اينک پس از ذکر اين مقدمات، و روشن شدن اين که براي بررسي سخنان امام علي (عليه السلام) بايد به عرصه گسترده ترِ نصوص (متون) ديني، يعني قرآن و سنت، توجه داشت، قواعدي بازگو ميشود که در پرتو آنها بايد به سنجش و تبيين اين نصوص پرداخت:
قواعدي براي سنجش و تبيين
اينک پس از ذکر اين مقدمات، و روشن شدن اين که براي بررسي سخنان امام علي (عليه السلام) بايد به عرصه گسترده ترِ نصوص (متون) ديني، يعني قرآن و سنت، توجه داشت، قواعدي بازگو ميشود که در پرتو آنها بايد به سنجش و تبيين اين نصوص پرداخت:
1. قرآن محوري
در مطالعات ديني نبايد از قرآن غفلت ورزيد. قرآن، نخستين منبع دين شناسي است. حديث را بايد در پرتو آن درک کرد، و نيز بايد تمام قرآن را منظور داشت، نه بخشي از آن را.
در قرآن نزديک به دويست آيه دربارهي زن و روابط او با مرد وجود دارد. قرآن آفرينش زن و مرد را از آغاز خلقت (99) تا سکونت در بهشت (100) و سپس هبوط (101) يکسان ميبيند.
قرآن، در فلسفهي خلقت (102) و استعدادهايي چون روح الهي، (103) تسويه در خلقت، (104) ابزار ادراکي، (105) فطرت الهي، (106) وجدان اخلاقي (107) و امانت، (108) ميان زن و مرد تفاوت نميگذارد؛ چنان که در ارزشهاي انساني، چون ايمان، عمل صالح، (109) علم، (110) تقوا، (111) سبقت در ايمان، (112) جهاد، (113) هجرت (114) و راه خوشبختي، (115) تفاوتي صنفي به چشم نميخورد. کتاب وحي، شيطان را دشمن انسان ميشمرد (116) و مرد و زن را مکمّل يکديگر. (117)
قرآن کريم در سلوک معنوي، زن فرعون (آسيه) و حضرت مريم (عليهاالسلام) را الگوي همهي مؤمنان معرفي ميکند (118) و براي حضرت مريم (عليهاالسلام) مقاماتي بس ارزشمند، چون اصطفا، طهارت (119) و مکالمهي فرشتگان (120) بر ميشمارد. آدم و همسرش هر دو در بهشت فرود ميآيند و هر دو از آن هبوط ميکنند، (121) و قرآن رحمت و مودّت را فلسفهي زوجيت معرفي ميکند، (122) و احسان به پدر و مادر را همسان عبوديت پروردگار مينشاند. (123)
قرآن، در ساحت مشارکت اجتماعي، از ملکهي سبأ ياد ميکند که کشوري را اداره ميکرد. او زني عاقل بود که به سليمان گرويد. (124) قرآن از دختران شعيب ياد ميکند که در فعاليتهاي اجتماعي، حيا و آزرم نشانهي رفتاري آنان است. (125)
در مفاهيم سياسي، بيعت، (126) هجرت، (127) امر به معروف و نهي از منکر (128) و مباهله (129) را براي زنان و مردان به صورت ويژه تذکر ميدهد.
قرآن کريم، کسب و تلاش اقتصادي زنان را محترم ميشمارد (130) و آنان را صاحب ارث ميداند. (131)
قرآن، ديده فروهشتن در معاشرتهاي اجتماعي را تکليف مردان و زنان دانسته است (132) و زنان را به روسري انداختن، (133) پوشش فروگرفتن (134) و پرهيز از تبرج جاهلي (135) مکلف ميسازد. همچنين زنان را از بروز دادن زنانگي (اُنوثت) در مشارکتهاي اجتماعي باز ميدارد. (136)
در حوزهي حقوق و تکاليف، بر سرپرستي مرد، (137) و تفاوت در شهادت (138) و ارث، (139) تأکيد کرده است که البته مفسران در تفسير اين آيات، ديدگاههايي گوناگون دارند؛ (140) چرا که در آيهي سرپرستي و تفاوت در شهادت، (141) قرآن کريم، حکم را بر تعليلي بنياد مينهد که گروهي بر پايهي آن به تفسير آيات رو کردهاند. قرآن کريم، خصلت منفور جاهلي (شرم از داشتن دختر) را به شدت نکوهش ميکند. (142)
از اين گزارش اجمالي چنين بر ميآيد که تصوير قرآن از زن، معقول و قابل دفاع است. از اين رو، بايد تمام احاديث و روايات و نيز برداشتهاي عالمان ديني، از اين آهنگِ کلي فراتر نرود و با آن، مغايرت نورزد.
پيامبر و امامام فرمودهاند: گفتههاي نقل شده از ما را بر قرآن عرضه داريد، و اگر مغايرت داشت، آنها را کنار گذاريد. (143)
2. نگاه جمعي به سنت
در مطالعات ديني بايد مجموعهي سخنان و سيرهي عملي پيامبر و پيشوايان ديني را گرد آورد و آن گاه به استنباط و استخراج آرا پرداخت. تجزيه کردن روايات، نارواست. همچنين در نظر نياوردن سيرهي عملي پيامبر و امامان، لغزشي بزرگ است. براي نمونه، اگر در احاديثي از مشورت با زنان نهي شده، در روايتهاي ديگر تصريح شده است که با زنان نادان مشورت نشود. پس اگر زني خردش آشکار شد، ميتوان با او به شور نشست؛ و اين، قاعدهاي عقلايي است. در روايتهاي ناظر به مشورت دربارهي مردان نيز اين قيود به کار رفته است: «با مرد خردمند مشورت کنيد». (144) همچنين در سيرهي رفتاري هيچ يک از امامان و رسول خدا، تحقير و اهانت و تنبيه بدني زن را سراغ نداريم: ما ضرب رسول الله امرأة. (145)
نگاه جمعي به فرهنگي که در طول حدود سه قرن شکل گرفته، امري لازم است. در پرتو اين نگاه، بسياري از سخنان، يکديگر را شرح و تفسير ميکنند. نيز در پرتو سيرههاي رفتاري، نادرستي پارهاي از سخنان باز شناخته ميشود. مثلاً خانه نشيني زن را که برخي از سخنان بدان اشاره دارد، در حيات پيشوايان ديني نميتوان سراغ گرفت. حضور زنان در عرصههاي تعليم، (146) فعاليتهاي اجتماعي، (147) پيکارها و نبردها (148) در جامعهي اسلامي آن روزگار، آشکارا به چشم ميخورد.
3. جعل و تحريف
تأثير فرهنگهاي غير ديني و مسئلهي جعل و تحريف، در بررسي احاديث جايگاهي ويژه دارد. از آنچه در طول چند قرن بر حديث گذشته نبايد بي اعتنا گذشت؛ چه بسا در پژوهشها معلوم گردد که پارهاي از آنچه ما از دين ميشناسيم، غير ديني است، و در خلال قرون، از فرهنگهاي ديگر به فرهنگ ما سرايت کرده است. در اين جا به برخي نمونههاي اشاره ميشود:
يک: طبري، خطيب بغدادي، ابن عساکر و راغب اصفهاني آوردهاند که وقتي خبر مرگ رقيه، دختر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، به وي رسيد، فرمود: «الحمدلله! دفن البنات من المکرمات؛ (149) سپاس خدا را! به گور کردن دختر، نشانهي بزرگواري است». همچنين فرمود: «نعم الختن القبر؛ قبر، خوب دامادي است!».
دو: ابوهريره از پيامبر نقل کرده که «شومي در سه چيز است: مَرکب و زن و خانه». اين از مَثَلهاي رايج قبل از اسلام بود، و عايشه بدان اعتراض کرد که پيامبر فرمود: «اهل جاهليت چنين ميگفتند». راوي، اين قسمت از سخن پيامبر را نقل نکرده است. (150)
سه: روايتهايي که إغواي آدم را به حوا نسبت ميدهند، مطابق عهد قديم (تورات)، و ناسازگار با قرآناند. (151)
چهار: روايتهايي که خلقت زن را از مرد ميدانند، مشابه نقل تورات هستند (152) و آيات قرآني که بر خلقت از «اَزواج» دلالت دارد، به معناي خلقت زنان از مردان نيست؛ بلکه به معناي آفرينش همتاياني براي مردان و زنان است. (153)
پنج: به گفتهي استاد مطهري، پوشش صورت و نقاب زدن که در برخي روايتها و ديدگاههاي عالمان ديني وجود دارد، برگرفته از آداب و رسوم ايرانيان است. (154)
نوال سعداوي، نويسندهي عرب، گفته است:
بسياري از احکام امروز که به نام اسلام بر زنان عرب فرض شده، از اسلام نيست، بلکه ميراث انديشههاي عمر بن خطاب و مرداني چون اوست که خوي پدرسالارانهي خويش را در اسلام به جا گذاشتهاند. (155)
4. نقل به معنا
جواز و رواج نقل به معنا، از قواعدي است که در تفسير و فهم متون روايي بايد بدان توجه شود. به اين ترتيب که راويان، شنيدههاي خود را گاه با واژههايي ديگر، يا ساختار مشابه که اصل معنا را ميرساند، بيان کردهاند. محقق حلي مينويسد:
ياران پيامبر، مجالس وي را پس از گذشت زماني نقل ميکردند و به طور طبيعي عين واژهها در ذهن آنان نميماند. (156)
نويسندهي کتاب معرفة الحديث دربارهي چگونگي نقلها مينگارد:
برخي از راويان، کتابت را نيکو ميدانستند، ولي حديث را ميشنيدند و در سينه نگاه ميداشتند و هرگاه فرصتي مناسب دست ميداد، آن را مينگاشتند، گرچه با واژههاي ديگر. اينان بيشترين راويان بودند. برخي نيز حديث را پس از شنيدن، مکتوب ميکردند تا صحيح نقل شود، و اينان در اقليت بودند. (157)
برخي از نويسندگان اهل سنت نيز ميگويند:
وضعيت اکثر صحابه و پيشينيان، گواهي ميدهد که روايت را نقل به معنا ميکردهاند، و دلل اين امر، نقلهاي متعدد از يک حديث يا قصه است. (158)
با اين وصف، روايتهاي متعدد، گاه به يک خبر باز ميگردد. اين روش از آيةالله بروجردي در مقام استنباط حکم نقل شده است. (159) از اين رو، از استفاضه يا تعدد خارج ميگردد؛ چنان که نميتوان بر قالب منقول، حساسيت دقيق علمي به خرج داد. و ايشان به اين نکته نيز در استنباطهاي خود توجه ميکرد، (160) و فقط جايي را نشانهي صدور واژهها از معصوم ميدانست، که واژهها در اصول متلقات، تکرار شده باشد. (161) بنابراين، بايد روايات دربارهي زنان را از نظر نقلهاي متعدد و واژههاي به کار رفته در آنها، با اين معيار سنجيد و آن گاه به تفسير آنها پرداخت.
5. قاعدهي اشتراک
اشتراک زنان و مردان در وجود و احکام و تکاليف، قاعدهاي است که مقبول متکلمان و اصوليان است. از سوي ديگر، در زبان عربي تفکيک جنسيت در تعبيرها فراوان است. مثلاً فعل و اسم اشاره و ضمير، به صورت مذکر و مؤنث ادا ميشود. در محاوره، در همهي ترکيبها و جملهها جنسيت ملحوظ نميشود، بلکه از تغليب سود ميجويند؛ يعني اگر سخن از دو گروه زن و مرد در ميان باشد، غالباً تعابير به صورت مذکر آورده ميشود.
حال با توجه به قاعده اشتراک و ويژگي زبان عرب، در تفسير نصوص ديني – که در قالب زبان عربي ارائه شدهاند – نبايد از قاعدهي تغليب در اداي سخن غفلت شود. به تعبير ديگر، در متون ديني بسياري معارف و قوانين با ساختار مذکر ادا شده و نميتوان اين را امري اختصاصي تلقي کرد، بلکه قاعدهي اول، اشتراک است، و اختصاص دليل ميخواهد.
محقق بَحراني مينويسد:
روشن است که بيشتر احکام، در عبادات و معاملات و غير اينها، مختص مردان است. پرسشها نيز به مردان اختصاص دارد، ولي هيچ اختلافي نيست که زنان داخل در احکام هستند، مگر خصوصيت براي مردان ثابت شود. اين امر براي کسي که در تمام روايات مربوط به احکام تدبر کند، روشن ميشود. دليلش آن است که آنچه در اخبار و احاديث آمده، بر سبيل تمثيل است، و با تنقيح مناط قطعي، حکم به ديگر افراد، سرايت ميکند. (162)
و در جايي ديگر نوشته است:
اين روايات (روايات حج پسر بچه) اختصاص به پسر بچهها دارد، ولي فقيهان، ميان دختر بچه و پسر بچه در احکام فرق نگذاشتهاند؛ زيرا احکام در ابواب فقهي با عنوان مردان آمده، با اين که قطعاً در مورد زنان نيز جريان دارد. (163)
استاد جوادي آملي در بحثي با عنوانِ «لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره» نوشته است:
گرچه ذات اقدس اله دربارهي کيفر اعمال ميفرمايد: كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ، (164) اما اين «امرء» در مقابل «امرأه» نيست، بلکه فرهنگ محاوره اين است که از انسان به عنوان مرد ياد شود نه به عنوان مرد در مقابل زن. (165)
در اين جا ذات اقدس اله ميخواهد به ما بفهماند من به صورت مذکر تعبير ميکنم، براساس فرهنگ محاوره است، نه اين کار مخصوص مرد باشد. بنابراين، نبايد به زحمت افتاد که چرا پيامبر فرمود: طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ علي کُلِّ مُسلِمٍ و نفرمود «مسلمة»، تا به زحمت جواب داده شود که در برخي نسخ «مسلمة» دارد يا در برخي از روايات «مسلمة» هم اضافه شده است، يا اين که بعضي از محدثان «مسلمة» را هم نقل کردهاند. اصلاً زحمت سؤال را نبايد تحميل کرد تا نوبت به زحمت جواب برسد. قرآن کريم در عين حال که ما را به غفلت آن معنا آشنا ميکند، ما را به خصوصيت فرهنگ محاوره هم راهنمايي ميکند. ميفرمايد: اگر سخن از مذکر است، نه براي آن است که اين وصف، وصف مذکرهاست، بلکه براي اين است که در مقام لفظ، اين چنين ميشود. (166)
6. تاريخ صدور حديث
تاريخ هر حادثه و پديده، از چگونگي وقوع آن خبر ميدهد، و به شناسنامهاي ميماند که آيندگان را از هويت آن با خبر ميسازد.
سنت (گفتار و کردار و تقرير معصوم) نيزگاه تاريخ بردار است. هر حديث از پسِ نيازي و در پاسخ پرسشي و در مقام تبيين حقيقي و گاه براي وضعيت ويژهاي صادر شده است. و به تعبير ديگر، شأن نزولي دارد که دانستنش براي فهم بهتر حديث، سودمند است. نخستين فقيهي که بدين مسئله توجه جدي ورزيده و در روش استنباط و شيوهي تدريس بدان التزام داشت، آيةالله داشت، آيةالله حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي بود. وي معتقد بود:
احاديث ما، شأن نزول دارند و در محيطي صادر شدهاند که اقوال و نظريات فقيهان بزرگ اهل سنت، حاکم بوده است. ناظر به اين فتاوا، اهل بيت (عليهم السلام) سخن گفتهاند. سخنان آنان، يا در رد نظريهاي است که يا در اثبات آن. بنايراين، بايد جو مسئلهي فقهيه را به دست آورد، تا فهميد مقصود از روايت چيست. (167)
شهيد سيد محمدباقر صدر، يکي از آفتهاي اجتهاد در نصوص ديني را «تجريد الدليل الشرعي من ظروفه و شروطه» (168) دانسته و آن را در دو قسمت توضيح داده، و در بخشي فرموده است:
اگر امري در عهد تشريع جايز دانسته شد، پژوهشگر بايد تمام آنچه را در اين تجويز ميتوانسته دخالت داشته باشد، منظور کند؛ وگرنه تعميم حکم با منظور نکردن شرايط خارجيِ آن زمان، امري خطا خواهد بود. (169)
علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ضرورت آگاهي از تاريخ صدور حديث و فوايد آن در مطالعات فقيهي را چنين باز گفته است:
شما از نقش تسلط بر تاريخ و دانستن وقايع تاريخي در فهم احاديث و نصوص ديني غافل نباشيد. تمام حوادث، در بستر تاريخي خود شکل ميگيرند. انسان با زمان، رابطهي متقابل تأثير و تأثر دارد. (170) بنابراين، درک درست بسياري از نصوص، نيازمند آگاهي کامل از زمان، مکان و شرايطي است که در آن صادر شده است. محيط و عکس العمل آن در مقابل نصوص صادر شده را بايد بشناسيم. شناخت اين موارد، ما را در فهم حدود، قيود و درک اشارات و لطايف آن ياري ميکند. در کتاب السوق في ظل الدولة الاسلامية نگاهي چنين داشتيم. . . اين کتاب، با حجم اندک خود، ميتواند نمايانگر ميزان تأثير شناخت واقعيات خارجي در شناخت طبيعت نصوص صادر شده و اهداف آنها باشد، و به خوبي ميرساند که اين شناخت، فضاي گستردهاي را براي فهم بهتر نصوص و استفادهي کامل از آنها فراهم ميآورد. (171)
دستيابي به احکام موقت، و به تعبير ديگر، احکام گره خورده با اوضاع زماني و مکاني، از فوايد شناخت وضعيت صدور است. شهيد صدر ميفرمايد:
تشريعاتي که پيامبر با آنها منطقةالفراغ را به عنوان ولي امر پُر ميکرد، هميشگي نيستند؛ زيرا اين گونه احکام، از رسول خدا به عنوان حاکم و ولي مسلمانان صادر شدهاند، نه به عنوان مبلّغ حکم الهي. (172)
آيةالله سيد ابوالقاسم خويي حديثي را که فقيهان در باب منع خروج زن از منزل بدون اذن شوهر بدان استناد ميکنند، قضيهاي خاص ميداند که حکمش قابل تعميم نيست. (173)
استاد محمد مهدي شمس الدين و استاد شهيد مرتضي مطهري، روايات منع تدبير زن را ناظر به وضعيت آن روز ايران ميدانند و ماهيت حکومت امروزي را با گذشته متفاوت دانسته، اين حکم را تعميم نميدهند. (174)
برخي روايتها در منع زنان از فراگيري کتابت (175) يا رفتن به حمام، (176) بايد به اوضاع خاص اجتماعي مربوط باشد، و بر فرض درستي مضمون، نميتوان آنها را تعميم داد.
ابن عاشور، آيهي «فَاضرِبُوهُنَّ» را با توجه به تفاوت فضاهاي فرهنگي تفسير ميکند و ميگويد: «جواز کتک زدن زن، مربوط به جامعه و شرايطي است که اين عمل، ستم تلقي نگردد». (177)
مدني، از نويسندگان اهل سنت، در تفسير آيات تعدد زوجات، وجود وضعيت اجتماعي مناسب، مانند زمان جنگ يا بيماري و نازايي زن را مجوز چند همسري ميداند که حاکم ميتوان اجراي اين قانون را بر عهده گيرد تا از تحقق شرايط، اطمينان حاصل کند. (178)
7. لزوم معرفت در مباحث انسان شناسي
در مسائل اعتقادي و انسان شناختي، دلالت و سند، زماني پذيرفته است که به مرحله اطمينان برسد؛ وگرنه بايد آن حديث را مسکوت گذاشت، و براساس آن، به نام دين، رأيي صادر نکرد. اصوليان و فقيهان و مفسران، بر اين امر تأکيد دارند. البته کثرت و تعدد نقل و وجود اسناد بسيار، ميتواند دربارهي سند، قطع آور باشد؛ اما قطعيت دلالت، محتاج شواهد و قرايني فراتر از ظهور (ظاهر نص) است.
همچنين فهم عالمان ديني ميتواند شاهد و قرينهاي براي دلالت باشد؛ اما اين تا زماني است که شاهدي بر خلاف آن يافت نشود؛ وگرنه بايد آن فهم را تخطئه کرد. براي نمونه، قرنها فقيهان به قليل بودن آب چاه معتقد نبودند، با آن که صحيحهي اسماعيل بن بزيع در کتب حديثي وجود داشت.
نيز پس از شيخ طوسي، مجتهدان، تحت سيطرهي عظمت علمي ايشان، مقلّداني بيش نبودند. در اين باره، به ذکر چند شاهد ميپردازيم:
آيةالله ناييني معتقد است:
در زمينهي اصول عقايد، به «گمان» اعتنايي نيست؛ بلکه بايد «علم» حاصل شود، و در جايي هم که راه علم مسدود است، ميتوان به نحو اجمال عقيده داشت؛ يعني عقيده به «واقع»، آن گونه که هست. (179)
آيةالله خويي، سخني مفصل دارند که اجمالش چنين است:
در حوزهي اصول عقايد، اگر غرض معرفت است، با «گمان» حاصل نميشود؛ خواه غرض معرفت باشد عقلاً، و خواه شرعاً. البته عقد قلب و انقياد با ظن معتبر، مانعي ندارد. در امور تکويني و تاريخي، ظن مطلق، حجت نيست و ظن خاص (به اعتبار اِخبار از متعلق)، طبق مسلک طريقت، جايز است و اما طبق مسلک منجزيت، همين مقدار هم جايز نيست. (180)
نتيجه اين که در اصول عقايد و تاريخ و امور تکويني، با خبرِ واحدِ معتبر، چيزي ثابت نميشود. البته در عقايد ميتوان براساس آن، عقيده پيدا کرد؛ اما در امور تکويني و تاريخي، تنها ميتوان اِخبار کرد و معرفتِ به «واقع» حاصل نميشود، علامهي طباطبايي فرموده است:
آنچه امروزه ثابت است، اين است که خبر متواتر، يا خبر همراه با قرينهي قطعي، بدون ترديد حجت است، و اما جز اينها، روايات مورد وثوق، تنها در احکام شرعيِ فرعي حجت است. دليلش آن است که حجيت شرعي، از اعتبارهاي عقلايي است که تابه اثر شرعي است؛ اثري که قابليت جعل و اعتبار داشته باشد. حوادث تاريخي و مسائل عقيدتي، بدين معنا حجيت بردار نيست؛ زيرا در آن، اثر شرعي نيست، و معنا ندارد که شارع، غير علم را علم دانسته، مردم را بدان متعبد سازد.
در موضوعات خارجي، اثر شرعي متصور است، اما چون اثر جزئي است، باز هم در جرگهي اعتبار شرع قرار نميگيرد. (181)
علامهي طباطبايي اين مطلب را در مواردي متعدد از تفسير گران سنگ الميزان و تعليقه بر بحارالأنوار گوشزد کرده است. (182)
آيةالله ميرزا جواد تهراني در اين باره نگاشته است:
در اعتقاديات، بايد به مدارک معلوم (از نظر صدور و دلالت) متکي باشيم. با خير واحد غير معلوم الصدور يا تأويل متشابهات، به نظر و ميل خودمان و بدون ارجاع به محکمات، نبايد به مطلبي اعتقاد ورزيم و از واقع اِخبار قطعي بنماييم.
هر حديثي که بر خلاف محکمات قرآن کريم، يا احاديث متواترهي قطعي الدلاله، و يا بر خلاف عقل فطري سليم بود، بايد رد و تکذيب شود. اگر حديث، نه چنين مخالفتي داشت (که موجب طرح و تکذيب آن شود) و نه حديث معلوم الصدور و معلوم الدلاله بود (که موجب اخذ و التزام به مفاد آن بشود)، بايد آن را در بوتهي اجمال و احتمال گذاشت، و به تعبير ديگر، در مورد آن بايد توقف نمود، و به عبارت ثالث، چنين حديثي که منتسب به اهل بيت (عليهم السلام) است، علم آن را به خود اهل بيت بايد واگذاشت، گرچه در کتب حديث، هزاران حديث در موضعات مختلف از اين قبيل مشاهده گردد، نه آن را بايد طرح و تکذيب کرد و نه بايد به ظاهر آن تعبداً التزام قطعي پيدا نمود و نه آن را با زور تأويل و توجيه، بر يکي از نظريات و اختيارات فرد يا دستهاي از متفکرين و بزرگان، حمل قطعي کرد.
هر مورد که ظاهر کلام بر خلاف ضروريات و مسلمات عقول فطري سليم بود، کشف ميشود که آن ظاهر، مراد نبوده، و يا اساساً صادر نشده است، مگر اين که معلوم الصدور باشد، که در اين صورت بايد در معناي ظاهر تصرف نمود. (183)
اين مطلب، هم دربارهي سند و هم دلالت جاري است؛ يعني دلالت مقبول است که نص (متن ديني محکم و متواتر) باشد و احتمال خطا و خلاف در آن نباشد. بر اين اساس، رواياتي که در معرفي ويژگيهاي زن و خصلتها و آفرينش و نقصان عقل وي وارد شده است، بايد با اين ملاک سنجيده شود؛ يعني زماني ميتوان به اتکاي آن احاديث و حتي آيات قرآني و انسان شناسي و زن شناسي پرداخت که سند حديث يقيني، و دلالت حديث و آيه، انکارناپذير باشد. با هر خبر صحيح و هر ظهوري نميتوان نتايجي را در اين مقولهها به دين نسبت داد؛ زيرا در اين حوزه، نه شرع تعبد دارد و نه عُقلا تعبدي دارند.
براي مثال، اگر فردي بسيار متدين و پارسا (که زبانش از هر دروغ پيراسته است، و به قول عالمان رجال، از «ضبط» و «وثاقت» لازم برخوردار است)، يک مسئلهي رياضي را حل کند و بگويد درست حل کرده ام، اين گفته قطع آور نيست و به آن اعتنا نميشود، بلکه بايد براي قبول درستي حل مسئله، آن را آزمايش کرد. در صورتي که اگر همين فرد، هر خبري را در حوزهي زندگي روزمره نقل کند، بدان اعتنا ميشود. سر امر در اين است که در صورت نخست، دنبال واقع هستيم و عُقلا و شرع، تعبدي ندارند؛ اما در صورت دوم، در امور اعتباري و زندگي، عقلا با اعتبار و تعبد زندگي ميکنند و شرع نيز همان شيوه را ميپذيرد.
چنين رواياتي، يا باد متواتر بوده و در دلالت نص باشند، يا در سند و دلالت قراين يقين آوري بر آنها اقامه شود، تا بتون با استنتاج دست زد. البته اين بدان معنا نيست که هر خبر غير متواتري را طرد کنيم و نسبت کذب و جعل به آن بدهيم. طرد روايات غير متواتر و غير نص، تا زماني که با دليل عقلي قطعي مخالفتي نداشته باشند، جايز نيست؛ همان گونه که بر اساس چنين احاديثي نميتوان به رأي دين در اين حوزهها دست يافت.
8. بررسي واژهها در فرهنگ زمان صدور
يکي از اموري که در تفسير نصوص ديني بايد منظور گردد، اين است که واژهها در بستر شکل گيري و زمان خود قرار گيرند، و بعد تفسير شوند، يا به نمونههاي مشابه در ساير نصوص مراجعه گردد؛ وگرنه نميتوان واژهها را در شرايط امروزي تفسير کرد.
واژهي «عقل» در احاديث و روايات، معنايي گوناگوني دارد که محدثان نيز بدان اعتراف دارند. کسي که ميخواهد نقصان عقل زنان را معنا کند، بايد بر همهي آن کاربردها واقف بوده، شواهد روشني بر يکي از آن معلاني بيابد. اينک براي توجه دادن به اهميت اين مسئله، تفسيرها و کاربردهاي «عقل» در احاديث، به اختصار بررسي ميشود:
شيخ حُرّ عاملي فرموده است:
عقل در کلام دانشمندان و حکما، معاني گوناگوني دارد، و در احاديث و روايات، به سه معنا به کار رفته است:
1. نيروي درک خير و شر و تمييز آنها از يکديگر، و اين مناط و ملاک تکليف است.
2. ملکهاي دروني که انسان را گزينش خوبيها و رها کردن بديها فرا ميخواند.
3. تعقل و دانش، و بدين سبب است که ميبينيم در روايات، عقل در برابر جهل و ناداني به کار رفته است. (184)
علامهي مجلسي نيز فرموده است:
اخباري که در ابواب «عقل و جهل» رسيده، يا به معاني نيروي درک خير و شر است و يا به معناي ملکهاي دروني که انسان را به انتخاب خوبيها و ترک بديها دعوت ميکند. البته در معناي دوم، روايات بيشتري وجود دارد، و برخي روايات، احتمال معناي ديگر هم دارد؛ همان طور که در بعضي از آنها عقل، به معناي دانش آمده است. (185)
با جست و جو در اخبار منسوب به امامان معصوم، به دست آورديم که خداوند در هر يک از انسانهاي مکلف، نيروي درک نفع و ضرر آنها را آفريده است؛ گرچه اين نيرو در ميان آنها متفاوت است. . . و اين نيرو به ميزان دانش و رفتار انسانها قابل رشد است. هر قدر آدمي در کسب دانش تلاش کند، اين نيرو افزايش مييابد. (186)
در احاديثي که لفظ «عقل» به کار رفته است، معاني گوناگون ديده ميشود.
اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) فرمود:
العَقلُ عَقلانِ: عَقلُ الطَّبعِ و عَقلُ التَّجرِبَةِ، و کِلاهُما يُؤدّي إِلَي المَنفَعَةِ؛ (187)
عقل، دوتاست: طبيعي و اکتسابي، و هر دو به سود راه ميبرند.
برخي روايات، به عقل ذاتيِ طبيعي اشارت دارند که نمونههايي از آنها را ميآوريم:
الف. برخي احاديث، انسان را ترکيب شده از عقل و شهوت ميدانند. هر کس عقلش را غالب بدارد، به مقام فرشتگان و برتر از آن نايل ميشود، و هر کس شهوت را غلبه دهد، در جرگهي بهايم خواهد بود:
عبدالله بن سنان گويد که از امام صادق (عليه السلام) پرسيديم: آيا آدميان برترند يا فرشتگان؟ فرمود: اميرالمؤمنين (عليه السلام) گفته است: «خدا فرشتگان را از عقل بدون شهوت آفريد و چارپايان را از شهوت بدون عقل؛ اما در آدمي، هر دو را ترکيب کرد. آن که عقلش بر شهوتش چيره شود، از فرشتگان برتر است، و آن که شهوتش بر عقلش چيره گردد، از چارپايان پست تر است». (188)
ب. برخي روايات، انسان را ترکيبي از عقل و صورت معرفي ميکند و عقل را به منزلهي روح در کالبد انسان ميداند. امام علي (عليه السلام) فرمود:
الإنسانُ عَقلٌ و صورَةٌ؛ فَمَن أخطَأهُ العَقلُ ولَزِمَتهُ الصورَةُ لَم يَکن کامِلاً و کانَ بِمنزِلَةِ مَن لارُوحَ فيهِ؛ (189)
آدمي، عقل و صورت است. آن که عقل را رها کرده و به صورت چسبيده است، کامل نيست، و مانند موجودي است که روح ندارد.
ج. دستهاي ديگر از احاديث، ملاک انسانيت را عقل ميشناسد، امام علي (عليه السلام) فرمود:
الإنسانُ بِعَقلِهِ؛ (190) انسانيت انسان، به عقل اوست.
د. دستهاي ديگر از احاديث، بر عقل اکتسابي دلالت دارند. رشد و نقص اين عقل، به خصلتها و رفتار آدمي بسته است. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: أطمِعوا نِساءَکُمُ الحَوامِلَ اللّبانَ فَإنَّهُ يَزيدُ في عَقلِ الصَّبِيِّ؛ (191) به زنان باردار، شير بخورانيد؛ زيرا عقل بچه را افزايش ميدهد.
اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز ميفرمايد: وَالعِلمُ يَزيدُ العاقِلَ عَقلاً؛ (192) دانش، عقل عاقل را افزون ميکند.
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود: الِتّجارَةُ تَزيدُ فِي العَقلِ؛ (193) تجارت، عقل را افزايش ميدهد.
بنابراين، عقل در احاديث، گاه به معناي «تعقل»، گاه «درک خوبي و بدي»، و گاه به معناي «انتخاب خوبي و بدي» به کار رفته است. از سوي ديگر، در برخي احاديث، مراد عقلِ طبيعيِ ذاتي است، و در برخي ديگر، عقل اکتسابي تجربي. از اين رو، بدون روشن ساختنِ معناي عقل، نميتوان دربارهي احاديثِ نقصان عقول زنان قضاوت کرد.
9. توجه به واقعيتها و تاريخ گذشتهي زنان
از قواعدي که در تفسير اين متون (نصوص) ديني قابل استفاده است، واقعيتهاي حال و گذشتهي زندگي زنان است؛ از جمله: بررسي ميزان درک زنان امروزي، توان زنان براي مديريت و ادارهي امور اجتماعي، قدرت تعليم و تعلم زنان.
امروزه در پرتو اين واقعيتها بسياري از توهمات گذشته دربارهي ناتواني زنان، برطرف شده است، و ميتوان به استناد آنها برخي نصوص را نقد محتوايي کرد. در اين زمينه، حتي گذشتهي تاريخي زنان نيز ميتواند راه گشا باشد. تاريخ را مردان نوشتهاند و بسياري از توانمنديها و کلمات زنان به ثبت نرسيده، اما همان اندازهي کم که به يادگار مانده، يا در پرتو تلاشهاي محققان امروزي روشن ميشود، بسيار مغتنم و قابل استفاده است.
زُهري دربارهي زنان گفته است: «ماارتدّت امرأةٌ بعد إيمانٍ؛ (194) هيچ زني پس از ايمان مرتد نشد.» ذهبي نيز گفته است: «لم يؤثر عن امرأة أنها کذبت في حديث؛ (195) دروغ گويي زني در نقل حديث به ثبت نرسيده است. » اين در حالي است که خود در ميزان الاعتدال، چهار هزار نمونه اتهام مردان در نقل حديث را معرفي کره است. (196)
ابو عبدالرحمان سُلَمي کتابي به نام ذکر النسوة المتعبدات الصوفيات نوشته و 84 زن عارف را شناسانده است. عبدالرحمان جامي در نفحات الأنس از چهل زن عارف مسلک ياد ميکند. (197)
محمد احمد درنيقه در کتاب أعلام العابدان الزاهدات، زنان عابد و زاهد را معرفي کرده است. دکتر صالح معتوق در کتاب جهود المرأة في رواية الحديث، تلاشهاي زنان در زمينهي روايت در قرن هشتم را به قلم آورده است. دکتر ناجيه عبدالله ابراهيم، تلاشهاي علمي زنانِ قرنهاي پنجم و ششم در بغداد را با تأليف کتابي برشمرده است. (198) زينب، دختر محمد بن عثمان دمشقي، جلسهي درسي داشت که بيش از پنجاه نفر در آن شرکت ميجستند و اين حجر عسقلاني از آن جمله بود. (199) ابن عساکر نزد بيش از هفتاد زن درس خوانده است. سخاوي، نويسندهي الضوء اللامع، از پنجاه زن درس آموخت. (200) تنها در کشور ايران، در فاصلهي سالهاي 1300 تا 1374، بانوان، 3847 جلد کتاب ترجمه و تأليف کردهاند. (201)
آيا اين واقعيتها نميتواند برخي از نصوص و متون را زير سؤال بَرد؟ البتهاي تنها گوشهاي از تاريخ زنان مسلمان در حوزهي علوم ديني بود؛ وگرنه تلاش زنان مسلمان در حوزهي ادبيات و هنر، از شماره بيرون است.
10. استفاده از دانش و تجربهي بشري
استفاده از دستاوردهاي تجربي بشر، آن گاه که به گونهاي از اتقان رسيده باشند، در فهم برخي از متون (نصوص) ديني مؤثر است. در مَثَل، روايتهايي که ميزان غريزهي جنسي زن و مرد را بيان ميکند يا بر تفاوت حيا در آنان تأکيد دارد، يا برخي خُلق و خوهاي زنان را بر ميشمرد، امروزه ميتواند در پرتو دستاوردهاي دانشهاي روان شناسي، تعليم و تربيت و مردم شناسي، بهتر نقد و بررسي و فهميده شود. از همين دست است توانمنديهاي تدبيري زنان و ميزان عاطفه و تعقل آنان. با تکيه بر اين دانشها ميتوان نصوص ياد شده را بهتر ارزيابي کرد. البته بايد به ياد داشت که نظريههاي اثبات نشده يا ابطال شده، گاه، راهزن پژوهشهاي عالمانه است.
اينها قواعدي دهگانه بود که ميبايد نصوص و رواياتِ موضوع زن را در سنت و سخن امام علي (عليه السلام) بر پايهي آنها بررسي کرد، و آنچه از اين چنبره بيرون ميآيد، ديدگاهي معقول است که ميتوان آن را چنين ترسيم کرد:
زن انساني است که همهي مواهب رشد را دارد؛ نقص و خللي در جوهر وجودش راه ندارد؛ ابزار تکامل را به اندازهي مردان واجد است؛ در حيات و آفرينش استقلال دارد و طفيل ديگري نيست. اُنوثت، تنها وسيلهاي براي بقاي نسل آدمي است، و اين، سنت الهي در جهان است.
گفتني است که انوثت لوازم و لزوماتي دارد که در اندکي از ساحتهاي رواني و جسمي و نيز پارهاي تکاليف و حقوق، تفاوتهايي ايجاد ميکند. به سخن ديگر، ساحتهاي زندگي آدميان به دو بخش انساني و جنسيتي تقسيم ميشود. ساحت انساني، زن و مرد نميشناسد و جنسيت نميپذيريد؛ اما در ساحت جنسيت، زن بايد کار زنانه کند و به لوازم و آثارش پايبند باشد؛ چنان که مرد بايد چنين باشد.
نويسنده: مهدي مهريزي
پينوشت:
99. قرآن کريم چگونگي آفرينش زن و مرد را يکسان ديده و آن را در خلال موضوعاتي چون سجدهي فرشتگان، دميدن روح الهي، تعليم، عهد، وسوسهي شيطان، عصيان، تلقي کلمات، توبه و مبدأ آفرينش طرح کرده است. در اين باره، ر. ک: بقره، آيهي 38-30؛ نساء، آيهي 1؛ اعراف، آيهي 189 و 27-10؛ حجر، آيهي 42-26؛ نحل آيهي 72؛ اسراء، آيهي 64-60؛ کهف، آيهي 50؛ طه، آيهي 123-115؛ روم، آيهي 21؛ ص، آيهي 83-71؛ حجرات، آيهي 13؛ نجم. آيهي 46-45؛ قيامت، آيهي 39-37؛ انسان، آيهي 3-2؛ ليل، آيهي 3.
100. بقره، آيهي 35-34؛ اعراف، آيهي 22-19.
101. همان، آيهي 35-34؛ طه، آيهي 123.
102. ذاريات، آيهي 56؛ ملک، آيهي 2؛ نحل، آيهي 97؛ انفال، آيهي 24؛ طلاق، آيهي 12.
103. حجر، آيهي 29-28؛ ص، آيهي 72-71؛ سجده، آيهي 9-7.
104. تين، آيهي 4؛ انفطار، آيهي 67.
105. نمل، آيهي 78؛ مؤمنون، آيهي 30.
106. روم، آيهي 30.
107. شمس، آيهي 8-7.
108. احزاب، آيهي 72.
109. نحل، آيهي 97؛ نساء، آيهي 124؛ غافر، آيهي 40؛ اسراء، آيهي 19، آل عمران، آيهي 195؛ عصر، آيهي 2-1؛ نجم، آيهي 39.
110. مجادله، آيهي 11؛ زمر، آيهي 9؛ بقره، آيهي 151.
111. حجرات، آيهي 13.
112. واقعه، آيهي 11-10.
113. نساء، آيهي 96-95؛ احزاب، آيهي 35.
114. آل عمران، آيهي 195.
115. حمد، آيهي 5؛ يس، آيهي 61؛ بقره، آيهي 142؛ مؤمنون، آيهي 73.
116. يوسف، آيهي 5؛ يس، آيهي 60؛ بقره، آيهي 168.
117. بقره، آيهي 187.
118. تحريم، آيهي 11-10.
119. مؤمنون، آيهي 10.
120. آل عمران، آيهي 45-42.
121. بقره، آيهي 35-34؛ اعراف، آيهي 22-19؛ طه، آيهي 123.
122. روم، آيهي 21.
123. اسراء، آيهي 24-23.
124. نمل، آيهي 44، 32، 29، 23.
125. قصص، آيهي 26-23.
126. ممتحنه، آيهي 21.
127. نساء آيهي 98-97؛ احزاب، آيهي 50؛ ممتحنه، آيهي 10.
128. توبه، آيهي 71.
129. آل عمران، آيهي 61.
130. نساء، آيهي 7.
131. همان، آيهي 32.
132. نور، آيهي 30.
133. همان، آيهي 31.
134. احزاب، آيهي 59.
135. همان، آيهي 33.
136. همان، آيهي 32؛ نور آيهي 31.
137. نساء، آيهي 34.
138. بقره، آيهي 282.
139. نساء، آيهي 11.
140. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، ج 5، ص 35؛ مجلهي زنان، شمارهي 2، ص 28.
141. ر. ک: رشيدرضا، محمد، تفسير المنار، ج 3، ص 125-123.
142. نمل، آيهي 59-58.
143. بحارالأنوار، ج 2، ص 227، ح 5؛ کشي، ابوعمرو، اختيار معرفة الرجال، ص 222، ش 401؛ وسائل الشيعة، ج 11، ص 388، ح 9.
144. وسائل الشيعة، ج 14، ص 201، ح 7 و 3.
145. سنن ابن ماجة، ج 1، ص 638.
146. «زنان، تحصيلات و برداشتهاي ديني»، مجلهي پيام زن، شمارهي 22، ص 27-26.
147. «مشاغل زنان در عصر رسالت»، همان، شمارهي 40-38.
148. ابن سعد، الطبقات الکبري، ج 8، ص 415.
149. آلباني، محمدناصر الدين، سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة، ص 220-211.
150. زرکشي، بدرالدين، الإجابة لإيراد مااستدرکته عائشة علي الصحابة، ص 117-114.
151. بحارالأنوار، ج 16، ص 12-11؛ سحمراني، اسعد، المرأة في التاريخ و الشريعة، ص 96؛ الحياة (الکتاب المقدس)، العهد القديم، سفر التکوين، ص 16-9.
152. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 285، ح 1؛ تيلا، عباس، زن در آينهي تاريخ، ص 116؛ الحياة (الکتاب المقدس)، العهد القديم، سفر العدد، ص 10-3.
153. در اين باره، ر. ک: مهريزي، مهدي، شخصيت و حقوق زن در اسلام، بخش دوم (در دست نشر).
154. مطهري، مرتضي، مسئلهي حجاب، ص 206-205؛ کسروي، احمد، خواهران و دختران ما، ص 7و5.
155. سعداوي، نوال، دراسات عن المرأة و الرجل في المجتمع العربي، ص 740.
156. حلي، نجم الدين ابوالقاسم، معارج الأصول، ص 153.
157. بهبودي، محمدباقر، معرفة الحديث، ص 23.
158. ادلبي، صلاح الدين، منهج نقد المتن، ص 77.
159. مجلهي حوزه، شمارهي 44-43، ص 216-215و217؛ آينهي پژوهش، شمارهي 7، ص 19؛ منتظري، حسين علي، البدر الزاهر، ص 169، 149، 137، 136.
160. البدر الزاهر، ص 62.
161. همان، ص 126.
162. بحراني، يوسف بن احمد، الحدائق الناضرة، ج 5، ص 442.
163. همان، ج 14، ص 65.
164. طور، آيهي 21.
165. زن در آيينهي جلال و جمال، ص 79-78.
166. همان، ص 81.
167. مجلهي حوزه، شمارهي 44-43، ص 145.
168. صدر، سيد محمدباقر، اقتصادنا، ص 404.
169. همان، ص 412.
170. مجلهي آينهي پژوهش، شمارهي 5، ص 64.
171. مجلهي آينهي پژوهش، شمارهي 5، ص 69.
172. اقتصادنا، ص 401.
173. بروجردي، مرتضي، مستند العروة الوثقي، کتاب النکاح، ج 2، ص 362.
174. شمس الدين، محمد مهدي، مسائل حرجة في فقه المرأة المسلمة، ج 2، ص 83-82؛ مجلهي پيام زن، شمارهي 6، ص 17.
175. مجلهي پيام زن، شمارهي 20، ص 22.
176. فيض کاشاني، محسن، الوافي، ج 6، ص 593؛ سائلي، علي، زن در نگاه امام علي، ص 223-218.
177. التحرير و التنوير، ج 5، ص 41-39.
178. رسالة الإسلام، سال دهم، شمارهي 4، ص 447-413.
179. کاظمي خراساني، محمد علي، فوائد الأصول، ج 3، ص 324.
180. واعظ بهسودي، محمد، مصباح الأصول، ج 2، ص 239-235.
181. طباطبايي، سيد محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، ج 10، ص 351.
182. ر. ک: الميزان، ج 1، ص 296 و ج 6، ص 57و ج 8، ص 261، 141، 66، 62 و ج 9، ص 212-211 و ج 10، ص 349 و ج 13، ص 353 و ج 14، ص 207-205، 133، 25 و ج 17، ص 174.
183. تهراني، جواد، عارف و صوفي چه ميگويند؟ ص 255-254.
184. وسائل الشيعة، ج 15، ص 208.
185. بحارالأنوار، ج 1، ص 101.
186. بحارالأنوار، ج 1، ص 100.
187. همان، ج 75، ص 6، ح 58.
188. وسائل الشيعة، ج 15، ص 209، ح 20298.
189. بحارالأنوار، ج 75، ص 7، ح 59.
190. الحياة، ج 1، ص 45، ح 6؛ غررالحکم، ص 14.
191. بحارالأنوار، ج 63، ص 444، ح 8؛ مکارم الأخلاق، ص 222.
192. بحارالأنوار، ج 75، ص 6، ح 57.
193. همان، ص 5، ح 1.
194. ابوشقه، عبدالحليم، محمد، تحرير المرأة في عصر الرسالة، ج 2، ص 423.
195. همان، ج 1، ص 118.
196. درنيقه، محمد احمد، أعلام العابدات الزاهدات، ص 11.
197. جاميِ، عبدالرحمان، نفحات الأنس، ص 635-615.
198. ناجيه عبدالله ابراهيم، الجهود العلمية للمرأة خلال القرنين الخامس و السادس الهجريين.
199. رسالة الاسلام، سال سوم، شمارهي 1، ص 82.
200. همان جا.
201. ر. ک: مجلهي گفت و گو، شمارهي 9، ص 134؛ کتابنامهي زن: فهرست کتابهاي تأليف و ترجمه شده توسط بانوان (1374-1358)؛ فرخ زادي، مجيد، کتاب شناسي آثار مذهبي زنان ايراني.
منبع مقاله :
مهريزي، مهدي؛ (1381)، حديث پژوهي (جلد اول)، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.
راسخون