الوعد الصادق - هدر وب سایت وعده صادق

بحران تفکر غير شيعي در جريان مهدويت

از جمله ي اين منکران (دونالدسن) است که در کتاب خود (عقيدة الشيعة) مي نويسد:
«ناکامي حکومت اموي در برقرار کردن ارکان عدالت، موجب پيدايش انديشه ي مهدي گرديد».


 

 

1- بحران در انديشه هاي مستشرقين

منظور ما از مستشرقين، آن دسته هستند که به کلي انديشه ي مهدويت را با روش هاي مختلف از ريشه انکار مي کنند؛ روش هايي چون:
الف) ايجاد شک.
ب) اصلاح و نقد علمي.
ج) کنکاش در ميراث علمي.
د) مدرنيسم و پست مدرنيسم.
هـ) جهاني شدن.
آنها به اين انديشه، تهمت خرافي و افسانه اي بودن مي زنند و درباره آن با مسخرگي سخن مي گويند؛ آنها روي برخي از رفتارهاي نادري که بدون دليل شرعي از برخي اشخاص سر مي زند، انگشت مي گذارند.
از جمله ي اين منکران (دونالدسن) است که در کتاب خود (عقيدة الشيعة) مي نويسد:
«ناکامي حکومت اموي در برقرار کردن ارکان عدالت، موجب پيدايش انديشه ي مهدي گرديد».
وي همچنين روايات اين باب را جعلي مي داند که قبل از دوران تدوين سنّت نبوي ساخته شده است. وي مدّعي است:
«هيچ يک از اين روايات در کتاب هاي اهل سنّت نيامده است». وي همچنين مي نويسد: «سرّ اينکه دست به جعل احاديث زدند، اين است که قرآن نامي از امام نبرده و به همين دليل آنها از سنّت سوء استفاده کردند».
“گلدزيهر” در کتاب خود “دراسات محمدية” مي نويسد:
« براي آرام کردن ترس مردم بايد انديشه ي آرزوهاي خاموش ساخته مي شد و از بارزترين مصداق هاي انديشه آرزوهاي خاموش، جريان مهدي است».
ديگري به اين سو رفته که: «انديشه مهدي، توهمي است که در اثر ناداني، تعصب و ميل نفساني به بت پرستي که در قبايل شمال آفريقا بوده، به وجود آمده است».
احمد امين مصري در ( المهدي و المهدوية) و سعد محمد حسن در (المهدي في الاسلام مُنذُ القِدَم) نيز مدّعي شده اند که انديشه ي مهدوي ساخته و پرداخته ي فاطميان است.

2- بحران در انديشه هاي اهل سنّت

محدّثان و مفسران اهل سنت، واقعه غيبت را به گونه اي ثبت و ضبط کرده اند که جاي هيچ گونه شک و شبهه اي در آن نيست و انکار کنندگانِ اين مطلب را به عدم بصيرت و تخصص، همچنين به عدم آشنايي با ساده ترين موازينِ اين فنّ متهم کرده اند؛ اما در عين حال که اعتراف دارند آنچه شيعه در اين باب روايت کرده قابل قبول است، در برخي مسائل با شيعه اختلاف دارند؛ از جمله:
1- مجهول بودن ولادت آن حضرت در نزد مردم که موجب شک در انديشه ي امامي و جريان مهدي شده است.
پاسخ: به اين اشکال دو پاسخ مي توان داد:
اول: مجهول بودن ولادت، مسئله اي است که حتي در برخي پيامبران نيز بوده است؛ پيامبراني همچون موسي بن عمران عليه السلام و حضرت ابراهيم عليه السلام.
دوم: مخفي بودن ولادت کسي براي ديگران و حتي نزديکان، گرچه کاري خلاف عادت است؛ اما مسايلي در تاريخ هست که به دلايل گوناگون، مستلزم مخفي بودن ولادت است. مثل اينکه مردي مخفيانه همسر دومي داشته و براي او فرزندي به دنيا بياورد و خبرش تا زمان مرگ او پوشيده بماند.
2- انکار جعفر برادر حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که اموال آن حضرت را نيز به ارث برد و لازمه اين کار، اين است که آن حضرت وارثي از طبقه ي اول نداشته است.
پاسخ: استدلال به کار جعفر که غير معصوم است، صحيح نيست؛ چون ممکن است او -اگر نگوييم مرتکب گناه- مرتکب اشتباه شده باشد و صِرف اينکه او فرزند امام و برادر امام است، دليل نمي شود که او را معصوم دانسته يا همه کارهايش را تأييد کنيم؛ برادران يوسف بهترين شاهد بر اين سخن هستند. از سوي ديگر، مي توان گفت: مقام حضرت امام حسن عسکري عليه السلام آن قدر بالا و جايگاهش آن قدر مهم بوده که بسياري از شخصيت ها آرزويش را داشتند. پس جعفر انگيزه لازم را براي انکار ولادت و از ميدان به در کردن وارث ديگر داشته است تا نان خود را در روغن بياندازد.
از طرف ديگر، اگر چنين استدلال هايي صحيحي باشد، بايد ادّعاي ابولهب را در انکار نبوت حضرت رسول صلي الله عليه و آله نيز بپذيريم، گرچه مي پذيريم که پيامبري با ولادت در اين زمينه تفاوت دارد.
3- حضرت امام حسن عسکري عليه السلام مادر خود را وصيّ بر اموال خود قرار داده و در وصيت از حضرت مهدي عليه السلام نامي نبرده و نام نبردن از او در وصيتي که شامل همه اموال آن حضرت مي شده، دليل بر اين است که چنين فرزندي وجود نداشته، وگرنه سهمي براي پسرش در نظر مي گرفت.
پاسخ: حضرت امام حسن عسکري عليه السلام براي اينکه به وصيت نامه خود ارزش قانوني ببخشد، برخي از طرفداران حکومت را شاهد بر وصيت خود گرفت؛ کساني چون: غلام خود واثق، غلام خود محمد بن مأمون و فتح بن عبدربّه و لازمه اين کار، نام نبردن از اين پسر در وصيت نامه بود تا جانش محفوظ شود.
4- اگر دليل مخفي کردن ولادت و وجود حضرت مهدي عليه السلام، حفظ جان آن حضرت بود؛ چرا بقيه ائمه عليهم السلام به روش حضرت امام حسن عسکري عليه السلام عمل نکرده و فرزندان خود را مخفي نکردند؟ چون در لزوم جفظ جان، فرقي ميان اين امام و ساير امامان نيست.
پاسخ: به مقتضاي رواياتِ منجي، براي همه روشن است که امام دوازدهم نقش سياسي بسيار تأثير گذاري را ايفا خواهد کرد و در عين حال، تاريخ نهضت مبارکش معين نيست، بنابراين، هر حاکمي احتمال مي دهد که اصلي ترين دشمنش حضرت مهدي عليه السلام باشد؛ از اين رو، برنامه آن حضرت همواره با سلطنت شاهان در تنافي است، به خلاف امامان ديگر، که در سرلوحه کلي فعّاليت هايشان تقيه بوده؛ بلکه -به دلايلي که در جاي خود مطرح شده است- منع از وارد شدن در منازعات سياسي نيز از ايشان وارد شده است. به علاوه که انگيزه هاي زنجيره ي امامت همه باقي بوده و قطع نمي شد، به خلاف حضرت مهدي عليه السلام که اگر غايب نمي شد، همچون پدرانش کشته مي شد و چون او آخرين امام است، سلسله امامت منقطع شده و برنامه الهي شکست مي خورد. گفتني است که: توقيفي بودن(1) تعداد امامان، همچون توقيفي بودن تعداد پيامبران است.
5- چگونه ممکن است اما در اين مدت طولاني با کسي تماس نگرفته باشد و جايي براي او شناخته شده نباشد؟
پاسخ: پاسخ اين پرسش عينا همان است که در پرسش مشابه درباره حضرت خضر عليه السلام داده مي شود که از او در قرآن مجيد ياد شده است؛ يا حضرت موسي عليه السلام که بعد از فرار به مدين و قبل از مأمور شدن به مبارزه با فرعون نيز، پيامبر بود، اما کسي از نبوت او آگاه نبود. همچنين در سفري که به ميقات داشت و قوم او در اين مدت توسط سامري به انحراف کشيده شدند، از چشم او غايب بود و حتي جانشين او هارون نيز از جزئيات کار او اطلاعي نداشت. همين طور است جريان حضرت يوسف عليه السلام که حتي پدرش از حال او اطلاعي نداشت؛ و نيز حضرت يونس عليه السلام.
6- با گذشته زمان طولاني، نَسَب امام فراموش مي شود و در وقت ظهور مورد پذيرش مردم واقع نمي شود مگر اينکه با خود معجزه اي بيااورد و از آنجا که معجزه از ويژگي هاي پيامبران است، امامت چنين امامي با خاتميت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله منافات پيدا مي کند.
پاسخ: صدور معجزه منحصر به پيامبران نيست؛ بلکه آنچه منحصر به پيامبران است، آوردن معجزه همراه با ادّعاي پيامبري است که اين معجزه سبب مي شود ادّعاي او پذيرفته شود. اما صدور معجزه و کرامت از غير پيامبران که بدون چنين ادّعايي است، ممکن است، چنان که در قرآن مجيد آمده: (كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيهَا زَكَرِيا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ يا مَرْيمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؛ هر زمان زکريا وارد محراب او (مريم) مي شد، غذاي مخصوصي در آن مي ديد. از او پرسيد: «اي مريم! اين را از کجا آورده اي؟!» گفت: اين از سوي خداست).(2)
بدين ترتيب چند اعتقاد تثبيت مي شود:
– امامت حضرت محمد پسر حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که در سال 255 هـ به دنيا آمده و در سال 260 هـ به امامت رسيده و تاکنون زنده است و همه بحران ها و ناکامي تمدن ها در رسيدن به اهداف مورد نظرشان را از نزديک ديده است.
– عقل و دل ملت ها نيز بايد تکامل يابد تا به امت مهدي و پايان دهنده ي اوليا تبديل شوند.
– غيبت کبراي حضرت مهدي عليه السلام از سال 329 هـ آغاز شده و تاکنون ادامه دارد.
با اين اعتقادات، فرق بين فکر شيعي با ديگر تفکرات در زمينه مسئله مهدويت معلوم مي شود.
اعتقاد پيروان مکتب اهل سنّت به مهدي عليه السلام کوچکترين تأثيري در رفتار و مواضع آنها نمي گذارد و اين به دليل پيچيدگي شخصيت مهدي در ديدگاه آنان و فقدان تفکر امامت به صورت شرعي و صحيحِ آن است؛ بنابراين، قضيه مهدي در تفکر اهل سنّت، عليرغم اينکه برخي از آنان به ولادت او اعتراف دارند، سطحي بوده و به فراموشي سپرده شده است.
اين درست به خلاف اعتقادي است که پيروان مکتب اهل بيت عليهم السلام دارند؛ آنان حضرت مهدي عليه السلام را حلقه اتصال مي دانند؛ او کسي است که به اجتهاد مشروعيت مي بخشد. ارتباط شيعه با حضرت مهدي عليه السلام، ارتباط روحي ، فقهي و رفتاري است و دوران انتظار در نزد شيعه دوران تغيير و سازندگي و حضور مهدي در دل و جان آنان است؛ و اين، تجلّي اهداف آن حضرت در طرد ظلم و شرک و فساد و باطل و حمل فکر مهدوي در اميد و انتظار و ياري و رسيدن به اهداف است.
حاصل اينکه: مهدي در نزد اهل سنّت رويدادي است که در آينده به وقوع خواهد پيوست و در وضعيت زمان حال آنان هيچ تأثيري ندارد. اما مهدي در نزد شيعه در گذشته، حال و آينده حاضر بوده، و اصلي از اصول دين يا مذهب است؛ او کليد مشروعيت فقيه و در ضمير، وجدان و انديشه ي شيعي زنده است.

 

 

 

پي نوشت ها :

1- توقيفي بودن يعني اگر اختيار چيزي تنها به دست خدا بود و دليلش براي هيچ کس آشکارنبود و کسي را نيز حق چون و چرا و پرس و جو در آن نبود به آن توقيفي مي گويند. (مترجم)
2- آل عمران: 37.

منبع مقاله :
اشکوري، احمد؛ (1390)، مباني اعتقاد به مهدويت، کاظم حاتمي طبري، قم: مسجد مقدس جمکران، چاپ اول

 

نويسنده: سيد احمد اشکوري
مترجم: کاظم حاتمي طبري

 

راسخون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *