بخش اول
اشاره
((به زیستن)) که از آرزوها و دغدغههای همیشگی بشر بوده است، اقتضاء است و الزامات بسیاری دارد. پذیرش زندگی اجتماعی، نظم و قانون از شرایط لازم چنین دغدغهای است، اما تأمین کننده دغدغه مذکور نیست. عادلانه بودن زندگی اجتماعی، نظم و قوانین، سیاستها، عملکردها و نهادها و تعیین معیارها و سازکارهای رسیدن به عدالت از دیگر شرایط مؤثر در تأمین خرسندی و رضایت انسان از زندگی خویش است.
در مقاله حاضر بر این مطلب استدلال شده است که تأمین خرسندی حقیقی انسان در گرو حرکت بر ((صراط مستقیم)) یعنی راه انبیا، اوصیا و اولیای الهی و اجتناب از جریانهای ((مغضوبین)) و ((ضالین)) است. خداوند متعال از روی لطف، تمامی ابزارهای لازم برای انتقال از وضعیت ((زیستن)) به ((به زیستن)) و ((سعادت)) حقیقی را در اختیار بشر قرار داده است، اما بسیاری از انسانها شکر نعمت به جا نیاورده، دچار غضب الهی شدهاند.
رهبری الهی و قوانین عادلانه از مهمترین نعمتهای خداوند برای انسان است اما ناسپاسی انسان باعث شد محروم از عطر حضور شود. روزی که بشر از غیر خود ناامید شد و انتظار ظهور در سطح جهانی محقق گشت، نوبت شکوفایی عدالت نبوی و علوی به دست مهدی خواهد بود. بقیه الله از بین برنده نظم ظالمانه و برقرار کننده نظم عادلانه است. نظمی که شاخصهای اساسی آن قوانین عادلانه، نهادها و ساختارهای عادلانه، عملکردهای عادلانه، کارگزاران عادل و رهبری عادل خواهد بود. اگر عدالت حاکم بر تکوین ناشی از عدالت ذات ربوبی است، عدالت حاکم بر جامعه انسانی نیز تنها میتواند منبعث از رهبری الهی و قوانین وحیانی باشد.
مقدمه:
دغدغة انسان برای فراتر رفتن از ((زیستن)) به مرحله ((به زیستن)) او را به این نتیجه رساند که بدون تعامل و تعاون با دیگران نمیتواند به این هدف نائل شود، ولی زندگی اجتماعی لوازم و خواستههای دیگری را به دنبال داشت. از مهمترین لوازم زندگی اجتماعی ((نظم)) بود. زندگی اجتماعی بدون نظم، نه تنها به تحقق اهداف جامعة انسانی کمکی نمیکرد، بلکه ((زیستن)) انسان را نیز به خطر میانداخت؛
بنابراین، ((نظم)) نیز از سوی انسان قائل به ضرورت زندگی اجتماعی پذیرفته شد. پذیرش ((نظم))، یعنی پذیرش نابرابری؛ زیرا در هر نظمی یک فرمان دهنده قابل تصور است و یک فرمان بر، تخطی از نظم بحث ضمانت اجرای نظم را به میان آورد. بنابراین فرمان روا از قوة قهریه نیز برخوردار شد تا خاطیان از نظم، مجازات شوند.
اما پرسش اساسی این بود که ملاک ((نظم)) چیست؟ همین جا بود که ((قانون)) متولد شد. قانون نیز به دنبال خود لوازم دیگری داشت. از جمله کیستی قانونگذار، مبنا و ملاک قانونگذاری، هدف قانونگذار، مجریان قانون و … تفاوت در میزان رضایتمندی از نظم موجود و لوازم و خواستههای جانبی آن سبب شد تا مفاهیم دیگری از قبیل عدل و ظلم متولد شود و سخن از دو نوع نظم، قانون، ناظم، قانونگذار و هدف به میان آید: نظم عادلانه و نظم ظالمانه. قانون عادلانه و قانون ظالمانه، حاکمان عادل و حاکمان ظالم، اهداف عادلانه و اهداف ظالمانه و … .
بنابراین از همان آغاز تکوین زندگی سیاسی و اجتماعی، موضوع و متعلق عدالت گوناگون شد. موضوع عدالت هر چه باشد، چه نظام هستی، چه نظام سیاسی و اجتماعی یا قانون یا شخص، در بحث از هر یک از موضوعهای یادشده میتوان محورهای مشترکی را دید. آسیبشناسی وضع موجود نسبت به موضوع و متعلق عدالت، نقطة شروع و ارائه وضع مطلوب نقطة میانی و شیوهها و سازکارهای رسیدن به وضع مطلوب، سرانجام بحث است. با توجه به آنچه آمد، میکوشیم سه محور یادشده را نسبت به برخی از مهمترین موضوعها و متعلقات عدالت مورد بحث قرار دهیم.
مدعای اصلی مقالة حاضر این است که از آنجا که عدالت در دیدگاه اسلامی امری واقعی است و نه اعتباری، عدالت مهدوی تداومبخش رسالت پیامبران الهی، به ویژه رسالت آنها نسبت به عدالتگستری است. باید گفت مبنای حسن و قبح عقلی و ذاتی در مسأله ظلم و عدل مبنای نظری ما در مقالة حاضر است که به دلیل طولانی شدن کلام، از پرداختن به آن می پرهیزیم. بر اساس این مبنا و با توجه به آنچه در سورة حمد آمده است، میتوانیم جامعه انسانی را به لحاظ اوضاع و شرایط عینی و از منظر میزان حساسیت نسبت به عدالت در سطوح و مراتب گوناگون آن، در سه وضع تصویر کنیم:
1. جوامعی که بر صراط مستقیم حرکت میکنند؛ این جوامع از رهبری الهی، قانون الهی و اهداف الهی بهره میبرند. مبدأ حرکت آنها و مقصد آنها نیز خداست. دغدغة پیامبران، جانشینان و اولیای الهی، حرکت انسان و جوامع انسانی در مسیر صراط مستقیم است. بنابراین از این نظر، رسالت حضرت حجت(عج) در تداوم رسالت پیامبران الهی، تشویق انسان به قیام به قسط، تحقق عدالت در جمیع مراتب و سطوح آن و نفی ظلم و ستم در همة اشکال و گونههای آن است. در واقع، عدالت فقط در همین وضعیت تأمین میشود.
2. جوامعی که بر خلاف مسیر الهی حرکت میکنند؛ کسانی که جنگ و تعارض با پیامبران، اوصیا و اولیای الهی را در کارنامة خود دارند تلاشگران عرصة گسترش ظلم در سطوح و مراتب گوناگون آن بوده و هستند. اینان در برابر عدالت مهدوی نیز به نزاع میپردازند. ((مغضوبین)) صفتی است که خداوند به این گروه میدهد؛ زیرا عمداً بر خلاف عدالت و حق حرکت میکنند. از این رو، همچون ابلیس مغضوب درگاه الهی هستند. 3. جوامعی که در گمراهی به سر میبرند و قابل هدایت هستند، ولی جهل آنها سبب شده است تا در مسیر عدالت گام برندارند. وصف الهی برای اینها ((ضالین)) است. در ادامه میکوشیم نزاع عدل و ظلم را در موضوعها و متعلقات اصلی عدالت و ظلم مورد بحث قرار دهیم.
الف) آسیبشناسی وضع موجود
آنچه هماکنون در دنیا میگذرد، از جنبههای گوناگون با عدالت در تعارض است. اگر حرکت بر مدار ارزشهای غیر دینی، ملاکی برای تشخیص مسیر عادلانه از غیر عادلانه باشد، جهان امروز در اختیار کسانی است که تمام کوشش آنان مبتنی بر ((خودمحوری)) استوار است. اصل ((تنازع بقا)) و همراه بودن ((قدرت و حقیقت))، از اصولی است که پایه رفتار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این افراد را تشکیل میدهد. تثبیت حق ((وتو)) برای پنج کشور قدرتمند دنیا، حمایت از اسرائیل، حمله به کشورها، دستاندازی به ثروتهای جهانی، استخدام شعارهایی مثل مبارزه با تروریزم و امثال آن در جهت تأمین منافع خود، از مهمترین مصداقهای ظلمهای نهادینه شده در جهان امروز است.
میتوانیم ظلمهایی را که امروز در سطح جهان به چشم میخورد در حوزة رهبران، قوانین، ساختارها و عملکردها نشان دهیم. رهبران حاکم بر دنیا ویژگیهای لازم برای رهبری را ندارند. خداوند به صراحت فرموده است که (لا ینال عهدی الظالمین( بر این اساس، ستمگران شایستگی رهبری جوامع را ندارند؛ در حالی که عمدة کارگزاران سیاسی امروز دنیا، در حال ستمگری به خود و دیگران هستند.
قوانین حاکم بر دنیا نیز، به دلیل این که از سرچشمههای سکولاریستی برخاسته است، در بسیاری از جنبهها با قوانین الهی مغایرت دارد. این قوانین باعث شده است تا روز به روز فاصله و نابرابری میان ملتها و کشورهای فقیر و غنی افزوده شود. عملکردهای ظالمانه باعث شده است تا محیط زیست به مخاطره افتد. عرصههای رقابت به نفع قدرتمندان است. بنابراین در حالی که در برخی از کشورها انواع بهرهمندیها رایج است، در برخی از مناطق شاهد گسترش گرسنگی، فقر و انواع بیماریها هستیم.
میتوانیم بگوییم آنچه ابلیس به خداوند متعال گفت، محقق شده است: (قال رب بما اغویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم اجمعین). بنابراین اگر از نگاه کلان به مسائل جهان امروز بنگریم، نمیتوانیم بگوییم عدالت در جهان امروز برقرار است. حاکمان مسلط بر جهان امروز نیز چنین ادعایی ندارند، بلکه میتوانیم به صراحت بگوییم ظلم در جهان امروز برقرار است. ظلم در سطح رهبران و کارگزاران، ظلم در سطح قوانین و مقررات، ظلم در سطح ساختارها و نهادها و ظلم در سطح عملکردها. اگر نظامی مثل جمهوری اسلامی، یا مردمی مثل مردم فلسطین و لبنان و عراق نیز بخواهند در مقابل این ظلمها بایستند، به شدیدترین شکل با آنها برخورد میشود.
جهانی شدن، مبارزه با تروریزم، دفاع از حقوق بشر، مبارزه با گسترش سلاحهای کشتار جمعی و اتمی، دفاع پیشگیرانه و تأمین امنیت جهانی، شعارها و بهانههایی است که در خدمت نهادینه کردن این ظلمها قرار دارد. در واقع، میتوانیم بگوییم حکومت امروز جهان در دست جریان ((مغضوبین)) است و جریان ((صراط مستقیم)) در اقلیت به سر میبرد. جریان ((ضالین)) نیز اسیر تبلیغات مغضوبین است.
ب) وضع مطلوب؛ بنیادها و آرمانها
بر اساس دیدگاه اسلامی و شیعی تحقق عدالت در سطوح گوناگون کارگزاران و رهبران، قوانین، ساختارها و عملکردها نیازمند آن است که انسان با استفاده از نعمت اختیار، راهی را که خداوند بزرگ پیش پای او قرار داده است برگزیند. این مسیر از طریق تصحیح جریان رهبری جهانی میگذرد. به عبارت دیگر، همانگونه که عدالت خداوندی سبب شده است تا در نظام تکوین شاهد آفرینش عادلانه باشیم، همان عدالت ایجاب میکند تا در نظام تشریع نیز از عدالت الهی بهره بریم. عدالت و لطف الهی در ارسال رسول و امام و کتاب برای بشر، خود را نشان داده است. (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط).
قیام مردم برای قسط در سایه رهبری رهبران الهی و عمل به کتاب و قانون الهی، میتواند منشأ استقرار عدالت در سطوح گوناگون باشد. وضع مطلوب، که در نگاه اسلامی و شیعی در قالب حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) تحقق مییابد، بدان دلیل مطلوب است که عدالت را در سطوح گوناگون با خود به همراه میآورد؛ عدالت در سطح رهبران و کارگزاران، عدالت در سطح قوانین و مقررات، عدالت در سطح نهادها و ساختارها و تشکیلات و عدالت در سطح عملکردها. چون رهبری بر عهدة امام برگزیده شده از سوی خداست و او نیز معصوم است و عالم به اقدامات عادلانه، در نتیجه، تمام فرمانهای صادر شده از این ناحیه، عادلانه خواهد بود.
کارگزاران منصوب از سوی امام نیز بر اساس ملاکهای شایستگی و عدالت انتخاب خواهند شد. چون مبنای تمام عملکردها قوانین الهی است. از این جهت نیز ظلمی بر مردم روا نخواهد شد. ساختارها و عملکردها نیز چون مبتنی بر آموزههای دینی و رهبری الهی است بر اساس تأمین عدالت سامان خواهد یافت.
نظام مطلوب و آرمانی شیعه، در مقایسه با دیگر مکاتب، به ویژه لیبرال دمکراسی و نیز نظامهای توتالیتر و استبدادی در جنبههای گوناگون متفاوت و بلکه متعارض است. اگر ما زندگی فردی اجتماعی و سیاسی انسان را یک حرکت بدانیم، آنگاه میتوانیم برای این حرکت، نقطة آغاز، مقصد، مسیر، راهنما و سایر الزامات و خواستههای مربوط به یک حرکت را در نظر بگیریم. تفاوت مکاتب نوعاً در تفاوت این ارکان است.
برای مثال مبدأ و مقصد و راهنما در یک حرکت الهی به گونهای تصویر میشود که در حرکتهای سکولار پذیرفته نیست. عدالت صفتی است که هم بر حرکت خود انسان از مبدأ تا مقصد اثر میگذارد، هم بر نوع رهبری و راهنمایی و هم بر نوع مقررات و قوانین. خداوند بزرگ، پیامبران، ائمه هدی(ع) و اولیای الهی هم خود عادلند، هم انسان را دعوت به عدالت میکنند. اگر عدالت در اسلام اگر تحقق یابد، تعالی و تعادل در درون فرد و اجتماع و نظام هستی تحقق یافته است. در اینجا به بحث کوتاهی درباره مبدأ، مقصد، راهنما و نظام سیاسی ـ اجتماعی مشروع و عادلانه از نگاه قرآن کریم میپردازیم.
اول: مبدأ هستی
دو نوع نگاه به هستی سبب دو نوع نگاه به تمام پدیدهها، به ویژه سبب پدید آمدن دو دسته و دو نوع پدیدههای فرهنگی، اجتماعی میشود. دو نگاه به طبیعت، دو نگاه به انسان، دو نگاه به قانون، دو نگاه به حکومت، دو نگاه به حق، دو نگاه به هدف، مقصد و حرکت هستی، دو نگاه به غرایز، دو نگاه به اقتصاد، دو نگاه به زندگی، دو نگاه به رهبری، دو نگاه به خیر و شر و …، حاصل دو نگاهی است که دربارة اصل هستی وجود دارد. نتیجة جهانبینی الهی پذیرش توحید است. نگاه توحیدی سبب میشود تا انسان از غیرخدا پیروی ننماید؛ حکومت و قوانین غیر الهی را نپذیرد و طرفدار آزادی باشد.
آزادی بشر، با اصل توحید، اینگونه محقق میشود که هیچ انسانی و یا جامعه و ملتی حق ندارد دیگران را از آزادی محروم کند یا برای آنها قانون وضع نماید؛ زیرا شناخت و درک انسانها ناقص است. بنابراین نمیتوانند قوانینی که ضامن سعادت و کمال انسان باشد، وضع کنند. ضمن اینکه اگر قانونگذاران انسان باشند، ممکن است منافع فردی، گروهی، قبیلهای و … خود را در امر قانونگذاری دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانین او سبب سعادت و کمال میشود و تنها اوست که آزادی ما را محدود میکند.2
همین مضامین در آیه های زیر مورد تأکید قرار گرفته است: اللهُ لا اًِلهَ اًِلا هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَومٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الا َرضِ مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ اًِلا بِاًِذنِهِ یَعلَمُ ما بَینَ أَیدِیهِم وَ ما خَلفَهُم وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیءٍ مِن عِلمِهِ اًِلا بِما شأَ وَسِعَ کُرسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الا َرضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفظُهُما وَ هُوَ العَلِیُّ العَظِیمُ.(بقره/255 )
هیچ معبودی جز الله نیست. زندة پاینده و نگهدار و نگهبان. او را چرت و خواب نمیرباید، از اوست، هر چه در آسمانها و زمین است. کیست که در نزد او، جز به اذن و رخصت او، شفاعتی کند؟ هر آنچه پیش روی و هر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، میداند. و آنان (بندگان) به چیزی از دانش او، مگر آنچه خود او بخواهد، احاطه و آگاهی ندارند. تخت قدرت و حکمرانی او بر آسمانها و زمین گسترده است. و نگهبانی آسمان و زمین او را گران نمیآید و اوست بلندمرتبه و بزرگ.
آفریدگاری و سیطرة تکوینی خدا، مستلزم آن است که قانونگذاری و تشریع نیز در اختیار او باشد و همگان ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند. دانش بیپایان خدا مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشری در انحصار او باشد. عبودیت موجودات در برابر خدا مستلزم نفی طاغوت است.3
(وَ مِنَ الناسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُبٍّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلهِ وَ لَو یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوا اًِذ یَرَونَ العَذابَ أَنَّ القُوَّةَ لِلهِ جَمِیعاً وَ أَنَّ اللهَ شَدِیدُ العَذابِ(.(بقره/165) گروهی از مردم بجز خدا به رقیبان و هماوردانی روی میآورند. به آنان عشق میورزند، همچون مهری که باید به خدا ورزید. و مؤمنان راستین، در دوستی خدا شدیدتر و استوارترند. اگر آنان که (با سرسپردگی به غیر خدا) ستم کردهاند، آنگاه که عذاب را مشاهده میکنند، میدیدند که قدرت یکسره از آن خداست و عذاب خدا، سخت و سهمگین است (بیگمان از رفتار خود پشیمان میشوند).
توحید، علاوه بر آنکه یک بینش فلسفی و عرفانی است، مؤمنان به آن به عنوان یک اصل زندگیساز نگاه میکنند. توحید برای مؤمنان عقیدهای است که بنای زندگی اجتماعی و فردی آنها بر آن نهاده میشود. (قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّمأِ وَ الا َرضِ أَمَّن یَملُِک السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ مَن یُخرِجُ الحَیَّ مِنَ المَیٍّتِ وَ یُخرِجُ المَیٍّتَ مِنَ الحَیٍّ وَ مَن یُدَبٍّرُ الا َمرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُل تَتَّقُونَ(.(یونس/31)
بگو: چه کسی آنان را از آسمان و زمین روزی میدهد؟ یا چه کسی شنوایی و بیناییها را در قبضة اختیار دارد؟ و چه کسی بیرون میآورد زنده را از مرده و مرده را از زنده؟ و چه کسی جهان را تدبیر میکند؟ (در تکوین) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمیکنید؟ (و غیر او را به ادارة امر جهان و تشریع انتخاب میکنید؟)
و پس از چند آیه، میان هدایت الهی و غیر آن مقایسه کرده، انسانها را به داوری فرا میخواند. (قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَهدِی اًِلَی الحَقٍّ قُلِ اللهُ یَهدِی لِلحَقّ أَفَمَن یَهدِی اًِلَی الحَقٍّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لا یَهدی اًِلا أَن یُهدی فَما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ( (یونس/35) بگو: از میان این شریکان پنداری، چه کسی به سوی حق رهبری میکند؟ بگو خدا به سوی حق رهبری میکند. پس آیا کسی به حق رهبری میکند شایستهتر است که پیروی شود، یا آنکه خود راه نمییابد، مگر آنکه رهبری شود؟ پس شما را چه میشود؟ چگونه قضاوت میکنید.
و در سوره آل عمران، خداوند به پیامبر دستور داده است که همه را به سوی خدا بخوان: (قُل یا أَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اًِلی کَلِمَةٍ سَوأٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلا نَعبُدَ اًِلاَّ اللهَ وَ لا نُشرَِک بِهِ شَیئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُونِ اللهِ فَاًِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنا مُسلِمُونَ( (آل عمران/64) بگو ای اهل کتاب، به سوی سخنی که میان ما و شما برابر باشد روی آورید، و آن اینکه هیچ کس جز خدا را عبادت نکنیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و هیچ یک از ما دیگری را به جای خدا، رب و سرپرست و مدبر کار خود نگیرد. پس اگر سر پیچیدند به آنها بگویید: گواه باشید که ما تسلیم و منقاد این رویه هستیم.
(یا أَیُّهَا الناسُ اعبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم وَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ((بقره/21) ای انسانها، عبادت کنید پروردگارتان را با آنکه آفرید شما را و همة گذشتگانتان را؛ شاید به تقوا آراسته شوید. تقوی عمل به فرمانهای الهی در زندگی این جهان است، ولی خداوند فرمانهای خود را چگونه در اختیار بشر قرار میدهد؟ رهبران الهی برای انجام چنین رسالتی برگزیده شدهاند. خداوند کسانی را از جنس انسانها برگزید تا راه هدایت را به انسان نشان دهند.
از منظر علمای شیعه، این رهبری الهی تا پایان تاریخ جریان دارد، چنانکه از آغاز تاریخ شروع شده است. اولین سلسله از رهبران الهی پیامبران هستند. پس از ختم نبوت، اوصیای الهی رهبری را ادامه میدهند و در عصر غیبت ولی اعظم الهی حضرت حجةابن الحسن المهدی(عج)، اولیا رهبری را عهدهدار هستند. نبوت، امامت و ولایت در امتداد تاریخ، جریان هدایت الهی را رقم زده و خواهند زد.
دوم: معاد و مقصد
حرکت هستی و به ویژه حرکت انسان در هستی به سوی هدفی نهایی چشم دارد. این هدف نهایی بازگشت به محضر خداوند بزرگ است. سعادت قصوی و نیز مجازات مناسب برای برخی جرائم تنها و تنها در قیامت امکان دارد. بدیهی است فرض معاد و قیامت و اعطای پاداش به نیکوکاران و مجازات بدکاران در فرض جهان بینی و هستیشناسی الهی متصور است و الا مادیگرایان، جهان را کهنهکتابی میدانند که اول و آخر آن افتاده و همهاش در دنیای طبیعی و مادی خلاصه میشود.
باورداشتن به معاد و اعتقاد به پایان الهی هستی، سبب میشود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند و دستورات او را در نظر داشته باشد و به خود و دیگران ظلم نکند و از مسیر حق خارج نشود. ساحران، پس از آنکه به حقانیت موسی پی بردند، در برابر فرعون ایستادند و چنین گفتند: (اًِنا نَخافُ مِن رَبٍّنا یَوماً عَبُوساً قَمطَرِیراً( (دهر/10) ما از روز قیامت که روزی گرفته و سیاه و دردناک است میترسیم. با یک آیه، که جامع مراحل هستی از آغاز تا پایان است و به عنوان جمعبندی این بحث به شمار میرود، بحث مربوط به هستیشناسی را به پایان میبریم. (کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللهِ وَ کُنتُم أَمواتاً فَأَحیاکُم ثُمَّ یُمِیتُکُم ثُمَّ یُحیِیکُم ثُمَّ اًِلَیهِ تُرجَعُونَ( (بقره:28) مردم چگونه کافر میشوید به خدا و حال آنکه شما مرده بودید و خدا شما را زنده کرد و دیگر بار بمیراند و باز زنده کند و عاقبت به سوی او باز خواهید گشت.
سوم: هدایت و رهبری الهی
فلسفة نیاز انسان به رهبری الهی و وحی این است که انسان به تنهایی نمیتواند نیازهای معنوی خود را برطرف نماید. پیامبران آمدهاند تا انسان را بسازند. پیامبران آمدهاند تا خدا را به انسان معرفی کنند. پیامبران آمدهاند به انسان کمک کنند تا استعدادهای خود را از قوه به فعلیت درآورد. لازمه اعتقاد به رهبری الهی و از جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است، چه هدف و مقصود پیامبران نیز همین مسأله بوده است.
به همین سبب است که اگر همه رهبران الهی و پیامبران در یک زمان، در یک محلی جمع بشوند، هیچ اختلافی و در میان آنها رخ نخواهد داد.4 پیامبران به دنبال شکستن کنگرهها و کاخهای ظلم،5 مسلط بر نفس خویش،6 خدمتگزار مردم،7 پیامبران جلوة رحمت حق تعالی بودهاند8 و ثبات قدم داشته9 و فروتن10 و ساده زیست بودهاند. شما میبینید که بزرگترین افراد بشر انبیا بودند و سادهترین از همه هم آنها بودند. در عین حالی که بزرگتر از همه بودند و همه آنها را به بزرگی میشناختند، در عین حال سادهترین افراد بودند در وضع زندگیشان.11
نه تنها خوبی تودههای مردم از برکت انبیاست،12 بلکه تمام خیرات عالم اثر انبیاست.13 انبیا عهدهدار تزکیه انسان هستند. فلسفه ارسال رسل و رهبران الهی این است که مردم از خدا پیروی کنند و از طاغوت دوری کنند.14 در نگاه الهی، سرانجام کار از آن مؤمنان و رهبران الهی است، هرچند که دشمنی ابلیس و پیروانش در طول تاریخ در مقابل خداجویان قرار داشته و دارد.15 با ختم نبوت، رهبری الهی خاتمه نمییابد، بلکه در امامت و ولایت تداوم پیدا میکند؛ چرا که خداوند در قرآن راه را بر هرگونه اطاعت غیرالهی بسته است.
چهارم: نظام سیاسی و مسئله مشروعیت
پس از آنکه ضرورت زندگی اجتماعی برای انسان پذیرفته شد، ضرورت نظم اجتماعی مطرح میشود؛ زیرا زندگی اجتماعی بدون نظم، نهتنها به حال انسان مفید نخواهد بود، بلکه ضررهای جبرانناپذیری دارد. فرمانروایی سیاسی بر بستر نظم اجتماعی مستقر میشود. در هر فرمانروایی یک نوع ((نابرابری)) متولد میشود.
این نابرابری که انسانها را به دو دسته فرمانروا و فرمانبر، دستوردهنده و اطاعتکننده، حاکم و محکوم و … تقسیم میکند، نیازمند استدلال، استناد و توجیه است به آنچه نابرابری را توجیه و پذیرفتنی جلوه میدهد و در واقع، آنچه مشکل پیروی کردن فرمانبران از فرمانروایان را حل میکند، ((مشروعیت)) است. در طول تاریخ، توجیهات گوناگونی برای مسئلة نابرابری سیاسی صورت گرفته است. در یک تقسیم بندی، میتوانیم از چهار نوع نظریه در باب مشروعیت یاد کنیم: 1. نظریههای فرادستی و فرودستی طبیعی؛
2. نظریههای فرمانروایی معطوف به شناخت خیر و سعادت؛ 3. نظریههای فرمانروایی الهی؛ 4. نظریههای فرمانروایی مبتنی بر رضایت.16 دربارة منابع مشروعیت، نظریههای دیگری نیز ارائه شده است.17 که هر یک به نوعی در طبقهبندی پیشگفته یافت میشود. علمای شیعه در آثار خود، از مشروعیت الهی به تفصیل سخن گفته و بر درستی آن استدلال کردند. دیگر نظریههای مشروعیت از نظر این علما یا نادرست است و یا این که در مشروعیت الهی وجود دارد.
برای مثال، نظریههای مشروعیت معطوف به شناخت خیر و سعادت در نظریه مشروعیت الهی وجود دارد؛ زیرا سعادت انسان مهمترین دغدغه کسانی است که از سوی خداوند به عنوان رهبران جامعه انسانی معرفی شدهاند. همچنین رضایت مردم در نظریه مشروعیت الهی لحاظ شده است؛ زیرا نظام اسلامی، بدون حضور و نظر مردم، در عالم خارج محقق نمیشود.
نظامهای سیاسی سلطنتی، که مشروعیت آنها نوعاً از نوع طبیعی (ترکیبی از قهر و غلبه و وراثت و نخبگی) است، در اندیشه سیاسی علمای شیعه نفی شده است. آیه های گوناگونی بر نفی مشروعیت مبتنی بر قهر و غلبه و سلطنت و وراثت و مشروعیتهای ناشی از غیر خدا و طبیعت انسانها دلالت دارد. برخی از این آیهها را با هم مرور میکنیم:
1. آیاتی که مشروعیت حاکمانی چون فرعون را نقد کرده و مورد طرد و مذمت قرار داده است:18 در آیه های مربوط به صراحت، مشروعیت از فرعون و پیروانش سلب و برای خدا و اهل تقوی قرار داده شده است. آیه های دیگری نیز در زمینة مشروعیت نداشتن نظام سیاسی فرعون وجود دارد.19 2. آیاتی که ظلم در آنها نفی شده و نیز بر تعلق نداشتن رهبری معنوی و سیاسی به ظالمان تأکید شده است.
مشهورترین آیه در این رابطه آیهای است که خطاب به حضرت ابراهیم(ع) نازل شده است: (قالَ وَ مِن ذُرٍّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهدِی الظالِمِینَ( ؛(سوره بقره،بخشی از آیه 124) ابراهیم عرض کرد این پیشوایی را به فرزندان من نیز عطا خواهی کرد؟ فرمود: (آری، اگر عادل و صالح و شایستة آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسید)). در این آیه مشروعیت مبتنی بر وراثت صرف، بدون شایستگی، نفی شده است. چون حکومت ظالمان مشروعیت ندارد، نباید مؤمنان با ظالمان همکاری داشته باشند:
(فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعََ وَ لا تَطغَوا اًِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ وَ لا تَرکَنُوا اًِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النارُ وَ ما لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن أَولِیأَ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ(.(هود:112 و 113) پس ای رسول ما! تو چنان که مأموری استقامت و پایداری کن و کسی که با همراهی تو به خدا رجوع کرد (نیز پایدار باشد) و هیچ از حدود الهی تجاوز نکنید که خدا به هر چه شما میکنید بصیر و داناست. و شما مؤمنان هرگز نباید با ظالمان همدست و دوست باشید وگرنه آتش کیفر آنان در شما هم خواهد افتاد و در آن حال جز خدا هیچ دوستی نخواهید یافت و هرگز کسی یاری شما نخواهد کرد.
خداوند بر آنان که علیه مسلمانان و نظام الهی ظلم روا دارند مجازاتهای سختی مقرر کرده است.20 در زمینه نفی ظلم آیات بسیار زیادی وجود دارد که از ذکر آنها صرفنظر میکنیم.21 3. آیاتی که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد و مذمت قرار داده است. محتوای این دسته از آیات، دال بر این امر است که خداوند متعال اطاعت از رهبران غیر الهی را مشروع نمیداند. (اِنَّ اللهَ لَعَنَ الکافِرِینَ وَ اعَدَّ لَهُم سَعِیراً خالِدِینَ فِیها ابَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً یَومَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُم فِی النارِ یَقُولُونَ یا لَیتَنا أَطَعنَا اللهَ وَ أَطَعنَا الرَّسُولاَ وَ قالُوا رَبَّنا انا أَطَعنا سادَتَنا وَ کُبَرانا فَاضَلُّونَا السَّبِیلاَ(.(احزاب/64 تا 77)
آنان در آن دوزخ همیشه معذبند و بر نجات خود هیچ یار و یاوری نخواهند یافت. در آن روز، صورتهاشان بر آتش همی گردد و گویند: ای کاش که ما خدا و رسول را اطاعت میکردیم و گویند: ای خدا ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان (فاسد) خود را کردیم که ما را به راه ضلالت کشیدند. در آیات دیگری، از این مسأله به صورت یک سنت یاد شده است که معمولاً مردم به پیامبران الهی میگفتند ما دست از آنچه از پدران ما به ما رسیده است برنمیداریم و معمولاً در این سخن، ردپای سیاستمداران غیر الهی دیده میشود:
(وَ کذلک ما ارسَلنا فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ اِلا قالَ مُترَفُوها اِنا وجدنا ابإنا علی امَّةٍ و انا علی آثارهم مقتدون( (زخرف/23) و همچنین ما هیچ رسولی پیش از تو در هیچ شهر و دیاری نفرستادیم، جز آن که اهل ثروت و مال آن دیار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آیین و عقائدی یافتیم و از آنها البته پیروی خواهیم کرد.
4. آیاتی که بر تساوی ذاتی انسانها تأکید دارد، تمام مشروعیتهای مبتنی بر طبیعت و ویژگیهای ذاتی انسانها را نفی میکند. پیش از این، دیدگاههای علمای شیعه را دربارة ویژگیهای ذاتی و اکتسابی انسانها در بحث مبانی انسانشناختی به تفصیل آورده بودیم و دوباره تکرار نمیکنیم و تنها به ذکر یک آیه بسنده میکنیم: (یا أَیُّهَا الناسُ اِنا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وَ أُنثی وَ جَعَلناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکُم( (حجرات/ 13) ای مردم، ما همة شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و فرق گوناگون گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید. بزرگوارترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.
در جمعبندی این قسمت، به این نتیجه میرسیم که تمامی مشروعیتهای غیر الهی از جانب علمای شیعه نمیتواند پذیرفته شود و فقط مشروعیت الهی پذیرفته شده است. بنابراین عالمان شیعی عصر صفوی نمیتوانستهاند نظام سیاسی سلطنتی را مشروع بدانند. پیش از این، گفته شد که هر نظریة مشروعیتی در صدد توجیه و توضیح نابرابری سیاسی در عرصة فرمانروایی است. همچنین گفتیم که این توجیه، اگر ریشه در فرامین الهی نداشته باشد، قابل قبول نیست، ولو تحقق خارجی هم داشته باشد. اینک مشروعیت مورد قبول از دیدگاه اسلامی و شیعه را بیشتر توضیح میدهیم.
خداوند بزرگ حق حکومت را به پیامبران واگذار کرد و در واقع، آنها را برای حکومت بر مردم نصب نمود. برخی از پیامبران، همچون حضرت سلیمان، حضرت یوسف و پیامبر اسلام(ص) حکومت تشکیل دادند و جامعه را بر طبق فرامین الهی اداره کردند. در واقع، پیامبر اسلام(ص) هم ولایت در ابلاغ وحی داشت و هم ولایت در حوزههای اجرایی و قضایی. وظیفة اجرای احکام و هدایت مردم، پس از آن حضرت، به امام علی(ع) و دیگر امامان(ع) منتقل شد.22
دربارة اهداف و وظایف دولت اسلامی در فصل بعدی بحث خواهیم کرد. اینک به اختصار مذکور اکتفا کرده، مستندات قرآنی زعامت سیاسی پیامبران، امامان و فقهای جامع الشرایط را ارائه میکنیم. ولایت فقیه، به عنوان استمرار حرکت پیامبران و ائمه(ع)، ولایتی است برخاسته از آنچه در قرآن و روایات با بیان اوصاف و شرایط قابل استنباط و استخراج است. آیاتی که بر نظام سیاسی مشروع الهی تأکید دارد، در چند نکته قابل دستهبندی است.
1. آیاتی که بر حقانیت و مشروعیت نظام سیاسی پیامبرانی الهی اشاره دارد: (فَهَزَمُوهُم بِاِذنِ اللهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وَ آتاهُ اللهُ المُلکَ وَ الحِکمَةَ( (بقره/251) پس به یاری خدا، کافران را شکست دادند و داود، امیر آنها، جالوت را کشت و خدا او را پادشاهی و فرزانگی عطا فرمود. بر طبق این آیه و صراحت نهفته در آن، منصب حکومت و سیاست از سوی خدا به داود عطا شده است.
(وَ قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اًِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا انی یَکُونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا وَ نَحنُ أَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ وَ لَم یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللهَ اصطَفاهُ عَلَیکُم وَ زادَهُ بَسطَةً فِی العِلمِ وَ الجِسمِ وَ اللهُ یُؤتِی مُلکَهُ مَن یَشاء( (بقره/247) پیغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهی شما برانگیخت. گفتند: از کجا او را بر ما بزرگی و شاهی روا است، در صورتی که ما به پادشاهی شایستهتریم. او را مال فراوان نیست. رسول در جواب آنها گفت: او از این رو به شاهی شایستهتر خواهد بود که خداوندش بر شما برگزیده و او را افزونی بخشیده در بسط دانش و توانایی تن، و خدا مُلک را به هر که خواهد بخشد.
در این آیه نیز گزارش درگیری و نزاع میان مشروعیت برخاسته از ارادة الهی و مشروعیت برخاسته از تصورات غیر الهی را مشاهده میکنیم و این مشروعیت الهی است که از سوی خداوند مورد تأیید قرار گرفته است. حضرت سلیمان نیز قدرت و شوکت را از خداوند تقاضا کرده است: (قالَ رَبّ اغفِر لِی وَ هَب لِی مُلکاً لا یَنبَغِی لاِ َحَدٍ مِن بَعدِی اِنََّ انتَ الوَهابُ( (ص/35) گفت: پروردگارا، به لطف و کرمت از خطای من درگذر و مرا مُلک و سلطنتی عطا فرما که پس از من احدی لایق آن نباشد که تو بخشندة بیعوضی.
2. آیاتی که منصب سیاسی پیامبر گرامی اسلام(ص) از آنها استفاده میشود. پیش از همه آیهای را ذکر میکنیم که در مکه نازل شده و در آن آیه، پیامبر اسلام(ص) از خداوند توفیق در تشکیل نظام سیاسی و جعل ولایت سیاسی را برای خود تقاضا کرده است: (وَ قُل رَبّ ادخِلنِی مُدخَلَ صِدقٍ وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِدقٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِیراً( (اسرا/80)
و ای رسول ما! دایم دعا کن که بارالها (همیشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل و خارج گردان و به من از جانب خود قدرتی قرار بده که یار و مددکار من باشد. در قرآن کریم، تنها یک مورد کلمه ((سلطان)) با ((نصیر)) آمده است و آن هم همین آیه است. در سایر موارد ((سلطان)) با کلماتی چون ((مبین)) به کار رفته، که به معنی ((دلیل))، ((بینه)) و ((برهان)) میباشد.23 همچنین آیاتی وجود دارد که بر اطاعت از پیامبر گرامی اسلام(ص) در کنار اطاعت از خدا تأکید شده است:
(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اطِیعُوا اللهَ وَ اطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اولِی الاَمرِ مِنکُم فَاِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاَّخِرِ( (نسا/59) ای اهل ایمان! فرمان خدا و رسول و فرمانداران (از طرف خدا و رسول) را اطاعت کنید و چون در چیزی کارتان به گفت و گو و نزاع کشد، به حکم خدا و رسول بازگردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید.
علامه طباطبایی نظریه برخی از مفسران را که گفتهاند تکرار ((اطیعوا)) در آیه برای تأکید است، رد کرده و در این زمینه عقیده دارد که تکرار ((اطیعوا)) به سبب آن است که پیامبر، علاوه بر امور وحیانی که در اختیار مردم میگذارد و آنها را بدانها امر و نهی میکند، اوامری نیز بر اساس صواب دید خود صادر میکنند که خداوند متعال با این بیان، به آن اوامر مشروعیت بخشیده و دستور وجوب و لزوم اطاعت داده است.24 در این آیه، همانگونه که مشهود است، دستور به اطاعت از اولوالامر نیز در چارچوب اوامر الهی صادر شده است.
در آیه دیگری بر نادرستی اعتراض به حکم خدا و پیامبر تصریح شده است (وَ ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ امراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الخِیَرَةُ مِن اَمرِهِم وَ مَن یَعص اللهَ وَ رسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً( (احزاب/36) هیچ مرد و زن مؤمن را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، دانسته به گمراهی افتاده است. آیات دیگری نیز قابل استناد است که از ذکر آنها صرفنظر میکنیم.
3. آیات مربوط به امامت، از جمله آیه ولایت25، آیة تطهیر26، و آیه مودت27. رهبری الهی در عصر غیبت بر عهدة فقهای واجد شرایط است؛ زیرا فقها، نایبان امام زمان(عج) هستند. این مسئله از اندیشههای فراگیر، حتی در میان تودة مردم در عصر صفویه است. آیات فراوانی وجود دارد که بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامی و امین بودن آنها و نیز عالم بودن آنها به قوانین و دستورات الهی دلالت دارد. به برخی از این آیات، اشاره میشود.
(قالَ اجعَلنِی عَلی خَزائِنِ الاَرضِ اًِنٍّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ( (یوسف/55) [یوسف به عزیز مصر] گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده که حافظ (امین) و دانایم. در این آیه بر شرط علم و دانایی تأکید شده است. (قالَت اِحداهُما یا ابَتِ استَأجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِیُّ الاَمِینُ( (قصص/26)
یکی از آن دو گفت: ای پدر! (خطاب به حضرت شعیب است) او را استخدام کن؛ (منظور موسی است) زیرا بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی آن کسی است که ((قوی)) و ((امین)) باشد. در این آیه به صفات امانت و قدرت تأکید شده است. ( اِنَّ اللهَ یَأمُرُکُم ان تُؤَدُّوا الاَماناتِ اًِلی أهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ الناسِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ( (نسا/58)
همانا خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبان آنها بازگردانید و چون در میان مردم داوری کنید، به عدالت حکم برانید. به نظر برخی از علما، مفهوم ((حکم)) که در آیه آمده است، هم شامل قضاوت، که شأن قاضی است میشود و هم حکومت را که شأن زمامداران است دربر میگیرد. برای اثبات این مدعا، به حدیثی که در مجمع البیان ذیل این آیه آمده و نیز به آیة دیگری از قرآن استناد شده است. حدیث چنین است: (امر الله الولاة و الحکام ان یحکموا بالعدل و النصفة)28 خداوند به فرمانروایان و حاکمان دستور داده است که با عدالت و انصاف حکم برانند.
از آنچه آمد نکات ذیل به دست میآید: 1. نظام سیاسی و دولت، لازمة زندگی اجتماعی و زندگی سیاسی است. زندگی سیاسی بدون نظم عمومی و فردی ممکن نیست. دولت به وجود میآید تا این نظم را برقرار نماید. برای برقراری نظم، لازم است کاربرد انحصاری قدرت در اختیار دولت قرار گیرد. همچنین دولت مجاز است قوانین عام و فراگیر را به مرحلة اجرا بگذارد.
2. بدون پیروی انسانها، دولتها نمیتوانند دوام بیاورند. لزوم پیروی انسانها از دولتها مشروع داشتن آن دولتها است. مشروعیت توجیهی است برای اقناع فرمانبران از فرمان دهندگان؛ زیرا هر نوع فرمانروایی متضمن نوعی نابرابری سیاسی است که یک طرف آن حاکمان و فرمانروایان قرار میگیرند و طرف دیگر آن فرمانبران.
3. از قدیم، توجیهات گوناگونی برای فرمانروایی صورت گرفته است. این توجیهات در دو دسته الهی و غیر الهی قابل تقسیم است. نظریه مشروعیت اسلامی و شیعی، که مبتنی بر آموزههای قرآنی است، از نوع نظریههای مشروعیت الهی است. در این نظریه، انسانها هیچیک بر دیگری ولایت و حق سلطة سیاسی ندارند. تنها خدا، به عنوان خالق انسان، حق ذاتی برای فرمان دادن انسان را دارد. خداوند از طریق پیامبران، امامان و فقهای واجد شرایط (شرط فقاهت و عدالت) فرامین خود را در اختیار انسانها قرار داده است.
رهبران الهی برای اجرای فرامین الهی، با همکاری مردم حکومت تشکیل میدهند. اگر مردم از رهبران الهی اطاعت نکنند و به عبارت دیگر، در جهت تحقق منویات و فرامین الهی مشارکت نکنند، رهبران الهی، باوجود این که مشروعیت الهی دارند، موفق به تشکیل حکومت دینی نخواهند شد؛ زیرا حکومت دینی دو پایه دارد: از سویی مشروعیت خود را از خدا میگیرد و از سوی دیگر قدرت این جامعه برای تحقق عینی وابسته به مردم است. 4. پس از تشکیل نظام سیاسی اسلامی، رهبران و مردم، هر دو گروه لازم است بر اساس قوانین الهی عمل کنند و به عبارت دیگر، آزادی رهبران و کارگزاران نظام سیاسی دینی و مردم در چارچوب حدود و مقررات الهی است و هیچیک اجازة تخطی از آن را ندارند.
پی نوشت ها:
3 . سید علی خامنهای، طرح کلی اندیشة اسلامی در قرآن، صص 37 ـ 38
4.صحیفه نور، ج 11، ص 81
5.صحیفه نور، ج 2، ص 214.
6.صحیفه نور، ج 11، ص 81.
7.همان، ج 15، ص 217.
8. همان، ج 16، ص 2
9. همان، ج 13، ص 130.
.10 همان، ج 16، ص 268.
.11 همان، ج 13، ص 3 – 262.
.12 همان، ج 17، ص 20.
.13 همان، ج 17، ص 133
.14 سوره نحل، آیه 36؛سوره اعراف،آیه 59؛سوره اعراف، آیه 65؛ سوره اعراف، آیه 66.
.15 سورة مؤمن (غافر)، آیه 51 و 52.
.16 برای مطالعه تفصیلی این دیدگاهها نک. به: جین همپتن. فلسفه سیاسی، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، طرح نو، 1380، صص 21 – 81.
.17 فی المثل ماکس وبر سعی کرده است تا بر اساس منبع مشروعیت از مشروعیتهای سنتی، قانونی و کاریزماتیک یاد کند. نک: ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری و دیگران، تهران: مولی، 1374، ص 400 – 401.
.18 سورة اعراف، آیات 136 و 139.
.19 مثل آیة 83، سورة یونس: ان فرعون لعالٍ فی الارض. نیز آیة 4 سورة قصص: ان فرعون علا فی الارض. این آیات دلالت بر عدم مشروعیت نظام سیاسی سرکشان و مفسدان دارد.
.20 سورة مائده، آیة 33.
.21 آیةا سید عبدالحسین لاری در رساله مستقلی که در دفاع از حکومت مشروطه مشروعه نوشته است آیات مربوط به ظلم را گردآوری کرده است. وجه استدلال چنین است که در اسلام ظلم حرام است. از طرف دیگر در تکلیف قدرت شرط است. از سوی دیگر ظلم موجود در حکومت سلطنتی استبدادی بیشتر از ظلم حکومت سلطنتی مشروطه است؛ ما مسلمانهای ایران میتوانیم و مقدورمان هست که سلطنت استبدادی را به سلطنت مشروطه تبدیل کنیم، پس واجب است که در جهت تقلیل ظلم چنین اقدامی را انجام دهیم. نک. به: سید عبدالحسین لاری، رسائل سید لاری، به کوشش: سید علی میرشریفی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1377، 3 مجله، رساله آیات الظالمین. آدرس برخی از آیات به این شرح است: سوره مریم، آیة 59؛ سورة نسأ، آیة 160؛ شعرأ، آیة 18؛ فرقان، آیة 23؛ آل عمران، آیة 57، 86 و 94. رساله آیات الظالمین در جلد یک مجموعه آمده است.
22 .35 اشاره به آیه شریف 66 سورة مائده دارد که در برگشت از حجة الوداع در غدیر خم بر حضرت ختمی مرتبت(ص) نازل شد: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلّغ ما أُنزِلَ اًِلَیکَ مِن رَبّک وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ(.
23 برای بررسی بیشتر و تحلیلهای گوناگونی که از این آیه صورت گرفته، نک. به: عبدالقادر حامد التیجانی، اصول الفکر السیاسی فی القرآن المکی، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، عمان، 1416. این کتاب توسط نگارنده در فصلنامه علوم سیاسی، شماره 7 معرفی شده است.
24 علامه سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، طهران، دار الکتب الاسلامیه، جلد 4، چاپ چهارم، 1362، صص 413 – 414.
25 سوره مائده، آیه 55 نیز نک، به: حسن عباس حسن، الصیاغة المنطقیه للفکر السیاسی الاسلامی، بیروت، الدار العالمیه للطباعة و النشر، 1992، ص 265.
26 سورة احزاب، آیة 33.
27 سورة شورا، آیة 23.
28 طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار مکتبة الحیاة، جلد 2، ص 135. به نقل از: شؤون و اختیارات ولی فقیه، (ترجمة مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع حضرت امام خمینی، سازمان چاب و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
دکتر نجف لکزایی
منبع: ماهنامه انتظار موعود – شماره 13
ادامه دارد……….