جستاری در شفاعت از منظر وهابیت – بخش 2
بخش دوم و پایانی
ادلّه وهابیت برای تحریم شفاعت و نقد آن
همانطور که گذشت، شفاعت موردنظر شیعیان و بسیاری از اهلسنت، به این معناست که برخی از بندگان خاص خداوند در روز قیامت، به اذن خدا در حق گنهکاران امت شفاعت کرده و بدینوسیله، آن گنهکاران وارد بهشت میشوند. در این میان، هرچند وهابیت اصل شفاعت را قبول دارند، و معتقدند که هرچند در روز قیامت، شفیعان از گنهکاران امت شفاعت خواهند کرد، اما اولاً، ما نباید در این دنیا و برای امور دنیوی از آنها طلب شفاعت کنیم.
ثانیاً، اگرچه پیامبران حق شفاعت دارند، ولی ما نمیتوانیم مستقیماً از خود آنها طلب شفاعت کنیم، بلکه باید از مالک حقیقی شفاعت، که خدا باشد، بخواهیم که اجازه شفاعت را به ما یا آنها بدهد و اگر کسی شفاعت را مستقیماً از خودشان بخواهد، مشرک شده است (ابنتیمیه، بیتا، ص42؛ سبحانی، 1374، ص293و294). البته، ایشان معتقدند که در زمان حیات پیامبر میتوان به ایشان مراجعه نمود و از ایشان طلب بخشش کرد. همانگونه که قرآن میفرماید: «… اگر گروه منافق به خود ستم کرده بودند پیش تو میآمدند و از خدا آمرزش میخواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش میکرد، قطعاً خدا را توبهپذیر مهربان مىیافتند» (نساء: 64). آنچه مورد انکار وهابیت است، شفاعت در روز قیامت و یا در عالم برزخ است.
در این زمینه، ایشان به ادلهای تمسک میجویند که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میگردد:
1. درخواست شفاعت، شرک است
وهابیون شفاعت در آخرت را به معنایی که گذشت، قبول دارند. مورد نزاع بین وهابیان با سایر مسلمانان، درخواست شفاعت از اولیای الهی در عالم برزخ است که وهابیون آن را جایز ندانسته، بلکه شرک به حساب میآورند. آنها میگوید:
و ما شفاعت را برای پیامبرمان محمّد(ص) در روز قیامت به حسب آنچه از روایات وارد شده ثابت میکنیم. همچنین آن را برای سایر انبیا و ملائکه و اولیا و اطفال به حسب آنچه وارد شده ثابت میکنیم، ولی شفاعت را از مالک آن و کسی که آن را به افرادی از موحدین با سعادت داده میخواهیم،
آنگونه که در روایات وارد شده است؛ به اینکه یکی از ما در حال تضرع به سوی خدای متعال بگوید: بار خدایا! پیامبر ما محمّد(ص) را در حقّ ما روز قیامت شفیع قرار بده، یا بگوید: بار خدایا! بندگان صالح خود یا ملائکه یا امثال آنان را در حقّ من شفیع گردان. ولی این را باید از خدا طلب کند نه از شفیعان، یعنی نگوید: ای رسول خدا، ای ولی خدا از تو شفاعت یا نحو آن را در خواست میکنم مثل اینکه بگوید: مرا دریاب، مرا (ابنتیمیه، بیتا، ص42).
پیامبران(ع) و اولیای الهی در این جهان حق شفاعت ندارند، بلکه این حق برای آنها تنها در آخرت است. هر کس بندهای از بندگان خدا را میان خود و خدا واسطه قرار دهد و از او بخواهد که در حق وی شفاعت کند، دچار شرک در عبادت شده است. ایشان معتقدند که خداوند به پیامبر گرامی اسلام(ص) حق شفاعت داده، ولی ما را از مطالبه شفاعت از او بازداشته است. ما باید شفاعت را از خدا بخواهیم که اجازه شفاعت را به پیامبر داده است (همان).
در پاسخ در نقد همین کلام از زبان اهلسنت، شیخ حسن کامل ملطاوی، از علمای مصر میگوید:
و اگر برای هر مؤمنی شفاعتی نزد خداوند در روز قیامت است، پس چرا برای مقربان شفاعتی در برزخ نباشد. درحالیکه برزخ راهی به سوی آخرت است و خداوند متعال در شأن آنان میفرماید: «هیچ کس نمیداند چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمهاست برای آنها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام میدادند» و شکی نیست از جمله عنایاتی که مایه روشنی چشم آنهاست، این است که رحمت خدا بر مؤمنان از دستان آنان جاری شود، و اینکه خداوند زوّار آنها را در حاجاتشان تکریم نماید؛ چراکه آنان با زیارت ایشان، زیارت خالصی برای خدا و در راه محبت خداوند متعال داشتهاند،
و آنان را صدا زدهاند تا برایشان طلب مغفرت نمایند، دعای به مغفرت کرده و خوشحال میشوند که از جانب خداوند جایزه بگیرند، و او سبحانه و تعالی صاحب فضل بر تمام بندگانش است. بگو: به فضل و رحمت خدا، باید خوشحال شوند که این، از تمام آنچه گردآوری کردهاند، کمتر است (ملطاوی، بیتا، ص520)
ثانیاً، توحید در عبادت، از ارکان توحید است که در قرآن به آن اهمیت فراوان داده شده است، ولی آیا هر نوع درخواستی از انسان، عبادت و پرستش است یا اینکه پرستش معنای خاصی دارد؟ پرستش، درخواستِ توأم با نهایت ذلت و خضوع از فاعلِ مختار و متصرف بیمنازع در امور دنیا و آخرت است. هرگاه انسانی به این صورت چیزی از انسان دیگری بخواهد، میگویند او را پرستش کرده است. واژه «عبادت» بهمعنای خضوع، اطاعت، ذلت و انقیاد است.
هر نوع خضوع و اطاعتی، شرک نیست؛ زیرا لازمه این سخن این است که همه مردم، از زمان حضرت آدم(ع) تا امروز، مشرک و کافر باشند؛ زیرا هر فردی در طول عمر خود، به مقام بالاتر از خود خضوع نموده و از او اطاعت کرده و پیوسته در هر زمانی فرزند، و خدمتکار و سرباز نسبت به پدر و کارفرما و فرمانده مطیع بوده و در مقابل آنان خضوع کرده است. گواه بر اینکه مطلقِ خضوع و احترام، پرستش نیست، بلکه علاوه بر نهایت تذلل، باید عمل طوری باشد که خضوعکننده، خضوعشونده را فاعل مختار و مالک حقیقی امور دنیا و آخرت بداند. این است که خداوند به فرشتگان فرمان داد که بر آدم سجده کنند. همچنین حضرت یعقوب(ع) و همسر و فرزندانش در برابر حضرت یوسف(ع) سجده کردند. اگر واقعاً مطلقِ خضوع، پرستش بود هرگز خدا به فرشتگان دستور نمیداد که مرتکب شرک و کفر گردند (ر.ک: رضوانی، 1390).
حقیقت شفاعت در روز رستاخیز، جز این نیست که فیض الهی و رحمت گسترده او از ناحیه اولیای خدا به افراد گنهکار برسد. همانطور که فیض مادی خدا در این جهان بهوسیله یک رشته علل و اسباب طبیعی، به انسانها میرسد. اعتقاد به چنین اسباب مادی و معنوی که سببیت، تأثیر، کار و فعالیت آنان همگی به فرمان خدا و طبق اراده حکیمانه او انجام میگیرد، و همچنین درخواست شفاعت از آنها، کوچکترین منافاتی با توحید در مراحل سهگانه (توحید ذات، توحید در افعال، توحید عبادت) ندارد؛ زیرا شفاعتخواهی از اولیای الهی سبب نمیشود که برای خدا شریک قائل شویم، یا موجودی را در تأثیر و افاضه، مستقل بیندیشیم، یا طوق بندگی کسی را به گردن نهیم و او را بهعنوان معبود بپرستیم (ر.ک: مصباح، 1367، ص76).
درواقع، درخواستکننده شفاعت، شفیعانِ درگاه الهی را بندگان مقرب و برگزیدگان درگاه پروردگار میداند. او میداند کسی که شفاعت میکند، نه هرگز خداست و نه کارهای خدایی مانند شفاعت به او تفویض شده که بهطور خودسرانه و بدون اذن الهی درباره هرکس که بخواهد شفاعت کند و از گناه او درگذرد. شفیعان روز محشر در اصل در چارچوب «اذن الهی» میتوانند درباره افراد خاصی که روابط معنوی آنان با خدا برقرار بوده، درخواست مغفرت کنند.
قرآن در اینباره میفرماید: «و استغفِر لِذَنبک و للمؤمنین» (محمد: 19)؛ برای گناه خود و افراد با ایمان طلب آمرزش بنما. و یا میفرماید: «اگر آنان هنگامیکه بر خویش ستم میکردند، پیش تو میآمدند و از خداوند طلب آمرزش میکردند و تو نیز برای آنان طلب آمرزش میکردی، خداوند را توبهپذیر و رحیم مییافتند» (نساء: 64)؛ یعنی درخواست شفاعت نیز همچون خودِ اصل شفاعت امری عادی و مشروع قلمداد میشود. همچنین در آیه 96 سوره یوسف فرزندان یعقوب، آنجاکه از پدر میخواهند برایشان از خداوند طلب آمرزش نماید، او درخواستشان را میپذیرد و برای فرزندان طلب مغفرت میکند.
2. سرزنش درخواست شفاعت مشرکان از غیرخدا در قرآن
وهابیون معتقدند که خداوند متعال در قرآن کریم، مشرکان عصر رسالت را که از غیرخدا طلب شفاعت میکردند، سرزنش کرده، فرموده است: «و یعبدون من دون الله ما لایضرهم و لاینفعهم و یقولون هولاء شفعاؤنا عندالله» (یونس: 18)؛ و غیر خدا را عبادت میکنند که نه آنها را ضرر و نه نفعی نمیرساند و میگویند که غیر خدا شفیعان ما نزد خدا هستند.
بنابراین، شفاعت امری ناپسند است. ابن تیمیه میگوید:
همانا مشرکان شفاعت را از بتهایشان میخواستند و لذا خداوند آن را عبادت آنان نامید، آنجاکه میفرماید: «آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، و نه سودی میبخشد؛ و میگویند: اینها شفیعان ما نزد خدا هستند!»، شاهد در آیه، قول خداوند متعال است که میفرماید: «آنها غیر از خدا چیزهایی را میپرستند» با ملاحظه آنچه که در ذیل آیه آمده است. «و میگویند: اینان شفیعان ما نزد خدایند» و جهت عبادت آنها نسبت به بتها این بود که میگفتند: «آنها شفیعان ما هستند» (ابنتیمیه، 1314ق. ج1، ص15).
در پاسخ این شبهه باید گفت: آنچه موجب مذمت و محکومیت مشرکان شده است، این است که آنها اولاً، غیرخدا را عبادت میکردند و ثانیاً، برای آنها مقام شفاعت قائل بودند. درحالیکه خداوند برای معبودهای آنان چنین حقی قرار نداده بود. بهعبارت دیگر، عبادت غیرخدا به همراه شفیع دانستن معبودهای ساختگی، موجب مذمت آنها شده است. درحالیکه در مسئله شفاعت ما بر این باوریم که اولاً، عبادت غیرخدا جایز نیست.
ثانیاً، مقام شفاعت را نیز اصالتاً از آن خدا دانسته که بهطور اذنی و غیراستقلالی به برخی از بندگان خاص خود داده است و ثالثاً، شفیعان ما بندگان برگزیده خداوند هستند. بنابراین، هیچگونه اشتراکی میان شفاعت از دیدگاه شیعه و شفاعت مشرکان از غیرخدا، که مورد سرزنش قرآن کریم قرار گرفته است، وجود ندارد. ازاینرو، نمیتوان از این جهت آن را سرزنش کرد. اساساً طلب شفاعت از شفیعان، همراه با این عقیده که تا خداوند اجازه ندهد، شفاعتی صورت نمیگیرد، تأکید بر اعتقاد به وحدانیت خداوند است.
3. انحصاری بودن شفاعت به خداوند
وهابیون بر این باورند که مطابق آیات قرآنی، شفاعت منحصر به خداوند است؛ چراکه خود فرموده است: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَه جَمِیعاً» (زمر: 44). ازاینرو، اعتقاد به شفاعت غیرخدا، مخالف با آیات نورانی قرآن کریم است. محمدبن عبدالوهاب میگوید:
شفاعت بر دو نوع است: شفاعت باطل و شفاعت صحیح. شفاعت باطل آن است که از غیرخدا طلب شود؛ چیزی که تنها خدا بر آن قدرت دارد، بهخاطر قول خدای متعال: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است، و نه دوستی، و نه شفاعت؛ و کافران، خود ستمگرند. و شفاعت صحیح آن است که از خدا خواسته شود، و شفاعتکننده به شفاعت تکریم شده و شخصی که بر او شفاعت میشود، کسی است که خدا بعد از اجازه دادن از قول و عملش راضی شده است. همانگونه که خداوند متعال میفرماید: «چه کسی است که نزد خدا بدون اذنش شفاعت کند» (عبدالوهاب، 1416ق، ص 25).
در پاسخ این شبهه نیز باید گفت: شفاعت از این جهت که نوعی تأثیرگذاری در سرنوشت بشر است، از مظاهر و جلوههای ربوبی خداوند است که اولاً و بالذات به خداوند اختصاص دارد. اما این مطلب با عقیده به شفاعت منافاتی ندارد؛ چراکه معتقدان به شفاعت تأکید دارند که شفیعان بهطور استقلالی حق شفاعت ندارند. ازاینرو، باز هم تدبیر امور به دست خداوند است؛ یعنی انحصاراً شفاعت از آن خداست، مگر درجاییکه او این حق را به دیگری واگذار نماید.
آنچه شرک محسوب میشود و توحید عبادی و توحید افعالی را مخدوش میسازد، این است که ما وقتی طلب دعا و یا شفاعت از غیرخدا میکنیم، او را قادر بالاستقلال بدانیم (ر.ک: مصباح، 1367، ص90). درحالیکه، در شفاعت چنین نیست. ما تنها آنان را بهواسطه آبرویی که در نظر خداوند دارند، واسطه بین خود و معبود قرار میدهیم. قرآن کریم میفرماید: «وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ…» (فرقان: 68).
این آیه اشاره دارد که اگر با خدا و هم عرض او دیگری را بخوانید، مشرک شدهاید. در جای دیگر میفرماید: «وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ» (یونس: 18). پس ملاک شرک، عبادت غیرخداست. اما اگر مأذون از جانب خدا باشد، اشکالی ندارد. همچنین قرآن میفرماید: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَه الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی» (مائده: 110). در این آیه، میفرماید: اگر حضرت عیسی(ع) و یا سایر اولیای الهی قدرتی دارند، همه «باذن اللّه» میباشد و هیچکس از خود مستقلاً قدرتی ندارد. اگر ما با این دیدگاه از اولیای الهی طلب دعا و شفاعت کنیم، مشکلی بهوجود نمیآید؛ چراکه همچنان شفاعت منحصراً از آن خداست.
4. بیفایده بودن طلب شفاعت از مرده
در اندیشه وهابیون، اگرچه طلب شفاعت، دعا محسوب میشود، ولی تقاضا کردن از مرده بیفایده است؛ چراکه آنها در عالم برزخ بوده و حیاتی ندارند. قرآن کریم نیز بر این مطلب اصرار کرده است که مردگان غیرقابل تفهیم هستند: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» (نمل: 81)؛ تو نمیتوانی مردگان و کران را که به تو پشت میکنند، تفهیم کنی. ابنتیمیه میگوید: از اقسام شرک آن است که کسی به شخصی که از دنیا رفته، بگوید: مرا دریاب، از من شفاعت کن، مرا بر دشمنم یارینما، و امثال آن. این درخواستها که تنها خداوند بر آنها قادر است» (ابنتیمیه، بیتا، ص40).
اگرچه مراد خداوند متعال در این آیه، مشرکانی است که از قبول سخن پیامبر(ص) رویگردان بودند، اما تشبیه آنها به مردگان نشان از این واقعیت دارد که مشرک و مرده هر دو قابل تفهیم نیستند. ازاینرو، نمیتوان از مرده چیزی خواست. طلب دعا در زمان حیات انسان جایز است، نمیتوان از پیامبر یا ائمه(ع) و یا سایرین پس از مرگ طلب دعا نمود؛ زیرا انسان مرده، چیزی نمیشنود.
هرچند وهابیان به وجود عالم برزخ معتقدند و منکر آن نیستند، اما معتقدند که ارتباط با برزخ وجود ندارد؛ نه مردگان میتوانند برای زندگان کاری بکنند، نه زندگان مجازند که آنها را صدا بزنند و نه سودی از زندگان به مردگان میرسد. بنباز میگوید: «به ضرورت دینی و ادله شرعی دانسته شده که رسول خدا در هر مکانی حضور ندارد و فقط جسم او در قبرش در مدینه منوره است. ولی روحش در جایگاه اعلی در بهشت است… (بنعبدالله، 1415ق، ج2، ص380). آنان معتقدند که با اهدای ثواب نماز و قرآن به رسول خدا و مردگان سودی برای آن ندارد. این امر، بدعت است. همچنین اهدای ثواب و ختم قرآن برای رسول خدا جایز نیست و قرائت قرآن برای میت نیز بدعت است (همان).
بنابراین، حاصل ادعای وهابیان این است:
1. عدم ارتباط بین دنیا و عالم برزخ؛ مردگان در برزخ از عالم دنیا بیخبرند و صدای زندگان را نمیشنوند.
2. عدم ارتباط مردگان با زندگان و عدم سودمندی مردگان برای زندگان.
3. عدم سودمندی زندگان برای مردگان.
در پاسخ این شبهه باید گفت: روشن است که وقتی روح از جسد جدا میشود، دیگر نمیتوان این جسد را مخاطب قرار داد؛ چرا که مرده، قوای درک و شعور را از دست داده است. خداوند نیز در این آیه بهدنبال بیان و القای همین مطلب است. بهعبارت دیگر، قدرت فهم انسان، به زنده بودن اوست، و مشرکان اگرچه به ظاهر زندهاند، ولی در حقیقت چون نمیفهمند، همانند جسد بیروح هستند. اگر ما از پیامبر اکرم(ص) طلب شفاعت میکنیم، روشن است که از جسد وی چنین تقاضایی را نداریم، بلکه بر این باوریم که حقیقت وجودی وی که روح اوست، همچنان زنده و در حال حیات است؛ چراکه خداوند راجع به شهیدان میفرماید: «گمان نکنید که کسانی که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه آنها زنده و نزد خدای خود روزی میخورند» (آلعمران: 169).
اگر شهیدان چنین هستند، به طریق اولی پیامبران نیز زنده هستند. حال که آنها را زنده دانستیم، میتوان از آنها طلب شفاعت کرد (ر.ک: سبحانی، 1374). اما در خصوص بقای روح در عالم برزخ در قرآن باید گفت: هر انسانی این حس را دارد که شخصیتش با وجود تغییراتی که در جسم و بدن اوست، همواره ثابت است. آیا این شخصیت ثابت، همان روح و نفس او نیست؟ قرآن میفرماید: «تو ای نفس مطمئن بهسوی پروردگارت بازگرد. درحالیکه هم تو از او خشنودی و هم او از تو، پس در سلک بندگان من درآی و در بهشتم وارد شو» (فجر: 27-30).
با استناد به آیات قرآن، مرگ انسان پایان حیاتش نیست، بلکه انتقال از حیاتی به زندگی دیگر است. انسان با مرگ وارد عالم جدیدی میشود که برتر و گستردهتر از عالم مادی است و روح او در آن عالم باقی است. قرآن کریم در حالات آلفرعون در پس از مرگ گرفتار عذاب برزخیاند، میفرماید: «عذاب آنها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه میشود و روزی که قیامت برپا شود فرعونیان را در سختترین عذابها وارد کنید» (غافر: 46).
از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که بین حیات برزخی و حیات مادی ارتباط وجود دارد. از جمله در قرآن کریم در سوره اعراف آیه 89 تا 92 درباره قوم شعیب این موضوع آمده است. افزون بر آن، در روایات فراوانی از شیعه و سنی در اثبات عالم برزخ و حیات برزخیان و شنیدن سخنان زندگان وارد شده است. از این جمله است، پیامبر اکرم(ص) میفرماید: هیچکس بر من سلام نمیکند، مگر اینکه خداوند روح مرا بازمیگرداند تا پاسخ او را بدهد.
دیگر اینکه، روایات متعدد درباره زیارت اموات است که میفرماید: مرده در روز جمعه زائرش را بعد از طلوع فجر و قبل از طلوع شمس میشناسد (فراء البغدادی الحنبلی، 1419ق، ج2، ص303). خداوند در قرآن میفرماید: «انسان گناهکار پس از مرگ میگوید: پروردگارا مرا به دنیا برگردان شاید بتوانم آن اعمال صالحی را که ترک کردم، جبران کنم» (مؤمنون: 99-100). همچنین قرآن میفرماید: «بَل اَحیاءُ عِندَ رَبّهم یُرزَقُون» (آلعمران: 169). این آیات، دلیل بر این است که انسان در عالم برزخ دارای درک و شعور است.
اما این سخن وهابیان که میگویند: سودی از زندگان نصیب مردگان نمیشود نیز مخالف قرآن و سنت است. خداوند در قرآن به این امر اشاره میکند: «به یقین مردگان از دعای فرشتگان بهرهمندند و خداوند دعای آنان را در حق صالحان مستجاب میکند» (غافر: 8). ازاینرو، از نظر قرآن کریم، مردگان از اعمال دیگران بهره میبرند و استغفار و دعا در حق آنان تأثیرگذار است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «سلام بر نوح»، «سلام بر ابراهیم»، «سلام بر موسی و هارون»، «سلام بر آلیاسین» و «سلام بر پیامبران» اگر مردگان نفعی از این سلامها نمیبرند، آنها کاری لغو و بیهوده خوانده بود. درحالیکه از خدای حکیم کاری بدون حکمت انجام نمیگیرد.
نقد نظر وهابیت در آرای اهلسنت
از آنچه گذشت، به دست میآید که محل نزاع بحث شفاعت وهابیت با سایر فرق مسلمین در این است که در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)، از او طلب دعا و شفاعت بخشش گناهان اشکالی ندارد. اما در عالم برزخ و قیامت از ایشان و یا سایر افراد شفاعت خواستن شرک است. مگر اینکه از خدا بخواهیم که اجازه شفاعت را به پیامبر بدهد (ابنتیمیه، بیتا، ص47).
افزون بر آنچه از ادله وهابیون و نقد آن گذشت، در اینجا، به نقد دیدگاه وهابیت در خصوص شفاعت و نقد آن در سیره مسلمانان و در آرای اهلسنت میپردازیم:
شافعی در خصوص جواز شفاعت و توسل مینویسد:
گاهی توسل به پیامبر(ص) طلب امری از آن حضرت است؛ یعنی ایشان در این امر سبب واقع شـود و از خداوند برای شخص امـری را درخـواست کند و یا برای شخصی از خداوند شفاعـت بخواهد. چنین توسلی از حضـرت رسول، همان طلب دعا از ایشان است، گـرچه عبـارت مختـلف میباشد (توسـل، شفاعـت، استغـاثه و…) همین نوع است. گفتار کسی که به حضرت میگوید: از تو خواهانـم که همـراه شما در بهشت باشم. هدف وی آن است که پیامبر(ص) سـبب و شافـع وی در ورود به بهشت بشود (سمهودی، 1404ق، ج 2، ص 421).
قسطلانی نیز از علمای اهلسنت در رد عدم جواز شفاعت وهابیت میگوید:
بر زائـر شایسته است که زیاد دعـا و تضـرع نماید و نیز استغـاثـه و تـشفـع و تـوسـل به جناب پیامبـر(ص) بجـوید. درنتیجه، سـزاوار است کسی که از او طـلـب شفاعـت مینماید، خـداونـد هم شفاعـت شفیع را درحقش قبول بنماید… استغاثه، توسل، شفاعتخواهی … و توجه به نبی(ص) چه قبل و چه بعد از خلقت ایشان و چه در مدت حیات دنیـاییاش و چه بعد از مرگ، که در برزخ به سر میبرد و چه بعد از آنکه برانگیخته خواهد شد، بدون اشکال است (ابنحنبل، بیتا، ج 5، ص 317).
علاوه بر این، سیرۀ مسلمانان از گذشته تاکنون، بر جواز استغاثه به قبـور پیامبران و صالحان بوده است و علماء هم فتوا به جواز چنین عملی دادهاند. نمونههایی از آن بیان میشود:
1. استغاثه به قبر پیامبر(ص): از دارمی نقل شده است:
اهل مدینه دچار قحطی شدید شدند و به عایشه شکایت بردند. وی به آنها گفت: به قبـر پیامبـر توجه کنید و سـوراخی از قبـر به طـرف آسمان قـرار دهیـد تا بین قبـر و آسمان سقـفـی قـرار نگیرد. راوی میگوید: این کار را انجام دادند. درنتیجه، بارانی بر ما بارید بهطوریکه علفـزار رویید و شتـران چاق گردیدند و دنبـۀ گوسفنـدان از کثـرت چربی سـرباز کرده و به اصطلاح، فتق گردید و آن سال، سال فتق نامیده شد (دارمی، 1426ق، ج1، ص 56؛ سمهودی، 1404ق، ج4، ص1374؛ امین، 1410ق، ص313).
2. قبر امام موسیبن جعفر‡: ابی علی خلال میگفت: هر مشکلی که بـرایم پیش میآمد، آهنگ قبر موسیبن جعفر میکردم و به او متوسل میشدم. خداوند نیز آنچه را که دوست میداشتم، برایم آسان میکرد (خطیب بغدادی، 1349ق، ج1، ص120).
3. قبر ابوایوب انصاری: ابنجوزی گـویـد: مردم به سـوی قبـر او (ایوب انصاری) میرفتند و آن را زیارت میکردند و وقتی که دچـار قحطی میشدند، از آن قبر استسقا (طلب باران) مینمودند (ابنجوزی، 1426ق، ج1، ص470).
4. توسل به قبر احمدبن حنبل: ابنجـوزی شاگرد ابنتیمیه، در مناقب احمد از عبداللهبن موسی حکایت میکند: من و پدرم در یک شب تاریک برای زیارتاحمد بیرون رفتیم. در آن هنگام آسمان تاریکتر شد. پدرم گفت: پسرم بیا بهوسیلۀ این عبد صالح (ابن حنبل) به خداوند متوسـل شویم تا او راه را برای ما روشن سازد؛ چراکه من از سی سال تاکنون هر وقت که به او متوسل میشوم، حاجتم برآورده میشود (ابنجوزی، 1377، ص297).
4. احمد حنبل، از ائمه چهارگانه اهلسنت، از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل میکند: «شفاعتی لمن شهد أن لا اله الا الله مخلصا یصدق قلبه لسانه ولسانه قلبه» (ابن حنبل، بی تا، ج2، ص307 ؛ ج6، ص428)؛ شفاعت من برای کسی است که با اخلاص به وحدانیت خداوند شهادت داده و زبان و دلش یکی باشد. این کلام عام است و مطلق شفاعت پیامبر در دنیا، برزخ و قیامت را شامل میشود.
5. محمدبن یزید قزوینی، از محدثان معروف اهلسنت در کتاب سنن ابن ماجه روایاتی را با عنوان «باب الشفاعه» جمعآوری میکند و یازده روایت را بیان میکند. وی از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمود: «إن شفاعتی یوم القیامه لاهل الکبائر من أمتى» (ابنماجه، ج2، ص1441؛ ترمذی، 1408ق، ج4، ص45)؛ همانا شفاعت من در روز قیامت برای کسانی از امتم است که مرتکب گناهان کبیره شده باشند. همچنین فرمود: «إذا کان یوم القیامه، کنت إمام النبیین وخطیبهم وصاحب شفاعتهم» (ابنماجه، 1373، ج2، ص 443)؛ وقتی روز قیامت برپا میشود، من پیشوای انبیاء و خطیب آنها و صاحب شفاعت آنها خواهم بود.
6. محمدبن اسماعیل بخاری و مسلم نیشابوری، از محدثان نامی اهلسنت، با اندکی تفاوت از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل میکنند: «لکل نبی دعوه فأرید ان شاء الله ان اختبئ دعوتی شفاعه لامتی یوم القیامه» (بخاری، 1410ق، ج8، ص192؛ نیشابوری، 1407ق، ج1، ص131؛ ابنماجه، 1373، ج2، ص1440)؛ هر پیامبری دعایی دارد و من ان شاء الله میخواهم دعایم را برای شفاعت امتم در قیامت نگه دارم.
7. احمدبن شعیب نسائی، از دیگر دانشمندان اهلسنت در کتاب سنن نسائی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل میکند که فرمودند: «اعطیت خمسا لم یعطهن احد قبلی… و اعطیت الشفاعه» (نسائی، 1348ق، ج1، ص210)؛ به من پنج چیز داده شد که قبل از من به کسی داده نشده بود… و شفاعت به من داده شد.
8. محمدبن عیسی ترمذی، در کتاب معروف سنن ترمذی روایاتی را ذیل عنوان «ما جاء فی الشفاعه» جمع آوری کرده است. از جمله آن روایات، روایتی طولانی است که بر اساس آن، روز قیامت، گرفتاران از امتهای پیشین نزد رسول گرامی(ص) رفته و تقاضای شفاعت میکنند. خداوند خطاب به آن حضرت میفرماید: «یا محمد ارفع راسک، سل تعطیه، اشفع تشفع» (ترمذی، 1408ق، ج4، ص44).
آنچه از کلام علمای اهل تسنن گذشت، حکایت از این دارد که مقام شفاعت از سوی خدای متعال به پیامبر اکرم(ص) داده شده است و آن حضرت حق دارند گناهکاران امت را در برزخ و یا عالم قیامت شفاعت نمایند. درحالیکه شفاعت مطلق را وهابیون منکر بودند.
نتیجهگیری
این مقاله به بررسی شفاعت از منظر وهابیت پرداخت. از آنچه گذشت، نتایج زیر به دست میآید:
1. فرد به دلیل مقام و منزلتی که نزد خدای متعال دارد، اجازه مییابد که برای افراد گنهکار وساطت کند و از او بخواهد که از تقصیر ایشان بگذرد.
2. شفاعت مقامی است که خدای متعال به برخی اولیا و بندگان صالح خود اعطا میکند و ایشان در دنیا، عالم برزخ و آخرت میتوانند در حق بندگان گنهکار مؤمن طلب مغفرت نمایند. خدای متعال هم در صورت وجود مصلحت، از سر تقصیر ایشان میگذرد.
3. در آیاتی از قرآن شفاعت مطلق نفی شده، در آیاتی دیگر، شفاعت مختص خدا دانسته شده است و در آیاتی نیز، شفاعت غیرخدا به اذن خدا ثابت گردیده است. وجه جمع این آیات، این است که شفاعت منحصراً حقی الهی است، مگر اینکه این حق از سوی صاحب حق به دیگری اعطا شود؛ پس شفاعت مأذون مجاز است. این نوع شفاعت، در عرض فعل خدا نیست، بلکه در طول آن است.
4. اصل شفاعت مورد اجماع و اتفاق عالمان اسلام است؛ گویا در برخی خصوصیات اختلافنظر وجود دارد.
5. به اعتقاد وهابیون، شفاعت فعل خداست و حق اوست. درخواست فعل وی از غیر او، عبادت و شرک محسوب میشود.
6. برخلاف پندار وهابیون، درخواست شفاعت در شرک نیست، بلکه به اذن الهی است و حقی است که خدای متعال به برخی از بندگان خود واگذار میکند. در این موضوع، تفاوتی بین عالم برزخ و غیربرزخ وجود ندارد.
7. سرزنش درخواست شفاعت مشرکان از غیرخدا در قرآن، به این دلیل است که مشرکان غیرخدا را عبادت میکردند و برای ایشان، مقام شفاعت قائل بودند. این موضوع در شفاعت منتفی است.
8. ازآنجاییکه روح انسان جاویدان و پس از مرگ نیز همچنان در حال حیات است و بین حیات مادی و حیات برزخی ارتباط وجود دارد، و مردگان در عالم برزخ با عالم دنیا نیز در ارتباطند، شفاعت و دعا در حق ایشان مؤثر میباشد.
منابع
ابناثیر، علیبن محمد (1367)، الکامل فی التاریخ، تهران، دار الاحیاء التراث العربی.
ابنتیمیه، احمد (1314ق)، مجموعه الرسائل و المسائل، محقق محمدعبدالحکیم عبدالحکیم، مکتبه التوفیقیه.
ابنتیمیه، احمد (بیتا)، الهدیه السنیه، ط.الثانیه، بیجا، دارالنشر مکتبه ابنتیمیه.
ابنجوزی، عبدالرحمنبن علی (1377)، مناقب بغداد، بیجا، دار غریب.
ابنجوزی، عبدالرحمنبن علی (1426ق) صفه الصفوه، بیجا، دارالمعرفه.
ابنحنبل، احمد (بیتا)، مسند احمد، بیروت دار صادر.
ابنفارس، احمد (1411ق)، معجم مقاییس اللغه، بیجا، دارالجبل.
ابنکثیر دمشقی، اسماعیل (1408ق)، البدایه و النهایه، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
ابنماجه، محمدبن یزید قزوینی، 1373، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، تهران، دارالفکر.
ابنمنظور، محمدبن مکرم (1300ق)، لسان العرب، تهران، دار صادر.
امین، سیدمحسن، کشف الارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، 1410ق، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
امینى، عبدالحسین (بیتا)، الغدیر، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
ایجى، عبدالرحمنبن احمد (بیتا)، المواقف فى علمالکلام، بیروت، عالمالکتب.
بحرانى، علىبن میثم (1398ق)، قواعد المرام فى علمالکلام، قم، مطبعه مهر.
بخاری، محمدبن اسماعیل (1304ق)، ارشاد الساری، لشرح صحیح مسلم، بغداد، المطبعه الامیریه.
بخاری، محمدبن اسماعیل (1401 ق)، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر.
بن عبدالله، عبدالعزیز (1415ق)، مجموعه فتاوای بنباز، مکتبه دارطبریه.
ترمذی، محمدبن عیسی (1408ق)، الجامع الصحیح و هو سنن ترمذی، تحقیق احمد محمد شاکر و دیگران، تهران، دارالفکر.
تفتازانی، سعدالدین (1409 ق الف)، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق عبدالرحمان عمیره، قم، منشورات الشریف الرضی.
تفتازانی، مسعودبن عمر (1407ق)، شرح العقائد النسفیه، محقق احمد سقا، مصر، مکتبه الکلیات الازهریه.
جرجانى، علىبن محمد (1325ق)، شرح المواقف، قم، منشورات الشریف الرضى.
حجاج نیشابوری، مسلمبن (بیتا)، صحیح مسلم، شرح یحییبن شرف نووی و دیگران، بیجا، دار احیاء التراث العربی.
خطیب بغدادی، احمدبن علی (1349ق)، تاریخ بغداد او مدینه السلام، بیجا، مکتبه العربیه.
دارمی، عبداللهبن عبد الرحمن (1426ق)، سنن الدارمی، بیجا، المکتبه العصریه.
راغب اصفهانی، حسینبن محمد (1363)، المفردات فی غریب القرآن، تهران، دفتر نشر الکتاب.
رضوانی، علیاصغر (1389)، سلفی گری (وهابیت)، چ هفتم، قم، مسجد جمکران.
رضوانی، علیاصغر (1390ش)، وهابیت و شفاعت، تهران، مشعر.
سبحانی، جعفر (1374)، آئین وهابیت، چ هفتم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
سمهودی، علیبن عبدالله، (1404ق) وفاء الوفاء باخبار المصطفی، تصحیح محیالدین عبدالحمید، تهران، دارالکتب العلمیه.
شریف مرتضى، رسائل الشریف المرتضى، قم، دارالقرآن الکریم، 1405ق.
الشعرائی المصری الحنفی، عبدالوهاب (1959)، الیواقیت و الجواهر، قاهره، مکتبه المصطفی البابی المجلس.
طباطبائى، سیدمحمدحسین (1393ق)، المیزان فى تفسیر القرآن، ط.الثالثه، قم، اسماعیلیان.
طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبیان، ط.الثانیه، بیروت، دارالمعرفه، 1408ق.
عبدالوهاب، محمدبن (1416ق)، الاصول الثلاثه و ادلتها و یلیها شروط الثلاثه و القواعد الاربعه، ریاض، وزاره شؤون الاسلامیه.
فخررازی، محمدبن عمر (1411ق)، تفسیر مفاتیح الغیب، تهران، دارا الکتب العلمیه.
فراء البغدادی الحنبلی، محمدبن ابی علی (1419ق)، طبقات الحنابله، بیجا، الامانه العامه الاحتفال.
فراهیدى، احمدبن خلیل (1405ق)، العین، قم، دار الهجره.
کلاباذی، ابوبکر محمدبن ابراهیم (1412ق)، التعرّف لمذهب أهل التصوّف، مصحح محمود امین نواوی، مصر، المکتبه الازهریه للتراث.
ماتریدی، محمدبن محمد (1391ق)، تفسیر الماتریدی المسمی تأویلات اهل السنه، بیجا، الجنه القرآن و السنه.
مجلسی، محمدباقر (1362)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
محقق حلّى (1414ق)، المسلک فى اصولالدین، تحقیق رضا استادى، مشهد، مؤسسه الطبع و النشر فى الآستانه الرضویه.
مصباح، محمدتقى (1367)، معارف قرآن (خداشناسى)، قم، مؤسسه در راه حق.
مفید، محمدبن محمد نعمان (1372)، اوائلالمقالات فی المذاهب و المختارات، تحقیق، مهدی محقق، تهران، دانشگاه تهران.
ملطاوی، حسن کامل (بیتا)، رسول الله فی القرآن الکریم، بیروت، دارالمعارف.
نسائی، احمدبن علی (1348ق.)، سنن النسائی، تهران، دارالفکر، ج1.
نیشابوری، مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بیتا.
همدانی، عبدالجباربن احمد (1408ق)، شرح الاصول الخمسه، بیجا، مکتبه وهبه.
منبع: فصلنامه معرفت ادیان – شماره 1