صفری فروشانی اظهار داشت: نمیتوان فقط یک برخورد از امام را ملاک گرفت و بدون در نظر گرفتن زمان و مکان و فاکتورهای لازم، آن را الگو قرار داد. این اشتباه است که اولاً همه ائمه را دارای شرایط یکسان ببینیم و ثانیاً یک روش و برخورد را شاهد بگیریم و همه جا سرایت دهیم.
در گفتگو با دکتر نعمتالله صفری فروشانی، عضو هیئت علمی و مدیر گروه رشته تاریخ جامعة المصطفی، وجوه مختلف زندگی امام رضا (ع) را در برخورد با مخالفان علمی و فکری زمانه خود بررسی شده است. ایشان معتقد است برای شناخت سبک زندگی حضرت نمیتوان یک الگو را مطرح کرد، بلکه حضرت متناسب با انگیزه و اهداف هر گروه شیوه خاصی را در پیش میگرفتند.
ـ درباره سبک تعامل امام رضا(ع) با گروههای فکری و علمی مخالف، توضیحاتی بفرمایید.
در تاریخچه تمدن اسلامی، دوران مأمون، دوران طلایی به شمار میرود؛ دورهای که علوم مختلف از طریق مترجمان، به خصوص مترجمان سریانی وارد حوزه اسلامی شد و مسلمانان با افکار و عقاید مختلفی آشنا شدند. البته نهضت ترجمه به صورت رسمی، بعد از حضور مأمون در بغداد، با تأسیس بیتالحکمه ایجاد شد. در همین زمان، یک نوع بدبینی با عنوان زندقه در میان مسلمانان رواج یافت که تبلور آن را در عرصههای مختلف، به خصوص در عرصههای فکری و هنری و عملی میبینیم. در این دوره،مسائل علمی از بیرون وارد شده و مسائل فکری را خود مسلمانان مثل معتزله تولید کردند. در میان خود شیعه هم جریانهای مختلفی وجود داشته که همه اینها ما را ملتزم میکند واکنش امام رضا(ع) را در این عرصه بررسی کنیم. در این راستا باید به چند نکته توجه داشته باشیم: نکته اول، بسترشناسی است؛ یعنی باید نمایی از وضعیت فکری و فرهنگی جامعه آن روز در مناطق مختلف داشته باشیم؛ به ویژه مناطقی که امام رضا(ع) در آنها حضور داشت، یعنی مدینه و مرو؛ در قبال شناخت این دو مرکز، باید مرکز خلافت، یعنی مرکز حکومت عباسیان را هم که به صورت موقت به مرو منتقل شد و دوباره به بغداد بازگشت، بشناسیم. شهرهای مجاور بغداد، مثل بصره و کوفه هم باید مورد توجه قرار گیرد. در بسترشناسی، شناخت شخصیت مأمون و حرکت و تلاش فکری معتزله نیز لازم است. پیش از این دوره، جریان غالب در جامعه، حدیثگرایان بودند که بعضی از بزرگان آنها سؤال را بدعت میدانستند و میگفتند سؤال نکنید. در حالی که در این زمان، معتزله فعالیت چشمگیری داشتند و به واسطه فعالیت آنها، روشنفکری رشد کرده بود و سؤالها هم بیشتر شده بود. در واقع، معتزله درباره همه چیز فکر میکردند و نظر میدادند. طبیعتاً مکتب امامیه به واسطه امام صادق (ع) پربار شده بود و اینجا در مقابل این گروههای فکری قوی، دستاوردهای خود را نشان داد.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار دهیم، بحث مخاطبشناسی است؛ باید بدانیم که امام با چه کسی و با چه رویکردی مبارزه یا مناظره میکرد. ما نمیتوانیم همه گروههای فکری را با یک نگاه بنگریم؛ چرا که هرکدام مبانی مختلف، کارکردهای مختلف و تأثیر متفاوتی داشتند. امام رضا (ع) نیز طبق شرایط زمانه با آنها برخورد میکرد. یکی از منابعی که روش امام رضا (ع) در برخورد با یهودیها و مسیحیها و صابئین و … را آورده، کتاب الاحتجاج طبرسی است که با استفاده از آن، میتوانیم الگوشناسی، روششناسی و محتواشناسی کنیم و ببینیم امام در برخورد با گروههای مختلف آیا یک شیوه را در پیش گرفته یا از شیوههای متفاوتی استفاده کرده است؟ در روششناسی درمییابیم که امام رضا(ع) در مناظراتش، با هر گروه به شیوهای برخورد میکرد. بنابراین، نمیتوانیم ذیل عنوان کلی سبک برخورد امام رضا با جریانهای فکری منحرف، مثلاً مسیحیت و یهودیت را در کنار غلات قرار دهیم و واقفیه را هم در همین رده جای دهیم؛ بلکه باید تفکیک کنیم. مثلاً گروههای مسلمان را از غیر مسلمان تفکیک کنیم. خود مسلمانها هم به گروههای مختلف فکری، کلامی و فقهی تقسیم میشدند؛ مثلاً معتزله کلامی هستند. در شیعه نیز گروههای متفاوتی وجود دارند؛ مثلاً زیدیه که تفکر سیاسیشان بر تفکر فکریشان غلبه دارد؛ بازماندگان فتحیه؛ واقفیه؛ و گروههای غالی که خودشان را به شیعه نسبت میدهند. در میان گروههای شیعی، یک گروه بسیار متدین داریم که به امامیه نزدیکاند؛ یک گروه بسیار بیبند و بار هم داریم که از امامیه دورند. گروه متدین و نزدیک به امامیه، واقفیه هستند که اختلافشان با شیعه فقط در امامت امام رضا (ع) است.
سران واقفیه، نزدیکترین افراد به امام کاظم (ع) بودند که خیانت کردند و با ایجاد شبهه برای عامه، قسمت عمده شیعه بعد از امام کاظم(ع) به واقفیه روی آوردند. در واقع سران واقفیه، بزرگان شیعه و فقها هستند که بسیاری از اصول ما را تدوین کردند؛ اما به دلیل برخی از احادیث مشتبه و احادیثی که اشتباه شنیده یا اشتباه برداشت کرده بودند، گمان میکردند که امام کاظم(ع)، امام قائم و امام مهدی است که غیبت کرده و برمیگردد.
گروه زیدیه و فتحیه نسبت به واقفیه کمی از شیعه دورتر است و جزو گروههای میانه به شمار میآمدند. بیبندوبارترین و بدترین گروه هم غلات بودند که از چند جهت به امام و شیعه ضربه میزدند. در بررسی برخوردهای امام با این گروهها، میبینیم که برخورد ایشان، هم با واقفیه (نزدیکترین گروه به امامیه) و هم با غلات بسیار شدید بود، اما با گروههای میانه این برخورد شدید را نداشتند و این در نگاه اول، جای تعجب است. اما وقتی بسترشناسی و تحلیل میکنیم، دلیل این تفاوت در برخوردها را درمییابیم. گروه واقفیه، گروهی بودند که نفوذ زیادی در میان شیعیان داشتند و بر اصول و کیان شیعه مسلط بودند؛ ولی با انحراف فکری خود، شیعه را از امامت منحرف میکردند و شیعه ابتر میشد. گروه غلات هم بیبند و باری و یک نوع انحراف در عقاید را به نام ائمه شیعه ترویج میکردند. اما فتحیه واقعاً گرفتار شبهه شده بودند و سرانجام هم بسیاری از آنهابه امامت امام رضا(ع) بازگشتند و امامت را منقطع نکردند، منتها بعضی پذیرفتند که عبدالله افتح امام نبوده و امام هشتم، امام رضا (ع) بوده است؛ بعضیها هم گفتند که عبدالله افتح امام هشتم، و امام رضا(ع) امام نهم است. زیدیه هم که از ابتدا با امام و امامت اختلاف داشتند. به هرحال، در بحث مخاطبشناسی باید خطر مخاطب را هم بشناسیم و بدانیم که مخاطب آیا واقعا شبهه دارد و خواب است یا خودش را به خواب زده؟ چنانکه برخی از واقفیه اینطور بودند و تعبیرات تند امام دربارة آنها به همین دلیل بود.
شاخص دیگری که در سبک برخورد همه امامان با مخالفانشان مطرح است، بحث حکومت داشتن یا حکومت نداشتن است؛ چنانکه ما نمیتوانیم در همه موارد، امام رضا(ع) را با امام علی (ع) مقایسه کنیم؛ چراکه اینجا عنصر حکومت در میان است. امامی که حکومت را در اختیار دارد، بر همه حاکم است و بیت المال و حقوق مردم را هم در اختیار دارد و در برخورد با مخالف خود یا با کسی که شبههای دارد، ضمن رعایت حقوق شهروندی وی، اگر تشخیص بدهد که برای نظام خطرناک است، ممکن است به گونه دیگری عمل کند؛ ولی مثلاً امامان دیگر که حکومت را در اختیار ندارند، از شیوههای دیگری استفاده میکنند.
نکته دیگر، بحث منابع است. منابع مختلفی، برخوردهای ائمه با گروههای متفاوت را برای ما گزارش کردهاند، مثل احتجاج، امالی صدوق، امالی شیخ مفید، امالی شیخ طوسی و کتب اربعه ما، به خصوص کتاب کافی. نکته مهم در منبعشناسی این است که هم خود منبع ارزیابی شود و هم بررسی کنیم حدیث و روایتی که منسوب به امام شده، آیا واقعا میتواند منتسب به امام باشد یا جریانهای معارض همدیگر، در انتساب این روایت به امام تأثیر داشتهاند. چراکه ممکن است گروه یاشخصی با یک مبنایی مخالف باشد و این را در قالب روایت منسوب به امام عرضه کند یا ممکن است مثلاً مسائل کلامی قرنهای متوالی، بخواهند خود را در قالب بعضی روایات به ما نشان بدهند.
شاخص دیگری که در برخوردهای ائمه با گروههای مختلف، به خصوص در گروههای شیعی، باید به آن توجه کرد، بحث سازمان وکالت است. سازمان وکالت از زمان امام کاظم (ع) به صورت مدوّن شروع به فعالیت کرد و اوج گرفت؛ در زمان امام رضا(ع) به دلیل خیانتهایی که شد، افول کرد و در زمان امام جواد(ع) دوباره اوج گرفت. این سازمان همبستگی و انسجام شیعه را حفظ میکرد و ائمه هم مواظب بودند به این سازمان ضربه نخورد؛ به گونهای که مبغوضترین افراد نزد ایشان، کسانی بودند که به این سازمان ضربه میزدند و انسجام علمی و فکری و اداری آن را برهم میزدند. ائمه با این افراد به شدت برخورد میکردند که واقفیه از این جمله بودند. در دوران امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، افرادی از این سازمان وکالت، خیانت کردند که امام بسیار ناراحت شد و حتی دستورهای شدیدی در مقابله با آنها داد؛ مثل فارس بن حاتم قاضی که علاوه بر انحرافات فکری، به سازمان وکالت ضربه زد و امام به شدت با او برخورد کرد.
نکته ای که بر آن تأکید میشود، این است که نمیتوان فقط یک برخورد از امام را ملاک گرفت و بدون در نظر گرفتن زمان و مکان و فاکتورهای لازم، آن را الگو قرار داد. این اشتباه است که اولاً همه ائمه را دارای شرایط یکسان ببینیم و ثانیاً یک روش و برخورد را شاهد بگیریم و همه جا سرایت دهیم. مثلاً ممکن است امام در یک جا بسیار احتجاج کرده باشد و در موردی دیگر تندی کرده باشد؛ ما باید ملاک آن احتجاج و این تندی را به دست آوریم و بفهمیم که چرا امام آنجا تندی کرده و جای دیگر احتجاج کرده و این احتجاج مبتنی بر چه بوده است. یا ممکن است امام رضا(ع) برخورد بسیار مناسبی با مخالف خود کرده باشد و امام علی (ع) به مخالف خود فرموده باشد «سکلتک امک». این دو برخورد در دو موقعیت متفاوت بوده و باید هرکدام با فاکتورهای خودش سنجیده شود.
ـ در بحث برخورد با فرقههای عصر حاضر، مثل وهابیت، آیا شیوة خاصی از زندگی حضرت را میتوانیم با این موارد تطبیق دهیم؟
بله، در آن زمان هم از یک طرف، فرقههای تندرو مثل غلات و یونس بن ضبیان در شیعه بودند و از طرف دیگر، فرقههای تفریطی که درباره احکام و مسائل نگاه تفریطی داشتند. امام در عین برخورد با این گروهها، به ویژه برخورد شدید با غلات، هیچ شبهه علمی را بی پاسخ نمیگذاشت و به فهم انسانی و فهم عقلانی افراد توجه میکرد؛ مانع پرسش افراد نمیشد و با وجود فهم پایین افراد، پاسخ میفرمود. اما وقتی میدیدند که کسی بحث علمی را برای مطامع سیاسی و مطامع اقتصادی خودش مطرح کرده به شدت برخورد میکردند که نمونهاش را در برخورد با سران واقفیه و مروجان این تفکر داریم. البته با واقفیها هم در مواقع مختلف بحث میکردند و به شبهه علمی پاسخ میدادند. برای مثال، واقفیه این شبهه را مطرح کرده بودند که شما امام نیستی؛ چرا که امام، کسی است که امام قبلی را غسل میدهد و تجهیز میکند و شما هنگام وفات پدرت در بغداد نبودی و مدینه بودی. امام فرمودند هر چیزی درباره امام حسین و امام سجاد میگویید، درباره من و پدرم هم باید بگویید. اگر بگویید امام سجاد (ع) طیالارض کرد، من هم میتوانم طیالارض کنم. اگر بگویید که لازم نیست امام، امام قبلی را غسل بدهد و تجهیز کند، طبیعتاً برای من هم لازم نیست. یعنی اگر برخورد تندی از امام با واقفیه میبینیم، در کنارش باید آن مناظرات و مباحثات را هم ببینیم. حتی امام در مسیر حرکت از مدینه به مرو هم با واقفیه در شهرهای مختلف بحث میکند، از جمله با حسین بن قیاما و با افراد دیگر. مجموعه این مباحثات را جناب آقای محمد ریاض حبیب الناصری در کتاب «الواقفیه دراسه و تحلیل» آورده است.
در مقابل، فتحیه هم که خطر کمتری داشتند، اگر شبههای برایشان پیش میآمد، امام جواب میداد و اگر به مسیر خود ادامه میدادند، امام در مقابل آنها برخورد نمیکرد. اما نکته مهم این است که در مقابل هر شبهه و سؤال علمی، امام پاسخ علمی میداد؛ حتی به منحرفان. در ضمن، در بعضی مواقع، مطامع و پشت پرده مقاصد افراد از این پرسشها را هم آشکار میکرد.
خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا