الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

خدمات متقابل هالیوود و پنتاگون 19/ پنتاگون بدنبال تصویری بی‌نقص از نظامیان آمریکا + تصاویر

hamburger-hill lدونا، دختر یکی از افسران ارتش به شوخی به دوست پسرش می گوید «در ارتش، بچه دنیا نمی آرن. تخم ریزی می کنن.» 

 
 

 شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگزاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 18 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می آید فصل نوزدهم از این کتاب است.

برای مطالعه قسمت 18 کلیک کنید.

***
سینمای هالیوود تلاش دارد این باور را به مردم جهان بقبولاند که امنیت و ثبات فقط در سایه­ هژمونی ایالات متحده تحقق خواهد یافت و تنها آمریکاست که با پشت گرمی به منابع عظیم قدرتش، از ظرفیت فوق العاده ای برای سرکوب یاغیان، مُتمردان و چالش­گران صلح و امنیت جهانی و نیز حراست از حقوق بشر بهره­ مند است.

آمریکا در هالیوود به مثابه­ یک منجی، مصلح فداکار و قهرمان افسانه ای، حافظ جان، مال و ناموس انسان ها به تصویر کشیده می­شود و ارتش و نیروهای نظامی، نماد بارز عدالت خواهی و امنیت طلبی به سبک آمریکایی هستند؛ نیروی نظامی که هرکجا حقی پایمال می شود، دشمن شیطان صفتی هجوم می آورد و تهدیدی زندگیِ شهروندان را به مخاطره می افکند، داوطلبانه به کام خطر می رود تا با اتکا بر قدرت خویش، مردم بی گناه و ستم دیده را نجات داده و امنیتِ از دست رفته را دوباره استیفا نمایند. این نیروهای نجات بخش بایستی به بهترین نحو ممکن تصویر شوند و از هر گونه بدی و رذالت بری باشند. پنتاگون از کارگردانان هالیوودی می خواهد تا در فیلم های خود چنین چهره ای از ارتش ارائه دهند.

اکنون اگر تصویر مسیحا گونه­ای که فیلم­های هالیوودی از نظامیان و مأموران امنیتی آمریکایی می نمایاند با حقایق افغانستان و عراق و جنایت های هولناک صورت گرفته در زندان های ابوغریب، گوانتانامو، بگرام مقایسه کنیم، به خوبی در می یابیم که سینمای هالیوود چه خدمت عظیمی در حق هژمونی ایالات متحده روا داشته و چگونه بر حقایق سرپوش می گذارد.

فصل 20

تبدیل شراب به آب شرب

ارتش با موارد زیادی در فیلمنامه اولیه پرسیدیو[1]  مشکل داشت، و اگر تهیه کنندگان فیلم در شرکت پارامونت می خواستند حمایت آنان را برای ساخت فیلم بدست بیاورند مجبور بودند تغییراتی در فیلمنامه اعمال کنند. یکی از دیالوگهایی که ارتش دوست نداشت، مفهوم خانواده در ارتش بود، و این واقعیت که همسر افراد نظامی باید فرزاندان زیادی برای شوهران خود به دنیا بیاورند را به تمسخر می گرفت.

فیلمپرسیدیو

دونا، دختر یکی از افسران ارتش به شوخی به دوست پسرش می گوید «در ارتش، بچه دنیا نمی آرن. تخم ریزی می کنن.»

اما ارتش معتقد بود این دیالوگ توهین به همسران نظامیان است. فرد کاروسو تهیه کننده فیلم می گوید «آنها معتقد بودند این دیالوگ دلالت تحقیرآمیزی دارد. مثل این است که بگوییم سیاه پوستها بچه های زیادی دارند یا ایرلندی ها زیاد مشروب می خورند. از آن نوع شوخی هایی بود که نویسنده ها استفاده می کنند.»

بنابراین ارتش به تهیه کنندگان گفت شوخی را حذف کنند، و در یادداشتی خطاب به آنها نوشت «از دیالوگ دوم دونا به بعد، یعنی “در ارتش، بچه دنیا نمی آرن. تخم ریزی می کنن” کامل حذف شود.»

دیالوگ مورد نظر برای جلب رضایت ارتش، و کسب اجازه فیلمبرداری در محوطه پرسیدیو در سان فرانسیسکو، حذف شد.

اما تهیه کنندگان برای کسب تأیید پنتاگون برای فیلمبرداری فیلم در پرسیدیو باید موارد خیلی بیشتری را تغییر می دادند، گرچه پایگاه در حالت عادی برای بازدید عموم باز است.

ال زیرنر، که سالها رئیس دژبانی پرسیدیو و الگوی شخصیت اول فیلم با بازی شون کانری بود، می گوید «این پایگاه عمومی بود، هیچ دژبانی نداشت. زیرا هیچ چیز محرمانه ای در پایگاه نبود؛ نه تجهیزات و نه نیروهای جنگی. مردم می توانستند در پایگاه قدم بزنند. حتی می توانستند به دفتر من بیایند. حتی یک شعبه مک دونالد در پایگاه افتتاح شد.»

در سال 1987 پارامونت پیکچرز استودیوی فیلمسازی محبوب پنتاگون بود، یعنی همان سالی که شرکت سعی داشت موافقت پنتاگون برای همکاری در تولید پریسیدیو را بدست بیاورد. یک سال قبل پارامونت «تاپ گان» را تولید کرده بود که موفق ترین همکاری بین هالیوود و ارتش محسوب می شود. تاپ گان، با بازی تام کروز در نقش یک خلبان نیروی دریایی جسور، موفقیت عظیمی در گیشه بدست آورد و مردان جوان زیادی بعد از دیدن آن به نیروی دریایی ملحق شدند. و اکنون پارامونت تصمیم داشت پنج فیلم دیگر با موضوع نظامی تولید کند که پنتاگون امیدوار بود نتایج مشابهی بدست بیاورند.

فیلم تاپ گان با بازی تام کروز

دان باروش، رئیس دفتر فیلم پنتاگون قبل از فیل استراب، ابتدائاً با چهار فیلم موافقت کرده بود: شکار اکتبر سرخ، پرواز [2]Intruder، همبرگر هیل و تاپ گان 2. اما نظر مساعدی نسبت به فیلم پنجم یعنی پریسیدیو نداشت، از داستان فیلم خوشش نمی آمد. فیلم به تحقیقات درباره قبل یک پلیس زن در پایگاه ارتش در سانفرانسیسکو می پرداخت.

پرواز Intruder

شکار اکتبر سرخ

همبرگر هیل

باروش، برادرزاده برنارد باروش مشاور رئیس جمهور، یکی از مدافعان سرسخت تصویر مثبت ارتش و یک جنتلمن واقعی بود که از کلمات شنیع استفاده نمی کرد و دوست نداشت این کلمات را در فیلمها بشنود؛ یعنی کسی نبود که فیلمنامه نویس های دهه 1960، 70 و 80 بخواهند درباره فیلمنامه های آنها قضاوت کند.

کاپیتان سابق نیروی زمینی ری اسمیت که در پروژه های زیادی برای استودیوهای فیلمسازی با باروش کار کرده بود می گوید «او هیچوقت ناسزا نمی گفت. مانند جنتلمنی از دهه 30 لباس می پوشید؛ کت شلوارهای برازنده، یا ژاکتی بسیار شیک می پوشید و کرواتهای متشخصانه ای می بست که انگار از بروک بروز بیرون آمده بودند. مثل یک جنتلمن اروپایی بود. به انگلیسی بسیار فصیح و درست صحبت، و اغلب به اسطوره های رومی و یونانی اشاره می کرد، انگار که شنونده می داند وی درباره چه چیزی صحبت می کند.»

راد لوری (کارگردان رقیب و آخرین قلعه) که در سال 1983 هنگامی که دانشجوی افسری وست پوینت بود در دفتر روابط عمومی پنتاگون کار کرده بود می گوید «باروش آدم سرسختی بود. یک افسانه بود؛ آدم مسنی که مدتهای مدیدی آنجا کار کرده بود. خیلی سرسخت بود و در حقیقت اصلاً عادت نداشت با کسی همکاری کند. یکی پس از دیگری فیلمها را رد می کرد مگر اینکه پای فیلمهایی مثل تاپ گان در بین بود که پوسترهای عضوگیری محسوب می شدند.»

راد لوری (کارگردان رقیب و آخرین قلعه)

فیلم آخرین قلعه

ند تانن که آن زمان رئیس پارامونت موشن پیکچرز بود، بی واهمه خواستار ملاقات با مافوق باروش یعنی رابرت سیمز، معاون روابط عمومی وزیر دفاع شد تا به او بگوید پارامونت تصمیم دارد پرسیدیو را به فیلمی که مایه افتخار ارتش باشد تبدیل کند.

تانن به جان هورتون، رابط افسانه ای هالیوود با پنتاگون تماس گرفت، و هورتون به باروش زنگ زد تا ملاقاتی با سیمز ترتیب دهد.

باروش پس از صحبت با هورتون در تاریخ 17 ژوئن 1987 در نامه ای به سیمز نوشت «جان هورتون می گوید آقای تانن بسیار علاقمند است هرکاری ممکن است انجام دهد تا موافقت/حمایت ارتش و ما را درباره داستانی در زمان حال که در پرسیدیو رخ می دهد جلب کند… آقای تانن احساس می کند باید با شما ملاقات کرده و رضایت خود از همکاری های قبلی ما، مانند پروژه تاپ گان را ابراز کند… و بگوید که منتظر همکاری های آتی در پروژه هایی مانند “شکار اکتبر سرخ”، پرواز اینترودر و تاپ گان 2 است. پارامونت همچنین همبرگر هیل را در صف نمایش دارد که کمی پیشتر تأیید شد.»

باروش می خواست پارامونت فیلمهای دیگری بسازد، زیرا فیلمهایی مانند تاپ گان پتانسیل افزایش ثبت نام در بخشهای داوطلبانه ارتش را داشتند. ارتش خیلی مشتاق کمک کردن به پرسیدیو نبود، اما در راستای سرمایه گذاری اندک برای دریافت سود زیاد، باروش به سیمز گفت که در صورتی که ارتش تصمیم ندارد کاملاً مخالفت کند، پنتاگون باید برای راضی نگه داشتن پارامونت هم که شده، و برای اینکه کمپانی باز هم برایشان فیلمهای ارتش پسند بسازد، همکاری با فیلم را تأیید کند.

تانن با سیمز ملاقات کرد و به وی اطمینان داد که پارامونت برای ارائه تصویری مثبت از ارتش در پرسیدیو هرکاری که ممکن باشد انجام خواهد داد. پس از ملاقات باروش در یادداشتی نوشت «آقای ند تانن، در ملاقاتی با آقای رابرت سیمز گفت هیچ کاری که غیر میهن پرستانه باشد انجام نخواهد داد.»

اما ارتش همچنان دو به شک بود. دو هفته پس از ملاقات تانن با سیمز، کاپیتان میگل مونته ورده رئیس بخش برنامه ریزی و سیاست های دپارتمان ارتش در یادداشتی به باروش نوشت «برای اینکه بتوانیم فیلمنامه را برای همکاری وزارت دفاع در نظر بگیریم خط داستانی، شخصیتهای نظامی و فعالیتهای آنها باید کاملاً بازنویسی شوند.»

بنابراین پارامونت از لری فرگوسن نویسنده فیلمنامه که داشت روی شکار برای اکتبر سرخ کار می کرد خواست بازنویسی ها را انجام دهد.

شکار برای اکتبر سرخ

در فیلمنامه اولیه کلنل آلن کالدول (شون کانری) رئیس دژبانی پرسیدیو و جی آستین (مارک هارمون)، پلیس سرسخت سانفرانسیسکویی، تیمی تشکیل می دهند تا معمای قتل پلیس زنی در پایگاه را حل کنند. آنها چندان از همدیگر خوششان نمی آید و درباره حوزه قضایی خود، و بر سر علاقه دختر کالدول (مگ رایان) با یکدیگر درگیری پیدا می کنند. اما وقتی تحقیقات پیش می رود، احترامشان برای همدیگر بیشتر می شود، و کشف می کنند که زن پلیس برای سرپوش گذاشتن روی یک شبکه قاچاق الماس به قتل رسیده که توسط بعضی از افسران پرسیدیو که در جنگ ویتنام خدمت کرده بودند اداره می شود.

مشخص می شودیکی از متهمین کلنل پاول لاورنس از افسرانارشد پرسیدیو، و دیگری راس مکلور سرگرد بازنشسته و بهترین دوست کالدول است که طی جنگ کره زندگی او را نجات داده و بخاطر شجاعتش مدال افتخار دریافت کرده است.

در فیلمنامه اصلی الماسهای بازار سیاه از طریق جتهای باربری نیروی هوایی و در پوشش بطری های ودکا برای کلوپ افسران پرسیدیو، از اروپا به آمریکا آورده می شوند.

کامیونهای ارتش جعبه های مشروب را بارگیری کرده، و در راه پرسیدیو جعبه های حاوی الماس به اتومبیل دیگری منتقل و به پنت هاوس رئیس شبکه منتقل می شد.

اما هنگامی که یکی از بطریهای حاوی الماس دزدی اشتباهاً به کلوب منتقل می شود برنامه با مشکل مواجه می شود. کلنل لاورنس، یکی از افسران خلافکار ارتش که عضوی از شبکه قاچاق است بطور مخفیانه وارد کلوب می شود تا الماسها را بردارد، اما هنگامی که یک پلیس نظامی به زنگ خطر پاسخ می دهد او را می کشد و حین فرار در خیابانهای لس آنجلس هم به یک پلیس شلیک می کند.

آستین به همدستی لاورنس شک می کند، اما هنگامی که به همراه کالدول به دیدن لاورنس می روند، کالدول ناگهان سوالهای آستین را قطع کرده و او را از دفتر بیرون می کشد.

گزارش اسلحه شناسی نشان می دهد که اسلحه قتل یک پیستول تاکاروف روسی است، و هنگامی که آستین در می یابد کالدول می دانسته کلنل لاورنس اسلحه مشابهی دارد و این مسئله را پنهان کرده است، وی را به سرپوش گذاشتن بر کارهای همکارش متهم می کند.

در فیلمنامه اصلی، آستین بر سر کالدول فریاد می کشد که «تو همه این مدت می دونستی مگه نه؟ هنوز هم سعی داری از اون حرومزاده فاسد حمایت کنی.»

کالدول با آرامش پاسخ می دهد «تو هیچ مدرکی نداره که اون همون اسلحه ای هست که دنبالشیم.»

آستین با عصبانیت می گوید «شما افسرای لعنتی چه مرگتونه؟ همتون یه چیزی برای مخفی کردن دارین.»

کالدول جواب می دهد «اینجا ارتشه پسرم. ما از افراد خودمون حمایت می کنیم.»

اما ارتش واقعی به این صحنه اعتراض کرده و خواستار اعمال تغییراتی در آن شد.

کلنل مونته ورده در یادداشتی به باروش نوشت «ما فیلمنامه موردنظر را بررسی کردیم. در نتیجه به چندین مشکل عمده در فیلمنامه برخوردیم که اگر حل نشوند به ما اجازه نمی دهند حمایت ارتش از این محصول را لحاظ کنیم.»

به نوشته مونته ورده یکی از مشکلات عمده «این مفهوم ضمنی است که شبکه ای از “سربازان قدیمی” از افسران حمایت می کند، و افسرها از همدیگر محافظت می کنند، حال هر شرایطی که در بین باشد.»

ارتش در یادداشت به تهیه کنندگان نوشت «مکالمه بین آستین و کالدول درباره سرپوش گذاشتن روی کار افسر دیگر را حذف کنید. اگر افسری این کار را انجام دهد اصول اخلاقی ارتش را نقض کرده است.»

و تهیه کنندگان هم با وظیفه شناسی فیلمنامه را تغییر داده و کل صحنه مکالمه بین آستین و کالدول، از جمله دیالوگ وی که می گوید “اینجا ارتشه پسرم. ما از افراد خودمون حمایت می کنیم” را حذف کردند.

اما ارتش از تهیه کنندگان می خواست تغییرات بیشمار دیگری را نیز اعمال کنند. در حقیقت کاملاً از همکاری با فیلمی که دو شخصیت اصلی ـ کالدول و مکلور ـ در تأسیسات ارتشی و حین انجام وظیفه مشروب می نوشیدند امتناع کرد.

در فیلمنامه اصلی مکلور که مدیریت موزه پرسیدیو را برعهده دارد کالدول را به دفترش می برد، و کالدول به دوست قدیمی اش درباره پیشرفتی که در زمینه پرونده قتل حاصل شده می گوید. در فیلمنامه «مکلور کشوی میزی در گوشه اتاق را باز کرده و دو بطری ویسکی و دو لیوان روی میز می گذارد. چسبی روی هر دو بطری چسبانده شده که اسم مشروب رویش نوشته شده است. آنها مشروب می نوشند.»

کلنل مونته وردی در یادداشتی به باروش نوشت «تصویر استفاده از الکل توسط پرسنل نظامی، بویژه حین خدمت، مخالف سیاست ارتش و تلاشهای آن برای کاهش جذابیت الکل است.»

تهیه کنندگان با تغییر این صحنه هم موافقت کردند. بنابراین اکنون در فیلم کالدول حین قدم زدن در موزه درباره تحقیقات پرونده قتل با دوستش صحبت می کند. بطری های ویسکی و نوشیدن حین انجام وظیفه حذف شده اند.

اما ارتش به این بسنده نکرد. آنها به استفاده از مشروب به عنوان شیوه قاچاق الماسهای دزدی هم اعتراض کردند.

مونته ورده در یادداشتی به باروش نوشت «شیوه قاچاق الماسها قابل قبول نیست. مایحتاج کلوبهای ارتش در آمریکا از اروپا تأمین نمی شود. مشروب از فروشندگان محلی خریداری می‌شود. و در آمریکا کلوب بطور مستقیم خرید نکرده یا مستقیماً محموله هایی از فروشندگان خارج از کشور دریافت نمی کند. نوشیدنی های الکلی خارجی از واردکنندگان ارتش خریداری می‌شود و شاخه های ارتش تعرفه های گمرکی همه محصولات خارجی را پرداخت می کنند. وانگهی، وارد کردن مشروب با استفاده از وسائل نقلیه ارتش خلاف قانون است.»

این اعتراض مشکل زیادی برای تهیه کنندگان ایجاد کرد زیرا به مولفه اصلی نقشه گروه قاچاق، که باقی داستان را به پیش میراند، مربوط می شد. الماسهای قاچاق شده را نمی شد با چشم غیرمسلح در ته بطری های ودکا دید، اما اگر نمی توانستند الماسها را در بطریهای مشروب به کشور وارد کنند از چه مایع شفافی می توانستند استفاده کنند؟

بنابراین تهیه کنندگان به سراغ تخته نقاشی خود رفتند و راه حل ساده گرچه غیرقابل باوری یافتند؛ آدم بدها الماسهای دزدی را در بطری های بزرگ آب ـ از نوعی که در آب سردکن ها استفاده می‌شود ـ وارد می کردند. و اینکه داستان اکنون بی معنی بود اهمیتی نداشت؛ چرا ارتش باید با استفاده از هواپیماهای باربری نظامی بطری آب از اروپا وارد کند؟

و این تغییر مستلزم اعمال تغییرات دیگر بود. در فیلمنامه اصلی آستین هنگامی که یک بطری ودکای خالی در اتاقی که پلیس نظامی به قتل رسیده بود پیدا می کند که محتویات آن در گلدان گلی خالی شده است، مشکوک می‌شود. گلدانی که ودکا پای آن ریخته باشند براستی مشکوک است. اما اکنون که ارتش استفاده از ودکا به عنوان شیوه انتقال الماسهای قاچاق را ممنوع کرده بود، تهیه کنندگان مجبور بودند کاری کنند که آبیاری گلدان گل مشکوک بنظر برسد. فیلمسازها توضیح می دهند که وقتی آستین متوجه می‌شود یکی از گلدانهای اتاق آبیاری شده اما باقی گلدانها خشک هستند مشکوک می‌شود. این سرنخ دیگر معنای چندانی ندارد اما رضایت ارتش جلب شد و مهم هم همین بود.

اما هنوز یک مشکل دیگر باقیمانده بود که اگر تهیه کنندگان می خواستند حمایت ارتش را بدست بیاورند باید آن را حل می کردند: پنتاگون نمی خواست مکلور، که مدال افتخار بدست آورده بود، در انتهای فیلم و پس از اینکه کالدول و آستین مشارکت وی در شبکه قاچاق را کشف می کنند خودکشی کند.

در اواخر فیلمنامه اصلی، مکلور وقتی متوجه می‌شود که همدستانش می خواهند کالدول را به قتل برسانند نظرش عوض می‌شود و تصمیم می گیرد از شبکه قاچاق کنار بکشد. مکلور هنگامی متوجه تصمیم آنها می‌شود که سه مرد دیگر کنار ظرفشویی در آشپزخانه پنت هاوس رئیس گروه، تاجر فاسدی به نام آرتور پیل جمع شده اند و بطریهای ودکای مونوپلولو را درون صافی می ریزند تا الماسهای قاچاق شده را بازیابی کنند.

مکلور که سرانجام وجدانش به درد آمده است به پیل می گوید «رو من حساب نکن»

پیل می گوید «اگر پول بیشتری می خوای…»

مکلور پاسخ می دهد «مسئله پول نیست. من بخاطر پول وارد این جریان نشدم.»

مکلور هیچوقت نمی گوید چرا وارد این کار شده است، اما در آخر به پیل می گوید دیگر نمی خواهد نقشی داشته باشد زیرا «جریان خیلی پیش رفته. من دیگه نمی خوام کسی کشته بشه.»

در همین موقع آستین و کالدول وارد اتاق می شوند و تیراندازی می‌شود، اما مکلور مخفیانه خارج می‌شود. کالدول و آستین بعد از کشتن آدم بدها به دنبال مکلور به دفتر او در پرسیدیو می روند و جنازه وی را، در حالیکه یونیفورم نظامی قدیمی اش مزین به مدال افتخار را بر تن دارد می یابند که گلوله ای به سر خود شلیک کرده است.

اما باروش نمی خواست در فیلم کسی که مدال افتخار بدست آورده خودکشی کند. وی در یادداشتی نوشت «خودکشی دریافت کننده مدال افتخار» یکی از مشکلات جدی است که وی با فیلمنامه دارد.

بنابراین فیلمنامه دوباره بازنویسی شد، و این بار مکلور به جای خودکشی توسط آدم بدها کشته می شد.

در صحنه اوج فیلم، مکلور دیگر در حال تقسیم غنائم با رفقای خلافکارش نیست، بلکه اسلحه بدست به داخل اتاق می پرد و می گوید که تصمیم دارد همه آنها را به پلیس لو بدهد، حتی خودش را.

وی می گوید «این گندکاری باید متوقف بشه. من درستش می کنم.»

اما یکی از آدم بدها از پشت به او نزدیک می شود و بیهوشش می کند. در همان لحظه کالدول و آستین وارد می شوند و آدم بدها فرار می کنند. مکلور به موقع بهوش می آید و در درگیری مسلحانه به آستین و کالدول ملحق می شود. در آخر مکلور مورد اصابت گلوله قرار می گیرد، اما در آخرین حرکت قهرمانانه اش پیش از مردن، اسلحه ای را به سوی کالدول می اندازد و او هم به آخرین خلافکار شلیک کرده و وی را می کشد.

بنابراین اکنون مکلور به جای خودکشی، خود را رستگار کرده و در حال نجات جان دوستش می میرد؛ یعنی همانطور که پنتاگون می خواست.

ارتش سرانجام فیلمنامه را پذیرفت، اما اکنون نیروی هوایی نیز خواستار اعمال تغییراتی بود. آنها می خواستند صحنه ای به فیلمنامه اضافه شود که در آن دفتر تحقیقات ویژه نیروی هوایی به متلاشی کردن گروهک قاچاق، که از هواپیماهای این نیرو برای قاچاق الماس از اروپا به آمریکا استفاده می کردند، کمک کند.تهیه کنندگان با افزودن صحنه موافقت کردند و پنتاگون سرانجام اجازه فیلمبرداری در محوطه پرسیدیو را به فیلمسازها داد.

بازیگران و اعضای تیم تولید کمتر از دو هفته در پرسیدیو مشغول فیلمبرداری بودند. یک صحنه را در قبرستان ارتش، و یک صحنه را درون موزه فیلمبرداری کردند؛ از نمای خارجی چندین سنگر و ساختمان فیلم گرفته، و صحنه کوتاهی را درون کلوب افسران فیلمبرداری کردند. تنها زحمتی که ارتش برای فیلم متحمل شد در اختیار گذاشتن یک گروه موسیقی نظامی و پرسنل یونیفورم پوش برای شرکت در رژه ای بود که در محوطه پرسیدیو انجام شد؛ یعنی همان صحنه ای که در ابتدای فیلم نشان داده می شود.

تولید فیلم در اکتبر 1987 به پایان رسید، اما هنگامی که پنتاگون فیلم نهایی را بررسی کرد، مسئولان نیروی هوایی از دیدن این که صحنه دفتر تحقیقات ویژه حذف شده است ناامید شدند.

باروش در نامه ای به جان هورتون، رابط استودیو با پنتاگون نوشت «از این که نمایش رسمی فیلم پارامونت موشن پیکچر، پرسیدیو، در 21 آوریل 1988 را ترتیب دادید متشکرم. نظراتی که بعداً ارائه شدند تأیید می شوند. ارتش رسماً از نتیجه راضی و خشنود است. گرچه ما و نیروی هوایی (وزارت دفاع) از این که صحنه مرتبط با دفتر تحقیقات ویژه نیروی هوایی پس از فیلمبرداری استفاده نشده بود ناامید شدیم.»

جان هورتون، رابط استودیو با پنتاگون

باروش به هورتون گفت اگر تهیه کنندگان تصمیم ندارند از این صحنه استفاده کنند، «انتظار می رود روشن کنن که خلبان از نیروی هوایی نیست و پرواز، اجاره ای بوده است.»

بنابراین تهیه کنندگان برای راضی کردننیروی هوایی چند کلمه در دیالوگی که قبلاً با خلبان فیلمبرداری کرده بودند افزودند ـ مانند کاری که برای دوبله یک فیلم خارجی به انگلیسی انجام می دهند ـ و خلبان اکنون به کالدول می گوید که پرواز اجاره ای بوده است، به این معنی که هواپیمایی که الماسهای قاچاقی را وارد می کرد پرواز رسمی نیروی هوایی نبوده است. و اگر دقت کنید متوجه می شوید که کلمات «پرواز اجاره ای» با حرکت لبهای خلبان تناسب ندارند.

 

[1] . The Presidio

[2] . Flight of the Intruder

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *