منجي موعود در صورت ظهور امكان موفقيت ندارد. اين خط تبليغاتي هاليوود است كه در دو دهه اخير در حجمي وسيع دنبال نموده است. تكنولوژيهاي پيشرفتة علمي و فنآوريهاي مدرن تسليحاتي در مجموعه نظام ليبرال دموكراسي، از نظاميان حاكمان جور، سربازان توانمند و هوشمندي ساخته است كه قادرند يك تنه تمام مخالفان صلح و آرامش زمين، اعم از انسان و غير انسان را قلع و قمع كنند.
چكيده
از آنجا كه خداوند، تغيير سرنوشت بشر را منوط به تغيير نفوس آنها نموده است، و بنابر اجبار و تحميل دين بر انسان نبوده است، ظهور حضرت حجت(عج) پس از قرنها غيبت، به تغيير نفوس شيعيان مي انجامد.
غيبت ذخيرة الهي در آخرالزمان ظلم و كفر، فرصت سازي و تهديد سوزي حضرت بقية الله(عج) براي شيعيان صادق و زيرك است، تا در بشر “تقوا و تقيّه” به تمهيد مقدمات ظهور بپردازند.
شيعياني كه سنگيني غيبت را بر دوش خود احساس ميكنند و به فراست دريافتهاند كه در همه ادوار تاريخ، تشكيل حكومتي محلي و ملّي، نياز به برنامه ريزي جامع، پرورش انسانهاي برجسته، تجميع قوا و امكانات و ساير عوامل ضروري داشته است، تا چه رسد به تشكيل حكومتي جهاني بر محور دين، تقوا و فضايل اخلاقي، آن هم در عصر حاكميت بلامنازع كفر و فسق جهاني و فراگيري جهان ظلم و جور، بنابراين، اين در وهله نخست طراحي راهنامه “دكترين” ظهور به منظور طراحي اهداف، سير حركت شيعه، ترسيم حجم عظيم اقدامات و برنامههاي خرد و كلان عملياتي، ضروري مينمايد. راهنامهاي كه قابليت نرم افزاري فوقالعادهاي در همگرايي و وحدت جهان تشيع داشته باشد و قادر باشد شيعه را از انفعال در انتظار خارج و تجارب تاريخي، فضائل علمي، منابع انسان و امكانات مادي عالم تشعي را در يك برنامه جامع توجيه و بسيج نمايد.
نوشتاري كه هم اكنون فرا روي ديدگان نقاد و بصير است، به قصد ترسيم و تجسيم رسالت شيعه در عصر انتظار در دو بخش تنظيم شده است.
بخش اول: با پرداختن به مباني نظري اعقتاد به مهدويت و رسالت شيعه، جايگاه امام در نظام كيهاني و نظامهاي بشري تبيين و نقش شيعيان آن حضرت در تحقق وعدههاي الهي ترسيم گرديده است. مفهوم واقعي انتظار در مقوله فعل نه انفعال، بيانگر رسالت شيعه در عصر انتظار و وظيفه وي در مقابل دين است.
بخش دوم: با طرح رسالت عملي شيعه، اهداف و راهبردهاي آن در عصر غيبت، در صدد و ورود جدي و عمليات به طرح حاكميت صالحان و تقوا پيشگان در گستره زمين هستيم. با توجه عميق به تاريخ تشيع، تاريخ دين، انبياء و اولياء از يكسو و نظري وسيع و گسترده به عالم تشيع، بلكه جهان سياسي معاصر از سوي ديگر، و با الهام از روايات مربوط به ظهور كه راهنماي ما به سوي ظهورند از ديگر سو، طرحي تهيه گرديد كه تماماً مبتني است بر اجتهاد فقهاي جوان كه در زمينه قرآن روييده و در فضاي عقل نظري و عقل عملي پرورش يافته و با تسلط بر علوم و فنون و زبانهاي زنده دنيا قادرند با تفكري سيستمي و در سازماني قوي به سوي تربيت ياران حضرت، توليد نرم افزارهاي حكومتي و آماده سازي فرهنگ جهاني در تمام زمين بدون درنگ به پيش روند، تا آنجا كه مانع غيبت نه در ناحيه خواص شيعه باشد و نه در ناحيه عمومي شيعيان و نه در روحيات و فرهنگ جهانيان. انشاءالله
شايان ذكر است كه اين مقاله بر گرفته از رساله “دكترين ظهور” يا “راهنامه شيعه از امروز تا ظهور” است.
ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين
«السلام علي ربيع الانام و نضرة الايام»
مقدمه
انديشه انسان در اسرار ابتدا و انتهاي حيات فردي و اجتماعياش، در تاريخ سيلان داشته است. آيندة بشريت، پايان تاريخ و غايت حيات اجتماعي همواره محل تفكر و تأمل انسان بوده است. انسانهاي تشنة عدالت و جوياي حقيقت كه در اعماق وجودشان خدا باور و دينمدار بودهاند، نميتوانستند باور كنند كه خالق حكيم و عادل، جهاني را در نهايت حكمت و عدالت خلق و تدبير نمايد و لكن جامعة بشري را تا پايان حيات دنيوياش به حال خويش رها كرده تا حاكمان جور و فسق، دائماً و مستمراً عدالت، امنيت و ثروت را به نفع خويش مصادره نمايند و با استخدام انديشمندان متملق و روحانيون درباري، محصول و جهتِ علم و دين را در راستاي توسعة تمتع و حكومت دنيويشان بهكار گيرند.
تعاليم انبيا و اديان توحيدي نيز، اميدوارانه و دلگرم كننده و در كمال اطمينان از آيندة نيك جهان سخن ميگفت كه با ظهور مصلحي از ذريه انبيا، جهان را از قسط و عدلي فراگير مشحون ميسازد. فرقهها و مذاهب غير ابراهيمي و مكاتب و مسالك بشري نيز متفقاً از ظهور منجي بشريت در پايان تاريخ سخن ميگفتند. فلذا ميتوان بشارت موعود و وعده منجي را امري فطري، عقلي و ديني در تاريخ بشر قلمداد نمود، گرچه در هيچ دين و مذهبي به اندازه تشيع، اين قدر دقيق، عميق، شفاف و مطمئن از منجي موعود سخن گفته نشده است.
از سوي ديگر، امروزه تبليغات منفي گستردهاي عليه حكومت جهاني صالحان با محوريت انسانِ مصلحِ موحد را شاهد هستيم. اين خطّ تبليغاتي از سوي هژموني سرمايهداري ليبرال و حاكميت هستههاي سرمايهداري يهود، در دفاع از وضع موجود جهاني و دفاع از هرم قدرتي حاكمان عصر، دنبال ميشود.
در عمق اين خط تبليغاتي منفي، عناصر ذيل مشاهده ميشود:
اعتقاد به مهدويت محصول خيال بافي بشر است. آرمانگرايي انسان، بذر اسطوره مهدويت را در اعماق وجود بشر ايجاد، و مظلوميت مكرر اكثريت انسانها، آن را آبياري نموده است. فلذا اعتقاد به مهدويت، گرچه انديشهاي زلال و رؤيايي شيرين است و لكن اسطورهاي است غير واقعي.
منجي موعود در صورت ظهور امكان موفقيت ندارد. اين خط تبليغاتي هاليوود است كه در دو دهه اخير در حجمي وسيع دنبال نموده است. تكنولوژيهاي پيشرفتة علمي و فنآوريهاي مدرن تسليحاتي در مجموعه نظام ليبرال دموكراسي، از نظاميان حاكمان جور، سربازان توانمند و هوشمندي ساخته است كه قادرند يك تنه تمام مخالفان صلح و آرامش زمين، اعم از انسان و غير انسان را قلع و قمع كنند. يكي از اين مخالفان صلح و نظم نوين جهاني، امام زمان(عج) موعود عرب و اسلام است كه شانس پيروزي ندارد.
اعتقاد به مهدويت تفكري توتاليتر و تماميتطلب است كه انديشه حاكميت مستبدانة فرد بر خردجمعي را در سر ميپروراند. و اين در حالي است كه بشر به مرحلهاي از بلوغ فكري و كمال عقلي رسيده است كه حاكميت بلامنازع و تماميتطلب مدعيان قدسي و ملكوتي را بر نميتابد. فلذا از امام تصويري استبدادي و ديكتاتورمآب در ذهنيت جهانيان ترسيم ميكنند كه خلاف امر مقدس و منطقي «حاكميت خرد جمعي» عمل ميكند!
انديشه مهدويت، وعده عدالت و امنيت در پايان جهان است، در حالي كه پايان جهان فرا رسيده است. بهشت موعود و سرزمين موعود تحقق يافته است. نظريهپردازان نظام سرمايهداري ليبرال دموكراسي نظير پوپر و فوكوياما از پايان تاريخ با محوريت و حاكميت ايالات متحده امريكا سخن ميگويند، و مدعي ميشوند كه امريكا اتوپياي افلاطوني و مدينة فاضلة فارابي در كل تاريخ بشر است. فلذا چنانچه بشر حقيقتاً طالب بهشت موعود در دنياست، بايستي در مقابل ارادة سردمداران امريكا در نظم نوين جهاني و حاكميت مقتدرانه ايشان، سر تعظيم فرود آورد و اين بمنزله «تثبيت نظام ليبرال سرمايهداري در پايان تاريخ است».
استكبار جهاني در مقابل اين هجمه تبليغاتي گسترده به ركن متين تفكر شيعي، بر آنست تا تفكر، فرهنگ، روحيه و اراده جهاني را عليه انديشه مهدويت و شخص حضرت صاحب الأمر(عج) بسيج نمايد، حال سئوال اين است كه جهان اسلام و تشيع چه طرح و برنامهاي در مواجهة جهاني، نه مواجهه محلي و منطقهاي، با اين تهاجم ويرانگر دارد؟ آيا اكنون كه نظام ليبرال سرمايهداري امريكا، مشغول ساماندهي انديشه جهانيان بر عليه مغز و اساس تشيع «يعني ولايت و مهدويت» است، زمان ساماندهي انديشه جهانيان در تبيين معارف شيعي، ولائي و مهدوي فرا نرسيده است؟ در زمانهاي كه سخن از پايان جهان با محوريت امريكا و نظم نوين جهاني است، آيا زمان طراحي نظام جهاني اسلام با محوريت تفكر شيعي فرا نرسيده است؟ آيا شيعيان بايستي مخاطب اين فرمايش اميرالمؤمنين (ع)قرارگيرند كه:
تكادون ولاتكيدون وتنتقص اطرافكم فلاتمتعضون، لاينام عنكم وانتم في غفلة ساهون. غلب والله المتخاذلون.
به نظر ما، از يك سو حركت طبيعي روش و منش زندگي اجتماعي، از اشكال خانوادگي، قبيلهاي، عشيرهاي، روستايي، شهري، كشوري، منطقهاي، قارهاي به سمت منش و نظام جهاني عبور كرده است. نظامهاي اجتماعي، سياسي اداري و حتي فرهنگي به شدت به سمت جهاني شدن در حركت است، و تمامي نرمافزارها در درون ساختارها و سختافزارهاي جهاني، به همراه تجهيزات و فنآوريهاي مورد نياز در حال حدوث و ايجاد هستند، به نحوي كه ميتوان گفت كه بشر در عصر ارتباطات در آستانه آمادگي پذيرش حكومت واحد جهاني قرار گرفته است.
از سوي ديگر، نظام حاكميت سرمايه، در بسط و تسلّط خويش بر منابع و امكانات مادي و انساني جهان، نظامي هِرمي شكل را سامان دادهاند كه در رأس آن سرمايهداران عمدتاً صهيونيست قرار دارند و ساير ملل دنيا در قاعده اين هرم زشت، سنگيني و گراني رأس هرم را تحمل نموده و به زورِ تحميقِ تبليغات رسانهاي مدرن و تعميق فرهنگ كفر و فسق، به حاكميت اين هرم قدرت رضايت دادهاند.
فلذا شيعه ميتواند با جهت دهي به افكار عمومي و تبليغ حكومت جهاني حضرت كه حاكميت عدالت جهاني، امنيت جهاني، ثروت جهاني، عزت جهاني، حكمت جهاني و در يك كلام «دين جهاني اسلام» است. ماحصل همه كيدها و مكرهاي ساحران زمان را در كام عصاي موسوي خويش ببلعد. شعار «عدالت براي همه، امنيت براي همه» ثروت، عزت و حكمت براي همه، به شرطي كه در نهايت حكمت و اقتدار و به زيباترين شكل تبليغاتي به قاعده هرم قدرت، ارائه شود، تحولي در نگرش و بينش ملل قاعده نشين دنيا بوجود ميآورد كه دلهاي پردرد و سينههاي سوزان را از آتش عشق مهدوي و انتظار فرج شعلهور ميسازد.
شيعه ميتواند در مسير تغيير «هژموني حكومتي، هندسه سياسي، حديث ديني و فرهنگ عمومي جهان» حركت كند و جهان را از زمستان املاء ظلم و جور به سوي بهار املاء قسط و عدل رهنمون سازد. مگر نه آنست كه در عرض ارادت به پيشگاه حضرت مهدي(عج) ميخوانيم: «السلام علي ربيع الانام ونضرة الايام». آري حركت در عمق زمستانهاي بيجان و بيروح، كه بادِ سردِ رخوت و سستي، روحيهها، ارادهها و انديشهها را منجمد ساخته است، كاري بس سخت و سنگين است. در رگهاي منقبض زمستان، بايد خونِ گرمِ جهاد حسيني و حرارتِ آتشينِ انتظارِ مهدوي را جاري ساخت. مگر نه آنست كه جوانههاي بهار در انتهاي زمستان، به اميد ديدار روي بهار، ذوق و شوق رويدن ميگيرند؟ و مگر نه آنست كه علّت محروميت مردمان از ديدار حضرتش، زشتكاريهاي آنهاست: ما يحبسنا الا بما يتّصل بنا مما نكرهه منهم و به قول خواجه نصير طوسي: «وجوده لطفٌ وتصرّفه لطفٌ آخر وعدمه منّا» وجود امام عصر لطف است، بايد در عالم باشد كه نظام عالم محفوظ بماند و تصرّّفش در عالم لطف ديگر است، و ما باعث شديم كه او در عالم تصرف و ظهور نكند و آن را اصلاح ننمايد.
فصل اول
گفتار اول: ولايت انسان كامل بر جوامع انساني در تمام دوران
انسان كامل خليفةالله است. قطب زمان و قطب عالم امكان است كه نه تعدد در آن راه دارد و نه انقسام به ظاهر و باطن. او مصلح بريهالله است كه مهمترين فيض الهي يعني فيض هدايت و پيداكردن مسير حركت الهي و نوراني شدن كه هدف نهايي وحي و تشريع الهي است به واسطه او صورت ميپذيرد. وسائلي نظير رفع اختلاف و اقامه قسط كه از اهداف متوسط رسالت انبيا است، توسط او محقق ميشود. او معدن كلمات الله است و جامع جميع مراتب الهيه و كونيه از عقول و نفوس كليه و جزئيه و مراتب طبيعت تا آخرين مرتبه تنزلات و تطورات وجود است. به بقاي او دنيا باقي است كه به بركت او خلق روزي ميخورند و به وجود او آسمان و زمين پابرجاست. شايستگي خلافت في الارض و ولايت بر مردمان منحصر به اوست هم چنان كه حضرت امام صادق(ع) ميفرمايند:
نحن حجة الله ونحن باب الله ونحن لسان الله ونحن وجه الله ونحن عين الله في خلقه ونحن ولاة أمر الله في عباده.
فلذا خداوند تبارك و تعالي در اتمام و اكمال هدايت تشريعي خويش، علاوه بر انباء و اخبار از شريعت، انسان كامل معلَّم به اسماء الهي را برميگزيند تا ضمن تكميل و تحصيل استعدادها و ظرفيتهاي زمين، دين خداوند را بر جامعه حاكم و حكومت صالحين و متقين را تشكيل و در ظل حكومت الهي و دين صالحان، انسانها را در مسير قرب معنوي و عبوديت حقتعالي هدايت نمايد.
بدين ترتيب خداوند حكيم با خلق و تربيت انسان كامل در نشئه عنصري، كنترل و هدايت جامعه انساني را در دست داشته و با ولايت وي، دين خويش را اكمال و نعمت خود بر مردمان را اتمام مينمايد: اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي. او واسطه و مجراي فيض حقتعالي است. هم در تنزل «رحمتهاي رحيميه» و هم در تنزل «رحمتهاي رحمانيه» الهي. فيض رساني او عام است، نه تنها شيعيانش را هدايت ميكند، بلكه امتهاي ديگر را نيز متناسب با حال و استعداد آنان رهبري ميكند. فلذا هر كسي از هر امتي و در هر زماني و مكاني كه به هدايت رسيد از بركت هدايت و راهنماييهاي ائمه اطهار(ع) است. چنانكه هر كس كه گمراه شد، به دليل سرپيچي و نافرماني از رهنمودهاي آن رهبران الهي است. آنان اركان خدا بر روي زميناند تا اهلش را مضطرب نگرداند و عمودهاي اسلام و نگهبانان راههاي هدايت و امناي خدايند، بر آنچه كه نازل ميشود و حجت بالغه بر كساني كه بر روي زمين زندگي ميكنند. به نحوي كه حتي هدايت امتهاي پيشين نيز در گرو اطاعت از آنهاست، ليكن به واسطه اطاعتي كه از پيامبران خودشان داشتند. چرا كه آنان واسطة فيض الهي انبيا در بهرهگيري از حضرت حق جل جلاله بودند. اگر نور وجود آنها وساطت نميكرد، انبياي سابق از وحي محروم ميشدند. آنها «قادةالاممي» هستند كه تمام امتها را با اعمالشان در تمام شرايط، به شكل مناسب و به فراخور حال آنان، رهبري ميكنند. ليكن كساني از نسيم رباني اين قيادتها بهرهمند ميشوند كه خودشان را در مسير آن رهبري قرار دهند و دريچه قلبشان را به سوي آسمان معنا بگشايند تا شعاع وحي الهي قلب آنان را حياتي مجدد ببخشند. اما در دريافت تنزلات «رحمت رحمانيه» حق دشمنان خدا حتي در دشمني با خدا از فيض حق تعالي مدد ميگيرند و با بهرهگيري از نعمتهاي الهي و اذن تكويني پروردگار با او مخالفت و دشمني ميكنند. پس همانطور كه دشمنان خدا در حال دشمني با خدا بر خوان گسترده نعمت الهي نشستهاند، دشمنان ائمه اطهار نيز در حال عداوت بر سر سفره وساطت آنان نشستهاند و همانگونه كه خداي سبحان براي تكيه زدن بر عرش فرمانروايي، با اسم مبارك «رحمان» جلوه ميكند، ائمه نيز براي وساطت از فيض عام و گسترده الهي به عنوان مظهر «رحمان» ظاهر ميشوند و از هر چيزي كه بتواند در پيشبرد هدف ولائيشان مؤثر باشد، بهرهمند ميشوند. مانند معجزه، عصمت، طيب مولد، حسن صوت و صورت، سخاوت و شجاعت، تنظف و صبر و ساير كمالات و همچنين نداشتن نقص عضو و هر چيزي كه موجب تنفر و انزجار مردم ميگردد.
گفتار دوم: مصداق كنوني امام عصر(عج)
آن مظهر اتمّ و كعبه كلّ اسم اعظم الهي در زمان، قائم آل محمد، امام مهديِّ هاديِّ فاطميِّ هاشمي، ابوالقاسم «محمد» نعم الخلف الصالح «حجة بن الحسن العسكري» ارواحنا له الفداء است كه جز در نبوت تشريعي و ساير مناصب مستأثره حضرت ختمي مرتبت، حائز ميراث خاتم به نحو اتمّ است و مشتمل بر علوم و احوال و مقامات او به طور كامل است كه با بدن عنصري در عالم طبيعي و سلسله زمان موجود است، به نحوي كه احكام نفسِ كليه الهيهِ وي بر احكام بدنِ طبيعيِ او قاهر است و تحقق وعده حقتعالي مبتني بر حاكميت دين بر جميع اديان توسط او انجام ميپذيرد.
گفتار سوم: تشكيل حكومت توسط انسان كامل
تشكيل حكومت و به عهده گرفتن امور جامعه از شئون ولايت انسان كامل است، همچنان كه نبي اكرم(ص) و اميرالمؤمنين(ع) بدان مبادرت ورزيدند و اين امري است كه نه تنها در هدايت انسانها نقش تعيين كنندهاي دارد، بلكه در جهت زنده ماندن احكام و آيات الهي و نجات آنها از انزوا، اندراس و دفن شدن و محبوس گشتن در كتب و كتابخانه از سهم ويژهاي برخوردار است. البته مال و بازگشت احياي احكام و آيات الهي نيز هدايت، حمايت و احياي جامعه بشري است. ليكن ائمه كه حامل حقيقت ولايت و امامت هستند، به اقتضاي شرايط زماني و مكاني جلوههاي مختلفي داشته و دارند؛ گاهي صبر، سكوت و خانه نشيني، گاهي صلح و سوزش، گاهي قيام و نبرد خونين، گاهي عبادت و دعا، گاهي تشكيل حوزة تدريس، تربيت شاگرد و بيان احكام يا حكم و معارف، گاهي تحمل زندان و حبس و مانند آن.
حقيقت امامت يك چيز است و تنها يك هدف دارد كه چيزي جز هدايت مردم، نورانيت آنها و الهي كردن جامعه نيست. جامعه انساني «غابة الغايات» تمام موجودات امكانيه است. پس به بقاي فرد كامل انسان، بقاي تمام عالم خواهد بود. انساني كه مظهر اسم اعظم و تجلي اتمّ آن است. او كعبه همه است و شايستهتر از او نيست، ثمره شجره وجود و كمال عالم كوني و غايت حركت وجوديه و ايجاديه است كه هيچگاه زمين خالي از او نيست. اين حجت خواه ظاهر باشد و خواه غايب، شاهد است؛ شاهدي قائم كه هيچگاه قعود ندارد: «اللهم بل لاتخلوا الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خائفاً مغموراً».
گفتار چهارم: وعدة حق تعالي به حكومت جهاني حضرت ولي عصر(عج)
حضرت امام موسي كاظم(ع) در ذيل آيه شريفه هو الذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله ولو كره المشركون ميفرمايند:
«منظور اين است كه خداوند رسولش را به ولايت و وصايت امر فرموده است و ولايت عبارتست از دين حق و خداوند آن دين را بر تمام اديان به گاه ظهور حضرت حجت(عج)برتري و ظفر ميبخشد».
و همچنين حضرت امام محمد باقر(ع) در خصوص «عبادي الصالحون» در آيه كريمه ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الارض يرثها عبادي الصالحون فرمودند: «آنان ياران مهدي(عج)در آخرالزماناند».
و در روايتي ديگر أميرالمؤمنين علي(ع) پس از تعبير «لتعطفنّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها» آيه شريفه: « ونريد أن نمنّ علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم أئمّةً ونجعلهم الوارثين» را قرائت و سپس ميفرمايند:
مراد از مستضعفان زمين اهلبيت عصمت و طهارت رسولالله(ص) هستند كه خداوند توسط مهدي آنان در آخر الزمان، ايشان را به امامت و عزت ميرسانند.
آري وعده الهي در قرآنكريم مبني بر حكومت صالحان وعدهاي قطعي و لايتخلف است كه توسط انسان كامل و مكمل عصر تحقق مييابد، و بدين ترتيب، خوف و ترس متقين به حالت امن و امان بدل خواهد شد و خداوند منّان بدون هراس و شرك در سراسر جهان پرستيده ميشود:
وعد الله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكّننّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً يعبدونني لايشركون بي شيئاًَ ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون
گفتار پنجم: جايگاه شيعه در تشكيل حكومت جهاني
همانطور كه ميدانيم جميع پيامبران و رسولان الهي به آخرين پيامبر در آخرالزمان اشاره و خبر داده بودند و لكن در آخرالزمانِ رسالت و نبوت با ختم سفراي الهي، و در زمانهاي كه كفار و مشركين با ساماندهي نفاقگونه خويش، چشم اميد به پايان عمر مبارك خاتم الانبياء(ص) دوخته بودند، ظرف تدبير و تقدير الهي، عصر جديدي را بر بشر مفتوح نمود كه «ولي الله» در مقام تجلي اسم «ولي» حق تعالي و با اتصال به آبشخور وحي محمدي(ص) مأمور هدايت بشر در نيل به قرب و عبوديت الهي گرديد. و چنين است كه در زيارت اميرالمؤمنين(ع) در روز غدير ميخوانيم: «الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل» باب نبوت با نزول قرآنِ غير قابل دستبرد و تحريف و معرفي ائمه هدي(ع)بسته شد.
پيامبر با فرمايشهاي مكرر «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي وان تمسكتم بهما لن تضلوا ابداً وانهما لن يفترقاً حتي يردا علي الحوض، امت خويش را به عصر جديدي رهنمون ساخت تا با تمسك علمي و عملي به ولايت و تفسير ولائي قرآن، هيچگاه گمراه نگردند و اسير بدعتها و تحريفها نشوند. قرآن كه جامع حقايق و معارف «و تبياناً لكل شيء» بود و نياز تشريعي و تقنيني بشر را مرتفع مينمود، در طول تاريخ، در عين صيانت ظاهري الفاظ آيات و سور، با تفسيرهاي غلط و تحريفهاي معنوي، مظلوم و مهجور گرديد. حاملان قرآن، اهل بيت نبي اكرم(ص) نيز، يكي از پس ديگري به ضربت شمشير يا سمّ مهلك به شهادت رسيدند تا حكم الهي به غيبت آخرين امام تعلق گيرد.
در آغاز عصر حاكميت ثقلين پس از رحلت رسول خاتم(ص)، اصحاب صادق عصر نبوي با پايمردي بر شريعت نبوي، فرموده «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» را بهخوبي درك كردند و تابع و شيعه راسخ ولي الله عصر خويش گرديدند و بدين ترتيب امت خيري به ظهور رسيد كه با اعتقاد قلبي و التزام عملي به «مايه اتمام نعمت و اكمال دين»، واسطه فيض رساني امام به مردمان دنيا گرديد «وكنتم خير امة اخرجت للناس. تأمرون بالمعروف». امت خيري كه ميبايست دعوت به خير و معروفي بالاتر از اسلام و احكام اسلام نيست، همچنان كه هيچ خير و معروفي خارج از اسلام نيست.
و بدين ترتيب تشيع با درك عصر جديد حاكميت ثقلين، خويشتن را صاحب ديني كه «رضيت لكم الاسلام ديناً» و مخاطب وعدة الهي كه «ليظهره علي الدين كله و لوكره المشركون» يافت. فلذا در تحقق اسلام و ايجاد حكومت جهاني ائمه اطهار، كه همانا رأس معروف و جامع خير است، تمام مساعي و همت خويش را مصروف و مبذول نمود.
نكته مهمي كه بايست بدان اشاره نمود آنست كه، تشكيل حكومت جهاني اسلام در عالم ماده صورت ميگيرد و از آن رو كه عالم ماده، عالم تنازع و تخاصم و حركت تدريجي اتصالي پديدهها از قوه به فعل است، ظهور حضرت حجت(عج)كه تجلي قوه و استعداد بشر، و تشكيل حكومت جهاني كه تجلي قوه و كمال جامعه بشري است، تابع قواعد و سنن عالم ماده و محصول خروج تدريجي اتصالي جامعه بشري از قوه به فعل است. جامعه بشري كه طي ادوار مختلف هم از نيروي عقل و آبشخور وحي مستفيض گشته و هم از جنبه مادي و نفساني خويش متأثر بوده، به سوي بلوغ و كمال نهايي خويش در حركت است و در جريان نهاييترين مرتبه تنازع و تخاصم حق و باطل، توحيد و شرك، نور و ظلمت، عقل و جهل، ايمان و كفر، زماني فرا خواهد رسيد كه هم متقين از علوم و معارف نظري، عقل عملي و حكومتي، اعتدال اخلاقي و فكري، اعتلاي معنوي و روحي بينظيري در اداره جوامع مختلف و متنوع بشري املاء و اشباع شدهاند و 313 نفر موحد مخلَص به ظهور ميرسند كه اثقال حكومت مهدي(عج) را به دوش ميكشند و ركن شديد حضرت در ادارة امور جوامع بشري به شمار مي روند. هم مشركين از كفر، ظلم و شرك املاء و اشباع شدهاند و دجالها و سفيانيها ظهور ميكنند كه براي حفظ منافع دنيوي، سرمايههاي كلان تجاري و نظام سراسر كفر و فسق جهاني از هيچ جنايتي حتي كشتارهاي دسته جمعي با سلاحهاي شيميايي، ميكروبي و اتمي هم رويگردان نيستند. برخورد اين دو گروه، درگيري اسلام ناب و خالص با كفر ناب و خالص، در مقياسي جهاني خواهد بود كه در تاريخ حيات بشر سابقه ندارد. نتيجه اين درگيري غلبه صالحين و متقين، تحت قيادت و ولايت انسان كامل عصر(عج) است. به نحوي كه پس از آن حوادثي نظير شوراي سقيفه، ماجراي حكمين و يا حماسه كربلا به وجود نميآيد و جوامع انساني تا قيامت كبرا، ضمن اجراي حدود و احكام الهي، از عدل و توحيد ناب برخوردار و از مواهب ولايت امري حضرات ائمه اطهار(ع) بهرهمند و متنعم ميگردد.
فلذا ظهور حضرت حجت(عج) حاصل «خروج تدريجي اتصالي شيعه از قوه به فعل است». با چنين بينشي عالم تشيع كه در بستر تاريخ، از تثبيت هويت و تمييز مرزهاي فكري و اعتقادي، گسترش كمي و رشد كيفي تا تشكيل حكومت اسلامي و شيعي در ايران بزرگ و حياتي با رنجها و مجاهدتهاي فراوان گذر كرده است، اكنون ميبايست عصاره فضائل و خلاصة تجارب خويش را بسيج و جمع آوري نمايد تا در مسير فعليت مستمر و تحقق قوا و استعدادهاي خويش، بلوغ و توان اداره جهان را كسب نمايد و قلوب و عقول جهانيان را از احساس نياز به حكومت دين و حاكميت تعاليم و ارزشهاي اسلامي اشباع نمايد. تصور ما بر اين است كه اين خروج تدريجي از قوه به فعل بايد محقق شود تا ظهور تحقق يابد. به عبارت ديگر «شيعه بايد به بلوغ، اقتدار و توان اداره جوامع جهاني با همه تنوع آن نايل آيد و قدرت تغيير در نفوس جوامع جهاني را پيدا كند تا ظهور تحقق يابد و جهان در تفكر، انديشه، خواست و اراده متحول شود».
و لكن شيعه در اين امر عظيم با ذهنيت، روحيات، فرهنگ و ادبياتي كه در طي قرنها تقيه، عزلت و دوري از عرصه حكومت تكوين يافته است، روبهروست. فرهنگ و ادبياتي كه هم در فهم مسائل اسلامي و هم در بيان معارف ديني، نه تنها بر عوام بلكه بر خواص نيز غالب و مسلط است. روحيات و ذهنياتي كه حتي محتواي اين رساله را با فرهنگ و ادبيات پيشين ادراك مينمايد. اين امر گرچه طبيعي و قهري است و لكن در ادامه مسير حيات شيعي تا ظهور، امري بازدارنده است كه موجب كند شدن و حتي توقف حركت منطقي و حياتي شيعه در تمهيد مقدمات ظهور خواهد گرديد.
فلذا در روند بلوغ و كمال انديشه شيعي ميبايست با خودباوري و اعتماد به نفس به جهادي عظيم در تغيير روحيات، فرهنگ و ادبيات ادراك، تبيين و تبليغِ تعاليم اسلامي در راستاي ايجاد حكومت جهاني اسلام نمود. ابتداي اين تغيير، توجه و تنبّه بخشيدن به عالم شيعي است كه «تعجيل در فرج متوجه شيعيان است، تمهيد مقدمات ظهور وظيفه و رسالت يكايك شيعيان است». اين وظيفهاي است كه منحصر به دعا و اصلاح نفس خويش نيست؛ «وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة» يعني به قدر استطاعت، تا سرحد توان بايستي در تمهيد مقدمات ظهور اقدام نمود. آيا استطاعت و توان بالفعل و بالقوه شيعي تعريف و تحديد گرديده است؟ آيا از اين استطاعت و توان نهايي در راستاي تسريع ظهور استفاده شده است؟
شناسايي و بهكارگيري تمام توان و قدرت شيعه مستلزم برنامهريزي و سازماندهي همهجانبهاي است كه امكانات شيعه را در عرصههاي مختلف جمعآوري و هدايت نمايد و اين امر عظيم يعني «بلوغ و اقتدار شيعه در آستانه ظهور» ايجاد امت خيري است كه قدرت اصلاح ناس و اداره جوامع بشري را داشته باشد. با وجود امام حيّ و حاضر، و تربيت شيعه كه هم صالح است و هم مصلح، نفوس بشري در آخرين مراحل ظهور، آمادة تغيير ميگردد و آنگاه مطابق سنت الهي، خداوند با ظهور امام غايب، سرنوشت مردمان را تغيير ميدهد. تغييري كه بشر را وارد عصري جديد مينمايد كه در ظل آن، تمتع طويل بشر از حاكميت ثقلين، توحيد جهاني، عدالت جهاني، امنيت جهاني و معنويت جهاني و رضايت عموم ارض و سماء ادامه مييابد.
گفتار ششم: بركات حكومت ولي عصر(عج) در آيينه روايات
آغاز حكومت وليعصر در آخر الزمان، آغاز عصر جديد حيات بشري است. عصري كه ماحصل كدح و رنج جميع انبيا و اوليا الهي در مبارزه مستمر با طواغيت و فراغنه تاريخ است. همانطور كه پيامبر آخرالزمان در پايان سلسله انبيا، با دريافت و ابلاغ قرآني كه شامل برنامه كامل و جامع زندگي بشري است، انسان را وارد عصر جديد ولايت ائمه اطهار(ع) نمود، امام آخرالزمان نيز در پايان سلسله ائمه هدي(ع) و غيبت صغرا و كبرا، آغازگر عصر جديدي بر بشر است كه توحيد، حكمت، عدالت، امنيت، الفت، ديانت و معنويت را به ارمغان ميآورد. چنانكه در روايات ميخوانيم:
امام دين حق را بر تمام اديان غلبه خواهد داد، بدعتها را از بين ميبرد، گمراهي را محو و اسلام را زنده ميگرداند. قرآن را ملاك و معيار انديشه و عمل ميگرداند، واجبات و مستحبات را زنده و كجي حق را راست مينمايد، تا بدانجا كه فقط و فقط حق تعالي در تمام زمين پرستيده و بندگي ميشود. او مشرق و مغرب عالم را فتح ميكند، و در سلطنت بينظير و عالمگيرش كه بزرگتر از قلمروي زمامداري سليمان بنداود(ع) است، عدالت را ميان رعيت برقرار و زمين را بي هيچ دشواري پر از عدل خواهد نمود و حق الله و حق اهلبيت(ع) را ميگيرد. مؤمنان به واسطة او قدرت چهل مرد را پيدا ميكنند و قلبشان از پارههاي آهن محكمتر ميگردد. مردم از چنگال فتنهها نجات مييابند تا جايي كه فتنهها و جنگها از بين خواهد رفت و بين قلوب الفت و برادري ايجاد ميشود. حضرتش امنيت را در شهرهاي مسلمانان برقرار مينمايد و مال و سرمايه بيشماري ميان مردم تقسيم ميكند.
زمين را آباد، باصفا و زيبا ميكند، به واسطه ايشان نهرها جاري و گياهان ميرويند و خير و بركات زياد خواهد شد. عمده ابواب دانش و حكمت توسط حضرتش بر بشر گشوده ميگردد به نحوي كه جميع دانش بشري از آغاز تا آن روز در قياس با علم و حكمت حضرت بسيار محدود و معدود است. علم و حكمتي كه سبب تحول چشمگير و رفاه بسياري در زندگي مردم ميگردد رفاهي كه هيچگاه در عمر بشر سابقه نداشته است. زمين به نور پروردگارش روشن ميشود و خداوند گنجينههاي زمين را برايش آشكار و هر دوري را نزديك و هر دشواري را براي حضرتش آسان ميگرداند. در آن زمان حتي اهل آسمان، درندگان زمين و پرندگان شكاري نيز به حكومتش راضي و در پي كسب رضايت حضرتش ميباشند «ونحن نقول الحمدلله رب العالمين».
در ترسيم حكومت جهاني حضرت، ويژگيهاي ذيل را ميتوان از مجموع روايات وارده استنباط و استخراج نمود:
1. حاكميت توحيد و عبوديت خداي واحد بر جهان ؛
2. احياي احكام اسلامي؛
3. غلبة دين اسلام بر تمام اديان؛
4. امحاء بدعت و گمراهي؛
5. گستردگي فراگير و بينظير حكومت اسلامي؛
6. عدالت جهاني براي همه؛
7. امنيت عمومي و فراگير؛
8. افزايش بينظير قدرت روحي و معنوي بشر؛
9. الفت و برادري ميان مردم؛
10. رشد علمي و مفتوح شدن ابواب علم بر بشر؛
11. عمران و آباداني سراسر زمين؛
12. رضايت عموم مردم و حتي اهل آسمان و درندگان و پرندگان زمين.
آرزوي تمتّع طويل ارض از چنين حكومتي است كه سلسله انبيا و اوليا الهي در شوق تحقق آن، بر جميع شدايد و مصائبي كه بعضاً كمر آسمان و زمين را ميشكست، صبر و پايداري نمودند.
ادامه دارد…