسيستي بر اساس جامعهگرايي شكل گرفت. اينكه كمونيستها(1) موفق شدند انقلابي بپا كنند، كه تقريباً نصف دنيا را گرفت، يكي از دلايلش، همين لذتي بود كه انسان در بيرون آمدن از دايره تنگ خودخواهيها احساس ميكند. دلايل ديگر آن، مانند عدالتگرايي و ظلمستيزي هم به نوعي وجوه مختلف همين از خود بيرون آمدن است.
اما در همان موقع، در غرب يك زندگي ليبراليستي جاري بود كه به فرديت انسانها ميانديشيد. در نزاع تفكر غربي و شرقي، وقتي غربيها ميخواستند عليه شرقيها فيلم بسازند، لذت نيازهاي فردي را در فيلمهايشان عمده ميكردند و جامعهگرايي محض را تمسخر ميكردند. و هنگامي كه شرقيها ميخواستند عليه غربيها فيلم بسازند، فرديتگرايي را تمسخر ميكردند، و جامعهگرايي را با يك احساس پر شور انقلابي در جانها رسوخ ميدادند.
واقعش اين است كه انقلاب ما معجزهاي را صورت داده كه هنوز اين اعجاز، خوب درك نشده. حداقل در عرصه هنر و فرهنگ خوب نشان داده نشده است. در مورد انقلاب ما، نميتوان گفت آيا انقلاب ما آرمان زندگي را يك آرمان فردي قرار داده يا يك آرمان اجتماعي؟ آيا يك انسان، فداي جامعه خودش ميشود، يا يك انسان، جامعه را هم براي خودش ميخواهد و هميشه دنبال رشد فردي خودش است؟
انقلابيگري در قاموس انقلاب اسلامي، كه هم تجربه شده و هم به صورت مستمر ادامه دارد، معجزهاي را صورت داد كه در اين معجزه، هم فرديتگرايي را در آرمان يك انقلابي ميبينيد و هم جامعهگرايي. در اين معجزه، نه فرديت انسانها گم ميشود و نه اجتماعگريزي ديده ميشود.
يك انقلابي عارف، صددرصد به فكر قيامت خودش است. صددرصد به فكر اين است هنگام محاسبه الهي، بتواند گليم خودش را از آب بيرون بكشد. همانطور كه صددرصد در فكر آبروي خودش نزد امام زمان هست، فكر تأمين معنويت خودش هست. مثل يك شهيد، مثل يك رزمنده، كه واقعاً فكر سعادت خودش بود.
اميرالمؤمنين، كه امام انقلابيون عالم هستند، در نامه سيويكم نهجالبلاغه جمله قشنگي دارند كه اگر كسي براي اولين بار اين جمله را ببيند، يكه ميخورد. فرديتگرايي در اين كلام اميرالمؤمنين غيرقابل باور است. (البته پيش از يك نگاه عميق)
حضرت در نامه مرقوم فرمودند: “حسنم! من الان در سنّي هستم كه ديگر بايد فقط فكر خودم باشم، ديگر به فكر احدي از مردم عالم نيستم. دوست دارم تنها باشم، دوست دارم به فكر قيامتم باشم. اگر هم ميبيني براي تو نامه نوشتم، چون تو پاره تن من هستي. اما من فقط به فكر خودم هستم. “(2)
با اينكه روشن است كه اميرالمؤمنين به معناي فرهنگي كه امروزه در مردم دنيا جاري است، اصلاً كسي نيست كه به فكر خودش باشد. او هميشه به فكر فقراست، هميشه به فكر دين و آرمانهاي دينياش است. ولي اين معجزه عجيب در اسلام ديده ميشود: يك انسان فوقالعاده انقلابي كه يك ذره به فكر خودش نيست، تماماً به فكر خودش است! اين دو چگونه جمع ميشود؟ اين معجزه انقلابي بودن است. و انقلاب اسلامي احياگر چنين معجزهاي بود.
اگر هنرمندي اين معجزه را بفهمد، آنوقت است كه ميتواند در مورد انقلاب فيلم بسازد، و فراتر از آن، اساساً ميتواند انقلابي بماند. زيرا اين روحيه لذتبخش و سرگرمكننده است، هيجانانگيز و شيرين است، و به انسان قدرت ميبخشد. و در هيچيك از اين موارد، سطحي و مبتذل نيست.
همين روحيه شگفتانگيز در تمامي معصومين موج ميزد. روزي شخصي در منزل امام صادق(ع)، در حالي كه حضرت مشغول عبادت بودند، خدمت حضرت رسيد، و پس از چند پرسش و پاسخ، حضرت فرمودند: ” ديگر كافي است. برخيز و مرا به حال خود رها كن و برنامي عبادت و دعايم را خراب مَكن. زيرا “إِنِّي امْرُؤٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِي “(3)؛ من نسبت به نفْس خود بخل و مضايقه مى ورزم، (يعني ميخواهم مراقب خودم باشم و به خودم بپردازم.) ” يعني من بايد به فكر بندگي خودم باشم.
آيا امام صادق(ع) به فكر جامعه نبود؟ آيا او در انديشه تحقق يك انقلاب جهاني نبود؟ آيا به فكر بشريت نبود؟
در قاموس انقلاب اسلامي اين دو با هم مغايرت ندارند. بلكه اين دو با هم هستند. از يك انقلابي مثل حضرت امام كه به فكر نجات بشريت است، گاهي عباراتي ديده ميشود كه به شدّت آن جنبه فردي ايشان را نشان ميدهد. در جايي فرمودند:
“من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مىافتد ندارم؛ من تنها بايد به وظيفه شرعى خود عمل كنم “(4) و در جاي ديگر فرمودند: “و عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفى داريم، ما مكلفيم، خدا به ما تكليف كرده است، كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام معارضه كنيم، … يا پيش مىبريم، كه پيروز هم شديم. يا پيش نمىبريم، كه پيش خدا آبرومنديم. “(5) و باز در جاي ديگر: “من….احساس وظيفه مىكنم و به ملت عرض مىكنم. و اگر ملت به اين حرف گوش نكرد، من حجت دارم. فردا در پيشگاه خداى تبارك و تعالى، از ما سؤال خواهد شد. من عرض مىكنم در آنجا كه من به ملت، مصالح و مفاسد را گفتم … خدايا! من ادا كردم وظيفهاى كه به عهده من است، و تو را شاهد مىگيرم كه من براى اداى وظيفه اين مسائل را مىگويم. “(6) اينجا امام به جنبه فردي كارش توجه ميكند. و تعلقي كه به فرديت خودش دارد را نشان ميدهد.
بعد همين امام، در پيام به جنبشهاي آزاديبخش جهان مينويسد: ” اى مسلمانان جهان، و اى مستضعفين بپاخاسته، و اى درياى بىپايان انسانها، بپا خيزيد و از كيان اسلامى و ملى خويش دفاع كنيد “(7) و اينكه نَفَس امام، اثر داشته، يعني امام به سرنوشت درياي بيكران انسانها تعلق خاطر داشته است. و اين خيلي سخت است كه آدم به سرنوشت درياي بيكران انسانها عشق داشته باشد.
با اين حساب، انقلابيگري را چگونه ميتوان توضيح داد؟ يك انسان انقلابي، از يك طرف، به شدّت به فكر خودش هست؛ آن خودِ متّصل به خدا. و از طرف ديگر، يك انسان انقلابي تمام وجودش، نه تنها وقف جامعه، بلكه وقف تاريخ است. ما نبايد فقط به جامعه كنوني خودمان توجه داشته باشيم. اسلام ما را به گونهاي بار ميآورد كه هم به تاريخ گذشته و هم به تاريخ آينده تعلق داشته باشيم.
شما در ارتباط با سيدالشهدا(ع) وظايفي به عهدهات ميآيد و در ارتباط با امام زمان(ع) و ظهورش هم وظايفي به عهدهات ميآيد، فقط جامعه كنوني خودت نيست. با اين حساب، هر كس فقط به جامعه خودش فكر كند، و به جوامع گذشته و آينده فكر نكند، باز هم اشتباه كرده است. يك انسان انقلابي اينقدر جامعهگراست، حتي يك لحظه هم براي خودش فكر نميكند.
خوش به حال زوجي كه انقلابي ازدواج ميكنند، هر دو انقلابي هستند، بچهشان را سخت در آغوش محبّت گرفتهاند، و شيرينترين حرفشان در روزي كه براي سالگرد ازدواجشان با هم به تفريح رفتهاند، حرفهايي است كه نقشه ميكشند براي نجات جهان. نه نقشه ميكشند براي شغل خودشان و فرزندشان.
وقتي يك انقلابي كه ميتواند مزه “براي جهان بودن ” را بچشد، به كسي نگاه ميكند كه فقط به فكر خودش هست، بدش ميآيد. ديگر به بقيهاش هم كاري ندارد، كه آيا از راههاي مشروع به فكر خودش است، يا از راههاي غير مشروع. همين كه همهاش به فكر خودش است، بدش ميآيد.
يادم هست در دوران دفاع مقدس وقتي با رفقا از جبهه به شهر برگشته بوديم، و يكي از رفقا ميخواست احساس خودش را بيان كند، ميگفت: “من وقتي ديدم صبح كسي نان خريده ببرد خانهاش بنشيند بخورد، از شهر تنفر پيدا كردم. احساس كردم در اين شهر، نَفَس آدم ميگيرد. ” گفتيم: “مگر رزمندگان آنجا نان نميخوردند؟ ” ميگفت: “چرا، ولي آنجا وقتي كسي نان ميگرفت، نان را ميبُرد بدهد به چند تا رزمندهاي كه دارند از اسلام دفاع ميكنند بخورند. ولي اينها خودشان ميخواهند نان بخوردند. همهاش به فكر خودشان هستند. “
اين افراطيگري نيست. اين يك نگاه فوقالعاده لطيف است. و البته اگر كسي به خانهاش نان ببرد، براي اينكه خانه او يك پايگاه انقلاب است، باز هم مانند جبهه خواهد بود. ولي از “مشغول خود بودن ” يك بوي تعفّني به مشام ميرسد.
در روند داستان يك فيلم سينمايي، مردم دنبال اين هستند ببينند آيا اين فرد به منافع شخصي خودش ميرسد يا نه؟ منفعت شخصي مشروع يا غيرمشروع، هر چه باشد مهم نيست. از نوع مادّي باشد يا از نوع روحي و رواني، فرقي نميكند. ميخواهد در دانشگاه تحصيل كند يا ميخواهد با كسي ازدواج كند يا ميخواهد خانهاي بخرد، فرقي نميكند. اين داستان، به مفهوم ليبراليستي كلمه، خودخواهانه و فرديتگرايانه است. چنين داستاني، اگر نوشته شود يا فيلمش ساخته شود، براي يك انقلابي بوي بد ميدهد. لطيف نيست.
اينكه در اين داستان چه صحنههايي نشان دهند، در رتبه دهم است. زيرا اين داستان از همين مبناي اوليهاش، سخيف و سطحي است. مبتذل است و انسانيت را به رذالت كشانده است. اصلاً يك انسان انقلابي از عُمق جان به خودش اجازه نميدهد يك لحظه به اين چيزها فكر كند.
البته ممكن است كسي براي بيان يكي از آرمانهاي انقلابي، داستان زندگي يك فرد را با منافع فرديش تصوير كند، اما معلوم است داستان يك نفر نيست. مانند اميرالمؤمنين علي(ع) كه وقتي ميفرمايد “اگر خلخال از پاي دختر يهودي كنده شد، يك مرد حق دارد بميرد “(8) معلوم است او به عنوان تحقق “ليظهره علي الدّين كله ” دارد صحبت ميكند.(9) او آرمانش جهاني است، نتيجه رسالت يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر را دارد در اين كلمه پياده ميكند و الا سخن از فرديت يك دختر مظلوم نيست. (دقت كنيد)
* عشق به شهادت، يك جريان توأم فردي و اجتماعي است و “انقلابي ” اين دو را با هم دارد
انسان انقلابي در عين حالي كه به شدّت جامعهگراست، در عين حال به شدّت فرديت خودش را در نظر ميگيرد. جاويد الاثر حاج احمد متوسليان ميگفت “اگر نسبت به اين لباس بسيجي كه تنمان است كمي بيمبالاتي كنيم و بيش از حد ساييده شود، نميتوانيم به خدا جواب دهيم. اين بيتالمال مسلمين است و متعلق به همه مسلمانهاست. من نميتوانم اين را جواب بدهم. ” اين عبارت “من نميتوانم جواب اين را به خدا بدهم “، جنبه فرديش، و “اين مال بيتالمال مسلمين است ” جبنه اجتماعيش. هر دو با هم جمع شده. اصلاً عشق به شهادت، فوقالعاده يك جريان فردي ـ اجتماعي، و با هم مخلوط شده است. و يك انقلابي اين دو را با هم دارد.
در فيلم مشهوري كه مربوط به دفاع مقدس است، يكي از اشكالاتي كه در آن ديده ميشد، اين بود كه جنبه فردي رابطه آدمها با خداوند متعال در آن لمس نشد. در حالي كه هنرمند ميتواند اين رابطه را به تصوير بكشد. در اين فيلم، كه رفيق يك جانباز در حال تلاش است كه حتي اگر شده با زور، رفيقش را به خارج از كشور برساند، تا بتواند سلامت خودش را پيدا كند، و ميخواهد اين نظامات اداري مثلاً سختگير يا پوسيده يا غيرانقلابي را در هم بشكند، خودِ اين حركت بايد با يك منش انقلابي صورت بگيرد. در منش يك انقلابي، حساب و كتابِ شخصي او در رابطهاش با خداوند متعال فراموش نميشود و هميشه حضور دارد. يعني اولاً، بايد اين حركت را مخلصانه انجام بدهد. و اين اخلاص به گونهاي در داستان ديده شود. و ثانياً، ديگر عوامل خدا، كه سر راهش قرار ميگيرد را نبايد زير پا بگذارد. جواب خدا را چه ميدهي؟ اگر يكي بترسد چه؟ چرا اگر صرفاً جامعهگرا باشي، بايد رابطه خودت با خدا را حذف كني و پيش خودت بگويي: “مهم نيست، بيخيال، فعلاً بايد جامعهام نجات پيدا كند، هدف وسيله را توجيه ميكند “؟ چرا نگران نيستي كه جواب خدا را چه بدهم؟
انقلاب اسلامي ما قاموسي درست كرده كه در اين قاموس، اصطلاحات و مفاهيم معناي تازهاي پيدا كردهاند. آرمان زندگي يك انسان انقلابي، فقط اجتماعي بودن نيست، به شدّت فردي هم است. به همين دليل اهل نماز شب ميشود. به همين دليل خيلي از سختيها را ميتواند تحمّل كند و بگويد بيخيال. به همين دليل ميتواند صبور و مهربان باشد. همانقدر كه از خود گذشته است، همانقدر به خود پيوسته است.
قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً(10)،مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ(11)، إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ(12). خودت را از جهنم نجات بده. خودت را بشناس. كار خوب ميكني براي خودت داري ميكني. اگر براي جامعه هم كاري انجام ميدهي، در واقع براي خودت داري انجام ميدهي. در انقلاب ما، اين دو با هم جمع شده و اين يك معجزه است.
در داستان زندگي يك انسانِ مؤمن، نشان بدهيد چقدر اين آدم به شدّت فردي است، و در عين حال چقدر اين آدم به شدّت اجتماعي است. اين معنا، معناي فوقالعاده زيبايي است. اگر به تصوير كشيده شود، دل جهانيان را ميربايد. جهانيان دنبال اين الگو ميگردند، تشنه اين الگو هستند.(13)
تجربه انقلابهاي ماركسيستي و تجربه تمدن غرب، هر دو در كنار يكديگر به ما كمك ميكنند تا اين حرف بهتر فهميده بشود. الان وقتي ميگويي “فرديتگرايي، متعفن است ” همه جهان بهتر از تو ميتوانند بپذيرند، زيرا فرديتگرايي چيز تازهاي نيست. همه تا آخر خط را رفتهاند و فهميدهاند هيچي نيست. اجتماعيگري محض هم تجربه تلخ خودش را نشان داده و الان مردم در ميان اين دو تجربي تلخ، حيران ايستادهاند:
– آيا براي جامعه فدا بشوم؟ به چه دليلي؟ آيا خودم را فراموش كنم؟
– آيا همهاش در فكر خودم باشم؟ آيا خسته نميشوم از خودم، و براي خود بودن؟
الان مردم در ميان اين دو تجربه تلخ، حيران ايستادهاند و منتظر مفهوم تازهاي هستند تا آنها را از اين سرگرداني نجات دهد.
* مفهوم ولايت، نجاتبخش بشر در سرگرداني ميان فرديتگرايي ليبراليسيتي و اجتماعگرايي كمونيستي
_____________________________________________________________________________
آن وقت در اين ميان، مفهومي جان پيدا ميكند به نام مفهوم ولايت. كسي هست كه تو ميتواني عاشقانه به او پيوند داشته باشي. و او بر سر چهارراهي ايستاده است كه از يك طرف تو را متّصل ميكند به خدا، و از يك طرف تو را متّصل ميكند به خلق.
وقتي كه شما براي امام زمان ميميري، يعني براي رهبر جهان ميميري. اگر به او كمك ميكني، يعني داري يك كار فوقالعاده سياسي انجام ميدهي، و فوقالعاده از خودت گذشتهاي. اگر به او برسي ديگر در خودت نميماني و به فكر ديگران خواهي بود. و از آنطرف، اگر به او برسي خودت هم تكامل پيدا ميكني. و اگر به او نزديك شوي، به خدا نزديك شدهاي. اين مفهوم ولايت، به شدت تسهيل كننده و جمعكننده است.
هر كس براي امام حسين(ع) گريه ميكند، در آنِ واحد، هم دارد براي خودش كار ميكند و خودش را رشد ميدهد، و هم دارد براي جامعه كار ميكند. هم دلِ خودش است كه حسين(ع) را ميخواهد، و هم يك درد اجتماعي ـ تاريخي بزرگ با فاصله هزار و چهارصد سال در سينهاش هست. ببين امام حسين(ع) چگونه يك دفعه آدمها را بزرگ ميكند؟
انقلابي بودن در قاموس دينِ ما معناي ويژهاي دارد و هنوز اين ترجمه معرفي نشده. سي سال بعد از انقلاب، هنوز فيلمهاي ما، ما را با مفهوم انقلابي بودن آشنا نكردهاند. در فيلمهاي با تِم انقلابي، ميبينيد يك كسي انقلابي ميشود و انقلابي عمل ميكند. چرا انقلابي شده؟ مثلاً چون يكي از آمريكاييها خواهرش را كشته. بحث فردي ميشود. چرا بحث را فردي ميكنيد؟ آيا درام اقتضا ميكند؟ آيا درام اقتضا ميكند كه ما فرهنگ ليبراليستي غرب را هم بپذيريم؟
اينطور نيست كه حتماً بايد درام را به آنصورت تعريف كرد. در داستان، دست انسان اينقدر هم بسته نيست. اين شخصيت انقلابي كه نميشود با او معامله كرد، نميشود فريبش داد، كوتاه نميآيد، و در عين حال فوقالعاده انعطافپذير است. اين شخصيتي كه فوقالعاده به فكر خودش هست، و در عين حال فوقالعاده به فكر جامعه است، اين شخصيت ميتواند همه را گيج كند. رفتارهايش براي اكثر انسانها قابل پيشبيني نيست. مگر يك نويسنده در داستانهايش نميخواهد رفتارهاي قهرمانان داستان قابل پيشبيني نباشد؟ خب يك انقلابي را به نمايش بگذار. او رفتارش هيچ كجا قابل پيشبيني نيست.
دوستانِ اميرالمؤمنين(ع)، هم به جنگ نكردن اميرالمؤمنين اعتراض ميكردند، هم به جنگ كردنش. يعني نميفهميدندش. ابن عباس و مالك اشتر در يك صف در ركاب حضرت بودند. ابن عباس ميگفت: “آقا چرا كوتاه نميآيي؟ ” مالك اشتر ميگفت “آقا چرا نميجنگي؟ اين معاويه نماينده تو را فريب داده و نگه داشته تا لشكر خودش را تجهيز كند. ” داستانش همه را گيج ميكند.
مهر و قهر در سيره نبوي، جفتشان فهميده نميشوند. قهر پيامبر اكرم را وقتي انسان ميبينيد، نميتواند به سهولت از آن دفاع كند، مهر پيامبر اكرم را هم وقتي انسان ميبينيد نميتوانيد به سادگي ازش دفاع كنيد. آيا سرگرم كننده نيست داستان چنين شخصيتهايي؟ و البته اينها الگوهاي برترش هستند.
ما هنوز از عاطفه انساني در داستانهايمان يك پله بالاتر نيامدهايم. در عواطف بين انسانها، يك پدري بچهاش را دوست دارد، اين خوب است، اما عواطف از نوع عواطف انقلابي پديده ديگري است. كسي كه انقلابي ميشود ماهيت ديگري پيدا ميكند. موجود جديدي ميشود. من نميگويم كه بياييد الان انقلاب كنيم، اما بياييد انقلاب را يادمان نرود. بياييد با انقلابيها سرگرم شويم، و از تماشاي آنها لذت ببريم.
لايق فيض حضورت نيم اما بگذار زندگي چند صباحي به خيالت بكنم
2. انقلابي، كسي است كه اولويتهاي خدا را بر اولويتهاي خودش ترجيح ميدهد
_____________________________________________________________
مفضل ميگويد: روزي نزد امام صادق(ع) بودم، حضرت به من نگاهي كردند و فرمودند چرا غمگين هستي؟ گفتم: كاش به جاي بني عباس، شما رئيس بودي و حكومت و قدرت در اختيار شما بود. (يعني كاش شما همان امامي بودي كه بر جهان حاكم ميشد) آنوقت ما هم در كنار شما بوديم و از نعمت آسايش بهرهمند ميشديم. حضرت فرمودند: اين چه سخني است؟! اگر قدرت در دست من بود و من آن امامي بودم كه تو ميگويي، شبها بايد پيش من مينشستي برنامهريزي ميكرديم براي خدمت به مردم، و روزها هم بايد به وضع مردم رسيدگي ميكرديم و مانند اميرالمؤمنين غذاي ناگوار و لباس خشن ميپوشيديم. و در غير اين صورت آتش (در انتظارمان) بود. الان كه قدرت و حكومت دست ما نيست، استراحت ميكني و در نعمت هستي. يعني: برو خودت را در درد سر نيانداز. آنگونه هم كه تو فكر ميكني ساده نيست. آن امام كه ريشههاي ظلم را از جهان ريشهكن ميكند، ياوران انقلابي ميخواهد.(14)
يك انقلابي كسي است كه تا اين حد در خدمت مردم و براي مردم است. و از آنطرف اگر براي مردم نباشد، چه اتفاقي ميافتد؟ خدواند ايستاده، و حساب ميكشد. خدا يك اولويتهايي دارد، تو هم يك اولويتهايي داري. اگر اولويتهاي خدا را بگذاري كنار و به اولويتهاي خودت برسي، خدا به شدت عكس العمل نشان ميدهد.(15) كار من را گذاشتي كنار، به كار خودت ميپردازي؟!
اين چيزهاست كه آدم را انقلابي نگه ميدارد.
ابليس، يك عارف، سالك و واصل بود. يك باتقوا، يك عابد و يك زاهد بود. فقط در يكجا يك اولويت را قبول نكرد. به خداوند نگفت: من به جاي اينكه به آدم سجده كنم، ميخواهم بروم قمارخانه. نگفت: من خسته شدم، ديگر از نماز زده شدم، از تو بيزار شدم. حالا ميخواهم بروم عرق و شراب بخورم. گفت: من به جاي اينكه براي آدم سجده كنم، هزاران سال عبادتي براي توي خدا ميكنم كه كسي نكرده باشد.(16) خدا در اين وضعيت بود كه به او گفت: “دور شو ” و او نه تتها خودش رجيم و ملعون و مطرود خداوند متعال شد، بلكه عامل انحراف ديگران هم قرار گرفت.
معلوم نيست چرا اينگونه شخصيتها عامل انحراف ديگران هم ميشوند؟ و جالب است كه كفار آنقدر عامل انحراف ديگران نميشوند، ولي اينها ميشوند. امان از اينگونه دينداري. واقعا بايد انسان در دل خودش از اينگونه دينداري و مذهبيگري به خدا پناه ببرد. امان از دينداري كه در هر لحظه دارد كار ديني ميكند، اما كار ديني بدون اولويت. اينها “خودشان ” را راضي ميكنند، خدا را راضي نميكنند. صدا خفه كن بر سر وجدان خودشان بستهاند. ميخواهند وجدانشان ناراضي نباشد، و به همين دليل دارند خودشان را با كارهاي خوب بدون اولويت تأمين ميكنند.
و انقلابي كسي است كه اولويتهاي خدا را بر اولويتهاي شخصي خودش ترجيح ميدهد. شغل به خاطر خدا انتخاب ميكند، در شغلش به خاطر خدا عمل ميكند، به خاطر آرمانهاي انقلابيش كار ميكند.
آرمان و اهداف انسان در زندگي چقدر اهميت دارد؟ به اندازي نقش نيت در عمل، كه فرمود: “إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّات “(17) آيا تاحالا اهداف و آرمانهايمان را در زندگي ارزيابي كردهايم. بالاخره اهداف و آرمانهاي شما در زندگي، چند درصدش فردي است، و چند درصدش اجتماعي است؟ اصلاً، “چند درصدش فردي است؟ چند درصدش اجتماعي است؟ ” سؤال غلطي است. بايد پرسيد آرمانهايت چقدر انقلابي است؟ انقلابي يعني چه؟ يعني حواست هست نروي جهنم؟ حواست هست يك روزي بايد جواب بدهي؟ حواست هست اين استعداد و امكاناتي را كه خدا در اختيارت قرار داده، ازت حساب ميكشد؟ حواست به خودت هست؟ حواست هست به اينكه كارهاي امام زمان(ع) روي زمين مانده، و تو داري به چه موضوعي ميپردازي؟!
3. بعد از سي سال، چرا هنوز بايد به دنبال استمرار انقلاب باشيم؟
_________________________________________________
زيرا هنوز به تمام آرمانهايمان نرسيديم، و هنوز موانعِ سر راه، بسيار سرسختي ميكنند
قبل از اينكه بگوييم استمرار انقلاب در اين دوران به چه نيروهايي نياز دارد، و اين نيروها چگونه ساخته ميشوند، سؤال مهمتري وجود دارد، و آن اين است كه اساساً انقلاب ما چرا بايد استمرار داشته باشد؟
انقلاب يعني يك دگرگوني بنيادي. و سؤالي كه اينجا مطرح ميشود، اين است كه وقتي انقلاب كردي و يك دگرگوني بنيادين پديد آوردي، ديگر چه لزومي دارد باز هم انقلاب كني؟ بنشين در وضعيت باثباتي كه پديد آمده زندگي كن. اگر بخواهي دوباره انقلاب كني، بايد دوباره عليه انقلابي كه كردي انقلاب كني. آدم يك بار انقلاب ميكند. و البته انقلاب در ذات خودش زمان را هم ملاحظه ميكند. ديگر همهاش كه نميشود دگرگوني، يك بار ميشود دگرگوني بعد ديگر ادامه ميدهي.
ولي ميدانيد ما چرا دنبال استمرار در انقلاب هستيم؟ چون نظام جمهوري اسلامي پايگاه انقلاب ماست نه پايان انقلاب ما و ما هنوز همه آرمانهاي خودمان را به دست نياوردهايم. چرا نياز به انقلاب مستمر داريم؟ چون هنوز به همه آرمانهايمان نرسيديم. چون هنوز موانعي سر راه ما وجود دارد كه جز با مشت انقلابي كه بر سر اين موانع بكوبيم، نميتوانيم اين موانع را برداريم. اين موانع، هر موقع باهاشون مذاكره كني فريبت ميدهند. هر موقع باهاشون مماشات كني نابودت ميكنند. اين موانع، موانع نامردي هستند، موانع گرگسيرتي هستند كه ممكن است گوسفندصورت باشند. موانع زشت و قبيح و متعفني هستند.
ما هنوز به انقلاب مستمر نياز داريم، زيرا موانعي كه بر سر راه تحقق كامل آرمانهاي نوراني و انساني انقلاب وجود دارد، موانع سختي هستند و جز با استمرار حركت انقلابي برداشته نميشوند.
بله، اگر يك انقلاب به پيروزي كامل برسد و تمام موانع و سدهاي دشوار و سرسختي كه بر سر راه تحقق اهداف و آرمانهاي آن انقلاب وجود دارد، از ميان برود، ديگر نيازي به استمرار انقلاب نيست. زيرا موانع آهنين با مشت انقلابي از ميان برداشته شدهاند و ادامه مسير را ميتوان بدون نياز به رفتار انقلابي پيگيري كرد.
اما آرمانهاي انقلاب ما هنوز به طور كامل تحقق پيدا نكرده، كما اينكه مقام معظم رهبري هم در بيانات مختلفي فرمودهاند كه ما در اول راهيم، و به سوي دولت و تمدن اسلامي در حركت هستيم. (18) (19) (20) آنوقت با حركت به سوي دولت و تمدن اسلامي، شما ببينيد با چه موانعي در داخل و خارج مواجه ميشويد؟ با نفرتها و كينههاي غيرقابل توجيه و باورنكردني، كه به طور غيرقابل باوري از حركت ما به سوي آن اهداف عالي و انساني انقلاب، ممانعت ميكنند.
ما امروز چه نيازي به استمرار حركت انقلابي داريم؟ چرا نميتوانيم با يك روحيه آرام، با تلاش و پشتكار، با انگيزي شخصي براي پيشرفت، بسيجيوار و ايثارگرانه براي تحقق اهدافمان برنامهريزي و تلاش كنيم؟ چه نيازي به حركت انقلابي است؟ چرا باز هم بايد انقلابي رفتار كنيم؟ چون موانع ايذايي كه بر سر راه تحقق آن آرمانهايي كه هنوز تحقق نيافته وجود دارد، محكم ايستادهاند و براي از ميان برداشتن آن موانع، بايد آن موانع را محكم بزنيد.
و به فرمايش مقام معظم رهبري: “خيال نكنيد كه انقلاب تمام شد؛ انقلاب ادامه دارد. اگر انقلاب به معناى ايجاد تحول بنيادين است و نويد نجات و سعادت و صلاح براى قشرهاى عظيم محروم و مظلوم را مىدهد و دشمنهايى در برابر جهتگيريهاى آن به صفآرايى برمىخيزند، طبيعى است كه اين كار هنوز جريان دارد و تمام نشده است. “(21)
هنوز به غيرت انقلابي نياز هست
در اين شرايطي كه هنوز به شدت به كار و حركت انقلابي نياز است، وقتي كسي كه مشغول توليد يك محصول فرهنگي غيرانقلابي است، يعني محصولي كه نه مستقيم و نه غير مستقيم در جهت اهداف انقلابي نيست، تنها راهش اين است كه به او بگويي: تو ناجوانمردي كردي كه اين محصول را توليد كردي. تو شرافت نداري كه يك محصول فرهنگي غيرانقلابي توليد كردي. و الا ميدانيد كار به كجا خواهد رسيد؟
هنوز به غيرت انقلابي نياز هست. اگر روح تو به غيرت انقلابي تو مزين نباشد، دشمن به ممانعت از پيشروي تو بسنده نميكند، بلكه تا درون خانه تو ميآيد و تا نابودت نكند از پاي نمينشيند. آن اُبّهت غيرت انقلابي تو است كه زحمت دشمن را از سر راه تو كم ميكند.(22)
4. تحقق آرمانهاي انقلاب، نيازمند اخلاق اصيل انقلابي است
______________________________________________
نه تنها موانع تحقق همه آرمانهاي تو، بايد با صورت و سيرت انقلابي برطرف شود، بلكه ياران انقلاب تو نيز با فرهنگ انقلاب بايد تربيت شوند. با كلاس اخلاقهاي خارج از فضاي انقلابيگري نميشود ياور جمهوري اسلامي درست كرد. الان كلاس اخلاقهاي ما، با برخي كلاس اخلاقهاي خنثي و غيرانقلابي قبل از انقلاب، كه بعضا به تناسب اقتضاءات آن زمان بوده، خيلي بايد متفاوت باشد.
كلاس اخلاقهاي امروز بايد پشتوانهاي براي استمرار تحقق آرمانهاي اسلام انقلابي باشد. در حالي كه امروزه ما كلاسهاي اخلاق و معنويت خنثايي داريم، كه خاصيت چنداني ندارند. اگر هم در آخر اين جلسات، از باب رودربايستي از مؤمنين، به سراغ روضه امام حسين(ع) بروند، حالت مبالغهآميز روضه آن جلسه اينگونه خواهد بود: “امام حسين خيلي مرد خوبي بود. متأسفانه نزاعي صورت گرفت و از دست رفت و الا اسوه اخلاقي فوقالعادهاي بود. اي كاش مردم كربلا كه به او تير انداختند، مينشستند و از نگاه كردنِ به اخلاق او لذت ميبردند. راستي خانوادهاش چه گناهي كرده بود؟ نميدانيم. واقعاً نميشناسيم چه كساني در مقابل او بودند. بالاخره در دنياي انسانها چنين اشتباهاتي پيش ميآيد كه گاهي مرد بزرگي فهميده نميشود و غريب ميشود. ” اصلاً حاضر نيست به جبهه اشقيا نگاه كند. اگر امام حسين در كربلا، تصادف هم كرده بود، همين روضه را ميشد برايشان خواند.
لذا ممكن است در جلسات اخلاقي و معنويشان روضه هم بخوانند، اما روضه غيرانقلابي ميخوانند. تمام تمركز روضه قرار ميگيرد بر خداحافظي خواهر و برادري كه گويي ليلي و مجنون بودندو ديگر هيچ. خب، اين خداحافظي صرفاً عاطفي و ديگر هيچ، ميتوانست در خارج از ميدان حماسي كربلا هم صورت بگيرد.
اخلاق انقلابي ارزش برخي از فضائل را ده برابر افزايش ميدهد و برخي از فضائل را در درجه دهم قرار ميدهد. حساسيت برخي از رذائل را را صد برابر ميبرد بالا، بعضي از رذائل را ميآورد در درجه كمتر اهميت به شما معرفي ميكند.
نه اينكه حُسن و قُبح ذاتي افعال را به هم بريزد، اما اخلاقيات خاصي را معرفي ميكند. كيفيت نماز و ذكر و دعاي شما را تغيير ميدهد. تأثير اين اخلاق انقلابي را در احساسات بچههاي جنگ ميشد ديد. كجاهاي دعاي كميل منقلب ميشدند؟ كجاهاي دعاي كميل اينها را بيشتر تحت تأثير قرار ميداد؟ آنجايي كه ميگفت “قَوِّ عَلي خِدْمَتِكَ جَوارِحي، وَاشْدُدْ عَلَي الْعَزيمَه جَوانِحي، وَهَبْ لِي الْجِدَّ في خَشْيتِكَ، وَالدَّوامَ فِي الْإِتِّصالِ بِخِدمَتِكَ ” كلمات، انقلابي هستند. از زبان يك انقلابي صادر شده. صدا ميزند “خدايا كمكم كن “. نه كمكم كن براي اين كه ميخواهم نان ببرم به زن و بچهام بدهم. كمكم كن براي اينكه من دارم جنگ را اداره ميكنم.
ميگويند الان كساني كه انقلابي نيستند، وقتي ميخواهند فيلم بسازند، قبلش در خانه خدا گريه نميكنند، قبلش با اشك و گريه به حضرت زهرا(ص) متوسل نميشوند، همينجوري ميروند فيلم ميسازند.
يك آدم انقلابي وقتي كه ميخواهد براي خدا بميرد، قبلش مينشيند گريه ميكند. اخلاقيات انقلابي ميگويد حتي اگر تو خودت را براي خدا هم بكشي، باز هم بايد از خدا التماس كني، تا خدا تو را بپذيرد، و اجازه بدهد برايش كار كني. اخلاقيات انقلابيگري اخلاق خاصي است.
يك انقلابي هميشه شرمنده است. ميگويد من نتوانستم آن كاري را كه بايد بكنم، انجام دهم. يك انقلابي هميشه خودش را بدهكار ميداند. هيچ وقت طلبكار نيست.
يك انقلابي خيلي ويژگيهاي خاصي دارد، كه بايد اين ويژگيها را براي خودمان كمي دستهبندي كنيم. ما ميخواهيم روحيه انقلابي را در خودمان بازسازي كنيم. خانوادههاي انقلابي را، رفتار انقلابي را، جوانهاي انقلابي را بازسازي بكنيم. بازسازي نه به اين معنا كه به عقب برگرديم. بلكه وقتي شروع ميكنيم به ساختن اين روحيه انقلابي، ميخواهيم كاري كنيم كه وقتي مينشينيم اين زندگي را براي يكديگر ترسيم ميكنيم و با همديگر اين زندگي را شروع ميكنيم، شهدا كه زندگي ما را نگاه كنند، به ما غبطه بخورند. ما به شهادتشان غبطه بخوريم، آنها به زندگي ما غبطه بخورند. چون ما در زمان صلح ميخواهيم جهادگر باشيم.
در ابتداي انقلاب، شرايط اقتضا ميكرد آدمها انقلابي باشند، انقلابيگري پذيرفته شود، و به عنوان يك فرهنگ عمومي جا بيفتد. اما الان دوران ثبات است. در شرايط ثبات، انقلابي بودن، انقلابي اصيل توليد ميكند.
در زمان جنگ هم، اولويتها خودشان را بر شما تحميل ميكنند، زمين و زمان به شما ميگويد كه جنگ در اولويت است. هر چند در زمان جنگ هم تعداد قابل توجهي از نخبهگان سياسي اين كشور، جنگ را در اولويت نميدانستند و دوست داشتند يك جوري اصلاً جنگ را از اولويت هم بيندازند.
بگذريم. آن زمان اولويت جنگ و دفاع مقدس خودش را تحميل ميكرد. اما الان كه دشمن عقب كشيده، آدمها اولويتها را گم ميكنند. و اختلافها و نزاعها هم بر سر همين اولويتها پديد ميآيد. در زمان دفاع مقدس اگر كسي اولويت را تشخيص ندهد احمق است. و اگر كسي خلاف اولويت عمل كند واضح است كه خيانت كرده. ولي الان سر تشخيص اولويتها دعواست و راحت هم ميشود به اولويتها پشت كرد.
در اين شرايط، انقلابي كيست؟ كسي كه اولويتهايي را كه خداوند متعال تعيين ميكند، بر اولويتهاي فردي خودش ترجيح بدهد.
الان هم اگر كسي بخواهد براي انقلاب كار كند، اينطور نيست كه مشكلي سر راهش قرار نگيرد. هنوز هم اينگونه نيست كه همه شرايط براي كسي كه ميخواهد در جهت اهداف انقلاب كار كند مهيا باشد، و بدون تحمل بسياري از مظلوميتها و سختيها، و بدون از خودگذشتگي، بشود براي انقلاب كار كرد. همهاش به دليل ضعف مديريتها يا سوء نيتها نيست، گاهي سوء تفاهم است، گاهي مشكلات پيشپاافتادي ديگر. هنوز به روحيه انقلابي نياز است. انگار در دستگاه الهي، نميشود بيدردسر، بدون سختي و ازخودگذشتگي، و با روحيه اداري و صرفاً با اكتفا به امكانات و قالبهاي روتين اداري، براي اسلام و اهداف بلند اسلامي كار كرد. بايد سختي كشيد و ازخودگذشتگي به خرج داد.
زماني، به دعوت عدهاي از جوانهاي المپيادي كه در زمينه يكي از صنايعي كه فقط چهار كشور جهان دارند، كار ميكردند و موفق هم شدند، براي يك گفتگوي معنوي خدمتشان رسيدم. در گفتگويي كه داشتيم، گفتم درست است كه شما ميخواهيد به خاطر خدا كار كنيد، و به همين دليل از خيلي از زمينههاي آماده براي ادامه تحصيل در دانشگاههاي مهم خارجي صرفنظر كردهايد، اما از مشكلات مختلف اداري كه سر راهتان قرار ميگيرد، نااميد نشويد. اگر ميخواهيد به خاطر خدا كار كنيد سختيهايش را هم بايد تحمّل كنيد. اينطور نيست كه همه چيز را برايت آماده كنند.
كمي بعد از آغاز گفتگو با اين جوانهايي كه نوعا چندسالي از دبيرستان فاصله گرفته بودند، معلوم شد كه اينها اصلاً منتظر نبودند كه كسي به آنها اميد بدهد، روحيه بدهد، صبوري بدهد، مقاومت بدهد. خودشان همه اينها را ميدانستند و اين روحيات را داشتند. (انقلابي يعني اين) گفتند: ما نميخواستيم شما در مورد اينها صحبت كنيد. ما كه قهر نكرديم بگوييم حالا كه ما از منافع شخصي خودمان گذشتهايم و انقلابي شديم چرا ديگران همكاري نميكنند. ما ميخواستيم شما در مورد اين صحبت كنيد كه بالاخره ما چه كار كنيم كه خدا اين كارها را از ما بپذيرد؟ چطور مطمئن باشيم كه ميبپذيرد؟ ـ ببينيد روح يك انقلابي چقدر لطيف ميشود.
و البته يك انقلابي هيچوقت نميتواند مطمئن شود كه خدا كار او را پذيرفته است. اگر تو از مال و جان و آبرويت هم بگذري، باز هم معلوم نيست آيا خدا ميپذيرد يا نه؟ اين درگاه، درگاه خوف و رجاست، درگاه بيم و اميد است، درگاه اطمينان و آرامش نيست، درگاهي است كه تو هميشه بدهكار هستي. انقلابيها هميشه خودشان را بدهكار ميدانند.
اين درگاه، درگاهي است كه اباعبداللهالحسين وقتي بدن مطهرش در گودي قتلهگاه افتاده، بود زينب كبري آمد صدا زد خدايا اين قرباني را از ما قبول كن. وقتي فاطمه زهرا(س) در آستانه عروج ملكوتي خودش با عليابنابيطالب(ع) خداحافظي ميكرد، صدا زد علي جانم امشب كنار قبر من بمان و قرآن بخوان، من با عالم خاك انس ندارم. شهيدهاي كه همه معصومين مديون او هستند از علي كمك ميخواست.
انقلابي اگر اينگونه متواضع نشود، مغرور و متكبّر ميشود. دو قورت و نيمش باقي ميماند، آن وقت از همه عالم طلبكار خواهد بود، سابقه انقلابيش را ميخواهد به رخ همه بكشد تا يك عمر سواري بگيرد. انقلابي هيچ وقت طلبكار نميشود. و هميشه اينگونه متواضع و افتادهحال است.
فاطمه زهرا(س) هر چند عمر كوتاهي داشت، منتها همه ديدند انصافاً چگونه زندگي ميكند، ديدند فاطمه به فكر منافع خودش نيست، اهل بردن دنيا نيست، اهل خوردن دنيا نيست، چه برسد به اينكه بخواهد به بيتالمال دستدرازي بكند.
وقتي رفت فدك كه حقش بود بگيرد، كه خرج مرام و راه رسول خدا(ص) كند، ميدانيد برگشتند به فاطمه چه گفتند؟ گفتند: يا فاطمه، فدك را ميخواهي براي چه؟ زشت است براي تو كه به بيتالمال مسلمين دستدرازي كني. باغ ميخواهي؟ خودم باغ بهت بدهم.
اي كاش فدك نبود تا خاطرهاش بر صورت زرد من اثر بگذارد.
الا لعنت الله علي القوم الظالمين
پي نوشت:———————————————————————————————————–
1- مارکيست و کمونيست، دو اصطلاح هستند، براي يک مفهوم. مارکيست به نام نظريهپرداز اين مکتب، يعني کارل مارکس، اشاره دارد و کمونيست به نظريي او در تقسيم دورانهاي تاريخ به کمون اوليه و ثانويه.
2- “أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ فِيمَا تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَيَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ، مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَايَ وَ الِاهْتِمَامِ بِمَا وَرَائِي. غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هَمِّ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي، فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَا يُرَى مَعَهُ لَعِبٌ وَ صِدْقٍ لَا يَشُوبُهُ كَذِبٌ، وَجَدْتُكَ بَعْضِي بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي. حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي وَ حَتَّى كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاكَ أَتَانِي فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِي مَا يَعْنِينِي عَنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي هَذَا. ” نهج البلاغه، نامه 31
3- قُمْ عَنِّي يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَدْ نَصَحْتُ لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عَلَيَّ وِرْدِي فَإِنِّي امْرُؤٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِي؛ مشکات الانوار في غرر الاخبار، ص328؛ همچنين ري شهري، ميزان الحکمة، ج 8، ص 64، ح 14030
4- صحيفه امام، ج21، ص332
5- صحيفه امام، ج9، ص410
6- صحيفه امام، ج12، ص182
7- صحيفه امام، ج11، ص110
8- نهج البلاغه، خطبه 27
9- اين معنا، در ادامه همان خطبه معلوم ميشود. آنجا که ميفرمايد: ” وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِن … “
10- سوره تحريم، آيه 6
11- حديث از رسول خدا(ص)؛ ري شهري، ميزان الحکمه، ج8، ص 111، ح ييييي
12- سوره اسراء، آيه 7
13- “انقلاب تازهترين و جذابترين سخن را نه فقط براى ملت ايران كه براى بشريت دارد. ” مقام معظم رهبري، 24/06/1381
14- عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِالطَّوَافِ فَنَظَرَ إِلَيَّ وَ قَالَ لِي يَا مُفَضَّلُ مَا لِي أَرَاكَ مَهْمُوماً مُتَغَيِّرَ اللَّوْنِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ نَظَرِي إِلَى بَنِي الْعَبَّاسِ وَ مَا فِي أَيْدِيهِمْ مِنْ هَذَا الْمُلْكِ وَ السُّلْطَانِ وَ الْجَبَرُوتِ فَلَوْ كَانَ ذَلِكَ لَكُمْ لَكُنَّا فِيهِ مَعَكُمْ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ أَمَا لَوْ كَانَ ذَلِكَ لَمْ يَكُنْ إِلَّا سِيَاسَةُ اللَّيْلِ وَ سِيَاحَةُ النَّهَارِ وَ أَكْلُ الْجَشِبِ وَ لُبْسُ الْخَشِنِ شِبْهَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِلَّا فَالنَّارُ فَزُوِيَ ذَلِكَ عَنَّا فَصِرْنَا نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ هَلْ رَأَيْتَ ظُلَامَةً جَعَلَهَا اللَّهُ نِعْمَةً مِثْلَ هَذَا (غيبت نعماني، ص286). همچنين نگاه کنيد به: کافي، ج1، ص410
15- از آن جمله، امام باقر(ع) فرمودند: ما مِن عَبدٍ يَبخَلُ بنَفَقَةٍ يُنفِقُها فيما يُرضِي اللّه َ إلاّ ابتُلِيَ بأن يُنفِقَ أضعافَها فيما أسخَطَ اللّه(ري شهري، ميزان الحکمه، ج12، ص346، ح20695
16- امام صادق(ع) فرمود: أمَرَ اللّه ُ إبليسَ بالسُّجودِ لاِدَمَ ، فقالَ: يا ربِّ و عِزَّتِكَ، إن أعفَيتَني مِن السُّجودِ لآدَمَ، لَأعبُدَنَّكَ عِبادَةً ما عَبَدَكَ أحَدٌ قَطُّ مِثلَها. قالَ اللّه ُجَلَّ جلالُهُ: إنّي اُحِبُّ أن اُطاعَ مِن حيثُ اُرِيدُ. (ري شهري، ميزان الحکمه، ج5، ص537، حيييي
17- از فرمايشات رسول خدا(ص). تهذيب، ج1، ص83
18- “من به شما مىگويم كه ما در اول راهيم. آن تصويرى كه از جامعهى اسلامى در ذهن ماست، با وضع كنونى ما فاصلهي زيادى دارد. ” مقام معظم رهبري، 14/11/1370
19- “فرآيند تحقق هدفهاى اسلامى، يك فرآيند طولانى و البته دشوارى است. به طور نسبى انسان به آن اهداف نزديك مىشود؛ اما تحقق آنها، بسيار طولانى است. ” مقام معظم رهبري، 21/09/1380
20- “ما يك انقلاب اسلامى داشتيم، بعد نظام اسلامى تشكيل داديم، مرحلهى بعد تشكيل دولت اسلامى است، مرحلهى بعد تشكيل كشور اسلامى است، مرحلهى بعد تشكيل تمدن بينالملل اسلامى است. ما امروز در مرحلهى دولت اسلامى و كشور اسلامى قرار داريم؛ بايد دولت اسلامى را ايجاد كنيم. ” مقام معظم رهبري، 06/08/1383
21- سخنرانى مقام معظم رهبري در مراسم بيعت جمع كثيرى از دانشجويان و دانشگاهيان؛ 23/03/1368
22- مقام معظم رهبري: “قوام مملكت و نظام اسلامى و اين استقلال دير يافته، به اين است كه شما مردم و شما جوانان، همان شور و احساس انقلابى را كه در دوران جنگ و در آغاز انقلاب بود، با همان قدرت حفظ كنيد. همان غيرت دينى، همان انگيزه و همان احساس حضور دشمن در جبههى مقابل را بايد حفظ كنيد. ” 29/07/1371
گفتني است جلسات هفتگي هيئت محبين اهلبيت هنر هر هفته چهارشنبه ها از ساعت 18 با سخنراني حجت الاسلام پناهيان در موسسه فرهنگي هنر و ادبيات دانشجويي واقع در ميدان آرژانتين، ابتداي خيابان احمد قصير(بخارست)، كوچه 19 برگزار مي شود.