الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

حضرت مسیح(ع) در قرآن

متکلمان مسیحیت سعی می‌کنند اعتقاد خود را عقل پذیر جلوه دهند و اگر درجایی نتوانستند عقل پذیر جلوه نمایند می‌گویند این مورد به ذهن ما نمی‌رسد و نردبان عقل ما کوتاه است.

 به مناسبت آغاز سال نوی میلادی و میلاد حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه‌السلام) در گفتگو با حجت‌الاسلام‌والمسلمین جواد باغبانی آرانی، عضو هیئت‌علمی موسسه امام خمینی (ره) و مؤلف کتاب‌هایی چون “اپوکریفای عهد عتیق”؛”درخصوص بررسی و تحلیل مسیحیت”و ” مسیحیت از لابه‌لای متون ” به موضوع منزه بودن ساحت انبیاء الهی و عیسی مسیح (ع) از معانی شرک‌آلود و تثلیث پرداخته که ماحصل این گفتگو در ادامه تقدیم می‌گردد.

*توحید، محوری‌ترین اصل ادیان ابراهیمی

یکی از مباحثی که سال‌هاست موردبحث متکلمین مسیحی است و قرآن کریم هم به نوع تفسیر مسیحیان اشاره‌ای دارد و آن تفسیر را باطل اعلام کرده، بحث تثلیث در مسیحیت است.

ادیان الهی مدافع توحید هستند. مسیحیت هم یکی از ادیان توحیدی است اما وقتی مسیحیت را یکی از سه دین ابراهیمی می‌دانیم. ادیان مسیحیت، یهودیت و اسلام ادیان ابراهیمی هستند. ادیان ابراهیمی توحید را بیان می‌کنند.

*مسیحیت و توحید

اگر مسیحیت امروز به تثلیث معتقد است، به نظر می‌رسد در یک مقطع تاریخی این موضوع از مسیر اصلی خود منحرف شده؛ البته مسیحیان مدعی هستند برداشت آن‌ها از تثلیث با توحید سازگاری دارد و بنابراین خود را موحد می‌دانند. در این کلام کوتاه می‌خواهم عرض کنم نوع تفسیری که مسیحیان از تثلیث دارند نمی‌تواند با توحید سازگار باشد.

*قرآن کریم و رد اعتقاد به تثلیث

قرآن کریم تفسیر مسیحیان از تثلیث را به‌شدت رد می‌کند و آن‌ها را کافر می‌شمارد. باید متوجه این نکته بود که نوع گفتمان مسیحیت از تثلیث، گزاره ای عقل ستیز است؛ چراکه گزاره‌های دینی یا عقل پذیرند و مشکلی ندارند و یا عقل گریزند که عقل به توجیه و تعدیل آن‌ها پرداخته و مشکل را حل می‌کند، پس برخی گزینه‌ها عقل ستیز هستند و اعتقاد به تثلیث نیز از گزاره‌های عقل ستیز است. اینکه عدد سه مساوی با عدد یک شود، با نوع نگاه و تفسیری که مسیحیان دارند، یک گزاره عقل ستیز است. لذا بعد از همه تلاش‌هایی که مسیحیت برای دفاع از این اعتقاد ارائه می‌دهد می‌گوید: اعتقاد به تثلیث یک راز است. مسیحیان برای اینکه این موضوع طبیعی جلوه دهند، می‌گویند: گزاره‌های دیگری هم در مسیحیت وجود دارد که راز بوده و چرا دیگران در آن بخش‌ها به ما ایراد نمی‌گیرند، مثلاً کتابی به نام «نظام التعليم في علم لاهوت القديم» است که پروتستان‌ها بیش از صد سال قبل نوشته‌اند، در آنجا موارد دیگری را علاوه بر تثلیث به عنوان راز اعلام می‌کنند، این کتاب معتقد است لذا مواردی ازجمله حلول روح‌القدس در وجود انسان راز بوده که انسان نمی‌تواند به آن‌ها دست پیدا کند و باید به‌صورت تعبدی آن‌ها را قبول کند یا تجسد؛ فدا؛ کفاره، بنابراین اگر بخواهیم این رازها را از مسیحیت بگیریم، دیگر مسیحیت چیزی نخواهد داشت؛ لذا برای اینکه عقل ستیزی بحث تثلیث را قابل‌تحمل کنند؛ می‌گویند موارد مشابه دیگری هم در مسیحیت داریم که دلیل عقلی برای آن‌ها نداریم و صرف تعبد بوده و برخی از مسیحی‌ات معتقدند زیبایی یک دین، این است که برخی از گزاره‌های آن دین عقل ستیز باشد، ولی شما به‌صورت تعبدی آن‌ها را بپذیرید.

*سیر تحول اعتقاد مسیحیت به تثلیث

اولین بار به شکل رسمی در شورای اول نیقیه در سال 325 بحث الوهیت حضرت عیسی(ع) به تصویب رسید؛ در این شورا نبردی کلامی بین آریوس  و آتاناسیوس(Athanasius) وجود داشت. آریوس معتقد به عدم الوهیت عیسی و آتاناسیوس قائل به الوهیت عیسی بود. کنستانتین امپراتور روم شرقی حدود سیصد اسقف را در شهر نیقیه جمع کرد و از آن‌ها خواست تا از تشتت در اعتقادات دست بردارند، بنابراین اعتقادنامه‌ای در شورای اول نیقیه در سال 325 تصویب شد که بر اساس آن حرف آریوس رد و حرف آتاناسیوس پذیرفته گردید و اعلام شد حضرت عیسی(ع) الوهیت دارد و هر کس منکر الوهیت عیسی باشد، ملعون می باشد. از آن زمان به بعد شخص آریوس و کتاب‌های وی مورد تکفیر قرار گرفت و از سال 325 به بعد الوهیت حضرت عیسی(ع) به الوهیت خداوند اضافه شد. یعنی در سال 325 دو نفر الوهیت داشتند یکی خداوند و دیگری حضرت عیسی(ع).

*آیا مسیحیت با این دیدگاه واقعاً قائل به الوهیت حضرت عیسی هستند؟

 تثلیث چهار فاکتور دارد، یکی اینکه هر یک از پدر، پسر و روح‌القدس از یکدیگر کاملاً جدا هستند، دوم اینکه هر یک از آن‌ها الوهیت کامل دارند. سوم اینکه هیچ‌کدام از پدر، پسر و روح‌القدس بر دیگری برتری ندارند، یعنی این‌طور نیست که نمره الوهیت خداوند بیست باشد و نمره الوهیت حضرت عیسی 19 و نمره الوهیت روح‌القدس 18 باشد، فاکتور چهارم هم این است که خدا تنها یکی است. این فاکتور چهارم با این معنا نمی‌سازد که بگوییم هر یک از پدر، پسر و روح‌القدس الوهیت کامل دارند و در نهایت خدا هم یکی است. مرحوم علامه طباطبایی نیز به همین مطلب اشاره نموده و می‌گوید چنین امری ممکن نیست.

مسیحیت خیلی اصرار دارد که بین این سه فاکتور ضربدر می‌خورد و یک در یک خوب می‌شود و نتیجه آن یک می شود (1 ضربدر 1 ضربدر 1 ضربدر 1 = 1) درحالی‌که بین این گزاره‌ها باید به علاوه (+) بخورد که می‌شود یک به علاوه یک،به علاوه یک، مسیحیت برای اینکه در برابر مسلمین که تعبدی به مسیحیت ندارند، مطلب را قابل‌پذیرش کنند، می‌گویند: بین این سه فاکتور ضربدر قرار می‌گیرد و در انتها – که در تنگنای پاسخ قرار می‌گیرند- می‌گویند این ‌یک راز است و – در زعم ایشان – گزاره‌های عقل ستیز دین را باید تعبدی پذیرفت؛ به‌هرحال در سال 325 الوهیت حضرت عیسی(ع) را در مقابل الوهیت خداوند، به‌صورت رسمی پذیرفتند.

مجدداً در سال 381 شورای اول قسطنطنیه را تشکیل دادند و در آن شورا به این نتیجه رسیدند که روح‌القدس هم الوهیت دارد. سه ضلع مثلث تثلیث در سال 381 کامل شد و از آن سال به بعد مسیحیان در الوهیت سه‌گانه پدر؛ پسر و روح‌القدس اجماع پیدا کردند.

*آیا مسیحیت شواهدی هم از کتاب مقدس بر این معنا آورده‌اند؟

– برای پاسخ به این سؤال باید متوجه این نکته بود که بعدازاینکه مسیحیت به شکل رسمی قائل به تثلیث شد و به کتاب مقدس از دیدگاه تثلیث نگاه کرد، لذا در عهد عتیق و عهد جدید به دنبال شواهدی گشت تا به این تثلیث معتقد شود و بر اساس تحلیلی که بنده عرض می‌کنم، نباید در عهد عتیق و جدید گزاره‌ای مبنی بر تثلیث وجود داشته باشد، ولی وقتی ما با این نگاه به کتاب بنگریم، به دنبال شواهدی برای مسئله تثلیث هستیم. مسیحیان قبل از عهد جدید عهد عتیق را قرار می‌دهند و هر دو کتاب را قبول دارند. به قول آکویناس فیلسوف و متکلم مسیحی، اول ایمان می‌آورم، بعد می‌فهمم. اول ایمان به تثلیث دارد، بعد می‌رود کتاب مقدس را بفهمد. با این دیدگاه در کتاب مقدس و در عهد عتیق و جدید هر شاهدی را که به این اعتقاد نزدیکی داشته باشد پیدا کنند به‌عنوان دلیلی بر تثلیث در نظر می‌گیرند تا اعتقاد به تثلیث را تقویت کنند. لذا ابتدائاً به سراغ مستنداتی در عهد عتیق رفته و فقراتی را پیدا کردند و اعلام کردند این فقرات اعتماد ما را بازگو می‌کند؛ مثلاً ایشان در عهد عتیق خداوند از خودش با ضمیر جمع یاد می‌کند و می‌گوید: ما آدم را به‌صورت خویش آفریدیم و وقتی می‌گوید (ما) یعنی بیش از یک خدا وجود دارد و یا در عهد عتیق با واژه (الوهین) که جمع (الوه) است یاد می‌کند. (الوهی) یعنی خدا و (الوهین) یعنی خدایان، اگر یک خدا بود که در عهد عتیق نمی‌گفت خدایان، البته پاسخ این مطالب خیلی روشن است؛ اینکه خداوند خود را با صیغه جمع (الوهین) یا با ضمیر جمع یاد می‌کند، دلالت بر بزرگداشت و تکریم دارد و در قرآن کریم هم مشابه این تعابیر را داریم که خداوند از خود با ضمیر (نحن) یاد می‌کند و پاسخ کاملاً روشن است.

برخی از فقراتی که این فقراتی خداوند را با ضمیر یا صیغه جمع یاد می‌کند عبارت است از سفر پیدایش باب اول فقره 26، سفر پیدایش باب سوم فقره 22؛ سفر پیدایش باب یازدهم فقره هفتم؛ کتاب اشعیاء باب ششم فقره هفتم و برخی از فقرات دیگری که برای نمونه چهار مورد عرض شد؛ یا فقراتی در عهد عتیق وجود دارد که دو یا سه بار واژه خداوند در یک فقره ذکرشده است و یک مسیحی این را قرینه‌ای می‌داند که بیش از یک خدا وجود دارد مثل صفر پیدایش باب 19 فقره بیست و چهارم یا کتاب ذکری‌ای نبی باب سوم فقره دوم.

 اینجا ما وقتی فقره را باز می‌کنیم و فراز را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم دو یا سه بار واژه خداوند در یک فقره ذکرشده و یک مسیحی اینجا می‌گوید این تکرار واژه خدا نشان می‌دهد چند خدا وجود دارد. یا فقراتی که در آن‌ها اسم (یهوه) که اسم خداوند در یهودیت است، سه مرتبه پشت سر هم آمده، مثل صفر اعداد باب ششم فقرات 24 و 26 یا در فقراتی واژه قدوس دو یا سه مرتبه ذکرشده است و یک مسیحی معتقد از این موارد برای اعتقاد خودش کمک گرفت؛ اما سه واژه در کنار هم در یک فقره دلیل نمی‌شود که سه خدا وجود دارد و چون مسیحیت در اثبات عقیده خود در عهد عتیق ناتوان ماند، به سراغ عهد جدید رفت و سراسر عهد جدید را گشتند و هیچ فقره و فرازی را پیدا نکردند که دلالت بر تثلیث داشته باشد. در هیچ آیه‌ای و فقره‌ای دلیلی بر تثلیث برای آن‌ها پیدا نشد، جز در فقره نوزدهم از باب بیست و هشتم انجیل متی، در آنجا فقره‌ای وجود دارد که واژه آب؛ ابن و روح‌القدس کنار هم قرارگرفته و ازآنجاکه صرف کنار هم قرار گفتن سه واژه در یک آیه دلالت بر الوهیت نخواهد بود، لذا مسیحیان دیدند که دستشان از عهد جدید کوتاه شده به این فکر افتادند همین کتاب مقدس جعلی را هم تحریف کنند و فقراتی به آن اضافه کنند که بتواند خدای آب؛ ابن و روح‌القدس را ثابت کند؛ مسیحیان دیدند اگر در اناجیل اربعه آیه‌ای را اضافه کنند، ازآنجایی‌که اناجیل اربعه مسیحیان مانند چهارقل ما مسلمانان است و معروف است و اگر کسی در آن‌ها دست ببرد، خیلی زود دیده می‌شود، ازآنجایی‌که بسیاری از افراد حافظ اناجیل اربعه هستند نمی‌توانند آن را دست‌کاری کنند. در رساله‌ها و کتاب های پولس هم وی نقش عمده‌ای در شکل‌گیری مسیحیت کنونی دارد، نمی‌توانستند دست ببرد. لذا به سراغ رسالات اول، دوم و سوم یوحنا رفتند که حجم اندکی داشته و کمتر به آن‌ها مراجعه می‌شود. در رساله اول یوحنا، باب پنجم، فقره هفتم که آن را برای شما می‌خوانم و در ایران فراوان وجود دارد به این صورت است: «زیرا سه هستند که شهادت می‌دهند یعنی روح و آب و خون، و این سه یک هستند» این فقره هفتم باب پنجم رساله اول یوحناست. شما ملاحظه می‌فرمایید واژه روح و آب و خون وجود دارد و از درون این سه واژه کلمات آب ابن و روح‌القدس بیرون نمی‌آید، البته این سه واژه کنار هم قرارگرفته و مسیحی‌ها آیه هفت را به دو آیه تبدیل کردند و کلمه آب ابن و روح‌القدس را در یک بخش قراردادند.

لذا آیه در ترجمه هنری مارتن دو بخش شده: زان رو که در آسمان سه هستند که شهادت می‌دهند، پدر و کلمه و روح‌القدس و این هر سه یک هستند و سه هستند که در زمین شهادت می‌دهند روح، آب، خون و این هر سه در یک هستند. آن ((روح و آب و خونی)) که در عهد جدید و در رساله اول یوحنا باب پنجم آیه هفتم هست را دو بخش کرده و به این صورت درآوردند که ما یک سه تایی در آسمان داریم در عبارت‌اند از پدر کلمه و روح‌القدس و سه در زمین داریم که عبارت‌اند از روح، آب و خون. با اضافه شدن این آیه به ترجمه هنری مارتن در حقیقت یک مسیحی که الان عهد جدید را می‌خواند یک شاهدی بر سه اقنوم پدر و پسر و روح‌القدس برای خودش پیدا می‌کند.

*آیا دیگران متوجه این تصرف نشدند؟

 البته وقتی متوجه شدند که دیگران نیز به این کار ایشان پی برده‌اند خیلی اصرار ندارند تا ترجمه هنری مارتن را چاپ کرده و در اختیار دیگران قرار دهند، به این صورت دست مسیحیت از ارائه دلیل از کتاب مقدس کوتاه شد.

*برای اولین بار واژه تثلیث در چه سالی وارد ادبیات مسیحیت شد؟

در ابتدا مسیحیان به تثلیث قائل نبودند و ترتولیانوس (ح ۱۶۰ ـ ۲۲۰ میلادی) برای نخستین بار این واژه لاتینی را در قرن سوم برای بیان مفهوم تثلیث به کاربرد و در سال 325 الوهیت حضرت عیسی در شورای نیقیه تصویب شد، در سال 381 هم به الوهیت روح‌القدس پرداخته شد. به‌هرحال قرآن کریم در سوره مائده آیات 72 و 74 به‌صراحت تفسیر مسیحیان از بحث تثلیث را محکوم نموده و مسیحیان را کافر می‌شمارد.

*مراد از این تکفیر چیست؟

کفار دودسته می‌شوند. یا مشرک و یا اهل کتاب هستند و به این صورت کافر اهل کتاب می‌شوند که به نظر فقهای ما پاک هستند و می‌توانیم با آن‌ها ارتباط داشته باشیم، ولی کافر مشرک را رد می‌کنند و نجس می‌دانند. بنابراین ما یک مسلمان داریم و یک کافر، کافر دو بخش می‌شود یا اهل کتاب مانند مسیحیان هستند که این‌ها کافرند، یعنی هر کس یکی از ضروریات دین ما را منکر شود، کافر است، لذا یهودیان پیامبر(ص) ما را قبول ندارند، بنابراین کافرند، ولی کافر اهل کتاب هستند، چراکه خدا و قیامت را قبول دارند و مسیحیان هم همین‌طور هستند، چون پیامبر(ص) ما را قبول ندارند کافرند، ولی چون اعتقاد به قیامت و رستاخیز داشته و خدا را قبول دارند، بنابراین کافر اهل کتاب می‌شوند. درباره کفار اهل کتاب فقهای ما دودسته هستند، خیلی از فقها فعلاً معتقد به طهارت کفار اهل کتاب هستند، ولی کافر بودن آن‌ها را منکر نیستند؛ چون قرآن کریم آن‌ها را کافر بیان کرده. ولی مشرکین نجس هستند و هیچ فقیهی فتوا به طهارت کفاری که مشرک هستند، نداده است.

*آیا تمامی متکلمین و فلاسفه مسیحی به تثلیث معتقدند؟

این دسته از اندیشمندان غربی در نهایت معتقدند که این سه گزاره باهم سازگار نیست، ولی ما تعبداً می‌پذیریم؛ البته در مسیحیت کسانی هستند که تثلیث را نفی کرده‌ و ما بنیادگرایانی هم داریم که به تثلیث معتقد نیستند؛ ولی تعدادشان بسیار اندک است؛ به ‌عنوان‌مثال «سروتوس» از کسانی بود که منکر تثلیث شد ولی او را سوزاندند.

 اعتقاد به تثلیث خط قرمز مسیحیت است و اگر کسانی باشند که تثلیث را زیر سؤال ببرند، از دیدگاه مسیحیان خارج از دین هستند و این‌طور نبوده که متکلم مسیحی نیاید تثلیث را نقد کند و منکر آن شود. در کتاب شناخت مسیحیت لیستی از کسانی که قائل به تثلیث نیستند آمده و در رد تثلیث توسط خود مسیحیت کتاب نوشته‌اند، ولی سواد اعظم مسیحیت این افراد را رد کرده و خارج از مسیحیت می‌دانند.

*چهره مسیح (ع) در قرآن منزه از آموزه‌های شرک‌آلودی مانند تثلیث و امثال آن معرفی‌شده، نگاه مسیحیت به این آموزه‌های قرآنی چگونه هست؟

باید به این نکته توجه داشت که ادیان قبلی نگاهی به ادیان بعدی ندارند، چون دین بعدی را قبول ندارند؛ مسیحیت خود را آخرین دین می‌داند؛ همان‌طور که یهودیت خود را آخرین دین دانسته و اعتقادی به عهد جدید و عیسی مسیح(ع) ندارد بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که یک یهودی نظرش را در خصوص مسیحیت بگوید. او از ابتدا منکر مسیحیت است، همان‌طور که مسیحیان اسلام و قرآن را قبول ندارند. نگاه ادیان به ادیان قبلی است ما مسلمانان راجع به مسیحیان داوری می‌کنیم مسیحیان راجع به یهودیت داوری می‌کنند و یهودیت راجع به دین ماقبل خودش داوری می‌کند. یهودیان همین‌طورند و نسبت‌هایی که قرآن کریم به یهودیان می‌دهد را رد کرده و می‌گویند ما قائل به چنین چیزی نیستیم و اینکه قرآن می‌گوید: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ؛ مائده 64» را رد می‌کنند یا اینکه قرآن کریم راجع به مسیحیان می‌فرماید: مسیحیان حضرت عیسی(ع) و مریم(س) مادرش را به‌عنوان الوهیت پذیرفته‌اند را الان نمی‌پذیرند و می‌گویند ما در مسیحیت کسی را نداریم که حضرت مریم(س) را خدا بداند، ولی ما شواهدی در برخی مجلات آن‌ها پیداکرده‌ایم که برخی از مسیحیان قائل به این بودند که حضرت مریم(س) الوهیت دارد. بنابراین انتظار نداریم مسیحیت راجع به اعتقادات اسلامی داوری کند، چراکه اسلام دین بعد از مسیحیت است و آن‌ها ادیان بعد از خود را منکر هستند.

*مسیحیان ساکن ایران در بحث تثلیث و امثال آن؛ چه اعتقاداتی دارند؟

مسیحیت در تمام دنیا مسیحیت پولسی هستند. مسیحیت پولسی مبانی خاص خود را دارد، مسیحیان کشور ما اکثراً ارمنی هستند و ارمنی‌ها در شاخه مسیحیت شرقی بوده و کاتولیک نیستند؛ البته بخشی از این‌ها بنام آشوری و کلدانی در شمال کشور و آذربایجان زندگی می‌کنند که به کاتولیک گرایش پیدا کرده‌اند؛ بنابراین ارمنی‌ها تقریباً در شاخه ارتدکسی‌ها شمرده می‌شوند و ارتدکسی‌ها مانند تمام مسیحیان اصل اولیه مسیحیت که همان تثلیث هست را قائل‌اند؛ بنابراین مسیحیان ایران در اعتقادات خود هیچ نرمش و عقب‌نشینی نداشته‌اند و این طبیعی است که اقلیت‌های مذهبی برای حفظ خود بر مواضع اعتقادی خویش اصرار داشته و در پی این هستند که اعتقاداتشان را به ‌دور از فضای بیرونی حفظ کنند؛ بنابراین مسیحیان کشورمان همان فدا؛ تجسد، کفاره؛ حلول روح‌القدس و تثلیث و تمام اصولی که بر مسیحیت حاکم است را قبول دارند و هیچ نرمشی نسبت به اعتقادات خود نداشته و همه را قبول می‌کنند؛ حالا چه ایران باشد یا در جای دیگر، مثل‌اینکه فرض کنید یک اقلیت شیعه در انگلستان باشد، این‌ها به دنبال هم می‌گردند و همدیگر را پیدا می‌کنند و شاید شیعیان ساکن در انگلستان از شیعیان ایرانی بنیادگراتر باشند.

*با توجه به مطالبی که گفته شد آیا می‌توان شاخصه‌هایی برای کلام مسیحیت عنوان کرد و تفاوت آن با کلام شیعه چیست؟

تلاش همه متکلمین این است که اعتقاداتشان را عقل پذیر جلوه دهند، بنابراین حتی در همین بحث تثلیث که به‌هیچ‌وجه باعقل سازگار نیست، کتاب‌های مفصلی نوشته‌اند تا آن را عقلانی کنند، مثل مسائلی که عرض کردم یا مثال‌هایی می‌زنند. می‌گویند: تثلیث مانند یک مثلث است که سه ضلع دارد، در عین اینکه سه تا داریم، اما یکی داریم یعنی می‌خواهند اعتقاد خود را عقلانی کنند. البته پاسخشان روشن است، چراکه هر یک از این سه‌پایه خودشان الوهیت کامل دارند، بنابراین هر ضلع برای خود یک مثلث است، یا مثال عقلانی درست می‌کنند که یک لیوان آب مقداری آب دارد، اگر مقداری حرارت دهیم تبدیل به بخار می‌شود و اگر آن را سردکنیم، یخ می‌شود. به این صورت سه مساوی با یک شد، درحالی‌که هرکدام از این‌ها حالت‌های دیگری هستند، اما در گزاره تثلیث می‌گویند هرکدام جدای از دیگری است، بنابراین متکلمان مسیحیت سعی می‌کنند اعتقاد خود را عقل پذیر جلوه دهند و اگر درجایی نتوانستند عقل پذیر جلوه نمایند می‌گویند این مورد به ذهن ما نمی‌رسد و نردبان عقل ما کوتاه است بنابراین به‌صورت تعبدی این مسائل را قبول می‌کنیم تا زمانی که عقل ما رشد پیدا کند و به این قضیه برسد. اما ما معتقدیم تمام گزاره‌های کلامی ما عقل پذیرند یا اگر قدری کوتاه بیاییم برخی گزاره‌های ما عقل گریزند و تفاوت ما با مسیحیت همین است. ولی در مسیحیت گزاره‌های عقل ستیز داریم که این گزاره‌های عقل ستیز کلام ما را به‌طور کامل از مسیحیت جدا می‌کند. مسائل کلامی ما عقل پذیر و در نهایت برخی از آن‌ها عقل گریز هستند که عقل ما با رشد به این گزاره‌ها می‌رسد که اگر 1400 سال قبل چنین حرفی را زدند، الان با علم امروزی متوجه می‌شویم که بله 1400 سال قبل درست گفته‌اند، ولی در مسیحیت گزاره‌های عقل ستیز فراوانی وجود دارد که سرانجام یک مسیحی به‌جایی می‌رسد که می‌گوید چاره‌ای نداریم و باید به‌صورت تعبدی قبول کنیم.

 

منبع:حوزه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *