اوضاع سیاسی و فرهنگی مدینةالنبی در دوران امامت امام رضا(ع) و موقعیت علویان در آن دوران چگونه بود؟
اوضاع سیاسی و فرهنگی مدینه در دوران امام رضا(ع) شامل دو مرحله است: مرحله اول دوران پیش از امامت آن حضرت است و دیگری دوران امامت ایشان.
دوره امامت امام رضا(ع) مصادف است با اوج گیری نشر علم و بازآموزی علم هایی که از ائمه پیشین و همچنین امام رضا (ع) به دست می آمد. در این دوره نهضت ترجمه هم رواج پیدا کرد، یعنی جریانی که جرقه های آن از زمان منصور عباسی زده شد، در زمان هارون گسترش پیدا کرد و در دوران مأمون به اوج رسید. این جریان شامل ترجمه آثاری علمی از یونان قدیم، هند و ایران بود که در زمینه های فلسفه، فقه، نجوم، ریاضیات و حتی ادبیات وارد عالم اسلام شده بود. هرچند که این امر مختص به مدینه نبود، اما با نگاهی به تاریخ می بینیم که این بحث ها در مدینه که ائمه اطهار علیهم السلام در آن شهر ساکن بودند، این بحث ها بیشتر مطرح است؛ امام صادق(ع) سخنان و مناظراتی با افرادی دارد که تحت تأثیر این افکار وارداتی قرار گرفتند.
وکلای امام رضا(ع) در سرتاسر جامعه اسلامی حضور داشتند/ ماجرای ابن الرضا خوانده شدن امامان بعد از امام هشتم
این روند در دوران امام رضا(ع) هم وجود دارد. در آن زمان بیت الحکمه تأسیس شد. بیت الحکمه همانطورکه از نامش پیداست، یعنی خانه علم و حکمت و دانش که بیشتر در آنجا ترجمه آثار گوناگون صورت می گرفت و دانشمندانی در آنجا مشغول به کار بودند. بیت الحکمه ظاهرا در بغداد بوده اما آثار و عوارض آن به مدینه هم می رسید، لذا در مدینه هم شاهد وجود گرایش های مختلف فکری و عقیدتی هستیم که بعضا تحت تأثیر آن افکار، حتی مادی گرایی هم رواج پیدا کرد که برخی از امامان معصوم علیهم السلام که با این جریان مواجه هستند، با آن ها درگیر بحث علمی شدند و با آن ها مناظراتی داشتند و امام رضا(ع) نیز از این روند مستثنی نبودند.
بنابراین شخصیت آن حضرت در مدینه بسیار بالا و گیرا بود و مردم گرد وجود مقدس آن حضرت جمع می شدند.
همینطور است. به خصوص بعد از مرگ هارون و روی کار آمدن فرزندش، امین. امین فرد عیاش و لاابالی بود و با برادرش، مأمون، درگیر جنگ قدرت بودند و لذا از امام رضا(ع) غافل شدند و امام(ع) از این فرصت که حدود پنج سال بود، نهایت بهره برداری را کردند، شاگردانی را پرورش دادند، به ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام با نهایت شدت و حدت ادامه دادند.
آن حضرت از مدینه وکلایی در نقاط مختلف عالم اسلام دارند و لذا زمانی که مأمون می خواهد بر آن حضرت منت بگذارد که من می خواهم شما را به خلافت یا ولیعهدی برسانم، امام(ع) قریب به این مضمون می فرمایند که: «تو نمی توانی منتی بر من داشته باشی، قبل از حکم تو فرمان من در نقاط مختلف عالم اسلام اطاعت می شود و امضای من مورد توجه واقع می شود.» و این نشان دهنده معرفی امام رضا(ع) در جای جای جامعه اسلامی است که توجهات آنها به سمت امام(ع) جلب شده است.
به این صورت است که از این به بعد، امامان ما از امام جواد تا امام حسن عسکری علیهم السلام را به عنوان ابن الرضا(ع) می شناسند؟
درست است. این تعبیر نشان دهنده بسط شهرت امام رضا(ع) به عنوان چهره شاخص خاندان پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و گستره علم فراوان ایشان است که اولاد و نوادگان آن حضرت با عنوان ابن الرضا خوانده می شوند. مثلا در روایات آمده که وقتی امام هادی همراه امام حسن عسکری علیهماالسلام به سامراء احضار شده بودند، زمانی که از جسر بغداد عبور می کردند، مردم ازدحام کرده بودند، مردمی که اهل سنت بودند و آن بزرگواران را به عنوان امام قبول ندارند ولی بخاطر مقام و عظمت ایشان که نوادگان امام رضا(ع) هستند در استقبال پرشکوهی که از ایشان می کنند، فریاد می زدند «ابن الرضا آمد». با تعبیر از آن بزرگواران یاد می کنند که نشان می دهد دایره شهرت امام رضا(ع) در چه گستره وسیعی پخش شده و این ها همه ناشی از آن است که امام رضا(ع) از فرصتی که در مدینه وجود داشت، یعنی زمان درگیری امین و مأمون، بهره گرفته بود.
هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو اجباری بود
درواقع در دوران هارون آن سختگیری هارونی به امام رضا(ع) نسبت به امام کاظم(ع) کمتر بود و ایشان از این فرصت ها بهره گرفت. اما اینکه امام رضا(ع) توانست شخصیت عظیم و علمی خود را بنمایاند، در همان دوران خلافت امین بوده که با مأمون درگیر است و یکی دو سال ابتدایی غلبه مأمون بر امین که هنوز امام رضا(ع) را به عنوان ولیعهد به مرو فرانخوانده بود. این دوران، فرصت طلایی بود که امام رضا(ع) در اختیار داشته و از آن بهره بردند. حتی امام رضا(ع) سفری به سرزمین عراق داشتند، به بصره و به نقلی به کوفه که با استقبال پرشور مردم مواجه شدند و در این سفرها به تبیین معارف و حقایق الهی، معنویت اهل بیت علیهم السلام و آشنا کردن مردم با این حقایق می پردازند. مأمون از همین فعالیت های امام رضا(ع) واهمه پیدا کرد و به ظاهر با عنوان دادن قدرت به امام(ع) و درحقیقت به منظور دور کردن آن حضرت از پایگاه های مردمی ایشان اقدام کرد.
آیا به همین دلیل بود که مأمون از امام رضا(ع) به اجبار دعوت کرد تا از مدینه به مرو هجرت کنند؟
بله؛ هجرت امام رضا(ع) از مدینه به مرو، درواقع یک دعوت اجباری و الزامی بود که آن حضرت مخیر نبودند تا آن را بپذیرند یا رد کنند. در این مورد باید به سابقه این هجرت اشاره شود: درگیری مأمون با امین که دو برادر بودند، بی سابقه بود، چون یکی خلیفه و دیگری ولیعهد بود و خلیفه ای که از دیدگاه اهل تسنن مشروع بوده و قدرت را در دست دارد، توسط ولیعهدش کشته شود و او قدرت را به دست بگیرد. درست است که از نظر نظامی، مأمون غلبه پیدا کرده بود اما از نظر اهل تسنن، مشروعیت خلافت او زیر سوال بود. از این جهت مأمون احساس می کرد که قدرتش زیر سوال است و اکثریت عالم اسلام که اهل تسنن هستند، او را خلیفه مشروعی نمی دانند. در نتیجه مأمون به چند دلیل امام رضا(ع) را به مرو فراخواند:
اول: او به دنبال کسب مشروعیت برای خلافت خود بود، خلافتی که با کشتن برادرش امین به دست آورده بود.
دوم: به قصد مقابله با تهدید اهل تسنن، به خصوص خاندان بنی عباس را داشت که با کشتن امین مخالف بودند و این اقدام مأمون را برنمی تابیدند. درواقع مأمون از جانب خویشان خودش هم احساس خطر می کرد و می خواست آن ها را هم تهدید کند که اگر با من درگیر شوید و سر ناسازگاری داشته باشید، خلافت را از کل بنی عباس بیرون خواهم کرد و آن را به آل علی(ع) می سپارم.
سوم: به منظور مقابله با انقلاب ها و قیام های متعدد علویان بود که حکومت او را به شدت تهدید می کرد. چراکه بعد از تسلط مأمون به خلافت، قیام های متعددی از سوی علویان صورت گرفت. در یک مرحله ای ابن طباطبا موفق شد که در کوفه به قدرت برسد، ابوسرایا سری بن منصور شیبانی که از سرداران سابق عباسیان که مرد دلیری بود، به قیام های علویان پیوست و بخش های مهمی از عراق، ایران امروز، یمن و حجاز به دست اولاد حضرت امیرالمومنین امام علی(ع) افتاد. مأمون با رنج و سختی فراوان توانست این انقلاب را سرکوب کند، اما خودش می دانست که این آتش زیر خاکستری است و علویان باز هم قیام خواهند کرد. همانطورکه در عرض همین انقلاب، قیام دیگری صورت گرفت.
درنتیجه مأمون برای اینکه جلوی قیام های علویان را بگیرد، بزرگ ایشان که حضرت امام رضا(ع) بود را به دربار خود دعوت کرد، البته با این بهانه که می خواهم قدرت را به شما واگذار کنم، تا از این طریق علویان را خلع سلاح کند که شما بر ضد کدام دولت می جنگید؟ حکومتی که ولیعهد آن، بزرگ شماست؟
اباصلت خادم حضرت رضا(ع) نبود؛ یکی از علما و محدثین بزرگ برای ارتباط با شیعیان بود
حتی در آغاز مأمون اعلام کرده بود که من کناره گیری می کنم و خلافت را به شما واگذار می کنم. پس این هم حیله دیگری بود.
بله. اما زمانی که با انکار شدید امام رضا(ع) مواجه شد، اصرار داشت که باید ولایتعهدی را بپذیرید و دیگر راهی جز این ندارید.
اشاره کردید که یکی از شروط امام رضا(ع) برای پذیرش ولایتعهدی این بوده که در عزل و نصب ها و امور حکومتی دخالت نکنند. سوال ما این است که در آن مدت حدود یک سال و چند ماهی که آن حضرت در ایران به سر می بردند، به چه فعالیتی مشغول بودند؟
باید توجه داشت که مأمون در این مدت، امام رضا(ع) را تحت تدابیر شدید امنیتی قرار داده بود. یعنی امام به ظاهر ولیعهد بوده، درحالیکه تمام ورود و خروج ها کنترل شده بود، هرکسی نمی توانست با آن حضرت ارتباط برقرار کند حتی گروهی از علویان هم که همراه امام رضا(ع) به مرو آمده بودند، مأمون آن ها را از امام جدا کرد، امام را در یک کاخی کنار کاخ خودش ساکن کرد که با یک دربی خودش با آن حضرت ارتباط داشت اما ملاقات های امام تحت کنترل نیروهای حکومتی بود.
تا آنجا که به خاطر دارم در مرو تنها اباصلت هروی که از علما و محدثین بود، به خدمت امام رضا(ع) حاضر می شد و شاید حلقه اتصال آن حضرت با شیعیان بود. اما به دلیل ارتباط زیاد او با امام رضا(ع)، برخی به غلط تصور کردند که او خدمتکار آن حضرت است.
از دیگر موارد شاخص اقامت امام رضا(ع) در ایران، ماجرای خواندن نماز استثغاست که باران نمی بارید و متوسل به آن حضرت شدند و با معجزه ایشان، بارندگی شروع شد. مورد دیگر برگزاری کنفرانس بین الادیان بود که علمای همه مذاهب و مکاتب به دستور مأمون جمع شده بود و امام رضا(ع) با قدرت بر تر علمی خود، همه را از صحنه خارج کردند.
دعوت امام برای اقامه نماز عید فطر یا قربان مورد دیگری است که در مدت اقامت ایشان در ایران، شاخص بود. زمانی که امام رضا(ع) به اصرار مأمون به قصد اقامه نماز عید از کاخ مأمون خارج می شدند، چون با هیئت و شمایل پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بیرون آمدند، مردم آنچنان تحت تأثیر قرار گرفتند که نیروهای مأمون به او خبر رساندن که اگر امام با این هیئت نماز را برگزار کنند، دیگر جایی برای تو باقی نمی ماند و موقعیتت به خطر می افتد. به همین دلیل مأمون دستور داد که امام رضا(ع) را برگردانند.
به این ها باید مراسم جشنی که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا(ع) برگزار شد را هم اضافه کنیم. این مراسم بطور باشکوهی به دستور مأمون و با دعوت شعرا برگزار شد. از شعرا خواستند در وصف چنان روزی شعر بسرایند و به نام ولایتعهدی امام سکه زده شد.
نیرنگ مأمون برای دور کردن اتهام قتل امام رضا(ع) از خود
پذیرش اجباری ولایتعهدی، چه فواید و یا زیان هایی را متوجه شیعیان کرد؟
برخی از اصحاب امام رضا(ع) به راحتی و در ملاء عام تظاهر به تشیع می کردند، درحالیکه پیش از این چنین امکانی نداشتند. دعبل خزاعی به راحتی در وصف ائمه اطهار علیهم السلام شعر می سرود و برای همه می خواند. درحالیکه هشام بن عبدالملک در زمانی که ولیعهد بود به حج رفته بود و وقتی می خواست برای استلام حجرالاسود برود ازدحام جمعیت به او اجازه عبور نمی داد. در همان حال نگاهی کرد و شخص به ظاهر عادی را دید که مردم با احترام راه را برایش باز می کنند تا به حجرالاسود رسید. هشام شگفت زده شد که این مرد چه کسی است که راه را برای او باز کردند و برای من، نه! که فرزدق در همانجا شعری در وصف امام سجاد(ع) سرود که ایشان را معرفی کند. هشام با شنیدن شعر، فورا او را به زندان انداخت.
اما در زمان ولایتعهدی امام رضا(ع)، دعبل در مدح اهل بیت علیهم السلام شعر می سرود و شعرش به سرعت در بین مردم پخش می شد. از طرف دیگر مأمون به دلیل ولایتعهدی امام رضا(ع)، علویانی که به سبب زندانی شده بودند را آزاد کرد.
از سوی دیگر، حضور فراوان علویان و امامزادگان در ایران، یکی از برکات ولایتعهدی امام رضا(ع) است. به عنوان مثال حضرت معصومه علیها السلام با گروهی از علویان وارد ایران شدند. همچنین حضرت احمد بن موسی(ع)، برادر امام رضا(ع)، و تعداد زیادی از امامزادگانی که در ایران داریم، همه به برکت ورود امام رضا(ع) به این خطه و پذیرش ولایتعهدی است.
اما در مورد زیان های ولایتعهدی اجباری، می توان گفت که این قضیه موجب شد که جلوی قیام های علویان گرفته شود؛ چراکه بزرگ ترین و شاخص ترین چهره شیعه یعنی امام رضا(ع)، به عنوان نفر دوم خلافت محسوب می شدند و به این صورت قیام علویان به نوعی خاموش شد.
ولایتعهدی از سوی امام رضا(ع) تأثیراتی بر روند امامت سایر ائمه اطهار علیهم السلام داشت. بازتاب این اتفاقات در کنار ماجرای شهادت آن حضرت توسط مأمون چه بود؟
مأمون به سبب اینکه به قتل امام رضا(ع) متهم بود، برای اینکه این اتهام را از خودش دور کند، امام جواد(ع) را مانند پدرش به نوعی به بغداد احضار کرد؛ چون مقر حکومت را از مرو به بغداد منتقل کرده بود. او به قصد تبرئه خود، با امام جواد(ع) با احترام رفتار می کرد، با اصرار دختر خودش را به عقد آن حضرت درآورد، امام را در کاخی اسکان داده بود که به نظر می رسید به ایشان رسیدگی می کند.
البته امام جواد(ع) بنا به شرایط آن زمان، نمی خواست در کاخ مأمونی بماند. با اصرار زیاد، آن حضرت بعد از چند سال به مدینه بازگشتند. اما وقتی مأمون مرد و معتصم روی کار آمد، او با احساس خطری که از جانب امام جواد(ع) می کرد مجددا آن حضرت را به بغداد احضار کرد. امام در آنجا تحت کنترل بودند. بعد در اثر قضاوتی که ایشان کرد و عظمت شیعه و اهل بیت علیهم السلام را به رخ رقبای شیعه کشانید، معتصم هم برای قدرت نگرفتن شیعه، کمر به قتل امام جواد(ع) بست.
عملکرد امام جواد(ع) تقریبا مشابه عملکرد امام رضا(ع) است، چون در شرایط مشابهی زندگی کرده اند. درمجموع باید توجه داشت که از زمان امام کاظم(ع) به بعد، ائمه ما در زندان هستند. به این دلیل که قدرت شیعه در حال گسترش بود و ائمه اطهار علیهم السلام برای مردم شناخته می شدند. لذا هارون الرشید امام کاظم(ع) را در زندان به اسارت درآورد، امام رضا(ع) در قالب ولایتعهدی در زندان بودند، امام جواد(ع) به عنوان داماد خلیفه در زندان بودند و بعد هم در دوران معنصم در کاخ زندانی بودند و به شهادت رسیدند، امام هادی و امام حسن عسکری علیهماالسلام که اصطلاحا عسکریین خوانده می شوند چون در یک محیط نظامی تحت کنترل بودند.
این ها نشان می دهد که دستگاه غاصب خلافت متوجه نفوذ اهل بیت علیهم السلام شده بود و بر ائمه اطهار علیهم السلام سخت می گرفتند تا با شیعیان ارتباط برقرار نکنند. به همین دلیل ائمه معصوم علیهم السلام را در سن های کم به شهادت می رساندند؛ امام رضا(ع) در 55 سالگی، امام جواد(ع) در 25 سالگی، امام هادی(ع) در 42 سالگی و امام عسکری در 28 سالگی به شهادت رسیدند.