الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

نقش امام در نظام آفرینش

به نظر می-رسد دلیل واسطه فیض از مهم ترین دلایل ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان باشد، تا در پرتو این حقیقت، وجود امام مهدی (عج) حتی در حالت نهان زیستی ضروری باشد.

 

چکیده

ضرورت وجود امام و حجت آسمانی در هر زمان، از دیرباز در بیان پیشوایان و اندیشمندان دینی مطرح بوده و بر آن دلایلی اقامه شده است. غیبت و عدم حضور ظاهری امام مهدی (عج) و سؤالات مربوط گویای آن است که وجوب وجود امام معصوم بر کره زمین و آثار مترّتب بر وجودشان به تحلیل بیش‌تری نیاز دارد. از این رو، ما همچنان با این پرسش روبه‌رو هستیم: وجوب وجود امام معصوم و حجت خدا با بدن عنصری و خاکی بر روی زمین حتی در صورت غیبت ایشان چگونه قابل تبیین بوده و چه آثاری بر آن مترتّب است؟

 به نظر می-رسد دلیل واسطه فیض از مهم ترین دلایل ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان باشد، تا در پرتو این حقیقت، وجود امام مهدی (عج) حتی در حالت نهان زیستی ضروری باشد. در این نوشتار با تحلیل جایگاه و نقش فاعلی امام در پیدایش موجودات، به جایگاه امام در دوام و بقای موجودات پرداخته و اثر وجودی امام را با عنوان تحقق بخش هدف خلقت، امام هدف غایی خلقت، امام محور خلقت، و امان بودن امام برای مردم بررسی می کند. این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی و با تکیه بر آیات نورانی قرآن در صدد تبیین این واقعیت است.
واژ گان کلیدی: امام مهدی (عج)، غیبت، فایده امام، واسطه فیض.

مقدمه
بی‌تردید یکی از سؤال های مهمی که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده و در صدد یافتن پاسخی قانع کننده برای آن می‎باشند، این است که چگونه می‎توان از برکات امام غایب بهره برد؟ آیا اصولاً امامی که در پس پرده غیبت قرار گرفته است می‎تواند بر حیات بشری تأثیری داشته باشد؟
نیاز مردم به امام و ضرورت وجود بی بدیل او در جامعه انسانی، مؤلفه امامت را در جایگاه والایی در منظومه فکری و اعتقادی شیعه قرار داده است و علما و دانشمندان مکتب تشیع در تبیین این نیاز و آن جایگاه بلند، براهین و استدلال های متعدد عقلی و نقلی اقامه کرده اند.
نیاز دائمی به دین آسمانی تحریف ناشده و آگاهی از حقایق آن، متناسب با مقتضیات زمانی مخاطبین وحی (تا پایان عمر دنیا)، لزوم وجود امام معصوم را به عنوان حافظ دین و مفسّر وحی و مبیّن تفاصیل شریعت مطرح (حمصی رازی، 1412، ج2: 256) و نیز قاعده لطف، ضرورت وجود حجت آسمانی را برای سرپرستی جامعه انسانی به عنوان مقرّب به طاعت خدا و دور کننده از نافرمانی او ثابت کرده است. (سید مرتضی، 1410، ج1: 47). در این بین، احتیاج همیشگی مردم به یک مربّی دلسوز و طبیب نفوس با توجه به یکی از وظایف اصلی همه انبیا «و یُزَکّیهِم» (جمعه: 2)، لزوم وجود امام را از منظری دیگر اثبات کرده است. (علامه طباطبایی، 1386: 162).
غیبت امام مهدی (عج) به عنوان غیبت آخرین وصیّ پیامبر و حجت آسمانی خداوند در نگاه ابتدایی این سؤال را مطرح می‌کند که ضرورت وجود امام معصوم با غیبت او چگونه سازگاری دارد؟ آیا استدلال های شیعه در اثبات ضرورت وجود امام در هر زمان ناقص نیست؟ آیا مردمی که برای رسیدن به سعادت، به امام محتاج هستند، چگونه می‎توانند به این نیاز خود پاسخ گویند؟ آیا مردم در زمان غیبت به خود واگذار شده اند؟ (که در این صورت بین بودن و نبودن امام فرقی نیست) مردم از امام غایب چگونه می‎توانند نیازهای دینی و معرفتی خود را بپرسند و یا به کمک او به تهذیب نفس بپردازند و در حل مشکلات به او امید داشته باشند؟
پیشوایان بزرگ دین: با توجه به این نیاز (معرفت به جایگاه امام، تأثیر او و کیفیت -بهره وری از او) با بیان های مختلف به تبیین جایگاه امام و حجت خدا در عالم هستی پرداخته و با تبیین شؤون وجودی امام و امام غایب، این سؤال و نیاز را پاسخ داده‌‌اند. علما و اندیشمندان مکتب تشیع نیز با بهره  بردن از این بیانات نورانی، به تناسب زمان و مخاطب در مقام جواب این پرسش، عملکرد امام و تبیین کارهای امام را توضیح داده‌اند.
آثار و برکات وجودی امام
پیامبر گرامی اسلام (ص) در پاسخ سؤال جابر بن عبدالله انصاری در خصوص کیفیت انتفاع مردم از امام در زمان غیبت فرمود:
اِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالنُّبُوَّهِ اِنَّهُم یَستَضیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنتَفِعُونَ بِوِلایتهِ فی غَیبَتِهِ کَانتِفاع النّاس بِالشَّمسِ وَ اِن تَجَلَّلَها سَحابٌ؛ آری قسم به خدایی که مرا برای نبوت برگزید به درستی که آنان طلب روشنایی می‎کنند به نور او و در دوران غیبتش به ولایت او نفع می‎برند مانند انتفاع مردم از خورشید هر چند ابر آن را پوشانده باشد (صدوق، 1395، ج1: 253).
نظیر این بیان از امام صادق (ع) نیز نقل شده است.
فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ فَکَیْفَ یَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّهِ الْغَائِبِ الْمَسْتُورِ قَالَ کَمَا یَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ؛ به امام صادق گفتم مردم چگونه از حجت غائب نهان منتفع می شوند؟ فرمود: همچنان‌که از خورشید پشت ابر منتفع می‌شوند (صدوق، 1376: 186؛ مجلسی، 1403، ج51: 215).
دقت و تأمل نسبت به این بیان وقتی دقیق تر می‎شود که خود حضرت ولی عصر (عج) در توقیعی این وجه شباهت را دوباره بیان می‎کند:
وَ اَمّا وَجهُ الاِنتفاع بی فی غَیبتی فَکَالاِنتِفاع بِالشَّمسِ اِذا غَیَّبَتها عَن الاَبصار السَّحابُ؛ اما کیفیت انتفاع از من در غیبتم: پس مانند انتفاع از خورشید است زمانی که ابر آن را از دیدگان پنهان می‎کند (صدوق، 1395، ج2: 485).
شاید بتوان با تکیه بر مستندات نقلی و نیز تأملات عقلی، آثار وجودی امام را به سه گروه تقسیم کرد:
الف) آثاری که بر اصل وجود امام در عالم هستی مترتب می‎شود. در این آثار، نه فعل امام مطرح است، و نه ظاهر و غایب بودن امام دخالتی دارد.
ب) آثاری که بر افعال امام مترتب می‎شود؛ چه امام ظاهر باشد چه غایب؛ یعنی امام چه غایب باشد و چه ظاهر، این آثار مترتّب می شوند.
ج) آثاری که بر امام حاضر و ظاهر مترتب می‎شود.
اکنون با توجه به تشبیه نقل شده و روایات دیگر در خصوص مقام امام، به بیان انتفاع از امام غایب با توجه به نوع اول از تقسیم بندی سه گانه و با تکیه بر واسطه فیض با استفاده از قرآن می‎پردازیم.
مفهوم شناسی واژه فیض
لغت شناسان، «فیض» را مصدر باب «فاض یفیض»، به معنای کثرت و فراوانی و جاری شدن معنا کرده اند (فراهیدی، 1409، ج7: 65). ابن منظور اضافه کرده است: «فاض الماء»؛ یعنی آب به قدری زیاد شد که جاری شد (ابن منظور، 1414، ج7: 210). ابن فارس قید سهولت را نیز اضافه کرده است (ابن فارس، 1404، ج4: 465). این واژه در معنای جود و بخشش نیز به کار رفته است (راغب اصفهانی، 1412: 648).
فیض در اصطلاح دو کاربرد دارد: یکی به معنای اسم مصدر و حاصل کار است؛ مانند خلق که به معنای مخلوق است؛ و دیگری صفت فعل خدا و به معنای آفریدن و وجود دادن است. در فلسفه و عرفان، فیض به فعل فاعلى اطلاق مى شود که همیشه و بدون عوض و غرض در جریان است. چنین فاعلى داراى وجود ازلى و ابدى است (صلیبا، 1366: 508). ملاصدرا از قول فارابی آورده است: واجب الوجود مبدأ کل فیض (صدرای شیرازی، 1354: 99). در عرفان برای فیض در این معنای دوم، دو مرتبه و مقام گفته شده است: فیض اقدس (ثبوت الاشیاء فی علم الله تعالی) و فیض مقدس (وجود تلک الماهیات فی الخارج بإفاضه الوجود علیها) (صدرای شیرازی، 1981، ج 2: 354).
این نکته قابل ذکر است که فیض و مباحث مربوط به آن، در بیان حکما و فلاسفه اسلامی و نیز در کلمات عرفا در خصوص فاعلیت خداوند و آفرینش و کیفیت صدور موجودات مطرح شده است.
واسطه فیض
یکی از آثار وجودی امام (چه امام ظاهر و چه امام غایب) این است که به برکت وجود او، عالم هستی برقرار بوده و به حیات خویش ادامه می‎دهد و چنانچه زمانی بیاید که امام نباشد، نظام دنیا دگرگون شده و پایان حیات بشری و عالم ماده فرا می‎رسد. ابی حمزه می‎گوید:
به امام صادق  (ع) عرض کردم: أتَبقِی الاَرضُ بِغیرِ اِمام؟ قال: لَو بَقِیَتِ الاَرضُ بِغیرِ اِمامٍ لَساخَت؛ آیا زمین بدون امام باقی می‎ماند؟ حضرت فرمود: اگر زمین بدون امام شود، فرو برد ]اهل خود را و هلاک کند[. (کلینی، 1407، ج1: 179).
محمد بن فضیل می‌گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم:
زمین بدون امام باقى می‌ماند؟ فرمود: نه. گفتم: براى ما از حضرت صادق (ع) روایت شده که زمین بدون امام باقى نباشد، مگر این‌که خداى تعالى بر اهل زمین یا بر بندگان خشم گیرد. فرمود: نه؛ باقى نماند، در آن صورت، فرو رود (کلینی، 1407، ج1: 179).
امام باقر (ع) فرمود:
لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَهً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا کَمَا یَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِه ؛ چنانچه امام از زمین بر گرفته شود، زمین با اهلش مضطرب گردد، مانند دریا (کلینی، 1407، ج1: 179).
از جمله مباحث مهمی که در خصوص حجت خدا مطرح است این که حجت خدا در هر زمان، واسطه فیض خداوند به مخلوقات است و برکات الاهی به واسطه او و از طریق وی به آن‌ها می‎رسد و چنانچه این واسطه نباشد، نظام هستی در هم پیچیده می‎شود و دیگر ادامه حیات برای مخلوقات ممکن نخواهد بود (آشتیانی، 1381: 456 و 508).
وساطت فیض به چند صورت قابل تفسیر است: 1- خلق موجودات و فیض الاهی به آنان از طریق حجت خدا تحقق می یابد؛ به گونه ای که برای امام نوعی نقش فاعلیت در وجود لحاظ شود؛ 2- پیدایش جهان به دلیل وجود آنان است و با خلقت آنان، امکان وجود برای سایر موجودات نیز فراهم می آید؛ 3- با وجود امام معصوم، هدف از خلقت انسان و جهان تحقق می یابد و تا هدف قابل تحقّق است، آفرینش و ادامه حیات موجودات معنا دارد.
ویژگی وساطت فیض امام را با تفاسیر گفته شده و با بیان های گوناگونی که قابل ارائه است، می توان در دو محور اصلی قرار داد: الف) جایگاه امام در پیدایش موجودات؛ ب) جایگاه امام در دوام و بقای موجودات.
یک) جایگاه امام در پیدایش موجودات
یکی از مباحث مهم در اندیشه مکتب تشیع، چگونگی «نظامی» است که خداوند سبحان در ایجاد و آفرینش عالم هستی به کار برده است. با تأملی گذرا به جهان، به روشنی درک می کنیم که خلق موجودات بر پایه نظام سبب و مسبب و علت و معلولی و روابط تکوینی و وجودی بین موجودات بنا نهاده شده است. هر دانى تابع عالى است و به منزله جزء و پرتو او است و فیض وجود از عالى به دانى سرریز کرده تا رسد به صادر اوّل و مرتبه محمدیّه که جمع الجوامع و واسطه فیض همه او است  (طالقانی، 1373، ج 1: 491).

از این رو، برخی موجودات واسطه در پیدایش موجودات دیگر هستند. (اعراف: 58؛ انبیاء: 30؛ بقره: 22)؛ یعنی برخی موجودات معلول موجودات دیگر بوده و وجودشان مترتب بر وجود آنان است؛ به گونه ای که اگر علل و اسباب نباشند، این معلول ها و مسببات نیز نخواهند بود. همچنین برخی موجودات در امور دیگر مخلوقات دخالت دارند (نازعات: 5). و زمین را خشکیده مى بینى و چون آب بر آن فرود آوریم، به جنبش درمى آید و نمو مى کند و از هر نوع [رستنی‌هاى ] نیکو مى رویاند (حج: 5). همچنان‌که برخی انسان ها قدرت تصرف در امور تکوینی دارند؛ مانند معجزات انبیا و اولیای الاهی (آل عمران: 49).
ضرورت وجود واسطه
با پذیرش وجود نظام سبب و مسبب و وجود وسایط در تحقق موجودات، این بحث مطرح می شود که آیا وجود واسطه امری ضروری و لازم است، یا این که خداوند متعال بر اساس مصالح و حکمت هایی نظام جهان را بدین گونه خلق کرده است؟ حکمای اسلامی با دو بیان در صدد اثبات این مطلب برآمدند که وجود واسطه امری ضروری است:
بیان اول: خداوند واجب تعالی بسیط و غیر مرکب است. او «احدی الذات و الصفات» است؛ یعنی صفات او عین ذات اوست. بنابر این، در ذات او کثرت راه ندارد و بر اساس قانون «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» صدور کثیر از خداوند ممکن نیست.
مطلب دیگری که باید به آن توجه داشت این که واجب تعالی فاعل و موجِد است فقط به ذاتش و نه به انضمام امری دیگر که زاید بر ذات است و در مرحله فاعلیت، جز افاضه وجود فعلی از او صادر نمی شود و تمام صفات فعلی او به افاضه و ابداع برمی گردد. لذا نمی توان به او چیزی منضم کرد تا در مقام فاعلیت کثرتی به وجود آید و به دنبال آن، صدور کثیر از جانب او ممکن شود (در حالی که در موجود غیر واجب مانند انسان چنین امری ممکن است؛ مثلا به ذات انسان که «جوهر ناطق» است، صفت کتابت ضمیمه می شود و لذا فعل کتابت از او صادر می شود. انسان در مقام فاعلیت از ذات و امر منضَم شده به ذات مرکب است).
بر این اساس که کثرت از فاعلی صادر می شود که یا ذاتش مرکب باشد و یا در مقام فاعلیت تکثری برای او باشد، و این هر دو در واجب تعالی منتفی است. لذا از او کثیر صادر نمی شود و صادر از او موجود واحد بسیطی بیش نخواهد بود (صدرای شیرازی، 1354: 188). از فارابی چنین نقل شده است:
إنّ أوّل المبدعات عنه [تعالى ] یکون واحدا و هو العقل الأوّل (مجمع البحوث الاسلامیه، 1414: 216).
بیان دوم: این حقیقت ثابت است که میان علت و معلول، سنخیت لازم است (فیض کاشانی، 1375: 87)؛ یعنى معلول با علّتش مناسب است، نه بین آن دو تخالف تام است و نه تشابه تام (حسن زاده آملی، 1381، ج 4: 28)؛ و براساس قوله سبحانه: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى  شاکِلَتِهِ»؛ بگو هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد (إسراء: 85) مخلوقات مادّی و حتّی مجردات، به علت ضعف وجودی، نمی توانند مستقیماً از خداوند که در نهایت شدت وجود است، پدید آیند (حاجی سبزواری، 1383: 456).

 لذا لازم است معلول اول، از لحاظ شدت وجودی، به گونه ای باشد که بتواند از خدا صادر باشد. بنابراین، معلول اوّل دو حیث دارد: یکی آن  که دارای چنان شدت وجودی است که می تواند معلول مستقیم خدا باشد، و دوم آن  که می تواند جهت کثرت داشته باشد و به واسطه او، مخلوقات دیگر پدید آمده و از فیض وجود بهره برند. (صدرای شیرازی، 1360: 140). پس در واقع، فیض و خلقت اصلی، واسطه و صادر اول است و فیض خدا، از طریق او و در امتداد وجود او به کاینات می رسد.
نقش فاعلی حجت آسمانی در فیض وجود
بر اساس دو بیان گذشته و اثبات ضرورت وجود واسطه، سخن از چیستی و یا کیستی این واسطه مطرح می شود. روشن است در این بخش باید از وادی عقل عبور کرده و از نقل بهره برد. در مورد حقیقت این واسطه در روایات از «عقل» (مجلسی، 1403، ج1: 97)، «قلم» (همان، ج54: 366) و «نور پیامبر» (همان، ج1: 97) سخن به میان آمده است. ملاصدرا در مورد این روایات می گوید هر سه به یک معنا می‌باشند.
و فی الحدیث. أنه قال رسول الله (ص): أول ما خلق الله العقل و فی روایه «القلم» و فی روایه «نوری» و المعنى فی الکل واحد (صدرای شیرازی، 1363: 59).
حکیم سبزواری پس از بیان مقدمات بحث می گوید:
عقل منشرحت، باید تشریح کند آن وجود مبارک را به جسمانیّت و روحانیّت و بدانى که روحانیّت و جنبه معنى حضرت خاتم (ص) «عقل کلّى» است؛ یعنى عقل اوّل و بدانى که براهین عقلیّه هست، بر آن وجود مبارک به حسب روحانیّت … پس، احکامى و براهینى که از براى وجود «عقل اوّل» است، همه مى گیرد وجود آن حضرت را. و در این دعوى، تنها نیستم که همه اعاظم عرفای متشرّعین و افاخم اخباریّین- که اهل روایت بادرایتند- با ما شریکند در این طریقه که روحانیّت او، اوّل است به حدّى که اصطلاح ایشان «حقیقت محمدیّه»، حقیقت است در عقل اوّل، و بدین طریق، جمع مى شود میان اخبارى که در باب «صادر اوّل» حق تعالى رسیده.

جایى فرموده اند: «اوّل ما خلق اللّه العقل»، و جایى: «اوّل ما خلق اللّه القلم»، و جایى: «اوّل ما خلق اللّه روحى»…. پس، او را به «عقل» تعبیر نموده اند، به آن جهت که جوهرى است مجرّد… و او را «قلم» فرموده اند؛ چه واسطه نگارش حق است، صور مبدعات و مخترعات و کائنات را…و او را «روح» فرموده اند؛ چون «جان» عالم و «جان جان» عالمیان است و حیات بخش است، باذن الله تعالى به همه عوالم و او را «نور» فرموده اند، چه معنى نور، «ظاهر بالذّات» و «مظهر للغیر» است و این معنى، در حقیقت وجود متحقّق است؛ چه وجود حقیقى [نیز، مثل نور] ظاهر بالذّات و مظهر همه ماهیّات است… پس، صادر اوّل، نور حقیقى اوست. (حاجی سبزواری، 1383: 491).
و در روایات، در ادامه نور حضرت محمد (ص)، نور اهل بیت معرفی شده است. از امیر مؤمنان علی (ع) نقل شده است:
إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً (ص) وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیَّتِی ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَهٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْکَنَهُ اللَّهُ فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَاتُهُ وَ بِنَا احْتَجَبَ عَنْ خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِی ظُلَّهٍ خَضْرَاءَ حَیْثُ لَا شَمْسٌ وَ لَا قَمَرٌ وَ لَا لَیْلٌ وَ لَا نَهَارَ وَ لَا عَیْنَ تَطْرِفُ نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقَه ؛ خداوند تبارک و تعالى یکتا و بى همتا است و در وحدانیت خود بى نظیر است. سپس به کلمه اى تکلم کرد آن کلمه نور شد سپس از آن محمّد (ص) را آفرید و من و ذریّه ام را آفرید.

سپس به کلمه اى تکلم کرد آن کلمه روح شد. روح را خداوند در آن نور سکونت داد و در بدن هاى ما قرار داد. پس ما روح اللَّه و کلمات خداییم. به وسیله ما از خلق خود احتجاب ورزید (واسطه قرار داد). و پیوسته ما در سایبانى سبز قرار داشتیم جایى که خورشید و ماه و شب و روزى وجود نداشت و نه چشمى به هم می خورد، ما او را می پرستیدیم و تسبیح می گفتیم پیش از آفرینش مخلوقات  (مجلسی، 1403، ج26: 291).
از امام سجاد (ع) نقل شده است:
إِنَّ اللهُ عز و جل خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ الأَئِمَّه الأَحَدَ عَشَرَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ أَرْوَاحاً فِی ضِیَاءِ نُورِهِ، یَعْبُدُونَهُ قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ؛ خدای متعال محمد و علی و ائمه یازده‌گانه را از نوع عظمت خود آفرید، ارواحی که از ضیاء نور او بودند، آنان پیش از آنکه خداوند خلق را بیافریند او را می‌پرستند (همان، ج15: 23).
یکی از اندیشمندان معاصر از جمله «بِکَم فَتَحَ اللهُ و بِکُمْ یَخْتِم…» در زیارت جامعه کبیره و سببی دانستن «با» در این بخش‌ها، نقش فاعلیت تکوینی اهل بیت را استفاده و ثابت کرده  است. (ربانی گلپایگانی، 1388: 7).
اشاره
قابل ذکر است این بیان با فرض تمامیت و پذیرش آن، خلقت نوری پیامبر و اهل بیت را واسطه فیض معرفی می کند؛ اما وساطت فیض امام با جسم خاکی و در زمین را نتیجه نمی-دهد.
دوم) جایگاه امام در دوام و بقای موجودات
در این بخش، واسطه فیض بودن امام نه در نقش فاعلیت و تأثیر علّی در وجود، که در جایگاه هدف غایی و یا دوام بخش فیض وجود بررسی می شود.
الف) امام تحقق بخش هدف خلقت
به تصریح قرآن کریم، خداوند نعمت‌های زمین را برای انسان ایجاد کرد، (بقره: 22ـ29؛ لقمان: 2) و نیز انسان را خلق کرد که با حرکت اختیاری از راه بندگی به هدف و کمال خویش برسد: «وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: 56)؛ بندگی و عبودیتی عمومی و فراگیر (نور: 55). انسان برای حرکت صحیح در این راه و رسیدن به کمال لایق خویش، به علت نارسایی و نقصان دانش (چه دانش عقلی و چه معرفت های حسی) به وحی و راهنمایی الاهی نیاز دارد. لذا خداوند انبیای بزرگوار را برگزید و برای هدایت مبعوث کرد.

پیامبر همچنین باید خودش احکام را جامه عمل بپوشاند و مطابق علم خود رفتار کند و قولاً و عملاً دعوت کننده مردم به کمالات حقیقی باشد تا بر مردم عذری نماند و مردم در تشخیص راه حق (به علت تفاوت قول و فعل) سرگردان نشوند.
بعد از پیامبر اسلام (ص) نیز باید امامی همانند او در جامعه باشد؛ زیرا منظور خداوند از فرستادن پیامبران در صورتی تحقق می‎پذیرد و حجت بر بندگان تمام می‎شود که تمام پیام-های خدا بدون هیچ کم و زیادی در بین بشر محفوظ و باقی بماند. این مهم از سوی امام عالم معصوم نیز تحقق می یابد که کمالات انسانی در وی فعلیّت یافته باشد.

با وجود او، دین در جامعه حفظ شده، و افاضات و عنایات خدا قطع نمی شود؛ و الّا با نابودی پیام های خدا (هر چند برخی از آن ها) هدف تکاملی برای انسان قابل دسترس نخواهد بود و اگر انسان هدفی قابل دسترس نداشته باشد، وجود او لغو و بیهوده بوده و به نابودی بشر منتهی می‎شود، و نابودی بشر به معنای نابودی آسمان و زمین است؛ چرا که این‌ها برای بشر و در خدمت او بوده و با نابودی انسان وجود آن لغو خواهد بود.
مرحوم علامه طباطبایی; در ذیل آیه 38 سوره یوسف اشاره دارد که همان‌طور که عنایت خداوند نسبت به بندگانش ایجاب کرده که انسان را هم از راه الهام و ارتکاز عقلى به درک خیر و شر و تقوا و هم به درک احکام دینى و قوانین شرعی مجهز کند، همچنین عنایت او واجب مى کند که افرادى از این نوع انسانى را به نفوسى طیب و طاهر و دل‌هایى سلیم و مستقیم مجهز کند تا ملازم فطرت اصلى بوده، لحظه اى از راه توحید به سوى شرک منحرف نگشته و در نتیجه اصل توحید در تمامى زمان ها در میان این نوع باقى بماند؛ زیرا پیدایش شرک و نسیان توحید از افراد عادى انسان ممکن است، و وقتى امرى نسبت به یک فرد جایز و ممکن باشد، نسبت به همه افراد جایز و ممکن است و فرض مشرک شدن همه افراد و فراموش کردن توحید مساوى است با فرض فساد این نوع و بطلان غرضى که خداوند از خلقت این نوع داشته است.

از این رو، واجب است در میان انسان ها افرادى باشند که همواره داراى اخلاص در توحید بوده و امر توحید را زنده نگه‌دارند. از آن دفاع نموده و مردم را از خواب غفلت و جهالت بیرون آورند. اشتغال مردم به امور و اعمال مادى و ممارستشان در امور حسى ایشان را به سوى لذات جلب کرده و به پستى وادار مى سازد، و اگر در هر دوره و عصرى مردانى خداشناس و خداپرست و افرادى که خدا با توجه خالص به قیامت پاک و خالصشان کرده است، نبوده باشند؛ گمراهى و کورى سراسر زمین را احاطه مى کند و واسطه فیض بین زمین و آسمان قطع و غایت خلقت باطل گشته، زمین اهل خود را فرو مى برد (طباطبایی، 1417، ج11: 173).
بنابر این، وجود امام و حجت آسمانی دو نتیجه به همراه دارد:
الف) اصل وجود او صرف نظر از هدایت انسان های دیگر، به بقا و ادامه هستی می‎انجامد؛ چرا که هدف خدا از خلقت جهان و انسان (رسیدن انسان به هدف و کمال لایقش) محقّق می شود. پس وجود امام چون هدف خلقت را که همان عبادت و معرفت کامل است، به همراه دارد؛ برای ادامه حیات هستی لازم است؛ چه انسان های دیگر بخواهند در این طریق گام بردارند و چه نخواهد به این هدف برسند.
ب) چنین فردی به واسطه افاضات معنوی و کمک‌های باطنی هر فردی را طبق استعدادش به کمال مطلوب می‎رساند. امام گنجینه الطاف الاهی است تا افراد بشر به واسطه انوار الاهی که در وجود او تابیده شده، با هدایت او بتوانند به کمال لایق برسند.
این بیان، تمام بوده و نقش وساطت فیض امام را با جسم خاکی در هر زمان در بقای زمین و آسمان ثابت می کند. طبق این بیان امام هرچند غایب باشد، اولاً وجودش تحقّق هدف از خلقت را به همراه دارد، و ثانیاً هدایت‌های او چه به صورت باطنی و چه به صورت ظاهری، ولی ناشناس (همچون یوسف پیامبر (ع)) به مردم می رسد. در این بیان، معنای تشبیه امام به خورشید پشت ابر روشن شده است.
ب) امام هدف غایی خلقت
بی‌تردید عالم هستی بر پایه اسباب (علت و معلول) استوار گردیده است. در این چرخه وجود، بعضی از موجودات و امور باعث پیدایش بعضی امور دیگر می‎شود؛ به گونه‎ای که اگر آن امور و اسباب نباشد، آن امور دیگر و نتایج متفرّع به وقوع نخواهد پیوست. مثلاً اختراع تلفن به خاطر امکان ارتباط بهتر و راحت تر است. حال اگر اصل ارتباط داشتن معنی و مفهوم نداشت و یا انسان بدون نیاز به وسیله خاصی، توان برقراری ارتباط را داشت، کسی به فکر اختراع دستگاه تلفن نیز نمی‎افتاد.
همین امور فرعی نیز دارای یک درجه و رتبه نیستند، بلکه بعضی از بعضی دیگر ارزشمندتر و پاره‎ای از برخی دیگر ماندگارتر و پایدارتر هستند. مثلاً باغبانی که در صدد کاشت درختانی با محصول مطلوب است، زمین را آماده کرده و چاه آبی حفر می کند و با ایجاد جویبار، آن را در سراسر باغ جاری می سازد. حرکت آب در جویبارها این فرصت را ایجاد می کند که زمین اطراف مسیر آب مستعد حیات شده و گیاهان دیگری نیز بتوانند فرصت رویش پیدا کنند.
خداوند ابتدا خلقت زمین را برای انسان اعلام می کند: «اوست آن‌که آفرید برای شما همه آنچه در زمین است» (بقره: 29) و در ادامه به گفت وگوی خداوند و ملائکه در خصوص خلافت انسان می‎پردازد و در پاسخ به ملائکه که گفتند: «آیا می آفرینی در آن کسی را که فساد کند و خون ها را بریزد؟» (بقره: 30)؛ با اشاره به آدم و افاضه علم الاهی به وی، گویا چنین اعلام می کند که اساس خلقت برای این موجود کامل است. با وجود او، سایر انسان ها و موجودات دیگر نیز امکان حیات می یابند. آن‌ها هرچند وجودشان فرع وجود انسان کامل و به واسطه وجود اوست؛ می‎توانند در این چرخه حرکت کرده و سیر صعودی را طی کنند.
این بیان در مورد اهل بیت: معنای خاصی دارد؛ بدین معنا که اصل هستی به خاطر آنان و به یُمن وجود ایشان پدید و نظام یافته است. این نظر مستند به روایات متعددی است. از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل شده است:
یا عَلِیُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّهَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض؛ یا علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمین را نمی‌آ‌فرید (مجلسی، 3، 104، ج23: 335).  
و از امام امیرالمؤمنین، علی (ع) نقل شده است که خداوند نسبت به پیامبر اسلام فرمود:
لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاک؛ اگر تو نبودی افلاک را نمی‌آفریدم  (مجلسی، 1403، ج54: 199).
و از امام صادق (ع) نقل شده است که خداوند به حضرت آدم و حوا (ع) فرمود:
لَوْ لَا هُمْ مَا خَلَقْتُکُمَا؛ اگر آنها نبودند شما دو نفر را خلق نمی‌کردم (شیخ صدوق، 1403: 109).
بر این اساس تا زمانی هستی ادامه خواهد یافت که موجود کامل باشد، و مصداق انسان کامل، امام زمان (ع) است.
این بیان نیز وساطت فیض امام را بر اساس وجود خاکی و جسم مادی ثابت و تشبیه امام غایب به خورشید پشت ابر را معنا می کند.
ج) امام، محور خلقت
موجودات از حیث رتبه وجودی درجه بندی شده اند، به گونه ای که برخی در مرتبه بالاتر از مراتب وجود و بعضی دیگر در مرتبه پایین تر قرار دارند. و در این سلسله مراتب، آنکه در رتبه بالاتر است به شکلی در پیدایش موجود رتبه پایین تر نقش دارد، و با از بین رفتن او، موجود مرتبه پایین تر نیز از بین می‎رود. شعاع های ساطع شده از نور یک لامپ، هر چه به لامپ نزدیکتر باشند از درجه نور بالاتری برخوردار بوده (قوی تر خواهند بود) و عامل ایجاد شعاع‌های دیگرند. چنانچه اگر اطراف لامپ پارچه ای کشیده شود، با از بین رفتن شعاع های اولیه، مراتب پایین تر نور نیز نابود می‎شوند.
در امور حقیقی و جهان هستی و انسان نیز این مراتب وجود دارد. حرکت و نقش آفرینی دست انسان، به وجود دست وابسته است که یکی از اجزای بدن می‎باشد و بدن تحت اراده و تدبیر روح است. لذا اگر روح از بدن جدا شود، تن آدمی، توده خاکی به شکل انسان خواهد بود که توان هیچ حرکتی ندارد و دیگر اثری از او پدید نمی آید. سیر حرکت وجودی بدن نیز تحت اراده روح است. پس کانال فیض رسانی وجود به تن، روح است و روح نسبت به بدن در مرتبه بالاتر وجود قراردارد و طبیعی است که بدن بدون روح نابود می‎شود.
اراده انسان ها نیز دارای مراتب است و انسان برتر، اراده اش بر دیگران نفوذ دارد و به آنان فرمان می‎دهد؛ مانند اراده فرمانده لشکر (در امور اعتباری). در امور حقیقی نیز چنین است. انسان هر چند مختار است به یکی از دو راه خیر و شر؛ هر قدر بالاتر باشد تأثیرگذارتر بوده و به اراده های پایین تر خود جهت و فرمان می‎دهد و وجود ارادی آن ها را شکل می‎دهد. طبیعی است اراده بالاتر باید سعه وجودی بیش‌تری داشته باشد تا به بالاترین و اصلی ترین اراده برسد که او باید کامل ترین باشد. اراده های پایین تر در پرتو اراده بالاتر و با کمک و جهت دهی اراده بالاتر و تحت محوریّت او که تجلی اراده الاهی است، می‎توانند حرکت خود را به سوی هدف تنظیم کنند؛ والا اراده های ضعیف به سرگردانی دچار شده و ره به جایی نخواهند برد.
خداوند ولایت و سرپرستی انسان مؤمن را برای خود اعلام می کند و خروج او را از ظلمت ها به سوی نور به خود نسبت می دهد؛ همان‌گونه که طاغوت را اولیای انسان های کافر برمی-شمارد و خروج کافران را از نور به تاریکی ها به آن ها نسبت می دهد (بقره: 257). سپس این وظیفه را برای انبیا و حجت های آسمانی برمی شمرد:
کِتَابٌ أَنزَلْنَهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلىَ  صِرَاطِ الْعَزِیزِ الحَْمِید؛ ]این[ کتابى است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی‌ها ]ى شرک و ظلم و جهل[، به سوى روشنایى ]ایمان و عدل و آگاهى[، به فرمان پروردگارشان در آورى، به سوى راه خداوند عزیز و حمید (ابراهیم: 1 و نیز آیه5).
و در نهایت این مقام را برای پیامبر و جانشین حقیقی او (در جهت ولایت الاهی) اعطا می‌کند:
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَکِعُونَ؛ جز این نیست که ولى شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده اند؛ همان ایمان آورندگانى که اقامه نماز و اداى زکات مى کنند؛ در حالى که در رکوع نمازند. (مائده : 55).
باید توجه داشت که این مهم با اختیار انسان منافات ندارد؛ چرا که خود انسان جهت را انتخاب کرده و می‎خواهد به مراحل بالاتر برسد. رسیدن به مراحل بالاتر در گرو توجه به اراده بالاتر است.
وجود اراده نخستین که اراده حجت خدا و امام معصوم بوده و مظهر اراده خداست؛ این امکان را فراهم می‎آورد تا اراده های ضعیف بتوانند به وجود آیند و حول محور اراده نخستین حرکت کنند. تجلی و ظهور اراده ها در دنیای مادی، خلقت بدن و تن مادی را می طلبد و بدین ترتیب است که به واسطه وجود اراده نخستین، خلقت هستی رقم می‎خورد (البته باید توجه داشت دنیای انسان ها چون بر اساس اختیار و انتخاب بنا گذارده شده،؛ وجود طرف شرّ نیز بالتبع مورد اراده خدا قرار گرفته است).
با این تبیین نیز وساطت امام در فیض و تشبیه او به خورشید پشت ابر ثابت می شود.
د) امام، امان مردم
واسطه فیض بودن امام را از منظر دیگر و با توجه با امان بودن حجت خدا می توان بررسی و تبیین کرد. مرحوم مجلسی علاوه بر روایاتی که در مباحث مختلف بحار بیان کرده است، بابی را به صورت مستقل به نام «اِنَّهُم اَمانٌ لِاَهلِ الاَرض مِنَ العَذابِ» (مجلسی، 1403، ج27: 308) گشوده است و روایات متعددی را از تفسیر علی بن ابراهیم، امالی طوسی، عیون اخبار الرضا و کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق نقل می‎کند.
در روایتی از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده است:
خداوند ستارگان را امان برای اهل آسمان و قرار داد اهل بیت مرا امان برای اهل زمین قرار داد (علی بن ابراهیم قمی، 1404، ج2: 80؛ مجلسی، 1403، ج27: 308).
در این روایت، ائمه: امان برای همه مردم قرار داده شده‎اند. در روایت دیگر، از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل شده است:
ستارگان امان برای اهل آسمان هستند و اهل بیتم امان برای امتم (شیخ صدوق، 1395، ج1: 205؛ طوسی، 1414: 259؛ مجلسی، 1403، ج27: 308و 309).
همچنین ایشان فرمود:
ستارگان امان برای اهل آسمانند و اهل بیتم امان برای امتم. پس هنگامی که ستارگان بروند، اهل آسمان می‎روند و هنگامی اهل بیت من بروند اهل زمین می‎روند (صدوق، 1395، ج1، 205؛ طوسی، 1414: 379؛ مجلسی، 1403، ج27: 309).
در این روایت، اهل بیت هر چند امان امت پیامبر شمرده شده اند؛ با رفتن اهل بیت نه فقط امت اسلام، بلکه اهل زمین رفتنی خواهند بود.
اکنون جای این سؤال وجود دارد که مفهوم این روایات چیست؟ آیا مراد این است که اهل بیت واسطه فیض هستند که با رفتن آنان، نظام زندگی در هم پیچیده می‎شود؟ و یا معنای دیگر مراد است؟ به نظر می‎آید معنایی دیگری نیز مورد نظر پیامبر بوده است. شاهد این مطلب روایتی است که مرحوم شیخ صدوق نقل کرده است. شخصی به نام محمد بن ابراهیم به امام صادق (ع) نامه‎ای نوشت و عرض کرد: از فضل شما اهل بیت به ما چیزی خبر دهید. امام صادق (ع) در جواب نوشت:
به درستی که ستارگان قرار داده شده اند در آسمان امان برای اهل آسمان. پس زمانی که ستارگان آسمان بروند می‎آید اهل آسمان را آنچه وعده داده شده‎اند و نیز پیامبر فرمود اهل بیتم امان برای امتم قرار داده شده‌اند. پس هنگامی که اهل بیتم بروند می‎آید امتم را آنچه وعده داده شده اند (شیخ صدوق، 1395، ج1: 205؛ مجلسی، 1403، ج27: 309).
در این روایت سخن از (وعید) الاهی است که اهل بیت مانع از تحقق آن هستند و به عبارت دیگر اگر اهل بیت نباشند آن وعید محقق می‎شود و امت را گرفتار می‎کند. این وعید چیست؟

روشن است مراد از آن، قیامت نیست؛ زیرا اولاً روایت لفظ امت را آورده؛ در حالی که قیامت برای همه مردم است و ثانیاً بین اهل آسمان و زمین تفاوت قرار داده شده؛ در حالی که طبق دیدگاه شیعه وجود اهل بیت باعث دوام هستی است و با از دنیا رفتن آن ها، دنیا دگرگون می‎شود، و آثار و علایم قیامت طبق آیات قرآن هم آسمانی است هم زمینی. بنابراین، باید پاسخ دیگری برای سؤال پیدا کرد.
خداوند می فرماید: «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم و اَنتَ فِِِیهم » (انفال: 33). از این آیه استفاده می‎شود که وجود مقدس پیامبر باعث رحمت بوده و خداوند به برکت وجود ایشان مردم را به خاطر کردار ناپسندشان در دنیا عذاب نمی‎کند. آیه هر چند بنابر ظاهر فقط پیامبر (ص) را شامل می‎شود؛ با توجه به روایات دیگر، امام هر عصر را نیز در زمان خودش در برمی‎گیرد. مرحوم صدوق در توقیعی از امام زمان (عج) چنین نقل می‎کند:
و به درستی که من امان برای اهل زمین هستم؛ همان‌طور که نجوم، امان برای اهل آسمان هستند (صدوق، 1395، ج2: 485).
و در بیان دیگری فرمود:
من آخرین اوصیا هستم. به واسطه من، خدا از خاندان و شیعیانم بلا را دفع می‌کند (همان: 441).
با توجه به مطالب مذکور، یکی از آثار وجودی امام و حجت خدا این است که خداوند متعال به خاطر آن وجود مقدس، بلا و عذاب را برمی‎دارد و مردم را به خاطر اعمال بدشان، عذاب دنیوی نمی‎کند. به علاوه از مجموع روایات استفاده می‎شود که دفع بلا از مردم و امان بودن اهل بیت سه مرحله دارد:
الف) امان برای همه مردم زمین: ایشان امان برای همه هستند و خداوند عذابی نمی‎فرستد که آن ها را به صورت کامل نابود کند، همانند عذاب قوم نوح و برخی دیگر از اقوام که به طور کلی نابود شدند.
ب) امان برای امت پیامبر: این امان مرحله دوم است که خداوند به برکت این ذوات مقدسه بر امت اسلام نظر ویژه ای دارد و امان بودن اهل بیت برای آنان آثار بیش‌تری دارد و عذاب بیش‌تری را از آنان برمی‎دارد.
ج) امان برای نزدیکان و شیعیان: که وجود مقدس امام برای پیروانش آثار فراوانی دارد؛ از جمله بلا و گرفتاری را به صورت خاص از آنان برمی‎دارد.
در روایتی از قول جابر چنین نقل شده است:
از امام باقر (ع) پرسیدم: برای چه چیزی به پیامبر و امام احتیاج است؟ فرمود: برای آن‌که عالم بر صلاح خود باقی بماند؛ زیرا خداوند دفع می‎کند عذاب را از اهل زمین هنگامی که پیامبر یا امامی در آن باشد. خدا می‎فرماید: خدا ایشان را عذاب نمی‎کند و حال آن‌که تو در میان آنان هستی و پیامبر فرمود: ستاره‎ها امان اهل آسمانند و اهل بیتم امان برای اهل زمین. پس زمانی که ستارگان بروند، می‎آید اهل زمین را از آنچه کراهت داشتند و زمانی که اهل بیت من بروند، می‎آید اهل زمین را از آنچه کراهت دارند.

اراده کرده به اهل بیتش همان ائمه‎ای که قرین کرده خدا اطاعت آن‌ها را به اطاعت خود. پس فرمود: ای کسانی که ایمان آورده-اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول و صاحبان امر از خودتان را،… به واسطه آن‌ها اهل عصیان را مهلت می‎دهد و عقوبت و عذاب بر آنان قرار نمی‎دهد (مجلسی، 1403، ج23: 19).
نتیجه‌‌گیری
امام معصوم (ع) دارای شؤون متعدد و آثار و برکات فراوانی است که برخی از آن‌ها به اصل وجود آن بزرگوار مرتبط است و برخی دیگر در پرتو افعال امام معنا پیدا می کند. در بسیاری از این شؤون و مقام‌ها، پنهان زیستی امام مانع تحقق و جریان آن‌ها نیست. واسطه فیض بودن امام، یکی از ویژگی ها و شؤون امام است که بر وجود ایشان، حتی در حالت غیبت مترتّب است.

 وساطت فیض به دو صورت جایگاه امام در پیدایش موجودات و جایگاه امام در دوام و بقای موجودات تحلیل شد. در صورت اول نقش فاعلی امام در فیض وجود مورد بررسی قرار گرفت؛ و در صورت دوم، نقش امام به عنوان تحقق بخش بودن هدف خلقت؛ امام، هدف غایی خلقت؛ امام، محور خلقت و امان مردم بودن امام بررسی و تحلیل شد و ثابت گردید وساطت فیض بر وجود امام حیّ با جسم خاکی بر روی کره زمین طبق صورت دوم مترتّب است؛ و ظاهر و غایب بودن امام در این وساطت فیض مدخلیتی ندارد. از این رو، وجود ایشان در هر زمان تا پایان عمر دنیا ثابت خواهد بود.

منابع
قرآن کریم.
1٫ آشتیانی، سید جلال الدین (1381). شرح بر زاد المسافر، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
2٫ ابن فارس، احمد بن فارس (1404ق). معجم مقاییس اللغه، تصحیح: هارون، عبدالسلام محمد، قم، بی‌تا.
3٫ ابن منظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان العرب، بیروت، دار صادر.
4٫ حسن زاده آملى، حسن (1381). هزار و یک کلمه، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
5٫ حمصى رازى ، سدید الدین (1412ق). المنقذ من التقلید، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.
6٫ راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق). مفردات ألفاظ القرآن،  بیروت، دار القلم.
7٫ ربانی گلپایگانی، علی (1388). نقش فاعلی امام در نظام آفرینش، فصل نامه انتظار موعود، ش29٫
8٫ سبزوارى، ملاهادی (1383). اسرار الحکم، قم، مطبوعات دینى.
9٫ سهروردی شیخ اشراق (1375). مجموعه مصنفات شیخ اشراق،  تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.
10٫ سید مرتضی، علی بن الحسین (1410ق). الشافی فی الإمامه، تحقیق: سید عبدالزهرا حسینی، تهران .
11٫ صدر المتألهین، محمد بن ابراهیم (1363). المشاعر، تهران، کتابخانه طهورى.
12٫ ـــــــــــ (1354). المبدأ و المعاد، تصحیح: سید جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران.
13٫ ــــــــــ (1360). الشواهد الربوبیه فى المناهج السلوکیه، مصحح: سید جلال الدین آشتیانی، مشهد، المرکز الجامعى للنشر.
14٫ ــــــــ (1981م). الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث.
15٫ صدوق، محمد بن على، (1395ق). کمال الدین و تمام النعمه، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران، اسلامیه.
16٫ ــــــــــــــــــــــ (1376). امالی، تهران، کتابچی.
17٫ ــــــــــــــــــــــ (1403ق). معانی الأخبار، قم، جامعه مدرسین.
18٫ صلیبا، جمیل، صانعى دره بیدى، منوچهر (1366). فرهنگ فلسفى ، تهران، انتشارات حکمت .
19٫ طالقانی، نظر على (1373). کاشف الأسرار، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا.
20٫ طباطبایى، سید محمد حسین (1417ق). المیزان فى تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
21٫ ـــــــــــــــــــــــــ (1386). شیعه در اسلام، قم، مؤسسه بوستان کتاب.
22٫ طوسى، محمد بن الحسن (1414ق). الأمالی، قم، دار الثقافه.
23٫ فراهیدى، خلیل بن احمد (1409ق). کتاب العین، قم، نشر هجرت.
24٫ فیض کاشانی، محمد بن مرتضی (1375). اصول المعارف، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.
25٫ ــــــــــــــــــــــــــــ (1387)، رسائل فیض کاشانى، تهران، مدرسه عالى شهید مطهرى.
26٫ قمی، على بن ابراهیم،  (1404ق). تفسیر القمی، مصحح: طیب موسوی جزائری، قم، دارالکتاب.
27٫ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407ق). الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
28٫ مجلسى، محمد باقر (1403ق). بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
29٫ مجمع البحوث الاسلامیه، شرح المصطلحات الفلسفیه (1414ق). مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه.
30٫  نراقی، ملا مهدی (1369). أنیس الموحدین، تهران، انتشارات الزهراء.

نویسنده:

مهدی یوسفیان

مجله انتظار موعود شماره 46

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *