مدینه فاضله صدرایی مدینه فاضله آرمانگرایانه و دستنیافتنی نیست، بلکه جزئی از دستگاه قویم حکمی، فلسفی صدرایی منزلی از منازل سلوک آدمی و سفری از اسفار سیر تکاملی و حرکت جوهری است
بخش دوم و پایانی
2. جامعه فاضله
بدون شک انسان به کمال «خلافهاللّهی» که برایش در نظر گرفته شده نخواهد رسید، مگر از طریق تشکیل جوامع که با هم تعاون و همکاری داشته باشند. اجتماع نوع انسان ضروری است و حکیمان این معنا را بدینسان تعبیر میکنند که انسان دارای سرشت مدنی است، یعنی ناگزیر است که اجتماع تشکیل دهد.
در اصطلاح ایشان، آن را مدنیت «شهرنشینی» گویند و معنای عمران همین است که خدای سبحان انسان را بیافرید و او را صورتی ترکیب کرد که زندگانی و بقایش بیتغذیه میسر نیست و او را به جستن غذا به فطرت رهبری کرد و در ساختمان بدنی او توانایی به دست آوردن غذا را تعبیه فرمود، ولی آنچنان قدرتی که یک فرد بشر به تنهایی نتواند نیازمندی خویش را از غذا فراهم آورد و تمام مواردی را که برای بقا و حیات او لازم است کسب کند.
پس به ناچار باید نیروهای بسیاری از همنوعانش با هم گرد آید تا روزی او و آنان فراهم گردد. آن وقت در سایه تعاون و همکاری مقداری که حاجت آن گروه و بلکه چندین برابر آنها را رفع کند، به دست میآید. (نک: ابنخلدون، 1375: 77)
بر طبق حکمت متعالیه نیاز انسان به جوامع، شبیه همان است که ذکر شد، اما در نکات ظریفی که از ویژگیهای صدرالمتألهین است، میتواند فرق داشته باشد:ان الانسان غیر مکتف بذاته فی الوجود و البقاء لان نوعه لم ینحصر فی شخصه فلا یعیش فی الدنیا الا بتمدن و اجتماع و تعاون فلا یمکن وجوده بالانفراد؛ (صدرالمتألهین، 1360: 359)
خداوند نوع انسان را منحصر در فرد قرار نداد، بلکه انسانها گروهی و اجتماعی هستند، به دو جهت: اولاً به دلیل احتیاجی که به هم دارند و ثانیاً به دلیل مهربانی و دلبستگی که با هم دارند. ابنسینا این امتیاز را از فلسفه هستی اجتماع دارد که مینویسد: انسانها موظف هستند همکاری کنند به جهت اینکه خداوند انسان را مدنی بالطبع آفرید و مورد دوم صدرا را متذکر نیست.
زندگی کردن در جامعه از ضروریات زندگی آخرت به شمار میآید؛ «ان الدنیا منزل من منازل المسافرین الی الله و أن النفس الانسانیه مسافر إلیه تعالی و لها منازل و مراحل …» و برای مسافر لازم است که تمام این مراحل را طی کند تا به مطلوب حقیقیاش برسد.
بنابراین در این مسافرت، به سه چیز نیاز داریم: اول مسافر که نفس و روح انسانها، مسافران این راه هستند، و در این مسافرت به راهنما محتاجیم که راهنمایان این سفر انبیا و اولیایند؛ راهنمایانی که دائماً به آنها در سوق دادن و برطرف کردن موانع سفر نیازمندیم و بالأخره به سواره و مرکب و بدن عنصری انسانها مرکب برای این مسافرت است: «و لابد من تربیه المرکب و تأدیبه و تهذیبه لیتم السفر» تا وقتی که به مقصد نرسیدیم باید این مرکب را حفظ کنیم و برای حفظش به جامعه و اجتماع نیاز هست: «و لا یتم ذلک حتی یبقی بدن الانسان سالماً و نسله دائماً و نوعه مستحفظاً». (همو، 363)
صدرا در کتاب المبدأ و المعاد اجتماعات را به دو قسمت تقسیم میکند: اجتماعات کامله، اجتماعات ناقصه و اجتماعات کامله را دارای سه مرحله میداند:جامعه عظمی: جامعهای که افرادش برای آبادانی زمین و آبادانی آخرت تلاش میکنند؛جامعه وسطی: بعضی افراد، نه همه آنها در آبادانی دنیا (و آخرت) کوشش میکنند؛جامعه صغری: مثل اجتماع اهل مدینهای در جزئی از امت؛و اجتماعات ناقصه اجتماعات کوچکتر مثل قریه، محله یا بیت هستند که به منزله اجزا برای مدینه است. (همو، 1354: 490)
صدرالمتألهین مثل فارابی و افلاطون جامعه انسانی را به بدن انسان تشبیه میکند؛ بدنی صحیح و سالم که تمام اجزایش برای حیات بدن تلاش میکنند که در بدن عضوی واحد است و ریاست بدن را به عهده دارد که قلب نام دارد و هر یک از اعضا نسبت به وظیفه و کارکردشان، دوری یا نزدیکی به رئیس دارند، همچنین جامعه هم به حسب عنایت خداوند به بندگانش بعضی به رئیس و حاکم نزدیکتر و بعضی دیگر به منزله اعضای غیر مهمه بدن در تلاش برای عمران و آبادانی جامعه هستند و در نهایت جامعه را ظل و سایه عالم ملکوت میداند
همچنانکه در آن عالم سبب اول ریاست مدینه را به عهده دارد و عقول مفارقه و نفوس سماویه و سماوات و طبایع هیولانیه افراد برای مدینه هستند و هر موجودی در عالم ملکوت به حسب قوتش بیواسطه یا باواسطه به سبب اول اقتدا میکند. همچنین سزاوار است که جامعه فاضله اینگونه باشد، یعنی تمام افرادش همان اهداف رئیس اول را انتخاب کنند و به او در کارهایشان اقتدا کنند.
بنابراین مشخص میشود که ریاست برای جامعه فاضله مستحق هر کس نیست: فالرئیس الاول للمدینه فاضله ینبغی ان یکون صناعته صناعه لا یمکن یخدم بها اصلاً و لا یمکن أن یرأسها صناعه اُخری أصلاً بل یکون صناعته صناعه نحو غرضها یوم الصناعات کلها و ایاه یقصد بجمیع الافعال المدینه فاضله؛ (همو: 291) سزاوار است صناعت او صناعتی باشد که به هیچ وجه خدمت نفرموده نشود بلکه صناعتی باشد که همه صناعات قصد غرض او را نموده باشند و مقصود مدینه فاضله در جمیع افعال باشد.
3. صفات حاکم مدینه فاضله
نظام احسن الهی نهتنها شامل موجودات، بلکه شامل نحوه زندگی کردن بشر هم میشود. از روز ازل این برنامه ریخته شده که در جوامع بشری چه کسی حاکم باشد و چگونه حکومت کند. امکان ندارد خداوند برای کائنات و موجودات، نظام احسن وضع کند و برای انسان و جامعهای انسانی نظام احسن نگذاشته باشد.
بنابراین آنچه از ادله نقلی و عقلی به دست میآید، کسی استحقاق ریاست جامعه فاضله را دارد که به مرتبه جامعیت در نشئت سهگانه عقلی و نفسی و حسی رسیده باشد. پس او میتواند خلیفه خدا باشد، نهتنها به صورت وضعی و قراردادی بلکه به صورت «جعل وجودی» خلیفه باشد.
انسانها با توجه به اینکه عصاره خلقت جهان مادی و حاوی تمام قوای جمادی و نباتی و حیوانی و نیز عقل هستند، پس همه «بالقوه» خلیفه خدا در زمینند و موظفند در محیط طبیعی خود اعم از بیجان و جاندار تغییر مطلوب ایجاد کرده و با کسب «علم» و به تعبیر قرآن «سلطان» (رحمن: 33) باشند و در طبیعت نفوذ و از آن برای بهبود زندگی بشر و تأمین مایحتاج و رفع نیاز مادی او استفاده کنند و به تصریح قرآن موظفند زمین را آباد کنند، اما آبادانی زمین نیاز به مشارکت و قانون دارد و طبعاً قانون مجری عادلی میخواهد تا بتواند از آبادانی زمین و رفاه اجتماعی و امکانات بالقوه و بالفعل افراد انسان و محیطی طبیعی آنها برای آبادانی آخرت ایشان استفاده نماید و آنها را به سرمنزل مقصود برساند.
انسان در وجود و بقایش ناگزیر از مشارکت است و مشارکت تمام نمیشود مگر به معامله و معامله را ناگزیر از سنت و قانون عدل است و سنت عدل را ناچار از سنتگذار و قانونگذار عادل است و جایز نیست که مردمان را با آرا و هوسهایشان در آن حال رها کنند تا منجر به اختلاف گشته و هر آنچه به نفعش است عدل و آنچه به ضررش است ظلم و جور بپندارد و ناگزیر است که این برپادارندۀ عدل و قانونگذار بشر بوده نه فرشته … پس به ناچار از قانونگذاری است که او را ویژگی و خصوصیتی باشد که دیگران را نیست تا آنکه مردمان در او چیزی را دریابند که در خودشان نیست. (همو، 1383: 379)
قانونگذار علاوه بر اینکه باید مورد احترام باشد تا اطاعت شود باید راه درست زندگی کردن و راه رسیدن به خدا را هم به مردم بیاموزد، «ویسن لهم طریقاً یصلون الی الله» (همو، 1360: 360) و علاوه بر سعادت اخروی، معاش دنیوی انسانها را تأمین کند. به همین دلیل، شریعت جعل میشود و «ذلک القانون هو الشرع». (همو: 366)
هرچند صدرالمتألهین سیاست را به تبعیت افلاطون از جهات چهارگانه با شریعت متفاوت میداند، اما تصریح میکند سیاست از دین جدا نیست، بلکه مانند سایر شئون حیات انسانی جزو مراتب حقیقت واحدی به شمار میرود که دین بیانگر آن است. همچنین او تفکیک ریاست دنیوی و ریاست دینی را از عوامل مهم بحرانهای سیاسی به شمار میآورد (همو، 1383: ج3،550) و برای چنین جامعهای که دین را جدای از دنیا و سکولار کردند، سه ویژگی ذکر میکند:
1. احساس در این جامعه سکولار بر آرای محموده غلبه پیدا میکند؛ 2. آدمی به دنبال اسباب قریبه یعنی در پی دنیا میرود؛ 3. خشوع و خضوع درباره مبادی عالیه (موجودات ملکوتی) چنین جامعهای ندارد. (همو، 1360: 365) اما اگر سیاست مطیع شریعت شد و در خدمت شریعت درآمد، محسوس «دنیا»، منقاد معقول «آخرت» میشود و انسان در چنین جامعهای میلش به سوی سرمایههای فاعلی «مؤثر» است و از سرمایههای منفعله «تأثیرپذیر» رویگردان است.
در شرایط و صفات رئیس اول مدینه فاضله
صدرا سه شرط و خصیصه برای رئیس اول مدینه فاضله میشمارد و میگوید که لازمه این سه خصیصه، دوازده خصلت به شرح زیر است:خصیصه و شرط اول آن است که باید رئیس مطلق انسانی باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد و باید که قوه متخیلهاش به حسب طبع و قوه در غایت کمال باشد و همچنین قوه حاسه و محرکهاش در غایت کمال باشد، همه آنها به نوعی از فعل نه به انفعال محض. (همو، 1354: 562)
به نظر صدرا این خصیصه اول برای رئیس، کمال اول است و دو صفت دیگر و نیز خصلتهای ذیل کمالات ثانوی اوست.خصیصه و شرط دوم آن است که او افزون بر خصیصه اول، با زبان خود بتواند آنچه را میداند به خوبی در سخن مجسم بدارد و از عهده ارشاد و هدایت به سعادت و کارهایی برآید که مایه نیل به سعادتند.خصیصه سوم آن است که او افزون بر دو خصیصه اول و دوم، دارای توان و پایداری بدنی برای معاشرت و انجام کارهای جنگ باشد.
وی میافزاید که رئیس اول در صورتی میتواند این خصیصههای سهگانه را داشته باشد که بالطبع دوازده خصلت فطری در او جمع شده باشد. وی دوازده خصلت بیان میکند که همه این ویژگیها باید فطری او باشد، علاوه بر اینکه اجتماع همه اینها در یک انسان مشکل است و مادهای که قبول مثل چنین شخصی بکند در امزجه و استعدادات بسیار کمیاب است و از این جهت، یافت نمیشود کسی که بر این فطرت مفطور باشد، مگر یکی بعد از دیگری، چنانکه بوعلی گفته: درگاه حق اجل از آن است که شریعه هر واردی باشد و بالاتر از آن است که کسی بر آن وقوف حاصل کند مثل یگانه و نادری بعد از یگانهای. (ابنسینا، 1379: ج3، 394)
1. تامالخلقه باشد و دارای اعضای نیرومندی باشد؛2. خوب بفهمد به همان نحو که در نفسالامر است؛3. حافظه قوی داشته باشد؛ (فارابی خصلت دوم و سوم را به صورت یک خصلت درآورده (فارابی، 1361: 272))4. ذکا و فطنتش قوی باشد؛5. خوشبیان باشد؛ چون مأمور به هدایت و ارشاد است؛6. علم و حکمت را دوست داشته باشد؛
7. حریص بر شهوات نباشد و به امور لغو بیتوجه باشد. (فارابی بعد از این خصلت، شرط، دوستدار راستی و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویان بودن را آورده است.)8. کریمالنفس باشد؛9. اعراض دنیوی در نظرش بیمقدار باشد؛10. محب عدالت و دشمن ظلم باشد؛11. در دعوت به عدل لجوج نباشد و اگر به جور و قبیح دعوت کرده شود اطاعت نکند؛12. آنکه عزمش در آنچه وقوعش سزاوار باشد قوی باشد و جسور و مقاوم و غیر خائف و قویالنفس باشد. (صدرالمتألهین، 1354: 564)
نتیجه
مدینه فاضله صدرایی مدینه فاضله آرمانگرایانه و دستنیافتنی نیست، بلکه جزئی از دستگاه قویم حکمی، فلسفی صدرایی منزلی از منازل سلوک آدمی و سفری از اسفار سیر تکاملی و حرکت جوهری است. مدینه فاضله ملاصدرا اساساً ایندنیایی و اینجایی و اینزمانی است؛ پلهای از پلههای صعود انسان به جوار حق است، یعنی مدینه فاضله صدرای الهی دستیافتنی و دستیازیدنی و نایلآمدنی است.
اگر چه صدرا در طراحی و ترسیم مدینه فاضله از اسلاف حکیم و حکیمان پیشین تأثیر پذیرفته، لیکن جنس مدینه فاضله ملاصدرا از جنس حکمت متعالیه است و تحققش تنها با ظهور منجی بشریت مهدی صاحب زمان(عج) ممکن خواهد بود، یعنی مدینه فاضله مهدوی(عج) که تمام منتظران و مؤمنان واقعی باید در انتظارش باشند و در تحقق آن تلاش و کوشش کنند و با اعمال و کردار نیک به آن آرمانشهر فعلیت دهند.
منابع
1. ابنخلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه: محمد پروین گنابادی، تهران انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم، 1375ش.
2. ابنسینا، اشارات، با شرح خواجه نصیر و محاکمات رازی، تهران، مؤسسه نصر، 1379ق.
3. ابنعربی، محیالدین، فصوص الحکم، ترجمه: ابوالعلاء عفیفی، تهران، انتشارات الهام، چاپ دوم، 1386ش.
4. اعوانی، غلامرضا، «معنای سیاست مدن در ملاصدرا»، خردنامه صدرا، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ش43، بهار 1385ش.
5. اکبریان، رضا، «جایگاه انسان در حکمت متعالیه صدرا»، خردنامه صدرا، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ش50، زمستان 1386ش.
6. صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم شیرازی، الاسرار الآیات، تصحیح: محمد خامنهای، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1389ش.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه، تصحیح: محمد خامنهای و غلامرضا اعوانی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1383ش.
8. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، شرح اصول کافی، ترجمه: محمد خواجوی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، 1383ش.
9. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، تصحیح: سید جلالالدین آشتیانی، قم، انتشارات مطبوعات دینی، 1382ش.
10. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المبدأ و المعاد، مقدمه و تصحیح: سید جلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1354ش.
11. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، المفاتیح الغیب، ترجمه: محمد خواجوی، مقدمه: علی عابدی شاهرودی، تهران، مولی، چاپ چهارم، 1384ش.
12. طوسی، خواجه نصیر، اخلاق ناصری، تصحیح: مجتبی مینوی، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ ششم، 1387ش.
13. فارابی، ابونصر، اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمه: جعفر سجادی، تهران، شورای عالی فرهنگ و هنر، چاپ دوم، 1354ش.
14. مولوی، جلالالدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به اهتمام رینولد نیکلسون، تهران، مرکز نشر دانشگاهی،1371ش.
15. یثربی، سید یحیی، فلسفه مشاء، قم، انتشارات بوستان کتاب، چاپ دوم، 1386ش.
حسینعلی سعدی
محمود سعدی
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره 14