این نوشتار در پی اثبات رابطۀ مهدویت و معناداری زندگی شیعیان معتقد به حیات غایبانۀ آن حضرت است.
چکیده
از جمله مسائل مهم کلام امروزی، بحث معناداری زندگی است. ایدۀ مهدویت نیز با عناوین گوناگون، یکی از ایدههای مشترک ادیان توحیدی، حتی برخی ادیان و مکاتب غیرالهی به شمار میرود.
این نوشتار در پی اثبات رابطۀ مهدویت و معناداری زندگی شیعیان معتقد به حیات غایبانۀ آن حضرت است. بدین منظور ابتدا معنا و ارکان مهدویت و معنای معناداری زندگی بررسی میشود، آنگاه به روش استقرایی و با تکیه بر تواتر اخبار وارده، به اثبات مسئله میپردازیم.
واژگان کلیدی
مهدویت، انتظار، معناداری، زندگی، شیعیان، نهضتهای شیعی.
مقدمه
ایدۀ مهدویت یکی از ایدههای مشترک ادیان توحیدی و حتی برخی ادیان و مکاتب غیرالهی به شمار میرود. مهدویت همواره تداعیکنندۀ این معناست که جامعۀ بشری در مجموع به سوی تعالی فرهنگی و حاکمیت عقل بر نفس امّاره و شیطان مکّاره، حاکمیت نور بر ظلمت و خوبیها بر زشتیها، و به اعتقاد متدیّنان به ادیان الهی، حاکمیت دین خدا در صحنۀ زمین، ارادۀ الهی بر ارادۀ اهریمنان، ایمان بر کفر و شرک، عبودیت بر انائیت، عدل بر ظلم و بیداد، سپاه عقل بر جنود جهل و راستی و درستی بر کژی و پلیدی است، و مومنانِ به این ایده با این امید زندهاند و این ایده به حیاتشان رنگ و بوی دیگری میدهد و آنان را در این مبارزه، ظلمستیز و صابر و مقاوم کرده است.
شیعیان با اعتقاد به امام حیّ حاضر در صحنۀ گیتی، و غایب از چشمان نامحرمان، در طول تاریخ غیبت کبرا با این امید زیستهاند و در طول تاریخ با حکومتهای جور و فساد و نابرابریها پیکار کردهاند تا زمینهساز ظهور آن امام همام برای قیام نهایی و اقامۀ عدل و قسط و دادگری باشند. در این مقاله بر آنیم با نگاهی به تاریخ زندگی سیاسی _ اجتماعی شیعیان و برخی از بزرگان تاریخ تشیع و با نگاهی به بحث معناداری در ادبیات امروز جهان، نقش اعتقاد به مهدویت را در زندگی شیعیان، از نگاه فردی و اجتماعی بررسی نماییم و این نکته را اثبات کنیم که اعتقاد به مهدویت همواره در معنابخشی زندگی شیعیان، نقشی مثبت ایفا نموده است.
نگرش شیعۀ امامیه به مهدویت
مهدویت در نگرش شیعه به این معناست که جامعۀ بشری با همۀ ناهنجاریهای درون خود، در مجموع به سوی تعالی فرهنگی و حاکمیت ارادۀ الهی بر ارادۀ اهریمنان و سپاه عقل بر جهل و عدل بر جور در حرکت است و در آخرالزمان، چنین جامعۀ ایدهآلی به دست انسانی الهی و معصوم از خاندان پیامبر اکرم(ص) _ که اکنون زنده است و دور از چشم مردم زندگی میکند _ ظهور خواهد کرد و امامت انسانهای این کرۀ خاکی را به عهده خواهد گرفت و جامعۀ آرمانی همۀ انسانهایی را که انتظارش را میبرند ایجاد خواهد کرد. ارکان مهدویت از نگاه شیعه عبارتند از: امامت، غیبت، ناخرسندی از وضع موجود، انتظار و نجات (نک: ابراهیم، 1381: 13) که به اختصار توضیح داده میشوند.
1. امامت
تاکید نگارنده در این نوشتار در معنای امامت بر تلقّی قرآنی و با تفسیر عالمان معاصر شیعه، مانند علّامه طباطبایی; استوار است. وی در معنای امامت، ذیل آیۀ امامتِ اعطایی به حضرت ابراهیم(ع) (بقره:124) مینویسد:
الإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس؛ (طباطبایی، 1417: ج1، 266)
امام کسی است که مردم او را اسوه و پیشوای خویش بدانند.
در این تعریف بر اسوه و مقتدا بودن امام تأکید شده است؛ زیرا امامت به این معنا از سنخ حقایق به شمار میرود. هدایت امام، هدایتی حقیقی است که انسان را به حق و سرمنزل مقصود میرساند؛ از اینرو در قرآن هر جا سخن از امامت صالحان است، هدایت نیز همراه آن به عنوان قید تفسیری آمده است (همو، 267) چنانکه در قصۀ حضرت ابراهیم(ع) میفرماید:
(وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِینَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا)؛ (انبیاء: 72 – 73)
و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند.
و همچنین دربارۀ برخی شایستگان از امّت موسی(ع) آمده است:
(وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ)؛ (سجده: 24)
و چون [بنیاسرائیل] شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مىکردند.
در این آیه نیز بر انتصاب پیشوایانی تأکید شده است که هادیانی به سوی حق بودند. علّامه در ادامه، بعد از استشهاد به این آیات در مصاحبت و پیوند امامت و هدایت مینویسد:
امام راهنمایی است که به امر ملکوتی همراهانش را هدایت میکند. پس امامت به حسب باطن گونهای ولایت بر مردم در اعمالشان است و هدایت امامان بهگونهای است که آنان را به امر الهی به مطلوبشان میرساند و تنها نشان دادن راه نیست. … پس امام باید انسانی باشد که به یقین رسیده و عالم ملکوت برای او مکشوف باشد _ ملکوت وجه باطن این عالم است_ پس اینکه خدای سبحان میفرماید (یَهْدُونَ بِأَمْرِنا) بر اموری دلالت دارد که متعلق به امر هدایت است و آن همان قلبها و اعمال امّت است. … پس امام بر قلبها و اعمال امّت خویش احاطۀ علمی و ولایی و به عبارت دیگر، احاطۀ باطنی دارد.
با این تفسیر، نقش امامت منحصر به حکومت ظاهری امام نمیشود، بلکه او بر قلبها حکم میراند و قلبهای مستعد را به سوی خویش میکشاند تا آنان را بر سبیل سعادت راهنما باشد. (طباطبایی، 1417: ج1، 268)
به اعتقاد شیعه، امام مرجع علمی امّت در اصول و فروع دین است؛ زیرا نه در فهم امام و نه در عمل او هیچگونه کژی و انحراف راه ندارد و از هر خطایی مصون است و از اینجا اصل عصمت امام که از امتیازات خاص شیعه در شرایط امامت است مورد توجه جدّی قرار میگیرد (نک: مطهری، 1364، 51).
پس حضرت مهدی(عج) به عنوان امام با سه نقش برجسته معرفی میشود: اول، ریاست مردم در امور دنیایی در آخرالزمان؛ دوم، مرجعیت علمی مردم در امور دینی؛ سوم، هدایت باطنی مردم که همان شأن ولایت الهی امام است و از آن دو مهمتر است. اما این شأن امام منحصر به حضور ظاهری او در جامعه نیست، بلکه امام در عصر غیبت نیز بر قلبها ولایت دارد و قلبهای مستعد را به سوی کمال معنوی میکشاند، چنانکه عارف شیعی، علّامه سیدحسن میرجهانی میگوید:
ولیّ مطلق انسانی است که خدا او را خلعت جمال و کمال پوشانیده و لباس تصرّف و حکم بر او پوشانیده است و او راست امر الهی در عالم بشری. (میرجهانی،1382، 27)
بر اساس این امر الهی است که ولیّ الهی مردم را دعوت میکند که با او همراه شوند تا آنان را به سرمنزل مقصود برساند؛ چنانکه امام خمینی; میفرماید:
طىّ این سفر روحانى و معراج ایمانى را با این پاى شکسته و عنانِ گسسته و چشم کور و قلب بىنور نتوان نمود: (وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور). پس، در سلوک این طریق روحانى و عروج این معراج عرفانى تمسّک به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت، که واصلان الى الله و عاکفان على اللهاند، حتم و لازم است؛ و اگر کسى با قدم انانیّت خود بىتمسّک به ولایت آنان بخواهد این راه را طى کند، سلوک او الى الشّیطان و الهاویة است. (خمینی، بیتا: 135).
پس وجود ولیّ الهی و امام معصوم _ خواه حکومت ظاهری و ریاست اعتباری در دست او باشد، خواه نباشد _ در هر زمانی لازم و ضروری است؛ چنانکه درروایات بسیاری آمده است که اگر جز دو نفر در زمین نمانده باشد، یکی از آن دو حجت الهی است.
علّامه طباطبایی نیز به استناد آیۀ شریفۀ (یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ) میفرماید:
هیچ زمانی از زمانها و عصری از اعصار جهان از وجود امام خالی نیست. (طباطبایی، 1417: ج1، 124)
آنان مصداق صراط مستقیم و هادی آدمیان به راه سعادت حقیقیاند، چنانکه در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه: آمده است:
أَنْتُمُ السَّبِیلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ؛ (قمی، 1378: زیارت جامعۀ کبیره)
شاهراه هدایت و مسیر استوار [رسیدن به حق] شمایید. (کربلایی، 1405: 132)
2. غیبت
غیبت از مادۀ «غیب» به معنای پنهان شدن است؛ چنانکه وقتی خورشید از چشمها پنهان میشود، عرب میگوید: «غابت الشمس» (راغب اصفهانی، 1412: 616). این کلمه در فرهنگ قرآن و روایات بسیار به کار رفته است. یکی از وجوه ایمان متّقین، ایمان به غیب است: (الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ) (بقره: 3). وقتی برادران یوسف میخواستند او را از چشم پدر پنهان کنند، در نهانگاه چاهش انداختند (نک: یوسف: 10).
در روایات بسیاری به غیبت حضرت ولیّعصر اشاره شده است. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:
إِنْ بَلَغَکُمْ عَنْ صَاحِبِکُمْ غَیْبَةٌ فَلَا تُنْکِرُوهَا؛ (کلینی، 1365: ج1، 338)
اگر برای صاحب [و ولیّ امر] شما غیبتی حاصل شد، وجودش را انکار نکنید.
پس غیبت به معنای پنهانی از دیدههاست و نه پنهانی شخص از صحنۀ گیتی؛ همانگونه که یوسف(ع) سالها در مصر زندگی کرد و مردم از برکات وجودش بهرهمند بودند. برادرانش او را دیدند و از او طلب آذوقه کردند، اما او را نشناختند. یوسف خود را از چشمان آنها پنهان نکرده بود، بلکه این برادران خطاکار وی بودند که چشم بصیرت نداشتند تا او را بشناسند. پس امام زمان از دیدگان غایب است، اما او در زمین و در میان مردم حضور دارد و به احوال دوستانش رسیدگی میکند؛ چنانکه طبرسی در گزارش از نامۀ آن حضرت به شیخ مفید; آورده است:
إِنَّا نُحِیطُ عِلْماً بِأَنْبَائِکُمْ وَ لَا یَعْزُبُ عَنَّا شَیْءٌ مِنْ أَخْبَارِکُمْ … إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَکُمُ الْأَعْدَاءُ؛ (طبرسی، 1403: ج2، 495)
ما به اخبار شما آگاهیم و هیچ چیز از اخبار شما از ما پنهان نیست… ما در رسیدگی و مراعات شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم و اگر چنین بود گرفتاریها و دشواریها شما را فرا میگرفت و دشمنان شما را از بین میبردند.
پس غیبت امام عصر امری طبیعی است و هیچ محالی لازم نمیآید.
3. ناخرسندی از وضع موجود
از دیگر مؤلفههای مهدویت، ناخرسندی از وضع موجود فردی و اجتماعی و آرزومندی به وضعی مطلوب و آرمانی است و از آنجا که در معنای انتظار شیعی این معنا نهفته است، در اینجا به همین سخن بسنده میکنیم و شرح بیشتر آن را در معنای انتظار پی میگیریم.
4. انتظار
انتظار از نظر ماده، متعدّی است و معادل فارسی آن چشمبهراهی است (طباطبایی، 1385: 714). آدم چشمبهراه و منتظر همواره منتظر چیزی یا کسی است؛ منتظر حادثهای بد یا خوب است. پس انتظار همواره متعلقی دارد.
اگر متعلّق انتظار شخص منتظر، امری مثبت و مورد پسند و رضایت و خوشآیند او باشد، در او ایجاد امید و آرزو میکند و به او قوّت روحی و معنوی میبخشد، بهگونهای که رنجها را فراموش میکند و هر اندازه حادثۀ مورد انتظار برای انسان منتظر مهمتر باشد، مشعل امید در قلب او فروزانتر میشود، به وجود او گرمی بیشتری میبخشد، تلاش و تکاپو را در حیات او افزون میکند و زندگی شخص معنادارتر میشود، یعنی هدفمندتر و باارزشتر میگردد و گاه به جایی میرسد که آن رویداد بزرگترین غایت و هدف زندگی او، و وصول به آن هدف مهمترین آرزوی اوست و مسیر زندگی او را تعیین میکند. برای مثال، عارفی که وصال حق را غایت خویش قرار میدهد و آرزوی وصال به حق دارد، این امید و آرزو همۀ فعالیتهای او را تحت تأثیر قرار میدهد؛ کمخوردنها، کمخوابیدنها و آنچه که لازمۀ سیر و سلوک است، همه را بر خود هموار میکند.
انسانِ منتظرِ مهدی، یعنی انسانی که امید دارد تحت ولایت او قرار گیرد؛ انسانی که از وضع موجود خویش و جامعهاش ناخرسند است و وضع بهتری را از جنبۀ فردی و اجتماعی آرزو میکند. استاد حکیمی میگوید:
انتظار [یعنی] در درون تاریکیها و سردیها به دمیدن سپیدهدمان چشم داشتن و به امید طلوع خورشید زیستن، … در جهان آکنده از ستم و بیداد دست و پا زدن و از شادمانی طلوع طلیعۀ جهانِ آکنده از داد و دادگری سرشار بودن. … این است انتظار، شعار شعورآور منتظران، مقاومان پایداران… شیعیان و مهدیطلبان تاریخ. (حکیمی، بیتا: 333)
شاید به سبب تأثیر انتظار در روح و جان آدمی باشد که در روایات پرشماری آمده است: «انتظار فرج عبادةٌ» (سلیمان، 1991: 220).
5. نجات
آخرین رکن مهدویت نجات است. یقین به نجات در پی انتظار نجات، سختیها را آسان، یأسها را بدل به امید و تلاشها را روزافزون میگرداند و این نجات نهایی انسان در آخرالزمان برای شیعیان بر اساس آیات و روایات، امری حتمی است که جهت اختصار، به یک آیه و یک روایت بسنده میکنیم.
خداوند در آیات 69 تا 101 سورۀ انبیاء، پس از بیان نمونههایی از نجات پیامبران و صالحان همچون ابراهیم، لوط، ایوب، یونس و زکریا، در گزارهای کلی میفرماید:
(وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ)؛ (انبیاء: 105)
و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستۀ ما به ارث خواهند برد.
علّامه مجلسی; به نقل از تفسیر قمی در ذیل این آیه مینویسد:
قَالَ [أَبِی عَبْدِ اللهِ(ع) ]: الْقَائِمُ وَ أَصْحَابُه. (مجلسی، 1404: ج14، 37)
یعنی به فرمودۀ امام صادق(ع) مراد از صالحان، حضرت حجة بن الحسن و اصحاب او هستند که حاکمان زمین خواهند شد و عدالت را برای همۀ انسانها به ارمغان خواهند آورد.
معناداری زندگی
محققان برای معناداری، دو معنا بیان کردهاند؛ یکی به معنای «ارزشمندی» و دیگری به معنای «هدفمندی» (بیات،1386: 112 – 113). آنان ارزشمندی را اینگونه تحلیل کردهاند که انسان باید در زندگی چیزی را پیدا کند که زیستن در دنیا و تحمّل رنجها را برای او هموار نماید و به عبارت دیگر، ارزش آن را داشته باشد که برای آن تلاش و تکاپو نماید. ویکتور فرانکل _ بنیانگذار مکتب معنادرمانی _ مینویسد:
انسان میتواند به خاطر ایدهها و ارزشهایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد. (فرانکل، 1379: 141)
معنای دیگری که برای معناداری ترسیم کردهاند، هدف داشتن زندگی است (عسکری سلیمانی، 1382: 104؛ صادقی، 1382: 68). هدف یا غایت هر چیز، یکی از علل وجودی آن چیز است.
به باور برخی فیلسوفان، هر واقعیت و حقیقت امکانی چهار علت وجودی دارد: فاعلی، مادی، صوری و غایی. دربارۀ علت غایی میگویند: علت غایی برای علت فاعلی نیز جنبۀ علیت دارد. گرچه از نظر زمانی و وجود خارجی بعد از سایر علل رخ مینماید، اما از نظر ذهنی مقدّم بر علل مادی و صوری است. یعنی علت غایی است که در فاعل ایجاد انگیزۀ حرکت و تلاش برای رسیدن به غایت و مقصود میکند. زندگی نیز حقیقتی است که این چهار علت، مقوم وجودی آن هستند و نبود یکی از این علل برای عدم آن کافی است؛ چنانکه حکما گفتهاند:
عدم العلة علة للعدم؛ (طباطبایی، بیتا، 140)
عدم علت ناقصه، علت تامۀ تحقق نیافتن شیء است.
پس اگر انسان در زندگی هدفی نداشته باشد که موجب امیدواری او برای دستیابی به آن گردد، محکوم به پوچی و نابودی است. دکتر فرانکل در گزارشی از مشاهدات عینی خود دربارۀ زندانیان اردوگاههای کار اجباری آلمانیها مینویسد:
هر زندانی که امید خود را از دست داده بود، محکوم به فنا بود و با از دستدادن ایمان به آینده، دستاویز معنوی خود را نیز به یکباره از دست میداد. (فرانکل، 1379: 109)
و به گفتۀ نیچه:
کسی که چرایی زندگی را یافته است، با هر چگونگی خواهد ساخت. (همو: 155)
چرایی زندگی همان غایت و هدفی است که به زندگی معنا میبخشد. این هدف، امید به آیندهای بهتر و روشنتر از حال است. این معنا در باطن این زیستنهای ظاهری و فعالیتهای روزمرۀ ما نهفته است که باید آن را کشف کرد تا همۀ فعالیتهای شبانهروزی ما اعم از خواب و خوراک و رفتارهای اجتماعی را نظم بخشد و آنها را هماهنگ کند تا شیرازۀ زندگی از هم نپاشد. این همان ارزشها، هدفها، آرمانها و امید و آرزوهایی است که زندگی را معنادار میکند و هر قدر غایت و هدف متعالیتر باشد، زندگی معنادارتر خواهد شد. شناخت و باور هرچه بیشتر انسان به هدف غایی متعالی، عشق رسیدن به آن را در وجودش شعلهورتر میگردد و در راه رسیدن به مقصود، از هر رنج و درد و مصیبت استقبال خواهد کرد.
اگر امام حسین(ع) میفرماید: «إِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً؛ من مرگ را جز سعادت نمیبینم» (مجلسی، 1404: ج44، 192) و آنگاه که حضرت زینب(س) بعد از حادثۀ عاشورا و از دست دادن برادران و فرزندانش قهرمانانه در مقابل سرزنش یزید میگوید: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلاً؛ من بهجز زیبایی چیزی ندیدم» (همو: ج45، 116) حکایت از این معنا دارد که وقتی انسان هدفی عالی و برتر از زیستن حیوانی و نباتی را درک میکند، کشته شدن در راه او را رنج و شکست و ناکامی نمیداند. اینجاست که هر قدر غایت زندگی متعالیتر و عینیتر و ایمان به آن محکمتر باشد، شعلۀ عشق و امید و آرزوی دستیابی به آن در وجود انسان فروزانتر خواهد شد.
بنابراین، معرفت و ایمان به غایت متعالی هستی، یعنی خدای سبحان میتواند زندگی را در عمیقترین وجه آن معنادار نماید. تولستوی _ نویسندۀ روسی _ اعتراف میکند زندگی این میلیاردها انسان که او و امثال او آنها را هیچ وقت به حساب نیاوردهاند، به واسطۀ دین و ایمان معنادار شده است (محمدی، 1385: 38). وی در ادامه مینویسد:
علم نمیتواند رابطۀ میان زندگی فناپذیر و این دنیای (هستی) فناناپذیر را توجیه و تفسیر کند. فقط دین و ایمان از عهدۀ این امر برمیآید و به زندگی مفهوم میبخشد که با رنج و عذاب و محرومیت و مرگ از بین نمیرود. تنها دین و ایمان است که درک زندگی و امکان آن را فراهم میسازد. (همو)
تولستوی پس از کشاکش بسیار میان یأس و امید، دریافت که حس خداجویی از زندگی جدا نیست. (همو: 31)
استیس _ از دانشمندان غربی _ نیز به این حقیقت اعتراف نموده است که آشفتگی و سرگردانی انسان در جهان مدرن، برآمده از فقدان ایمان و دستبرداشتن از خدا و دین است. (صادقی، 1382: 68)
اینک انسان پسامدرن با روی آوردن به معنویتهای هندی و چینی میخواهد معنای زندگی را جعل کند، اما از این حقیقت غافل است که خداوند با فرستادن پیامبران رحمت، معنای زندگی را در اجابت خدا و رسولش قرار داده و میفرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ)؛ (انفال: 24)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فرا خواندند که به شما حیات مىبخشد، آنان را اجابت کنید.[1]
این زندگی همان حیات معنادار و طیبهای است که قرآن وعدهاش را به مؤمنان داده است؛ آنجا که میفرماید:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً)؛ (نحل: 97)
هر کس _ از مرد یا زن _ کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیاتِ [حقیقى] بخشیم.
در مقابل میفرماید:
(وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً)؛ (طه: 124)
و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگىِ تنگ [و سختى] خواهد داشت.
این تنگی و دشواری مادی نیست، بلکه تنگی نفس و روح غفلتزده است و این معیشت تنگ، انسانِ امروز را به پوچیگرایی و احساس تنهایی کشانده است؛ چنانکه آیزیا برلین _ از محققان مغرب زمین _ مینویسد:
مردم این زمان از فروپاشی و از کمبود رهنمود در وحشتند، و مانند انسانهای بیصاحب در اقلیم طبیعت دنبال دیوارهایی میگردند که آنها را در برابر امواج خروشان اقیانوسها محفوظ بدارد. آنان در پی نظم، امنیت،سازمان و مرجعیتی روشن و قابل شناسایی هستند. (برلین، بیتا، 329)
راه خروج انسان امروز از این سرگردانی معنوی، صراط مستقیم انبیا و ائمه: است و خداوند سبحان امامت را قرار داده تا جامعۀ انسانی هیچگاه از حجت خالی نباشد (مائده: 55) و همواره انسانها با نقشۀ راه _ که قرآن است _ و هادی راه _ که امامانِ با ولایت الهیه هستند _ سایر الیالله باشند که ماندن در چاه طبیعت، موجب افسردگی روانی و اضطرابهای روحی میگردد. امّا انسانی که در صراط مستقیم هدایت الهی تحت ولایت امامی که از هر کژی و خطا و انحرافی مصون است طی مسیر میکند، با اطمینان میداند به سوی مقصدی والا در حرکت است و هر چه به مقصد _ که مبدأ زیباییهاست نزدیکتر میشود _ شوق وصال در او شدیدتر میگردد و به امیرمؤمنان اقتدا میکند؛
همو که بعد از آنکه در محراب عبادت به دست شقیترین انسانها فرقش شکافته میشود و میداند که با این ضربه به دیدار معبود میرسد و به معشوق واصل میگردد، سوگند یاد میکند که رستگار شده است: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ» (مجلسی، 1404: ج42، 239).
بنابراین، هنگامی زندگی به بهترین شکل معنادار میشود که آن را به حیات جاودانۀ الهی پیوند زنیم و این حاصل نمیشود، مگر با اقتدا به امام معصومی که خداوند به او امامت بخشیده است.
انتظار مهدوی و معناداری زندگی
حال ضروری است رابطۀ انتظار مهدوی و معناداری زندگی بیان شود. به عبارت دیگر، بدانیم نقش مهدویت در معناداری زندگی شیعیان چیست؟
با مروری بر فصلهای گذشته، این معنا روشن خواهد شد که اگر زندگی معنادار، غایتمند و هدفدار است و معنای زندگی در امید داشتن برای دستیابی به هدف نهایی آن است و اگر انتظار هم به معنای داشتن هدف و امیدوار بودن برای رسیدن به هدف است، پس انتظارْ به زندگی انسانِ منتظر معنا میدهد و میتوان گفت که انسانْ موجودی منتظر است و هر کس انسانتر است منتظرتر است؛ حیات انسانی که هیچ انتظاری در وجودش نیست، سرد و بیروح است و زندگی او بیمعناست؛ چنانکه استاد محمدرضا حکیمی مینویسد:
انتظار در درجۀ نخست، ویژۀ حیات و زندگی است؛ ماهیت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است. بدون انتظار، زندگی مفهومی ندارد و شور و نشاط برای تداوم آن در کار نیست … ؛ زیرا احتمال معقول بقا و پایداری و امید به تداوم حیات است که به زندگی کنونی معنا ومفهوم میبخشد و پویایی و نیروی لازم برای ادامۀ آن را تأمین میکند. از اینروست که ماهیت زندگی با انتظار پیوندی ناگسستنی دارد. (حکیمی، 1371: 301)
محقق شهیر، هانری کربن _ که تحقیقات ارزشمندی در تشیع و عرفان شیعی دارد _ معتقد است:
سرزمین ایران، سرزمین انتظار است؛ قلمرویی که در آن امام غایب دستاندرکار فرا رساندن ساعت موعود در زمان غیبت است (عالیزاده، 1386: 204).
اکنون برای اثبات نقش مهدویت در معناداری زندگی، دو دسته از شواهد تاریخی را بررسی میکنیم:
1. استقرای تاریخی در قیامهایی با ایدۀ مهدویت
بیش از هزار سال است که جامعۀ شیعی با انتظار زندگی میکند، با ستمگران میجنگد، کشته میدهد و میکُشد تا زمینه را برای عدالت جهانی فراهم نماید. در تاریخ تشیع، نهضتهای شیعی بسیاری به امید برپایی عدالت و قسط به نام مهدی(عج) شکل گرفت که به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
الف) قیام مختار ثقفی
به گفتۀ استاد مطهری، اولینباری که میبینیم اثر اعتقاد به مهدویت در تاریخ اسلام ظهور میکند، در جریان انتقام مختار از قتلۀ امام حسین(ع) است (مطهری، 1379: ج18، 171). پس از مرگ محمد حنفیه پیروانش او را مهدی خواندند و در انتظار ظهورش بودند، چنانکه سید حمیری میگوید:
امام الهُدی قل بی متی أنت آیب
فمنٌ علینا یا إمام برجعةِ
ای امام هدایت شده، به من بگو کی برمیگردی؟ ای امام، با بازگشتت بر ما منّت گذار. (الهیزاده، 1385: 123)
او پس از رویگردانیاش از کیسانیه به امامیه گفته است:
قلنا هو المهدیُّ و القائم الّذی یعیش به من عدله کل مجربٍ؛ (همو)
گفتیم او مهدی و قیامکنندهای است که از عدالتش هر زمین بیحاصلی حاصلخیز میشود.
ب) قیام محمد نفس زکیه
عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) فرزندش محمد (نفس زکیه) را در کودکی به امید آنکه مهدی موعود باشد به این نام نامید و در اینباره دست به تبلیغ زد، تا آنجا که مردم، محمد را در همان کودکی «مهدی موعود» تلقی میکردند… و در انتظار زمان قیامش بودند (همو: 62)؛ زیرا محمد نفس زکیه، کسی بود که نسب پدری و مادریاش به حضرت زهرا(س) میرسید و خالی همچون خال پیامبر میان دو کتف او بود. این ویژگیها سبب شدند که اصطلاح «مهدی» برای نفس زکیه در معنای مهدی منجی به کار رود (همو: 124) و وقتی محمد نفس زکیه قیام کرد، بسیاری از مردم و برخی فقها از آنجا که او را مهدی موعود میدانستند به او پیوستند (همو: 127).
ادعای مهدویت توسط محمد نفس زکیه و پذیرش آن در سطح گستردهای از جامعه در عهد عباسی از عوامل مهم و اساسی است که گروهی از شیعیان را به قیام علیه عباسیان واداشت و تحمّل سختیها و مشکلات آن دوران را بر آنان هموار کرد (نک: همو: 131).
ج) قیام سربهداران
اساس اعتقاد سربهداران را _ که شیعیان دوازدهامامی بودند _ اعتقاد به مهدویت و قیام برای قسط و عدل تشکیل میداد، چنانکه دربارۀ شیخ خلیفه _ رهبر سربهداران _ گفته شده است:
اساس و لُبّ تعالیم شیخ خلیفه را اعتقاد به مهدویت تشکیل داده بود. این اعتقاد به مهدویت که ملهم از مذهب تشیع اثنیعشری بود، موجب گسترش طایفۀ شیخ حسن جوری _ شاگرد شیخ خلیفه و جانشین او _ بر پیروان او شده بود؛ چرا که این ایدئولوژی (ایدۀ مهدویت) مسئلۀ ستمستیزی و بسط عدالت را در جامعه و حتی در سطح جهان در خود نهفته داشت. … مسئلۀ ظهور مهدی موعود(عج) بعدها در سازمان درویشان شیخ حسن جوری ادامه یافت و حتی در دورۀ علی مؤیّد سکهای به نام «سلطان محمد المهدی» ضرب شد و ظهور قریبالوقوع او اعلام گردید. (آژند، 1363: 91)
به طور کلّی، تعالیم شیخ حسن جوری در محورهای ذیل خلاصه میشود:
1. جداییناپذیری دین و دولت؛ 2. تشیع اثنی عشری با تأکید بر مسئلۀ ولایت؛ 3. تأکید بر جهانبینی مهدویت و به تبع آن، مبارزه با ظلم و ستم و برقراری عدالت در جامعه (همو: 92).
د) نهضت مشعشعیان
مشعشعیان در نیمۀ دوم قرن نهم با رهبری سید محمد مشعشع که ادعای مهدویت نیز داشت، دولت شیعۀ دوازدهامامی را در خوزستان تشکیل دادند (جمعی از نویسندگان، 1373: 361).
هـ ) انقلاب اسلامی ایران
از مهمترین نهضتهای شیعی اثنیعشری _ که فرهنگ انتظار شیعی خمیرمایۀ آن را تشکیل میدهد _ انقلاب اسلامی ایران است. (برای تحقیق بیشتر در اینباره، نک: عالیزاده و دیگران: 1386)
امام خمینی; دربارۀ نقش اعتقاد به مهدویت در پیروزی انقلاب اسلامی میفرماید:
به همت والاى این ملت رنجدیده بود که با اتکال به قدرت لایزال الهى و اعتماد به ولىّ عصر _ عجل الله فرجه _ پیروزى بر قدرتهاى شیطانى حاصل شد. (خمینی، 1378: ج6، 261)
در پیامی دیگر دربارۀ رمز پیروزی ملّت ایران میفرماید:
قدرت ایمان، پشتیبانى خداى تبارک و تعالى [و] اتکال به ولىّ عصر _ سلام الله علیه _ شما را پیروز کرد. برادران من! از یاد نبرید این رمز پیروزى را. (همو: 310)
تأمل در این نهضتهای اجتماعی ما را به این نکته رهنمون میسازد که در طول تاریخ تشیّع، امید به برپایی حکومت عدل توسط مهدی منتظر(عج) عنصر مقوم بسیاری از قیامهای علوی _ بهویژه شیعیان اثنیعشری _ بوده است و شیعیان بر اساس روایاتی که از نبیّ اکرم(ص) و امیرمؤمنان(ع) و سایر امامان: دربارۀ حضرت مهدی(عج) و رسالت او و وظایف شیعیان در این امر شنیده بودند، همواره امید ظهور آن حضرت را داشتند و امیدوار بودند با قیام خویش بتوانند زمینههای ظهورش را برای رهبری جامعهای پر از عدل و داد هموار نمایند (نک: مجلسی، 1404: ج52، 20 – 26).
2. بیان شواهدی از آرزومندان و عاشقان دیدار با حضرت مهدی(عج)
اعتقاد به مهدویت و اعتماد به کمک او، افزون بر بعد اجتماعی، همواره امیدبخش زندگی فردی شیعیان بوده و در آنان شور و نشاط و حرکت ایجاد کرده است. در اینباره اخبار متواتری از آغاز غیبت کبرا تا عصر حاضر از افراد موثق بهویژه عالمان ربانی به ما رسیده است و کتابهای متعددی در شرح احوال کسانی که توفیق ملاقات آن حضرت را داشتهاند نوشته شده است. در اینجا تنها به چند تن از شیعیان عاشق آن حضرت که توفیق دیدار یافتهاند اشاره میکنیم.
شیخ حسن عراقی: علّامه شعرانی _ از بزرگان قرن دهم _ در کتاب لواقح الانوار فی طبقات الاخیار دربارۀ او که حدود صد و سی سال عمر کرده، مینویسد:
من و سیدعباس حریثی بر او وارد شدیم. پس گفت: سخنی برای شما بگویم که گویای حال من از جوانی تا امروز است. پس گفت: در جوانی در شام بودم؛ یکبار وارد مسجد جامع اموی شدم و دیدم فردی که مشتاق مهدی(عج) بود، دربارۀ آن حضرت سخن میگفت. عشق آن حضرت در قلبم افتاد و همواره در سجدههایم دعا میکردم که خدا مرا توفیق حضورش دهد. یک سال با این امید و آرزو دعا کردم تا آنکه روزی بعد از مغرب در مسجد جامع مذکور بودم که شخصی بر من وارد شد و دست بر شانۀ من گذاشت و فرمود: «چرا میخواهی به حضور مهدی برسی؟» گفتم: تو کیستی؟
فرمود «من مهدیام.» دستش را بوسیدم و گفتم: با من به منزل بیا! پس اجابت کرد، فرمود: «مرا در محلّی جای ده که غیر از تو کسی بر من وارد نشود.» مدت هفت روز در خدمتش بودم و پندهایی به من آموخت… (بهاری، 1387: 563 – 564).
ملّامحمدتقی مجلسی: وی از حضرت تقاضای کتابی کرد و آن حضرت او را به صحیفۀ سجادیه راهنمایی کردند (نهاوندی، 1381: 373).
شیخ علی حلّاوی: وی همواره در دل به امام زمان(عج) عتاب و خطاب میکرد و میگفت: چرا ظهور نمینمایی تا دنیا را پر از عدل و داد فرمایی؟ تا اینکه یک وقت شیخ علی به بیابانی رفته بود و همین خطاب و عتابها را میکرد؛ ناگاه دید عربی بدوی آمد و فرمود: «جناب شیخ، این همه عتابها و خطابها را به چه کسی مینمایی؟» عرض کرد: روی سخنم با حجت وقت و امام زمان است. مرد عرب فرمود: «ای شیخ، من صاحب الزمانم.» … (همو: 145 – 146).
چنانکه گفته شد، نمونههای متواتری از ملاقاتهای عالمان و عاشقان حضرت در کتب معتبر گزارش شده است (نک: مجلسی، 1404: ج52؛ نهاوندی، 1381: 23 – 549؛ پورسیدآقایی، 1384: 191 – 455). تحلیل این وقایع مستند تاریخی این است که وجود امام عصر(عج) ، به زندگی شیعیان معنا میدهد، امید میبخشد، تحرّک و پویایی ایجاد میکند و از آنها انسانهایی منتظر میسازد. استاد حکیمی میگوید:
منتظران، مبشّران آزادی و منادیان رهاییاند؛ منتظران فریادگران رسیدن روزند و استقبالکنندگان خورشید؛ منتظران همۀ لحظاتشان، انتظار رهایی انسانیت است؛ مردمی که تمام آرمانشان طلوع صبح عدالت است، تا نور حق به سراسر گیتی بتابد و همۀ جهان آکنده از داد و دادگری گردد (حکیمی، بیتا: 392).
یکی دیگر از نویسندگان مینویسد: «یکی از عناصر مهمّی که آدمی را به تلاش و امید رهنمون میسازد، آرامش است» و وی نام مبارک امام زمان را آرامشبخش روح خویش میداند (محقق فرید، 1388: 115).
آرامش در زندگی، از جمله وجوه معناداری زندگی است؛ چنانکه جان هیک تأکید میکند:
معنای زندگی این است که حتّی در تاریکترین لحظههای آن که آکنده از رنج و اندوه است، میتوان در اوج توکّل و اطمینان قلبی بود (هیک، 1382: 25).
همانگونه که ذکر «الله» مایۀ آرامش روح مؤمنان است، یاد و نام ولیّ او که آینۀ اسماء و صفات اوست نیز آرامشبخش روح آنان است؛ آرامشی که همراه با تحرّک، پویایی و امید و آرزوست.
نتیجه
1. معناداری زندگی یکی از مباحث مهم دنیای جدید است. انسان طبیعت را مسخّر خویش کرده و به کرات آسمانی راه یافته، امّا نمیتواند معنای زندگی را در عالم ماده کشف کند. از اینرو، خود را نیازمند حقیقتی غیرمادی و ماورای عالم ماده میبیند تا با دل بستن به آن، گمشدۀ حیات خویش را بیابد و به زندگیاش معنا بخشد.
2. معناداری، داشتن هدفی نهایی و عالی و ارزشمند در زندگی است که امید رسیدن به آن، سبب ایجاد فداکاری، تکاپو و تلاش در زندگی میشود.
3. انتظار، امیدواری به آیندهای روشن و یأس از وضع موجود است. معنای انتظار منتظران مهدی(عج) گریز از وضع موجود جهان و جامعۀ بشری و امید به آیندهای روشن و جامعهای الهی و پر از عدل و داد است.
4. با مطالعۀ تاریخ شیعیان حقیقی و جامعۀ شیعی، درمییابیم که منتظر بودن، از جمله ویژگیهای برجستۀ جوامع شیعی است.
5. انتظار حضرت مهدی(عج) همواره معنابخش، بلکه حیاتبخش زندگی فردی و اجتماعی شیعیان دوازدهامامی بوده است.
پی نوشت
[1]. بر اساس برخی روایات، این آیه دربارۀ ولایت امیرمؤمنان علی(ع) نازل شده است؛ یعنی یکی از مصادیق اجابت خدا و رسولش پذیرش ولایت امیرمؤمنان، امام قراردادن او در زندگی است و زیستن در تحت ولایت امام معصوم و اسطورۀ عدل علوی، حیات واقعی و با عزت است.
منابع
آژند، یعقوب، قیام شیعی سربهداران، تهران، نشر گستره، 1363ش.
ابراهیم، علیرضا، مهدویت در اسلام و دین زرتشت، تهران، مرکز بازشناسی اسلام و ایران، 1381ش.
الهیزاده، محمدحسن، جنبش حسنیان، قم، مؤسسه شیعهشناسی، 1385ش.
برلین، آیزیا، چهار مقاله درباره آزادی، بیجا، بینا، بیتا.
بهاری، محمدباقر، کتاب النور فی الامام المستور، تحقیق: احمد عابدی، قم، زائر، 1387ش.
بیات، محمدرضا، «فیلسوفان تحلیلی و معنای زندگی»، فصلنامۀ علمی پژوهشی معارف اسلامی، قم، انجمن معارف اسلامی، 1386ش.
پورسیدآقایی، سیدمسعود، میر مهر (جلوههای محبّت امام زمان(عج) )، قم، انتشارات حضور، 1384ش.
جمعی از نویسندگان، دائرة المعارف تشیع، واژۀ «تشیع» (سیری در تاریخ و فرهنگ تشیع) تهران، نشر محبّی، 1373ش.
حکیمی، محمدرضا، خورشید مغرب، بیجا، بینا، بیتا.
حکیمی، محمدرضا، عصر زندگی، مشهد، هاتف (هجرت)، 1371ش.
خمینی، سید روحالله، آداب الصلوة، تقریر: سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، بیتا.
____________________ ، صحیفۀ امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، 1378ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دمشق، دارالقلم، 1412ق.
سلیمان، کامل، یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی(ع) ، تهران، مؤسسه انصار الحسین، 1991م.
صادقی، هادی، «و اینک زیستن با خدا»، فصلنامۀ نقد و نظر، ش31 – 32، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، 1382ش.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، أعلمی، 1417ق
____________________________ ، نهایة الحکمة، قم، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، بیتا.
طباطبایی، سید مصطفی، فرهنگ نوین، تهران، انتشارات اسلامیه، 1385ش.
طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر المرتضی، 1403ق.
عالیزاده، عبدالعظیم و دیگران، «نقش آموزه انتظار در شکلگیری نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران»، مجموعه مقالات سومین همایش بینالمللی دکترین مهدویت، قم، مؤسسه آینده روشن، 1386ش.
عسکری سلیمانی، «خدا و معنای زندگی»، فصلنامۀ نقد و نظر، ش31 – 32، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، 1382ش.
فرانکل، ویکتور، انسان در جستوجوی معنی، ترجمه: صالحیان _ میلانی، تهران، درسا، 1379ش.
قمی، عباس، مفاتیح الجنان، قم، پیام مهدی، 1378ش.
کربلایی، جواد بن عباس، الانوار الساطعة فی شرح زیارة الجامعة، قم، دارالحدیث، 1405ق.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی (8جلدی)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
محقق فرید، محمدمهدی، نقش امام زمان(عج) در زندگی من، مشهد، نشر استوار، 1388ش.
محمدی، مژگان، «غزالی و تولستوی در جستوجوی معنای زندگی»، فصلنامۀ نقد و نظر، ش43 – 44. قم، دفتر تبلیغات اسلامی، پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی، 1385ش.
مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، تهران، انتشارات صدرا، 1364ش.
________________ ، مجموعه آثار، ج18، تهران، انتشارات صدرا، 1379ش.
میرجهانی طباطبایی، سیدحسن، ولایت کلیه، تحقیق: سید محمد لولاکی، قم، انتشارات الهادی، 1382ش.
نهاوندی، علیاکبر، برکات حضرت ولیّ عصر (حکایات العبقری الحسان)، تحقیق: سید جواد معلم، قم، ذاکر المهدی، 1381ش.
هیک، جان، «معنای زندگی 2»، ترجمه: اعظم پویا، فصلنامۀ نقد و نظر، ش31 – 32، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1382ش.
منبع: فصلنامه مشرق موعود – شماره 22