لاوى، نسل آینده بشر را نسلى شیطانى و آینده تاریخ را دوره ظهور و تجلى دین شیطان مىخواند و افول ادیان دست راستى و آسمانى؛ مانند مسیحیت را دلیلى بر این مدعامىداند.
پیش درآمد
انجیل شیطانى لاوى و کتابهایى که نام انجیلیا، کتاب مقدس شیطانى بر آنها گذاشته شده و نوشته رهبران جریانهاى شیطانى است؛ چه جانشین لاوى، جناب پیتر گیلمور(1)، چه نوشته گرداننده معبد سِت(2) و چه سفارت لوسیفر(3)، همه اینها زیربناى فکرى جریانهاى شیطانى موجود در دنیاست. گرچه بیشتر مطالب نوشته شده در این کتابها ناظر به آموزههاى مسیحى است، اما هم جریان شیطانى آمده تا از یک سو مقابل دین و معنویت بایستد و از سوى دیگر، نویسندگان اناجیل شیطانى، خود به این نکته که آموزههایشان مقابل ادیان آسمانى و به اصطلاح لاوى ادیان دست راستى، در جاىجاى کتابهایشان اعتراف دارند.
شاید بتوان گفت: انتخاب مسیحیت براى نقد و به عبارت بهتر، تخریب آن، هم براى این است که مسیحیت جاى نقد فراوان دارد و هم به این دلیل است که دینى آسمانى است، لذا به خاطر این دو خصیصه نقطه شروع خوبى است والا این جریان چشمانداز بالاترى دارد، که شامل دین مبین اسلام هم مىشود.ضرورى است تا با نگاهى باز و چشم اندازى بلند به این جریان – که تمام تلاشش این است که دین نسل آینده بشریت باشد – پرداخته شود نگاه کرد و در لفافه کفرگویىهاى رهبران آن و حرکت آرام و خزنده این جریان، مسئولان را به اشتباه نیاندازد، که گمان کنند این موجى گذراست، بلکه باید با این دید که جریانى است برآمده از دل یهود و فرزندان کابالا و فراماسونرى به آن نگاه شود.
به نظر مىرسد که پیشاهنگ جریان جنگ تمدنها و فتح جهانى که استعمار، خواب آن را مىبیند، همین جریان شیطانى است و باید برخوردى علمى، موشکافانه، جامع و جدى با آن شود و گرنه با شگردهاى جذابى که اینها دارند، دور نیست که جوانان زیادى را به این جریان جذب کنند و یا دستکم با کمک ابزارهاى مدرن تبلیغ و رسانههاى جمعى، که لانه تیمى این گروهها شده، دین را مسألهاى فردى و غیر مقدس جا بیاندازند.
جدا از باورها، اشارهاى هم به شخصیت هاى مهم و تاثرگذار شیطانى مهم و الزامى است.این افراد، شخصیتهاى پشت پرده، بنیانگذاران و صحنهگردانهاى جریان شیطانىاند. از اینرو، روشن و واضح شدن سبک و سیاق حرکت و نوع نگرش هریک تاثیر بسزایى در شفافسازى گروههایى که ایجاد کردهاند، خواهد داشت.
معرفى لاوى
معروفترین فرد جریان شیطانگرایى و بنیانگذار رسمى کلیساى شیطان و حرکتبخش امروزى این جریان، شخص لاوى است، که خواه ناخواه تزهاى او منشورى براى همه جریانهاى مشتق شده از جریان شیطانىاى که او راه اندازى کرده خواهد بود. شکى نیست که بازکاوى اندیشههاى لاوى در شفافسازى، نه تنها کلیساى شیطان که حتىشاخههاى وابسته و گاه جریانهاى شیطانى منتقد به کلیساى شیطان هم ضرورى است.
“هوارد استنتون لوى”(4) معروف به “آنتوان لاوى” در 11 آوریل 1930 در شهر شیکاگو واقع در ایالت “ایلینویز” آمریکا دریک خانواده یهودى متولد شد. پدر او “مایکل جوزف لوى” که در یک مشروب فروشى مشغول بود، اصالتا فرانسوى بود و مادر او “گرترود آگوستا کالترون” هم اصالتا روسى – اکراینى بود، ولى در دهه 80 به خاطر مهاجرت پدرانشان به آمریکا، شهروند آمریکایى محسوب مىشدند.
وى پس از مهاجرت پدر و مادرش به ایالت کالیفرنیا تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه “تامالپیس” در شهر “میلوالى” آغاز کرد. در سال سوم دبیرستان ترک تحصیل کرده، خانه را ترک و در سیرک “کلاید بتى”(5) به عنوان پرستار حیوانات مشغول به کار شد و در آن جا به شیرها و ببرها آب وغذا مىداد.در سال 1950 با شخصى به نام “کارول لنسینگ”(6) ازدواج نمود و دو سال بعد اولین دختر او به نام “کارلا لاوى”(7) متولد شد.بعد از 10 سال زندگى با وى، لاوى عاشق دخترى به نام “دیان هگارتى”(8) شد و همین امر موجب جدایى او از لنسینگ گردید.
لاوى و هگارتى هیچ گاه با هم ازدواج رسمى نکردند، ولى با این حال درسال 1963، دومین دختر لاوى به نام “زینا لاوى”(9) از وى متولد شد.هگارتى یکى از اعضاى هیئت موسسین کلیساى شیطان و بیش از دو دهه کشیشه اعظم این کلیسا بود، که و به عنوان ویراستار در نوشتن بسیارى از کتابهاى آنتوان لاوى به وى کمک مىکرد. هگارتى در سال 1986 به علت اختلاف شخصى با لاوى، شکایتى علیه او در دادگاه محلى تنظیم نمود و از او جدا شد.
آخرین همراه لاوى خانم “بلانچ بارتون”(1(0 بود، که بعد از مرگ لاوى به عنوان جانشین او، رهبریِ کلیسای شیطان را برعهده گرفت. تنها پسر آنتوان به نام “سیطن سرکیس کرنکى لاوى”(11) نیز در سال 1993 از وى متولد شد.
آنتوان لاوى در روز شنبه 30 آوریل 1966 مصادف با جشن “والپورگیناخت”(12) در حالى که سر خود را مطابق سنت جادوگرى تراشیده و رداى مذهبى بر تن کرده بود، تاسیس فرقه سیطنیسم (Satanism ) و کلیساى شیطان را اعلام نمود. وى با اعلام این که عصر شیطان آغاز شده است، سال 1966 را به عنوان اولین سال عصر شیطان Anno (Satanas) نامگذارى نمود.(13)
آنتوان لاوى در 29 اکتبر 1997 (مصادف با جشن هالووین) بر اثر نوعى بیمارى ریوى در بیمارستان “سنت مرى” سانفرانسیسکو درگذشت. مراسم درگذشت او به صورت پنهانى و با دعوت خصوصى از اعضاى کلیساى شیطان در شهر “کولما” (درایالت کالیفرنیا) برگزار شد. در این مراسم جسد وى سوزانده شد و خاکسترش بین وارثانش تقسیم گردید.
کتابهاى آنتوان لاوى
از لاوى پنج اثر باقى مانده، که به نوعى مانیفست و منشور جریان فکرىاى که وى تاسیس کرده بود، شد و هم اکنون نیز بیشتر استنادات این جریان شوم به همین کتابهاست. کتابهاى وى به ترتیب تاریخ نوشتار عبارتند از:
1. انجیل شیطانى (Satanic Bible ) – 1969
این کتاب، مقدسترین کتابِ فرقه شیطانى محسوب مىشود، که بیشتر به جنبههاى فلسفى این جریان مىپردازد. محتویات این کتاب شامل چهار بخش است، که هر کدام از بخش ها به نام یکى از شیاطین چهارگانه (Satan,Belial,Leviathan ،Lucifer) نام گذارى شده است.(14)
2. جادوى شیطانى (The Satanic Witch) – 1971
این کتاب در ابتدا با عنوان “ساحره تمام عیار، یا وقتى پاکدامنى شکست مىخورد، چه کنیم؟”(15) منتشر شد، ولى بعد از بازنشر آن درسال 1983، نام کتاب به “جادوى شیطانى” تغییر کرد. مباحث این کتاب، شامل برخى تعلیمات جادوگرى است که برخى از آنها را آنتوان لاوى در اوایل دهه 60 به شاگردانش تحت عنوان “هنر سیاه” مىآموخت.
3. نیایشهاى شیطانى (The Satanic Rituals) – 1972
این کتاب که به صورت تفصیلى، انواع آئینهاى این فرقه را در 9 فصل تشریح کرده از نظر درجه اهمیت و کاربرد در این فرقه، بعد از کتاب “انجیل شیطانى” در جایگاه دوم قرار دارد؛ چرا که در بسیارى از مراسمات باید قسمتىاز متون این کتاب توسط کشیش کلیساى شیطان و حاضرین قرائت شود.
4.دفتر یادداشت شیطان (The Devil’s Notebook) – 1992
این کتاب شامل 41 مقاله از نوشتههاى آنتوان لاوى پیرامون موضوعات مختلف است.
5. گفتوگوهاى شیطان (Satan Speaks ) – 1998
این کتاب آخرین کتابى بود، که آنتوان لاوى چند روز قبل از مرگش توانست آن را تدوین کند.این کتاب شامل 61 عدد از نوشتههاى پراکنده لاوى است که یک سال پس از مرگش منتشر شد.گرچه لاوى چندین کتاب دارد و هریک در زمینه خود داراى اهمیت ویژهاى است، اما آنچه در زمینه اندیشه و باور اهمیت دارد و اساس باورهاى یک فرد باورمند به مکتب شیطان را تشکیل مىدهد، کتاب انجیل شیطانى است، لذا به همین دلیل در استنادات این مقاله سراغ مبانى اندیشهاى که در این کتاب آمده خواهیم رفت.
در میان سخنان لاوى، آنچه که مىتواند به عنوان باورى بنیادین مطرح شده و ریشه نگرش شیطانى را ترسیم کند، سه نوع نگاه به خدا و نیز سه نوع نگرش به شیطان از همه باورها مهمتراند. گرچه این باورها با هم در تعارض هستند اما نوع بیان لاوى و در لفافهگویىهاى وى باعث شده تا این تناقض به چشم نیاید و جنبه هجمه او به ادیان بزرگنمایى گردد، که براى تبیین بیشتر این تناقض به تشریح این باورها مىپردازیم:خدا در انجیل شیطانى لاوى “SATANIC BIBLEلاوى در فصل دوم از کتاب انجیل شیطانىاش، فصلى به عنوان “کتاب لوسیفر”، THE” “BOOK OF LUCIFER دارد(16)، که در مقدمه این فصل به بیان دیدگاه خویش درباره خدا مىپردازد.
خداى مسیحیت؛ موجودى ذهنى است
در این مقدمه، لاوى ادعا مىکند که لوسیفر خداى رومى، درخت بارور، روح آسمان و الهه روشنگرى(17) بود(18)، اما با تغییر دین رسمى به مسیحیت این خدا جاى خود را به خدایى که مسیح معرفى مىکرد داد و در عوض در جایگاه تاریکى و بدى نشست و ناگهان نماد بدى و شرارت شد. بنابر باور او که ادعایى بیش نیست و حتى تاریخنویسان سکولار غرب نیز با تمامى اهتمامشان به حذف دین و مظاهر دین از تاریخ و جدا نشان دادن شان دین از حضور در امور دنیا، جامعه و سیاست داشته و دارند، چنین مطلبى را در نگارش تاریخ غرب و تاریخچه شکلگیرى مسیحیت ذکر نکردهاند و تمام ادیان دست راستى(19) و روحانى و همه کتابهاى مقدس، به دروغ به شیطان تهمت زدهاند و او حقیقتىمتعالى است نه موجودى پست.
در این نوع نگاه، خدا جایى ندارد و اگر هم جایى داشته باشد، یک موجود ذهنى است که مسیحاى مسیحیان ادعا کرد و به کمک آن توانست خداى رومیان را از میدان به در کرده و به عنوان نیروى پلیدى و شر معرفى نماید. به عقیده او عمرِ دروغ دجالى که ادعاى مسیحیت کرد به پایان رسیده و زمان آن رسیده است که شیطان انتقامش را از خدایان دست راستى بگیرد و هنگام نشستن ابلیس در جایگاه حقیقىاش و لحظه ترکیدن حباب دروغى که به ادعاى او تمامى ادیان دست راستى از نگاه وى به دنیا گفتهاندرسیده است(20).
خداى مرده یا خداى زنده!
در جاى دیگر، لاوى موجودى به نام خدا را از اساس رد کرده و باور به او و پدیدهاى به نام خدا را موجودِ خودساخته مردم(21) دانسته و وجود هر نوع خدایى را رد مىکند. دلایلى که وى براى نبود خدا مىآورد به شرح ذیل است:
1. دعواى خدایان دست راستى و کشاکش تاریخى ادیان روحانى
اولین مطلبى که لاوى به عنوان دلیل در کتابش به آن استدلال مىکند، وجود جنگها و نزاعهاى ادیانى است، که از نظر وىدست راستى هستند با یکدیگر، که به ادعاى لاوى همه آنها از جانب یک خدا یا یک طیف از خدایان بوده و این خدایان که همه خود را حق و خیر مىدانسته و شیطان را شر و پلید، نشان از این دارد، که خدایى نبوده و این بیش از یک ادعاى واهى در طول تاریخ نبوده است.(22)
2. وجود رنجها، ظلمها، بىعدالتىها و …
دلیل دیگرى که از نظر لاوى بر نبود خداى مهربانِ مدعیان و طلب کنندگان خداى مهربان دست راستىهاست، وجود رنج، ظلم و بىعدالتى در عالم است. لاوى براى توجیه بیشتر مدعایش مىگوید: مگر نه این است که پیروان مذاهب دست راستى سالهاست که خدا یا خدایان خود را مىخوانند، پس کو این خداى مهربان و کجایند این خدایان دلسوز، که به درخواستهاى مریدان خویش پاسخ گویند و گرهاى از مشکلات آنان حل کنند و حال که پاسخى از سوى خدایى در مقابل اینهمه دعا و تضرع نیست نتیجه آن است که خدایى نیست و شیطانگرا با واقعنگرى، که دارد، هیچگاه دست به دعا برنمىدارد و جز خودش را در این عالم مؤثر نمىداند.(23)
لاوى در موجسوارى روى احساسات مردم بسیار چیرهدست است؛ چرا که وى براى نفىِ وجود هرگونه خدایى، از این توانش بهره مىگیرد و اینگونه بحث را مىپرورد که: “هرکس که شیطان را یک اهریمن مىپندارد، باید مرگ همه مردان، زنان، بچهها و حیواناتى که مردهاند را “خواست خدا” بداند و مطمئنا فردى که به خاطر از دست دادن نابهنگام فرد مورد علاقهاش غمگین است، ترجیح مىدهد که عشقش را در کنار خود داشته باشد، نه این که او را به دستهاى خدا بسپارد! درعوض، کشیشى که قرار است او را تسلى دهد، به او مىگوید:”این خواست خدا بود عزیزم” یا “او حالا در دستهاىخداست پسرم”. این عبارتها، طرق مناسبى براى چشم پوشیِ بی رحمی خداست. اما اگر خدا واقعا حالت کاملى از نظارت و کنترل است و آنگونه که تصور مىشود، رئوف، ملایم و لطیف است؛ پس چرا اجازه مىدهد که این اتفاقات بیفتند؟(24)”.
لاوى، رابطه با خدا را نیز از حربههاى رهبران ادیان دست راستى و روحانى دانسته و بإ؛فف انزجار از دعا به پیشگاه خداى هستى، این کار را دست روى دست گذاشتن و نوعى تن دادن به تقدیر معرفى مىکند: “شیطانیست مىپندارد که عمل و عکس العمل در جهان براى همه هست و انسان نباید خودش را فریب دهد و به گمراهى بیاندازد، که فکر کند کسى مسئول این هاست {و دلیلى براى آن است.} تا کى قرار است که بنشینیم و تقدیر را بپذیریم و هیچ کارى نکنیم، فقط به خاطر اینکه گفته شده، همین است که هست.(25)”
خباثت باطنى و روحیه خدا ستیزى لاوى، که ریشه در باورهاى انحرافى تورات نسبت به خداىِ فریبکار و شیطان رهنما و دوست آدمى دارد را مىتوان به راحتى در میان این جملات پیدا کرد: “همچنانکه یک شیطانیست، از خدا یارى و مساعدت نمىطلبد، براى طلب بخشش به خاطر کارهاى اشتباهش نیز دعا نمىکند. در دیگر آیینها، زمانى که فرد اشتباهى مرتکب مىشود، یا از خدا مىخواهد که او را ببخشد، یا براى واسطهاى اعتراف مىکند و از او مىخواهد که او برایش از خداوند به خاطر گناهانش طلب بخشش کند.
شیطانیست مىداند، که طلب بخشش کردن خوب نیست. همچنین اعتراف کردن براى یک انسان دیگرِ، مثل خودش، علاوه بر آنکه تاثیر کمترى دارد، باعث پستى و خوارى هم مىشود.وقتى یک شیطانیست اشتباهى مرتکب مىشود، مىپندارد، طبیعى است که اشتباهى رخ دهد و اگر واقعا از کارى که انجام داده شرمنده و پشیمان باشد، از آن عبرت مىگیرد و مراقب است که دیگر تکرارش نکند. اگر شرمندگى و پشیمانىاش صادقانه و از ته دل نباشد، مىداند که آن عمل را بارها و بارها انجام خواهد داد. او در وهله اول اصلا قصد اعتراف یا طلب بخشش ندارد، اما این دقیقا همان چیزى است که اتفاق مىافتد. مردم به گناهانشان اعتراف مىکنند و بدیننحو مىتوانند وجدانشان را راحت کنند و آزاد باشند، که دوباره گناه کنند؛ معمولا همان گناه قبلى(26)”.
وى براى تقویت دلیلش سراغ یزیدىها مىرود و با استناد به کارى که آنها مىکنند، اینگونه القا مىکند، که از میان ادیان توحیدى هم هستند گروههایى که به جاى رضایت خدا در پىِ رضایت شیطاناند: “یزیدیان yezidis عقیده دیگرى دارند. این گروه، که فرقهاى از اهریمن پرستان هستند، معتقدند که خدا قدرت مطلق و البته بخشنده مطلق هم هست و بر اساس اینکه تصور مىکنند این اهریمن است که به عنوان کسى که قواعدش باید بر روى زمین انجام بگیرد، باید پرستش شود(27)”.
لاوى با زیرکىِ تمام حتى خداباورىِ یزیدیان را هم زاییده ترس ایشان معرفى مىکند: “آنها مىپندارند که خدا در لحظههاى آخر، همه گناهان آنهإ؛ راخواهد بخشید. به همین خاطر است که مىپندارند، عقیده به خدا آنان را [از عذاب آخرت] حفظ خواهد کرد(28).” و به این شکل بعد از کمک گرفتن از این باور ایشان، آن را هم به زیرکى کنار مىزند و باور به خدا را در میان این قوم، نوعى مساله عارضى و به نوعى بافته ذهنى تلقى کند.
لاوى در آخر فصل “خداى مرده، یا خداى زنده” که پندارى مادى و محدود از خداى ادیانِ – به تعبیر خودش – دست راستى و روحانى دارد، خطاب به آن خدا مىگوید: با همه بحثها بر سر این که خدا مرده یا نمرده، بهتر است اگر زنده است، خود را چکاپ کند و یا خودش را براى مرگ آماده کند(29). با این مباحث، وجود هر نوع خدایى را به تمسخر مىگیرد و با این ترفند، باور به خدا را به کمک تحقیر و تمسخر، از حالت روحانى به مسالهاى تمسخر آمیز و خندهدار تبدیل مىکند.
خود خدایى!!
لاوى، به رغم تمام دشمنى و تمسخر خداى ادیان دست راستى، به مرگ این خدا هم راضى نیست و اینبار گام را فراتر نهاده و کفرگویىاش را با صداى بلندترى فریاد زده و ادعا مىکند که تمام ادیان و مکاتب روحانى و معنوى، ساخته و پرداخته فکر انسانها، و خدایانِ این ادیان، خدایان خودساخته بشرى است(30). از چینش هنرمندانه سختىهاى پیش روى بشر، ناتوانایىها و ناکامىها در به دست آوردن عالم ماده و توانمندى روح خلاق آدمى در خلق صور ذهنى و تمامیت خواهىِ نفس آدمى، به نتیجه مىرسد که خدا، آفریده اذهان بشرىِ انسانهاى فرصتطلب ادوار گذشته است و چون آنها از این مسائل آگاهى کامل داشتند، خدایانى ساخته و به جامعه بشرى ارائه کردند: “همه خدایان مربوط به دنیاى ماوراء، ساخته بشراند.
او یک سیستم هماهنگ و منظم از خدایان ساخته، که برگرفته از چیزى غیر از همین تفکر جسمانىاش نیست. تنها به خاطر اینکه او نفس و ضمیرى داشته، و نتوانسته آن را قبول کند، ناگزیر بود به آنکه آن را به وجود خارجى و ماورایى نسبت دهد، که “خدا” نامیده شد”. در ادامه تعریف بیشترى از این خداى به عبارت خودش مخلوق اذهان بشر ارائه مىکند: “همان طور که مردم به انواع مختلفاند، خدا نیز به معناى معمول کلمه، به انواع مختلف است. تصویر از خدا مىتواند از نوعى فکر کیهانى تا قادرى مطلق که کوچکترین چیز را مىداند و همه چیز را در کنترل دارد تغییر کند.”
وى تکثرگرایى در حوزه اندیشه را به آنجا مىکشاند که دامنه آن همه صورتهاى ذهنى و اندیشههاى عرفانى موجود نسبت به خدا را بگیرد تا خدا امرى فردى و ذهنى قلمداد گردد: “حتى در داخل بدنه اعتقادى یک دین، خدا مىتواند تعابیر مختلفى براى هر کدام از اشخاص پیرو آن دین داشته باشد”.براى تخریب هرچه تمامترِ خداى مورد توصیفش ادامه مىدهد؛ “خدا مىتواند همه کارهایى را که انسان از آن ممنوع شده است، انجام دهد. مثل کشتن مردم، بروز معجزه براى ابراز رضایتمندى از اختیاراتش {نشان دادن اختیار و توانایىاش}، کنترل بىقید و شرط و بدون مسئولیت پذیرى(31)”.
بعد به تمسخر قیامت، بهشت و مذهبیون معتقد به آن پرداخته و مىگوید: “همه مذهبیان “وایت لایتر(32)” در شوق خدایند، پس قاعدتا باید در هنگام مرگ، دروازهاى مروارید کارى و شکیل بر روى آنان باز شود. با این وجود اگر فرد بر اساس قواعد دینش زندگى نکرده باشد، مىتواند در آخرین دقایق، روحانى دینىاش را کنار بستر مرگش فرا بخواند و طلب بخشش و مغفرت کند. کشیش هم براى “اصلاح همه چیز” و اطمینان از اینکه پاسپورت بهشتش آماده است یا نه، بعد از او خواهد آمد(33)”.
لاوى معتقد به جنگ میان خدایان ادیان دست راستى است و این مسأله را بسیار درشت بیان مىکند؛ “اکثراً چنین بوده که یک دین تنها خدایان خود را صحیح دانسته و پیروان دیگر خدایان را فاسد العقیده مىداند. جالب این است که این ادیان خدایى را مىپرستند که از پایه یکى است و با این حال یکدیگر را سزاوار سرزنش مىدانند”.
هرجا هم که مناسبتى رخ دهد از این اختلاف و دعوایى که به نظر لاوى میان این خدایان وجود دارد، بهره مىگیرد. در این بخش هم، به مناسبت، سوالى را مطرح مىکند که بیشتر جنبه سلبى دارد و از مخاطبانش مىپرسد: “حالا که تفاوتهاى شدیدى در مورد اینکه کدام راه پرستش خدا درستتر است، یافت مىشود؛ چند نوع تأویل، تفسیر و تصویر از خدا مىتوان داشت؟ و چه کسى درست مىگوید؟(34)”
با مطالعه دقیق انجیل و اندیشههاى شیطانى لاوىمى توان به راحتى فهمید او در پىجواب نیست و اگر سوالى را مطرح مىکند، نه براى این است که جوابى به مخاطبش بدهد، بلکه براى این است که او را دچار سردرگمى بیشتر کرده و از این سردرگمى و گیجىِ حاصل از بحثهاى شبه فلسفىِ لاوى بیشترین بهره را براى جدا کردن مخاطبش از اندیشههاى به اصطلاح او سنتى بگیرد و با این شیوه اقناعى او را وادار به پذیرش باورهاى شیطانىاش کند.
او این حالت [خلق خداى خودساخته و پرستش او به عنوان موجودى برتر] را ویژگى دوران کودکى بشر مىداند و با اعلام آغاز دوران جدید، در نوشتارش تلاش دارد تا شیطانگرا را فردى معرفى کند که به رشد ذهنیِ گذر از این دوره کودکى رسیده و این دوره را پشت سر گذاشته است. از نظر لاوى عصر جدید، دورهاى جز عصر شیطان نیست و او این عصر را به نام “دوره جدید شیطانى ” NEW SATANIC AGE نامگذارى مىکند.
شیطان در انجیل شیطانى لاوى ” “SATANIC BIBLE
لاوى معتقد است، که شیطانپرستى قدمتى به درازاى تاریخ پیدایش بشر دارد و همه تلاش وى در انجیل شیطانىاش این است که این نکته را جا بیاندازد که شیطان برتر از انسان و حتى خداست و پرستش او امرى تازه نیست که او و دوستانش آن را یافته باشند. با آنکه وى دلیلى براى اثبات حرفش ندارد، اما مىکوشد تا به شکلى هنرمندانه مخاطبش را متقاعد کند تا باورها و فرضیههاى کفرآمیز او را بپذیرد.
شیطان تنها یک نماد است
شیطانى که او مىخواهد به همه جهانیان معرفى کند، حقیقت کاملا مشخصى نیست و شاید خود او هم نمىداند، که چه ارمغانى را مىخواهد براى بشریت بیاورد؛ زیرا وى در یکجا شیطان را تنها نمادى مىداند و بس! نماد هشت شعار شیطانى؛ شیطانى که او در اینجا معرفى مىکند به عنوان نمادهاى هشتگانه زیر شناخته مىشود؛
Satan represents indulgence instead of abstinence.1
شیطان نشان دهنده زیاده روى است،به جاى خود دارى!
instead of abstinence.2 Satan represents vital existence
شیطان نشان دهنده وجود محض است، به جاى خیالات و رویاهاى معنوى!
Satan represents undefiled wisdom instead of hypocritical self-deceit.3
شیطان نشان دهنده عقل طاهر است، به جاى خود فریبى منافقانه!
Satan represents kindness to those who deserve it.4
instead of love wasted on ingrates ،
شیطان نشان دهنده محبت به کسانى است که استحقاق آن را دارند،به جاى عشق به ناسپاسها!
instead of turning the other cheek.5 ,Satan represents vengeance ، ! شیطان نشان دهنده انتقام، به جاى تسلیم و تقدیم گونه دیگر!
6. Satan represents responsibility to the responsible ،
instead of concern for psychic
شیطان نشان دهنده مسئولیتپذیرى در برابر مسئولیتپذیران، به جاى نگرانى براى روان آشامها!
7. Satan represents man as just another animal ،
sometimes better ، more
شیطان نشان دهنده این است که انسان فقط به عنوان یکى از
often worse than حیوانات، گاهى اوقات بهتر و اغلب بدتر است و فقط به خاطر ” development، has become the most vicious animal of all ! “توسعه ذهنىاش”بر دیگران فائق آمده!
8. Satan represents all of the so-called sins ،
as they all lead to physical ، mental ، or شیطان نشان دهنده هرآنچیزى است که به اصطلاح گناه نامیده مىشود و منجر به لذت و ارضاى جسمى، فکرى و روانى مىشود.
شیطان؛ انسان هوشمند
در جاى دیگر، شیطانى را که لاوى معرفى مىکند، همان انسان است ؛ انسانى پرغرور، که رابطه و واسطه میان خود و خدا را برداشته است(35) ودست از ایمان شسته و در این هنگام شیطانى مغرور را در خویش مىیابد که به آرامىمى خزد و تجسم حقیقى لوسیفر را در درون او به تصویر مىکشد. به باور او در این هنگام، آدمى دیگر نه دو قطبى است و نه دیگر مىتواند باشد. نمىتواند، هم پر از هواى نفس باشد و هم معنوى(36)، بلکه تنها کششى زمینى و جاذبهاى شیطانى از درون حس مىکند و در این هنگام او بزرگترین تجسم لوسیفر است و چنین آدمى خود شیطان است.
شیطان؛ خداى رومى
کفرآمیزترین نگاهى که لاوى به شیطان دارد، همان باور به اولوهیّت اوست. وى در بیان تعارضگویى ادعا مىکند که شیطان همان خداى سنتى رومى بود که در روند تغییر آیین رومى به آیین مسیحیت مطرود شد و به عنوان مظهر بدىها شناخته شد، درحالىکه این خداى قدرتمند با ظلم مسیحیان به حاشیه رانده شد؛ خدایى خیالى که ساخته و پرداخته روحانیون مسیحى بود و به عنوان خداى خالق و قدرت مطلق که فرزندش را براى بخشش گناه ذاتى بشر فدا کرد، در اذهان جاى او نشست. آنگون که لاوى القا مىکند، خدایى نبوده و نیست، اما شیطان همان خداى باستانى بوده و زمان آن فرا رسیده تا دوباره به تخت سلطنت خویش تکیه زند.(37)
جمع بندى
لاوى، نسل آینده بشر را نسلى شیطانى و آینده تاریخ را دوره ظهور و تجلى دین شیطان مىخواند و افول ادیان دست راستى و آسمانى؛ مانند مسیحیت را دلیلى بر این مدعامىداند. او که باور دارد خدا موجودى تخیلى است، اما شیطان همان خداى باستانى رومى، سعى دارد تا چنین القا کند که زمان ترکیدن حباب دروغ فرا رسیده و نوبت به تختنشینى لوسیفر رسیده است. او افراد برجسته آدمى را هم تجلى شیطان مىداند و تلاش دارد تا نسلى شیطانى را طراحى کند که سرشار از گناه اصلیِ خشم و نفرت است.
در لابلاى مباحث لاوى مطالب خوب و عقل پسند هم به چشم مىخورد که این مطالب یکى از عوامل پذیرش باورها و شعارهاى کلیساى شیطان توسط جوانان جویاى حق، اما ناآگاه در دنیاست. به عنوان مثال، سراغ چند شعار از شعارهاى هشتگانه – که در باور لاوى شیطان نماد آنهاست – مىرویم و با دقت بیشتر آن را مرور مىکنیم. از شعار 6 – 3 کدام یک از مواردى که به عنوان شعار شیطان و مسیر لوسیفر از زبان لاوى خارج شده با عقل منافات دارد؟
وجود این دست از شعارها، آموزهها و باورها کمک شایانى به جذب جوانان کم اطلاع از آموزههاى اصیل و مزامین بلند عرفانى دین مبین اسلام، به جریان کفرگراى شیطانى لاوى و جریانهاى مشابه خواهد شد.تمامى زیرکى باطل این است که خود را با حق مىآمیزد و همین امر هم باعث اغواى انسانها مىشود.
زیرکى فرزندان لاوى در امر تبلیغ، همین عدم شفافیت این جریان و باورهاى آن است. این باورها در قالب اشعار و موسیقىهاى برخى از سبکهاى آهنگهاى تندِ مدرن؛ مانند متال، دِث، هارد راک و … ترویج مىشود، که یکى از مهمترین دلایل گرایش جوانان به جریانهاى شیطانى، جذابیت این موسیقىها، جلسات و میهمانىهاى خاص و شبانه است.
در کفر بودن این باور – که خدایى نبوده و نیست و هرچه بوده و هست همان خداى باستانى است که نامش لوسیفر بوده – شکى نیست. البته مهم نوع برخورد با کسانىاست که دانسته وارد این جریان شیطانى مىشوند و با علم به کفر بودن باورهاى این جریان آن را مىپذیرند و دیگرانى را هم به آغوش شیطان مىاندازند، لذا در گام اول باید این باورهاى سرشار از کفر و ارتداد به جامعه معرفى گردد و در گام بعد برخورد با آنهایى است که با آغوش باز سراغ کفر و ارتداد مىروند.
پىنوشت:
1. کتاب ایشان TheSatanicScriptures.
2. جناب مایکل آکینو بنیانگذار و گرداننده این معبد است.
3. جناب موبد تى سیرک سوسج بنیانگذار و گرداننده این سفارت است.
4. Howard Stanton leve.
5. Clyde Beatty.
6. Carole Lansing.
7. Karla LaVey.
8. Diane Hegarty.
9 .Zeena Galatea LaVey.
Blanche Barton.10.
Satan Xerxes Carnacki LaVey.11.
Walpurgisnacht.12 – مهمترین فستیوال سالانه جادوگران.
13. هم اکنون نیز کلیه تاریخ ها در فرقه سیطنیسم با استفاده از سیستم عدد نگارى رومى و بر اساس این مبدأ درج مىگردد.
14. بخش اول (Book of Satan)؛ شامل مطالبى نظرى درباره شیطان و شیطانگرایى است؛ بخش دوم (Book of Lucifer)؛ شامل: 1. خدا، مرده یا زنده؛ 2. برخى شواهد عصر شیطانى جدید؛ 3. دوزخ وشیطان و این که چگونه روح خود را بفروشى؛ 4. عشق و نفرت؛ 5.روابط جنسى شیطانى؛ 6. همه خونخوارن، خون نمىمکند؛ 7. اختیار، نه اجبار؛ 8.انتخابى از قربانى بشر؛ 9. زندگى پس از مرگ از طریق تکامل نفس؛ 10. تعطیلات شیطانى؛ 11. مراسم عشاء سیاه (Black Mass)؛ بخش سوم (Book of Belial)؛ شامل اصول نظرى و تمرینات آئین پرستش شیطانى، جادوگرى و روانشناسانه، تحت عناوین 1. نظریه و تمرین جادوى شیطانى؛ 2. انواع سه گانه آئین پرستش شیطان (آئین جنسى،لطف،نابودى)؛ 3. انجمن مراسم جادو؛ 4. اجزاى کاربردى در جادوى شیطانى؛ 5. آئین پرستش شیطانى و بخش چهارم (Book of Leviathan)؛ شامل برخى متون کاربردى در برخى مراسمات شیطانى، و 1. نیایش شیطان؛ 2. اسامى مقدّس؛ 3. نیایش در جهت افسون شهوت؛ 4. نیایش در جهت طلسم نابودى؛ 5. نیایش در جهت افسون مهر، مىباشد.
.The Compleat Witch ، or ، What to do When Virtue Fails .15
16. لوسیفر، نام اصلى شیطان است که در جامعه غرب تلاش مىشود تا وجهه مثبت و موجهى به آن داده شود.
17. این همان نگاه یهود به شیطان است، که مىگویند: هدایتگرِ انسان به سوى یافتن درخت معرفت بوده است.
…,the spirit of the air ,was the bearer of light ,lucifer ,The Roman god .18
19. ادیان توحیدى، ادیانى که خدا یا خدایانى را قبول دارند، به خیر و خوبى دعوت مىکنند و … و هر دینى که ابلیس و شیطان را موجودى پست و شریر معرفى مىکند، از نظر لاوى دین دست راستى است و مکتبى که او در برابر این ادیان دست راستى بنیان مىنهد را مسیر دست چپ مىنامد.
!Now is the time for doubt .20
21. در جملهاى نسبت به خدا چنین مىگوید: “در رابطه با خداى شیطانیستى(با هر اسمى که خوانده شود یا بدون نام باشد) به نظر مىرسد که در بهترین حالت تعادل با طبیعت و فطرت باشد و البته از بابت آزار رسانى او هم نگرانى وجود ندارد.این نیروى قدرتمند که زمین را متعادل کرده و در آن نفوذ مىکند، آنقدر فاقد شخصیت است که خوشبختى یا نکبت خلایق گوشت و خونىاش؛ که بر روى این کره کثیفت {کره خاکى هم معنى مىدهد.} زندگى مىکنند، برایش مهم نباشد.” ص 22 انجیل شیطانى. ترجمه از خانم فاطمه قلىپور.
.p 23 ,The Satanic Bible .22
23. همان The Satanic Bible ص 23.
24. The Satanic Bible ص 22، ترجمه خانم فاطمه قلىپور.
25. The Satanic Bible ص 22، ترجمه خانم فاطمه قلىپور.
26. انجیل شیطانى، ص 22، ترجمه از خانم فاطمه قلىپور.
27. همان، ص 23.
28. همان.
29. اصطلاحى که لاوى به کار برده. مِدىکِیر است. مِدىکِیر: medicare نوعى بیمه است براى افراد مسن در آمریکا که خدمات درمانى رایگان ارائه مىکند. حالا از سوى لاوى به خدا پیشنهاد مىشود که مدىکیر داشته باشد، که هم مىتواند به نحوى مراقبت از خویش و سلامتىِ فردى را برساند و هم کنایه از پیرى و نزدیک بودن مرگ خداى مورد نظر لاوى باشد.
30. همان، ص 24.
31. همان، ص 24.
32. داراى نور سفید (کنایه از روحانیت وجودى).
33. همان، ص 23.
34. همان، ص 23.
35. انجیل شیطانى، ص 24.
36. شاید اشارهاى به گناه و توبه بوده و کشش هردو نیروى الهى و شیطانى در نفس آدمى مدنظر باشد.
37. همان، ص 21.
منبع:ماهنامه پگاه حوزه ، شماره300