بهاييان باوجود تظاهربه صلحطلبي امروز خود، در طول سالهاي دور و نزديك از ضربهزدن به مسلمانان و جامعه تشيع هيچگاه فروگذاري نكردهاند. به اين ترتيب، دور از انتظار نيست اگر هماره بهعنوان حساسيتبرانگيزترين فرقه انحرافي در ايران ضرورت مقابله با آن احساس شده است.
بهاييان باوجود تظاهربه صلحطلبي امروز خود، در طول سالهاي دور و نزديك از ضربهزدن به مسلمانان و جامعه تشيع هيچگاه فروگذاري نكردهاند. به اين ترتيب، دور از انتظار نيست اگر هماره بهعنوان حساسيتبرانگيزترين فرقه انحرافي در ايران ضرورت مقابله با آن احساس شده است.رهبران فرقه بهايي در سالهاي دور و نزديك بسيار كوشيدهاند تا تصويري موجه از خود به نمايش بگذارند، براي اين منظور از وارونه كردن حقايق نيز ابايي نداشتهاند، چراكه ادعاهاي بنيانگذاران بابيت و بهاييت آنچنان سست و واهي است كه هر ناظر بيطرفي با اندك توجه و تعمقي پي به پوچ بودن اين ادعاها خواهد برد و جالب آنكه كتابهاي نگاشته شده توسط بانيان اين فرقه نيز مصالح فراواني براي اثبات واهي بودن اين ادعاها در خود دارند، آنگونه كه همواره رهبراني بابي امكان دسترسي به اين آثار را بسيار دشوار ساخته و يا محدود به نسخههاي تحريف و درواقع اصلاح شده آنها ساختهاند تا روي بيمايگي بنيانگذاران اين فرقه سرپوش بگذارند. طرفه آنكه حتي در دل اين جريان انحرافي كه از ادعاي محمدعلي باب آغاز شد، بهاييت نيز خود شاخه انحرافي و حرامي است كه با ترفندهاي بسيار ازليان كه امتداد واقعي بابيان محسوب ميشدند را از ميدان بهدر كرد؛ آنگونه كه دور از حقيقت نيست اگر بهاييت را فرزند حرامي پدر حرامي بدانيم كه خود زاده يك جريان انحرافي بوده است. جالب آنكه بهاييان نخستين بسيار كوشيدند كه تمامي نسخ كتاب «نقطه الكاف» كه نخستين تاريخ بابي است و توسط يكي از ياران نزديك باب نوشته شده را از ميان بردارند، تا لااقل بر تقلب در جانشيني باب و بسياري اتفاقات رخ داده در سالهاي نخستين ادعاي باب سرپوش بگذارند، اما تنها نسخه باقيمانده از اين كتاب بهطور اتفاقي بهدست كنت گوبينو كه آن زمان مشغول سير و سفر در ايران بود، افتاده و اين تلاش بهاييان ناكام ماند.به هرحال بهاييان كه امروزه كارها، ادعاها و احكام رهبران نخستين خود را موجب سرافكندگي و مؤيد بيمايگي آنها ميبينند بسيار كوشيدهاند تا با قلب واقعيت، تصويري ديگرگونه از آنها به نمايش بگذارند. اما بابيت و بهاييت از قدمت تاريخي چنداني برخوردار نيستند، همه رخدادهاي مربوط به آنها به دو سده گذشته برميگردد كه فاصله چنداني با اين روزگار ندارند. كتابها و سندهاي بسياري وجود دارد كه بهسادگي پرده از واقعيت اين جريان برميدارد.كشمكشها كه در سالهاي دور و نزديك ميان مسلمانان و بهاييان وجود داشته، گاه به درگيريهايي تند و خشن از سوي طرفين انجاميد كه اجتنابناپذير مينموده است، اما بهاييان همواره با مستمسك قرار دادن اقليت بودن خود با مظلومنمايي سعي در فريب افكار عمومي داخلي و خارجي داشتهاند. در اين روزگار نيز مقالات و كتب منتشر شده در نقد بهاييت گاه از لحن تند و پر از فحش و فضيحتي برخوردار بودهاند كه مستمسكي براي بهاييان بوده كه از يك سو مظلومنمايي كرده و بهعنوان اقليتي كه حقوقش در اين ديار رعايت نميشود، قيافه حق به جانب به خود بگيرد و از سوي ديگر اين زبان تند و تيز و گاه توأم با دشنام نشريات و نويسندگان تندرو را دليلي براي رويكرد غيرعلمي و اثبات حقانيت خود قرار دهد.
مرگ باب و انشعاب در بابيت
عليمحمد باب كه سالهاي پاياني عمر را در ماكو زنداني بود و از طريق نامه با ياران خود ارتباط داشت، ميرزا يحيي از اهالي نور را كه هنوز به بيست سالگي نرسيده بود به جانشيني خود برگزيد و به القابي همچون «صبح ازل» و يا «حضرت ثمره» مفتخر كرد. باب طي نامهاي كار كامل كردن كتاب «بيان» را نيز به او سپرد، مگر آنكه «من يظهره ا…» يا پيامبر جديد ظهور كند كه ناسخ بيان بود؛ پيامبري كه به گفته باب هزار سال بعد ميآمد. عدم تعادل رواني باب از همينجا پيداست، او جانشين خود را انتخاب و پس از دستور كامل كردن كتاب مقدسش! به او هشدار ميدهد كه در صورت ظهور پيامبري كه هزارسال بعد خواهد آمد! كار را متوقف كرده و به او بپيوندد.
در واقع همين توصيه احمقانه بعدها دستاويز ديگر فرصتطلبان شد تا ادعاي جديدي مطرح و بابيان را دو شقه كنند. يحيي صبح ازل يكي از هجده يار اصلي باب بود كه به حروف حي معروف بودند و ازقضا برادر بزرگ او ميرزا حسينعلي نوري (بها) نيز از اين جمله بود. صبح ازل در اين زمان كه بابيان تحت تعقيب حكومت بودند، در خفا ميزيست و سرپرستي امور جاري بابيان را به برادرش كه حكم معاونت او را داشت سپرده بود و در واقع بهاء بود كه ارتباط مستقيم با پيروان باب داشت و اغلب نيز كارها به خود او رجوع ميشد.
ميرزا حسينعلي نوري ابتدا همچون ديگر بابيان به اطاعت از برادرش گردن نهاده و او را به عنوان جانشين باب پذيرفت.
پس از سوءقصد به جان ناصرالدينشاه توسط بابيان كه حكومت بر بابيان بسيار سخت گرفت، صبح ازل از ايران گريخت و به عراق رفت و برادرش نيز دستگير و چهارماهي در زندان بود تا اينكه به وساطت سفير روس از زندان آزاد شد و او نيز در عراق به برادرش پيوست.
در عراق ده سالي را بابيان با آرامش نسبي زيستند تا اينكه ميرزاحسينعلي نوري سر به طغيان برداشته و ادعا كرد كه جانشين واقعي باب من هستم. اما سركردگان بابي ادعاي او را نپذيرفته و او را از بغداد راندند كه دو سالي را در لباس دراويش، آواره بود تا اينكه نامهاي به برادر نوشت و تقاضاي عفو كرد و صبح ازل نيز از گناه او گذشته و او را دوباره نزد خود فراخواند. در همين زمان، منشي خصوصي صبح ازل كه توسط باب برگزيده به او معرفي شده بود، ادعاي «من يظهر ا…» كرد، اما هرچه بزرگان بابي با او بحث كردند او بر ادعاي خود استوار ماند تا اينكه او را به قتل رسانده و در شطالعرب در حاليكه سنگي به پايش بسته بودند، رها كردند.
در اين روزگار بر شمار بابيان عراق افزوده شده بود، با اعتراض روحانيان آن ديار و همچنين درخواست ناصرالدينشاه از دولت عثماني براي دور كردن بابيان از مرزهاي ايران، آنها را به «ادرنه» كوچاندند. ميرزا حسينعلي بهاء كه همچنان در فكر تصرف مقام برادر بود، در اين محل ادعاي خود را تكرار كرد و اينبار موفق شد شمار بسياري از بابيان را با خود همراه كند. دودستگي بابيان باعث ايجاد درگيريهايي خونين ميان آنها شد تا آنجا كه عثماني تصميم گرفت آنها را از يكديگر جدا كرده و به نقاط مختلفي تبعيد كند، در عين اينكه از هر گروه جاسوساني در گروه ديگر جاي داد كه از نزديك مراقب احوال آنها بوده و فعاليتهايشان را به دولت عثماني گزارش دهند.
اينگونه بود كه ازليان را به جزيره قبرس و بهاييان را روانه بندري در فلسطين كردند.
اما بهاءا… در آستانه حركت طرح ترور و قتل تعدادي از بزرگان بابي كه جزو ياران ازل بودند را تدارك ديد؛ كاري كه ادامه آن را از بندر عكا نيز پي گرفت و ازلياني كه همراه آنها به عكا فرستاده شده بودند را بهطرز وحشيانهاي بهقتل رساند. كتابي كه خواهر اين دو برادر درباره حقانيت ازل در جانشيني باب و ترور بزرگان بابي توسط افراد ميرزا حسينعلي بهاء نوشته، بهخوبي گوياي آن است كه فرقه صلح و انساندوستي چگونه در آغاز پايههاي خود را با ترور و قتل عام وحشيانه دوستان و همكيشان اعضاي خود استوار كرده است.
رقابت ميان بابيان كه از آن پس به دو گروه ازليان (طرفداران صبح ازل) و بهاييان (طرفداران ميرزا حسينعلي بهاء) تقسيم ميشدند، باعث شد آنها بسياري از حقايق را درباره يكديگر آشكار كنند كه جملگي نشان از عمق فساد در ميان بابيان داشت.
سرانجام كار ازليان
با تبعيد ازليان به جزيره قبرس، ياران يحيي صبح ازل كه از شمار اندكتري برخوردار بودند، در موضع ضعف قرار گرفتند. بهويژه آنكه خود او طبعا مردي گوشهگير و چندان اهل فعاليت نبود.
تلاشهاي آنها براي نزديكي به بريتانيا نيز حاصل چنداني نداشت، چراكه استعمارگران خيلي زود دانستند كه اميد چنداني به گسترش اين فرقه و استفاده از آنها در راستاي اهداف خود نميتوانند داشته باشند.
پس از مرگ يحيي صبح ازل، يحيي دولتآبادي جاي او نشست كه پدرش از ازليان معروف بود و مدتي وظيفه انتقال كمكهاي مالي بابيان از ايران را به قبرس بر عهده داشت. اما او نيز تكاني در كار ازليان نتوانست بهوجود آورد. امروز ازليان نفوس بسيار ناچيزي دارند و از فرقههاي فراموش شده به حساب ميآيند.
بهاييان در فلسطين
اما برخلاف يحيي صبح ازل، برادرش ميرزا حسينعلي بهاء با وجود اينكه ادعاي بزرگتر (پيامبري) را يدك ميكشيد، چهرهاي فعال بود كه با سياسيكاري و برنامهريزي نهتنها توانست بر شمار ياران خود بيفزايد، بلكه با نزديك شدن خود و جانشينانش به يهوديان مهاجر در فلسطين و همچنين همكاري با انگلستان، پايههاي حكومت به اصطلاح مذهبي خود را در آن ديار محكم كرد. پيروان او كه بهاييان ناميده ميشوند، اگرچه خود را در ادامه فرقه بابيه به حساب ميآورند، اما از اساس آن را مذهبي جديد به شمار ميآورند كه پيامبري تازه به ارمغان آورده! هرچند كه ادعاي ميرزا حسينعلي در اواخر عمر آنقدر بالاگرفته بود كه خود را در مقام خدايي نيز نشاند.
پس از مرگ بهاء ميان دو پسر او (كه از مادر جدا بودند) نيز بر سر جانشيني منازعه درگرفت. خود بهاء، عباس افندي (غصن اكبر) را به جانشيني انتخاب و پس از او محمدعلي ميرزا (غضن اصغر) را شايسته اين مقام دانست. با وجود توطئه فراوان اين دو برادر عليه يكديگر، سرانجام اين عباس افندي (عبدالبهاء) بود كه توانست اكثريت قريب به اتفاق بهاييان را با خود همراه كند.
راهي كه ميرزاحسينعلي نوري آغاز كرد توسط فرزند و جانشين او عبدالبهاء (عباس افندي) ادامه يافت، خدمات او به استعمار انگليس تا آنجا بودكه پس از تأمين گندم مورد نياز نيروهاي بريتانيايي در زمان قحطي لقب «سر» را از انگليسيها دريافت كرد و همواره به آن مفتخر بود. در زمان او همكاري يهوديان شكل پررنگتري به خود گرفت تا آنجا كه نهتنها در روي كارآمدن دولت اسراييلي در فلسطين و غصب زمينهاي مسلمانان، بهاييان سهمي را بر عهده داشتند، بلكه از ديگر سو بهعنوان يكي از ابزارهاي صهيونيسم در لطمه زدن به اسلام در داخل ايران نيز همكاريهاي آشكاري را با ايشان به انجام رساندند.
شوقي افندي آخرين رهبر يا به تعبير خود آنها «ولي امر» بهاييان بهحساب ميآيد؛ در زمان او بود كه دولت اسراييل رسما آغاز بهكار كرد و شوقي با حمايت صهيونيسم گامهايي جهت پررنگ شدن فرقه بهايي در ديگر كشورها برداشت، هرچند كه چندان نتيجهاي در بر نداشت. پس ازمرگ او از آنجا كه فرزندي نداشت، پيشبيني پيامبر بهاييان! كه قرار بود بيستوچهار وليامر از پشت او بر بهاييان حكومت كنند، باطل از كار در آمده و انشعابي جدي در بهاييت شكل گرفت.
اما با اين حال، پررنگترين جريان بهايي بعد از او كه توسط همسرش روحيه ماكسول پايهگذاري شد، هرچند سر ميس ريمي آمريكايي نيز با ادعاي جانشيني شوقي توانست طيفي از بهاييان را با خود همراه كند كه امروزه بهعنوان بهاييان ارتدوكس شناخته ميشوند.
اما روحيه ماكسول با تلاش و جلب نظر سران بهايي پس از شش سال توانست در سال 1962، بيت العدل سراسري بهاييان را برگزار كند تا رهبري بهاييان از اين پس توسط اعضاي B اين بيتالعدل صورت گيرد. بهاييان توسط بيتالعدلهايي كه هر پنج سال يكبار تشكيل و نه عضو بهعنوان شوراي رهبري بهاييان دارند، هدايت ميشوند. سرانجام سخن اينكه با وجود بشارت رهبران بهايي كه روزي امر بهايي سراسر جهان را فرا خواهد گرفت، جمعيت بهاييان امروزه در جهان حتي با ادعاي غلوآميز آنها نزديك به هفتميليون ادعا شده كه با وجود تمام ادعاها و فعاليتهاي تبليغاتي آنها رقمي ناچيز به حساب ميآيد
بهاييت، بدعتي در بابيت
اگرچه بهاييان بهنوعي خود را بابي فرض كرده و عليمحمد باب را نيز جزو رسولان فرقه خود به حساب ميآورند، ادعاي حسينعلي نوري (بهاء) يا همان «من يظهرا…» بر پيشبيني باب در آمدن پيامبري ديگر پس از او، استوار گشته است، پيامبري كه قرار بود پس از هزار سال ظهور كند، اما قدري عجله نشان داده و نزديك به نهصدونود و چند سال زودتر خودش را به ظهور رساند.
بر اين اساس بهاييت ديني محسوب ميشود كه اگرچه در ادامه بابيت بروز كرده، اما چون توسط پيامبري (؟!) تازه عرضه ميشود دين ديگري است.بر اين اساس بهاييت و بابيت نيز تفاوتهاي آشكاري در احكام به اصطلاح فقهي خود دارند، اگر باب فردي نامتعادل و پريشان احوال است كه مغلمهاي از تخيلات خود به همراه احكامي بر گرفته از ديگر اديان را بهعنوان بابيت عرضه ميكند، حسينعلي بهاء فردي فرصتطلب است كه با فاصله گرفتن از احكام عجيب و غريب باب، ميكوشد چهره موجهاي به بهاييت ببخشد.
بنابراين بسياري از احكام سادهلوحانه باب را باطل كرده و احكامي تازه را بهجاي آن مينشاند. او رندانه با سهلگيري در احكام بهاييت و افزودن جنبههاي اومانيستي به آن، جذابيتهايي را براي فريب ذهنهاي عامي ميآفريند، در واقع او علاوهبر كنار گذاشتن احكام غيرعقلاني بابيت، از جنبههاي خداباورانه (اما به واقع انحرافي) بابيت نيز كاسته و جنبههاي زميني و اومانيستي به آن ميافزايد. كاري كه توسط جانشينان او نيز با تعديل برخي از احكام خود حسينعلي نوري، پيگيري شد.
فارس