با توجه به اینکه علوم انسانی هر کشور و به بیان بهتر، هر تمدنی، برخاسته از نوع نگرش آن کشور/تمدن به جهان است، و اینکه تمامی مولفههای روانی و فکری زندگی بشر در هر تمدنی که باشد برخاسته از منش او در علوم انساناش است، پس علوم انسانی در قالب جنگ نرم تعریف شده و کسی که بتواند بنیادهای علوم انسانی یک تمدن را مورد نقد و بررسی قرار دهد قطعا یک ژنرال جنگ نرم است.
در ادامه و در قسمت شانزدهم از بررسی زندگی و افکار و آرای ژنرالهای جنگ نرم غربی، به سراغ فرانسیس فوکویاما رفتهایم:
فرانســیس فوکویاما، در ۲۷ اکتبر ۱۹۵۲ میلادی در هایدپارک شــیکاگو زاده شــد. پدرش، یوشــیو فوکویاما (Yoshio Fukuyama)، نســل دوم آمریکاییهای ژاپنیتبار بود که دکترای جامعهشناسی از دانشگاه شیکاگو داشت و بهعنوان کشیش کلیسای پروتستان خـدمت میکـرد. مـادرش، تـوشــیکو کاواتـا فوکویاما، کـه در شــهر کیـوتـو ژاپـن متولد شــد، دختر شــیرو کاواتا، بنیان گذار دپارتمان اقتصاد دانشگاه کیوتو و نخستین رئیس دانشگاه شهر اوساکا بود. فوکویاما دوران کودکی خود را در شهر نیویورک گذراند. در سال ۱۹۶۷ میلادی، همراه با خانواده، به ایالت شیکاگو کوچ کرد و در آنجا دوره دبیرستان را به پایان رساند. مدرک لیسانس خود را در رشته هنر از دانشگاه کُرنل به دست آورد و سپس در رشته فلسفه سیاسی ادامه تحصیل داد و به درجه دکترا از دانشگاه هاروارد نایل آمد. وی در دوره دانشجویی در دانشگاه کرنل به انجمن دانشجوی تلوراید پیوست. در حال حاضر، فوکویاما استاد و رییس گروه توسعه اقتصادی بینالمللی دانشگاه جانز هاپکینز در شهر واشنگتن دی سی است.
موضعگیری علیه نومحافظهکاری
فوکویاما پیش از این جزو نظریهپردازان نومحافظهکار به شمار میآمد، وی در طول دهههای اخیر روابط متناوبی را به نومحافظهکاران داشته است. اگرچه بعد از حادثه 11 سپتامبر، مشتاقانه حامی حمله عراق بود اما سرانجام دیدگاهش در اینباره را بعد از حمله به عراق بازبینی و اصلاح کرد. از آن زمان تا کنون، وی به عنوان یک منتقد سرشناس در مورد حمله به عراق تبدیل شده است. فوکویاما در سال ۲۰۰۴ علیه بوش رای داد و در سال ۲۰۰۶ با انتشار مقالهای بلند در نیویورکتایمز ضمن مقایسه نومحافظهکاری با لنینیسم پایان عصر نومحافظهکاری را اعلام کرد. او به علاوه مطلبی در مورد بازداشت نظامیان انگلیسی توسط ایران در صفحه «هر چه میخواهد دل تنگت بگو» سایت روزنامه گاردین نوشته است.
تجربه تغییر
تاریخ همکاری فوکویاما با نومحافظهکاران به دهه 1970 برمیگردد؛ هنگامی که در دانشگاه کرنل تحت نظر آلان بلوم فیلسوف طرفدار لئو استراوس، تحصیل میکرد. سپس در دهه 1980، فوکویاما به دار و دسته پاول ولفویتز در اداره طرحریزی سیاسی وزارت خارجه دولت ریگان پیوست. بنا به گفته جیمز من، بیشتر کسانی که توسط ولفویتز انتخاب میشدند، طی دو دهه بعد، از افراد اصلی شبکه نومحافظهکاری در بوروکراسی سیاست خارجی شدند.
آلان بلوم
لئو اشتراوس
پاول ولفویتز
سالها بعد، در دهه 1990، فوکویاما نامش را در لیست اعضای موسس پروژه قرن جدید آمریکا (PANC) قرار داد. پروژهای بسیار مهم و سرآمد که به سیاست خارجی ریگانی و مرتبط با نومحافظهکاران و دیگر مردان سیاست خارجی در حمایت از تجاوز به عراق معروف شدند. فوکویاما بسیاری از نامهها و قراردادهای پروژه قرن جدید آمریکا را امضا کرده که یکی از آنها شامل نامه حمله به عراق برای جنگ علیه ترور میشد و در آن آمده بود که این تجاوز باید انجام شود حتی اگر شواهد کافی برای ارتباط مسئله با عراق وجود نداشته باشد. با اینکه بیتفاوتی نامه به اینکه آیا عراق واقعا مسئول حادثه 11 سپتامبر هست یا خیر، مشهود بود اما این نامه اخطار داده بود که «تجاوز به عراق ممکن است کشور را درگیر یک جنگ جهانی علیه تروریسم کند».
طی سالهای بعد، در سال 2002، فوکویاما از جاهطلبی دولت بوش برای حمله یکجانبه به عراق حتی با موضعگیری علیه قوانین و موسسات بینالمللی دفاع کرد. فوکویاما در سپتامبر سال 2002 در واشنگتنپست نوشت: «اروپائیان میگویند که تلاش میکنند قانونی را ذیل قوانین بینالمللی قرار دهند و در عین حال توسط دولت بوش به تهدید شدهاند که باید دکترینی قابل دستکاری را برای پیشدستی در اقدام علیه تروریستها فراهم کنند». وی مینویسد: «آمریکاییها حق دارند روی این موضوع پافشاری کنند که هیچ چیزی شبیه به یک جامعه بینالمللی در این موضوع وجود ندارد و دولتملتها باید سرانجام هنگامی که با تهدیدات امنیتی روبرو میشوند فقط به خودشان توجه کنند».
به هر حال، با شروع جنگ عراق و افزایش طغیانهای مردمی خونآلود در این کشور، فوکویاما به عنوان یکی از اصلیترین تغییرمسیردهندگان شاخه نومحافظهکاری خود را آشکار کرد. وی در اینباره در سال 2004 مینویسد: نومحافظهکاری عقل خود را در رابطه با استفاده از حقایق تجربی در عراق از دست داده است. این حقایق بنا به گفته فوکویاما شامل شکست در یافتن سلاحهای کشتار جمعی در عراق، افزایش گسترده احساسات ضد آمریکا در منطقه جنوب غرب آسیا، افزایش شورشها در عراق، نشان میدهد که یک رهبری دموکراتیک قوی در آنجا حضور ندارد و هزینههای سنگین مالی و انسانی این جنگ و شکست جلوگیری از فرآیند وخیم شدن مسئله فلسطین نشان میدهد که آمریکاییها در آنجا شکست خوردهاند. فوکویاما میافزاید: «پیشبینی اینکه این جنگ اعتبار نومحافظهکاری را از میان خواهد برد بسیار ساده است».
فوکویاما مدتها بر صندلی ویراستاری مجله نشنال اینترست تکیه زده و تعداد بسیار زیادی از مناظرههای میان افراد مسلط آمریکا را راهبری کرده است. فوکویاما در سال 2005 برای مخالفت با برخی از سیاستهای این مجله، آن را به مقصد آمریکن اینترست ترک کرد. البته جالب است که بدانید خود مجله نشنال اینترست، از ریشههای نومحافظهکاری خود به سمت جهتگیریهای واقعیتر طی سالهای اخیر حرکت کرده است.
ایران در نگاه فوکویاما
از هنگامی که فوکویاما نسبتا به سمت سیاست خارجی کشیده شد، به شکل قابل ملاحظهای به سمت درگیری دیپلماتیک با ایران کشیده شده است. وی در سال 2007 مینویسد: اگر تنها گزینهای که روی میز قرار میدهیم این است که ما با شما مذاکره خواهیم کرد، پس قطعا این اتفاق نخواهد افتاد. آنچه ایرانیان مدتها است که به دنبال آن هستند، یک مذاکره بزرگ است: آمریکا انکار کند که به دنبال تغییر رژیم ایران است و مشروعیت قانونی جمهوری اسلامی را بپذیرد، موقعیت منطقهای ایران را باز گرداند و به دنبال روابط دیپلماتیک کامل باشد.
و برخلاف بسیاری از اساتید سیاست خارجی که ایران را به عنوان یک دیکتاتوری شرور معرفی میکنند، فوکویاما در سال 2009 مینویسد در حالی که جمهوری اسلامی یک لیبرال دموکراسی نیست، با این حال یک حکومت سمتگر هم نیست. با این حال، فوکویاما مینویسد بیشتر مولفههای خداگرایانه تشکیلدهنده ایران با بسیاری از حکومتهای دموکراتیک سازگاری ندارد و میافزاید: ایران میتواند به سمت یک عدالت حقیقی در قالب انقلاب اسلامی 1979 حرکت کند.
وی در مقالهای در گاردین در سال 2007 نوشت: «شکست نومحافظهکاران در درسی که از عراق گرفتند زمانی آشکار میشود که بدانیم ایران در حال تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای بوده و در حال دستیابی به برنامه هستهای است. ایران امروز چالشهای عظیمی با آمریکا و دوستان آمریکا در منطقه دارد. برخلاف القاعده، ایران کشوری است که از لحاظ تاریخی بسیار ریشهدار بوده (برخلاف عراق) و توان بالا بردن قیمت انرژی در جهان را نیز دارا میباشد.
وی ادامه میدهد: «آمریکا بدون اینکه بخواهد با تجاوز به عراق، ایران را برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقهای تشویق کرده است. کاملا محرز است که ایران به دنبال سلاح هستهای است هرچند که ظاهرا اهداف صلحآمیز را دنبال میکند؛ انرژی هستهای نمیتواند برای کشوری که روی ذخایر عظیم نفتی نشسته است معنای زیادی داشته باشد؛ اما در صورت حرکت به سمت دستیابی به سلاح هستهای معنا پیدا میکند. این برای ایرانیان کاملا خردمندانه است که به این نتیجه برسند که بدون داشتن بمبی که همه دارند، در رنج خواهند بود.»
و اما پایان تاریخ
تئوری پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما، در سال ۱۹۸۹ مطرح و در سال ۱۹۹۲ در کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان که به فارسی نیز ترجمه شده است، تشریح شد. به اعتقاد فوکویاما در دوران پس از جنگ جهانی دوم ارزشهای لیبرال دموکراسی در سراسر جهان، به ویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به صورت یک جریان غالب و مسلط درآمده است، که همه کشورها و جوامع باید، در برابر آن تسلیم شوند و آخرین حد تلاشها و مبارزات ایدئولوژیهای مختلف در نهایت در قالب ایدئولوژی (لیبرال دمکراسی) سربرآورده است. بنابر این تصور این که نظام سیاسی بهتر و مناسبتری به عنوان آلترناتیو و یا بدیل جایگزین این نظام شود وجود ندارد.
با این حال پس از مدتی فوکویاما صراحتا پیش بینی سالها قبل خود از آینده جهان و پایان تاریخ را اشتباه خواند. تئوریسین مشهور آمریکایی در این خصوص دو انتقاد را مطرح می کند. انتقاد نخست فوکویاما مربوط به مخاطبان نظریه وی است : «به نظر من، مردم در تفسیر کلمه «تاریخ» دچار اشتباه شدهاند. منظور من از پایان تاریخ، پایان حرکت تاریخ به یک سمت خاص بود نه پایان یکسری اتفاقات. سوال کنونی این است که آیا تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی پیش میرود و یا نظام جایگزینی پیدا شده که میتواند وضعیت را بهتر کند و مردم تمایل داشته باشند به طرف آن بروند؟ من فکر میکنم جواب این سئوال هنوز مشخص نیست.»
فوکویاما اخیرا به کرات از شکننده بودن دموکراسی سخن به میان آورده است. از اینکه نظریه پایان تاریخ عملا دیگر نظریهای مستند و موجه نیست و باید از آنچه طی یک دهه اخیر در افغانستان و عراق گذشته، درس عبرت گرفت. یکی از این درسهای عبرت از دید فوکویاما عبارت است از: «باید از افغانستان و عراق و کشورهای مشابه آنها، یک درس گرفته باشیم و آن اینکه آمریکا قدرت، امکانات و تفکر لازم برای برقرار کردن دموکراسی در کشورهای خاورمیانه را ندارد. حتی نمیتواند بحرانی مثل وضعیت موجود در سوریه را حل و فصل کند.»
وی در جایی دیگر میگوید: «تاریخ به پایان نرسیده است زیرا کشورهایی چون چین، ایران، روسیه و کره شمالی، از وضع موجود راضی نیستند و همین باعث حرکت آنان به سمت ایجاد تغییر در جهان خواهد شد.
فوکویاما و داعش:
فوکویاما اواخر آذرماه سال جاری در اجلاسی در دبی که به دعوت شبکه العربیه انجام شده بود گفت: «دولت آمریکا و رسانهها بیش از اندازه تکفیریهای داعش را بزرگ جلوه میدهند و درباره آن غلو میکنند. فکر نمیکنم که داعش یک بازیگر قدرتمند ژئوپولیتیکی در این منطقه باشد. دلیلی که قدرتمند ظاهر شده این است که تمامی آنهایی که دور و بر آن هستند، ضعیف هستند. داعش هیچ حامی آشکاری در خارج ندارد، از نظر جغرافیایی داعش در یک جایگاه مطلوب در بیابانهای سوریه و عراق نیست. داعش به منابع نفتی دسترسی دارد اما نمیتواند به صورت قانونی این نفت را به فروش برساند و من معتقدم این گروه به قدری سریع رشد پیدا کرده است که در مقابل حمله هوایی بسیار آسیبپذیر شده است.»
دیگر سوابق کاری:
فوکویاما در کنار کارهای مرتبط با سیاست خارجی و مناظرات بسیارش درباره تئوری پایان تاریخ، مطالب فراوانی راجعبه سیاست و موسسات مرتبط با آن به رشته تحریر درآورده است.
به ویژه، وی میگوید به دلیل بیاثر بودن موسسات دموکراتیک، دوقطبی شدن سیاسی، و سیستم سیاسی منافع مالی آمریکا، دموکراسی آمریکایی به شکل فزایندهای در حال از ریخت افتادن است. وی در دسامبر سال 2013 در پایگاه منافع آمریکایی مینویسد: سیستمهای سیاسی آمریکایی به مرور زمان در حال پوسیده شدن هستند.
میان سالهای 2006 تا 2008، فوکویاما در قالب شرکتی در کمبریدج به بررسی وضعیت حکومتی معمر قذافی پرداخت.
فوکویاما درگذشته یکی از اعضای دپارتمان علوم سیاسی اندیشکده رند بوده و اکنون در هیئت امنای این اندیشکده حضور دارد.
وی یکی از اعضای آکادمی جهانی علم و هنر (WAAS) است.
وی اکنون یکی از اعضای مستشاری مرکز مطالعات شمال شرق آسیای پایل در اداره ملی تحقیقات آسیا است.
کتابها:
پایان تاریخ و انسان آخر (1992) اعتماد: فضایل جامعه و خلق موفقیت (1995)، شکست بزرگ: طبیعت انسان و بازسازی نظم اجتماعی (1999)، آینده پساانسان ما: نتایج انقلاب بیوتکنولوژیک (2002)، ملتسازی: حکومت و نظم جهانی در قرن 21 (2004)، پشت سقوط: توضیح توسعه فاصله میان آمریکای لاتین و ایالات متحده (2008)، مبانی نظم سیاسی (2011).
مشرق
منابع:
http://rightweb.irc-online.org/profile/Fukuyama_Francis
James Mann, The Rise of the Vulcans, New York: Viking, 2004
Francis Fukuyama, “U.S. vs. Them: Opposition to American Policies Must Not Become the Chief Passion in Global Politics,” Washington Post, September 11, 2002.
http://nationalinterest.org/article/the-neoconservative-moment-811
http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2005/05/06/AR2005050601448.html
Quoted by Gary Rosen, “The War Among the Conservatives,” Washington Post, March 23, 2006, http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2006/03/23/AR2006032301430.htm
Francis Fukuyama, “After Neoconservatism,” New York Times Magazine, February 19, 2006, http://www.nytimes.com/2006/02/19/magazine/neo.html?pagewanted=print&_r=0
http://en.wikipedia.org/wiki/Francis_Fukuyama
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C%D8%B3_%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7
https://fukuyama.stanford.edu
يكي از مهمترين وظايف مؤمنان به ويژه در نظام اسلامي دشمنشناسي است. ترديدي نيست كه براي برقراري نظام اسلامي و تثبيت آن بايد دشمنان داخلي و خارجي و افكار ايدهها و ابزارهاي تهاجم آنان را شناخت و بدون شناخت دشمن و مكر و حيلههاي آنان مبارزه با آنها راه به جايي نخواهد برد. در طول تاريخِ جوامع، تمام شكستها ناشي از بيتوجهي به دشمن بوده است. چه بسا عدم بصيرت و دقت كافي در شناخت دشمن، سبب پناهبردن به دامن دشمن براي رهايي از دشمن باشد!
امروزه قدرتهاي بزرگ با ايجاد سازمانها و تشكيلات اطلاعاتي و ايجاد اتاقهاي فكر و اختصاص بودجههاي كلان به اين مراكز كه نقش مهمي را در تصميمگيري و برنامهريزيها دارند، تلاش ميكنند دشمنان بالقوه و بالفعل خود را شناسائي كنند و قبل از آنكه نقشههاي دشمنان كارساز شود، آنها را درهم شكسته و يا خنثي كنند!
منبع مقدمه کتاب پایان تاریخ و انسان واپسین فوکویاما
http://iranbook.ir