مرهم گذار زخم کبود کبوترم
کوچک ولی ستاره ی شبهای بسترم
جای دعای نیمه شبش طعنه می زنند
همسایگان به گریه ی بیمار مضطرم
امروز هم گذشت و نشد شانه موی من
امروز هم گذشت و نشد خوب مادرم
گفتم میان شعله کم از فضه نیستم
رفتم ولی از آتش در سوخت معجرم
امشب میان خواب حسن بغض خود شکست
برخیز مادرم که نمیرد برادرم
چندی است نان تازه نخوردم از این تنور
امشب هوای پخت تو افتاده در سرم
چندی است جای غنچه ی لبخندت ای عزیز
گل کرده زخم پهلوی تو در برابرم
حسن لطفی