معیارهای تطبیق نشانههای ظهور – بخش اول
تطبیق نباید مبتنی بر تأویل باشد
چکیده
ظهور امام مهدی(عج) نشانههایی دارد؛ نشانههایی که مطرح شدن آنها از سوی پیشوایان دینی همراه با مقاصدی بوده است. تحقق برخی از این مقاصد در گرو تطبیق نشانهها بر مصادیق خارجی است. این تطبیق اولاً نیازمند ضوابط و معیارهایی است که ما را به مصداق واقعی نشانهها راهنمایی کند، ثانیاً در مسیر آن، دو مشکل اساسی وجود دارد: نخست اینکه همیشه احتمال وجود مصادیق دیگری برای نشانهها وجود دارد و دوم اینکه برای نشانهها میتوان مصادیق جعلی ساخت. از اینرو نیازمند معیارهایی هستیم که بتوانیم در روند تطبیق از آن پیروی کرده و از دشواریهای یاد شده عبور نماییم. ضوابط یادشده بدین قرارند: نخست اینکه تطبیق باید همراه با یقین باشد؛
دوم، مصداق مورد نظر باید تمام ویژگیهای یاد شده برای نشانۀ مربوط را بالفعل دارا باشد؛ سوم، جریان تطبیق نباید به تأویل روایات بینجامد؛ چهارم، تطبیق باید با ضوابط و چارچوبهای کلی دین هماهنگ باشد و تطبیق نباید موجب زیر پا گذاشته شدن یکی از ضوابط دین شود؛ پنجم اینکه در جریان تطبیق باید نشانههایی که در آنها احتمال وجود مصادیق جعلی وجود دارد، بر نشانههایی که جعلشدنی نیستند عرضه شوند. با توجه به پنج معیار یاد شده، میتوان به مصادیق واقعی نشانههای ظهور که احتمال تعدد مصداق و جعل در آنها نمیرود دست یافت.
واژگان کلیدی
امام مهدی(عج) ، نشانههای ظهور، تطبیق نشانههای ظهور، مصادیق نشانههای ظهور.
مقدمه
پیشوایان معصوم برای ظهور امام مهدی(عج) نشانههای بسیاری بیان فرمودهاند و از طرح آنها اهدافی داشتهاند. بنابر این نشانههای ظهور باید کارکردهایی داشته باشد. برخی از این کارکردها ایجابی و برخی سلبی هستند. کارکردهای ایجابی کارکردهایی هستند که چیزی را اثبات میکنند و کارکردهای سلبی بر نفی چیزی دلالت دارند؛ به عنوان نمونه، صیحۀ آسمانی هم این خاصیت را دارد که با تحقق آن میتوان امام مهدی واقعی را شناسایی کرد (کارکرد ایجابی) و هم این کارکرد را دارد که پیش از تحققش میتوان مهدی بودن را از مدعیان نفی کرد و به دروغگو بودن آنان پی برد (کارکرد سلبی) برخی از کارکردهای ایجابی نیاز به تطبیق قطعی ندارند؛
برای مثال، اگر امیدبخشی یکی از کارکردهای نشانههای ظهور باشد، برای تحقق آن نیازی به این نیست که آنچه در روایات آمده را بر مصداق واقعیاش تطبیق قطعی کنیم، بلکه حتی اگر با مصادیق محتمل نیز روبهرو شویم باز هم با تحقق هر کدام از آنها نور امید در دلمان پرتوافکن خواهد شد؛ اما برخی از کارکردها بدون تطبیق قطعی قابل دستیابی نیستند؛ برای مثال، یکی از کارکردهای ایجابی نشانههای ظهور این است که به کمک آنها میتوان امام مهدی(عج) را شناسایی کرد.
روشن است که بدون تطبیق قطعی نشانههای ظهور بر مصادیقش تحقق چنین کارکردی قابل دستیابی نیست؛ چرا که شک در نشانه به شک در صاحب نشانه سرایت خواهد کرد. بنابر این، چارهای جز تطبیق نشانهها بر مصادیقش نداریم و در نتیجه تطبیق نهتنها ممکن، که حتی اجتنابناپذیر است. با این حال، تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیقش به مشکلات و دشواریهایی مبتلاست[1]. این مشکلات عبارتند از:
1. ضابطهمند نبودن تطبیق؛
2. قابلیت انطباق بر مصداقهای متعدد و مشکل شناخت مصداقی که علامت است؛
3. امکان سوء استفاده و جعل و ساختن مصادیق علایم و مشکل شناخت مصادیق جعلی.
نخستین و مهمترین مشکلی که نشانههای ظهور به آن مبتلاست، این است که برای تطبیق این نشانهها بر مصادیق خارجی ضوابط شفافی وجود ندارد و تطبیقها بیش از آن که بر پایۀ معیارهای از پیش تعریف شده باشد، ریشه در سلایق و تمایلات شخصی افراد دارد. از اینرو زمینه برای کسانی که نیتهای پلید دارند فراهم خواهد بود تا به دلخواه خود و متناسب با اهدافشان روایات را بر مصادیق مورد نظر خود تطبیق دهند و از سوی دیگر، بستری خواهد شد تا مؤمنان سادهدل از سر اشتیاق به ظهور با مشاهدۀ کمترین قراین مذکور در روایات، حکم به تطبیق نشانهها بر مصادیق دهند و در نهایت به دلیل اشتباه در تطبیق به یأس و سرخوردگی مبتلا شوند.
مشکل دوم این است که عموم نشانههای ظهور، قابلیت تطبیق شدن بر مصداقهای مختلفی را دارند؛ یعنی گرچه در گام نخست به نظر میرسد که فلان دسته از روایات به روشنی بر یک مصداق خارجی تطبیق مییابند، اما این احتمال نیز وجود دارد که در آیندهای نزدیک یا دور مصداق دیگری محقق شود که به همان شفافی و بلکه شاید بیشتر، روایات بر آن انطباقشدنی باشد. وجود نمونههای تاریخی فهم این مشکل را آسانتر میکند؛ برای نمونه، رضیالدین علی بن یوسف مطهر حلّی _ برادر علّامه حلّی _ در کتاب العدد القویه بسیاری از روایات نشانههای ظهور را بر حوادثی که در زمان خودش رخ داده بوده، تطبیق کرده است. وی در اینباره چنین مینویسد:
بسیاری از نشانههای ظهور اتفاق افتاده است، مانند ویران شدن دیوار مسجد کوفه، و کشته شدن پادشاه مصر به دست مصریان، و انقراض حکومت بنیعباس به دست مردی که بر آنها از جایی که حکومتشان آغاز شد میشورد، و مرگ عبدالله آخرین پادشاه بنیعباس، و خراب شدن شامات، و بنا شدن پلی در بغداد از ناحیۀ کرخ که همۀ اینها در مدت کوتاهی اتفاق افتاد، و شکافته شدن فرات و انشاءالله به زودی آب در کوچههای کوفه جاری خواهد شد. (مجلسی، 1403: ج52، 275)
با این حال، از آن زمان تا کنون حدود هفت قرن گذشته و ظهور رخ نداده است. این نشانگر آن است که تطبیق نشانهها بر مصادیق مورد نظر نویسندۀ یاد شده درست نبوده و بهرغم اینکه انطباق روایات بر مصادیق یاد شده به نظر وی بدون ابهام و اشکال بوده است، چهبسا در آینده مصادیق دیگری تحقق یابند که مصداق واقعی روایاتند و انطباق روایات بر آنها شفافتر باشد.
مشکل سوم این است که در آن بخش از نشانههای ظهور که به شخصیتها و رخدادهای اجتماعی و امثال آن مربوط است، امکان ساخت مصداق جعلی وجود دارد. اگر از این واقعیت غفلت نکنیم که روایات نشانههای ظهور، همچنان که در دسترس ماست، در دسترس انسانهای پلید و فرصتطلب نیز هست و بلکه در دسترس سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی استعمار هم قرار دارد، این احتمال همیشه وجود خواهد داشت که اگر برای نمونه از فلان شخصیت به عنوان شخصیتی مثبت در روایات نشانههای ظهور یاد شده است، دستهای سرویسهای جاسوسی استعمار از سالها پیش و بلکه حتی از یک یا چند نسل قبل برای خلق این شخصیت دست به کار شده باشند تا اینکه شخصیتی پدید آید که نام و نشان و نسبی هماهنگ با آنچه در روایات آمده داشته باشد.
و اگر در روایات برای این شخصیت ویژگیهایی برشمرده شده، به گونهای جریان را مدیریت کرده باشند که تمام آنها در شخص مورد نظر وجود داشته باشد. اگر چه این احتمال در گام نخست بدبینانه به نظر میآید، اما اگر فعالیتهایی که این سرویسها در زمینۀ ایجاد فرقههای انحرافی و پرورش شخصیتهای منحرف و تأثیرگذار در دنیای اسلام داشتهاند را مرور کنیم، چندان نیز دور از ذهن نخواهد بود، همچنان که وجود سفیانیها، یمانیها و نفس زکیههای تاریخی، خود دلیلی روشن بر امکان مشابهسازی و سوءاستفاده از نشانههای ظهور است.
مشکلات یاد شده موجب طرح این مسئله میشوند که آیا اساساً میتوان تطبیق را ضابطهمند کرد و برای آن روش و معیارهایی تعریف نمود که بر اساس آن بتوان از دشواریهای پیشگفته عبور کرد؟
ضرورت بحث
پاسخ به پرسش یادشده از اینرو ضروری است که در گذشتۀ تاریخ به موارد متعددی از این تطبیقها میتوان دست یافت؛ تطبیقهایی که گاه با انگیزههای منفعتطلبانه و با هدف رسیدن به قدرت و ثروت و گاه از سر سادهدلی و نادانی و به امید درک زمان ظهور انجام میپذیرفته است و به استناد آن ادعا میشده که عنقریب است امام مهدی(عج) ظهور فرماید و جهان را سرشار از عدل و داد کند. این تطبیقها _ که گذر زمان، بیاساس بودن آنها را ثابت کرده _ از یک سو مؤمنان پاکدل را بازیچۀ هوا و هوس شیّادان مدعی میکرده است و از سوی دیگر در دل افراد ضعیفالایمان بذر شک میکاشته و باعث میشده که گاه در اصل اعتقاد به امام مهدی(عج) نیز دچار تردید و دودلی شوند.
خطرات یادشده کنکاش دربارۀ ضوابطی که در جریان تطبیق باید از آنها پیروی کرد و معیارهایی که بتوان براساس آنها مصادیق واقعی نشانههای ظهور را از مصادیق جعلی و نیز مصادیق مبتنی بر حدس و گمان بازشناسی نمود ضرورت میبخشد.
معیارهای تطبیق
پیش از ورود به بحث، تذکر سه نکته ضروری است:
یکم. بحث دربارۀ تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق منطقاً پس از بحث دربارۀ سمبلیک یا واقعی بودن زبان روایات نشانههای ظهور است و تا زمانی که دربارۀ نمادین یا واقعی بودن زبان نشانههای ظهور به جمعبندی مشخصی نرسیده باشیم، نمیتوانیم وارد حوزۀ تطبیق و معیارهای آن شویم؛ زیرا اگر زبان روایات سمبلیک باشد، روایات ناظر به مصادیق نیستند. بنابر این اساساً تطبیقی نباید صورت گیرد تا اینکه با مشکلی مواجه شود و نیاز به راه حل داشته باشد. اما با این حال میتوان واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را مفروض گرفته و بر اساس آن به بحث دربارۀ تطبیق پرداخت. بر این اساس نوشتار پیش رو _ که در پی بحث از تطبیق و مشکلات آن است _ واقعی بودن زبان نشانههای ظهور را اصل موضوعۀ خود قرار میدهد و داوری دربارۀ آن را به فرصتی دیگر موکول میکند.
دوم. بر خلاف تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق که به دشواریهای بسیاری مبتلاست، حکم به عدم تطبیق، یعنی قضاوت دربارۀ اینکه فلان رخداد یا شخصیت مصداق فلان روایت نیست، دشواری چندانی ندارد؛ چرا که در مقام نفی تطبیق، همین که مصداق مورد نظر یکی از ویژگیهای مذکور در روایات را نداشته باشد، میتوان حکم به عدم انطباق روایات بر آن مصداق کرد.
برای مثال، اگر فرض کنیم خروج سفیانی از روایات اثباتپذیر باشد و نیز اینکه او شخصی معین است _ نه اینکه سمبل و نماد باشد _ و قیامش از سرزمین شام صورت میگیرد و او فلان مناطق را تصرف میکند و همزمان با قیام او در یمن اتفاقی خاص رخ میدهد و… اگر دلالت روایات معتبر بر این موارد را بپذیریم، برای اینکه دربارۀ سفیانی نبودن یک شخصیت قضاوتی قاطعانه کنیم فقدان یکی از ویژگیهای یادشده کفایت میکند و برای قضاوت در اینباره به چیزی جز روایات مربوط به سفیانی نیاز نداریم. بنابراین مسئلۀ مورد بحث در نوشتار پیش رو تبیین معیارهای لازم برای اثبات مصداق بودن فرد یا رخدادی برای نشانههای ظهور است، نه نفی مصداق بودن آن.
سوم. شخصیت یا رویدادی وجود دارد که خود نشانۀ ظهور است و دارای علایم و معیارهایی است که به کمک آنها میتوانیم آن شخصیت یا رخداد را شناسایی کنیم؛ مثلاً سفیانی نشانۀ ظهور است و علامتهایی دارد که به کمک آنها میتوانیم سفیانی را بشناسیم؛ مانند اینکه خروج او از شام است و پنج منطقه را تصرف میکند.
وقتی میخواهیم از ضوابط تطبیق سخن بگوییم، برخی از این ضوابط ناظر به خود آن شخصیت یا رویدادی است که از نشانههای ظهور است، برخی از آنها ناظر به علامتهایی است که موجب شناسایی آن شخصیت یا رویداد میشوند و برخی از ضوابط میتواند مربوط به هر دو حوزه باشد. با توجه به آنچه گذشت میتوان برای تطبیق این معیارها را برشمرد:
یکم. یقینی بودن تطبیق
یکی از ضوابطی که در تطبیق باید رعایت کرد این است که تطبیق باید همراه با یقین یا همان اطمینان عرفی باشد؛ زیرا نشانههای ظهور به لحاظ کارکرد و تأثیراتشان دو دستهاند: برخی کارکردها و تأثیرات محدودی دارند، اما برخی دیگر از دامنۀ تأثیرات وسیعی برخوردارند و در جامعه منشأ تحولاتی شده و به حرکتی اجتماعی میانجامند و حتی گاه منشأ یک عقیده میشوند.
از مورد نخست میتوان به جاری شدن سیل در کوچههای نجف یاد کرد (عاملی، 1384: ج2، 258) و از دستۀ دوم میتوان به قیام یمانی اشاره نمود. نمونههای دستۀ نخست، تأثیرات وسیعی از خود به جا نمیگذارند. بنابر این اگر به صورت احتمالی آن را بر مصداقی تطبیق کردیم، حتی اگر این تطبیق اشتباه هم باشد، تأثیرات زیانباری به دنبال نخواهد داشت، لیکن قیام یمانی نشانهای است که تطبیق آن بر یک مصداق خاص با اثرات فراوانی همراه است. از آنجا که یمانی شخصیتی اصلاح گر است و مؤمنان به فرمانبری از او دستور داده شدهاند، به طور طبیعی اگر قیام کند، بسیاری را با خود همراه خواهد کرد و سرمنشأ حرکتی اجتماعی خواهد شد، بلکه قیام او به دلیل پیوستگی با ظهور، منشأ این اعتقاد خواهد شد که امام مهدی(عج) به زودی ظهور خواهد فرمود.
اگر از میان این دو دسته نشانه بتوان پذیرفت که در مقام تطبیق دستۀ نخست بر مصادیق خارجی نیازی به یقین نیست و حتی میتوانیم به صورت احتمالی مصادیقی را معرفی کنیم. اما دستۀ دوم به دلیل اهمیتی که دارند و احتمال ادعای دروغین و شایعه و مصداق سازیای که در آنها میرود و نیز به دلیل پیچیدگی برنامهها و اقدامات جریانهای فرصتطلب در چنین مواردی نمیتوان به راحتی به مصادیق ادعا شده اعتماد کرد. از اینرو نیازمند یقین هستیم و تا اطمینان به صحت تطبیق پیدا نکنیم، نمیتوانیم دست به اقدامی مناسب بزنیم.
به تعبیر دیگر ماهیت برخی از نشانهها به صورتی است که مقتضی دقت در تطبیق بر مصداق واقعی نیست و اشتباه در تطبیق زیانی به همراه ندارد. مثلاً اگر در زمان ما در کوچههای نجف سیلی جاری شود و بگوییم همین مورد، مصداق روایات نشانههای ظهور است، این تطبیق نهتنها تأثیر منفی از خود به جا نمیگذارد، بلکه ما را امیدوار کرده و چهبسا منشأ تغییر مثبت در ما شود.
اما برخی دیگر از نشانهها به صورتی هستند که هم تطبیق درست آن دارای آثار بزرگی است و هم تطبیق نادرست آن، و ما میان دو محذور گرفتاریم؛ از یک سو اگر یمانی واقعاً ظهور کرده باشد و موفق به شناسایی او نشویم، نمیتوانیم او را در حرکتش _ که زمینهساز ظهور است _ یاری نماییم و از سوی دیگر اگر در تطبیق اشتباه کنیم در دام دجّالی گرفتار شدهایم که جامعۀ مؤمنان را به پرتگاه انحراف در عقیده و عمل و نهایتاً سقوط میکشاند. بنابر این اهمیت و تأثیرگذاری چنین نشانههایی مقتضی دقت در تطبیق و حصول یقین است.
حاصل سخن اینکه یکی از ضوابطی که در جریان تطبیق باید لحاظ شود، این است که حداقل در نشانههای مهم و تأثیرگذار، تطبیق باید مبتنی بر یقین باشد نه حدس و گمان، و مؤمنان در رویارویی با اشخاص مدعی یا رخدادهایی که روایات بر آنها تطبیق میشوند، باید توجه کنند که آیا تطبیقهای صورت گرفته با یقین همراه است یا ادعایی است مبتنی بر حدس و گمان، و حتی گمان قوی به گونهای که احتمال خلاف نیز در آن میرود، اگر از نوع دوم بود نمیتوان به آن اطمینان کرد و اثری بر آن مترتب نمود.
دوم. اجتماع تمام معیارهای مذکور در روایات
دومین شرط تطبیق این است که مصداق مورد نظر، تمامی ویژگیهای ذکر شده در روایات معتبر را داشته باشد. برای مثال، اگر فرض کنیم در روایات معتبر یمانی چنین توصیف شده باشد که او شخصیتی هدایت یافته است، از سرزمین یمن قیام میکند، قیام او در ماه رجب آغاز میشود، همزمان با قیام او سفیانی و خراسانی خروج میکنند و… یکی از شرایط حصول یقین به یمانی بودن یک شخص خاص این خواهد بود که تمام این ویژگیها در او جمع شده باشد. از اینرو اگر شخصی منحرف در ماه رجب از یمن قیام کرد، یا همزمان با قیام شخصیت هدایت یافتهای از یمن، سفیانی یا خراسانی قیام نکردند و… نمی توان به یمانی بودن او اطمینان حاصل کرد.
ضرورت وجود این شرط به این دلیل است که ما درصدد شناسایی نشانهای برای ظهور هستیم که پیشوایان معصوم از آن سخن گفتهاند و طبق فرض، خود پیشوایان معصوم: برای اینکه راه بر دروغگویان و راهزنان بسته باشند و مردم در تشخیص آن به خطا نروند، برای تشخیص مصداق واقعی آن نشانه، علامتهایی را بیان فرمودهاند. بدیهی است که یک مصداق زمانی میتواند همان مصداق موردنظر امامان معصوم: باشد که همۀ ویژگیهای بیان شده در فرمایشات آنان را داشته باشد.
در توضیح معیار پیشگفته توجه به دو نکته ضروری مینماید:
1. مقصود از اجتماع تمام ویژگیها اجتماع بالفعل آنهاست و نمیتوان ابتدا مصداق را تعیین کرده و تحقق برخی از ویژگیها را به آینده موکول نمود؛ زیرا یقین به اینکه فلان شخص یا فلان رخداد مصداق واقعی نشانههای ظهور است تنها در صورتی حاصل میشود که تمام ویژگیها بالفعل در مصداق مورد نظر وجود داشته باشد.
برای مثال، اگر در یمن شخصی وجود داشته باشد که به لحاظ قدرت سیاسی و نظامی از جایگاهی برخوردار باشد که بتواند در آینده قدرت را در یمن در اختیار گیرد و همان یمانی روایات باشد، نمیتوان به این توجیه که او در آینده قیام خواهد کرد یا در آینده قیامش همزمان با قیام سفیانی و خراسانی خواهد بود و… او را مصداق واقعی یمانی خواند؛ چرا که بدون تحقق فعلی همۀ ویژگیها جز به حدس و گمان نمیتوان سخن گفت و هرگز نمیتوان به یقین رسید.
2. مقصود از اجتماع همۀ ویژگیها، ویژگیهایی است که در روایات معتبر بیان شده است. بر این اساس اگر در مجموعه روایات، روایت یا روایاتی ضعیف وجود داشت که برای شخصیت مورد نظر ویژگیهای خاصی را برشمرده بودند و این ویژگیها در مصداق مورد نظر نبود، فقدان این ویژگیها را نمیتوان دلیلی بر خطا بودن انطباق روایات بر مصداق مورد نظر دانست؛ زیرا طبق فرض، این روایات ضعیفاند و صدور آنها از معصوم قطعی نیست.
بنابر این اساساً اصل متصف بودن شخصت مورد نظر به این ویژگیها قطعی نیست؛ در مقابل وجود ویژگیهای ذکر شده در روایات ضعیف در مصداق مورد نظر میتواند اعتماد ما را به صحت تطبیق بیشتر کند؛ چون ضعف روایت به معنای جعلی بودن آن نیست و با وجود ضعف، باز احتمال صدور آن از معصوم(ع) میرود.
سوم. تطبیق مبتنی بر تأویل نباشد
سومین ضابطهای که در جریان تطبیق باید لحاظ نمود این است که در امر تطبیق نباید مرتکب تأویل روایات شد. اگر در جریان تطبیق نشانههای ظهور بر مصادیق خارجی مجبور به تأویل شدیم، یعنی ناگریز شدیم روایات را از آن معنای ظاهری که متفاهم عرفی است منصرف کرده و معنایی خلاف ظاهر را از آن بفهمیم، این نشانۀ آن است که روایات بر مصداق مورد نظر تطبیق نشدهاند، بلکه تحمیل شدهاند. به تعبیر دیگر، هنگامی در مقام تطبیق دست به تأویل زده میشود که از پیش و فارق از مجموعۀ روایات، مصداقی برای روایات در نظر گرفته شود.
روشن است که چنین مصداقتراشیهایی با مشکل ناهماهنگی با روایات مواجه میشود و در نتیجه برای حل آن به تأویل روایات و ارائۀ تفسیری مخالف با ظاهر روایات دست زده میشود و این خود بهترین دلیل بر نادرست بودن تطبیق است؛ زیرا جریان تطبیق، از روایات شروع شده و به مصداق ختم میشود، در حالی که دست بردن به تأویل علامت این است که امر تطبیق از مصداق شروع شده و به روایات ختم شده است و در بهترین فرضها از برخی روایات شروع شده و به مصداق رسیده و دوباره به روایات ختم شده است؛
در حالی که اگر بپذیریم که برای مثال، پیشوایان معصوم: برای یک نشانه در روایات معتبر ده ویژگی برشمردهاند، این منطقی نیست که با توجه به دو یا سه ویژگی مصداق روایات را معین کنیم و برای درست شدن تطبیق، سایر ویژگیها را تأویل نماییم؛ چرا که معنای برشمرده شدن ده ویژگی از سوی ائمه: برای فلان نشانۀ ظهور این است که آن نشانه واقعاً ده ویژگی دارد و ما نمیتوانیم از پیش خود برخی ویژگیها را به دلخواه خودمان تفسیر کنیم.
با توجه به آنچه گذشت میتوان دریافت که بسیاری از تطبیقاتی که در گذشته انجام شده باطل بوده است. برای نمونه یکی از شخصیتهای نقشآفرین در هنگامۀ ظهور امام مهدی(عج) شعیب بن صالح است. آنچه در روایات شیعه و سنی از پیشوایان معصوم: برای این شخصیت ذکر شده است، چهار ویژگی است: شعیب بن صالح، بنیتمیم، فتی و خروج از سمرقند. برخی از کسانی که درصدد تطبیق این روایات بر دکتر احمدینژاد برآمدهاند، برای درست درآمدن تطبیقشان اینگونه روایات را توجیه کردهاند:
«محققان اعتقاد دارند که با توجه به هضم این قبیله در جامعۀ ایرانی اینک مراد از قبیلۀ بنیتمیم جامعۀ اسلامی و یا محرومان و مستضعفان گمنام و بینشان است.» برای شعیب نیز میگویند: «شعیب از ریشۀ شعب، به معنای مردمی و محبوب است.» (نک: لوح فشردۀ «ظهور بسیار نزدیک است»)
این تأویلهای بیمنطق دلیلی جز این ندارد که از پیش برای روایات مصداقی در نظر گرفته شده و پس از آن به مجموعۀ روایات مراجعه شده و کوشش شده است با توجه به مصداق، روایات معنا شوند.
نمونۀ دیگر، احمد بن اسماعیل معروف به احمد حسن است که مدعی است همان یمانی روایات است. وی با اینکه اهل بصره است یمانی بودن خود را اینگونه توجیه میکند که وی سید است و همۀ سادات یمنی هستند؛ زیرا سادات از نسل پیامبر گرامی اسلاماند و آن حضرت اهل مکه بودند و مکه از تهامه است و تهامه جزو سرزمین یمن است؛ بنابر این تمام سادات یمنی هستند (انصار امام مهدی، بیتا: 17).
روشن است که چنین تفسیری چیزی جز تأویل روایات نیست؛ چرا که معنایی که از واژۀ یمانی به ذهن متبادر میشود، منسوب به سرزمین یمن است و یمن سرزمین مشخصی است که با مکه، مدینه، بصره و… تفاوت دارد. بنابراین تفسیر یمانی به گونهای که شامل بصره هم بشود نشانگر آن است که این تطبیق بیش از اینکه روایتمحور باشد شخصیتمحور بوده است.
پی نوشت ها:
[1]. پیشوایان معصوم در فرمایشات خود از رخدادها و حوادث مربوط به آینده و نیز از شخصیتهایی که در آینده بر محیط پیرامون خود تأثیر گذاشته و ایفا کنندۀ نقشی مثبت یا منفی هستند سخن گفتهاند. اگر در روایات میان رخ دادن این حوادث و نقشآفرینی این شخصیتها از یکسو و ظهور از سوی دیگر پیوند برقرار شده باشد و از آنها با عنوان علایم ظهور یاد شده باشد، این حوادث و شخصیتها در زمرۀ نشانههای ظهور قرار میگیرند؛ اما اگر روایات صرفاً در مقام گزارش از آینده از این رخدادها و شخصیتها نام برده باشند، نمیتوان به صرف اینکه مربوط به آینده هستند آنها را از نشانههای ظهور به شمار آورد، بلکه از آنها با عنوان فتن و ملاحم یاد میشود. بنابراین حوادث و شخصیتهای متعلق به آیندۀ تاریخ به نشانههای ظهور و فتن و ملاحم تقسیم میشوند. آنچه در ادامه از دشواریها و راه حلها بیان میشود دشواریهایی است که هم فتن و ملاحم به آن مبتلاست و هم نشانههای ظهور. اما در نوشتار پیش رو برای پرهیز از تکرار، تنها از نشانههای ظهور یاد میشود، اما آنچه بیان میشود، فتن و ملاحم را نیز دربر میگیرد.
منابع
1. انصار امام مهدی، ادلۀ جامع دعوت یمانی آل محمد؛ سید احمد الحسن، وبسایت فارسی انصار امام مهدی(عج) ، yamaani.com، بیتا.
2. آیتی، نصرتالله، تأملی در نشانههای حتمی ظهور، قم، مؤسسه آینده روشن، چاپ دوم، 1390ش.
3. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ اول، 1405ق.
4. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم، مؤسسه البعثه، چاپ اول، 1413ش.
5. طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1411ق.
6. عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، بیجا، المکتبه المرتضویه، چاپ اول، 1384ق.
7. کاظمی، سید مصطفی بن ابراهیم، بشاره الإسلام، تحقیق: نزار حسن، قم، مؤسسه فرهنگی و اطلاعرسانی تبیان، 1387ش.
8. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح و تعلیق: علیاکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش.
9. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
10. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبه، تحقیق: فارس حسون، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.
11. یزدی حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجه الغائب، تحقیق: سید علی عاشور، بینا، بیتا.
منبع: فصلنامه مشرق موعود – شماره 23
ادامه دارد …