الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

فلسفه نظری تاریخ و دکترین مهدویت – بخش اول

تبیین و ارائه دکترین مهدویت در چهارچوب نظری “فلسفة تاریخ”، افق‌های جدیدی فرا روی پژوهش‌گران و اندیش‌مندان می‌گشاید و مفاهیم و آموزه‌های نوینی ارائه می‌دهد.

 

 

 

فلسفه نظری تاریخ و دکترین مهدویت – بخش اول

پیشینه فلسفة نظری (جوهری) تاریخ

چکیده

برای فهم درست آینده و کاربردی کردن آن، نیاز به آموزه‌ای است که توضیح کامل و درستی از آینده بدهد؛ معنا و غایت تاریخ را با توجه به گذشته به دست آورد و بستر عمل فرد باشد.

فلسفه نظری تاریخ، عهده‌دار تبیین بخشی از موارد یاد شده است، اما پاسخ کامل و درست آن تنها در دکترین مهدویت قابل دست‌یابی است.

بر این اساس پژوهش حاضر ضمن بررسی کامل فلسفه نظری تاریخ، دیدگاه اسلام را در این زمینه مطرح و پیوند آن را با دکترین مهدویت تبیین می‌کند. آن گاه در این چهارچوب به توضیح دکترین مهدویت می‌پردازد.

 

واژگان: فلسفه تاریخ، فلسفة نظری تاریخ، دکترین مهدویت

 

پیش درآمد

توجّه و نگرش ویژه به آینده و انتظار تغییرات و تحولات مثبت و روشن در آن، موجب بروز پرسش‌ها و پاسخ‌ها و تحلیل‌های مختلف از آن شده است. نگرش و نحوه دید نسبت به آینده، معمولاً به شکل‌های گوناگون صورت می‌گیرد. کسی که از دیدگاه دینی یا فرهنگی به آینده می‌نگرد، می‌کوشد با مفاهیم و واژه‌های فرهنگی به آن بپردازد و صاحب نظر سیاسی، از مفهوم سیاسی برای توضیح آینده استفاده می‌کند و فیلسوف و مورّخ از منظر فلسفی‌ـ تاریخی، آینده را مورد مطالعه قرار می‌دهد و…. متون دینی نیز به فراخور، از آینده بحث کرده‌ و کتاب‌های آسمانی، هر کدام درباره آینده، پیش‌گویی‌هایی داشته‌اند. 

در این رابطه دیدگاه‌ها و نظریه‌های گوناگونی ارائه شده است که مهم‌ترین آنها به فیلسوفان (نظری) تاریخ تعلق دارد، ولی باید دید کدام دسته از این نظرات توانسته‌اند پاسخ درستی به این سؤال بدهند که: آیندة جهان چگونه خواهد بود؟

الف) مهم‌ترین مسئله در این‌جا “فهم درست آینده است”. فهم آینده، یعنی به دست آوردن تصویری از وضعیت‌هایی که در آینده تحقق می‌یابند. از آن‌جا که این وضعیت‌ها بستر عمل فرد هستند، بنابراین، تصویر مزبور در عمل امروز دخل دارد.1 درستی فهم نیز بر اساس تحقّق آن است و هر قدر وضعیت پیش‌بینی شده به واقعیت نزدیک‌تر باشد، فهم درست‌تری در اختیار بوده است. بر این اساس نیاز به نگره و آموزه‌ای است که بتواند:

1. توضیح کامل و درستی از آینده بدهد؛

2. بستر عمل فرد در حال باشد؛

3. معنا و مفهوم و غایت تاریخ را با توجّه به گذشته، به دست آورد. 

بر اساس فرض پژوهش حاضر، “دکترین مهدویت” این توان و امکان را دارد که بتواند به درستی آینده را توضیح داده و پیش‌بینی کند و مبنای استراتژی و برنامه‌های امروزی ما باشد. 

ب) توضیح و تفسیر تاریخ بشری و ارتباط مستمّر گذشته با حال و آینده، بر عهده “فلسفة نظری تاریخ” است. انسان‌ها همان‌گونه که از دیرینه‌ترین دوران زندگی خویش، به محیط پیرامونی و جهانی که در آن می‌زیسته‌اند، عطف نظر کرده و کوشیده‌اند تا با بر‌ساختن تفسیری از آن و پدیده‌هایش، به پرسش‌های خود پاسخ گویند؛ گذشته، آینده و تاریخ خویش را نیز موضوع پرسش و تأمّل قرار‌داده و با پاسخ‌های ویژه، دیدگاه‌ها و فلسفه‌های تاریخ خاص خود را طرح و تولید کرده‌اند. 

بر این اساس “فلسفة (نظری) تاریخ، شاخه‌ای از تحقیق‌های فلسفی و اجتماعی است که به تاریخ می‌نگرد و در پی آن است که از یک سو، منطق حاکم بر تلاش مورخ را دریابد و از دیگر سو، هدف و معنای سیر کلّی تاریخ را کشف کند و چگونگی “آینده” را توضیح دهد2.

ج) “دکترین مهدویت”، نظریه کامل و جامع برای تفسیر و اداره زندگی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و …) بشر و پاسخ اساسی به تمامی نیازهای واقعی و بنیادینِ انسان‌ها است. 

و به عبارتی، “دکترین مهدویت، آموزه‌ای اعتقادی، جهانی و بر محور مهدویت است که تفسیری راه‌بردی از عرصه‌های اساسی حیات بشری ارائه می‌دهد و در نگرش، انگیزش و کنش انسان‌ها و ساحت‌های مختلف زندگی اجتماعی آنها، تحوّلی بنیادین ایجاد می‌کند.”3

حال این آموزه جامع و کامل را می‌توان در قالب “فلسفه نظری تاریخ” توضیح داد و بر اساس آن، مؤلّفه‌های مختلفی را به دست آورد؛ به خصوص آن‌که هدف و غایت تاریخ و عوامل حرکت آفرین آن و معنا داری تاریخ، در آن بسیار مهم و بنیادین است. اگر بتوان پیوند میان گذشته، حال و آینده را بر اساس این قالب و چهارچوب درک و فهم کرد و تصویری جامع و کامل از زندگی بشری به دست آورد و آینده را توضیح داد، در این صورت می‌توان بعضی از ابعاد مهم “دکترین مهدویت” را بررسی و تبیین کرد و به پرسش‌ همیشگی انسان‌ها (آیندة جهان چگونه خواهد بود)، پاسخ درست داد. 

د) اصولاً بررسی “آموزة مهدویت”، بدون توجّه به “آموزه‌های فلسفة (نظری) تاریخ”، ناقص و ناتمام است. درست است که مبنای توضیح آینده در “اندیشة مهدویت” منابع وحیانی است؛ اما وقتی این منابع در قالب فلسفه تاریخ، قرار گیرند و از تجربه‌های زندگی بشری و برداشت‌های عقلی و فلسفی استفاده گردد، می‌توان تفسیر و تبیین فراگیر و کاملی از آن ارائه داد. این روی‌کرد، مبنای شکل‌گیری “فلسفه متعالی تاریخ” است که با توجه به آموزه‌های وحیانی اسلام و به کارگیری “تجربه” و “عقل” به دست می‌آید. 

?) ارائه نظریه‌ها و دکترین‌ها و انجام پژوهش‌های علمی، نیاز به روش‌ و چهارچوب‌های نظری خاصی دارد. تأمل و پژوهش درباره آینده نیز، از این “قاعده” مستثنا نیست، و باید آن را در این قالب نظری قرار داد. مهم‌ترین و رایج‌ترین چهارچوب نظری برای آینده‌ پژوهی و آینده‌نگری “فلسفه (نظری) تاریخ” است.

 

پس اگر “دکترین مهدویت” در این قالب قرار‌گیرد، زوایای ناپیدای آن، آشکار و ابعاد مختلف نظری و علمی آن برجسته می‌شود. بر این اساس ارتباط سلسله‌وار حوادث، روی‌دادها و وقایع و تأثیر آنها بر زندگی بشری و شکل‌گیری آینده، شناسایی می‌شود و پاسخ‌های مناسب به سؤالات اساسی بشر ارائه می‌گردد و … این کاوش سازمان یافته برای پیش‌بینی آینده است. 

 

فصل اول: فلسفة (نظری) تاریخ 

“تاریخ”، حرکت مستمر و مداوم زندگی انسان‌ها، از گذشته تا حال و آینده است؛ مملوّ از شکست‌ها و پیروزی‌ها، کامیابی‌ها و ناکامی‌ها، دشواری‌ها و راحتی‌ها، حق‌گرایی‌ها و باطل محوری‌ها، پیشرفت‌ها، پسرفت‌ها و … به همین جهت نگرش و اظهار نظر درباره آن، مطلوب همه بوده و خواهد بود. 

لیبرال‌ها تاریخ را به منزله پیشرفت به شمار می‌آورند؛ یعنی تاریخ هنگامی پدید می‌آید که هر نسل، از راه انباشت دانش و فهم، در مقایسه با نسل پیشین پیشرفت کند. لیبرال‌ها معمولاً باور دارند که این پیشرفت از طریق اصلاحِ تدریجی یا فزاینده، نه از راه انقلاب، صورت می‌گیرد. 

محافظه‌کاران تاریخ را به لحاظ سنّت و استمرار درک می‌کنند و جای کمی را برای پیشرفت باقی می‌گذارند. درس‌های گذشته هم‌چون آیینه عبرتی است برای زمان حال و آینده. محافظه‌کارانِ ارتجاعی باور دارند که سِیر تاریخ به معنای انحطاط است و لذا مایلند که به یک زمان اوّلیه و مُرجّح رجعت کنند. 

سوسیالیست‌ها متعهد به یک نظریه مترّقی در باب تاریخ هستند، و این نظریه بر حوزه توسعه اجتماعی و شخصی تأکید می‌ورزد. مارکسیست‌ها باور دارند که “تضاد طبقاتی” موتور تاریخ است و این‌که یک جامعه بدون طبقات و کمونیستی، نقطه از قبل تعیین شده تاریخ است. 

فاشیست‌ها معمولاً تاریخ را یک فرآیند انحطاط و زوال، انحطاطی از یک گذشته “عصر طلایی” می‌دانند. با این وصف، آنان پذیرای یک نظریه چرخه‌ای تاریخ هستند که به امکانِ زایِش دوباره و تجدید حیات ملی ـ معمولاً از راه پیکار خشونت‌آمیز و جنگ ـ باور دارد4 و … 

مهم‌تر از این دیدگاه‌ها،‌ نظرات فیلسوفان (نظری) تاریخ است که هر یک از منظری به تاریخ نگریسته و آن را مورد مطالعه و بررسی قرار داده‌اند. اگر ‌بخواهیم آن‌چه را که فلسفة تاریخ در بطن خود پرورانده خلاصه کنیم، به چند مفهوم دست می‌یابیم. 

1. جامعه‌های بشری در حال تحوّل دائمی هستند و آنها به تنهایی و در مجموع مسیر معیّنی را طی می‌کنند؛

2. طی این مسیر عبارت است از پیمودن مراحلی که حاصل تضادها و برخوردهای داخلی جوامع یا اثرات محیط خارج است؛

3. جامعه‌های بشری، دائماً در حال پیشرفت هستند و در طی مراحل خود، به سمت کمال پیش می‌روند؛

4. این مسیر را می‌توان با علت‌یابی تاریخ، شناخت و از آن قوانینی استخراج کرد؛

5. بر اساس تجزیه و تحلیل این قوانین و بررسی سیر گذشته، می‌توان دربارة آینده جامعه‌ها به پیش‌بینی پرداخت؛ 

6. در نظر دو دسته از دانش‌مندان این دگرگونی به نحو خاص صورت می‌گیرد؛ به طور خلاصه یا ادواری است یا ثانوی و یا قهقرایی و یا حتی در جهت سقوط و اضمحلال جامعه‌ها و تمدن‌ها؛

7. در بحث سرنوشت بشر در تاریخ، هر کسی مطلقی برای خود قائل شده است (چنان که هگل به روح جهانی قائل است و مارکس به جامعه بی طبقه و … )5. 

 

دو رهیافت: فلسفه نظری و انتقادی تاریخ 

یکی از انگاره‌های قابل توجّه در فلسفة تاریخ، استفاده‌های گوناگون و پیچیده از این اصطلاح است؛ به طوری که کاربرد تک ساحتی آن و یا تعریف‌های یک سویه از آن، نادرست و گمراه کننده به نظر می‌رسد. چنان که برخی از نویسندگان “فلسفه تاریخ” را چنین تعریف کرده‌اند: “فلسفه تاریخ، به کارگیری روش‌های فلسفی در پاسخ‌گویی به موضوع‌های و مسائل اساسی در حوزه علم تاریخ مربوط می‌شوند … فلسفه تاریخ را به علم تاریخ به منزلة یک رشته و دانش (درجة اوّل)، از بیرون نظر می‌کند و درباره مسائل و موضوعات کلیدی و اصلی دانش اوّل (علم تاریخ) به تفکر فلسفی می‌پردازد… !”6 

باید در کاربرد این اصطلاح، دقت و وسواس زیادی داشت. در واقع دو شاخه مختلف، اما وابسته پژوهش فلسفی، معمولاً “فلسفة تاریخ” نامیده می‌شود: یکی تحلیل فلسفی تاریخ‌نگاری است؛ یعنی توصیف منطقی، عقلانی و معرفت شناختی آن‌چه که مورّخان انجام می‌دهند. دیگر کوششی است، برای کشف معنا و مفهومی در سیر و روند کلی روی‌دادها یا ماهیّت عمومی فرآیند تاریخی که فراتر از عقلانیتی است که کار و پژوهش متداول تاریخی می‌تواند به آن دست یابد.7 در تعاریف و کاربردهای جداگانه، این دو اصطلاح “فلسفه انتقادی (تحلیل) تاریخ” و “فلسفة نظری (جوهری) تاریخ” نامیده می‌شوند. 

فلسفة جوهری و فلسفة تحلیلی تاریخ، از نظر اصول و مبانی از هم مستقل هستند و هر کدام برای خود اصول و مبانی مشخّصی دارند؛ گرچه به ندرت این امکان وجود دارد که هر کدام از این دو را بتوان کاملاً جدا و مستقل از دیگری به کار گرفت. بیشتر مورّخان و فلاسفه در یکی از این دو گروه قرار می‌گیرند.

 

فلاسفه تاریخ تحلیلی یا انتقادی، تاریخ را به معنای مطالعة گذشته، مورد بررسی قرار می‌دهند و به مسائل متعدّد توجّه می‌کنند؛ از جمله این‌که: مورخان چه چیزی را شواهد، مدارک، یا تبیین تلقّی می‌کنند؛ آیا نتایج و دست‌آوردهای آنان واجد حقیقت عینی است یا خیر؛ آیا قضاوت‌های اخلاقی دربارة شخصیت‌های تاریخی وظیفه مورّخ است یا خیر و… مهم‌ترین فلاسفه تاریخ تحلیلی عبارت‌اند از: بار تولد نیبور، رانکه، لرد اکتن، ریکرت، دیلتای، کروچه، کالینگوود، پوپرو شماری از فلاسفة نه چندان مشهور… . 

فلاسفه تاریخ جوهری یا نظری، تاریخ را به معنای گذشته، مطالعه و بررسی می‌کنند و مشخصّاً به شیوه‌ای بلند پروازانه‌تر از مورخان معمولی، به تعمیم درباره آن می‌پردازند. از جمله مهم‌ترین فلاسفه تاریخ جوهری می‌توان به فیوره، ویکو، کانت، کندرسه، هر در، فیخته، هگل، شلینگ، مارکس، انگلس، کنت، اسپنسر، اشپنگلر و توین بی اشاره کرد.8

تا پیش از قرن بیستم، تعبیر “فلسفه تاریخ”، معمولاً به تأمّلات نظری درباره کلّ جریان حوادث و وقایع (تاریخ به مثابة واقعه) اطلاق می‌شد که در واقع حاصل تلاش سیستم‌سازان بزرگی بود که در میان آنان کسانی چون هگل، مارکس، اشپنگلر و توین‌بی، شناخته شده‌تر و مشهورتر هستند. 

در خلال قرن بیستم، هم فلاسفه و هم مورّخان، به ردّ این طرح‌های کلان برخاستند؛ صرفاً به این دلیل که شواهد و مدارک کافی برای توجیه یا اثبات درستی و صحّت این قبیل ادعاهای بلند پروازانه موجود نیست. در عوض فلاسفه توجّه خود را به فعالیت دست دوّم؛ یعنی، به زیر سؤال بردن و انتقاد از نحوه عمل‌کرد و فعالیت مورّخان معطوف نمودند.

این همان فلسفه تحلیلی یا انتقادی از تاریخ است.9 فلسفه انتقادی تاریخ، عمدتاً طی صد سال اخیر تکامل یافته و دارای وجوه مختلفی است؛ از جمله: تبیین تاریخی، واقعیت و حقیقت در تاریخ، عینیت تاریخی و … .10 در پژوهش حاضر، تنها “فلسفه نظری تاریخ” مورد نظر بوده و ابعاد مختلف آن بررسی می‌شود. 

 

پیشینه فلسفة نظری (جوهری) تاریخ

فلسفه (نظری) تاریخ، یکی از مباحث کلیدی و مهم در آینده‌پژوهی و پرجاذبه‌ترین مسائل فلسفی در دو سه قرن اخیر است. این فلسفه را باید میراث دورانی خاص از مراحل رشد تفکّر اجتماعی و تاریخی و قدیمی‌تر از فلسفه تحلیلی دانست. “فلسفه تاریخ” (یعنی، پرسشی که نویسنده در باب حرکت تاریخ و مسیر آن برخورد، مطرح می‌سازد) ، با اشکالی خاص، قرن‌ها افکار را به خود مشغول داشت. 

شاید بتوان ویکو، فیلسوف ایتالیایی(1628-1744) را اولین کسی دانست که فلسفه تاریخ را بیان کرد؛ ولی از دیدگاه عملی‌تر می‌توان گفت: فلسفة تاریخ، به عنوان یک مبحث مستقل و جدا، نخستین بار در دورانی مورد شناخت قرار گرفت که با انتشار قسمت اوّل “اندیشه‌هایی در زمینه تاریخ فلسفی بشر” اثر هردر آغاز گشت و کمی بعد از انتشار “خطابه‌هایی درباره فلسفه تاریخ” اثر هگل (1837) این دوران به اوج خود رسید.

 

ویکو بسیار پیش‌تر از این فیلسوفان، دربارة فلسفة جوهری تاریخ، مطالبی نگاشته بود. البته خاست‌گاه‌های پراکنده‌تر و دورتری را نیز می‌توان در نظریه‌های چرخه‌ای یا دوری دنیای باستان، در اعتقاد یهودی ـ مسیحی در باب خلقت، عصیان و رانده شدن از بهشت و در نهایت هبوط، خدشه گناهان و رستگاری دید … فلسفه تاریخ به صورت سنّتی خود، با مرگ هگل به پایان نرسید. پس از او، مارکس ـ هر چند به شکلی متفاوت ـ آن را ادامه داد و در دوران بعد نویسندگانی از قبیل اشپنگلر و توین بی آن را به کار بستند.11

 

در بررسی دیدگاه‌ها و اندیشه‌های این متفکران و دانش‌مندان، “تاریخ” و آیندة آن، جایگاهی ویژه و برتر دارد؛ این امر به خصوص در ادیان و مکاتب آسمانی پررنگ‌تر و بارزتر است و می‌توان مباحث مختلفی از فلسفه تاریخ در آموزه‌های آنها یافت. همه ادیان در قالب تئوری‌های آینده‌‌نگر ، فرجام جهان را نهایتی دیگر و منجر به ایجاد جامعه ایده‌آل بشری دانسته‌اند. در این میان ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی، هر کدام به نحوی از آینده و پایان تاریخ، سخن گفته‌اند.

بر اساس نگرش ادیان ابراهیمی اراده و مشیّت الهی، بر تاریخ سوار و حاکم است و آن را بر اساس سنّت‌های مختلف به حرکت در می‌آورد و نهایت آن نیز، نیک فرجامی و به‌زیستی در این دنیا و آخرت است. 

بنا به نوشته پل ادواردز “آن‌جا که عقل و مشاهده می‌تواند حداکثر نظم و ترتیب ادوار تاریخی را بیابد، چشم ایمان در یک فرآیند خاص تاریخی، فعل و اثر نجات بخش خداوند را تشخیص می‌دهد”. 

شهر خدای آگوستین، بیان کلاسیک فلسفی چنین دیدگاهی است. سیر تاریخ به مثابه جدال و کشاکش دو جامعه مدینه الهی و مدینه زمینی است. آن‌چه که به این مبارزه معنا می‌بخشد، ایمان و اطمینان خاطری است که از طریق وحی و ایمان نسبت به پیروزی نهایی مدینه الهی حاصل می‌گردد… مشیت الهی، معطوف به نجات و رستگاری است.

پس از دیدگاه‌های دینی شاهد بروز فلسفه‌های غیر دینی هستیم. ولتر نخستین بار تعبیر “فلسفه تاریخ” را به کار برد. رساله در باب رفتار و اخلاقیات ملل (1756)، عمدتاً به خاطر بازگرداندن کانون توجّه از تاریخ عمومی به جزئیات و دقایق معمولی و پیش پا افتادة جامعة بشری ـ که ولتر به عنوان حرکت از تاریکی و ظلمت خرافه پرستی، به جانب روشنایی دم افزون عقل مطرح کرد ـ جایگاه برجسته‌ای دارد. 

دانش نو از “ویکو” ، بلند پروازانه‌تر و قصد آن تبیین سیر کلی تاریخ بر اساس الگوی رشد و فساد دائمی؛ اما در مجموع رو به کمال است. اگر‌چه “مشیّت الهی” در آن مورد قبول است، مآلاً با قوانین خود پیشرفت، یکسان دانسته می‌شود. 

اندیشه‌هایی برای تاریخ فلسفی نوع بشر (1784) از هر در ، بر وحدت ارگانیک و سازوار فرهنگ‌های بشری و مساهمه‌های منحصر به فردی که “روح” هر یک از آنها ـ حتّی قرون وسطی ـ به پیشرفت و تکامل عمومی نوع بشر انجام دادند، تأکید نمود. 

اندیشه نوعی تاریخ جهانی از دیدگاه جهان وطنی (1784) از کانت، پیشرفت در تاریخ را بر اساس نوعی “طرح پنهان” (یعنی) در اجتماع‌پذیری و اجتماع‌گریزی انسان ـ که او را بر خلاف میل و اراده بشر، به جانب بنا نمودن نوعی نظم مدنی عقلانی ـ هم در سطح ملی و هم در سطح بین المللی سوق می‌دهد ـ تبیین نمود.

هگل در فلسفة حق (1821) و خطابه‌هایی در باب فلسفة تاریخ، موضوع تاریخ را فعلیت یافتن مطلق در زمان و بسط و تکامل خود روح از طریق ادوار حیات شماری از ملّت‌های تاریخی‌ـ جهانی دانست. از آن‌جا که ذات روح، آزادی است، مضمون تاریخ جهان در همان حال، بسط و تکامل آزادی انسانی ـ هم کیفاً و هم کمّاً ـ در انواع سازمان اجتماعی است. 

اسپنسر در اصول جامعه شناسی (1877-1896) و آثار دیگرش، نوعی قانون کیهانی و جهان شمول تحوّل را درباره تاریخ به کار برد که بر اساس آن تکامل اجتماعی، مانند هر تحوّل دیگری، از نوعی تجانس نامشخص و فاقد انسجام، به تجانس مشخّص و منسجم حرکت می‌کند. 

مارکس با بسط دیدگاه ماتریالیستی در باب تاریخ، بر عوامل اقتصادی تأیید می‌کرد. وی با آن برداشت معروف خود از تاریخ به “مثابه روایت تضاد طبقاتی”، از مناقشه برانگیزترین و در عین حال تأثیرگذارترین فلاسفة تاریخ در دوران معاصر بوده است. 

اشپنگلر و توین بی به شیوه‌ای استقرایی، از قوانینی نام می‌برند که حاکم بر تحوّل و پیشرفت متعارف فرهنگ‌ها یا تمدن‌ها است و این قوانین را برای پیش‌گویی سرنوشت تمدن خاص خود مورد استفاده قرار می‌دهند. اشپنگلر در سقوط غرب (1922-1918)، ادعا می‌کند که از طریق درک و شهود زیبایی‌شناسی، به شناخت شماری از ارگانیسم‌های فرهنگی دست یافته است که به دنیا می‌آیند، رشد می‌کنند، به کمال می‌رسند و پس از استفاده از حداکثر امکانات نوعی شیوه خاص حیاتی می‌میرند. 

توین بی در مطالعه تاریخ، در تاریخ نوعی سیر و پیشرفت روحانی می‌یابد که ناشی از پاسخ انسان‌ها به تحدّی فروپاشی و اضمحلال نسل‌های متوالی تمدن‌ها است12. 

عموم این فیلسوفان و اندیش‌ورزان، به دنبال کشف حقایقی از تاریخ، قوانین کلّی حرکت، شناخت هدف و مسیر تاریخ و تفسیر دقیق از روی‌دادها و حوادث و در نهایت پیش‌بینی روند وقایع بوده و آن را ذیل “فلسفه نظری تاریخ” پی‌گیری کرده‌اند. 

 

تعریف و چیستی فلسفه (نظری) تاریخ 

فلسفه (نظری) تاریخ، متضمّن تلاش برای تمییز دادن یا مشخص ساختن وجود الگو یا ساختار در روند خود تاریخ است. هم‌چنین مطالعه و بررسی تاریخ (به معنای گذشته) و تعمیم درباره آن است. فلسفة تاریخ، بررسی سیر حرکت تاریخ از گذشته تا حال و پیش‌بینی مسیر و نهایت آن در آینده است.

در این منظر تاریخ موجودی حقیقی، زنده و متحرک است که جسمی دارد، روحی، اراده‌ای، خواستی، آهنگی، حرکتی، محرّکی، مبدئی، مسیری، مقصدی، هدفی، قانونی، نظامی و… در واقع تاریخ آینده، برآمد گذشته است و بر این اساس فلاسفه تاریخ، به هدف‌دار بودن تاریخ و تصویر آن به عنوان موجودی زنده، پویا و متحرّک اصرار دارند. 

در فلسفة نظری تاریخ، فیلسوف به دنبال فهم معنا و هدف تاریخ، محرّک و مکانیسم این حرکت و غایت و سر‌منزل آن است. در این راستا باید بتواند به سه پرسش اساسی پاسخ دهد: 

1. هدف و مقصد تاریخ چیست و تاریخ به چه سمتی حرکت می‌کند؟ 

2. محرّک و مکانیسم حرکت تاریخ چیست و بر اساس چه اهرم‌هایی حرکت می‌کند؟ 

3. مسیر و منزل‌گاه‌های مهم و برجسته این حرکت کدام است؟ 

در این‌جا بایسته است به چند تعریف از “فلسفه (نظری) تاریخ” اشاره شود: 

الف( قبول و تصوّر یک یا چند قانون در سیر امور تاریخ حیات بشر؛13

ب) مُعرّفی که در آن از حرکت، محرّک، مسیر و هدف تاریخ بحث می‌شود؛14 

ج( کوششی است تا معنا و مفهوم روند کلّی پدیده‌های تاریخی را کشف نماید و به ماهیت عمومی فرآیند تاریخی دست یابد15؛ 

د( علم به تحوّلات و تطورات جامعه‌ها از مرحله‌ای به مرحلة دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحوّلات. به عبارت دیگر، علم به “شدن” جامعه‌ها، نه “بودن” آنها؛16 

هـ( شاخه‌ای از دانش که کار آن بحث در عوامل اساسی و مؤثر در وقایع تاریخی و تحقیق در قوانین عمومی حاکم بر رشد و توسعة جوامع انسانی و دگرگونی‌های آن در طول زمان است؛17 

و( فلسفة تاریخ، به اعتباری دیگر، به بحث و بررسی هدف‌مندی، قانون‌مندی و نظام‌مندی تاریخ پرداخته و هم‌چنین سیر و ادوار تاریخی و پیوستگی یا گسستگی و نیز تکاملی یا غیر تکاملی بودن آن را واکاوی می‌نماید و هستی و چیستی یا منشأ علمی و نظری، مبدأ علمی و عینی و نیز مبنا، مفهوم و حدود آنها را وارسی می‌کند؛18 

ز( فلسفه تاریخ، به قانون‌مندی تاریخ اعتقاد مؤکّد دارد. تاریخ هویّتی حقیقی است، نه اعتباری. این هویت حقیقی مستقل، از جایی آغاز کرده است؛ از طریقی می‌گذرد و سرانجام هم به مقصدی می‌رسد. فلسفه تاریخ بر این سر است که نشان دهد این رفتن و بالیدن چگونه صورت می‌گیرد و آن نقطه نهایی (بارانداز تاریخ)، کجا است و چگونه از منازل کنونی، می‌توان منزل واپسین را ـ ولو به ابهام و اجمال ـ تصویر کرد و آیا گذر از منازل و مراحل گوناگون تاریخی اجتناب‌ناپذیر است یا چاره‌پذیر و بالاخره محرّک تاریخ کدام است؟

19 

خ( وظیفه فلسفة‌ تاریخ این است که شرحی چنان دقیق از مسیر روی‌دادهای تاریخی بنویسد که اهمیت واقعی و منطقی اساسی این مسیر به طور بارز نشان داده شود (و طرح و قوارة تاریخ روشن گردد)؛20

ط( فلسفه تاریخ علم به تحوّلات و تکامل جامعه‌ها، از مرحله‌ای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر مسیر و جهت تحوّلات و تکامل‌ها است. به سخن دیگر، فلسفه تاریخ به علل ارتقای انسان و جامعه‌ها از دوره‌ای به دوره‌ای و از نظامی به نظام دیگر می‌پردازد.21 

پس در تعریفی جامع و کامل از فلسفة (نظری) تاریخ می‌توان گفت: “فلسفه تاریخ، کشف الگو و قوانین حاکم بر تاریخ و شناسایی هدف، مسیرها و عوامل حرکت آفرین آن، جهت پیش‌بینی آینده و معنا بخشی به حرکت تاریخ است”. 

فلسفه تاریخ، ابعاد و زوایای مختلف زندگی بشری را مورد مطالعه قرار می‌دهد و تعالیم و آموزه‌های مختلفی درباره تاریخ و آینده جهان ارائه می‌کند؛ با این حال این دانش، ناگفته‌ها و ابهام‌های فراوانی دارد و نویسندگان و پژوهش‌گران موضوع‌ها و مسائل آن را به روشنی بیان نکرده‌اند! 

با کاوش و ژرف‌نگری در آرا و عقاید اندیش‌مندان و فیلسوفان تاریخ، می‌توان مسائل و آموزه‌های گوناگونی را برداشت کرد. به آینده معلوم تاریخ عقیده دارند. به دنبال مشخص‌ کردن غایت و مسیر حرکت تاریخ هستند. آنان وجود طرح و الگو در تاریخ را مطرح می‌کنند و قواره‌ای کلّی برای آن نظر می‌گیرند. از دیدگاه ایشان، تاریخ دارای معنا و مفهوم خاص خود است و سمت و سوی عام و کلّی دارد و … . در این‌جا به عمده‌ترین آموزه‌های فلسفه تاریخ اشاره می‌شود: 

 

پی نوشت: 

1. نک: درس‌های سیاست خارجی، ص276. 

2. نک. مجله دانشگاه انقلاب، ش 21، ص120؛ عصر ما، 19 آبان 80. 

3. مسعود پورسیدآقایی، فصل‌نامه انتظار، ش16، ص10. 

4. اندرو هی‌وود، درآمدی بر ایدئولوژی‌های سیاسی، ص 506. 

5. نک: فلسفه تاریخ از دیدگاه جامعه شناسی، ص 17 و 18. 

6. نک: محمدرضا کاشفی، دین‌پژوهی و گوناگون (پرسش‌ها و پاسخ‌ها، دفتر چهارم)، ص 45. 

7. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص 3. 

8. اتکینسون، فلسفه تاریخ: روش‌شناسی و تاریخ‌نگاری، ص 24 و 25. 

9. همان، ص 82 و 83. 

10. نک: اچ والش، ص 25؛ پل ادواردز، ص 7. 

11. نک: دبلیو اچ. والش، ص 14؛ فلسفه تاریخ: روش‌شناسی و تاریخ‌نگاری، ص 50 و 51؛ برای مطالعه درباره دیدگاه‌های اندیش‌مندان یاد شده نک: نگارنده، آینده جهان، صص 39-46. 

12. نک: پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص 18-21؛ اچ والش، مقدمه‌ای بر فلسفه تاریخ، ص 13-18؛ کریم مجتهدی، فلسفه تاریخ، ص 156-169 و … . 

13. محمد آراسته‌خو، فرهنگ اصطلاحات علمی ـ اجتماعی، ص 727. 

14. دائرة المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، ج1، ص 309. 

15. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص 2. 

16. مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص 353. 

17 . جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ص 204. 

18. علی‌رضا صدرا، انتظار، ش 13، ص 214. 

19. محمدتقی مصباح یزدی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 153. 

20. اچ. والش، مقدمه‌ای بر فلسفه تاریخ، ص 28. 

21. حسین کریمی، فلسفه تاریخ، ص 14 و 15.

 

حجت الاسلام و المسلمین رحیم کارگر

ماهنامه انتظار موعود – شماره 17