الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود 30/پنتاگون و هالیوود، دو همکار همیشگی + تصاویر

آیا این پروپاگاندا نیست؟

اگر حمایت وزارت دفاع را بخواهید، آنها احساس می‌کنند حق دارند بگویند چه چیزی در فیلم بیاید و چه چیز نیاید. این امتیازی است که سعی می کنند به دست بیاورند. به همین خاطر است که گاهی برخی افراد اصلاً سعی نمی‌کنند موافقت رسمی را کسب کنند، زیرا احساس می‌کنند باید خیلی مراقب باشند و نمی‌توانند چیزی را که می‌خواهند بگویند. و از سمت هالیوود هم معمولاً مشکل همیشه پول است. از کجا می‌خواهید تجهیزات لازم برای ساخت فیلم مثل هواپیما، جیپ و تانک پیدا کنید؟

 

 

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/30

پنتاگون و هالیوود، دو همکار همیشگی + تصاویر

 
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 29 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش سی‌ام از این کتاب است.

آیا این پروپاگاندا نیست؟
***

در سال ۱۹۸۰، گروه فیلمبرداری و بازیگران فیلم «شایعه جنگ» شبکهی CBS مجبور شدند به سرعت از ویلاهرموسا خارج شوند. شب قبلش دعوایی در کابارهی بدنام شهر نفتی مکزیکی رخ داده و چند تن از بازیگران جوان فیلم ـ و سه تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده که با فیلم همکاری میکردند ـ بازداشت شده بودند. تهیهکنندهها صبح روز بعد افراد خود را از زندان مکزیکی آزاد کردند اما شایعههایی به گوش رسید مبنی بر این که چندین گردنکلفت محلی خود را مسلح کرده و تصمیم دارند برای انتقامجویی به لوکیشن حمله کنند.

آیا این پروپاگاندا نیست؟

دیوید مانسن تهیه کنندهی فیلم میگوید: «بعضی از بازیگرها نگران بودند.»

بنابراین مانسن و گروه فیلمسازیاش با عجله وسایل خود را جمع کردند، خدمه فیلمبرداری و بازیگرها را برداشتند و با شتاب از شهر خارج شدند. باقی مراحل فیلمبرداری در محیط امنتر شهر تفریحی پورتو والارتا انجام شد.

ساخت این فیلم که اقتباسی از خاطرات فیلیپ کاپوتو، روزنامهنگار برنده جایزهی پولیتزر، درباره روزهای خدمتش به عنوان یک تفنگدار دریایی در ویتنام بود، از نخستین روزهای آغاز مرحله تولید در تابستان سال ۱۹۷۹ در پنتاگون با دشواری مواجه شد.

مانسن برای ساخت فیلم به کمک پنتاگون نیاز داشت، بنابراین فیلمنامه را برای تأیید به پنتاگون فرستاد. اما تفنگداران دریایی به هیچ‌وجه از تصویری که از آنها در فیلمنامه ارائه شده بود خوششان نیامد.

آیا این پروپاگاندا نیست؟
فیلیپ کاپوتو

سرهنگ اچ.ام هارت معاون اطلاعات تفنگداران دریایی پس از خواندن فیلمنامه گفت: «اگرچه ما متوجه حساسیتهای موجود در ارتباط با تصویر ارائه شده از حضور آمریکا در جنگ ویتنام داریم، لحن کلی فیلمنامه شایعهی جنگ نسبت به تفنگداران دریایی و کهنهسربازهای آمریکا در جنگ ویتنام منفی بود. به نظر ما تصویر متعادلی از جنگ ارائه نشده و فیلمنامه نسبت به کهنه سربازهای دوران ویتنام که علیرغم شرایط ناخوشایند رزم جنگی و آسیبهای روحی ناشی از نبرد رفتاری قهرمانانه و شرافتمندانه داشتند، ناعادلانه بود. بنابراین چنین تشخیص داده شد که به نفع تفنگداران دریایی یا وزارت دفاع نیست که از فیلم حمایت کرده یا به ساخت فیلمنامه در شرایط کنونیاش کمک کنند.»

اما تفنگداران دریایی حاضر بودند معامله کنند.

هارت در نامهای به معاون وزیر دفاع نوشت «اگر تهیه کنندگان بخواهند، ما حاضر هستیم با تهیهکنندگان ملاقات کرده و درباره مخالفتهای خود با فیلمنامه به طور دقیق و جزئی بحث کنیم. گرچه مخالفتها و انتقادات ما زیاد هستند، تهیهکنندگان و نمایندگان این دفتر میتوانند طی ملاقات موضوعات مورد اختلاف را بررسی کرده و شاید به تغییرات اساسی در فیلمنامه رضایت دهند که به بازبینی در تصمیم درباره حمایت از ساخت فیلم منجر شود.»

دان باروش رئیس دفتر فیلمسازی پنتاگون مردد بود؛ وی گمان نمیکرد مانسن بخواهد تن به این بازی بدهد.

وی به رئیس دفتر اطلاعات تفنگداران دریایی نوشت «ما معتقد هستیم تهیهکننده حاضر نشود تغییراتی را که فکر میکنیم شما درخواست کنید بپذیرد. با اینحال این کار را انجام دهید و نتایج نهایی را بررسی کنید.»

حق با باروش بود. مانسن حاضر نبود تمام تغییراتی را که تفنگداران دریایی میخواستند اعمال کند، اما پذیرفت تغییرات جزئی در فیلمنامه بدهد.

مانسن مجبور بود برای جلب موافقت ارتش و وفادار باقی ماندن به منبع اصلی فیلمنامه دقت زیادی به خرج داده و با ظرافت مانور بدهد؛ زیرا کتاب کاپوتو یعنی شایعهی جنگ اثر تخیلی نبود، بلکه بر اساس تجارب واقعی کاپوتو در ویتنام نوشته شده بود و بخشهای زیادی از کتاب، از جمله بخشهایی که کاپوتو به ارتکاب جنایات جنگی اقرار کرده بود، به هیچ‌وجه خوشایند نبود.

کاپوتو در مقدمهی کتاب مینویسد: این کتاب اثری تخیلی نیست، وقایعی که شرح آنها رفته است و شخصیت‌ها، واقعی هستند.

با اینحال تفنگداران دریایی میخواستند تغییرات عمدهای در فیلمنامه صورت بگیرد. بنابرای مانسن به واشنگتن رفت تا ببیند آیا میتواند با آنها به توافق برسد یا نه.

سرگرد پت کولتر، رئیس دفتر فیلمسازی تفنگداران دریایی در لس آنجلس در فرودگاه به استقبال مانسن رفت.

مانسن میگوید «من با پرواز آخر وقت به واشنگتن رفتم، پت کولتر را در فرودگاه دیدم و با همدیگر صبحانه خوردیم. او شرایط را تا حدی به من توضیح داد.»

کولتر که به سر و کله زدن با فیلمسازها عادت داشت، رفتاری دوستانه با مانسن در پیش گرفت. وی به چم و خم کار آشنا بود و به فیلمسازها هم احترام میگذاشت. بنابراین مانسن و کولتر پس از صبحانه به پنتاگون رفتند و با افسران ارشد دفتر اطلاعات عمومی تفنگداران دریایی ملاقات کردند.

مانسن میگوید «طی این ملاقات و مذاکراتی که چندین ساعت به طول انجامید، ما خط به خط فیلمنامه را خواندیم و درباره انتقاداتی که آنها داشتند بحث کردیم. یکی از مهمترین دغدغههای آنها به بحث جعل پاداشها مربوط میشد.»

در فیلمنامه اولیهی جات سکرت یانگ، سروان کاپوتو و دو تن از همقطارهایش در تفنگداران دریایی که نشئه هستند در مقر فرماندهی نشستهاند و سفارش نامه جعلی برای ستارهی نقره‌ای برای سرگرد بال، افسر ارشد مورد تنفر خود می‌نویسند. این صحنه غیرواقعی بوده و در کتاب کاپوتو وجود ندارد، و تفنگداران دریایی از آن بیزار بودند.

مانسن مینویسد: «آنها سر این موضوع خیلی حساس بودند. اصلا نمی‌خواستند در فیلم باشد، اما من به شدت معتقد بودم که صحنه مهمی است و نمی‌خواستم از آن بگذرم. آنها گفتند ختم کلام این است تا وقتی این صحنه حذف نشود با فیلم موافقت نخواهند کرد. من هم گفتم فعلاً این موضوع را کنار بگذاریم و بعداً دوباره درباره آن صحبت می‌کنیم.»

بنابراین به موضوعات دیگر پرداختند و چهار ساعت بعد مجدداً به این مسئله رسیدند که آیا تفنگداران دریایی به فیلمسازها اجازه خواهند داد افسران در ویتنام را در حال نوشتن توصیه نامه جعلی برای ستاره نقره‌ای ـ یکی از مهمترین مدال‌های ارتش ـ نشان بدهند یا نه.

در آخر تصمیم گرفتند مصالحه کنند.

مانسن می‌گوید «ما دوباره به بحث مدال برگشتیم و من راه حلی پیدا کردم تا بتوانم صحنه را در فیلمنامه نگه دارم، به این صورت که نشان دهیم افسرها درباره نوشتن این توصیه‌نامه‌ها خیالپردازی می‌کنند. احساس میکردم می‌توانم به صورتی این صحنه را در بیاورم که مشکل آنها هم حل شود ـ یعنی سربازها بگویند فقط داشتهاند خیال پردازی می‌کردند، که از منظر مخاطب این صحنه همان واکنش و حسی را ایجاد کند که انگار به همان صورت نوشته شده در فیلمنامه اولیه اجرا شده است. این کار از شدت ناخوشایندی صحنه می‌کاست اما معتقد بودم تفاوت چندانی در اصل موضوع نخواهد داشت.»

و در نهایت همین صحنه رقیق شده از کاپوتو و دوستانش که این بار دیگر نشئه نبودند ـ در فیلم به نمایش درآمد؛ آنها درباره نوشتن توصیه نامهی ستارهی نقره‌ای برای سرگرد بال خیال‌پردازی می‌کنند.

مانسن می‌گوید: «فکر میکنم در نهایت هیچ کس فیلمساز را با همکاری به ارتش مجبور نمی‌کند. این شما هستید که باید تصمیم بگیرید آیا می‌خواهید فیلم بسازید یا تبلیغات. اکثر فیلمسازهای جدی به خودشان اجازه نمی‌دهند از آنها به عنوان ابزار تبلیغاتی استفاده شود، اما مزایایی در ازای یک سری انتظارها وجود دارد و نمیتوانید توقع داشته باشید بدون چنین درخواستهایی از مزایا بهرمند شوید. تجربهی من نشان داد که حد وسطی وجود دارد و می‌توان بدون از بین بردن علت اصلی انجام پروژه‌ای که در دست دارید، به آن دست یافت.»

«البته مبرهن است که باید بدانید از نقطه نظر خلاقانه و هنری چه چیزی اهمیت دارد و آن را از دست ندهید. و لاجرم برای رقیق یا حتی دگرگون کردن و تغییر کامل معنای صحنههایی که برای ارتش اهمیت دارند فشارهای زیادی وارد خواهد شد. اما در عین حال این درک مشترک وجود دارد که هر دو طرف به یکدیگر نیاز دارند و بنابراین سعی می‌کنید آنقدر نقاط مشترکی بیابید که هر دو طرف به این نتیجه برسند این کار ارزش انجام دادن دارد. و من فکر می‌کنم این اتفاق در فیلم ما افتاد.»

با این حال حتی سانسور کم هم سانسور محسوب می‌شود.

جان سکرت یانگ فیلمنامه نویس فیلم میگوید که فیلمسازها باید هنگام مراوده با ارتش خیلی دقت کند.

وی معتقد است که «اگر حمایت آنها را بخواهید، آنها احساس می کنند حق دارند بگویند چه چیزی در فیلم بیاید و چه چیز نیاید. این امتیازی است که سعی می کنند به دست بیاورند. به همین خاطر است که گاهی برخی افراد اصلاً سعی نمی‌کنند موافقت رسمی را کسب کنند، زیرا احساس میکنند باید خیلی مراقب باشند و نمی‌توانند چیزی را که می‌خواهند بگویند. و از سمت هالیوود هم معمولاً مشکل همیشه پول است. از کجا میخواهید تجهیزات لازم برای ساخت فیلم مثل هواپیما، جیپ و تانک پیدا کنید؟ اگر از آنها تجهیزات بگیرید فیلم ظاهر بهتری خواهد داشت، اما آنها در ازای این تجهیزات میخواهند فیلمنامه را ببینند و مطمئن شوند که بر علیه ارتش نیست.»

«در مورد فیلمنامه ما، همه چیز به همان یک صحنه مربوط میشد. استدلال آنها این بود که نمی‌خواهند کاری انجام دهند که برای تفنگداران دریایی توهین آمیز باشد. نگرشی که من با آن مواجه شدم این بود که باید برای کسب منافع مشترک متحد شد. آنها خواستار حذف هرچیزی هستند که توهین آمیز باشد یا مورد سوءبرداشت قرار بگیرد. تقریبا شبیه سرو کله زدن با وکلا است. آنها می‌توانند استدلال کنند که کلمه «و» میتواند بر علیه منافع ایالات متحدهی آمریکا باشد.»

«در نهایت همه اختلاف نظرها، هیاهو بر سر هیچ بود، و ما بر صحنهای توافق کردیم که عملاً به تأثیرگذاری صحنه‌ی اولیه بود. هنگامی که صحنهی مدال را تماشا میکنید، حالتی غیرواقعی دارد. مذاکرات هم به نوعی غیرواقعی بودند. آنها موفق نشدند چیزی را که می‌خواستند سانسور کنند و صحنه به همان قوت و گویایی خود باقی مانند. واضح است که هدف آنها محافظت و حمایت از تفنگداران دریایی است و در نتیجه نمی خواهند شما حرکتی افراطی یا غیر از آنچه تأیید می کنند انجام دهید. ولی آیا این کار سانسور محسوب نمی شود؟»

«شایعهی جنگ» نخستین باری بود که یانگ برای ساخت فیلمی با ارتش سروکار پیدا می کرد، اما آخرین بار نبود. در سال ۱۹۹۸ فیلمنامهای به نام «قدردانی ملتی حق شناس» را برای Showtime نوشت، که داستان تلاش و مبارزهی کهنه سربازها و خانواده هایشان را به تصویر می کشید که سعی داشتند ارتش را متقاعد کنند وجود سندروم جنگ خلیج را به رسمیت بشناسد: نوعی بیماری اسرارآمیز که کهنه سربازهای جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ به آن مبتلا شده بودند.

آیا این پروپاگاندا نیست؟

تهیه کنندگان به خودشان زحمت درخواست کمک از وزارت دفاع را ندادند و فیلمنامه را هم برای جلب موافقت به پنتاگون نفرستادند، زیرا از موضع پنتاگون درباره سندروم جنگ خلیج آگاه بودند.

یانگ می گوید: «وزارت دفاع این که سربازها به خاطر جنگ خلیج بیمار شده‌اند را انکار می‌کرد. اما صد هزار سرباز علائم سندروم را داشتند. پس از این که فیلم اکران شد، سناتور رابرت بایرد لایحهای ارائه کرد تا طبق آن سربازهای بازنشسته بتوانند از خدمات درمانی برخوردار شوند، و در دسامبر ۲۰۰۱ وزارت دفاع در نیویورک تایمز اقرار کرد که تعداد موارد Lou Gehrig در بین کهنه سربازهای جنگ خلیج به طور قابل ملاحظهای بیشتر است. »

از آنجا که پنتاگون یک دههی پیش از همکاری با تهیه کنندگان فیلم «پدرم، پسرم» خودداری کرده بودند ـ فیلمی درباره آثار جانبی مضر سم شیمیایی به نام عامل نارنجی که طی جنگ ویتنام استفاده می‌شد ـ تهیه کنندگان «قدردانی ملتی حق شناس» می‌دانستند که پنتاگون به آنها هم کمک نخواهد کرد. اما امیدوار بودند دپارتمان امور سربازهای بازنشسته ـ که بخش کاملاً مستقل و جداگانهای از وزارت دفاع است ـ بیشتر با آنها همفکری کرده و یا حداقل خیلی سعی در سانسور فیلمی که لزوماً با دیدگاه آن موافق نبودند نکنند و به عوامل فیلم اجازه بدهند برخی از صحنه‌ها را در یکی از بیمارستان‌های امور سربازهای بازنشسته فیلمبرداری کنند.

اما دپارتمان نه تنها به آنها کمک نکرد، بلکه به گفته یانگ پنتاگون به نوعی یکی از نسخههای فیلمنامهی «قدردانی ملتی حق شناس» را به دست آورد.

یانگ می گوید «ما فیلمنامه را به آنها ندادیم، اما آنها از طریقی به دستش آوردند.»

چنین حرکتی این سوال را ایجاد می‌کند که پنتاگون به چه اجازه و اختیاری فیلمنامههایی که برای درخواست همکاری به آنها ارائه نشده است به دست آورده و می‌خواند؟

در حقیقت اسناد وزارت دفاع نشان میدهد که پنتاگون به طور مرتب بر فیلم‌هایی که برای جلب موافقت به آن ارائه نشده‌اند یا فیلمهایی که درخواست همکاریشان توسط پنتاگون رد شده است نظارت دارد.

در سال ۱۹۸۱، پنتاگون درخواست همکاری تهیه کنندگان فیلم «یک افسر و یک جنتلمن» را رد کرد، زیرا نیروی دریایی اعلام کرده بود که فیلمنامه تصویر مثبتی از برنامه آموزش خلبانی نیروی دریایی ارائه نمی‌دهد.

آیا این پروپاگاندا نیست؟

نیروی دریایی در یادداشتی داخلی نوشت «پیشنهاد همکاری در ساخت هیچ فایده و نفعی برای نیرو نداشته، و حتی برای نیروی دریایی و تلاشهای آن در جهت جلب نیرو مضر نیز هست. »

و در مارس ۱۹۸۱، هنگامی که فیلم در مرحله پیش از تولید قرار داشت و قرار بود فیلمبرداریاش آغاز شود، نیروی دریایی در یادداشت دیگری نوشت: «اگر تهیه کنندگان به همان فیلمنامهای که ما رد کردیم وفادار بمانند، فیلم تأثیر آشکارا منفی روی روابط عمومی ما در پانساکولا خواهد گذاشت. دفتر اطلاعات عمومی نیروی دریایی در لس آنجلس تصمیم دارد در مراحل تهیه روی فیلم نظارت داشته باشد.»

اما آیا این حرکت نقش مناسبی برای ارتش به شمار می رود؟ آیا نیروی دریایی باید اجازه داشته باشد روی تولید فیلمهایی که در آنها هیچ نقشی ندارد جاسوسی کند؟

 

مشرق