حجتالاسلام والمسلمین احمد عابدی، استاد درس خارج حوزه علمیه و رییس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم در سلسله جلسات سخنرانی به نقد و بررسی عرفانهای نوظهور پرداخته است که بخش نخست آن در ادامه میآید:
*تعریف عرفان
عرفان مثل بسیاری از اصطلاحات علوم انسانی قابل تعریف نیست، یعنی نمیتوان آن را دقیقاً تعریف کرد، مثل ترس، اضطراب، تهاجم فرهنگی، سرقت، زنا و… و همیشه به صورت تقریبی بیان میشود نه تحقیقی و یکی از عللی که علوم انسانی از علوم تجربی مشکلتر هستند، همین مسئله است. معنای طلا در همه جا یکی است، ولی برای سرقت نمیتوان تعریف جامعی بیان کرد و بلکه عرفان یافتنی است و نه دانستنی و چون یافتنی است، قابل تعریف نیست و وقتی بیاید در کلاس درس خراب میشود، هر چه بگویید خوب است، ولی باز خراب شده است؛ یعنی عرفان وقتی است که سکوت باشد، خلوت باشد، نیمه شب باشد و کسی که آن را مییابد، غیرت داشته باشد و به احدی نگوید، این عرفان میشود.
با توجه به این مطلب اگر بخواهیم تعریف مختصری از عرفان بگوییم میشود:
«المنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نورالحق فی سرّه یخصّ باسم العارف»، عارف کسی است که دائماً فکرش متوجه قدس جبروت(1) باشد و منتظر تابش نور خدا در سرش باشد.
من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
*تقسیمبندی عرفانها
عرفان مانند هر چیزی حلال و حرام دارد و نباید با اصل عرفان مخالف بود، عرفانهایی از قرآن و اهل بیت(ع) گرفته شد و درست و مورد تائید هستند، عرفانهایی نیز از مسیر غیر از اهل بیت گرفته شده است و عرفانهایی نیز از ضد مسیر اهل بیت گرفته شده است و ما با آن مخالفیم و باید جلویش را بگیریم.
اما هرکدام را باید در حد خلافشان با آنها برخورد کرد نه بیشتر، یعنی افراط و تفریط نباید کرد، یک درویشهایی هستند که عیبشان این است که مسجد نمیروند، تقلید نمیکنند، خمس و زکات ندارند، ظاهر شرعی، آداب شرعی را رعایت نمیکنند تا این حد و تا همین حد باید با آنها باید مخالفت کرد.
ولی یک درویشهایی مثل پسیخانی و نقطویان هستند که قطعاً و یقیناً از بتپرستان هندوستان نیز بدتر هستند، یعنی با یک چشم نباید همه آنها را نگاه کنیم، یک افرادی صد در صد کافر و مشرک و بت پرست و نجس هستند و یک افرادی هم در این حد است که مسجد نمیروند و تقلید نمیکنند و … که اینها خیلی با هم متفاوت است، از گناه آدم تا گناه ابلیس از زمین تا آسمان تفاوت است.(2)
یک نوع عرفان، عرفانی است که صوفیها و دراویش مدعی آن هستند: اصحاب صفه زمان پیامبر اکرم(ص)، زهاد ثمانیه و خواجه ربیع مشهد تا ابوهاشم صوفی در زمان امام چهارم در کوفه و یا صفیان سوری در زمان امام پنجم و ششم، یعنی از زمان پیامبر نیز بوده است و ما با آن مخالفیم و کارهای خلاف شرع نیز در این فرقهها نیز وجود دارد.
یک نوع عرفان، عرفان ادیان شرقی است، مثلاً عرفان بودایی یا چینی یا هندوئیزم و حتی عرفانهایی الان در سیبری و قطب شمال است، این نیز نوعی عرفان است که مال ادیان شرقی هندوستان است که غالباً بت پرستند.(3)
یک نوع عرفان، عرفانهایی است که در بعضی ادیان وجود دارد، مثلاً یهودیها یک نوع عرفان دارد، مسیحیها یک نوع عرفان دارد، همان رهبانیت و … مثلاً الان در اسپانیا خانقاهی است که هر 500 سال یکبار در آن باز میشود و کسانی که به این خانقاه میروند تا 500 سال دیگر نمیتوانند بیرون بیایند و زاد و ولدشان نیز داخل همان کلیساست و از زمان حضرت عیسی تاکنون، فقط چهار بار درب آن باز شده است که در اروپا این طور مسایل خیلی است و این نیز رهبانیتی است که دین ما میگوید: «لا رهبانیة فی الاسلام».
یک نوع عرفان، عرفانی است که معلول ترس از جنگ بوده است، زمانی که جنگهای آتن و اسپارت رخ داد، یک عده از جنگ میترسیدند و به همین خاطر جلوه مقدسی به خود گرفتند، چیزی که در همین هشت سال دفاع مقدس خودمان نیز بود، آدمهایی بودند که از جنگ میترسیدند، ولی رویشان نمیشد بگویند و میگفتند ما جنگ را قبول ندارم.
آدمهایی بودند که گاهی از صدام هم دفاع میکردند و به هر طریقی جبهه و رزمندگان و .. را تضعیف میکردند و از دشمن تعریف میکردند که اینها از دو سه هزار سال قبل سابقه دارند و وقتی از جنگ میترسیدند، میگفتند: دارم دعا میکنم و یک چله دارم میترسم بهم بخورد و جبهه نمیروم.
عرفانهایی نیز در این چند سال اخیر پیدا شده است: عرفانهای اوشو، اکنکا، کریشنامورتی، شیطان پرستی، عرفانهای سرخپوستی و…
*علت جذاب بودن عرفان
علت این است که عرفان جاذبههای فراوانی دارد، مثلاً اگر شما بخواهید به کشور دوردستی که غیر مسلمان غلبه دارد سفر کنید، درسهای که در حوزه خوانده میشود(فقه و اصول)، را نمیتوان بیان کرد، ولی عرفان اسلامی را در هر جای دنیا، برای بیدین و دیندار جاذبه دارد، چون هر کسی عطش معنوی دارد، چه مسلمان چه غیر مسلمان، کمونیست هم که باشد عطش معنوی دارد. خمرهای سرخ وقتی که در کامبوج قدرت در دستشان بود، بیش از 2 میلیون آدم را سربریدند، اما مردم به خاطر مسایل عرفانی مقاومت میکردند با اینکه مسلمان نبودند، ولی هرکسی عطش معنوی دارد، در عین حال که فقه و اصول برای ما بسیار مهم است و ارزش دارد ولی به جنبههای معنوی خیلی باید توجه کنیم.
امام خمینی که فقیه به تمام معنا بود، یک عارف به تمام معنا نیز بود و تا آخر عمرش نیز عرفان را رها نکرد.
هندوستان 150 میلیون مسلمان دارد که به خاطر یک عارف (خواجه نظام الملک)، 150 میلیون نفر مسلمان شدند، یعنی عرفان اینقدر تاثیر گذار است،
فلذا ما هیچ وقت نباید با عرفان مخالفت کنیم، بلکه باید آن را پیرایش و پالایش کنیم و با این کارهای صوفیها و دراویش و حرفهای نادرست و مکاشفات دروغین مخالفت کنیم و جلویش را بگیریم، ولی اصل عرفان چیز خوبی است، فقط باید جلوی انحرافات را گرفت تا واردش نشویم.
عرفانهای نوظهور از اساس بر امر باطلی است، ولی ادعاها، ادعاهای قشنگی است.
*پینوشتها:
1- جبروت پائین و بالا دارد که قدس جبروت یعنی بالای آن و نگاه و فکر عارف به قدس جبروت است.
2- در آینده نظرات فقها و مراجع را درباره آنها خواهیم گفت.
3- حتی فرقه نعمتاللهیها، تصوفشان به معصوم علیشاه دکنی میرسد و در قرن 9 از دکن حیدرآباد هندوستان به ایران آمد، ابتدا به شیراز و بعد به اصفهان و بعد به گناباد منتقل شد.
فارس