سیّد مرتضی میرسراجی*: مَغلطه کاری ها از یک سو و اعتقاد راسخ به وجود مقدّس حضرت مهدی موعود(عج) از سوی دیگر از سوی خُلفاء اُمَوی و عبّاسی دلیل معتبری بر فرهنگ سازی صحیح مقوله مهدویت از ناحیه پیامبر اکرم(ص) و دیگر معصومان(ع) و همچنین داغ و شایع بودن این بحث در بین جامعه اسلامی در آن قرون ابتدایی بوده است.
آنچه از گزاره های تاریخی بر ما معلوم می شود این است که نه تنها مردم عادی در سطح جامعه به حَسَب روایات و کلام معصومان(ع) با وجود نازنین و اثر بخش حضرت مهدی (عج) در مقام نجات بخش بشر، قائم به قِسط، منتقم آل محمّد(ص) و موسّس دولت کریمه و حَقّه آل محمّد (ص) آگاهی کافی و وافی داشتند، بلکه صاحبان قدرت همچون خلفاء وقت نیز از این حقیقت و واقعیت معنوی به خوبی اطّلاع و از ابعاد مختلف آن آگاهی فراوان داشته اند که در ادامه به چند نمونه و شاهد جهت اثبات این مُدّعا اشاراتی می نماییم:
الف) خلفای اُمَوی
مُعاویه (اوّلین خلیفه اُمَوی و متوفّای سال60 ق.)
در مجلسی که گروهی از «بَنی هاشم» در نزد «معاویه» حاضر بودند، او خطاب به آنها گفت:
این که شما گمان می کنید پادشاهی هاشمی و مهدی قائم از آن شما است عقیدهای باطل است، بلکه مهدی(عج) همان «عیسی بن مریم»(ع) است. امر خلافت در واقع به دست ماست تا آن را به او (یعنی عیسی(ع)) تسلیم کنیم.
«ابن عبّاس» ( از راویان معروف حدیث و عمو زاده پیامبر(ص)، مُتوفّای سال 68 ق.) که در آن جلسه حضور داشت خطاب به معاویه گفت:
… امّا این که گفتی ما (یعنی بَنی هاشم) گمان داریم که برای ما حکومتی است که مهدی (عج) حاکم آن است [در حالی که ما ظن و گمان نداریم بلکه یقین داریم] همان گونه که خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
«زَعَمَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا»( التغابن/ 7)
( کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نمی شوند)
در حالی که همه شهادت و گواهی می دهند که برای ما مُلک و حکومتی است، اگر از عمر دنیا یک روز باقی باشد، خداوند متعال کسی را از ما می فرستد تا زمین را پُر از عدل و داد نماید همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.
اما این که می گویی: مهدی(عج) همان عیسی بن مریم (ع) است،[ مَغلَطه مَحض است] بلکه عیسی(ع) کسی است که برای مقابله با «دَجّال»[ از دشمنان دروغگو و فریبکار حضرت مهدی (عج)] فرستاده می شود و هرگاه دَجّال او را ببیند ، نابود می گردد ولی امام از ما[ یعنی حضرت مهدی (عج)] کسی است که عیسی بن مریم(ع) به او اقتدا کرده و پشت سر او نماز می خواند.1
از این متن تاریخی به نیکی پیدا است احادیثی که متاسّفانه در مَراجع حدیثی اهل سُنّت وجود دارد و مهدی موعود(عج) را همان «عیسی بن مریم»(ع) می داند محصول جاعلان و دلالان حدیث در دوران خلافت معاویه بوده است که این جعلیات و وضعیات عاملی موثّر در جهت دور افتادن مردم از پیامبر(ص) و امام علی(ع) -در مقام جدّ اعلای مهدی موعود(عج) – شود، زیرا به گواه تاریخ معاویه دشمن درجه یک اسلام، پیامبر(ص) و امیر مومنان علیّ بن ابی طالب(ع) بود.
اهل سنّت از قول پیامبر(ص) آورده اند :
«لا يزداد الأمر شدّة، و لا النّاس إلّا شحّا، و لا الدّنيا إلّا إدبارا. و لا تقوم السّاعة إلّا على شرار النّاس. و لا مهديّ إلّا عيسى بن مريم»2
“هر چه دنيا، پيش رود بر سختى ها افزوده مى شود، دنيا به انسان ها بيشتر پشت مى كند و مردم روز به روز بخيل تر مى شوند، قيامت زمانى خواهد آمد كه مردم به بدى خو گرفته اند و مهدى(عج) ، همان عيسى بن مريم(ع) است.”
جالب است که این حدیث جَعلی تنها در کتاب «سُنَن» ابن ماجَه قزوینی مُتوفّای 275 ق. از کتاب های معتبر اهل سنّت، به عنوان قدیمی ترین منبع آمده است که به قطع و یقین محصول و میراث جعَل و وَضع دستگاه منحرف اُمَوی است.
مَروان بن محمّد (آخرین خلیفه اُمَوی و مقتول به سال 132 ق.)
در زمان آخرین خلیفه اُمَوی «مَروان بن محمّد» معروف به:« مَروان حِمار»، یکی از سادات گمراه به نام:« محمّد بن عبدالله» معروف به:« نفس زکیّه» به عنوان مهدی موعود(عج) در جامعه اسلامی قیام و خروج نمود.
نکته ای قابل تاّمل در لا به لای صفحات تاریخ در این زمینه وجود دارد که بیان و شرح آن در این مَجال، خالی از لطف و فایده نیست :
… عن أبي العباس الفلسطي، قال:
قلت لمروان بن محمد: جدّ محمد بن عبد الله، فإنه يدّعي هذا الأمر، و يتسمى بالمهدي. فقال: ما لي و له، ما هو به و لا من أبيه، و إنه لابن أم ولد، و لم يهجه مروان حتى قتل.3
«ابوالعبّاس فِلَسطی( فلسطینی)( به احتمال زیاد از ندیمان و مقرّبان خلیفه وقت )گوید:
من به مَروان بن محمّدگفتم : به محمّد بن عبدالله( مقصود همان نَفس زَکیّه مقتول به سال 145 ق.) سخت گیری کن زیرا او مدّعی امر [ خلافت] است و او را «مهدی» نامیده اند.
مَروان گفت: مرا با او چه کار! او [قطعا] مهدی نیست و پدرش هم این شخص نیست [ مقصود این است که عبدالله پدر نفس زکیّه پدر مهدی موعود(عج) نیست] بلکه او( یعنی مهدی موعود(عج) در اسلام) فرزند« کنیز» خواهد بود.[ چنان که بنا بر مشهور حضرت مهدی (عج) فرزند کنیزی رومی به نام :« مَلیکَه» (نَرجس) است.]
مَروان تا زمانی که کشته شد کاری به نفس زکیّه نداشت.[ چون بر طبق روایات می دانست که او قطعا مهدی این اُمّت نیست].»
از این روایت جالب تاریخی چنین به دست می آید که بحث شناخت مهدی موعود (عج) در جهان اسلام چه قدر از بدو امر، قوی و مستحکم برای عموم و خصوص مسلمانان نهادینه شده بود تا آن جا که مردم به یقین، حتّی جزئی ترین نکات را در مورد حضرت مهدی(عج) می دانستند.
به گواهی تاریخ ،محمّد بن عبدالله معروف به نفس زکیّه، مدّعی دروغین مهدویت چه از طرف پدری و چه از طرف مادری کنیز زاده نبوده و به همین جهت به او « صَریح قُرَیش» می گفتند.4 لذا با این ویژگی، ادّعای بی پایه او از اساس برای عوام و خواص، بی اهمیّت جلوه می کرد.
ب) خلفای عبّاسی
مَنصور دَوانیقی ( دومین خلیفه عبّاسی و متوفّای سال 158 ق.)
منصور نام اصلش « عبدالله» بود و از جمله راسخان در اعتقاد به مهدویت و همچنین مَغلَطه کاران در این زمینه به شمار می رفت و چنان که اشاره شد در آن ایّام شخصی از سادات به نام «محمّد بن عبدالله«( نَفس زَکیّه) قیام و ظهورکرده بود و خود را «مهدی» می خواند.
طبق اسناد و مدارک تاریخی معتبر ، منصور قبل از این که به خلافت «بَنی عبّاس» برسد ، با شخص مذکور بیعت کرده بود، اما چون خلیفه شد دیگر نمی توانست محمّد بن عبدالله را به عنوان مهدی اُمّت قبول داشته باشد، چون برای خلافت و مَطامِع دنیویاش بسیار مضرّ بود ، لذا در صدد قتل وی بر آمد.5
«روزی منصور یکی از غلامانش را طلب کرد و به وی گفت: پای منبر (نفس زکیّه) برو و گوش کن که محمّد چه میگوید؟!
آن غلام گوید:
من رفتم و شنیدم که میگفت : شما مردم شک ندارید که من «مهدی» هستم!
پس این سخن وی را به منصور گزارش دادم.
او گفت: دشمن خدا دروغ میگوید! بلکه مهدی فرزند من است! »6
آن چه باید تذکّر داد این است که بنا بر مشهور نام فرزند منصور، «محمّد» و نام اصل خود منصور، «عبدالله» بوده که دقیقا با نام محمّد بن عبدالله ( نفس زکیّه) یکی است و پیدا است که او با نفس زکیّه در مورد مهدی خواندن فرزندش رقابت داشته است.
در برخی روایات مَجعول از قول پیامبر اسلام (ص) آمده است که : « … اسْمُهُ اسْمِی وَ اسْمُ أبِيهِ اسْمَ أبِی … »
“مهدی (عج) ، هم نام من [یعنی محمّد] و نام پدرش هم نام پدر من [یعنی عبدالله] است.”
میتوان نتیجه گرفت احادیثی مَجعول و این چنینی، محصول مَغلَطه کاریهای منصور خلیفه عبّاسی و چه بسا طرفداران نفس زکیّه بوده که در آن روزگار توسط جاعلان و دلالان حدیث ساخته شده و به کالبد جامعه اسلامی و مراجع رِوایی تزریق شده است.
جالب است که قدیمیترین کتابی که به این حدیث جعلی اشاره شده که: « نام مهدی ، نام پیامبر(ص) و نام پدرش نیز نام پدر پیامبر است»، متاسّفانه باز کتاب حدیثی دیگری از اهل سنّت به نام: «سُنَن ابَی داوود» است7 که سال ها بعد از واقعه نفس زکیّه و خلافت منصور به رشته تحریر در آمده است.
گزاره تاریخی دیگری وجود دارد که در این زمینه بسیار مهم و کلیدی محسوب می شود و اعتراف جالب توجّهی را در خود قرار داده است.
صاحب کتاب ارزشمند «مَقاتِل الطالبین» نگاشته است:
«مُسلم بن قُتَیبَه [احتمالا سَلم بن قُتیَبَه فرماندار شهر «بَصره» در زمان خلیفه منصور عبّاسی و معتمد ایشان و معزول در سال 146 ق.] گوید: منصور مرا فراخواند و به او وارد شدم.
او گفت: محمّد بن عبدالله ( نفس زکیّه) خروج کرده( قیام کرده) و او را مهدی نامیده اند. قسم به خدا که او مهدی نیست!
[ ای پسر قُتَیبَه !] مطلبی را به تو می گویم که قبل از این به کسی نگفته ام و بعد از این نیز نخواهم گفت. قسم به خدا! پسر من هم آن مهدی[ موعود(عج)] نیست که در روایات آمده است! بلکه من به جهت تَیَمُّن و تَفَال این کار را کردم.8 (یعنی لقب مهدی را برایش برگزیدم).
این مدرک معتبر تاریخی به خوبی نشان می دهد که این خلیفه عبّاسی کاملا با روایات اسلامی در باب حضرت مهدی(عج) آشنا بوده، ولی متاسّفانه به خاطر مَتاع قلیل چند روزه دنیا ،آخرت ابدی خویش را ویران و مسیر مهدویت راستین را ناهموار نموده است.
مُعتَمد (پانزدهمین خلیفه عبّاسی و متوفّای سال 279 ق.)
این مورد هم نمونه ای جالب و استثنایی در اعتقاد راسخ یک خلیفه به وجود و حقّانیت حضرت مهدی (عج) از طریق اخبار و روایات است.
آنچه از مُفاد گزاره های تاریخی به دست می آید این است که: مُعتمد، همان خلیفه و حاکم زمان ولادت حضرت مهدی (عج) بوده و پیوسته منزل حضرت امام حسن عسکری(ع) را زیر نظر داشته است تا به مجرّد این که فرزند پسری از ایشان پا به عرصه وجود نهاد، او را گرفته و به قتل برسانند، زیرا خبر و روایت این که مهدی آل محمّد(ص) از اولاد امام حسن عسکری(ع) است در همهجا شایع بود.
اما آنچه موضوع را جذّابتر می کند، اعتقاد راسخ و عمیق این خلیفه به وجود حضرت مهدی(عج) در این امر است که «پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری (ع)، معتمد عبّاسی، یکی از کنیزان آن امام را به مدت دو سال یا بیشتر مورد مراقبت و نظر افراد خِبره قرار داد تا اگر از بَطن او مهدی موعود (عج) به دنیا آمد وی را به سرعت به قتل برسانند.»9
این عمل خلیفه عبّاسی نیز مانند دیگر خلفایی که یاد کردیم، بیانگر اعتقاد راسخ وی به مقوله و عقیده راستین مهدویت و روایات صریح و بی پرده از پیامبر اسلام (ص) در این فقره بوده است تا آنجا که مُعتمد عبّاسی زمانی غیر متعارف را برای دوران بارداری یک انسان لحاظ کرده و قطعا این امر جز به واسطه یقین او به این مسئله نبوده است. (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَيْرُ الْماكِرينَ)
گروه معارف رجانیوز
——————————————–
پی نوشت
1. المجلسی، محمّد باقر(م.1110 ق.)، بحارالانوار، موسّسة الوفاء ، بیروت – لبنان، 1404 ق.، ج 33، ب 20، ص 256.
2. القزوینی ، محمّد بن یزید( ابن ماجه)(م.275 ق.) ، السنن ، ط بیروت ، ج 2 ، ص 1340.
3. الاصفهانی، ابوالفرج(م.356 ق.)،مقاتل الطالبین،شرح و تحقیق : السید احمد صقر،دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت – لبنان ،ص 247.
4. رک : الاصفهانی ، ابوالفرج ، پیشین، ص 206.
5. همو ، پیشین، ص 232 به بعد.
6. پیشین ، ص 240.
7. السجستانی الازدی، الحافظ ابی داوود سلیمان بن الاشعث(م.275 ق.)، السنن ( لابی داوود).دار احیاء السنه النبویة، الجزء الرابع، کتاب المهدی، ص 107.
8. الاصفهانی، ابوالفرج، پیشین، ص 247.
9. ر. ک: ابن بابویه ، محمّد بن علی( شیخ صدوق)(م.381 ق.) ، کمال الدین و تمام النعمة، موسسه النشر الاسلامی، قم – ایران – ط 2، 1395 ق.،ج 1 ص 43.
( کارشناس علوم حدیث، پژوهشگر مهدویت)